انسجام قرآن؛ رهيافت «فراهى - اصلاحى» در تفسير(2)
نويسنده: سيد علي آقايي
تلقى اصلاحى از مسأله وحدت سورهها
اصلاحى در تفسير سورههايى كه تفسير فراهى بر آنها موجود بوده، تا حد زيادى وامدار استاد خويش است،58 هرچند گهگاه درباره عمود سوره با فراهى اختلاف نظر دارد.59 گاه نيز اين اختلاف، در تقسيمبندى بخشهاى مختلف يك سوره ديده مىشود.60 اما در مجموع مىتوان گفت اين اختلافات چندان اهميت نداشته و در واقع اصلاحى تفسير فراهى را بازسازى و بازنگارى كرده است.
از ميان هفتاد و پنج سوره مكى كه اصلاحى بدواً به تفسير آنها پرداخته است، تنها چند سوره هست كه تفسير كامل آنها از خود اوست؛ چه دست نوشتههايى از فراهى در مورد نظم اين سورهها و نيز پارهاى نكات مشكل آنها به جاى مانده و در اختيار وى بوده است. البته نوشتههاى فراهى در اينباره بسيار مجمل است و نمىتوان آنها را مبناى يك تفسير تفصيلى تلقى كرد. بنابراين تفسير اصلاحى بر اين هفتاد و پنج سوره را مىتوان تا حد زيادى اصيل دانست.
با نگاه سطحى به تفسير اصلاحى بر اين سورهها مىتوان دريافت كه وى از مدلى كه فراهى براى تفسير سورههاى قرآن عرضه كرده، الگوبردارى كرده است. البته يك تفاوت عمده و قابل توجه وجود دارد و آن اينكه تفسير اصلاحى فاقد طول و تفصيلهاى تفسير فراهى است. فراهى در تفسير خود بهطور مبسوط به مباحث ريشهشناختى مىپردازد، شواهد فراوانى از اشعار عربى عرضه مىكند، بهطور جامع بحثهاى مقايسهاى با كتاب مقدس مطرح مىكند، و بهتفصيل آراى تفسيرى مفسّران پيشين درباره آيات را شرح و نقد مىكند. گرچه اصلاحى نيز همين رويكرد را در مقياس كمتر پىگرفته است ولى معمولاً بحث خود را محدود به متن قرآن كرده و بر جنبه نظم آن تأكيد دارد و در اين زمينه، مىتوان با اطمينان گفت كه اصلاحى در كوشش براى دستيابى به نظم سورههاى مكى، شيوه فراهى را با همان دقت و وسواس بهكار بسته و به نتايجى مشابه آنچه فراهى بدانها رسيده، دست يافته است. بدين ترتيب اصلاحى شواهدى فراوان براى نظريه فراهى فراهم آورده است.
در مورد سورههاى مكى، اصلاحى هم تئورى و هم مدل فراهى را در اختيار داشته است ولى در تفسير سورههاى مدنى، عملاً هيچ پيشينهاى از اين دست وجود نداشته است.61 بدين سبب، سورههاى مدنى چالشى جدى براى اصلاحى محسوب مىشود، چنانكه در مورد نظريه فراهى نيز چنين بود. بنابراين بايد ببينيم وى تا چه حد قادر بوده است تا تبيينى مستدل از نظم در اين سورهها عرضه كرده و نظريه فراهى تا چه اندازه در انجام اين امر وى را يارى رسانده است.
با بررسى نمونهاى تفسير اصلاحى از سورههاى مدنى، معلوم مىشود كه وى تلاشى قابل قبول براى ارائه تصويرى منسجم از اين سورهها صورت داده است. او با تقسيمبندى مناسب سوره به بخشهاى مستقل و ايجاد ارتباط منطقى ميان اين بخشها و نيز تقسيم هر بخش به فصول جزئىتر و نمايش رابطه هر فصل با فصول پيشين و پسين، بهخوبى نظم موجود در سوره را نمايانده است. بهعلاوه با ارائه عمود مناسب براى هر سوره، نشان داده است كه مفهوم عمود - عرضه شده توسط استادش فراهى- بجا بوده و شيوه بازشناسى عمود هر سوره عملاً امكانپذير است.
بهعنوان نمونه گزارش مستنصر مير62 از تفسير سوره نساء اصلاحى63 را مىآوريم تا ميزان توفيق وى در پيادهسازى نظريه و روش فراهى سنجيده شود. اصلاحى اين سوره را به سه بخش و هر بخش را به چندين فصل64 تقسيم كرده است. معيار بخش بندى او مبتنى بر تغيير عمده موضوعى در آيات 44 و 127 سوره بوده است. بخش نخست (آيات 43-1) به پارهاى اصلاحات اجتماعى كه اسلام در شبهجزيره عربستان ايجاد كرد، اشاره دارد. بخش دوم (آيات 126-44) واكنشهاى خصمانهاى را كه در برابر اين اصلاحات از جانب مخالفان اسلام ساكن در مدينه - يعنى يهود و منافقان - صورت گرفت، مورد ارزيابى قرار مىدهد. همچنين به برخى موضوعات تشكيلاتى مربوط به جامعه اسلامى مىپردازد. بخش سوم (آيات 176-127) به چند سؤال كه درباره آيات نخستين سوره طرح شده بود، پاسخ داده، مخالفان اسلام را انذار كرده و به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تسلى خاطر مىدهد. عمود سوره نيز «بنيانهاى جامعه متحد اسلامى» است.
علاوه بر پيوند اين سه بخش با يكديگر، هر بخش نيز از نظم داخلى برخوردار است. بخش نخست به توصيف اصلاحاتى مىپردازد كه اسلام در شبه جزيره ايجاد كرد. همانطور كه در بخش پايانى و جمعبندى سوره ديده مىشود، همه اين اصلاحات مبتنى بر اصولى است كه در آيات نخستين سوره بر آن تأكيد شده است؛ يعنى: تقواى الهى و صله رحم كه زيربناى تشكيل جامعهاى واحد و منسجماند. اصلاحى نشان داده است كه اصلاحات طرح شده در اين بخش يكى پس از ديگرى به هم مربوطاند و سخن از يكى به بحث از ديگرى مىانجامد تا اينكه بخش به آيات پايانى مىرسد.
مضمون بخش دوم ممكن است نامربوط به نظر برسد، اما اصلاحى پيوند ميان آنها را بيان مىكند. اصلاحات در مدينه مخالفت برخى را برانگيخت. در برابر اين مخالفت بود كه بخش دوم به موضوع همبستگى مسلمانان پرداخته و به آنان هشدار مىدهد كه عناصر مخالف و منافق در خطوط خود برحذر باشند؛ زيرا تحقق دولت اسلامى در گرو تثبيت و تحكيم جامعه مسلمانان است. بخش سوم بىترديد در حكم جمعبندى اين سوره است. از اين رو به جاى طرح مسائل جديد، بحثهاى طرحشده در دو بخش پيشين را تمام مىكند.
البته اصلاحى براى نشان دادن انسجام و پيوستگى درونى سوره، بسيارى از ابزارهاى فراهى براى تبيين نظم سوره را بهكار گرفته است. وى همچون فراهى از آيات متناظر براى توضيح و شرح ديگر آيات استفاده كرده است؛65 تضادها را استخراج كرده است؛66 و به نظم درونى فصلها و حتى آيات خاص مىپردازد. بهكارگيرى چنين تكنيكهايى و كاوش براى يافتن پيوندهاى مضمونى به جاى روابط زبانى به منظور ارائه نظم، اصلاحى را قادر ساخته است در بسيارى موارد كه دانشمندان معاصر گمان عدم انسجام و گسستگى داشتهاند، وحدت مضمونى و ساختارى قرآن را هويدا سازد.
آنچه گفته شد بدين معنا نيست كه اصلاحى صرفاً بهطور مكانيكى نظريه فراهى را بر سورههايى كه تفسير او از آنها موجود نيست بهكار بسته است. پيادهسازى چنين نظريهاى نيازمند تلاشى خلّاق است. فرايندى كه فراهى براى كشف عمود سوره پيشنهاد كرده، فرايندى تحليلى - تركيبى است؛ زيرا از يكسو مستلزم شكستن سوره به اجزاى خردتر و از سوى ديگر پيوند دادن آنها در قالب يك واحد منسجم است. همچنين اصلاحى در اين رهيافت تفسيرى، تكنيكهاى تازهاى هم ابداع كرده كه وى را در تبيين بهتر نظم قرآنى خصوصاً در سورههاى مدنى يارى رسانده است.67
با اينحال اشكالات و پرسشهايى نيز درباره اين رهيافت جديد در فهم و تفسير قرآن وجود دارد كه مستنصر مير پس از تحليل كامل تفسير اصلاحى از سوره نساء، طرح كرده است. يكى از اساسىترين اشكالات به مفهوم عمود باز مىگردد و آن اينكه گاه ديدگاههاى دو مفسّر در باره عمود يك سوره با هم متفاوت و حتى مغاير است كه در نتيجه به تفاسير مختلف از يك سوره منجر مىشود. چنانكه فراهى و اصلاحى خود چنين اختلافاتى با هم دارند.68 ظاهراً نتيجه اجتناب ناپذير اين است كه حتى كاربرد روششناسى يكسان از سوى دو يا چند انديشمند لزوماً حصول نتايج همانند را تضمين نمىكند. بنابراين در بهترين وجه مىتوان گفت از ميان چندين عمود كه براى يك سوره خاص پيشنهاد مىشود، آنكه بهترين تبيين را از سوره عرضه مىكند و بهنحو قابل قبولى تعداد بيشترى از پرسشها را درباره نظم آن سوره پاسخ مىدهد، عمود كاملترى خواهد بود. هرچند همين عمود همواره در مظانّ تحقيق و بررسى دقيقتر باقى خواهد بود. بدين ترتيب هر عمود فرضى همواره مستلزم گونهاى از عدم قطعيت خواهد بود و در نتيجه به نظر مىرسد زرهپوش نظم نيز همچنان آسيبپذير و شكننده است. از اين روست كه بعضى از مستشرقان معتقدند اين عدم قطعيت حاكى از روشمند نبودن اين شيوه تفسيرى و بهعبارت ديگر سوبژكتيو69 بودن آن است.70
البته اين به هيچوجه به معناى كاستن از ارزش مفهوم عمود نيست. چنانكه با بررسى تحليل اصلاحى در مورد سورههاى مدنى روشن مىشود كه همين عمود چگونه مىتواند به يك سوره انسجام ببخشد، درحاليكه پيش از آن، مجموعهاى از آيات نامربوط بهنظر مىرسيد.71 در واقع، عمود صرفاً زمينه تقارب و همگرايى آيات و مضامين يك سوره را فراهم نمىآورد؛ بلكه غالباً مهمترين عنصر تعيين كننده در تفسير به شمار مىرود. اين خود مؤيدى بر مدعاى فراهى و اصلاحى است كه نظم از نظر تفسيرى اهميت دارد.72
يكى از نكات قابل توجه در تفسير اصلاحى، ناديده انگاشتن روايات اسباب النزول بهمثابه يك ابزار تفسيرى است. او نيز همچون فراهى بر آن است كه اسباب النزول مىتواند و بايد از خود قرآن اخذ شود. البته اين بدين معنا نيست كه اصلاحى همه پسزمينهها و شرايط تاريخى نزول قرآن را نامربوط بداند. وى بارها در شرح و تفسير آيات به فضاى تاريخى - اجتماعى كه قرآن در آن نازل شده استناد كرده است.73 اما وى در اينباره صرفاً به اطلاعاتى اعتماد كرده كه قابل اثبات بوده و از تحقيق دقيق تاريخى حاصل شده باشند. او چنين اطلاعاتى را به منظور تأييد و تفصيل استنادات قرآنى بهكار بسته است. آنچه اصلاحى تا حد زيادى غيرضرورى و قابل چشمپوشى مىداند، مطالبى است كه در كتابهاى اسباب النزول نظير واحدى و سيوطى يافت مىشود. بهعلاوه درباره بسيارى از آيات، سبب نزول خاصى ذكر نشده و روايات مذكور هم از لحاظ صحت و ضعف با هم يكسان نيستند. مهمتر از همه اينكه گاه ذكر سبب نزول در مورد آياتى از سوره، موجب مىشود اجزاى سوره كاملاً گسسته و منفك از هم جلوه كند، حتى در مواردى كه وحدت و يكپارچگى سوره آشكار است. از اينرو اصلاحى همچون فراهى اساساً قرآن را مفسّر خود مىداند، به همين سبب اهميت چندانى به اسباب النزول نمىدهد.74
جفت سورهها
مفهوم جفت سورهها اصالتاً از آن اصلاحى است. به اعتقاد وى سورههاى قرآن در ترتيب كنونى دوگان دارند. بدين معنا كه در يك سطح هر سوره يك كل منسجم و پيوسته بوده و از ديگر سورهها متمايز است ولى در سطح ديگر، قرآن متشكل از زوج سورههاست كه هر جفت شامل دو سوره كاملاً متشابه و متمايز از ديگر زوجهاست. با اينكه هر سوره يك واحد مستقل است، در مقام جفت، تنها زمانى كامل مىشود كه با زوج خود پيوند بخورد. اصلاحى براى اثبات وجود چنين الگويى در قرآن، يادآور مىشود كه برخى سورهها نظير بقره-آلعمران و ناس - فلق دوقلو به نظر مىرسند. اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم معمولاً در نماز جفت سورههاى خاصى مانند: صف - جمعه، قيامه - انسان، اعلى - غاشيه را قرائت مىكرده است، مويّدى ديگر بر اين نظريه است.
