

نویسنده: محمدتقی فعّالی
1. روح و بدنهای سهگانهی او
یوگاناندا ذکر میکند: به تجلی خدا یا «براهما» در انسان، «آتما» میگویند که همان روح است. در انگلیسی آن را به خود (1) با حرف بزرگ ترجمه کردهاند. این روح سه بدن دارد که به ترتیب او را میپوشانند: اول بدن مادی و سپس بدن اثیری (2) که متعلق به عالم اثیری است. بدن سوم نیز که از جنس اندیشه و فکر است، بدن علّی (3) خوانده میشود.جسم لطیف نوری، از ذرات پرانا یا زیست نیرو ساخته شده و دومین بدن انسان است. قوای بدن لطیف نوری به جسم فیزیکی زندگی میبخشند؛ همانگونه که الکتریسیته حباب چراغ را روشن میکند. بدن لطیف نوری از نوزده عنصر تشکیل شده است: هوش، نفس (ایگو)، احساس، ذهن (هوشیاری حسی)، پنج ابزار عمل (قدرتهای اجرایی در ابزارهای فیزیکی زایش، اعمال قدرت، سخنوری، حرکت و انجام مهارتهای یدی) و پنج ابزار زیست نیرو که وظایف گردش خون، سوخت و ساز، جذب و دقع و بلورسازی را برعهده دارند. (4)
بدن علّی، یک قالب فکری یا ذهنی برای بدنهای فیزیکی و مثالی است. بدن علّی از 35 عنصر فکری یا ذهنی تشکیل شده که با نوزده عنصر بدن مثالی و همچنین شانزده عنصر مادی اولیهی جسم فیزیکی، مطابقت دارد.
در پس دنیای فیزیکی که از ماده شکل گرفته (اتمها، پروتونها و الکترونها) و جهان لطیف مثالی که از نور و انرژی ساخته شده، یک جهان علّی یا ذهنی از اندیشه وجود دارد. پس از اینکه انسان آن قدر تکامل مییابد که از عوالم فیزیکی و مثالی عبور و صعود میکند، در عالم علّی سکونت میگزیند. در هوشیاری موجودات علّی، عوالم فیزیکی و مثالی در جوهر فکر شکل میگیرند. آنچه انسان فیزیکی در اندیشهاش میپروراند، انسان علّی میتواند به واقعیت درآورد. یگانه محدودیت موجود، خود فکر است. سرانجام انسان از آخرین پوشش روح (بدن علّیاش) جدا میشود تا با یکتای همه جا حاضر، فراسوی همهی اقلیمهای ارتعاشی، یکی شود. (5)
یوگاناندا در بیان مکاشفهای که بعد از مرگ استادش، شری یوکتشوار رخ داد، از زبان استادش مطالب بسیاری در مورد بدنهای اختری (مثالی) و علّی ذکر میکند. در این مکاشفه، استادش از عوالم بالا و انسانهایی که در آنجا هستند، سخن میگوید.
وقتی یوگاناندا از استاد میپرسد «آیا من واقعاً خود شما را میبینم»، استاد جواب میدهد که:
بله فرزندم! همانم؛ همان گوشت و استخوان، اگرچه به دیدهی منْ اختری است و به چشم تو مادی. با استفاده از اتمهای کیهانی، تن کاملاً تازهای ساختم؛ درست همانند جسم خیالی که زیر خاک خیالی پوری (معبد استاد) در جهان خیالیات دفن کردی.
در ایجا ادعایی را از استادِ یوگاناندا شاهدیم که به دعوی پیامبری میماند. شرییو کتشوار در ادامه توضیحاتش میگوید:
همانگونه که پیامبران فرستاده میشوند تا به انسانها کمک کنند «کارمای» فیزیکی خود را به انجام برسانند، من نیز هدایت شدهام تا در عرصهی اختری، موجودات پیشرفته را یاری دهم تا از بازگشتهای مجدد به این عرصه برهند. (6)
عالم اختری که از امواج ظریف نور و رنگ ساخته شده، صدها مرتبه بزرگتر از عالم مادی است. کل خلقت مادی همچون سبد کوچکی زیر حباب عظیم و منور عالم اختری آویزان است. همانگونه که خورشیدها و ستارههای مادی بیشمار در فضا میچرخند، خورشیدها و منظومههای اختری بیشماری وجود دارند که از خورشیدها و ماههای مادی زیباترند. جرمهای اختری شبیه شفق شمالاند و درخشانتر از نور ملایم ماه. روز و شب اختری نیز طولانیتر از روز و شب زمین است.
