خلاصهی این شبهه چنین است:
معجزاتی كه ادعا میشود پیامبران انجام دادهاند، به دلیل عدم حضور ما در آن زمان قابل اثبات و یقینآور نیست؛ زیرا ممكن است ناقلان به منظور اهدافی كه داشتهاند، در ساختن این معجزات با همدیگر تبانی كرده باشند.
الف) استحاله تبانی
نقلهای تاریخی وقتی به حد تواتر یا نزدیك به تواتر برسد، دیگر احتمال تبانی دربارهی آن بی مفهوم خواهد بود و برخی از معجزات نقل شده، متواتر یا نزدیك به تواتر به دست ما رسیده است.ب) راههای مختلف اثبات اعجاز
مقدمهی این شبهه كه تنها راه اثبات معجزات را نقل میدانست، خطاست؛ زیرا تنها راه اثبات معجزات، نقل نیست؛ برخی از معجزات هماكنون نیز قابل فهمیدن و دریافتن است كه معجزهی قرآن كریم بهترین مصداق آن است.ج) شاهدان زنده
بسیاری از كرامات و معجزات با مشاهدهی ناقلان آنها قابل اثبات است. به عبارت روشنتر برخی از افرادی كه كرامات را دیدهاند، هم اكنون زندهاند. در اینگونه موارد دیگر جایی برای ادعای تبانی باقی نمیماند؛ برای نمونه كرامتی كه برای كربلایی كاظم ساروقی (3) رخ داده و او را به معجزهی قرن مشهور كرده است، به گونهای است كه هماكنون نیز صدها نفر از كسانی كه او را دیدهاند و این كرامت برایشان اثبات شده، زندهاند. در ادامه برخی از دانشمندانی كه او را دیده، آزموده و به اعجاز یا كرامت بودن قرآنی كه به او افاضه شده بود تصریح كردهاند، در زیر میآید:1.آیت الله العظمی مكارم شیرازی میگوید: حدود چهل سال قبل، وقتی طلبهی نوجوانی بودم، برای تبلیغ ایام ماه محرم، به منطقهای در اطراف ملایر، به نام حسینآباد رفته بودم. در مجلس به من گفتند پیرمردی اینجاست كه حافظ تمام قرآن است و داستان عجیبی دارد. او كشاورز سادهای است كه روزی خسته و ناتوان، بعد از كار روزانه، از كنار امامزادهای در حوالی همان منطقه عبور میكرده و طیّ ماجرایی، این موهبت الهی نصیبش میشود كه بدون هیچ سابقهی قبلی، حافظ تمام قرآن میگردد. من از ماجرا خوشحال شدم و مایل بودم سؤالاتی از او بپرسم و امتحانش كنم. قرآن به دست گرفتم و او را آزمودم. دیدم یاللعجب این مرد دهاتی بیسواد، با تسلط كامل، سؤالات را پاسخ میگوید؛ در حالی كه اگر كسی قیافهاش را میدید فكر میكرد حتی سورهی حمد و قل هوالله را به زحمت میخواند. او ملاكاظم و یا به تعبیر دیگر «كَل كاظم» نامیده میشد... ممكن است كسی بگوید حافظهی او بسیار قوی است و مثلاً سالها زحمت كشیده و آن را حفظ كرده و الآن هم مرتباً میخواند كه یادش نرود؛ در حالی كه چنین نبود. ولی پیدا كردن فوری آیات، بلكه نشان دادن بی وقفه، آن هم نه از روی یك قرآن معین كه دربارهی آن تمرین داشته باشد، بلكه از قرآنهای كاملاً مختلف چاپی، خطی، ریز و درشت، امری نیست كه بتوان از طریق عادی، تفسیری برای آن پیدا كرد. بعد از مدتی، بعضی از علاقهمندان، او را به قم دعوت كردند و آوازهی او همه جا پیچید. خدمت مراجع و آیات بزرگ همچون آیت الله العظمی بروجردی رسید و طلاب در مدرسهی فیضیه مثل پروانه اطراف وجود او را میگرفتند و اگر كسی از دور این منظره را میدید، تعجب میكرد كه این مرد سادهی دهاتی با همان لباس محلی، در میان این جمع طلاب چه میگوید. گاهی بعضی از طلاب چند جمله از آیات مختلف قرآن را از سورههای متعدد گرفته، با هم تلفیق میكردند و میگفتند: كل كاظم! این آیه در كدام سوره است؟ او خندهای میكرد و میگفت: ناقلاگری میكنی؟ جملهی اول در فلان سوره و قبل و بعدش این است، جملهی دوم در فلان سوره و قبل و بعد آن، چنین است و همچنین جملههای دیگر. از حفظ قرآن مهمتر، این بود كه یافتن آیات از روی قرآن، برای او همچون آب خوردن بود و هر قآنی را- اعمّ از چاپی یا خطی- به او میدادی و میگفتی: «كل كاظم! فلان آیه را بیاور» مثل استخاره كردن با قرآن كه قرآن را باز میكنند، باز میكرد و آیه در یكی از دو صفحه مقابل بود.