اصلاحى ايده جفت سورهها را به ديگر سورهها نيز تعميم داده است كه به دريافتى جالب از تركيب قرآن منجر مىشود. اين مفهوم جزء لازم نظريه اصلاحى را تشكيل مىدهد و بدين ترتيب از نظر او عنصرى اساسى براى فهم قرآن تلقى مىشود. اصلاحى بر آن است كه مبناى جفت سورهها در خود قرآن در آيات 87 حجر75 و 23 زمر76 تأييد شده است.
جفت سورهها؛ تحليل اجمالى
اصلاحى تعداد زيادى از سورهها (82 سوره از قرآن( را با صراحت جفت سوره برشمرده و بر آن است كه 16 سوره ديگر نيز مىتواند به اين مجموعه افزوده شود. سه سوره به عنوان تكمله براى سوره پيشين تلقى شدهاند. بدينمعنا كه در اين سورهها يك موضوع مهم كه در سوره قبل به اختصار طرح شده، بهتفصيل آمده است. بدين ترتيب به استثناى سوره حمد به دليل شرايط خاص آن، دوازده سوره خارج از اين نظريه قرار گرفتهاند. بنابراين دستهبندى سورهها در نظر اصلاحى از اين قرار است:
1- جفت سورهها: بقره - آلعمران؛ انعام - اعراف؛ يونس - هود؛ يوسف - رعد؛ نحل - اسراء؛ كهف - مريم؛ طه - انبياء؛ حج - مؤمنون؛ فرقان - شعراء؛ نمل - قصص؛ عنكبوت - روم؛ لقمان - سجده؛ سبأ - فاطر؛ يس - صافات؛ ص - زمر؛ شورى - زخرف؛ دخان - جاثيه؛ ق - ذاريات؛ طور - نجم؛ صف - جمعه؛ ملك - قلم؛ حاقه - معارج؛ نوح - جنّ؛ مزّمّل - مدّثّر؛ قيامة - انسان؛ مرسلات - نبأ؛ نازعات - عبس؛ تكوير - انفطار؛ بروج - طارق؛ اعلى - غاشيه؛ فجر - بلد؛ شمس - ليل؛ ضحى - شرح؛ تين - علق؛ قدر - بينه؛ قارعه - تكاثر؛ عصر - همزه؛ فيل - قريش؛ ماعون - كوثر؛ كافرون - نصر؛ فلق - ناس.
2- ملحق به جفت سورهها: با اينكه اصلاحى از اين گروه به نام جفت سوره ياد نكرده ولى توصيف وى درباره آنها بر پيوند مشابهى ميان آنها دلالت دارد: نساء - مائده؛ انفال - توبه؛ ابراهيم - حجر؛ غافر - فصلت؛ مجادله - حشر؛ طلاق - تحريم؛ زلزله - عاديات؛ مسد - اخلاص.
3- تكمله: سوره نور تكمله سوره مؤمنون و سوره حجرات تكمله سوره فتح است. سوره احزاب تكمله يك گروه سوره است.
4- سوره فاتحه مقدمه قرآن (و نيز مقدمه گروه سوره اول)77 است. بنابراين نياز به سوره ديگر براى تشكيل جفت ندارد.
5- سورههاى احقاف، محمد، فتح، قمر، رحمن، واقعه، حديد، ممتحنه، منافقون، تغابن، مطففين و انشقاق بدون توضيح رها شدهاند.78
گونههاى مكمل بودن سورهها
زيربناى مفهوم جفت سورههاى اصلاحى، مكمل بودن دو سوره است. او معمولاً براى دو سوره يك جفت، عمود و محتواى مشابهى ترسيم مىكند، هرچند دو سوره در شيوه بيان آن عمود و محتوا آشكارا با هم فرق داشته باشند؛ زيرا تفاوت و در نتيجه مكمل بودن دو سوره در طرز پرداختن به موضوع است نه اصل موضوع.
اصلاحى چندين گونه مكمل بودن دو سوره را بيان كرده است كه اصلىترين آنها عبارتند از:
1- اختصار و تفصيل. دو سوره مىتوانند مكمل هم باشند، اگر يكى موضوعى را بهاختصار طرح كند و ديگرى بهتفصيل بدان بپردازد كه نمونه آن در مورد جفت سورههاى مزّمّل - مدّثّر ديده مىشود. در سوره مزّمّل به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم خبر داده مىشود كه خدا مسئوليتى الهى بر شانههاى او قرار داده است و در سوره مدّثّر خصوصيات اين مسئوليت شرح داده مىشود و به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تعليم مىدهد كه چگونه اين مسئوليت الهى را به انجام رساند.79
2- قاعده و مثال. در مواردى يك سوره به ذكر مثالهايى از حكم يا قاعدهاى مىپردازد كه در سوره ديگر بهطور كلى بيان شده است. مثلاً در سوره مجادله اين قانون وضع شده كه در نهايت پيروزى از آن خدا و پيامبرش است و چيزى جز شكست و نابودى نصيب مخالفان نخواهد شد و در سوره حشر، اين قانون با ارجاع به پارهاى حوادث آن زمان تبيين شده است.80
3- گونههاى مختلف استدلال. گاهى دو سوره با استفاده از گونههاى مختلف استدلال در تأييد يك نظريه مكمّل يكديگرند. مثلاً سورههاى قيامت و انسان هر دو به ضرورت انديشيدن انسان به روز قيامت مىپردازند ولى سوره قيامت وجدان انسانى را به اين كار فرا مىخواند در حالىكه در سوره انسان، به قوه عقل انسان در اينباره استناد شده است.81
4- تفاوت در تأكيد. در پارهاى از موارد هر دو سوره بر جنبههاى مختلف يك موضوع تأكيد مىورزند. سورههاى بقره و آلعمران شاهد خوبى براى اين موضوعاند. موضوع هر دو سوره ايمان و اعمال صالح است كه سوره بقره بر اولى و سوره آلعمران بر دومى تأكيد دارد. همچنين هر دو سوره به اهل كتاب پرداختهاند كه سوره بقره بر يهود و سوره آلعمران بر نصارى تمركز يافته است. هر دو سوره براهينى از پديدههاى طبيعى و كتابهاى مقدس پيشين عرضه مىكنند كه بقره عمدتاً اولى و آل عمران دومى را ارائه كرده است.82
5- مقدمه و نتيجه. برخى سورهها بدين صورت مكمل يكديگر هستند كه يكى مقدمات موضوع را طرح مىكند و ديگرى نتيجه را استنتاج مىكند. مثلاً سوره فيل حمايت خدا از كعبه در برابر حمله بيگانه را يادآورى مىكند و نتيجه در سوره بعدى عرضه مىشود كه بنابراين قريش بايد فقط پروردگار كعبه را بپرستند.83
6- وحدت در تضاد. گاهى در يك سوره موضوعى طرح مىشود كه دقيقاً در تقابل با موضوع مطرح در سوره جفت قرار دارد، اما هر دو موضوع به وحدت منجر مىشوند؛ زيرا ايندو در واقع چيزى جز دو سوى مثبت و منفى يك موضوع نيستند. مثلاً در سوره طلاق سخن از رعايت حدود خدا در دشمنى با ديگران است، حال آنكه در سوره تحريم سخن از رعايت حدود در روابط دوستانه است.84
بررسى انتقادى اين نظريه85
اصلاحى با طرح نظريه جفت سورهها، عنصرى جديد بر نظريه نظم فراهى افزوده است. فراهى كه غالباً از ارتباط ميان سورهها سخن گفته، عملاً هيچگاه به اين موضوع نپرداخته است. اما اصلاحى با عرضه اين عنصر جديد تفسيرى، توانسته است گامى در جهت تبيين ارتباط سورهها بردارد. اما نقاط قوت و ضعف اين ديدگاه چيست؟
ديدگاه اصلاحى در توصيف اسلوب و انسجام قرآن از دو زاويه مضمونى و ساختارى قابل توجه است. از جهت مضمونى، توجه به ويژگى مكمل بودن سورهها موجب شده اصلاحى نسبت به فراهى بتواند شمايى دقيقتر از عمود و محتواى سورهها عرضه كند. بهعلاوه همين خصوصيت مىتواند توضيح دهد چرا در برخى سورهها گزارههايى آمده بدون اينكه مستند به دليلى باشد، قانونى ذكر شده بىآنكه مثالهاى كافى براى آن ذكر شود يا اينكه تنها گونهاى از براهين عرضه شده است. از نظر ساختارى، مكمل بودن سورهها مىتواند جنبههايى خاص از ساختار سورههاى قرآن را تبيين كند. گاه تخصيص بخش عمدهاى از آيات يك سوره به موضوعى خاص، ممكن است اندكى بىتناسبى به نظر برسد. حال آنكه همين عدم تناسب در سوره واحد، ممكن است در سياق جفت سورهها حمل بر تناسب شود. همچنين گاه ممكن است آغاز يا انجام يك سوره شتابزده و منقطع به نظر برسد، در حاليكه همين انقطاع هنگامى كه سوره با قرينهاش در نظر گرفته مىشود، به كل منتفى مىشود.86
بنابراين قاعده جفت بودن سورهها با ارائه زمينههايى از وابستگى ميان سورهها، قرآن را چونان كتابى منسجم و يكپارچه مىنماياند؛ حال آنكه بىتوجهى به اين رهيافت ممكن است به اين گمان بيانجامد كه قرآن كتابى آشفته و پريشان است.
اما آنچه گفته شد بدين معنا نيست كه اين نظريه هيچ اشكالى ندارد. اولاً اين نظر بر تعدادى از سورهها انطباق نيافته و آنها را به صورت سورههاى منفرد باقى گذاشته است و از آنجا كه اصلاحى قصد فرمولبندى كلى اين نظريه را داشته، اين اشكال قابل چشمپوشى نيست.