در زمین، جامدات باید از طریق روند طبیعی یا فرایندهای شیمیایی به مایعات یا صور دیگر تبدیل شوند؛ حال آنکه جامدات اختری صرفاً با خواست ساکنان آن و بیدرنگ به مایعات و گازها یا نیروی اتمی تبدیل میشوند.
زمین به دلیل جنگ و کشتار در خاک، دریا و هوا به ظلمت گراییده است، در حالی که در حیطههای اختری، شادمانی و هماهنگی و برابری حکمفرماست. موجودات اختری میتوانند به ارادهی خود تغییر شکل دهند. گلها و ماهیان و حیوانات نیز میتوانند دگردیسی کنند و مدت زمانی را به سیمای آدمیان اختری به سر برند. همهی موجودات اختری آزادند تا شکل دلخواه خویش را به خود گیرند. همچنین میتوانند به آسانی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. قانون طبیعی ثابت و مشخصی این عالم و موجوداتش را محدود نمیکند. مثلاً از درختی اختری میتوان خواست انبهی اختری یا گل یا شیء دیگری به بار آورَد. محدودیتهای کارمایی معینی در این عالم وجود دارد. اما در این حیطه همهی شکلها و صورتها دلانگیز است؛ چرا که از آنها نور خلاق آفریدگار میتراود.
در این عالم، اشخاص از مادر زاییده نمیشوند، بلکه به ارادهی خود که با ارادهی کیهانی هماهنگ است، طبق الگوهای اختری موجوداتی را پدید میآورند. کسی که به تازگی جسمش را ترک کرده، به یک خانوادهی اختری که گرایشهای ذهنی و معنوی او را دارد، دعوت میشود.
موجودات پیشرفته عوالم بالای اختری معمولاً در وجدی خلسهآمیز در طی شب و روز طولانی اختری بیدارند و به حلّ و فصل مشکلات غامض حکومت کیهانی و رهایی روحهای گمگشته که در بند زمین ماندهاند کمک میکنند. هرگاه موجودات این عرصه بخوابند، ممکن است تجربههایی رؤیا مانند داشته باشند که مشاهدات اختری خوانده میشوند.
طول عمر معمول در حیطههای اختری بسیار طولانیتر از عمر زمینی است. سنگینی «کارما»ی زمینی شخص، تعیین کنندهی زمانی است که در عالم اختری به سر میبرد. بار سَنگین «کارما»ی زمینی اوست که سبب میشود در موعد مقرر به زمین بازگردد. برخی موجودات به دلیل میل شدید به بازگشت به زمین، پس از مرگ جسمانی خویش بیدرنگ به زمین باز میگردند. روحهای نسبتاً پیشرفته، پانصد تا هزار سال در عالم اختری به سر میبرند.
موجود اختری به هنگام ترک جسم نورانی خویش با مرگ نمیستیزد. گاه پارهای از این موجودات از اندیشهی ترک جسم اختری و دربرگرفتن جسم علّی اندکی میهراسند. در عالم اختری مرگِ ناخواسته و بیماری و پیری وجود ندارد. این سه هراس، نفرینهای زمین است. زیرا آدمی در زمین به آگاهی خویش اجازه داده است خود را با جسم مادی شکنندهای که برای بقا همواره به هوا و خوراک و خواب نیاز دارد، همسان بپندارد.
