بطلان
وصفي است که به موجب آن، يک عمل حقوقي به لحاظ فقدان ارکان قانوني لازم براي صحّت آن، داراي هيچ اثر حقوقي نيست؛ مثل موردي که واقف، اهليت لازم را براي تصرّفات حقوقي نداشته باشد.
1ـ حالتي که احراز شود وقف مورد ادّعا، داراي شرايط صحّت انعقاد و ارکان قانونيِ لازم نبوده است؛ مثل موردي که کشف شود موضوع وقف قبلاً تلفشده بوده است.
2ـ به پايان يافتن يک وقف نيز از سر تسامح، بطلان وقف اطلاق ميشود. (رک: انحلال وقف)
1ـ هر گاه بين موقوفٌعليهم در مورد بهرهبرداري از مال وقفي، اختلاف شديد حاصل شود به صورتي که بيم قتل و خونريزي در ميان باشد، و يا اينکه اختلاف موجود، مُنجر به خرابي مال موقوفه گردد. (ماده 349 قانون مدني)
2ـ هر گاه عين موقوفه به صورتي خراب شود که بهرهبرداري از آن ممکن نباشد و تعمير و آبادنمودن آن نيز ناممکن گردد و يا اساسا کسي براي تعمير و آبادنمودنِ آن حاضر نشود. (ماده 88 قانون مدني)
3ـ هر گاه عين موقوفه مُشرف به خرابي باشد و ظنّ قوي بر تلفِ زودرس آن وجود داشته باشد؛ به نحوي که نتوان در اوضاع و احوال متعارف از تلف آن جلوگيري نمود. (ماده 88 قانون مدني)
تفاوتي نميکند که رو به فسادبودن عين موقوفه ناشي از علل طبيعي ـ مثل سيل و زلزله ـ باشد و يا علل ارادي، مثل اهمال و سهلانگاري مسؤولان آن.
/خ
بطلان وقف
1ـ حالتي که احراز شود وقف مورد ادّعا، داراي شرايط صحّت انعقاد و ارکان قانونيِ لازم نبوده است؛ مثل موردي که کشف شود موضوع وقف قبلاً تلفشده بوده است.
2ـ به پايان يافتن يک وقف نيز از سر تسامح، بطلان وقف اطلاق ميشود. (رک: انحلال وقف)
بطون لاحقَه
بقعه
بيع عين موقوفه
موارد بيع عين موقوفه
1ـ هر گاه بين موقوفٌعليهم در مورد بهرهبرداري از مال وقفي، اختلاف شديد حاصل شود به صورتي که بيم قتل و خونريزي در ميان باشد، و يا اينکه اختلاف موجود، مُنجر به خرابي مال موقوفه گردد. (ماده 349 قانون مدني)
2ـ هر گاه عين موقوفه به صورتي خراب شود که بهرهبرداري از آن ممکن نباشد و تعمير و آبادنمودن آن نيز ناممکن گردد و يا اساسا کسي براي تعمير و آبادنمودنِ آن حاضر نشود. (ماده 88 قانون مدني)
3ـ هر گاه عين موقوفه مُشرف به خرابي باشد و ظنّ قوي بر تلفِ زودرس آن وجود داشته باشد؛ به نحوي که نتوان در اوضاع و احوال متعارف از تلف آن جلوگيري نمود. (ماده 88 قانون مدني)
تفاوتي نميکند که رو به فسادبودن عين موقوفه ناشي از علل طبيعي ـ مثل سيل و زلزله ـ باشد و يا علل ارادي، مثل اهمال و سهلانگاري مسؤولان آن.
تأبيد
تبديل به احسن
تبديل عين موقوفه
تبرر
تبرعات
تراضي
تسبيل منفعت
تسويه
تصدق
تعدي
تفاسخ
تفريط
تفضيل
تفويض توليت
/خ