همچنين اصلاحى در تطبيق عملى اين نظريه دچار دوگانگى شده است. مثلاً يكبار سورههاى رحمن - واقعه را جفت تلقى كرده و بار ديگر واقعه-حديد را زوج دانسته است. به علاوه اصطلاحات مورد استفاده اصلاحى چندان دقيق و شفاف نيستند. مثلاً وى براى بيان تكمله بودن سوره براى سوره ماقبل، از اصطلاحاتى چون تكمله، تتمّه و ضميمه بهره گرفته است. اما گاه اين واژگان را در مورد سورههايى به كار برده كه از نظر وى تكمله نيستند. مثلاً او سوره مطففين را تكمله سوره انفطار دانسته درحاليكه جاى ديگر آن را جفتِ سوره انشقاق شمرده است.
اشكال ديگر به ديدگاه صُلب و انعطافناپذير اصلاحى باز مىگردد كه جفت سورهها بايد كنار يكديگر قرار گرفته باشند. اما همين اصل همجوارى در مواردى توسط خود وى نقض شده است. مثلاً او بر آن است كه سوره مرسلات (از زوج سوره مرسلات - نبأ) شباهتهايى به سورههاى ذاريات و رحمن دارد. يا سوره حاقّه (از جفت سوره حاقه-معارج) از لحاظ مضمونى به سورههاى واقعه و قلم شباهت دارد. احتمالاً بايد اصل همجوارى را به عنوان يك قاعده تخلف ناپذير كنار گذاشت و آنگاه مىتوان جفت سورههايى نظير ذاريات - مرسلات، رحمن - نوح، واقعه - حاقه را بر موارد پيشين افزود. همچنين شايد بتوان اين قاعده شباهت و مكمل بودن مضمونى و محتوايى ميان سورههاى قرآن را از جفت سوره، به تركيبهاى سه يا چهارتايى از سورهها گسترش داد. گزارش خود اصلاحى از سورهها در كل چنين امكانى را نفى نمىكند، خصوصاً آنجا كه به شباهتهاى محتوايى ميان بيش از دو سوره پرداخته است. بنابراين چه بسا بتوان تركيب سهگانه طور نجم - قمر و تركيب چهارگانه واقعه - قلم - حاقه - معارج را نيز بر اين نظريه افزود. نكته آخر اينكه در بسيارى از احاديث، سورههايى ذكر شده كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم عادت داشت در نماز قرائت كند در حالىكه اين سورهها با نظريه جفت سوره اصلاحى به هيچ وجه منطبق نيست؛ مثلاً انبياء - ق، احزاب - غاشيه، جمعه - غاشيه، كافرون - مسد. ظاهراً پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در گزينش سورهها براى قرائت در نماز بسيار منعطفتر عمل مىكرده است.
گروه سورهها
به عقيده اصلاحى سورههاى قرآن نه تنها جفت هستند، بلكه آنها در قالب گروههاى بزرگترى نيز با هم تركيب مىشوند. طرح اوليه اين نظريه از فراهى است كه اصلاحى آن را بهخوبى بسط داده است.87 گروهبندى اصلاحى از اين قرار است:
گروه 1: حمد تا مائده؛ گروه2: انعام تا توبه؛ گروه3: يونس تا نور؛ گروه4: فرقان تا احزاب؛ گروه5: سبأ تا حجرات؛ گروه6: ق تا تحريم؛ گروه7: ملك تا ناس.88
هر گروه همانند تكتك سورههاى قرآن يك عمود يا مضمون متمايز دارد. البته هر گروه مشتمل بر مضامينى از گروههاى ديگر نيز هست ولى اين مضامين نسبت به عمود گروه فرعى محسوب مىشوند. هر سوره در گروه يك جنبه مشخص از آن عمود را برجسته مىكند. به علاوه عمود روند منطقى جاىگيرى سوره در گروه را توصيف مىكند و بدين سبب ترتيب موجود سورهها بايد محفوظ بماند. بهعبارت ديگر هر گروه متضمن هم يكپارچگى مضمونى و هم انسجام ساختارى است.89
1. تقسيمبندى مكى - مدنى گروهها
در هر يك از گروههاى اصلاحى، دستكم يك سوره مكى و يك سوره مدنى وجود دارد. افزون بر اين، سورههاى مكى و مدنى در هر گروه در دو جبهه متمايز و سورههاى مكى پيش از سورههاى مدنى قرار دارند.90
- گروه1: فاتحه، مكى؛ بقره تا مائده، مدنى.
- گروه2: انعام تا اعراف، مكى؛ انفال تا توبه، مدنى.
- گروه3: يونس تا مؤمنون، مكى؛ نور، مدنى.
- گروه4: فرقان تا سجده، مكى؛ احزاب، مدنى.
- گروه5: سبأ تا احقاف، مكى؛ محمد تا حجرات، مدنى.
- گروه6: ق تا واقعه، مكى؛ حديد تا تحريم، مدنى.
- گروه7: ملك تا كافرون، مكى؛ نصر تا ناس، مدنى.
البته اين تقسمبندى مبتنى بر نظر اصلاحى درباره مكى و مدنى بودن سورههاست كه در مواردى با رأى رايج در سنت اسلامى اختلاف دارد91 و اگر رأى معمول در سنت اسلامى صحيح انگاشته شود، ادعاى اخير اصلاحى مبنى بر تفكيك دو جبهه مكى و مدنى و تقدم جبهه مكى بر مدنى در هر گروه زير سؤال خواهد رفت. اصلاحى براى رأى خود در اينباره ادلهاى فراهم آورده و ديدگاه سنتى را نقد كرده است؛ به گونهاى كه مىتوانيم چينش خاص وى از سور مكى و مدنى را استوار و قابل دفاع بناميم.92 اما نسبت مضمونى ميان سوره مكى و مدنى هر گروه، همچون نسبت ميان شاخهها و ريشه درخت است. اين قياس ساده در سياق نظريه نظم اصلاحى حاكى از مفاهيم زير است:
1) دو مجموعه سوره در هر گروه با هم رابطه مكمل دارند؛
2) سورههاى مدنى هر گروه حاوى مفاهيم عملى از گزارههاى نظرى هستند كه در سورههاى مكى طرح شدهاند؛
3) قرار گرفتن سورههاى مكى پيش از سورههاى مدنى در هر گروه تصادفى نيست؛ بلكه بر اساس طرح قبلى است. زيرا ريشه بايد پيش از شاخهها وجود داشته باشد.93
2. گزارش جنبش اسلامى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در گروه سورهها
اصلاحى بر آن است كه در هر يك از گروهها گزارش مرحله به مرحله جنبش اسلامى در شبه جزيره عربى به رهبرى حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم عرضه شده است، هرچند به عقيده او شيوه عملى ارائه اين گزارش در هر گروه با ساير گروهها متفاوت است. البته چنانچه مراد وى از اين ادعا، دستكم وجود اشاراتى به هر يك از مراحل مكه و مدينه باشد، اين ادعا با كليتش مقبول است. ولى چنانچه منظور وى گزارش جزئى و تفصيلى از ابعاد مختلف دعوت اسلامى باشد، بايد در آن ترديد كرد. چه دستكم در گروه نخست كه فقط سوره حمد در بخش مكى حضور دارد، نمىتوان انتظار داشت ابعاد مختلف دوران مكى در اين سوره عرضه شده باشد. عكس آن هم، در گروه سوم كه شامل پانزده سوره مكى و يك سوره مدنى است، صادق است. از اين گذشته هر گزينش ديگرى از سورهها نيز غالباً حاوى بيان همه يا اغلب مراحل جنبش اسلامى خواهد بود و در اين صورت نمىتوانيم چنين ويژگىاى را مختص گروهبندى اصلاحى بدانيم.94
جمعبندى
1 - مسأله پيوستگى و انسجام مضمونى قرآن، آنگونه كه در مقاله حاضر از آن سخن رفت، محصول انديشه و تلاشهاى مفسّران در دوره معاصر است. البته اين به معناى نفى پيشينه اين نظريه نيست؛ ولى به دليل تفاوت انگيزهها و دغدغههاى مفسّران سنتى و معاصر وجوه افتراق آنها بيش از وجوه مشترك ميان ايشان است.
2 - با اينكه مسأله انسجام و وحدت سورهها در قرآن در ميان مفسّران نوانديش عموميت يافته و تقريباً اين موضوع به يك اصل تفسيرى بدل شده است ولى همچنان رهيافت و شيوههاى دستيابى و عرضه اين موضوع محل اختلاف است. از اينرو مفسّران متعدد از نقاط مختلف جهان اسلام مبتنى بر مبانى تفسيرى خاص خود بر اين امر همت گماشته و كوشيدهاند در حد توان خود در اين راه قدم بردارند. بنابراين مقايسه تطبيقى اين تفاسير گامى مثبت در دستيابى به الگويى روشمند در تفسير قرآن بهشمار مىرود.
3 - رهيافت فراهى - اصلاحى به قرآن، كه موضوع اصلى مورد بحث در نوشتار حاضر است، رهيافتى بى واسطه، كل نگر، و تراكمى است. بىواسطه است، زيرا اساساً مبتنى بر مطالعه خود قرآن است. اصلاحى ميان اصول تفسيرى درون قرآنى و برون قرآنى تمايز قائل شده و در درجه نخست به گروه اول اهميت مىدهد. در ميان اصول درونقرآنى هم، نظم مهمترين اصل تلقى مىشود. همچنين اين رهيافت كل نگر است، زيرا مبتنى بر اين پيشفرض است كه قرآن كتابى كاملاً منسجم و يكپارچه بوده و بايد همينگونه نيز فهميده شود. به علاوه اين دو بر آنند كه ترتيب كنونى قرآن مبتنى بر نظم بوده و وظيفه مفسّر قرآن كشف همين نظم است.
مراد از تراكمى بودن اين رهيافت آن است كه به گمان اصلاحى نظم قرآن در چندين سطح وجود دارد كه هر سطح با سطح بعدى همپوشانى دارد. وى در وهله نخست به كشف نظم در سوره واحد مىپردازد سپس آن را در جفتسورهها و نهايتاً گروهسورهها جستجو مىكند. اما در عين حال نظم سوره منفرد، خود مستلزم نظم در جفتسورهها و آن نيز خود به نظم در گروهسورهها وابسته است.
4 - اصلاحى در ايده و رهيافت مرهون فراهى است. او مفهوم يكپارچگى سوره و نيز تكنيكهاى دستيابى به آن را از فراهى وام گرفته است. اما اين بدين معنا نيست كه كار او اصالت ندارد. اولاً او ايده و تكنيكهاى فراهى را بر كل قرآن تطبيق كرده است و اين به نوبه خود كار كوچكى نيست. ثانياً با مداقه در تفسير او روشن مىشود كه وى از نظريه فراهى نيز فراتر رفته است. ثالثاً مفهوم جفتسورهها و تفسير او با توجه به گروهسورهها بدواً از خود اوست. بدين ترتيب مىتوان گفت فراهى نيز به گونهاى مديون اصلاحى است زيرا اصلاحى با تفسير خلّاقانه از نظريه نظم فراهى و گسترش دادن دامنه آن، عملاً نظريه فراهى را به كرسى نشانده است.
5 - در رهيافت فراهى - اصلاحى به گونهاى قابل قبول نشان داده مىشود كه قرآن طرح و روش دارد. در اين رهيافت ثابت مىشود يكايك سورههاى قرآن موضوعى محورى دارند، ميان هر جفتسوره رابطه مكمل از نظر مضمونى و ساختارى وجود دارد و الگويى عينى از نظم در گروهسورهها عرضه شده است و خلاصه اينكه اصلاحى ثابت كرده است كه قرآن نهتنها از انسجام مضمونى بلكه از وحدت ساختارى برخوردار است.