2.مرحوم آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری (رحمه الله) پس از آزمایشها، به كربلایی كاظم فرمود كه قرآن را میتوانی معكوساً بخوانی؟ او گفت: آری! و شروع كرد به خواندن سورهی بقره، از آخر به اول و آقای خوانساری (رحمه الله) فرمود: بسیار عجیب است، من شصت سال «قل هوالله احد» را كه چهار آیه است میخوانم، ولی نمیتوانم بدون فكر و تأمل از آخر به اول بخوانم، ولی این مرد عامی، سورهی بقره را كه 286 آیه است، بدون تأمل، مستقیماً و معكوساً از حفظ میخواند.
3.آیت الله خزعلی كه خود حافظ قرآن و نهج البلاغه و صحیفهی سجادیه میباشد، نیز در ملاقات خود با او، این آیه را كه در كلمات با هم اشتراك داشتند، ضمیمه كرده، پشت سر هم خوانده است:
«لِكلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سوفَ تَعْلمونَ»
«وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأهُ بعْدَ حینٍ»
سپس محلّ آنچه را خوانده، از او میپرسد. وی بلافاصله در پاسخ میگوید: این دو آیه، از دو جای قرآن است: یكی سورهی انعام و دیگری سورهی ص.
آیت الله خزعلی میگوید: «من بعد از فوت كربلایی كاظم متوجه شدم كه به او اسرار آیات و باطن قرآن را هم تعلیم داده بودند؛ یعنی اگر كسی برای شفای مرض ناعلاج، پیدا شدن گمشده، طی الارض و مانند اینها از او سؤال میكرد، او با قرآن جواب میداد؛ مثلاً به او گفته شد فلانی بسیار مقروض است و از شما تقاضای دعا دارد، در جواب گفته بود، من جز قرآن چیزی بلد نیستم. به او بگویید: آیهی «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (4) تا آخر را تا ده روز فلان تعداد بخواند تا ان شاءالله قرضش ادا شود؛ ولی نباید به كسی بگوید كه اثرش از بین میرود.
4.آیت الله محسنی ملایری میگوید: كربلایی كاظم، بسیار كندذهن و یك ماه رمضان در ملایر میهمان من بود و به مسجد میآمد. هرچه كردم دعای سی روز رمضان را یاد بگیرد، نتوانست؛ ولی به معجزهی امام (علیه السلام) تمام قرآن را مستقیماً و معكوساً تند و سریع بدون هیچ توقفی میخواند. مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (رحمه الله) ایشان را خواستند و من او را به قم نزد آن مرحوم فرستادم و ایشان هم او را آزمایش و امتحان كردند و او چندی در منزل حاج سید اسماعیل علوی، رئیس فرهنگ آن روز قم بود. همه روزه فرهنگیان و اهل علم با او ملاقات و از او سؤال میكردند. یكی از علمایی كه او را دیده، میگفت: اگر كسی اعتقاد به دین و خداوند نداشت، كافی بود دو سه روزی با كربلایی كاظم معاشرت می كرد، تا با دیدن این معجزهی عجیب، به خدای متعال، قیامت، انبیا و ائمه (علیهم السلام) و قرآن كریم معتقد شود.
