زیرا پدر بر هیچ کس داوری نمیکند، بلکه تمام داوری را به پسر سپرده است. (3) خدا را هرگز کسی ندیده است. پسر یگانهای که در آغوش پدر است، همان او را ظاهر کرد. (4)
و همه را روشن سازم که چیست انتظام آن سرّی که از بنای عالمها مستور بود، در خدایی که همه چیز را به وسیلهی عیسی (علیهالسلام) مسیح آفرید. (5)
آمین آمین به شما میگوید. هر که به من ایمان آرد، کارهایی را که من میکنم، او نیز خواهد کرد و بزرگتر از اینها نیز خواهد کرد؛ زیرا که من نزد پدر میروم. (6)
لیکن تسلیدهنده، یعنی روحالقدس که پدر او را به اسم من میفرستد، او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم، به یاد شما خواهد آورد. (7)
او بر این باور است که این آیات که به خصایل سهگانه «پدر و پسر و روحالقدس» اشاره میکنند، همان «سات»، «تات» و «اوم» در متون مقدس هندو هستند. خدای پدر همان مطلق نامتجلی است که ذات مبارکش فراسوی آفرینش ارتعاشی است. خدای پسر نیز همان آگاهی مسیحایی است که درون آفرینش ارتعاشی به سر میبرد. این آگاهی مسیحایی «یگانهترین» یا تنها بازتاب «لایتناهی نیافریده» است. تجلی بیرونی آگاهی مسیحایی که همه جا حاضر است، «شاهد» آن آیهی چهاردهم از باب سوم مکاشفهی یوحنّای رسول است که میگوید: «آن که گوش دارد، بشنود که روح به کلیساها چه میگوید.» این سخن به «اوم» یا «کلمه» یا «روحالقدس» یا قدرت نامرئی الهی اشاره دارد که تنها کنندهی کار و تنها نیروی عِلّی و فعال کنندهای است که کل آفرینش را از طریق تموّج و ارتعاش پابرجا نگاه میدارد. «اوم» این آساینده سرورانگیز، به هنگام مراقبه ژرف شنیده میشود و حقیقت غایی را بر سر سپرده آشکار میسازد و همهی تعالیم را به یادش میآورد. (8)
خلاصه سخن اینکه از نظر وی وقتی حضرت احدیت خلائق را آفرید، خلقت سه جنبه مییابد: پدر، پسر و روحالقدس، یا Tat, Aum و Sat. پدر (sat) یا خداوند که خالق فراسوی آفرینش است؛ پسر (Tat) که هوشیاری همه جا حاضر خداوند در خلقت است و روحالقدس (Aum) نیز قدرت ارتعاشی خالق است که به صورت آفرینش تجلی میکند. دورههای متعددی از خلقت و نیستی به ابدیت پیوستهاند. هنگام قیامت، این سه اقنوم و سایر نسبیتهای خلقت، در روح مطلق مستحیل میشوند. (9)
تحلیل و بررسی
در رابطه با مسألهی مهم تثلیث دو نکته قابل ذکر است:نکتهی اول: تثلیث، امری ضد عقلانی
توجیه عرفانی «تثلیث» نیز همان اشکالی را دارد که در انتهای بحث جلوهها ذکر شد. آیا عموم مسیحیان، از تثلیث چنین درک عرفانی را دارند؟ آیا آنها این سه چیز را جنبههای مختلف یک خدای واحد میدانند؟ به نظر نمیرسد که چنین باشد. کلیسای رسمی، تثلیث را توجیه عرفانی نمیکند، بلکه آن را همانگونه که عقل عرفی میفهمد و امری متناقض میداند، تأیید میکند و حتی اصرار دارد قبول چنین امر ضدعقلانی، نشانهی ایمان است، وگرنه قبول امور عقلانی، نشان دهندهی سرسپردگی مؤمن واقعی نخواهد بود.نکتهی دوم: تحلیل تثلیث
نکتهی دیگر مربوط به تحلیل مسألهی تثلیث است. در این رابطه مباحثی قابل طرح است:یک. ایضاح مفهومی
تثلیث به این معناست که خدا را دارای یک ذات و سه اقنوم یا شخص بدانیم. اقنوم (10) به معنای اصل و مبداء و برگرفته از کلمهی Hypostasis یونانی است که در آثار فلوطین به کار رفته است. خود کلمهی «اقنوم» ریشه در زبان سُریانی دارد. (11) در مسیحیت اصطلاح «چیزها» (پراگماتا، به لاتینی رِس) به جای «اَقانیم» (به یونانی: اوپُوستایسئیس) و «اشخاص» برای توصیف سه شخص تثلیث به کار رفته است تا واقعیت آنها مورد تأکید واقع شود. برای مثال اُریِگن که به زبان یونانی چیز مینوشت، «پدر» و «پسر» را به صورت «دو چیز (پراگماتا) از لحاظ شخص» توصیف کرده است و تِرتولیان که به زبان لاتین چیز مینوشت، چنین استدلال کرده است که «کلمه» عبارت از «آوا و صوت دهان» نیست بلکه یک «چیز (رِس) و یک شخص» است و به همین جهت هر یک از سه شخص را یک «شیء وجودی» توصیف کرده است. (12)دو. تفاسیر مختلف از تثلیث