6 - معيار تفسير فراهى - اصلاحى ترتيب كنونى قرآن بوده است. اگر قرآن در شكل كنونىاش انسجام دارد، در اين صورت ترتيب نزول قرآن گسسته و نامرتبط خواهد بود يا صرفاً اهميتى تاريخى خواهد يافت. همچنين مىدانيم كه تلاشهاى بسيارى براى تعيين و دستيابى به آن ترتيب صورت گرفته و تا كنون به نتيجه چندان موجّه و مقبولى نيز نينجاميده است. با كنار هم قرار دادن اين دو گزاره شايد بتوان نتيجه گرفت كه آنچه ما بايد بدان بپردازيم ترتيب حاضر است؛ بهعبارت ديگر غرض از تلاشهاى پيشين در بازچينش سورههاى قرآن براى رسيدن به انسجام چندان وجهى ندارد، زيرا آن ترتيب منسجم الان موجود است.
7 - همانطور كه اصل نظم جزء لازم رهيافت حاضر در تفسير قرآن است، در نقد بسيارى از تلاشهاى تفسيرى پيشين نيز ضرورى و كارآمد خواهد بود. كاربرد روشمند و منسجم اين اصل مىتواند دستكم به بازنگرى نسبى در نظريه تفسير بيانجامد. مثلاً مىتواند به كاهش وابستگى به اسباب النزول به مثابه ابزار تفسير منجر شود.
چنانكه مىبينيم بسيارى از مفسّران از جمله طباطبايى در ايران و سيد قطب در مصر هنگامى كه سبب نزول را در تعارض با تفسير منسجم و يكپارچه از سوره مىيابند، به عدم پذيرش آن تمايل نشان مىدهند. به بيان ديگر، در رهيافت جزءنگر و سنتى كه آيات بهطور مجزا از يكديگر تفسير مىشوند، هر داده خارج از متن كه بتواند معناى تازهاى از آن عرضه كند، مطلوب است. ولى در تفسير متن بر مبناى رهيافت منسجم و كلنگر بايد چارچوب سياقى و قيود تفسيرى مشخصى لحاظ شود و هر خارجى - از جمله اسباب النزول - پيش از آنكه پذيرفته شود بايد تناسب سياقى آن آزموده شود.
8 - مفهوم نظم ابداع فراهى و اصلاحى نيست؛ بلكه ابتكار اين دو در تفسير اين مفهوم نهفته است. ايشان نه تنها معتقد به نظم ساختارى و مضمونى در قرآن بودند، بلكه آن را ابزارى غيرقابل جايگزين در تفسير قرآن بر مىشمرند. آن دو با كاربست اين مفهوم بر قرآن، كوشيدند تا قرآن را در سياقى واضح و روشن قرار دهند تا به تفسيرى دقيق از قرآن دست يابند.
9 - نظريه نظم فراهى - اصلاحى نتايجى در بر دارد كه از لحاظ زيبايى شناختى نيز رضايت بخش است. اين ايده كه قرآن كتابى است كه مضامين خود را سامانيافته در سورهها، جفتسورهها و گروه سورهها عرضه كرده، به قرآن فضيلتى مىبخشد كه تاكنون بدان توصيف نشده است.
همچنين اين نظريه با تأكيد بر مطالعه قرآن به مثابه متن واحد و يكپارچه، با روح تحليل ادبى معاصر همراهى مىكند. افزون بر ايندو، تأكيد بر مطالعه صرف قرآن، با گرايش روز در تفسير قرآن هماهنگ بوده و آن را برجستهتر مىكند.
10 - و سخن آخر اينكه با وجود تمام محاسن و مزايايى كه درباره نظريه فراهى - اصلاحى گفته شد، برخى مواضع و نتايج مباحث ايشان محل بحث و ترديد است. در واقع نبايد فراموش كرد آنچه اينان طرح كردهاند، فرضيهاى بيش نيست ولو فرضيهاى بسيار قوى كه بهخوبى بر همه قرآن قابل پياده سازى است. بهعلاوه نظم قرآن در سورهها، جفتسورهها و گروه سورهها، آنطور كه اصلاحى گاه مىانديشد، چندان دقيق نيست يا دستكم در مواردى قابل ترديد و اشكال است، چنانكه پيش از اين پارهاى اشكالات آن بيان شد.
البتّه اصلاحى در مقدّمه آخرين جلد از تفسير «تدبر قرآن» اذعان مىكند كه با تفسير او، صرفاً راه براى مطالعه قرآن از طريق نظم هموار شده و راهى طولانى همچنان باقى است و در نهايت بهدرستى به اين شعر استناد جسته است كه:
گمان مبر كه به پايان رسيد كار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاك است
پی نوشت ها:
58 - كهعبارتند از: سورههاى ذاريات (تدبر، 634 - 575/6)، قيامت (96 - 71/8)، تين (446 - 433/8)، عصر (540 - 529/8)، فيل (566 - 555/8)، كوثر (598 - 589/8) و مسد (639 - 627/8).
59 - براى نمونه: سورههاى مرسلات و عبس. فراهى (مجموعه، /223) عمود سوره مرسلات را قيامت، ترس از خدا و اعمال صالح دانسته ولى اصلاحى (تدبر، 123/8) انذار كافران از عذابى كه در روز قيامت برايشان فراهم شده، را عمود گرفته است. در مورد سوره عبس اختلاف از اين فراتر است. به نظر فراهى (مجموعه، /249) در اين سوره پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم از توجه به منكران حق نهى شده است درحاليكه اصلاحى (تدبر، 191/8) عمود سوره را همچون سوره نازعات (169/8) حقانيت قيامت و آسانى آن براى خدا ذكر كرده است. مستنصر مير (Coherence,44) با مقايسه محتواى سوره و عمودهاى مذكور نظر اصلاحى را ترجيح داده است.
60 - مثلاً سوره عبس كه فراهى (مجموعه، /274 268 262 249) آن را به بخشهاى زير تقسيم كرده است: آيات 42 - 33 32 - 23 22 - 11 10 - 1 ولى بخشبندى اصلاحى (تدبر، 192-191/8) چنين است: آيات 42 - 33 32 - 24 23 - 17 16 - 11 10 - 1.
61 - يك نمونه موجود يعنى تفسير سوره تحريم نمىتوانسته چندان كارگشا باشد؛ زيرا دوازده آيه نخست سوره به يك حادثه تاريخى مشخص مرتبط است و در كل نظم سوره مشكل چندانى ندارد. البته در همين مورد هم عمود سوره از نظر اصلاحى (تدبر، 451/7) اندكى متفاوت با فراهى (مجموعه، /163) است.
26. See Mir, Coherence, 46-47.
63 - اصلاحى، تدبر، 10 - 9/2.
64 - بخش اول به ده فصل كه عبارتند از: آيات 35 - 34 33 - 29 28 - 26 25 - 23 22 - 19 18 - 15 14 - 11 10 - 2 1 و 43 - 36 و بخش دوم به هشت فصل شامل: آيات 115 - 105 104 - 101 100 - 86 85 - 77 76 - 71 70 - 58 57 - 44 و 126 - 116 و نهايتاً فصل سوم شامل پنج فصل: آيات 175 - 163 162 - 153 152 - 135 134 - 127 و 176.
65 - مثلاً ميان طمعورزى و شهوترانى (آيات 4 - 2 و 18 - 15) كه هر دو مخرّب نظم اجتماعى هستند (تدبر، 34/2).
66 - مثلاً تضاد بين كنارگذاشتن شريعت توسط يهود و الزام به تعهد مسلمانان به آن (آيات 70 - 58؛ همان، /90) و نيز تقابل ميان اكراه منافقان از شركت در جنگ و وظيفه مسلمانان مبنى بر مهيا بودن براى جنگ به هنگام لزوم (آيات 111 - 109 104 - 103/ 76 - 71).
76. See Mir, Coherence, 49-54.
68 - نمونهها پيشتر ذكر شد. رك: پانوشت ش 58 و 60.
96. subjective
07. A.T. Welch, "SURA", P.888.
71 - مستنصر مير نمونههايى از تفسير اصلاحى درباره فرازهايى از قرآن استخراج كرده كه در تفاسير پيشين غالباً مطالب نامرتبط و گسسته از آيات قبل و بعد محسوب شدهاند ولى اصلاحى تفسيرى كاملاً منسجم از آيات عرضه كرده است. نگاه كنيد به: Mir, Coherence, Appendix B, 611-801.
72 - براى ديگر اشكالات و ملاحظات مير، نگاه كنيد به: .ibid,95-45
73 - مثلاً در تفسير سوره روم (جنگ ميان روم و ايران؛ تدبر، 72 67/5 به بعد)، سوره احزاب (ازدواج پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با زينب زن مطلقه پسرخواندهاش زيد؛ 191 179 - 177/5 به بعد) و سوره حشر (نفى بلد يهود بنىنضير از مدينه؛ 283 280 - 279/7 به بعد).
47. Mir, Coherence, 61-62.
75 - «وَلَقَدْ آَتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِى وَالْقُرْآَنَ الْعَظِيمَ»
76 - «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِىَ»
77 - توضيح اين مفهوم و نيز سورههاى هر گروه در ادامه مقاله خواهد آمد.
87. ibid, 75-76.
مستنصر مير اين مجموعه اطلاعات را از لابلاى تفسير تدبر قرآن اصلاحى استخراج كرده و آدرس يكايك مطالب را در پانوشتهاى 3 تا 8 همين صفحات آورده است.
79 - اصلاحى، تدبر، 37/8.
80 - همان، 279/7.
81 - همان، 99 72 - 71/8.
82 - همان، 615 - 614/1.
83 - همان، 570 - 569 556 - 555/8.
84 - همان، 451 430 - 429/7.
58. Mir, coherence, 80-83.
86 - براى نمونه: سورههاى توبه، انبياء، حج، و ملك؛ مقايسه شود با جفت هريك به ترتيب: انفال، طه، مؤمنون، و تحريم.
87 - فراهى، دلايل، /93 - 92؛ اصلاحى، تدبر، 1/xii-xiii. اصلاحى معتقد است شواهدى قرآنى نيز در تأييد اين نظريه وجود دارد. البته مير (Coherence,79-69) اين ديدگاه را نقد كرده است.
88 - در تقسيمبندى فراهى گروه سوم به دو گروه يونس تا حج و مؤمنون تا نور و گروه هفتم به دو گروه ملك تا اخلاص و فلق تا ناس تقسيم شده بودند كه در مجموع نه گروه بهدست مىآيد.
89 - مير (ibid, 98-58) بهعنوان نمونه تفسير اصلاحى از گروه دوم را مورد تحليل قرار داده و انسجام مضمونى و ساختارى درونى آن را نشان داده است.
90 - اصلاحى، تدبر، 1/xii-xiii، 479/7.
91 - موارد اختلاف عبارتند از: رعد، حج، رحمن، انسان، بينه، زلزله، مسد، اخلاص. به گفته زركشى (194 - 193/1) شش سوره نخست مدنى و دو سوره اخير مكى هستند. البته در مورد پنج مورد از اين هشت سوره پسزمينه لازم براى پذيرش رأى اصلاحى فراهم است. زيرا برخى مفسّران سورههاى رحمن و انسان را مكى دانستهاند. نيز شواهد سياقى اين دو سوره و نيز سوره زلزله نيز مؤيد مكىبودن آنهاست. همچنين سورههاى رعد (به استثناى آيه 41) و حج (بهجز آيات 41 - 38) مكى دانسته شدهاند.
29. See Mir, Coherence, 89-93.
93 - مجدداً مير (39 - 59 ibid) اين موضوع را در مورد تفسير اصلاحى از تعدادى از گروههاى ياد شده بررسى كرده و صحت نظريه اصلاحى را در عمل نمايانده است.