خواستهای علّی از راه ادراک محض برآورده میشوند. موجوداتِ تقریباً رهایی یافتهای که فقط جسم علّی دارند، کل کائنات را به سیمای تجلی آرمانهای خدا میبینند. اندیشهی آنها میتواند هر چیزی را متجلی سازد. در نتیجه، موجودات علّی کامروایی از حسهای مادی یا اختری را برای حساسیت شفاف روح، بسیار ناخوشایند و طاقتفرسا مییابند. موجودات علّی بیدرنگ آرزوهایشان را متجلی میسازند تا از آنها برهند، اگرچه میتوانند عالمی را نیز پدید آورند؛ چون تمامی آفرینش، آفریده از رؤیایی کیهانی است. روحی که تنها جامهی لطیف علّی را بر تن دارد، صاحب اقتدار بیکرانی برای تجلی است.
روح را که طبیعتی نامرئی دارد، فقط با حضور جسم میتوان تشخیص داد. اگرچه خود جسم نشان میدهد آرزوهایی برآورده نشده، هستی آن جسم را ممکن ساخته است.
مادامی که روح انسان در یک یا دو و یا سه کالبد (مادی یا اختری یا علّی) محبوس و با جهل یا آرزو مهر و موم شده باشد، نمیتواند به دریای جان بیامیزد. هنگامی که پتک مرگ قالب تن را میشکند، دو جسم اختری و علّی همچنان به جا میمانند و نمیگذارند روح آگاهانه به حیات جاودان بپیوندد. اما هنگامی که شخص از طریق حکمت به بیآرزویی میرسد، اقتداری مییابد که آن دو جسم به جا مانده را از هم فرو میپاشد. آنگاه سرانجام روح فردی به رهایی میرسد و به شوکت بیکران میآمیزد.
روحهای عالم علّی یکدیگر را به سیمای ذرات فردیتیافتهای از جان مشعوف مینگرند و اندیشههایشان تنها شیء پیرامون آنهاست. موجودات علّی تفاوت میان جسم و اندیشهشان را صرفاً یک آرمان مییابند. همانگونه که آدمی می تواند دیده برهم نهد و نور سفید درخشنده یا نور پریدهی آبی رنگ را مجسم کند، به همینسان موجودات علّی نیز تنها از راه اندیشه میتوانند ببینند و بشنوند و ببویند و بچشند و لمس کنند. آنها با قدرت ذهن کیهانی چیزی را میآفرینند، یا از میان برمیدارند.
مرگ و تولدِ دوباره در عالم علّی صرفاً در قلمرو اندیشه انجام میپذیرد. صاحبان جسم علّی تنها مائدهی «معرفت همیشه تازه» را تناول میکنند. آنها از چشمههای آرامش مینوشند و بر خاک بکر ادراک گام برمیدارند و در اقیانوس بیکران سرور غوطهورند. به جسم نورانیشان بنگرید که چگونه از تریلیونها سیاره آفریده و از حبابهای جهانهای بسیاری از ستارگان حکمت و رؤیای زرین سحابیها در پهنهی آسمان ابدیت گذشتهاند.
ساکنان طولانیتر عالم اختری کسانیاند که از تمامی امیال و آرزوهای مادی رهایی یافتهاند و دیگر نیازی ندارند به امواج محسوسات و زمین بازگردند. این افراد فقط باید از «کارما»ی اختری و علّی خود رهایی یابند. این موجودات، پس از مرگ اختری به عالم علّی که بسیار ظریفتر است، راه مییابند و پس از مدت معینی که طول آن را قوانین کیهانی تعیین میکند به سیارهی اختری بسیار لطیفتری به نام «هیرانیالوکا» راه مییابند و در جسم اختری تازهای متولد میشوند تا کارمای اختری خود را به تمامی به پایان رسانند.
بیشتر مردم زمین هنوز از طریق بصیرتی که از راه مراقبه به دست میآید، نیاموختهاند که به جهت والاتر و مزایای حیات اختری را بستایند و در نتیجه پس از مرگ آرزو میکنند به خوشیهای محدود و کوچک زمین بازگردند. به همینسان، بسیاری از موجودات اختری نیز پس از فروپاشی جسم اختریشان نمیتوانند جایگاه والاتر و بهجت معنوی عالم علّی را مجسم کنند، از اینرو به شادی ملموستر اختری میاندیشند و میخواهند به بهشت اختری بازگردند. چنین موجوداتی پیش از آن که بتوانند پس از مرگ اختری خود از ساکنان دائم عالم علّی شوند - که فاصلهی چندانی با آفریدگار ندارد باید از «کارما»ی اختری سنگینی رهایی یابند.