آریانیسم
این تفسیر از سوی شخصی به نام آریوس که از الهیدانان مشهور قرن چهارم میلادی است، ارائه شده است. او به توحید اعتقاد داشت و میگفت خدا هیچ شریکی ندارد و هرچه خارج از خداست، از عدم به مرحلهی هستی آمده است و مسیح در حد وسط بین خدا و عالَم است. او معتقد بود مسیح موجودی متعالی است که سایر فرشتگان از طریق وی پدید آمدهاند. (13)سابلیانیسم
این تفسیر از سوی شخصی به نام سابلیّوس در قرن سوم میلادی مطرح شده است. او معتقد بود خداوند، هم از حیث ذات و هم از حیث اقنوم، واحد است و پدر، پسر و روحالقدس فقط سه اسم متفاوت برای حقیقتی واحد است. یک اقنوم از لحظههای مختلف، اسامی متعدد پیدا میکند؛ نسبت به خلقِ عالم «پدر»، از لحاظ اتحاد با طبیعت بشری «پسر» و از حیث رساندن رحمت و نعمت به بشر «روحالقدس» است. بنابراین تثلیث به معنای سه تجلی است و نه سه ذات. خداوند در دوران عهد عتیق به شکل پدر، سپس به شکل پسر و پس از قیام مسیح به صورت روحالقدس جلوه کرده است، همان طوری که یک فرد میتواند از لحاظهای مختلف پسر، پدر و برادر باشد. (14)ارتدوکس
این نظریه که در اعتقادنامهی آتاناسیوس یا اعتقادنامه نیقیّه مطرح شده است، مورد اتفاق اکثر مسیحیان ارتدکس، کاتولیک و پروتستان است. در این تفسیر که بسیار عجیب و غیرعقلانی است، با عباراتی روشن و صریح بیان شده که ما یک خدا را در تثلیث و تثلیث را در وحدت میپرستیم، بدون آنکه شخصیتهای تثلیث را با هم مخلوط کنیم و یا ذات هر یک را مجزا بدانیم؛ زیرا شخصیت پدر مجزاست، شخصت پسر نیز مجزاست و روحالقدس نیز شخصیت مجزای خود را دارد، اما الوهیت پدر، پسر و روحالقدس، واحد است. هر سه دارای جلال و عظمت جاودان هستند. هر آنچه پدر است، پسر و روحالقدس نیز همانند. هر سه نامخلوقاند و هر سه نامتناهی، ابدی و قادر مطلق میباشند.آنها تأکید دارند که در عین خداوند بودنِ هر سه، یک خدا بیشتر وجود دارد. پدر از هیچ چیز به وجود نیامده، پسر مولود شده اما نه به وجود آمده و نه آفریده شد؛ ولی روحالقدس از پدر و پسر است و صادر شده است. این سه شخصیت بر یکدیگر تقدم و تأخر ندارند و هیچ یک از دیگری بزرگتر یا کوچکتر نیست بلکه هر سه با هم، ابدی و همواره برابرند. بنابراین، اعتقاد آنها این است که ما باید تثلیث در وحدانیت و وحدانیت در تثلیث را بپرستیم و این تنها راه نجات است. (15)
سه. تثلیث در عهدین
کلمهی «سهگانه» هرگز در کتاب مقدس وارد نشده است و نخستین کاربرد شناخته شدهی آن در تاریخ مسیحیت به تِئوفیل انطاکی در سال 180 میلادی باز میگردد. البته ریشههای مفهوم سهگانگی در عهد جدید احساس میشود و عبارت «اعطای حق تعمید» در پایان انجیل متی، آن را صریحاً بیان کرده است: «ایشان را به اسم آب و این و روحالقدس تعمید دهید.» و در رسالههای عهد جدید نیز غالباً عبارت سلام و تحیّت مسیحیان به شکل سهگانه آمده است: «از پطرس، رسول عیسی مسیح به برگزیدگان برحسب علم سابق خدای پدر، به تقدیس روح، برای اطاعت و پاشیدن خون عیسی مسیح. فیض و سلامتی بر شما افزون باد. (16)»عهد جدید هنگام اشاره به خدا، واژهی یونانی «هوثیوس» را به کار میبرد که به معنای خدای ازلی، خالق، زنده کننده و مولای تواناست. این کلمه به خدای ابراهیم، اسحاق، یعقوب، موسی و پیامبران دیگر اشاره دارد. توماس میشل ادعا میکند که عهد جدید هرگز عیسی و روحالقدس را «هوثیوس» نخوانده است در حالی که عیسی در انجیل یوحنا 20:28 «هوثیوس» خوانده شده است. (17)
