کاربردهاي يوم در قرآن
1. سپيده صبح تا مغرب
در قرآن کريم بيشتر وقتها از روز در مقابل شب تعبير به «نهار» شده است؛ اما در برخي موارد نيز واژه «يوم» در مقابل شب آمده است. خداوند درباره حکم روزه ميفرمايد: «أَيامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ». (4) مقصود از روزهايي که بايد روزه گرفت، براساس نظر مشهور فقهاي شيعه از طلوع فجر صادق تا مغرب و براساس نظر اهل سنت و غير مشهور از فقهاي شيعه تا غروب خورشيد است.خداوند متعال در قصه اصحاب سبأ ميفرمايد: «سِيرُوا فِيهَا لَيالِي وَأَيامًا آمِنِينَ»: (5) [به آنان گفتيم] شبها و روزها در اين آباديها با ايمني سفر کنيد. مقصود از «ايام» به قرينه «ليالي» روز است، هر چند از اين نظر که پايان آن آيا غروب است يا مغرب، قرينهاي وجود ندارد.
يوم به همين معناست در آيه شريفه «سَخَّرَهَا عَلَيهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَثَمَانِيةَ أَيامٍ حُسُومًا»: (6) خداوند آن تندباد طغيانگر را هفت شب و هشت روز پيدرپي بر آنان «قوم عاد» مسلط ساخت.
2. وقت و زمان (اعم از شب و روز)
خداوند متعال درباره کساني که نامه اعمالشان به دست راستشان داده ميشود ميفرمايد: «كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيامِ الْخَالِيةِ». (7) مقصود از «الْأَيامِ الْخَالِيةِ» زمان و مدتي است که در دنيا سپري کردهاند اعم از شب و روز؛ زيرا آيه بيانگر پاداش آنان در برابر کردارهاي خوبي است که در دنيا انجام گرفته است؛ بنابراين ترجمه آيه چنين است: بخوريد و بياشاميد گوارا، در برابر اعمالي که در زمانهاي گذشته [در دنيا] انجام ميداديد.حضرت عيسي (عليهالسلام) در کودکي به اعجاز الهي چنين سخن گفت: «وَالسَّلَامُ عَلَي يوْمَ وُلِدْتُ وَيوْمَ أَمُوتُ وَيوْمَ أُبْعَثُ حَيا»: (8) سلام بر من در آن روز که متولد شدم و در آن روز که ميميرم و در آن روز که زنده برانگيخته خواهم شد. به نظر ميرسد مقصود از کلمه «يَوْمَ» در عبارت اول و دوم، همان زمان تولد و مرگ باشد؛ زيرا روز بودن خصوصيتي ندارد. آنچه مهم و مورد نظر است اين است که لحظه مردن و تولد بر انسان سلامت باشد.
3. روز قيامت
در برخي از آيات از قيامت به «يَوم» يا همراه با وصف به «يوم القيامة»، «اليوم الآخر»، «يوم الدين»، «يوم البعث»، «يوم الحسره»، «يوم الحساب» و... تعبير شده است. مثل:«يوْمًا يجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيبًا»: (9) در آن روز که کودکان را پير ميکند.
«يوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ وَكَانَتِ الْجِبَالُ كَثِيبًا مَهِيلًا»: (10) روزي که زمين و کوهها سخت به لرزه در ميآيد و کوهها به شکل تودههايي از شنِ نرم در ميآيند.
«ذَلِكَ يوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يوْمٌ مَشْهُودٌ وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ يوْمَ يأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ»: (11) آن روزي است که مردم در آن جمع ميشوند و روزي که همه آن را مشاهده ميکنند و ما آن را جز تا زمان محدود تأخير نمياندازيم. آن روز که فرا رسد هيچ کس جز به اجازه او سخن نميگويد.
«يوْمَئِذٍ يصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيرَوْا أَعْمَالَهُمْ»: (12) در روز قيامت مردم به صورت پراکنده برآيند، [نتيجه] کارشان به آنان نشان داده شود.