کاربرد سه جسم انسان به طرق بسیار در طبیعت سهگانهاش عیان میشود. انسان به هنگام بیداری کم و بیش از سه گردونهاش آگاه است. او به هنگام کاربرد حسهایش (وقتی میچشد، میبوید، لمس میکند، گوش میدهد و یا میبیند) جسم مادیاش را به کار گرفته است. وقتی تجسم یا اراده میکند، جسم اختریاش را فعال کرده است، اما به هنگام تعمق و تأمل ژرف و دروننگری و مراقبه،هستی علّیاش نمایان میشود. اندیشههای نبوغآمیز در انسانی ظاهر میشود که عادتاً با جسم علّیاش در ارتباط باشد. با این شیوه میتوان انسان را به «مادی» یا «انرژیآسا» یا «متفکر کیهانی» بخشبندی کرد.
انسان روزانه حدود شانزده ساعت خودش را با گردونهی مادیاش یکی میداند و آنگاه میخوابد. اگر رؤیا ببیند، در جسم اختریاش به سر میبرد و همچون موجودات اختری آنچه بخواهد، بیهیچ تلاش میآفریند. اگر خواب انسان عمیق و بیرؤیا باشد، میتوان چند ساعت آگاهیاش را در جسم علیاش مستقر سازد. چنین خوابی حیاتبخش است؛ حال آنکه خواب رؤیابین که در جسم اختریاش هست، چنین طراوتی نمیبخشد. (7)
جسم علّی، همان قشر وجد و شادی است. این قشر در سلسله مراتب هستی مساوی با مقام توحید، یعنی «ایشوارا» است و معادل مرتبهی سوم هستی است که همان خواب عمیق میباشد. این قشر نیز آتمان نیست، بلکه یک نوع ظل و پرتو اوست و به منزلهی پاداش آسمانی و بهشتی کردار و افعال نیک ماست و به همین رو آن را مقام شادی و مقام وحدت عاری از دوگانگی و اضداد میدانند. (8)
تحلیل و بررسی
نکتهی اول: توصیفهای ادبی
نکتهی اول در رابطه با مجموعه مطالبی است که یوگاناندا در این قسم بیان داشت. اگر به این مباحث با دیدهی دقت بنگریم به دست میآید که اولاً بسیاری از گفتهها توضیح اصطلاحات است. یوگاناندا در این قسمت همانند بسیاری موارد دیگر اصطلاحمند سخن گفته، بیشتر به توصیف و تشریح این اصطلاحات میپردازد. اساساً میتوان گفت بخش چشمگیری از مکتب معنوی یوگاناندا را اصطلاحات و شروح آن تشکیل میدهد. این نکته ممکن است در برخی مکتبهای عرفانی دیگر هم به چشم بیاید. اما اصطلاحات فقط ذهن انسان را فربه میکند و مادام که همراه با دلیل نباشد نمیتواند تبیینی از واقعیت داشته باشد. در عرفان اسلامی هم اصطلاحات مختلفی وجود دارد، اما بخش عقلانی عرفان اسلامی که به آن «عرفان نظری» گفته میشود عهدهدار ارائهی استدلالهای مختلف جهت تبیین واقعیت و جهان خارج است. گذشته از اینکه مسلکی که در آن اصطلاحات زیاد به کار برود و به تعبیری اصطلاحمحور باشد، حسنی برای آن محسوب نمیگردد و به همین نسبت موجب میشود تا این مسلک از فهم عمومی فاصله گیرد.ثانیاً مطالب یوگاناندا در این بخش همانند مواضع دیگر کاملاً از آثار و منابع معنوی هند باستان متأثر است. گویا که این مطالب برگرفتهای از آن آثار و نوشتههاست. کتب مقدسی نظیر: اوپنیشادها، بهاگاوداگیتا و سوترهها مایه یهای خوبی را برای افکار و اندیشههای یوگاناندا فراهم میکند که به نمونههایی از آنها قبلاً اشاره شده است.