از ملاحظه اناجیل چهارگانه معلوم میشود که در هیچ کدام از اناجیل همنوا، عیسی مسیح به صراحت، خداوند خوانده نشده است و عبارات موجود در این سه انجیل قابل تفسیر و تأویل است. حتی عبارت پدر، پسر و روحالقدس در انجیل متّی نیز برای کسی که سابقهی آشنایی ذهنی با تثلیث ندارد، مفهوم تثلیث را تداعی نمیکند. در مقابل به نظر میرسد برخی عبارتهای انجیل یوحنا غیرقابل تأویل بوده و در اثبات الوهیت عیسی مسیح صراحت دارند. اما باید توجه داشت که انجیل یوحنا آخرین انجیل نگارش یافته است که در حدود سال یکصد میلادی، یعنی بیش از سی سال پس از مرگ پولُس، به رشتهی تحریر آمده است. بنابراین به راحتی میتوان دریافت که نگارندهی این انجیل، تحت تأثیر افکار پولس که اندیشهی الوهیت مسیح را در دین وارد کرد، قرار داشته است. به علاوه، توجیه و تفسیر برخی عبارتهای این انجیل هم به گونهای که با انکار الوهیت عیسی مسیح سازگار باشد، دور از دسترس نیست.
شخصیت روحالقدس در عهد جدید به خوبی مشخص نشده است. عبارتهای ذکر شده در اثبات الوهیت وی نیز دلالت صریحی بر این مطلب ندارد و ظاهراً به دلیل روشن نبودن شخصیت اقنوم ثالث است که پس از اثبات الوهیت اقنوم ثانی در مجمع نیقیّه، نظرها به طرف تبیین کردن شخصیت و الوهیت روحالقدس جلب میشود. (18)
چهار. تثلیث در قرآن
الف) تأکید بر توحید و نفی هرگونه فرزند داشتن یا فرزند بودن از خدا از جمله تعالیم صریح قرآن است که در سورهی اخلاص بیان شده است: «بگو خداوند یکتا و یگانه است. خداوندی که همه نیازمندان قصد او میکنند. هرگز نزاده و زاده نشده و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است.» (19) براساس این آیه، خدا هیچ فرزندی ندارد و هیچ موجودی را نپاید که همتا و «کفو» او قرار داد. (20)ب) خداوند در قرآن، تثلیث را به صراحت نفی کرده و قائلِ به آن را کافر میداند: «کسانی که به تثلیث قائل شده و گفتند: خدا سومین شخص از سه شخص است، قطعاً کافر شدهاند و حال آن که هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست و اگر از آنچه میگویند باز نایستند به کافران ایشان عذابی دردناک خواهد رسید.» (21) در آیهای دیگر میفرماید: «ای اهل کتاب در دین خود غلو مکنید و دربارهی خدا جز سخن درست مگویید. مسیح، عیسی پسر مریم، فقط پیامبر خدا و کلمهی اوست که آن را سوی مریم (سلام الله علیها) افکنده و روحی از جانب اوست. پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید خدا سهگانه است. باز بایستید که برای شما بهتر است. خدا فقط معبودی یگانه است. منزه از آن است که برای او فرزندی باشد. آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ اوست و خداوند بس کارساز است.» (22)
ج) در آیات بسیاری از قرآن، پسر یا فرزند داشتن خدا نفی شده است. برای مثال: «گفتد خدای رحمان فرزندی اختیار کرده. منزه است او، بلکه بندگانی ارجمندند.» (23)، «و گفتند: خداوند فرزندی برای خود اختیار کرده است. او منزه است، بلکه هرچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست، همه فرمانپذیر اویند.» (24) و «خداوند را نسزد که فرزندی بگیرد، منزه است او.» (25)