49. ibid, 95-96.
منبع: www.maarefquran.com الف
اصلاحى در تفسير سورههايى كه تفسير فراهى بر آنها موجود بوده، تا حد زيادى وامدار استاد خويش است،58 هرچند گهگاه درباره عمود سوره با فراهى اختلاف نظر دارد.59 گاه نيز اين اختلاف، در تقسيمبندى بخشهاى مختلف يك سوره ديده مىشود.60 اما در مجموع مىتوان گفت اين اختلافات چندان اهميت نداشته و در واقع اصلاحى تفسير فراهى را بازسازى و بازنگارى كرده است.
از ميان هفتاد و پنج سوره مكى كه اصلاحى بدواً به تفسير آنها پرداخته است، تنها چند سوره هست كه تفسير كامل آنها از خود اوست؛ چه دست نوشتههايى از فراهى در مورد نظم اين سورهها و نيز پارهاى نكات مشكل آنها به جاى مانده و در اختيار وى بوده است. البته نوشتههاى فراهى در اينباره بسيار مجمل است و نمىتوان آنها را مبناى يك تفسير تفصيلى تلقى كرد. بنابراين تفسير اصلاحى بر اين هفتاد و پنج سوره را مىتوان تا حد زيادى اصيل دانست.
با نگاه سطحى به تفسير اصلاحى بر اين سورهها مىتوان دريافت كه وى از مدلى كه فراهى براى تفسير سورههاى قرآن عرضه كرده، الگوبردارى كرده است. البته يك تفاوت عمده و قابل توجه وجود دارد و آن اينكه تفسير اصلاحى فاقد طول و تفصيلهاى تفسير فراهى است. فراهى در تفسير خود بهطور مبسوط به مباحث ريشهشناختى مىپردازد، شواهد فراوانى از اشعار عربى عرضه مىكند، بهطور جامع بحثهاى مقايسهاى با كتاب مقدس مطرح مىكند، و بهتفصيل آراى تفسيرى مفسّران پيشين درباره آيات را شرح و نقد مىكند. گرچه اصلاحى نيز همين رويكرد را در مقياس كمتر پىگرفته است ولى معمولاً بحث خود را محدود به متن قرآن كرده و بر جنبه نظم آن تأكيد دارد و در اين زمينه، مىتوان با اطمينان گفت كه اصلاحى در كوشش براى دستيابى به نظم سورههاى مكى، شيوه فراهى را با همان دقت و وسواس بهكار بسته و به نتايجى مشابه آنچه فراهى بدانها رسيده، دست يافته است. بدين ترتيب اصلاحى شواهدى فراوان براى نظريه فراهى فراهم آورده است.
در مورد سورههاى مكى، اصلاحى هم تئورى و هم مدل فراهى را در اختيار داشته است ولى در تفسير سورههاى مدنى، عملاً هيچ پيشينهاى از اين دست وجود نداشته است.61 بدين سبب، سورههاى مدنى چالشى جدى براى اصلاحى محسوب مىشود، چنانكه در مورد نظريه فراهى نيز چنين بود. بنابراين بايد ببينيم وى تا چه حد قادر بوده است تا تبيينى مستدل از نظم در اين سورهها عرضه كرده و نظريه فراهى تا چه اندازه در انجام اين امر وى را يارى رسانده است.
با بررسى نمونهاى تفسير اصلاحى از سورههاى مدنى، معلوم مىشود كه وى تلاشى قابل قبول براى ارائه تصويرى منسجم از اين سورهها صورت داده است. او با تقسيمبندى مناسب سوره به بخشهاى مستقل و ايجاد ارتباط منطقى ميان اين بخشها و نيز تقسيم هر بخش به فصول جزئىتر و نمايش رابطه هر فصل با فصول پيشين و پسين، بهخوبى نظم موجود در سوره را نمايانده است. بهعلاوه با ارائه عمود مناسب براى هر سوره، نشان داده است كه مفهوم عمود - عرضه شده توسط استادش فراهى- بجا بوده و شيوه بازشناسى عمود هر سوره عملاً امكانپذير است.
بهعنوان نمونه گزارش مستنصر مير62 از تفسير سوره نساء اصلاحى63 را مىآوريم تا ميزان توفيق وى در پيادهسازى نظريه و روش فراهى سنجيده شود. اصلاحى اين سوره را به سه بخش و هر بخش را به چندين فصل64 تقسيم كرده است. معيار بخش بندى او مبتنى بر تغيير عمده موضوعى در آيات 44 و 127 سوره بوده است. بخش نخست (آيات 43-1) به پارهاى اصلاحات اجتماعى كه اسلام در شبهجزيره عربستان ايجاد كرد، اشاره دارد. بخش دوم (آيات 126-44) واكنشهاى خصمانهاى را كه در برابر اين اصلاحات از جانب مخالفان اسلام ساكن در مدينه - يعنى يهود و منافقان - صورت گرفت، مورد ارزيابى قرار مىدهد. همچنين به برخى موضوعات تشكيلاتى مربوط به جامعه اسلامى مىپردازد. بخش سوم (آيات 176-127) به چند سؤال كه درباره آيات نخستين سوره طرح شده بود، پاسخ داده، مخالفان اسلام را انذار كرده و به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تسلى خاطر مىدهد. عمود سوره نيز «بنيانهاى جامعه متحد اسلامى» است.
علاوه بر پيوند اين سه بخش با يكديگر، هر بخش نيز از نظم داخلى برخوردار است. بخش نخست به توصيف اصلاحاتى مىپردازد كه اسلام در شبه جزيره ايجاد كرد. همانطور كه در بخش پايانى و جمعبندى سوره ديده مىشود، همه اين اصلاحات مبتنى بر اصولى است كه در آيات نخستين سوره بر آن تأكيد شده است؛ يعنى: تقواى الهى و صله رحم كه زيربناى تشكيل جامعهاى واحد و منسجماند. اصلاحى نشان داده است كه اصلاحات طرح شده در اين بخش يكى پس از ديگرى به هم مربوطاند و سخن از يكى به بحث از ديگرى مىانجامد تا اينكه بخش به آيات پايانى مىرسد.
مضمون بخش دوم ممكن است نامربوط به نظر برسد، اما اصلاحى پيوند ميان آنها را بيان مىكند. اصلاحات در مدينه مخالفت برخى را برانگيخت. در برابر اين مخالفت بود كه بخش دوم به موضوع همبستگى مسلمانان پرداخته و به آنان هشدار مىدهد كه عناصر مخالف و منافق در خطوط خود برحذر باشند؛ زيرا تحقق دولت اسلامى در گرو تثبيت و تحكيم جامعه مسلمانان است. بخش سوم بىترديد در حكم جمعبندى اين سوره است. از اين رو به جاى طرح مسائل جديد، بحثهاى طرحشده در دو بخش پيشين را تمام مىكند.
البته اصلاحى براى نشان دادن انسجام و پيوستگى درونى سوره، بسيارى از ابزارهاى فراهى براى تبيين نظم سوره را بهكار گرفته است. وى همچون فراهى از آيات متناظر براى توضيح و شرح ديگر آيات استفاده كرده است؛65 تضادها را استخراج كرده است؛66 و به نظم درونى فصلها و حتى آيات خاص مىپردازد. بهكارگيرى چنين تكنيكهايى و كاوش براى يافتن پيوندهاى مضمونى به جاى روابط زبانى به منظور ارائه نظم، اصلاحى را قادر ساخته است در بسيارى موارد كه دانشمندان معاصر گمان عدم انسجام و گسستگى داشتهاند، وحدت مضمونى و ساختارى قرآن را هويدا سازد.
آنچه گفته شد بدين معنا نيست كه اصلاحى صرفاً بهطور مكانيكى نظريه فراهى را بر سورههايى كه تفسير او از آنها موجود نيست بهكار بسته است. پيادهسازى چنين نظريهاى نيازمند تلاشى خلّاق است. فرايندى كه فراهى براى كشف عمود سوره پيشنهاد كرده، فرايندى تحليلى - تركيبى است؛ زيرا از يكسو مستلزم شكستن سوره به اجزاى خردتر و از سوى ديگر پيوند دادن آنها در قالب يك واحد منسجم است. همچنين اصلاحى در اين رهيافت تفسيرى، تكنيكهاى تازهاى هم ابداع كرده كه وى را در تبيين بهتر نظم قرآنى خصوصاً در سورههاى مدنى يارى رسانده است.67
با اينحال اشكالات و پرسشهايى نيز درباره اين رهيافت جديد در فهم و تفسير قرآن وجود دارد كه مستنصر مير پس از تحليل كامل تفسير اصلاحى از سوره نساء، طرح كرده است. يكى از اساسىترين اشكالات به مفهوم عمود باز مىگردد و آن اينكه گاه ديدگاههاى دو مفسّر در باره عمود يك سوره با هم متفاوت و حتى مغاير است كه در نتيجه به تفاسير مختلف از يك سوره منجر مىشود. چنانكه فراهى و اصلاحى خود چنين اختلافاتى با هم دارند.68 ظاهراً نتيجه اجتناب ناپذير اين است كه حتى كاربرد روششناسى يكسان از سوى دو يا چند انديشمند لزوماً حصول نتايج همانند را تضمين نمىكند. بنابراين در بهترين وجه مىتوان گفت از ميان چندين عمود كه براى يك سوره خاص پيشنهاد مىشود، آنكه بهترين تبيين را از سوره عرضه مىكند و بهنحو قابل قبولى تعداد بيشترى از پرسشها را درباره نظم آن سوره پاسخ مىدهد، عمود كاملترى خواهد بود. هرچند همين عمود همواره در مظانّ تحقيق و بررسى دقيقتر باقى خواهد بود. بدين ترتيب هر عمود فرضى همواره مستلزم گونهاى از عدم قطعيت خواهد بود و در نتيجه به نظر مىرسد زرهپوش نظم نيز همچنان آسيبپذير و شكننده است. از اين روست كه بعضى از مستشرقان معتقدند اين عدم قطعيت حاكى از روشمند نبودن اين شيوه تفسيرى و بهعبارت ديگر سوبژكتيو69 بودن آن است.70
البته اين به هيچوجه به معناى كاستن از ارزش مفهوم عمود نيست. چنانكه با بررسى تحليل اصلاحى در مورد سورههاى مدنى روشن مىشود كه همين عمود چگونه مىتواند به يك سوره انسجام ببخشد، درحاليكه پيش از آن، مجموعهاى از آيات نامربوط بهنظر مىرسيد.71 در واقع، عمود صرفاً زمينه تقارب و همگرايى آيات و مضامين يك سوره را فراهم نمىآورد؛ بلكه غالباً مهمترين عنصر تعيين كننده در تفسير به شمار مىرود. اين خود مؤيدى بر مدعاى فراهى و اصلاحى است كه نظم از نظر تفسيرى اهميت دارد.72
يكى از نكات قابل توجه در تفسير اصلاحى، ناديده انگاشتن روايات اسباب النزول بهمثابه يك ابزار تفسيرى است. او نيز همچون فراهى بر آن است كه اسباب النزول مىتواند و بايد از خود قرآن اخذ شود. البته اين بدين معنا نيست كه اصلاحى همه پسزمينهها و شرايط تاريخى نزول قرآن را نامربوط بداند. وى بارها در شرح و تفسير آيات به فضاى تاريخى - اجتماعى كه قرآن در آن نازل شده استناد كرده است.73 اما وى در اينباره صرفاً به اطلاعاتى اعتماد كرده كه قابل اثبات بوده و از تحقيق دقيق تاريخى حاصل شده باشند. او چنين اطلاعاتى را به منظور تأييد و تفصيل استنادات قرآنى بهكار بسته است. آنچه اصلاحى تا حد زيادى غيرضرورى و قابل چشمپوشى مىداند، مطالبى است كه در كتابهاى اسباب النزول نظير واحدى و سيوطى يافت مىشود. بهعلاوه درباره بسيارى از آيات، سبب نزول خاصى ذكر نشده و روايات مذكور هم از لحاظ صحت و ضعف با هم يكسان نيستند. مهمتر از همه اينكه گاه ذكر سبب نزول در مورد آياتى از سوره، موجب مىشود اجزاى سوره كاملاً گسسته و منفك از هم جلوه كند، حتى در مواردى كه وحدت و يكپارچگى سوره آشكار است. از اينرو اصلاحى همچون فراهى اساساً قرآن را مفسّر خود مىداند، به همين سبب اهميت چندانى به اسباب النزول نمىدهد.74
جفت سورهها
مفهوم جفت سورهها اصالتاً از آن اصلاحى است. به اعتقاد وى سورههاى قرآن در ترتيب كنونى دوگان دارند. بدين معنا كه در يك سطح هر سوره يك كل منسجم و پيوسته بوده و از ديگر سورهها متمايز است ولى در سطح ديگر، قرآن متشكل از زوج سورههاست كه هر جفت شامل دو سوره كاملاً متشابه و متمايز از ديگر زوجهاست. با اينكه هر سوره يك واحد مستقل است، در مقام جفت، تنها زمانى كامل مىشود كه با زوج خود پيوند بخورد. اصلاحى براى اثبات وجود چنين الگويى در قرآن، يادآور مىشود كه برخى سورهها نظير بقره-آلعمران و ناس - فلق دوقلو به نظر مىرسند. اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم معمولاً در نماز جفت سورههاى خاصى مانند: صف - جمعه، قيامه - انسان، اعلى - غاشيه را قرائت مىكرده است، مويّدى ديگر بر اين نظريه است.