ثالثاً کسی که ذوق ادبی داشته باشد به این نکته واقف میشود که بسیاری از گفتهها و اندیشههای یوگاناندا چه در مباحث پیشین و چه در این بخش حالت ادبی دارند. این تعابیر بیشتر به توصیفات ادبی مینماید، تا گزارشی از واقعیت. البته میتوان ضمن بیان واقعیات عرفانی ذوق ادبی هم دخالت داد، ولی توصیفها، تعبیرها، گزارشها و چینش مطالب حاکی از آن است که جنبههای ادبی مطالب غالب است.
نکتهی دوم: مراتب هستی انسان
نکتهی دیگر اینکه در تفکر اسلامی هم انسان همانند جهان دارای مراتب و درجات است. این امر در فلسفه به گونهای و در عرفان به گونهای دیگر بیان شده است گرچه ریشهی هر دو به متون دینی و اسلامی یعنی قرآن و احادیث باز میگردد.همچنین مراتب انسانی، گواهان و دلایل متعددی از سوی عقل دارد، لذا درجات معنوی برای انسان هم پشتوانهی وحیانی دارد و هم از سوی استدلالهای عقلانی حمایت میشود. مناسب است به صورت مختصر نگاه عارفان مسلمان در رابطه با مراتب هستی انسان بیان شود.
انسان دو قوس را پیموده است: قوس نزول و قوس صعود. هر یک از این دو قوس داستانی دارد. آدم در قوس نزول از نزد ذات آمده است و به حکم هبوط در این خاکدان زمین محبوس شده است. این همه آه و نالهها بدین سبب است.
بشنو از نی چون حکایت میکند *** از جداییها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند *** در نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق *** تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش *** باز جوید روزگار وصل خویش
شیخ دایه، عوالم تنزلات انسان را از قرب و جوار حضرت رب تا عالم قلب و ظلمت، چنین تصویر میکند. (9) روح آدم را هنگام تنزل از تمامی عوالم ملکوت تا ملک عبور دادند و از هر عالم آنچه زبده و خلاصه بود با او همراه کردند. هرچه در این عالم بود، یا نافع و یا مضر بود، لذا روح انسان بر جذب منافع و دفع مضرات مجبول شد، آدمی بعد از عبور از چندین هزار عالم روحانی و جسمانی شاید هجده هزار یا هفتاد هزار به آشیان عناصر و وحشتسرای دنیا آمد. در این زمان بر او هفتاد هزار حجاب نورانی و ظلمانی پدید آمده بود و این حجب تمام وجود او را فراگرفته بودند و چنگال خود را تا عمق جان او فرو بردند. این حجب انسان از مطالعهی ملکوت و مشاهدهی جبروت و ذوق مخاطبه حق محروم گذاردند و انسان از اعلا علیین قرب به اسفل سافلین بُعد افتاد.
روزی که انسان به قالب تن تعلق گرفت و روح پاکش از خلوت بیواسطهی قرب به حجاب آمد، به کلی آن دولت را فراموش کرد. نسیان سرآغاز سلوک آدمی است و شاید نام انسان را انسان نهادند چون اهل نسیان است و شاید به همین دلیل بیشترین خطاب خدا به انسان به عنوان «یا ایهاالناس» میباشد.
انسان قوس صعود هم دارد، زمین دنیا شایستگی آن را دارد که تخمی در آن اندازند تا پرورش یابد، خداوند حقیقت دنیا را مستعد گردانید تا مزرعهی آخرت باشد، زمین قلب انسان به گونهای است که اگر بذر معنویت در این نفخهی الهی پرورش یابد روحانیت انسان قوت یابد و بصیرت قلب آدمی به فعلیت رسد. شخصی که انس با حق را سرمه چشم دارد و نور ایمان به قلب او باشد، حلاوت همنشینی با او را چشیده است تا بدان حد که عالم محسوس را فراموش کند و به مثال حقیقی خویش قیام نماید و هم از درد مفارقت زاری و گریه کند و هر زمان که حالت شوق غالب شود دل رنجور و جان مهجور او به زبان حال با حضرت ذوالجلال چنین گوید:
آن دل که تو دیدهای فگارست هنوز *** وز عشق تو با ناله زار است هنوز
وان آتش دل بر سر کار است هنوز *** وآن آب دو دیده برقرار است هنوز
واقعیت آن است که حالات و خلسههای عرفانی در شب زیادی گیرد، علت آن است که در روز محسوسات، شواغلند و در دل شب، دل مشغولی کمتر و مناسبت با عالم بالا بیشتر است.