د) در آیات بسیاری، الوهیت مسیح نفی شده است. برای نمونه: «کسانی که گفتند: خدا همان مسیح، پسر مریم است، قطعاً کافر شدهاند.» (26)، «مسیح پسر مریم جز پیامبری نبود که پیش از او نیز پیامبرانی آمده بودند و مادرش زنی بسیار راستگو بود که هر دو غذا میخوردند. بنگر چگونه آیات خود را برای آنها توضیح میدهیم. سپس ببین چگونه از حقیقت دور میافتند» (27)، «عیسی جز بندهای که بر وی منّت نهاده و او را برای فرزندان اسرائیل سرمشق و آیتی گردانیدهایم نیست» (28)، «کسانی که گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است، مسلماً کافر شدهاند. بگو: اگر خداوند اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هرکه در زمین است، جملگی را به هلاکت رساند، چه کسی در مقابل خدا اختیاری دارد؟» (29)، «و نصارا گفتند: مسیح پسر خداست. این سخنی است باطل که بر زبان میآورند و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شدهاند شباهت دارد. خدا آنان را بکشد، چگونه از حق بازگردانده میشوند؟ اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیت گرفتند با آن که مأمور نبودند جز اینکه خدای یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست. منزه است او از آنچه با وی شریک میگردانند و تعالیم مسیح هم هیچ چیز که دال بر ربوبیت وی است، نبوده است.» (30) و «و یاد کن هنگامی را که خدا فرمود: ای عیسی پسر مریم، آیا تو به مردم گفتی: من من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟ گفت منزهی تو، مرا نزیبد که دربارهی خویشتن چیزی را که حق من نیست بگویم. اگر آن را که گفته بودم قطعاً آن را میدانستی.» (31)
ه) قرآن از تمام ملائکه، ربوبیت را نفی کرده و آنها را عبد خدا دانسته است. برای مثال: «مسیح از اینکه بنده خدا باشد ابا نمیورزد و فرشتگان مقرب نیز ابا ندارند.» (32) و «هیچ بشری را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: به جای خدا، بندگان من باشید و نیز شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را به خدایی بگیرد. آیا پس از آن که سر به فرمان خدا نهادهاید، شما را به کفر وا میدارد؟!» (33)
و) در قرآن از زبان خود عیسی مسیح نقل شده که ایشان خود را عبد خدا میدانند: «کودک (عیسی) گفت: منم بندهی خداوند.» (34)، «در حقیقت خداوند پروردگار من و شماست، پس او را بپرستید» (35)، «در حقیقت خداست که خود پروردگار من و پرودگار شماست، پس او را بپرستید.» (36)، «مسیح گفت: ای فرزندان اسرائیل، پروردگار من و پرودرگار خودتان را بپرستید، که هرکس به خدا شرک آورد قطعاً خدا بهشت را به او حرام ساخته و جایگاهش آتش است و برای ستمکاران یاورانی نیست.» (37) و «جز آنچه را بدو فرمان دادی چیزی به آنان نگفتم. گفتهام گفتهام که: خدا، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید و تا وقتی در میانشان بودم بر آنان گواه بودم. پس چون روح مرا گرفتی تو خود بر آنان نگهبان بودی و تو بر همه چیز گواهی.» (38)
پنج. ریشهی تثلیث در ادیان گذشته