اصلاحى ايده جفت سورهها را به ديگر سورهها نيز تعميم داده است كه به دريافتى جالب از تركيب قرآن منجر مىشود. اين مفهوم جزء لازم نظريه اصلاحى را تشكيل مىدهد و بدين ترتيب از نظر او عنصرى اساسى براى فهم قرآن تلقى مىشود. اصلاحى بر آن است كه مبناى جفت سورهها در خود قرآن در آيات 87 حجر75 و 23 زمر76 تأييد شده است.
جفت سورهها؛ تحليل اجمالى
اصلاحى تعداد زيادى از سورهها (82 سوره از قرآن( را با صراحت جفت سوره برشمرده و بر آن است كه 16 سوره ديگر نيز مىتواند به اين مجموعه افزوده شود. سه سوره به عنوان تكمله براى سوره پيشين تلقى شدهاند. بدينمعنا كه در اين سورهها يك موضوع مهم كه در سوره قبل به اختصار طرح شده، بهتفصيل آمده است. بدين ترتيب به استثناى سوره حمد به دليل شرايط خاص آن، دوازده سوره خارج از اين نظريه قرار گرفتهاند. بنابراين دستهبندى سورهها در نظر اصلاحى از اين قرار است:
1- جفت سورهها: بقره - آلعمران؛ انعام - اعراف؛ يونس - هود؛ يوسف - رعد؛ نحل - اسراء؛ كهف - مريم؛ طه - انبياء؛ حج - مؤمنون؛ فرقان - شعراء؛ نمل - قصص؛ عنكبوت - روم؛ لقمان - سجده؛ سبأ - فاطر؛ يس - صافات؛ ص - زمر؛ شورى - زخرف؛ دخان - جاثيه؛ ق - ذاريات؛ طور - نجم؛ صف - جمعه؛ ملك - قلم؛ حاقه - معارج؛ نوح - جنّ؛ مزّمّل - مدّثّر؛ قيامة - انسان؛ مرسلات - نبأ؛ نازعات - عبس؛ تكوير - انفطار؛ بروج - طارق؛ اعلى - غاشيه؛ فجر - بلد؛ شمس - ليل؛ ضحى - شرح؛ تين - علق؛ قدر - بينه؛ قارعه - تكاثر؛ عصر - همزه؛ فيل - قريش؛ ماعون - كوثر؛ كافرون - نصر؛ فلق - ناس.
2- ملحق به جفت سورهها: با اينكه اصلاحى از اين گروه به نام جفت سوره ياد نكرده ولى توصيف وى درباره آنها بر پيوند مشابهى ميان آنها دلالت دارد: نساء - مائده؛ انفال - توبه؛ ابراهيم - حجر؛ غافر - فصلت؛ مجادله - حشر؛ طلاق - تحريم؛ زلزله - عاديات؛ مسد - اخلاص.
3- تكمله: سوره نور تكمله سوره مؤمنون و سوره حجرات تكمله سوره فتح است. سوره احزاب تكمله يك گروه سوره است.
4- سوره فاتحه مقدمه قرآن (و نيز مقدمه گروه سوره اول)77 است. بنابراين نياز به سوره ديگر براى تشكيل جفت ندارد.
5- سورههاى احقاف، محمد، فتح، قمر، رحمن، واقعه، حديد، ممتحنه، منافقون، تغابن، مطففين و انشقاق بدون توضيح رها شدهاند.78
گونههاى مكمل بودن سورهها
زيربناى مفهوم جفت سورههاى اصلاحى، مكمل بودن دو سوره است. او معمولاً براى دو سوره يك جفت، عمود و محتواى مشابهى ترسيم مىكند، هرچند دو سوره در شيوه بيان آن عمود و محتوا آشكارا با هم فرق داشته باشند؛ زيرا تفاوت و در نتيجه مكمل بودن دو سوره در طرز پرداختن به موضوع است نه اصل موضوع.
اصلاحى چندين گونه مكمل بودن دو سوره را بيان كرده است كه اصلىترين آنها عبارتند از:
1- اختصار و تفصيل. دو سوره مىتوانند مكمل هم باشند، اگر يكى موضوعى را بهاختصار طرح كند و ديگرى بهتفصيل بدان بپردازد كه نمونه آن در مورد جفت سورههاى مزّمّل - مدّثّر ديده مىشود. در سوره مزّمّل به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم خبر داده مىشود كه خدا مسئوليتى الهى بر شانههاى او قرار داده است و در سوره مدّثّر خصوصيات اين مسئوليت شرح داده مىشود و به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تعليم مىدهد كه چگونه اين مسئوليت الهى را به انجام رساند.79
2- قاعده و مثال. در مواردى يك سوره به ذكر مثالهايى از حكم يا قاعدهاى مىپردازد كه در سوره ديگر بهطور كلى بيان شده است. مثلاً در سوره مجادله اين قانون وضع شده كه در نهايت پيروزى از آن خدا و پيامبرش است و چيزى جز شكست و نابودى نصيب مخالفان نخواهد شد و در سوره حشر، اين قانون با ارجاع به پارهاى حوادث آن زمان تبيين شده است.80
3- گونههاى مختلف استدلال. گاهى دو سوره با استفاده از گونههاى مختلف استدلال در تأييد يك نظريه مكمّل يكديگرند. مثلاً سورههاى قيامت و انسان هر دو به ضرورت انديشيدن انسان به روز قيامت مىپردازند ولى سوره قيامت وجدان انسانى را به اين كار فرا مىخواند در حالىكه در سوره انسان، به قوه عقل انسان در اينباره استناد شده است.81
4- تفاوت در تأكيد. در پارهاى از موارد هر دو سوره بر جنبههاى مختلف يك موضوع تأكيد مىورزند. سورههاى بقره و آلعمران شاهد خوبى براى اين موضوعاند. موضوع هر دو سوره ايمان و اعمال صالح است كه سوره بقره بر اولى و سوره آلعمران بر دومى تأكيد دارد. همچنين هر دو سوره به اهل كتاب پرداختهاند كه سوره بقره بر يهود و سوره آلعمران بر نصارى تمركز يافته است. هر دو سوره براهينى از پديدههاى طبيعى و كتابهاى مقدس پيشين عرضه مىكنند كه بقره عمدتاً اولى و آل عمران دومى را ارائه كرده است.82
5- مقدمه و نتيجه. برخى سورهها بدين صورت مكمل يكديگر هستند كه يكى مقدمات موضوع را طرح مىكند و ديگرى نتيجه را استنتاج مىكند. مثلاً سوره فيل حمايت خدا از كعبه در برابر حمله بيگانه را يادآورى مىكند و نتيجه در سوره بعدى عرضه مىشود كه بنابراين قريش بايد فقط پروردگار كعبه را بپرستند.83
6- وحدت در تضاد. گاهى در يك سوره موضوعى طرح مىشود كه دقيقاً در تقابل با موضوع مطرح در سوره جفت قرار دارد، اما هر دو موضوع به وحدت منجر مىشوند؛ زيرا ايندو در واقع چيزى جز دو سوى مثبت و منفى يك موضوع نيستند. مثلاً در سوره طلاق سخن از رعايت حدود خدا در دشمنى با ديگران است، حال آنكه در سوره تحريم سخن از رعايت حدود در روابط دوستانه است.84
بررسى انتقادى اين نظريه85
اصلاحى با طرح نظريه جفت سورهها، عنصرى جديد بر نظريه نظم فراهى افزوده است. فراهى كه غالباً از ارتباط ميان سورهها سخن گفته، عملاً هيچگاه به اين موضوع نپرداخته است. اما اصلاحى با عرضه اين عنصر جديد تفسيرى، توانسته است گامى در جهت تبيين ارتباط سورهها بردارد. اما نقاط قوت و ضعف اين ديدگاه چيست؟
ديدگاه اصلاحى در توصيف اسلوب و انسجام قرآن از دو زاويه مضمونى و ساختارى قابل توجه است. از جهت مضمونى، توجه به ويژگى مكمل بودن سورهها موجب شده اصلاحى نسبت به فراهى بتواند شمايى دقيقتر از عمود و محتواى سورهها عرضه كند. بهعلاوه همين خصوصيت مىتواند توضيح دهد چرا در برخى سورهها گزارههايى آمده بدون اينكه مستند به دليلى باشد، قانونى ذكر شده بىآنكه مثالهاى كافى براى آن ذكر شود يا اينكه تنها گونهاى از براهين عرضه شده است. از نظر ساختارى، مكمل بودن سورهها مىتواند جنبههايى خاص از ساختار سورههاى قرآن را تبيين كند. گاه تخصيص بخش عمدهاى از آيات يك سوره به موضوعى خاص، ممكن است اندكى بىتناسبى به نظر برسد. حال آنكه همين عدم تناسب در سوره واحد، ممكن است در سياق جفت سورهها حمل بر تناسب شود. همچنين گاه ممكن است آغاز يا انجام يك سوره شتابزده و منقطع به نظر برسد، در حاليكه همين انقطاع هنگامى كه سوره با قرينهاش در نظر گرفته مىشود، به كل منتفى مىشود.86
بنابراين قاعده جفت بودن سورهها با ارائه زمينههايى از وابستگى ميان سورهها، قرآن را چونان كتابى منسجم و يكپارچه مىنماياند؛ حال آنكه بىتوجهى به اين رهيافت ممكن است به اين گمان بيانجامد كه قرآن كتابى آشفته و پريشان است.
اما آنچه گفته شد بدين معنا نيست كه اين نظريه هيچ اشكالى ندارد. اولاً اين نظر بر تعدادى از سورهها انطباق نيافته و آنها را به صورت سورههاى منفرد باقى گذاشته است و از آنجا كه اصلاحى قصد فرمولبندى كلى اين نظريه را داشته، اين اشكال قابل چشمپوشى نيست.