در برخي آيات درباره کلمه «يوم» احتمالات گوناگوني ذکر شده است، مثل آيه شريفه «تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيهِ فِي يوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ». (13) برخي آن را به شهادت سياق آياتِ بعد به قيامت تفسير کردهاند و نوشتهاند: مقصود از مقدار پنجاه هزار سال براي روز قيامت اين است که اگر در دنيا واقع شود و بر اساس زمانِ جاري در آن محاسبه شود، پنجاه هزار سال ميشود. (14)
در حديثي از امام صادق (عليهالسلام) نقل شده است که فرمود: «اَلا فحاسِبُوا انفسکم قبل اَن تحاسبوا فانّ في القيامة خمسين موقفاً کلّ موقف مثل الف سنةٍ مما تعدّون ثم تلاهذه الآية "فِي يوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ"»: (15) خود را به حساب کشيد، قبل از آنکه شما را مورد محاسبه و داوري قرار دهند. به يقين در قيامت پنجاه موقف است که در هر موقف به مقدار هزار سال از آنچه شما ميشماريد است. سپس حضرت آيه «فِي يوْمٍ...» را قرائت فرمود. برخي ديگر گفتهاند مقصود از اين مدت، زمان عروج ملائکه به محلي است که خداوند به آنان مأموريت داده است. اگر غير ملائکه بخواهند اين مسير را بپيمايد، به اندازه پنجاه هزار سال طول ميکشد. (16)
4. قطعه و دورهاي از زمان
خداوند متعال ميفرمايد: «إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيامٍ»، (17) «الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَينَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيامٍ» (18) و «وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَينَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيامٍ». (19)مقصود از اينکه آسمانها و زمين در شش روز آفريده شده است، برهه و قطعهاي از زمان است نه روز متعارف و معمولي؛ زيرا قبل از آفرينش آسمان و زمين شب و روزي وجود نداشت که اينها در آن آفريده شده باشند، شب و روز از گردش زمين به دور خود و قرار گرفتن در برابر نور آفتاب به وجود ميآيد. در لغت نيز خوانديم که گاه يوم بر قطعه اي از زمان - هر قدر که باشد - اطلاق ميشود. در تفسير قمي ميخوانيم «في ستة ايام قال في ستّة اوقات»: شش روز يعني شش وقت. (20)
مؤلف الميزان نيز مينويسد: در قرآن کلمه يوم در قطعهاي از زمان بسيار به کار رفته است، همانند آيه «وَتِلْكَ الْأَيامُ نُدَاوِلُهَا بَينَ النَّاسِ»: (21) ما اين روزها [و زمانهاي شکست و پيروزي] را در ميان مردم ميگردانيم و «فَهَلْ ينْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ»: (22) آيا آنان جز همانند روزها و اوقات پيشينيان [در مجازات و بلا] را انتظار ميکشند؟ (23) زيرا وقتي گفته ميشود روزهاي پيروزي و شکست را در ميان مردم ميگردانيم، مقصود روز در مقابل شب نيست، بلکه مجموعه شب و روزهايي است که برههاي از زمان را تشکيل ميدهند و پيروزي و شکست در آنها واقع شده است.
خداوند متعال در آيهاي ديگر مدت آفرينش آسمانهاي هفتگانه را دو روز بيان کرده است: «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يوْمَينِ». (24) همچنين خداوند در مورد آفرينش زمين ميفرمايد: «قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يوْمَينِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِي مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ». (25)
«فِي يوْمَينِ» که براي آفرينش زمين بيان شده، ميتواند به معناي قطعه و برههاي از زمان باشد؛ زيرا همانگونه که بيان شد قبل از آفرينش زمين، روز به معناي متعارفش که از گردش زمين به دور خودش پديد ميآيد، نخواهد بود. در اين صورت معناي آيه چنين است: زمين در دو دوره که حالات و شرايط آن با يکديگر فرق ميکرده است، آفريده شد.
درباره «فِي أَرْبَعَةِ أَيامٍ» نظرهاي گوناگوني ارائه شده است. برخي آن را متعلق به «قَدَّرَ» دانستهاند و براي آن مضافي در تقدير گرفتهاند؛ يعني خداوند مواد غذايي زمين را در تتمه چهار روز مقدر فرمود. (26) در احتمال ديگر، «فِي أَرْبَعَةِ» متعلق به مبتداي محذوف است، يعني «کلّ ذلک کائن في اربعة ايام». (27) در اين صورت «فِي أَرْبَعَةِ» (چهار دوره) نتيجه کلام پيشين يعني آفرينش زمين و آفريدن مواد غذايي زمين خواهد بود، بدينسان که آفرينش زمين و مقدر شدن مواد غذايي آن در مجموع در چهار روز انجام شده است که با افزودن دو روز آفرينش آسمانها که در سوره فصلت آيه دوازدهم بيان شده است، شش دوره و قطعه از زمان خواهد شد.