5.ایت الله العظمی آقای صدر (رحمه الله) كه یكی از دو وصی مرحوم آیت الله العظمی حائری یزدی بود، پس از آزمایش و امتحان او فرمود: «این پیرمرد بی سواد، مورد عنایت واقع شده و حافظ قرآن گردیده است.»
6.مرحوم آیت الله العظمی سید محمد حجت كوه كمرهای (رحمه الله) كه از مراجع حوزهی علمیهی قم بودند، به این حافظ قرآن، محبت و عنایت مخصوص داشتند و هرگاه ایشان را میدیدند، احترام نموده، او را معجزهی ولایت میدانستند. (5)
7.آیت الله العظمی حاج شیخ جعفر سبحانی میگوید: روزی طرف عصر وارد مدرسهی فیضیه شدم، دیدم كربلایی كاظم كنار باغچهی مدرسه نشسته است و جمعی از او سؤال میكنند. من هم رفتم و آیهای از سورهی «صافات» و سورهی «ص» را پرسیدم، فوراً جواب داد. پس از او خواستم آیه را نشان دهد و قرآن كوچك بغلیام را به دست او دادم. فوراً یك قبضه را گرفت و گفت: بفرما و آیه در همان صفحه بود.
8. آیت الله میلانی دربارهی او چنین نوشته است:
با ایشان مجالس عدیده در نجف اشرف [برگزار كردیم و] در كربلا ملاقاتمان شد، جمعی از اهل علم حضور داشتند و همچنین سایر طبقات هم بودند، به انحای كثیره و به طرق مختلفه از ایشان اختبار شد، حقیقتاً مهارتشان در اطلاع به كلمات و آیات قرآن مجید، امری است برخلاف عادت. موهبتی است الهیه و هر شخصی كه با ایشان قدری معاشرت نماید، به اوضاع و احوال ایشان در مراحل عادیه مطلع شود و قوهی حافظهی ایشان را در سایر امور امتحان نماید، كاملاً ملتفت میشود و بالوجدان مییابد كه این گونه تسلط در معرفت جمیع خصوصیات قرآن مجید، «كرامات فوق العاده» [است]. بلكه توان گفت: فرضاً قوهِ حافظه، هر اندازه قوت داشته باشد، نتواند عهدهدار شود اینگونه امتحانات و اختبارات را كه به انحای دقیقه بسیار به عمل آمده و هو -سبحانه و تعالی- «یهب ما یشاء و لمن یشاء و له الحمد» (6).
9.شهید نواب صفوی- رهبر فدائیان اسلام- او را امتحان كرده، كلماتی از قرآن را با نهج البلاغه تركیب كرده، خواندند و گفتند: این آیه در كجاست؟ كربلایی كاظم فوراً كلمات قرآنی را نشان داد و گفت: اینها از قرآن است، ولی آنها قرآن نیست. پرسیدند: چگونه تشخیص میدهی؟ گفت: قرآن نور دارد و میدرخشد... شهید نواب او را با خود به تهران برد و روزنامه نگاران كیهان، اطلاعات، تهران مصور و خواندنیها را دعوت كرد و با آنها با وی مصاحبهای انجام داد و در جراید آن روز منتشر كردند. پس چون عازم مشهد مقدس شدند، وی را با خود به مشهد بردند و هنگامی كه در شهرهای سمنان، دامغان، شاهرود، سبزوار و نیشابور مورد استقبال مردم قرار گرفتند، آن شهید بزرگوار، وی را معرفی میكردند تا مردم با دیدن این معجزهی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دین و ایمانشان تقویت شده، ارادهی ایشان در عمل كردن به دستورات دین و مبارزه با طاغوت، قویتر گردد. در مشهد به مهدیه مرحوم حاج آقا عابدزاده وارد شدند و همان روز، علما، فرهنگیان و دیگر مردم آمدند و از حافظ قرآن دربارهی آیات قرآن، سؤال كردند. آیت الله سیدهبةالدین شهرستانی كه مقیم بغداد بودند، در سفر به مشهد مقدس، در راه بازگشت در شهر كنگاور با حافظ قرآن برخورد و پس از امتحانات بسیار او را با خود به عراق بردند. علما و حافظان قرآن- از شیعه و اهل سنت- را جمع و با او تذكره (گفتگو) نمودند و همگی ضمن ابراز تعجب آن را امری عجیب میدانستند. در كربلا در منزل آیت الله میرزا مهدی شیرازی، حضرات آیت الله حاج سید ابوالقاسم خویی و حاج سید هادی میلانی و دیگران، اجتماع و هر سؤالی از قرآن از وی كردند، بدون تأمل و به صورت دقیق پاسخ میگفت. امیر كویت از ایشان دعوت رسمی كرد و در جلساتی كه در كویت داشت، دانشمندان آن دیار نیز اذعان كردند كه این حفظ از كرامات الهی است.