همچنين اصلاحى در تطبيق عملى اين نظريه دچار دوگانگى شده است. مثلاً يكبار سورههاى رحمن - واقعه را جفت تلقى كرده و بار ديگر واقعه-حديد را زوج دانسته است. به علاوه اصطلاحات مورد استفاده اصلاحى چندان دقيق و شفاف نيستند. مثلاً وى براى بيان تكمله بودن سوره براى سوره ماقبل، از اصطلاحاتى چون تكمله، تتمّه و ضميمه بهره گرفته است. اما گاه اين واژگان را در مورد سورههايى به كار برده كه از نظر وى تكمله نيستند. مثلاً او سوره مطففين را تكمله سوره انفطار دانسته درحاليكه جاى ديگر آن را جفتِ سوره انشقاق شمرده است.
اشكال ديگر به ديدگاه صُلب و انعطافناپذير اصلاحى باز مىگردد كه جفت سورهها بايد كنار يكديگر قرار گرفته باشند. اما همين اصل همجوارى در مواردى توسط خود وى نقض شده است. مثلاً او بر آن است كه سوره مرسلات (از زوج سوره مرسلات - نبأ) شباهتهايى به سورههاى ذاريات و رحمن دارد. يا سوره حاقّه (از جفت سوره حاقه-معارج) از لحاظ مضمونى به سورههاى واقعه و قلم شباهت دارد. احتمالاً بايد اصل همجوارى را به عنوان يك قاعده تخلف ناپذير كنار گذاشت و آنگاه مىتوان جفت سورههايى نظير ذاريات - مرسلات، رحمن - نوح، واقعه - حاقه را بر موارد پيشين افزود. همچنين شايد بتوان اين قاعده شباهت و مكمل بودن مضمونى و محتوايى ميان سورههاى قرآن را از جفت سوره، به تركيبهاى سه يا چهارتايى از سورهها گسترش داد. گزارش خود اصلاحى از سورهها در كل چنين امكانى را نفى نمىكند، خصوصاً آنجا كه به شباهتهاى محتوايى ميان بيش از دو سوره پرداخته است. بنابراين چه بسا بتوان تركيب سهگانه طور نجم - قمر و تركيب چهارگانه واقعه - قلم - حاقه - معارج را نيز بر اين نظريه افزود. نكته آخر اينكه در بسيارى از احاديث، سورههايى ذكر شده كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم عادت داشت در نماز قرائت كند در حالىكه اين سورهها با نظريه جفت سوره اصلاحى به هيچ وجه منطبق نيست؛ مثلاً انبياء - ق، احزاب - غاشيه، جمعه - غاشيه، كافرون - مسد. ظاهراً پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در گزينش سورهها براى قرائت در نماز بسيار منعطفتر عمل مىكرده است.
گروه سورهها
به عقيده اصلاحى سورههاى قرآن نه تنها جفت هستند، بلكه آنها در قالب گروههاى بزرگترى نيز با هم تركيب مىشوند. طرح اوليه اين نظريه از فراهى است كه اصلاحى آن را بهخوبى بسط داده است.87 گروهبندى اصلاحى از اين قرار است:
گروه 1: حمد تا مائده؛ گروه2: انعام تا توبه؛ گروه3: يونس تا نور؛ گروه4: فرقان تا احزاب؛ گروه5: سبأ تا حجرات؛ گروه6: ق تا تحريم؛ گروه7: ملك تا ناس.88
هر گروه همانند تكتك سورههاى قرآن يك عمود يا مضمون متمايز دارد. البته هر گروه مشتمل بر مضامينى از گروههاى ديگر نيز هست ولى اين مضامين نسبت به عمود گروه فرعى محسوب مىشوند. هر سوره در گروه يك جنبه مشخص از آن عمود را برجسته مىكند. به علاوه عمود روند منطقى جاىگيرى سوره در گروه را توصيف مىكند و بدين سبب ترتيب موجود سورهها بايد محفوظ بماند. بهعبارت ديگر هر گروه متضمن هم يكپارچگى مضمونى و هم انسجام ساختارى است.89
1. تقسيمبندى مكى - مدنى گروهها
در هر يك از گروههاى اصلاحى، دستكم يك سوره مكى و يك سوره مدنى وجود دارد. افزون بر اين، سورههاى مكى و مدنى در هر گروه در دو جبهه متمايز و سورههاى مكى پيش از سورههاى مدنى قرار دارند.90
- گروه1: فاتحه، مكى؛ بقره تا مائده، مدنى.
- گروه2: انعام تا اعراف، مكى؛ انفال تا توبه، مدنى.
- گروه3: يونس تا مؤمنون، مكى؛ نور، مدنى.
- گروه4: فرقان تا سجده، مكى؛ احزاب، مدنى.
- گروه5: سبأ تا احقاف، مكى؛ محمد تا حجرات، مدنى.
- گروه6: ق تا واقعه، مكى؛ حديد تا تحريم، مدنى.
- گروه7: ملك تا كافرون، مكى؛ نصر تا ناس، مدنى.
البته اين تقسمبندى مبتنى بر نظر اصلاحى درباره مكى و مدنى بودن سورههاست كه در مواردى با رأى رايج در سنت اسلامى اختلاف دارد91 و اگر رأى معمول در سنت اسلامى صحيح انگاشته شود، ادعاى اخير اصلاحى مبنى بر تفكيك دو جبهه مكى و مدنى و تقدم جبهه مكى بر مدنى در هر گروه زير سؤال خواهد رفت. اصلاحى براى رأى خود در اينباره ادلهاى فراهم آورده و ديدگاه سنتى را نقد كرده است؛ به گونهاى كه مىتوانيم چينش خاص وى از سور مكى و مدنى را استوار و قابل دفاع بناميم.92 اما نسبت مضمونى ميان سوره مكى و مدنى هر گروه، همچون نسبت ميان شاخهها و ريشه درخت است. اين قياس ساده در سياق نظريه نظم اصلاحى حاكى از مفاهيم زير است:
1) دو مجموعه سوره در هر گروه با هم رابطه مكمل دارند؛
2) سورههاى مدنى هر گروه حاوى مفاهيم عملى از گزارههاى نظرى هستند كه در سورههاى مكى طرح شدهاند؛
3) قرار گرفتن سورههاى مكى پيش از سورههاى مدنى در هر گروه تصادفى نيست؛ بلكه بر اساس طرح قبلى است. زيرا ريشه بايد پيش از شاخهها وجود داشته باشد.93
2. گزارش جنبش اسلامى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در گروه سورهها
اصلاحى بر آن است كه در هر يك از گروهها گزارش مرحله به مرحله جنبش اسلامى در شبه جزيره عربى به رهبرى حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم عرضه شده است، هرچند به عقيده او شيوه عملى ارائه اين گزارش در هر گروه با ساير گروهها متفاوت است. البته چنانچه مراد وى از اين ادعا، دستكم وجود اشاراتى به هر يك از مراحل مكه و مدينه باشد، اين ادعا با كليتش مقبول است. ولى چنانچه منظور وى گزارش جزئى و تفصيلى از ابعاد مختلف دعوت اسلامى باشد، بايد در آن ترديد كرد. چه دستكم در گروه نخست كه فقط سوره حمد در بخش مكى حضور دارد، نمىتوان انتظار داشت ابعاد مختلف دوران مكى در اين سوره عرضه شده باشد. عكس آن هم، در گروه سوم كه شامل پانزده سوره مكى و يك سوره مدنى است، صادق است. از اين گذشته هر گزينش ديگرى از سورهها نيز غالباً حاوى بيان همه يا اغلب مراحل جنبش اسلامى خواهد بود و در اين صورت نمىتوانيم چنين ويژگىاى را مختص گروهبندى اصلاحى بدانيم.94
جمعبندى
1 - مسأله پيوستگى و انسجام مضمونى قرآن، آنگونه كه در مقاله حاضر از آن سخن رفت، محصول انديشه و تلاشهاى مفسّران در دوره معاصر است. البته اين به معناى نفى پيشينه اين نظريه نيست؛ ولى به دليل تفاوت انگيزهها و دغدغههاى مفسّران سنتى و معاصر وجوه افتراق آنها بيش از وجوه مشترك ميان ايشان است.
2 - با اينكه مسأله انسجام و وحدت سورهها در قرآن در ميان مفسّران نوانديش عموميت يافته و تقريباً اين موضوع به يك اصل تفسيرى بدل شده است ولى همچنان رهيافت و شيوههاى دستيابى و عرضه اين موضوع محل اختلاف است. از اينرو مفسّران متعدد از نقاط مختلف جهان اسلام مبتنى بر مبانى تفسيرى خاص خود بر اين امر همت گماشته و كوشيدهاند در حد توان خود در اين راه قدم بردارند. بنابراين مقايسه تطبيقى اين تفاسير گامى مثبت در دستيابى به الگويى روشمند در تفسير قرآن بهشمار مىرود.
3 - رهيافت فراهى - اصلاحى به قرآن، كه موضوع اصلى مورد بحث در نوشتار حاضر است، رهيافتى بى واسطه، كل نگر، و تراكمى است. بىواسطه است، زيرا اساساً مبتنى بر مطالعه خود قرآن است. اصلاحى ميان اصول تفسيرى درون قرآنى و برون قرآنى تمايز قائل شده و در درجه نخست به گروه اول اهميت مىدهد. در ميان اصول درونقرآنى هم، نظم مهمترين اصل تلقى مىشود. همچنين اين رهيافت كل نگر است، زيرا مبتنى بر اين پيشفرض است كه قرآن كتابى كاملاً منسجم و يكپارچه بوده و بايد همينگونه نيز فهميده شود. به علاوه اين دو بر آنند كه ترتيب كنونى قرآن مبتنى بر نظم بوده و وظيفه مفسّر قرآن كشف همين نظم است.
مراد از تراكمى بودن اين رهيافت آن است كه به گمان اصلاحى نظم قرآن در چندين سطح وجود دارد كه هر سطح با سطح بعدى همپوشانى دارد. وى در وهله نخست به كشف نظم در سوره واحد مىپردازد سپس آن را در جفتسورهها و نهايتاً گروهسورهها جستجو مىكند. اما در عين حال نظم سوره منفرد، خود مستلزم نظم در جفتسورهها و آن نيز خود به نظم در گروهسورهها وابسته است.
4 - اصلاحى در ايده و رهيافت مرهون فراهى است. او مفهوم يكپارچگى سوره و نيز تكنيكهاى دستيابى به آن را از فراهى وام گرفته است. اما اين بدين معنا نيست كه كار او اصالت ندارد. اولاً او ايده و تكنيكهاى فراهى را بر كل قرآن تطبيق كرده است و اين به نوبه خود كار كوچكى نيست. ثانياً با مداقه در تفسير او روشن مىشود كه وى از نظريه فراهى نيز فراتر رفته است. ثالثاً مفهوم جفتسورهها و تفسير او با توجه به گروهسورهها بدواً از خود اوست. بدين ترتيب مىتوان گفت فراهى نيز به گونهاى مديون اصلاحى است زيرا اصلاحى با تفسير خلّاقانه از نظريه نظم فراهى و گسترش دادن دامنه آن، عملاً نظريه فراهى را به كرسى نشانده است.
5 - در رهيافت فراهى - اصلاحى به گونهاى قابل قبول نشان داده مىشود كه قرآن طرح و روش دارد. در اين رهيافت ثابت مىشود يكايك سورههاى قرآن موضوعى محورى دارند، ميان هر جفتسوره رابطه مكمل از نظر مضمونى و ساختارى وجود دارد و الگويى عينى از نظم در گروهسورهها عرضه شده است و خلاصه اينكه اصلاحى ثابت كرده است كه قرآن نهتنها از انسجام مضمونى بلكه از وحدت ساختارى برخوردار است.