بر اين اساس ميتوان گفت يوم در آيات پيشين به معناي قطعهاي از زمان است و شامل زمانهاي طولاني ميشود، چنانکه در اکتشافات اخير نيز گفته شده ميلياردها سال طول کشيده تا زمان و آسمانها به وضع کنوني درآمدهاند. آنچه موجب شده است «أَرْبَعَةِ أَيامٍ» را به تتمه چهار روز يا مجموع تفسير کنند، اين است که براساس آياتي از قرآن کريم، آفرينش آسمانها و زمين در شش روز بوده است. گفتهاند اگر «أَرْبَعَةِ أَيامٍ» را چهار روز جداي از دو روزي بدانيم که در خلقت زمين با جمله «خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يوْمَينِ» بيان شده است، لازمهاش اين است که مجموع خلقت آسمانها و زمين هشت روز شود: دو روز خلقت زمان، چهار روز مقدر گشتن مواد غذايي زمين و دو روز آفرينش آسمانها. بنابراين گفتهاند چهار روز مربوط به تمام امور مربوط به زمين است که به اضافهي دو روز آفرينش آسمانها شش روز ميشود.
اشکالي که بر اين احتمال شده اين است که مبناي آن تقدير گرفتن مضافي همانند «تتّمة» قبل از «أَرْبَعَةِ أَيامٍ» است و اين مخالف با ظاهر آيه است؛ علاوه بر آنکه لفظ «قدّر» آمده است نه «خلق»؛ در حاليکه اگر نظر به آفرينش بود از تعبير «خلق» استفاده ميشد چنانکه در همين آيه درباره آفرينش زمين و در آيات آفرينش آسمانها و زمين فعل خلق به کار رفته است.
به همين دليل مؤلف الميزان بر اين اعتقاد است که مقصود از «قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيامٍ» چهار فصل است که براساس آن، مواد غذايي انسانها تنظيم شده است و قرينهاش فعل «قدّر» است؛ زيرا اگر چهار روز مربوط به آفرينش بود، ميفرمود «خلق فيها». آنچه در کلام خداوند متعال مکرر آمده اين است که خداوند آسمانها و زمين را در شش روز آفريده است نه اينکه مجموع آفرينش و تقدير را شش روز بدانيم. پس صحيح آن است که بگوييم ظرف «فِي أَرْبَعَةِ أَيامٍ» فقط قيد براي جمله «قدّر» است. ديگر نه حذف لازم ميآيد و نه تقدير و مقصود از تقدير ارزاق، چهار فصل است که به حسب ظاهر به دنبال ميل شمالي و جنوبي خورشيد پديد ميآيد. (28) بر اين اساس ميتوان گفت يکي از معاني يوم فصل (فصلهاي چهارگانه) است.
پينوشتها:
1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 682-683.
2. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 15، ص 466.
3. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 894.
4. بقره: 184.
5. سبأ: 18.
6. حاقه: 7.
7. همان، 24.
8. مريم: 33.
9. مزمل: 17.
10. همان، 14.
11. هود: 103-105.
12. زلزال: 6.
13. معارج: 4.
14. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 20، ص 7.
15. ابن جمعه عروسي حويزي؛ تفسير نورالثقلين؛ ج 5، ص 413، ح 11. نيز ر.ک: همان، ح 10.
16. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9، ص 530.
17. اعراف: 54.
18. فرقان: 59. سجده: 4.
19. ق: 38.
20. علي بن ابراهيم قمي؛ تفسير القمي؛ ج 1، ص 236.
21. آل عمران: 140.
22. يونس: 102.
23. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 17، ص 362.
24. فصلت: 12.
25. همان، 9-10.
26. محمود آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 13، جزء 24، ص 155.
27. ر.ک: همان.
28. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 17، 364.
کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.