10.فرزند آن مرحوم دربارهی آیت الله خامنهای و ملاقات او با پدرش میگوید:
همین اواخر حضرت آیت الله خامنهای به من فرمودند: موقعی كه شهید نواب صفوی، كربلایی محمدكاظم را به مشهد آوردند و در بالای منبر او را به علما معرفی كردند، من طلبهی جوانی بودم و از كربلایی سؤالهایی دربارهی قرآن و آیات قرآن كردم و حافظ قرآن شدن ایشان را جزو كرامات دیدم. (7)
اكنون آیا با توجه به زنده بودن افراد زیادی كه این كرامت را دیده و نقل كردهاند، باز هم تردیدی در این باره باقی میماند؟
د) اثبات وثوق ناقلان
در مواردی كه خبری را ناقلان مورد اطمینان و موثق نقل كنند، بنای عقلا بر این است كه خبر را بپذیرند. به عبارت دیگر با اثبات مورد وثوق بودن ناقلان اخبار و روایات تاریخی، دیگر احتمال تبانی آنان از بین میرود و در معجزاتی كه از بسیاری از پیامبران نقل شده است، از آنجا كه با توجه به اصول علم رجال و درایه، وثوق و عدالت ناقلان اخبار ثابت شده است، این معجزات نیز ثابت میشود.هـ) خبر صادق
یكی از مهمترین و بهترین راههای اثبات معجزات پیامبران (علیهم السلام)، مراجعه به قرآن كریم و روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام) است.ابتدا با دلایل عقلی و قطعی، نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اعجاز قرآن ثابت میشود. وقتی ثابت شد پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند به نبوت مبعوث شده و قرآن كتاب الهی و معجزه است، در مرحلهی بعد ثابت میشود كه هرچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده یا در قرآن آمده، صحیح و مطابق با واقع است. خلاصه این برهان چنین است:
الف) قرآن از طرف خداوند نازل شده است؛ این مقدمه با دلایل عقلی و شهودی و با توجه به وجوه اعجاز قرآن ثابت میشود.
ب) هرچه در قرآن آمده، حق و برابر با واقع است؛ این مقدمه با توجه به حكمت و عدل الهی ثابت میشود.
ج) معجزات برخی از پیامبران از جمله ابراهیم (علیه السلام)، عیسی (علیه السلام)، موسی (علیه السلام)، نوح (علیه السلام)، صالح (علیه السلام)، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و... در قرآن آمده است.
نتیجه:
همهی این معجزات واقع شده است.مشابه برهان یاد شده دربارهی روایات قطعی و صحیحالسندی كه از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) رسیده است نیز جریان دارد؛ یعنی وقتی با دلایل قطعی، نبوت و امامت آنها ثابت شد، راستگویی آنان نیز ثابت میشود.