6 - معيار تفسير فراهى - اصلاحى ترتيب كنونى قرآن بوده است. اگر قرآن در شكل كنونىاش انسجام دارد، در اين صورت ترتيب نزول قرآن گسسته و نامرتبط خواهد بود يا صرفاً اهميتى تاريخى خواهد يافت. همچنين مىدانيم كه تلاشهاى بسيارى براى تعيين و دستيابى به آن ترتيب صورت گرفته و تا كنون به نتيجه چندان موجّه و مقبولى نيز نينجاميده است. با كنار هم قرار دادن اين دو گزاره شايد بتوان نتيجه گرفت كه آنچه ما بايد بدان بپردازيم ترتيب حاضر است؛ بهعبارت ديگر غرض از تلاشهاى پيشين در بازچينش سورههاى قرآن براى رسيدن به انسجام چندان وجهى ندارد، زيرا آن ترتيب منسجم الان موجود است.
7 - همانطور كه اصل نظم جزء لازم رهيافت حاضر در تفسير قرآن است، در نقد بسيارى از تلاشهاى تفسيرى پيشين نيز ضرورى و كارآمد خواهد بود. كاربرد روشمند و منسجم اين اصل مىتواند دستكم به بازنگرى نسبى در نظريه تفسير بيانجامد. مثلاً مىتواند به كاهش وابستگى به اسباب النزول به مثابه ابزار تفسير منجر شود.
چنانكه مىبينيم بسيارى از مفسّران از جمله طباطبايى در ايران و سيد قطب در مصر هنگامى كه سبب نزول را در تعارض با تفسير منسجم و يكپارچه از سوره مىيابند، به عدم پذيرش آن تمايل نشان مىدهند. به بيان ديگر، در رهيافت جزءنگر و سنتى كه آيات بهطور مجزا از يكديگر تفسير مىشوند، هر داده خارج از متن كه بتواند معناى تازهاى از آن عرضه كند، مطلوب است. ولى در تفسير متن بر مبناى رهيافت منسجم و كلنگر بايد چارچوب سياقى و قيود تفسيرى مشخصى لحاظ شود و هر خارجى - از جمله اسباب النزول - پيش از آنكه پذيرفته شود بايد تناسب سياقى آن آزموده شود.
8 - مفهوم نظم ابداع فراهى و اصلاحى نيست؛ بلكه ابتكار اين دو در تفسير اين مفهوم نهفته است. ايشان نه تنها معتقد به نظم ساختارى و مضمونى در قرآن بودند، بلكه آن را ابزارى غيرقابل جايگزين در تفسير قرآن بر مىشمرند. آن دو با كاربست اين مفهوم بر قرآن، كوشيدند تا قرآن را در سياقى واضح و روشن قرار دهند تا به تفسيرى دقيق از قرآن دست يابند.
9 - نظريه نظم فراهى - اصلاحى نتايجى در بر دارد كه از لحاظ زيبايى شناختى نيز رضايت بخش است. اين ايده كه قرآن كتابى است كه مضامين خود را سامانيافته در سورهها، جفتسورهها و گروه سورهها عرضه كرده، به قرآن فضيلتى مىبخشد كه تاكنون بدان توصيف نشده است.
همچنين اين نظريه با تأكيد بر مطالعه قرآن به مثابه متن واحد و يكپارچه، با روح تحليل ادبى معاصر همراهى مىكند. افزون بر ايندو، تأكيد بر مطالعه صرف قرآن، با گرايش روز در تفسير قرآن هماهنگ بوده و آن را برجستهتر مىكند.
10 - و سخن آخر اينكه با وجود تمام محاسن و مزايايى كه درباره نظريه فراهى - اصلاحى گفته شد، برخى مواضع و نتايج مباحث ايشان محل بحث و ترديد است. در واقع نبايد فراموش كرد آنچه اينان طرح كردهاند، فرضيهاى بيش نيست ولو فرضيهاى بسيار قوى كه بهخوبى بر همه قرآن قابل پياده سازى است. بهعلاوه نظم قرآن در سورهها، جفتسورهها و گروه سورهها، آنطور كه اصلاحى گاه مىانديشد، چندان دقيق نيست يا دستكم در مواردى قابل ترديد و اشكال است، چنانكه پيش از اين پارهاى اشكالات آن بيان شد.
البتّه اصلاحى در مقدّمه آخرين جلد از تفسير «تدبر قرآن» اذعان مىكند كه با تفسير او، صرفاً راه براى مطالعه قرآن از طريق نظم هموار شده و راهى طولانى همچنان باقى است و در نهايت بهدرستى به اين شعر استناد جسته است كه:
گمان مبر كه به پايان رسيد كار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاك است
پی نوشت ها:
58 - كهعبارتند از: سورههاى ذاريات (تدبر، 634 - 575/6)، قيامت (96 - 71/8)، تين (446 - 433/8)، عصر (540 - 529/8)، فيل (566 - 555/8)، كوثر (598 - 589/8) و مسد (639 - 627/8).
59 - براى نمونه: سورههاى مرسلات و عبس. فراهى (مجموعه، /223) عمود سوره مرسلات را قيامت، ترس از خدا و اعمال صالح دانسته ولى اصلاحى (تدبر، 123/8) انذار كافران از عذابى كه در روز قيامت برايشان فراهم شده، را عمود گرفته است. در مورد سوره عبس اختلاف از اين فراتر است. به نظر فراهى (مجموعه، /249) در اين سوره پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم از توجه به منكران حق نهى شده است درحاليكه اصلاحى (تدبر، 191/8) عمود سوره را همچون سوره نازعات (169/8) حقانيت قيامت و آسانى آن براى خدا ذكر كرده است. مستنصر مير (Coherence,44) با مقايسه محتواى سوره و عمودهاى مذكور نظر اصلاحى را ترجيح داده است.
60 - مثلاً سوره عبس كه فراهى (مجموعه، /274 268 262 249) آن را به بخشهاى زير تقسيم كرده است: آيات 42 - 33 32 - 23 22 - 11 10 - 1 ولى بخشبندى اصلاحى (تدبر، 192-191/8) چنين است: آيات 42 - 33 32 - 24 23 - 17 16 - 11 10 - 1.
61 - يك نمونه موجود يعنى تفسير سوره تحريم نمىتوانسته چندان كارگشا باشد؛ زيرا دوازده آيه نخست سوره به يك حادثه تاريخى مشخص مرتبط است و در كل نظم سوره مشكل چندانى ندارد. البته در همين مورد هم عمود سوره از نظر اصلاحى (تدبر، 451/7) اندكى متفاوت با فراهى (مجموعه، /163) است.
26. See Mir, Coherence, 46-47.
63 - اصلاحى، تدبر، 10 - 9/2.
64 - بخش اول به ده فصل كه عبارتند از: آيات 35 - 34 33 - 29 28 - 26 25 - 23 22 - 19 18 - 15 14 - 11 10 - 2 1 و 43 - 36 و بخش دوم به هشت فصل شامل: آيات 115 - 105 104 - 101 100 - 86 85 - 77 76 - 71 70 - 58 57 - 44 و 126 - 116 و نهايتاً فصل سوم شامل پنج فصل: آيات 175 - 163 162 - 153 152 - 135 134 - 127 و 176.
65 - مثلاً ميان طمعورزى و شهوترانى (آيات 4 - 2 و 18 - 15) كه هر دو مخرّب نظم اجتماعى هستند (تدبر، 34/2).
66 - مثلاً تضاد بين كنارگذاشتن شريعت توسط يهود و الزام به تعهد مسلمانان به آن (آيات 70 - 58؛ همان، /90) و نيز تقابل ميان اكراه منافقان از شركت در جنگ و وظيفه مسلمانان مبنى بر مهيا بودن براى جنگ به هنگام لزوم (آيات 111 - 109 104 - 103/ 76 - 71).
76. See Mir, Coherence, 49-54.
68 - نمونهها پيشتر ذكر شد. رك: پانوشت ش 58 و 60.
96. subjective
07. A.T. Welch, "SURA", P.888.
71 - مستنصر مير نمونههايى از تفسير اصلاحى درباره فرازهايى از قرآن استخراج كرده كه در تفاسير پيشين غالباً مطالب نامرتبط و گسسته از آيات قبل و بعد محسوب شدهاند ولى اصلاحى تفسيرى كاملاً منسجم از آيات عرضه كرده است. نگاه كنيد به: Mir, Coherence, Appendix B, 611-801.
72 - براى ديگر اشكالات و ملاحظات مير، نگاه كنيد به: .ibid,95-45
73 - مثلاً در تفسير سوره روم (جنگ ميان روم و ايران؛ تدبر، 72 67/5 به بعد)، سوره احزاب (ازدواج پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با زينب زن مطلقه پسرخواندهاش زيد؛ 191 179 - 177/5 به بعد) و سوره حشر (نفى بلد يهود بنىنضير از مدينه؛ 283 280 - 279/7 به بعد).
47. Mir, Coherence, 61-62.
75 - «وَلَقَدْ آَتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِى وَالْقُرْآَنَ الْعَظِيمَ»
76 - «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِىَ»
77 - توضيح اين مفهوم و نيز سورههاى هر گروه در ادامه مقاله خواهد آمد.
87. ibid, 75-76.
مستنصر مير اين مجموعه اطلاعات را از لابلاى تفسير تدبر قرآن اصلاحى استخراج كرده و آدرس يكايك مطالب را در پانوشتهاى 3 تا 8 همين صفحات آورده است.
79 - اصلاحى، تدبر، 37/8.
80 - همان، 279/7.
81 - همان، 99 72 - 71/8.
82 - همان، 615 - 614/1.
83 - همان، 570 - 569 556 - 555/8.
84 - همان، 451 430 - 429/7.
58. Mir, coherence, 80-83.
86 - براى نمونه: سورههاى توبه، انبياء، حج، و ملك؛ مقايسه شود با جفت هريك به ترتيب: انفال، طه، مؤمنون، و تحريم.
87 - فراهى، دلايل، /93 - 92؛ اصلاحى، تدبر، 1/xii-xiii. اصلاحى معتقد است شواهدى قرآنى نيز در تأييد اين نظريه وجود دارد. البته مير (Coherence,79-69) اين ديدگاه را نقد كرده است.
88 - در تقسيمبندى فراهى گروه سوم به دو گروه يونس تا حج و مؤمنون تا نور و گروه هفتم به دو گروه ملك تا اخلاص و فلق تا ناس تقسيم شده بودند كه در مجموع نه گروه بهدست مىآيد.
89 - مير (ibid, 98-58) بهعنوان نمونه تفسير اصلاحى از گروه دوم را مورد تحليل قرار داده و انسجام مضمونى و ساختارى درونى آن را نشان داده است.
90 - اصلاحى، تدبر، 1/xii-xiii، 479/7.
91 - موارد اختلاف عبارتند از: رعد، حج، رحمن، انسان، بينه، زلزله، مسد، اخلاص. به گفته زركشى (194 - 193/1) شش سوره نخست مدنى و دو سوره اخير مكى هستند. البته در مورد پنج مورد از اين هشت سوره پسزمينه لازم براى پذيرش رأى اصلاحى فراهم است. زيرا برخى مفسّران سورههاى رحمن و انسان را مكى دانستهاند. نيز شواهد سياقى اين دو سوره و نيز سوره زلزله نيز مؤيد مكىبودن آنهاست. همچنين سورههاى رعد (به استثناى آيه 41) و حج (بهجز آيات 41 - 38) مكى دانسته شدهاند.
29. See Mir, Coherence, 89-93.
93 - مجدداً مير (39 - 59 ibid) اين موضوع را در مورد تفسير اصلاحى از تعدادى از گروههاى ياد شده بررسى كرده و صحت نظريه اصلاحى را در عمل نمايانده است.
49. ibid, 95-96.
منبع: www.maarefquran.com الف