از نظر ویل دورانت، مسیحیت، مذهبی یکتاگرایانه و شریعتمدار بود که به الهیات عیسی مسیح خدایی و تثلیث تغییر مسیر داد. در این تغییرات، نقش پولُس به عنوان اولین و مهمترین عامل تغییر ارزیابی شده است. او که هم با مذهب یهود آشنایی داشت و همهی فلسفهی یونانی را آموخته بود، به خوبی میتوانست با آمیختن عناصر مهم فرهنگهای یونانی با مسیحیت در جلب نظر یونانیان به دین جدید موفقیت کسب کند. از سوی دیگر، فلسطین در آن زمان چهارراهی بود که اندیشههای شرکآلود از مصر، ایران، هند و روم به آنجا راه مییافت. هم پولس و هم پدران اولیهی کلیسا به راحتی میتوانستند با جذب عناصر بیگانه، دین جدید را برای غیر یهودیان قابل پذیرش کنند. افکار مربوط به تثلیث خدا، روز بازپسینِ داوری و پرستش مادر و کودک، از مصر به مسیحیت انتقال یافت و مذهب تئوزوفی که مذاهب نوافلاطونی و گنوسی را به وجود آورد، مایهی ابهام دین مسیحی شد. از سوریه داستان رستاخیز آدونیس، از ترکیه پرستش دیونوسوس، خدای میرنده و نجات دهنده و از ایران اعتقاد به دورانهای هزار سالهی حکومت و برخی اعتقادات دیگر به مسیحیت راه یافت. (39)واژهی کوریوس (خداوندگار) که پولس به مسیح اطلاق میکند، همان عنوانی بود که کشیشهای سوریه و یونان به دیونوس که میمرد و رستگاری را عملی میساخت، داده بودند. غیر یهودیان انطاکیه و شهرهای دیگر که هرگز عیسی مسیح را در حیاتش نشناخته بودند نمیتوانستند او را جز به شیوهی خدایان منجی بپذیرند. پولس میگفت: همانا سرّی به شما میگویم، پولس به این الهیات مردمپسند، پارهای مفاهیم عرفانی افزود که قبلاً در کتاب حکمت و فلسفهی فیلون جاری و ساری بود. پولس میگفت: مسیح، حکمت خداست. او قبل از همه است. در وی همه چیز قیام دارد و به وساطت او هر چیز آفریده شده است. او مسیحِ یهود نیست که اسرائیل را از زنجیرهایش میرهاند. او لوگوس (کلمه) است که مرگش همه را نجات میدهد. پولس با این تفسیرها میتوانست زندگی واقعی و سخنان عیسی مسیح را که مستقیماً با آنها آشنا نشده بود نادیده بگیرد و خود را با حواریونِ بلافصل که در مکاشفهی مابعدالطبیعه با او همسری نمیتوانستند کرد، بر پایهی برابری قرار دهد. (40)
مورخ دیگری نیز این حرفها را تأیید کره و معتقد است پولس با امتهای غیریهودی سر و کار داشت که تحت نفوذ مذاهب اسرارآمیزی بودند که اصل طلب حیات جاوید و اتصال نفس بشر با روح خدایان در آنها ریشهدار بود. بنابراین پولس مسئلهی مرگ و رستاخیز عیسی مسیح و بازگشت وی را به گونهای هماهنگ با اعتقادات آنها تفسیر کرد. (41)
در «ریگ ودا» سرودی ذکر شده است که مربوط به آفرینش است. در این سرود مبدأ عالم و پیدایش هستی را از نیستی دانستهاند. آبها به معنای مادهی اولیه جهان است که از آن موجودی بزرگ و پروردگاری بیهمتا، فرخنده و پر فرّ و شکوه، خویش را به یاری نیروی حرارت (ریاضت) میآفریند. این سرود آغاز فرضیههای بزرگ جهانشناسی است که بعدها به صورت مکتب «سانکهیا» درآمد. در این سرود سه اصل وجود دارد که بدین قرار است:
(1) اصل فاعل که محرک نخستین است. (2) ماده اولیه و ابتدایی جهان یعنی آبها. (3) نخستین موجود آفرینش. این تثلیث را میتوان با راز تثلیث در مسیحیت مقایسه کرد «پدر» به مثابه اصل اول است و حضرت مریم همان مادهی اولیه است و موجودی که از آن پیدا میشود، مسیح است که عقل کل یعنی لوگوس (Logos) و نوس (nous) است. روحالقدس پیوند مسیح است به مبدأ یعنی پدر. (42)
مبحث تثلیث یا ظهور سهگانه واقعیت مطلق، مخصوص آئین هندو نیست و تجلیات مشابه آن را در علم الاساطیر مصر کهن در گروه خدایان سهگانه «اوزیریس» (Osiris) و «ایزیس» (Isis) و «هورس» (Horus) و در فلسفهی فلوطین به صورت حقایق اصیل و قدیم سهگانه (Archikai Hupostaseis) و در آیین مسیحیت به صورت راز تثلیث یعنی پدر، پسر و روحالقدس، مییابیم. این مبحث در مسیحیت نیز مانند آئین هندو مربوط به نزولِ (Avatara) حق در عالم محسوسات است.