پینوشتها:
1.گفتار منسوب به ابن راوندی چنین است: معجزات نیز چه اندك و چه بسیار، چیزی نیست كه بتوان آن را قبول كرد. ممكن است آنان كه این داستانها را نقل كردهاند و تعدادشان هم اندك است، همه با هم در نشر دروغ تبانی كرده باشند (ابراهیم یبومی؛ درباره فلسفه اسلامی به نقل از: ابن راوندی، كتاب الزمرد).
2.او مینویسد: در تمام تاریخ، هیچ معجزهای یافت نمیشود كه به وسیلهی تعداد كافی از انسانهایی تصدیق شده باشد كه واجد چنان فهم، فرهیختگی و آموزش خوب و بی چون و چرایی باشند كه ما را مطمئن سازد كه خودشان دستخوش هیچ توهمی نشدهاند (قدردان قراملكی، معجزه در قلمرو عقل و دین؛ ص180، به نقل از: دیوید هیوم؛ دربارهی معجزات، ص412).
3.كربلایی محمدكاظم، خلاصه واقعهی افاضهی قرآن به خودش را اینگونه نقل میكند: ماه رمضان از سوی آیت الله حائری (رحمه الله) یك مبلغ مذهبی به روستای ما آمد و ضمن سخنرانیهای خویش، دربارهی نماز، روزه، خمس، زكات و... بحث كرد و گفت: «هر مسلمانی حساب سال نداشته باشد و حقوق مالی خویش را ندهد، نماز و روزهاش صحیح نیست». من هم از پدرم خواستم كه زكات اموالش را بپردازد و چون او امتناع كرد، من به ناچار منزل را ترك كردم. پس از مدتی پدرم پذیرفت كه قطعه زمین و مقداری گندم برای كشاورزی به من واگذار كند. من بی درنگ، نیمی از گندم را به فقرا دادم و نیم دیگرش را كشت كردم و خدای متعال، بركتی داد كه در آنجا بی نظیر بود. محصول را برداشتم و به شكرانهی لطف خدای متعال با بینوایان نصف كردم و بسیار به فقرا و مستمندان كمك میكردم و همواره بیشتر از زكات معمولی در راه خدا انفاق مینمودم و خداوند هم بركت زیادی به آن میداد؛ تا آنكه یك روز تابستان كه برای خرمن كوبی به مزرعه رفته، گندمها را جمع كرده بودم، هرچه منتظر شدم، بادی نیامد و آسمان كاملاً راكد بود. بالاخره مجبور شدم به طرف ده برگردم. در بین راه یكی از فقرای ده، به من رسید و گفت: امسال چیزی از محصولت را به ما ندادی؛ آیا ما را فراموش كردهای؟ گفتم: خیر، خدا نكند كه من فقرا را فراموش كنم، ولی هنوز نتوانستهام محصول را جمع كنم و این را بدان كه حقّ تو محفوظ است. او خوشحال شد و به طرف ده رفت، ولی من دلم آرام نگرفت. به مزرعه برگشتم، و مقداری گندم با زحمت زیاد جمع كردم و برای آن مرد فقیر برداشتم و قدری هم علوفه برای گوسفندانم درو كردم و چند ساعت بعد از ظهر، یعنی حدود عصری بود كه گندمها و علوفهها را برداشته، به طرف ده به راه افتادم. قبل از آنكه وارد ده بشوم، به باغ امامزادهی مشهور به هفتاد و دو تن رسیدم. من روی سكوی در امامزاده برای رفع خستگی نشستم و گندمها و علوفهها را كناری گذاشتم و به طرف صحرا نگاه میكردم. دیدم دو نفر جوان كه یكی از آنها بسیار با هیبت و خوش قد و قامت بود، با شكوه و عظمت عجیبی به طرف من میآیند. لباسهای آنها عربی بود و عمّامهی سبزی به سر داشتند. وقتی به من رسیدند، سلام كردم، پاسخ مرا با محبت دادند. همان آقای با شخصیت اسم مرا بردند و گفتند: كربلائی كاظم! بیا با هم برویم فاتحهای در این امامزاده برای آنها بخوانیم. من گفتم: آقا، من