آمد شب و بازگشتن اندر غم دوست *** هم با سر گریهای که چشم را خوست
از خون دلم هر مژه از پلک فروست *** سیخی است که پاره جگر بر سر اوست
انسانِ مستعد نخست بیدار میشود، او در جان خویش جنبشِ اخگرِ اراده و شعلهی عشق را احساس میکند، در این هنگام در صدد اجابت بانگهای حقیقت برآمده آن را به گوش جان میگیرد و قدم در طریق حق میگذارد. راه سالک از درون میگذرد و طریقت، باطنی است. البته همواره شریعت حافظ اوست و این راه سرانجام به حقیقت یعنی فنا، توحید و ولایت میرسد. اگر جان آدمی بستر سیر و سلوک معنوی است و سیر و سلوک مبدأ و مقصدی دارد، آغاز سلوک یقظه، (10) توبه و اراده (11) است و پایان آن نقطهی بیپایان توحید. در این میان مقامات و منازلی است که سالک باید یک به یک آنها را تا وصول به سرمنزل مقصود بپیماید.
عارفان در رابطه با مراحل و درجات وجود آدمی بیانهای متنوعی دارند. گاه از آن تعبیر به بطون سبعه میشود، (12) که شامل مقام نفس، عقل، روح، سرّ، خفی، اخفا و تجلی ذاتی میباشد. گاهی برای انسان لطایف سبعه قایل میشوند (13) که عبارتند از لطیفهی طبع، نفس، قلب، روح، سر، خفی و اخفا. برخی دیگر از عارفان دل آدمی را دارای اطوار سبعه دانسته به شرح عجایب و معانی آن میپردازند. (14) طور اول صدر و اطوار بعدی عبارتند از: قلب، شغاف، فؤاد، معدن محبت، سویدا و محجهالقلب.
زین پیش دلی بود و هزار اندیشه *** اکنون همه لاالهالاالله است
سخنان و کلمات عارفان مسلمان مشحون از منازل، مقامات و درجات قلب آدمی است. جالب آنکه همه بر عدد هفت تأکید دارند و از این جالبتر اینکه تمامی مراتب را به آیات قرآن کریم باز میگردانند، حتی همین عدد هفت را، در قرآن مسألهی هفت آسمان مطرح است که به گفتهی عارفان مراد، آسمانهای قلب آدمی است.
نکتهی سوم: یوگاناندا و یوگا
نکتهی دیگر اینکه بیان یوگاناندا در زمینهی مراتب سه گانه انسان، براساس تعالیم یوگا شکل میگیرد. از آنجا که یوگاناندا نسبت به یوگا توجه خاصی دارد و خود را دارای سبک جدیدی در این زمینه میداند و از سوی دیگر یوگا برای انسان کالبدهای سهگانه یا هفتگانه قائل است، طبعاً یوگاناندا در حوزهی انسانشناسی تصویری یوگامحور از مراتب انسان ارائه میدهد. در مبحث یوگا به این نکته بیشتر اشاره خواهد شد.پینوشتها:
1. Self.
2. Astral body.
3. Casual body.
4. پاراهامسا، یوگاناندا، انسان در جستوجوی جاودانگی، ص 541.
5. همان، ص 544.
6. همان، ص 521.
7. پاراهامسا یوگاناندا، سرگذشت یک یوگی، ص 527-541.
8. داریوش شایگان، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، ج 2، ص 834-842.
9. نجمالدین رازی، مرصاد العباد، ص 101-110.
10. خواجه عبدالله انصاری، شرح منازل السائرین، ص 17.
11. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 378.
12. حمزه فناری، مصباح الانس، ص 284.
13. قیصری، مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص 28.
14. نجمالدین، رازی، مرصاد العباد، ص 194.
فعّالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشههای یوگاناندا، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.