در آئین کهن تاوئی (Tao) چین، واقعیت سهگانه در مبحث وجود منعکس میشود و مراتب هستی و درجات آفرینش به سه مقولهی آسمان، انسان و زمین تقسیم میگردد. انسان کامل در کیش چینی به شخص پادشاه و شهریار اطلاق میشود که حلقهی رابط بین زمین و آسمان و دارندهی راه بزرگ پادشاهی (Wang Tao) است و تنها راهی است که به وسیلهی آن آسمان، انسان و زمین میتوانند به هم مربوط شوند و متصل گردند. انسان نوعی میانجی و برزخ است که بین آسمان و زمین قرار میگیرد و پادشاه که نمونهی انسان کامل است در «محلی» که در آن اصل فاعل (Yin) و اصل منفعل (Yang) تلفیق مییابند، یکی میگردد.
در آیین هندو نیز «برهمن» اصل آفرینش و ایجاد است. «ویشنو» اصل همبستگی موجودات و بقای آنها و «شیوا» اصل فنا و بطلان موجودات و کائنات است. آنها از لحاظ جهانشناسی مقام همطراز دارند و در اصل یکی هستند در حالی که در تثلیث مسیحی، اتکاء خاصی بر شخص مسیح شده است. (43)
پینوشتها:
1. پاراهامسا یوگاناندا، تعالیم معنوی - 3، ص 32.
2. Trinity
3. انجیل یوحنا، 22/1.
4. همان، 18/1.
5. رسالهی پولس به افسسیان، 9/3.
6. انجیل یوحنا، 12/14.
7. همان، 26/14.
8. پاراهامسا یوگاناندا، سرگذشت یک یوگی، ص 213.
9. همو، تعالیم معنوی - 2، ص 550.
10. Principle.
11. اتین ژیلسون، خدا و فلسفه، ترجمهی شهرام پازوکی، ص 53.
12. هری اوسترین ولفسن، فلسفهی علم کلام، ص 126.
13. میرچا الیاده، دینپژوهی، ج 2، ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی، ص 57.
14. پطرس بستانی، دایرةالمعارف بستانی، ج 9، ص 364.
15. تونی لین، تاریخ تفکر مسیحی، ترجمهی روبرت آسریان، ص 148.
16. رسالهی اول پطرس 2/1:1.
17. توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمهی حسین توفیقی، ص 73.
18. محمدرضا زیبایینژاد، مسیحیتشناسی مقایسهای، ص 356.
19. اخلاص / 1-4.
20. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 387.
21. مائده / 73.
22. نساء / 171.
23. انبیاء / 26.
24. بقره / 116.
25. مریم / 35.
26. مائده / 72.
27. مائده / 75.
28. زخرف / 59.
29. مائده / 17.
30. توبه / 30.
31. مائده / 12.
32. نساء / 172.
33. آل عمران / 79.
34. مریم / 30.
35. زخرف / 64.
36. مائده / 72.
37. همان.
38. مائده / 117.
39. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 697.
40. همان، ج 3، ص 689.
41. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمهی علی اصغر حکمت، ص 617.
42. داریوش شایگان، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، ج 1، ص 81.
43. همان، ج 1، ص 248-249.
فعّالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشههای یوگاناندا، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.