قبلاً به زیارت رفتهام و حالا باید برای بردن علوفه به منزل بروم. فرمودند: بسیار خوب این علوفهها را كنار بگذار و با ما بیا فاتحهای بخوان. من هم اطاعت كردم. من فكر كردم كه آنان راه امامزاده را بلد نیستند، اما هنگامی كه حركت كردیم، دیدم آنان جلوتر میروند. ابتدا امامزاده شاهزاده حسین را زیارت كردیم. آنان سورهی حمد و قل هوالله را خواندند و من چون سواد نداشتم، به همراه آنان میخواندم و صندوق را نیز میبوسیدم و دور میزدم؛ ولی آنان چنین نمیكردند و تنها میخواندند. سپس از آنجا بیرون آمدیم تا به امامزادهی دیگری كه هفتاد و دو تن میگفتند، رفتیم. در آنجا دو امامزاده به نامهای امامزاده جعفر و امامزاده صالح دفناند و یك قسمت هم به نام چهل دختران معروف است. باز هم من دور میزدم و قبر را میبوسیدم، اما آنان باز هم فاتحه میخواندند. همان آقای با عظمت رو به من كردند و فرمودند: «كربلایی كاظم! پس چرا چیزی نمیخوانی؟» گفتم: آقا من ملا نرفتهام، من سواد ندارم. گفتند: «نگاه كن به آن كتیبه، میتوانی بخوانی.» نگاه كردم، كتیبهای دیدم كه نه پیش از آن دیده بودم و نه بعد از آن دیدم. نگاه كردم، دیدم به خط سفید و پر نوری این آیات شریفه نوشته شده بود: «نَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ... (تا پایان آیه 56 سوره اعراف). آن را خواندم. آنگاه جلوتر آمدند و دست خویشتن را از پیشانی تا سینهام كشیدند و سورهی حمد را خواندند و به چهرهی من فوت كردند و همهی قرآن را در سینه من نهادند. من صورتم را برگرداندم كه به آنها چیزی بگویم. ناگهان دیدم كسی آنجا نیست و از آن آقایی كه تا همین لحظه دستشان روی سینهی من بود خبری نیست و دیگر از آن نوشتهها هم كه روی سقف بود، چیزی وجود ندارد. در این موقع دچار ترس و رعب عجیبی شدم و دیگر نفهمیدم چه شد؛ یعنی بی هوش روی زمین افتاده بودم. هنگامی به خود آمدم كه دیدم شب فرا رسیده است. آن شب به خانه آمدم و روز بعد نزد آقای حاج شیخ صابر عراقی رفتم و داستان خودم را از اول تا به آخر گفتم. او ساعتها مرا آزمود و از جاهای مختلف قرآن از من پرسید. از هر كجا پرسید، از حفظ و بدون كوچكترین لغزش همه را تلاوت كردم. سپس قرآن را بوسیدم و آقای عراقی به مردمی كه آنجا بودند، گفت: مردم كاظم درست میگوید، او مورد لطف قرار گرفته است... سرانجام كربلایی كاظم كریمی ساروقی در سال 1378ق در روز تاسوعا در 78 سالگی در قم فوت كرد و در قبرستان نو مدفون گردید.
4.طلاق: 2.
5.ر.ك: مهسا فاضلی، مردی از جنس آفتاب؛ شرح حال داستانی كربلایی كاظم كریمی ساروقی. سیدابوالحسن مهدوی، «كربلایی كاظم ساروقی»، ش91.
6.مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین سعید بهمنی با حاج اسماعیل كریمی، فرزند كربلایی كاظم ساروقی، ش63.
7.كربلایی كاظم ساروقی؛ بیسوادی كه حافظ كل قرآن كریم شد، روزنامه كیهان، ش18649، شنبه 6 آبان 1385.
محمدی، محمدعلی، (1394)، اعجاز قرآن با گرایش شبههپژوهی، (جلد 1)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت پژوهشی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول.