بررسي مباني نظري وقف و جايگاه آن در ايجاد تعادل و پايداري در سازمان فضائي شهر اسلامي
چکيده
در انديشه ي اسلامي و براساس آيات قرآن کريم، والاترين هدف در فرآيند رُشد و تکامل انسان، همان بندگي خداوند است، و بندگي (در حقيقت معنوي خود) يعني همان خُداگونگي در حُکم و عمل، و بندگي يعني نشستن در مقام و مرتبه جانشيني حق، و تلاش در جهت متحقّق ساختن وظيفه و نقش مقدّسي که براي او در نظام واحد آفرينش و فرآيند کمال جوينده آن (يعني ربّانيت و پرورش اطفال جمال و کمال) مقرّر داشته اند، و بنده (و يا همان خليفه حضرت ربّ الارباب) يعني کسي که، فارغ از منيّت و خودرأيي خويش، گفتار و رفتار خود را آئينه و بستر پديداري صفات حضرت حق قرار داده، مي کوشد تا در قالب موضوعي هر يک از صفات او خود و قافله ي هستي را به گونه اي متّحد و متعادل پرورانيده به سر منزل مقصود (يعني خداگونگي) هدايت نمايد.
يکي از نام هاي خداوند که قول و فعلِ خليفه او بايستي آئينه دار آن باشد نام "عادل" است، و ميوه شيريني که در صورت عمل در حوزه اين نام مبارک نتيجه مي شود همان عدالت و تعادل در ارکان و اجزاي هر نظامي و از آن جمله نظام زندگي جمعي انساني (و مابازاي کالبدي آن يعني محلّه و شهر اسلامي) است. مسلمان، وظيفه اي الهي و قدسي دارد تا در مقابل هواي نفس، و در برابر منفعت طلبي فردي و بهره برداري فردگرايانه و خارج از اندازه خود بايستد، و زياده طلبي ها را به سمت اعتدال در مصرف و توزيع عادلانه ثروت و نعمت هاي خدادادي در جامعه هدايت کند، وجدائي ها را به وحدت، و تفرقه ها را به اتّحاد ويکي شدن مبدّل سازد.
از صفات نکوهيده و ناخوش آيند دنيا همان فناپذيري و ناپايداري نعمت هاي آن است. بهشت را از آن جهت دارالسّلام نيز مي گويند، که نظامي به تعادل رسيده و پايدار است. نظامي است که بستر پديداري و برقراري عدل الهي است، و جهنّم همان بي عدالتي و نابساماني و ناپايداري است. در جامعه به وحدت رسيده مسلمانان، هر مسلمان برخوردار از نعمت هاي الهي تلاش مي نمايد، تا در جهت برپائي بهشتي ديگر در محيط انساني زندگي خويش، عدالت اجتماعي (يعني اساس برپائي و جوهر و بلکه اکسير زندگي بخش بهشت سعادت) را در جامعه مرتبط با خود موجود سازد، و نظام پايدار و متعادلي را در بهره مندي از مواهب طبيعي براي هر يک از اعضاي جامعه فرآهم آورد.
يکي از راه کارهاي سفارش شده و موفق در اسلام (و بلکه سنّت رسول گرامي و خانواده گرامي ايشان) در زمينه برقراري اعتدال در برخورداري همه اقشار جامعه از خدمات شهري همان "وقف" است. غرض از اين نوشتار، و به عنوان پژوهشگري که رُشد و شکوفائي فرهنگ غني و پوياي اسلامي را هدف مقدّس خود قرار داده است، علاوه بر شرح مختصر و البتّه محقّقانه مسئله و انواع آن، شرح خاستگاه يا مباني نظري سنّت الهي "وقف" و نقش آن در ايجاد تعادل و پايداري در سازمان فضائي شهر اسلامي است. اين مقاله بنابراين مي کوشد تا در جهت روشن سازي محيطي موضوع، و در حدّي که امر اختصار اجازه مي دهد، بحثي نسبتاً دقيق در موضوعات بنيادين و مربوط به مسئله وقف چون "امّت واحده"، "نظام سلام"، اعتدال"و "احسان" و"پايداري" داشته باشد.
واژگان کليدي:اسلام، نظام سلام، اُمّت واحده، بندگي، عدل، اعتدال، احسان، نظام مندي، وقف، پايداري، معماري وشهرسازي اسلامي
محمّدعلي آبادي، دکترادرمعماري اسلامي، اُستادياردانشکده معماري وشهرسازي دانشگاه علم وصنعت،تلفکس:77491243 وهمراه: 09123845650
مقدمه
درحقيقت مقاله حاضر از سه بخش مرتبط بايکديگر تشکيل يافته، و چگونگي روند آن (بر مبناي سير از معني به ظاهر، و از محتوي به صورت سامان داده شده است. مباني ارائه شده در بخش نخست مقاله شرح چيستي و منشاء و اساس عقلاني (ظاهراً پنهانِ) موضوع وقف، و جايگاه آن در جهان بيني توحيدي و عدالت محور اسلام است. به عبارت ديگر، مباني نظري مورد اشاره در زير همان شرح چيستي حقيقت "عدالت" و چگونگي نقش آن در به تعادل رسانيدن "سازمان انساني جامعه و شهر، و نظام زندگي اجتماعيِ" مطرح در انديشه اسلامي است، که نهايتاً در موضوع کاربردي وقف و فعل واقفين، و به وجود آمدن موقوفات، ظهوري مادّي وفعليّتي کالبدمند پيدا نموده، و بر همين اساس بخش نهائي اين مقاله، نقش مؤثّر و کارآمد وقف و موقوفات را در ايجاد تعادل و پايداري در سازمان فضائي شهر اسلامي آشکار خواهد ساخت.
عبادت، هدف آفرينش
دارالسّلام (2)در فرهنگ قرآني يعني "بهشت"، و در علم واژه شناسي نيز همان "خانه سلام و اعتدال" است. و انسانِ مسلمان نيز وظيفه اي جز آفرينش، و يا به عبارتي، به تجلّي نشانيدن حقيقت آن دارالسّلام معنوي و روحاني در صورتي کالبدي يا آئينه اي زميني ندارد. حتّي اين نوشتار بر آن است تا وجود عيني و حقيقي دارالسّلام را در نظام اسلامي هر جامعه اي ادّعا کند. ادّعاي اين نوشتار آن است که دارالسّلام همان زمين (در صورت و ساختار طبيعي آن) است، همان بهشت پنهاني است که در رحم طبيعت در پرده بوده، و هر انسان مسلماني وظيفه دارد تا آن را کشف کند، و پرده از رخسار آن برگرفته، و جسم و جان خود و همنوعانش را در دامان امن و امان آن آرام و قرار دهد.
ريشه يابي واژه سلام: يکي از معاني گوناگوني که با واژه سلام همواره قرين است معنا و مفهوم "سلامتي" است، و سلامتي نتيجه يا ميوه شيريني است که از اعتدال و تعامُلِ مُتکاملِ تمامي اُرگان ها يا نيروهاي مختلف موجود در يک نظام و از آن جمله نظام بدن انسان و يا هر نظام ديگري چون نظام ساختاري يک بنا، يک محلّه و يا حتّي يک شهر سالم به بار مي نشيند و به عمل مي آيد.
و بنابراين، "دارالسّلام"، (در اين طريق از انديشه)، نام خانه يا شهري است که در آن انواع گوناگون (و البتّه ضروري) نيروها و توانمندي هاي مادّي و معنوي افراد و ساکنين آن در اعتدال و تعامُلي مُتکامل مي باشند، سلام نام نظامي است که به تمامي ابعاد مختلف روحاني و کالبدي انسان (در سامانه اي مُتّحدالاعضاء و به تعادل رسيده) توجّه مي نمايد.
ريشه يابي واژه ي اعتدال: ريشه ي اين واژه، که مقام آن از نقطه نظر علمِ صَرف نيز باب افتعال مي باشد، همان ريشه ي سه حرفي ع د ل يا بعبارتي همان عدل است، و عدل به معني قرارگرفتن هر عنصري در مکان حق وحقيقي خودش در يک نظام تعريف شده و با هدفي حقيقي است.
وظيفه مسلمان، جلوگيري از بر هم ريختن نظام يا اعتدال در جامعه و شهر اسلامي است
و بنابراين، وظيفه انساني (و يا به عبارتي عقلاني) هر مسلماني، جلوگيري از بر هم ريختن نظام يا اعتدال قدسي و الهي مطرح در جامعه وشهراسلامي است. درحقيقت، برقرارنمودن همواره و پايدارِاعتدال در محيط زندگي (و در همه موضوعات مختلف، و ابعاد و بخش هاي گوناگون آن) وظيفه اصلي اوست. هر مسلمان، بنا بر فرموده مستقيم پروردگار عالميان در قرآن کريم، وظيفه مؤکّد دارد تا عدالت و اعتدال و ميزان برپادارنده ي اين اعتدال را در نظام زندگي فردي و جمعي خود (و به تبع، در مابه ازاي کالبدي آن، يعني در نظام کالبدي محلّه وشهر، و درميان اجزاء و اُرگان هاي درون سازماني آن دو) حفاظت و پاسباني کند.(3)
همانا خداوند به عدل و احسان امر مي کند
قرآن کريم، 90:16 (نحل): "اِنَّ اللهَ يأمُرَ بِالعَدلِ و الأحسان".
و امّا، در ادامه شرح فوق در معناي عدل و اعتدال، (و بخصوص آن گونه که آيه شريفه فوق بيان مي نمايد) بايستي بدانيم که "احسان" (که، مطابق با بيان مستقيم آيه شريفه، به آن نيز مانند عدل سفارش اکيد شده است)، همان مرتبه اي بالاتر از عدل است، و شايد بتوان گفت احسان همان جوهر و يا مغزِ ميوه ي عدل باشد. در حقيقت جمع هم زمان و يکجاي ارزش هاي انساني ديگري مانند بخشش، ايثار، فروتني، گذشت و.... با "عدل" است که "احسان" را نتيجه مي دهد.
در بحث واژه شناسي واژه "احسان" نيز بايستي اضافه کنيم که: ريشه ي سه حرفي واژه "احسان" نيز همان "ح س ن" به معني حُسن يا همان زيبايي و کمال در حدّ و صورتِ نهايي آن است. يعني انسان مسلمان به آفرينش زيبايي و يا به "تجلّي بخشيدن به زيبايي" يعني نمايش (يا همان آيينه گرداني) جلوه هاي جمال الهي چون "اعتدال" و "بقا و پايداري" امر و سفارش مؤکّد شده، و بلکه وظيفه اي الهي و ملکوتي در انجام بايسته و شايسته آن دارد. در همين رابطه، (يعني در اهميّت پرداختن به موضوع عدالت در جامعه اسلامي)، در آيه ي زيباي آورده شده در ذيل مي خوانيم:
اي کساني که ايمان آورده ايد برپادارندگان (قامت زيباي) عدالت باشيد، (جمالِ عدلِ) خداوند را (در آئينه ي انديشه و عمل مبتني بر عدلِ خويش) به شهادت بنشينيد، هرچند اين شهادت (يا همان آئينه گرداني جمال عدل الهي) (در ظاهر امر) مخالف با منافع خود شما، پدران و مادران شما و نزديکان شما، خواه توانگر و خواه بي چيز، باشد، پس خدا (و نمايانيدن زيبائي عدل الهي) برتر و بالاتر از (منافع شما و) ايشان است. پس (در اجراي عدالت و به شهادت درآوردن آن) از خواسته هاي نفس (خويش و نزديکان خويش) پيروي مکنيد زيرا (اين پيروي از هواي نفس) شما را از (انديشه و عمل در مقام و مرتبه ي الهي و زيباي) عدالت پائين مي آورد. و اگر در اين کار (به فريب و در جهت به صحنه آوردن ظلم به جاي عدل و در لباس عدل) زبان را بگردانيد، و يا از بيان عدالت (و به ظهور يا به شهادت درآوردن سيماي زيباي آن، به جهت ضديت با منافع خود، با زيرکي) روي بگردانيد، پس به تحقيق خداوند به اين عمل (زيرکانه ي) شما خبير و آگاه است.(4)
قرآن کريم به وضوح مسلمانان را هُشدار مي دهد که (در تعيين چيستي و تعريف چگونگيِ هندسه اعمال و رفتار خود) از هواي نفس پيروي نکنند، زيرا اين نفس پرستي و خودبيني سبب خروج ايشان (و هندسه رفتار ايشان) از مقام عدل الهي و حُسن (يعني همان بهشت و يا دارالسّلام) مي گردد. زيرا، مطابق با بيان صريح آيه شريفه فوق، آنچه که سبب برهم ريختن اعتدال در ساختار انساني جامعه و (به تبع در بستر کالبدي شکل گيري هندسه مادّي و انجام رفتار فردي و جمعي انسان يعني) در سيماي زيباي زمين (اعم از شهر و روستا و يا محيط طبيعي)، و در نتيجه شکل گرفتن جهنّم ظلم (به معني خروج ساختار فضائي و کالبدي شهر و روستا از نظام عدل و اعتدال)، و پديدار شدن چهره ي ناخوش آيند زشتي (به معني عدم تناسب و تعادل) در زمين، در برابر زيبائي (به معني "زيبندگي و تناسب و تعادل اجزاء با يکديگر") است، همان پيروي و فرمانبرداري افراد هر جامعه از هواي نفس و عمل به فرامين و احکام نامتعادل و خارج از تناسب شيطاني آن دارد.
مصداق عملي و بستر پديداري معنا و مفهوم واژه "عدل" همان قرارگيري هرچيزي، بر جاي بايسته و شايسته خودش (يعني محلِّ حقّي که براي هرچيزي در نظام هدفمند و فراگيرنده ي عدل الهي معين و اندازه شده است) مي باشد. و اين به معني آن است که مسلمان در هيچ يک از زمينه هاي گوناگون ظهور و بروز کالبدي انديشه و وظيفه الهي خود در زندگي به کسي ستم نکرده، بلکه همواره و در هر يک از آن زمينه ها مي کوشد تا در مسير کمال و سعادت فردي و جمعي خود و هم نوعان خود عدالت را پشتيباني نموده، نظامي متعادل را در جامعه (و بستر زندگي کالبدمند آن يعني شهر و روستا) بر پاي دارد.
به عبارت ديگر، مُسلمان نه تنها از قدرت اقتصادي و توانمندي هاي شخصي خود به نفع منافع فردي و برآوردن هواهاي نفساني خود بهره کشي يک سويه و ظالمانه از جامعه پيراموني و مرتبط با خويش نمي نمايد، بلکه از همه آن امکانات و توانمندي هاي در اختيارش (در تعامُل و تشارُک با ساير اجزاء هستي)، در جهت رفع کاستي ها و کمبودهاي موجود در محيط انساني و کالبدي پيراموني، نيازمندان جامعه را مدد رسانيده و دست گيري مي نمايد، و البتّه خود نيز از همين راه به کمال مقصود يعني خداگونه شدن در صفاتي (چون محبّت، رحمانيّت، کرامت، عدالت، و سلامت و...) و رسيدن به مقام الهي و قدسي خويش يعني مقام والا و بالاي جانشيني حضرت حق (جلّ و علي) در ربّانيت و سير دادن زمين و زمينيان به "قرب الهي" به معني "کمال" و "خداگونگي در صفات" مي رسد.
بلکه هر مسلمان توانمند و برخوردار از مواهب مادّي و معنوي زندگي وظيفه اي الهي و آسماني دارد تا به هم ريختگي موجود در نظام اجتماعي و اقتصادي جامعه پيراموني خود را سامان داده به تعادل رساند، و آنهايي را که از مقام و مرتبه ي بايسته و شايسته شان يعني از محل عدل خود جابجا شده اند بازگرداند. آيا مورد خطاب آيه شريفه زير کساني جز قدرتمندان و توانمندان جامعه اسلامي مي باشند:
والّذين يکنزون الذّهب و الفضّه، و لايُنفقونها في سبيل الله، فبشّرهم بعذابٍ عليم.(5)
(اي پيامبر) آن کساني را که زر و نقره (خويش) را بر روي هم انباشته، و از آن در راه خدا (و در جهت پر نمودن فاصله ها و کاستي هاي زندگي نيازمندان) انفاق(6) نمي نمايند به عذابي دردناک بشارت ده.
و بنهاد ميزان را، آگاه باشيد و در ميزان سرکشي نکنيد(7)
دوزخ ظلم و جهل را مي خواهيد يا بهشت انساني عدل و عقل را
مؤلّف سعي مي نمايد تا پاسخ به سؤال فوق را (در قالب سرودن ابيات زير) در بياني لطيف تر و خلاصه تر بيان کند:
"عقل" انسان است و شيطان "جهلِ" او
عقل عادل هست و جهل اش ظلم جو
وحدت از عقل آيدي، کثرت زِ جهل
سختي از جهل است و آساني زِ عقل
عقل آرد سِلم و اسلام و سلام
خانه ديوَت کُنَد دارالسّلام
زشتي از ظُلم است و زيبائي زِ عَدل
اعتدال از عقل و بي نظمي زِ جَهل
نظمِ"کُلّ" از عدل زايد اي هُمام
ناتمام از عَدل مي گردد تمام
جانِ انسان، خانه انسان کُنَد
نفسِ شيطان، خانه ديوان کُنَد
"مُتّحد اعضا" چو شُد جانِ بشر
نقشِ وحدت مي دود در جانِ شهر
ليک، چون صدپاره بود از هم جُدا،
چون که از هر پاره آمد يک ندا،
چون به ميدان ها ميانشان جنگ شد،
هر يکي اندر پي صد رنگ شد،
چون نبُد اندر ميانشان اتّحاد،
رفت از رفتارها صُلح و وِداد،
شهر شد صد رنگِ از هم مُنفرد
نقش هايش شد دراز و تيز و گِرد
ديو در جان رخنه وسواس کرد
فتنه تقسيمِ جانِ ناس کرد
چون نبُد حق حاکمِ رفتارها
نفس ها گشتند چون کفتارها
شهر شد ميدان جنگِ حرصِ جاه
هر يک ازرفتارها شد مير و شاه
هر يکي سهمي براي خويش خواست
آن که زورش بود،سهمي بيش خواست
هر يکي با ميلِ خود نقشي گرفت
از براي خويشتن فرشي گرفت
عدل از ميدان بِه دَر رفت و نشست
در نظام شهر شُد پيدا شکست
نظم، گُم شد، رفت از ايوان نَسَق
پاره شد وحدت، سلامِ خوش سَبَق
"دوزخي" شد شهر، زشت و ديوفام
سايه، آتش گشت و بشکستي نظام(8)
"مؤمن" همان "سَلام" است، (نظامي مُتعادل الاعضاء و مُتعامل الاعضاء، و بنابراين "به امنيّت رسيده")
"مؤمن" از نام هاي نيکوي حقّ است، و انسان مسلمان وظيفه دارد تا در مظهريّت اين نام و صفت نيز آئينه دار طلعت زيباي يار خويش باشد. و انسانِ کامل آئينه و مظهرِ اين جهاني نام حضرت حقّ يعني همان نام "مؤمن" است، (9) و اُمّتِ واحده مُسلمان و مُؤمن، آئينه حقيقت ِِجمعي آن نام مي باشد. و (با توجّه به حقيقت انسان يعني "انديشه)، "مؤمن" به معني "انديشه اي است متعادل، کامل و (بنابراين) در امنيّتِ کامل، و بلکه خود او، و خانه او، و هر يک از توانمندي هاي او "حِصنِ حصين ِامن و سلامت " در جامعه است.
مي دانيم خداوند را وحدتي است ذاتي، و به تبع، گوناگوني نام ها و صفات او به معني امکان وجود تعدد و کثرت در ذات يگانه حضرتش نيست، بلکه اين گوناگوني بدان معني است که هر يک از نام ها و صفات حضرت حق در بردارنده همه نام ها و صفات ديگر اوست، (اگر چه در آن نام بخصوص، صفت مربوطه جلوه و مظهريّت آشکارتري دارد). بر مبناي همين استدلال، مُؤلّف، "سلام" را (که پيشتر در شرح چگونگي ساختاري معناي آن مطالبي طرح گرديد) نظامي مُتعادل الاعضاء و مُتعامل الاعضاء، و بنابراين "به امنيّت رسيده" يعني "مؤمن" مي داند. بر اساس اين تعريف، (و در موضوع انسان و جامعه انساني) "مُؤمن" هم همان انديشه ي به امنيّت رسيده فردي و جمعي جامعه است.
گفتيم "مُؤمن" همان "سلام" است. و گفتيم مُؤمن نام خُداست، و نيز گفتيم که سلام نام خداست، و نيز گفتيم که انسان کامل (که مظهر و مُظهِر اين نام اعظم خداست) همان سلام است، همان مُؤمن است، و اين ايمان است که بهشت و مأمن و مسکن حقيقي انسان است. انسان کامل انديشه اي است که در ذات و حقيقت خود مُسلمان شده، يعني انديشه اي است که بين اجزاء او هيچ گونه تضاد و تعارُضي وجود ندارد، و بلکه همه ي اجزاءِ به ظاهر مُتعدّد و مُتفاوت آن (در صورت و ظاهر)، همگي اجزاء يک حقيقت واحد و غيرقابل تکثير و تقسيم اند. و آن حقيقتِ واحد، بسيط و تقسيم ناپذير همان عقل است، و نظام جامعه اسلامي (در صورت کمال و حقيقت ذاتي آن) چنين نظامي است.
مؤمن شدن جامعه، يا به تعادل آوردن و به امنيت رسانيدن جان شهر (يعني نظام انديشه جمعي ساکنين آن)
لذا چنانچه هدف مسئولان و مسلمانان حقيقتاً ساختنِ شهر يا مسکني براي حقيقتِ جمعي و واحدِ انسان باشد، بايد، در مرحله نخست، و به عنوان ضروري ترين اقدام، بُنياد و اساس و بلکه جانِ اين شهر يعني "نظامِ انديشه جمعي (ساکنين و برنامه ريزان و معماران) آن شهر" را به وحدت، تعادل و امنيّت برسانند، و يا اين که: اين نظام اسلامي خود اساساً و در ذات و طبيعت آسماني و الهي خود، واحد، متّحدالاعضاء، متناسب الاعضاء، متعادل الاعضاء و متعامل الاعضاء و لذا در سلام و امنيّت کامل هست، و ايشان بايستي اين حقيقت واحده و ذاتاً امن را در صورت و هندسه رفتارها، و در مابه ازاي فضاي کالبديِ متناسب با آن رفتارها (يعني فضاي کالبدي به وجودآمده ومُنتج ازفرهنگ اصيل و ناب هنرومعماري اسلامي) به ظهور و بروز برسانند.
به عبارتي، قبل از هر چيز، مسئولين مسلمان شهرِ انديشه، بايستي براي زندگيِ در سلامِ انديشه ها، و رُشد و شکوفائي آن ها، و ظهور و بروز کمال ذاتي آن ها، خانه اي متناسب، و فضائي متعادل و امن بنا کنند. بناي شهر انديشه را از انديشه اي بسازند واحد، مُتعادل،جامع الاطراف و مُتّحدالاعضاء. انديشه اي که در آن انسان ها يکديگر را از آنِ هم و براي هم و مُتمّم و مُکمّل هم بدانند. مي گويند در مدينه فاضله اسلامي (يا به عبارت عاميانه آن) شهرِ امامِ زمان (عجّ) جيب هاي مردم شهر يکي مي شود، و اين همه نشان از به تعادل رسيدن، و در امنيّت در آمدن و (در نهايت) به وحدت رسيدنِ انديشه جمعي ساکنينِ شهر است.
شهر اسلامي يا امت واحده
چون اشخاص نوع انسان در بقاي شخص و نوع به يکديگر محتاجاند و وصول ايشان به کمال بيبقا ممتنع پس در وُصول به کمال محتاج به يکديگر باشند، و چون چنين بُوَد کمال و تمام هر شخصي به ديگر اشخاص نوع او منوط بُوَد. پس بر او واجب بُوَد که معاشرت و مخالطت ابناي خود کند بر وجهِ تعاون، و الا از قاعده عدالت منحرف گشته باشد، و به سمت جور مُتصّف شده.(10)
برخلاف نظريههاي غربي در گذشته که اساس بوجود آمدن شهر را بازده اقتصادي جوامع انساني ميدانند، و همانطور که از کلام خواجه در فوق بر ميآيد، از ديدگاه اسلام، نياز متقابل و زندگي اجتماعي نوع انسان اساس به وجود آمدن مجتمع هاي زيستي يا به عبارتي شهرها ميباشد، و اين نيازِ مُتقابل و زندگي مُتعاملِ ايشان (البتّه) ضرورت و جوهره وجودي و تکامل بني نوع انسان درهردوبعدمادّي و معنوي است، و همانطور که در کلام خواجه مذکور است، به شرطي که بنياد اين اجتماع و همنشيني بر اساس وحدت، عدالت محوري، هم هدفي، هم راهي، هم دلي و هم کاري باشد. (11)
اعتدال، زندگي صالح، و شهري آبادان
اگر ساکنين شهرها به حقيقت ايمان آورده و تقواي الهي پيشه ساخته (و ساختار زندگي اجتماعي خويش را بر پايه رعايت فرامين الهي و مطابق با اخلاق الهي چون وحدت، عدالت، محبّت و سلام و... بنياد مينهادند) هرآينه برکت هاي آسمان و زمين را به رويشان ميگشوديم، ولي ايشان (چنين نکردند و) پيام آوران (راه عقل و عدل، سلم و سلام، و محبّت و عدالت و تقوا) را دروغگو خواندند، ما نيز (در پاسخ گفتار و کردار ناصوابشان) آنها را کيفر داده و (در دوزخ ظلم و جهل، تزاحُم و تعارُض، دشمني و بي عدالتي مبتلا نموده، و در سختي و تنگي معيشت) گرفتار ساختيم.(12)
آيه فوق به روشني بر اين معني است که نظام طبيعت و اجزاي آن، و از جمله فضاي خانه، محله و شهر، چگونگي هندسه فعل خويش را در تناسب و هماهنگي با عمل انسان اندازه مي کنند. (بسيار دقّت شود)(13) روايات فراواني در چگونگي فعل هماهنگ طبيعت در زمان حکومت صالحان در آخرالزمان در کتب معتبر حديث درج است. حضرت سيدالشهدا حسين ابن علي در حديثي پيرامون چگونگي زندگي و خوبي هاي آن در زمان رجعت صالحان به زندگي (و تشکيل حکومت الهي بر زمين) ميفرمايد:
(در آن زمان) هر آينه برکت از آسمان فرو ميريزد تا آنجا که درختان از سنگيني ميوههايي که خداوند بر شاخسار ايشان خواسته ميشکنند. در تابستان ميوه زمستاني خورده ميشود و در زمستان ميوه تابستاني. اين است سخن خداي تعالي که
"اگر ساکنين شهرها به حقيقت ايمان آورده پرهيزگاري پيشه کرده بودند برکت هاي آسمان و زمين را بر ايشان ميگشوديم".(14)
خروج از اعتدال: زندگي گناه آلود، شهري بلازده، تنگيها و گرفتاريها
چه بسيار شهرهايي را در هم کوبيديم که (ساکنين) آنها ظالم (به معني "نا عادل" و خارج از نظام اعتدال) بودند و پس از ايشان گروهي ديگر را پديد آورديم. (16)
و باز در آيهاي ديگر از عاقبت شوم شهري ديگر خبر مي دهد:
خداوند شهري را مثال ميزند که در امنيّت و اطمينان ميزيستند و روزي ايشان (همواره و) هر روز و از همه مکانها ميرسيد. پس به نعمتهاي خداوند کفر ورزيدند (و زندگي خويش را بر اساس گناه، يا همان خروج از سلام و اعتدال، پي گرفتند)، پس خداوند لباس گرسنگي و ترس را (در مقابل نعمت امنيت، اطمينان و فراواني روزي) بر تن ايشان کرد، به پاداش آنچه که خود خواسته بودند.(17)
و باز نشاني ديگر از شهري ديگر، شهري که غرق در تمامي نعمتها بود و زندگي گناهآلوده ساکنين آن را به شهري ويران و خالي از هرگونه نعمت مبّدل نمود. شهر سباء يکي ديگر از شهرهائي است که به واسطه زندگي گناهآلوده ساکنين آن (يعني خارج شدن ساکنين از نظام سلام و سراسر اعتدالِ زندگي اسلامي) به وسيله سيل ويران شده و باغستانهايش به جاي ميوه شيرين و فراوان ثمري اندک و تلخ ميدادند.(18)
به وجود آمدن هرگونه فساد و تباهي در زمين نتيجه عمل نابهنجار انسان و مخالفت او با سنّت جاويدان آفرينش (يعني اعتدال و سلام) است. قرآن کريم در اين زمينه ميفرمايد:
فساد و تباهي در خشکي و در دريا به تناسب اعمال و رفتار انسان ها پديدار گشت، تا (طعم نتيجه) بعضي از (گناهانشان را) بايشان بچشانيم، شايد (از اين عمل زشت خويش) باز گردند (و طريق صلاح در پيش گيرند).(19)
مرحوم طباطبائي در تفسير اين آيه ميفرمايند: "اين آيه بنا بر ظاهر هر لفظش عام است، و مخصوص به يک زمان و يک مکان و يک واقعه نيست، و در نتيجه مُراد از برّ و بحر همان معناي معروف خشکي و تري است که روبرهم شامل همه بخش هاي مختلف زمين (به معني همه قارّه ها و کشورها) ميشود. و مُراد از (ظاهر شدن) فساد در زمين، مصائب و بلاهاي عمومي است، که يکي از منطقه ها را گرفته، مردم را نابود ميکند، چون زلزله، و نيامدن باران، و قحطي و مرضهاي مُسري، و جنگها، و غارتها، و سلب امنيّت، و سخن کوتاه، هر بلائي که نظام آراسته و صالح جاري در جهان هستي را برهم ميزند، و چه اين که به اختيار بعضي از مردم باشد و يا نباشد، چون همه آن ها فسادي است که در تري و خشکي عالم پديد ميآيد و خوشي و طيب انسانها را از بين ميبرد."(20)
مسئله آلودگيهاي محيطي و جوي، خشکساليها، بيماريهاي ناشناخته جسمي، روحي و رواني که هر از گاهي گروهي جديد به جمع نامبارکشان افزوده ميگردد، مسئله اپيدميها که همه ساله جان ميليونها نفر از همنوعان ما را در اقصا نقاط خانه زمين ميگيرد و هزار بلاي به ظاهر طبيعي و اتّفاقي، مطابق با بيان آيه فوقالذکر، به روشني از نتايج و عکس العمل جهان هوشمند نسبت به عمل غير انساني ما افراد بنينوع بشر است. در نهايت مي توان جمله شعارگونه زير را به عنوان نتيجه بخش نخست مطالب ارائه شده دراين مقاله قلمداد نمود که:
"وقف" ميوه عدالت محوري جامعه اسلامي بوده، و خود نيز تأمين کننده عدالت در جامعه است.
تلاشي مختصر در شناخت بيشتر مباني نظري سنت پسنديده وقف، و نقش اساسي آن در اعتدال، ثبات و پايداري سازمان فضايي شهرهاي اسلامي
امروزه، مانند نبودِ مطالعه عميق و تحقيقات کافي در باب چيستي و چرائيِ ديگر سنّت هاي پسنديده اسلامي، و نقش حياتي آن ها در بالابردن کيفيّات و کميّات زندگي فردي و اجتماعي انسان در نوشتارهاي علمي موجود و ادبيّات بومي و در دسترس ما از معماري و طرّاحي شهري مسلمانان، فقدان قابل توجّهي را در باب اين قبيل مطالعات در شرح يکي از مهمترين آن سنّت ها يعني "وقف" و نقش اساسي آن در ايجاد "اعتدال، ثبات و پايداري در سازمان فضايي شهرهاي اسلامي" شاهد هستيم. اگرچه اين قبيل کاستي ها بايد توسط انجام تحقيقاتي وسيع و عميق در اين باب و موضوعات مرتبط با آن جبران گردد، اما به دليل محدوديت حاکم بر اين تحقيق، در اين بخش از مقاله به بحث کوتاهي درمورد آن بسنده مي شود. اميد است مطالعات انديشمندان در آينده، اين قبيل کمبودها را در گنجينه دانش مسلمانان برطرف سازد.
دنيا و زندگي دنيائي (به خودي خود، بازيچه اي بيش نيست، بلکه در حقيقت وجودي و از نظر هدف آفريننده حکيم در"آفرينش هدف مند" آن)(21) ميداني است مناسب (و البتّه محدود و زمان مند) که پرورش دهنده جهانيان، براي برانگيزاندن استعدادهاي انسان و به ميدان آوردن و پرورش آن ها فراهم آورده.
درست مانند ميدان مسابقه اي که هر مربّي ديگري براي رُشد دادن و پرورانيدن استعدادهاي مُربّا (يا همان موضوع مورد پرورش) خود فراهم مي آورد، قرآن کريم، دنيا و زندگاني دنيا را همچون ميدان مسابقه اي مي داند که پرورش دهنده يا همان "ربّ العالمين" به منظور "بعثت" (يا همان "برانگيزاندن") و به ميدان آوردن استعدادهاي خداگونه انسان و پرورش آن ها فراهم آورده است.(22) و اين همان هدف يگانه آفرينش جهان و موجودات آن (يعني بندگي) است.(23)
مطابق با اين ديدگاه، دنيا و زندگاني دنيا فرصتي است هدف مند، و فضائي است محدود به حدود و اُصولي معيّن، که پرورش دهنده جهانيان براي پرورش گيرندگان خود تدارک مي بيند تا در آن (و در ميدان مسابقه وقايع و مسائلِ مبتلابه زندگي در آن، توانمندي هاي درون ذاتي مربّاهاي خود را به ميدان "مطالعه"، "مصالحه و يا مقابله"، "مبادله و يا معادله"، "مسابقه و يا مبارزه" مي آورد، (24) و در طول شکل گيري اين وقايع و ابتلائات (و انجام اين مُطالعات، مُصالحات، مُبادلات، مُعادلات، و يا... مسابقات، آن توانمندي ها و استعدادهاي خداگونه را به ميدان فاعليّت درآورده، ورزيده ساخته و در نهايت به کمالِ موردِهدف (يعني همان خداگونگي و هم شکلي با صفات و توانمندي هاي پرورش دهنده خود) مي رساند.
در اين نوع از بينش، (در برنامه عملي مربّي) اين ميدانِ پرورش يا همان "فضاي زندگي انسان" (همانند "رَحِم" مادر) سراسر سراسر سختي و ابتلا به ناملايمات تعريف شده.(25)
در زبان قرآن کريم، حتّي دارائي ها و فرزندان در مرحله نخست محلّ فتنه و آزمايش انسان بوده،(26) و در مرحله بعد (و به عنوان هدف فرعي) نيز تنها نوعي زينت و سرگرمي براي زيبا نمودن فضاي زندگاني و دشواري ها، و در نتيجه قابل تحمّل نمودن فضاي زندگي به حساب مي آيند، (27) و شايد هدف از دراختيار قراردادن آن ها از طرف مربّي و زيبا نمايانيدن ظاهر آن ها، همان پوشانيدن زشتي ها و قابل تحمّل ساختن ناملايمات و بعضاً ناخوشايند وقايع زندگي باشد.
اعتقاد و باور قلبي مسلمانان نسبت به زندگي پس از مرگ و رابطه آن با سنت پسنديده وقف
(بطور کلّي) مال و فرزندان زينت زندگاني (انسان) در دنيا بوده (و موجوداتي فناپذير هستند)، و کارهاي شايسته و نيکو تا قيامت باقي بوده و (از نظر پاداش نيز) در مرتبه و مقام آسماني پروش دهنده (توانمندي هاي خداگونه) تو بسي بهتر، و عاقبت (و نتيجه) آن ها نيز نيکوتر است.(28)
قرآن کريم همچنين بيان مي کند، انسان هاي نيکوکار که دل ها (و يا به عبارتي همان عقل ها و انديشه هايشان) را از بدي ها حفظ مي کنند (متّقين يا) پرهيزگاران هستند، و در معرفي پرهيزگاران اينگونه مي فرمايد:
آن کساني که به غيب ايمان دارند، و نماز به پاي مي دارند، و از هر چه روزي ايشان کرديم (به فقيران و درماندگان) انفاق مي نمايند.(29)
در توضيح بيشتر معنا و مفهوم نيکوکاري و کارهاي نيک، آيه پيرو مي گويد:
"نيکوکاري" بدان نيست که روي به جانب مشرق و يا مغرب کنيد، (30)(چه اين کار، به خودي خود و صرف نظر از علّت اصلي آن که آزمودن پيروان حقيقي پيامبر است، امري بيهوده و مسئله بي اثري است)، وليکن نيکوکار کسي است که به خداي عالم و روز قيامت و فرشتگان آسمان و کتاب آسماني و پيغمبران ايمان آرد و دارائي خود را در راه دوستي خدا به خويشان و يتيمان و فقيران و رهگذران و گدايان بدهد، و هم در راه آزاد کردن بندگان صرف کند، و نماز بر پاي دارد، و زکوه مال به مستحق برساند، و با هر که عهد بسته به موقع خود وفا کند، و در ميدان هاي کارزار و کوران سختي ها و مشکلات، صبور و شکيبا باشد، و به وقت رنج و سختي، صبر پيشه کند. کساني که بدين اوصاف آراسته اند، آن ها به حقيقت راستگويان عالم (در ادّعاي نيکوکاري) و هم ايشان پرهيزگاران (31) هستند.(32)
علاوه برآن، قرآن کريم مؤکّداً بيان مي دارد، بخشيدن آنچه که انسان خود دوست دارد (و به آن نيازمند است)، تنها وسيله اي است که توسط آن صفت خداگونه "نيکوکاري" قابل دست يابي خواهد بود.(33) يک مسلمان راستين قويّاً باور دارد که چنين کرداري (يعني بخشيدن اموال و دارائي ها در جهت برطرف نمودن نيازِ نيازمندان)، شرط اصلي نيکوکاري است، و تنها از طريق چنين اعمالي است که هم خواست و فرمان خداوند انجام شده و هم رستگاري و شادماني کامل و زندگي جاودان انسان در بهشت به دست مي آيد. بنابراين، يک مؤمن حقيقي، نه تنها (به واسطه وجود مسئله اي با نام مرگ و کوتاهي و پايان پذيري زندگي اين جهاني اش) در چگونه گذراندن زندگي فردي و خانوادگي اش در بهره برداري از مواهب و نعمت هاي در اختيار و يا در دسترس خويش افراط نمي کند، بلکه (با توجّه به حقيقي بودن جهان پس از مرگ و اعتقاد قلبي به جاودانگي زندگي پس از مرگِ خوبان در بهشت سعادت) تلاش مي نمايد.
وقف، معمار بهشت يا دارالسلام (يعني نظامي به تعادل رسيده و بستر پديداري و برقراري عدل الهي)
چرا زندگي کوتاه و فانيِ اين جهانيِ خود را در جهنّمي از بي عدالتي و نابساماني بگذرانيم؟
اين سؤالي است که هر مسلمان مؤمن (به معني صاحب انديشه اي به کمال و به امنيّت رسيده) و هر فرد "عاقل"، و بنابراين "عادل"، و بنابراين "ناظم" از خود نموده و تلاش مي نمايد، تا در جهت برپائي بهشتي ديگر در محيط انساني زندگي خويش، عدالت اجتماعي (يعني اساس برپائي و بلکه اکسير زندگي بخش بهشت سعادت) را در جامعه مرتبط با خود موجود سازد و (در بهره مندي از مواهب طبيعي) نظام متعادلي را براي هر يک از اعضاي جامعه فرآهم آورد.
در اين نظام متعادل اجتماعي، زماني که نيازي عمومي در جامعه اسلامي وجود دارد، و يا فقدان يک و يا چند مورد از خدمات اساسي شهري عموم مردم (و به خصوص مستمندان) را در تنگنا قرار مي دهد (و به عبارتي، بهشت سعادت ايشان را به دوزخي از بي عدالتي تبديل مي سازد)، نيکوکاران در طلب کسب پاداش و لطف از خداوند، (و نيز به منظور برپا نگاه داشتن ارکان بهشت زميني خود)، دارائي شخصي خويش را در جهت برطرف نمودن آن نياز و ساختمان آن خدمات شهري بنيادين وقف مي کنند. اين قبيل نيازهاي اساسي، در ارتباط با خدمات شهري، عموماً شامل مواردي چون حمام هاي عمومي، آب انبارها و سقاخانه ها، مدارس و آموزشکده هاي علوم، مراکز بهداشت، نوانخانه ها، بيمارستان ها وحتّي جايگاه هاي ارائه غذا براي حيوانات و پرندگان؛ و در ديگر موارد، مساجد، حسينيه ها، مدرسه هاي آموزش علوم ديني بوده است.(34)
وقف راز جاودانه شدن انسان
علاوه برآن، پيامبر گرامي اسلام حضرت محمّد در باب شرح بيشتر اهميّت اين سنّت پسنديده مي فرمايد:
زماني که فرزند آدم مي ميرد، کارهاي نيکويش (که راه رسيدن به بهشت و زندگي سعادتمندانه او در آن هستند) پايان مي يابند، بجز از سه طريق: صدقه ادامه دار (صدقه جاريه)، دانشي که انسان ها ازآن سود ببرند، و فرزند صالحي که برايش نماز بگذارد.(37)
مطابق با نظر بيشتر روايان حديث و فقيهان بزرگ گذشته، همچون شهيد ثاني، واژه "صدقه جاريه" مذکور در حديث فوق به "وقف"(38) تعبير شده است. حديثي از امام صادق نيز اين حقيقت را اينگونه بيان مي کند:
پاداش معنوي براي انسان (پس از پايان يافتن زندگي او در اين جهان) وجود ندارد، مگر از چند روش. اول، از صدقه اي ماندگار که برقرار سازد تا روز رستاخيز پاداش خواهد گرفت. دوم، از طريق صدقه اي که به صورت وقف باشد، و براي نمونه يک ساختمان[ به گونه اي که وارثان او از آن ارث نبرند. سوم، از طريق رايج ساختن يک عادت خوب يا هدايتي در جامعه، که انسان ها بعد از مرگش، توسط آن عادت و يا آموزش آن هدايت درست عمل کنند. و چهارم، از طريق فرزندي صالح که (پس از مرگ او) براي او (نيز همچنان که خود خدا را عبادت مي کند) نماز بگذارد.(39)
پيامبر خود اوّلين کسي در اسلام بود که وقف کرد. بعد از او اين اهل خانواده، فاميل و پيروانش بودند که اموال و ساختمان هائي را (در راه بهره برداري نيازمندان از آن ها) وقف نمودند. سنّت وقف، ثمره ويژه تعاليم اسلامي است، حتّي اگر در فرهنگ هاي ديگر، (و در قبل و يا بعد از ظهور تعاليم اسلام)، نيز سنّت هايي مشابه ديده شود.
شرح اصول وقف
شايد بتوان گفت اصلي ترين عامل در بحث نقش وقف در پايداري سازمان فضائي شهر اسلامي دو اصل اساسي در سنّت و قانون وقف است. اصل اوّل همان "ممنوعيت خريد و فروش املاک موقوفه"، و اصل دوّم نيز همان "ثبات کاربري و تغييرناپذيري آن (البتّه به شرط فسادانگيز نبودن آن" است.
همانطور که مي دانيم، در بحث طرّاحي شهري و افکنش طرح زيرساخت ها در نظام هاي شهري، اساسي ترين نقش را خدمات عمومي و بنيادين زندگي اجتماعي و شهري چون مدارس و آموزشکده هاي علوم، مراکز بهداشت، حمام هاي عمومي، آب انبارها و سقاخانه ها، بيمارستان ها و نوانخانه ها، و حتّي جايگاه هاي ارائه غذا براي حيوانات و پرندگان؛ و در ديگر موارد، مساجد، حسينيه ها، مدرسه هاي آموزش علوم ديني مي باشند. و همانطور که پيشتر اشاره شد اين موارد همگي مواردي هستند که حوزه عمل وقف و فعاليت جدّي واقفين است.
در حقيقت بي ربط نگفته ايم اگر اعلان کنيم که راز پويائي در زندگي شهر اسلامي، و ديرپائي اساس و ساختار آن همان توجّه خيرانديشان و خردورزان مسلمان در توجّه به سنّت پسنديده وقف است.
پيام آورگرامي حق حضرت محمّد (که درودِ خدا براو وخانواده گرامش باد) درشرح چگونگي انجام صحيح عمل وقف مي گويد:
اصل مال را ثابت کن [و آن را از خريد و فروش ممنوع ساز] و منافع آن را (براي اهداف خيرخواهانه) ببخش.(40)
علي اکبر دهخدا، مؤلّف دائره المعارف دهخدا، باتوجه به حديث فوق الذکر، خاطرنشان مي سازد که در فقه، واژه "وقف"، به معني "حفظ و ثابت نمودن يک ثروت موروثي از هر معامله (خريد و فروش)، در مالکيّت وقف کننده و اختصاص دادن سود آن براي استفاده در راه خدا" مي باشد.
اما بعضي از فقها بر اين باورند که مالکيت دارايي هاي وقف شده نيز تنها از آنِ خداوند است.(41)
مطابق با ساختار درون ذاتي و معنوي اين اصول در مسئله وقف، دارايي و ثروت (و از جمله املاک و ابنيه موقوفه) از معامله و دست به دست شدن، و احياناً تغيير کاربري، حفظ مي شود. نمي توان املاک و ابنيه موقوفه را به ارث گذاشت، و نيز نمي توان آن را به عنوان هديه به کسي بخشيد.(42) مطابق با نظر محمّدجواد مقنيه، سود دارايي و ملک وقف شده را تنها مي توان در راهي که وقف کننده مشخص نموده (که آن راه نيز در اکثر قريب به اتّفاق موارد نخست مرمّت و نگهداري، و سپس رُشد و توسعه کاربري خدماتي مربوطه، و يا ارائه خدمات جديد و بيشتري در همان حوزه است) استفاده کرد.(43)
وقف دسته بندي ها و انواع گوناگون و متفاوتي دارد، و مسلّماً درک و فهم درست هر يک از اين دسته بندي ها و موضوعات پيراموني و اجزاء متعامل با آن ها، و شناخت منافع و مضارّ هر دسته و هر جزء، البتّه نيازمند مطالعاتي همه جانبه و تحقيقاتي عميق و ذوابعاد (و البتّه متناسب با ويژگي هاي حاکم بر زندگي امروز مردم و شهرها) مي باشد، که البتّه پرداختن بايسته و شايسته به تمامي آن ها بارها از حوصله مخاطبين و محدوديّت هاي حاکم بر مقاله خارج است. فلذا (در تناسب با عنوان مقاله) موارد اصلي مورد نظر اين نوشتار از وقف، براساس هدفي که وقف براي استفاده درآن مسير معين شده، به قرار زير است:
الف)وقف عام: اين مورد وقفي است که دارايي براي اهداف مذهبي يا خيرخواهانه اختصاص داده مي شود، همچون ساخت مساجد، مدارس، حمام هاي عمومي، حيسنيه ها و تکيه ها، آب انبارها و سقاخانه ها، حمام هاي عمومي، زيارتگاه ها، پل ها، بيمارستان ها و باغ ها.
ب)وقف خاص: سود اين نوع وقف به خانواده اهدا کننده تعلق مي گيرد تا بعد از مرگ آخرين نواده، براي اهداف خيرخواهانه، استفاده شود.
ج)"وقف منفعت" و نقش آن در رُشد و توسعه هدف مند شهرهاي اسلامي: توجّه به مقوله "وقف منفعت"، و فرصت ها و امکانات منحصربفردي که اين نوع ويژه از وقف در حلّ متناسب و انعطاف پذير بحران هاي ناشي از بر هم خوردن (خارج از برنامه و غيرقابل پيش بينيِ) نظام اعتدال در جامعه فراهم مي آورد، براي رسيدن طرّاحان و برنامه ريزان رُشد و توسعه شهري به اهداف خود، بسيار مهم و کارگشا است. دراين مقوله از وقف، خود ملک، ساختمان و يا هر نوع دارايي ديگر عملاً براي يکي از خدمات عمومي مشخّص (چون مدرسه، مسجد، حسينيه، بيمارستان، حمّام و يا....) وقف نمي شود، اما سود حاصل از کارکرد آن (ملک، بنا و يا سرمايه وقف شده) در جهت تأمين يکي از اهداف خيرخواهانه اشاره شده در وقف نامه (که البتّه اغلب کاربري هاي خدماتي شهري هستند) استفاده مي شود.
اين نوع از وقف نه تنها امکان برنامه ريزي مدبّرانه و آزادي اراده را براي مسئولين و برنامه ريزان رُشد و توسعه شهر (در بکارگيري بهينه منافع حاصل از فعاليّت موقوفه در حلّ معضلات درجه اوّل نظام شهري) فراهم مي آورد، بلکه اين حُسن را نيز خواهد داشت، تا در هر دوره زماني خاص، و در هر موقع مکاني ويژه، به تناسب نياز موجود، و به صورتي کاملاً انعطاف پذير و پويا، از امکانات موقوفه به بهترين وجه ممکن در حلّ مشکلات و نابساماني ها مدد گرفت. چنين وقفي، در بيشتر موارد، املاک و دارايي هايي چون بخش هايي از بازار، بخش هايي ازيک قطعه زمين، خانه ها، باغ ها و يا مزارع کشاورزي را براي استفاده هاي گوناگون، در بر مي گيرد.
نقش وقف در ثبات هويت ديني شهر اسلامي و خوانائي سازمان فضايي آن
در حقيقت راز خوانائي هميشه شهر اسلامي همين ساختار ثابت و کمتر تغييرپذير خدمات زيربنائي آن است. بديهي است، چنين نشانه هاي شهري شاخص و تغييرناپذير، در ايجاد هويّت ديني، وحدت و يکپارچگي سيماي ظاهري، و ماندگاري ساختار هويّتي شهر اسلامي نقشي بنيادين دارند. و از گذشته دور تا به امروز نيز، اين ثبات و ماندگاري ابنيه وموقوفه، و کاربري هاي آن ها بوده است که در حفظ اُستخوان بندي اصلي ساختار و ماندگاري هويّت اغلب شهرهاي سنّتي اسلامي نقشي اساسي داشته اند. به علاوه، باغ ها، مزارع و حتّي خانه هاي منفرد موقوفه، نقش مؤثّري را در هر دو جنبه کيفي وکمّي توسعه شهري و حفظ هويت سبز و زنده اين قبيل شهرها ايفا کرده و مي کنند.
نتيجه گيري
(علاوه بر آنچه در باب نقش وقف در ايجاد تعادل و حفاظت از دارالسّلام جامعه اسلامي گفته شد)، به منظور جلوگيري از اطاله کلام و پايان دادن به اين بحث عميق و دقيق، آنچه در قالب يک نتيجه گيري مختصر و مفيد مي توان گفت آن است که: همانطور که در گذشته "وقف عام" نقش اصلي و بنياديني را در شکل گيري، سازماندهي فضايي و نيز به تعادل رسانيدن نظام فضائي شهر، و توزيع متعادل خدمات شهري در نظام هندسي شهر، و ماندگاري و توسعه شهرهاي اسلامي ايفا نموده است، امروزه نيز تغييرناپذيري کاربري ويژه عرصه و اعيان املاک وقفي، مي توانند سازماندهي فضايي نظام مند، خوانا، با هويّت و ماندگاري را براي شهرهاي اسلامي جديدالتأسيس به وجود آورند.
براي نمونه، تغييرناپذيري کاربري زمين تيمچه ها و مغازه هاي يک راسته بازار، به عنوان دارايي هاي وقف شده، امروز نيز مي توانند گره ها و مراکز اقتصادي ثابتي را در نظام شهر ايجاد کنند. مراکزي که اُستخوان بندي شهر را در عين نو به نو شدن هماره سلّول هاي ديگر شهري (چون منازل مسکوني) از بي نظمي و از هم پاشيدگي حفظ مي نمايند.
و از ميان انواع وقف، اين "وقف منفعت" است که بايستي بيشتر مورد نظر تبليغ کنندگان اين سنّت حسنه و واقفين کريم آن باشد. زيرا (همانگونه که پيشتر نيز گفته شد) وقف منفعت، نه تنها امکان برنامه ريزي مدبّرانه و آزادي اراده را براي مسئولين و برنامه ريزان رُشد و توسعه شهر (در بکارگيري بهينه منافع حاصل از فعاليّت موقوفه در حلّ معضلات درجه اوّل نظام شهري) فراهم مي آورد، بلکه اين حُسن را نيز خواهد داشت، تا در هر دوره زماني خاص، و در هر موقع مکاني ويژه، به تناسب نياز موجود، و به صورتي کاملاً انعطاف پذير و پويا، از امکانات موقوفه به بهترين وجه ممکن در حلّ مشکلات و نابساماني ها مدد گرفت.
خلاصه مباحث
-هدف از آفرينش انسان، مطابق با بيان مستقيم قرآن کريم، همان بندگي خالصانه، و يا بعبارتي فارغ شدن حقيقتِ وجوديِ انسان (يعني قلب يا عقل) از منيّت و هواي نفس و سودجوئي فردگرايانه است.
-"مؤمن" نام خداست، و "سَلام" نيز نام خداوند است، "مؤمن" همان "سَلام" است، و جامعه مؤمنين مسلمان، (در آئينه داري طلعت زيباي يار) نظامي مُتعادل الاعضاء و مُتعامل الاعضاء، و بنابراين "به امنيّت رسيده" است.
-ايمان همان بهشت سعادت و مأمن و مسکن حقيقي انسان است. و اُمّت واحده (يا جامعه اسلامي) انديشه اي است به وحدت رسيده، انديشه اي است که در ذات و حقيقت خود مُسلمان شده، و در بين اجزاء او هيچ گونه تضاد و تعارُضي وجود ندارد.
-دارالسّلام در فرهنگ قرآني يعني "بهشت"، و در علم واژه شناسي نيز همان "خانه سلام و اعتدال" است. و انسانِ مسلمان نيز وظيفه اي جز آفرينش، و يا به عبارتي، به تجلّي نشانيدن حقيقت آن دارالسّلام معنوي و روحاني در صورتي کالبدي يا آئينه اي زميني ندارد.
-انسان مسلمان به آفرينش زيبايي و يا به "تجلّي بخشيدن به زيبايي" يعني نمايش (يا همان آيينه گرداني) جلوه هاي جمال الهي چون "اعتدال" و "بقا و پايداري" امر و سفارش مؤکّد شده، و بلکه وظيفه اي الهي و ملکوتي در انجام بايسته و شايسته آن دارد.
-مسلمان (مطابق با وظيفه الهي خود) در هيچ يک از زمينه هاي گوناگون زندگي به کسي ستم نکرده، بلکه همواره و در هر يک از آن زمينه ها مي کوشد تا در مسير کمال و سعادت فردي و جمعي خود و هم نوعان خود عدالت را پشتيباني نموده، نظامي متعادل را در جامعه بر پاي دارد.
-بلکه هر مسلمان توانمند و برخوردار از مواهب مادّي و معنوي زندگي وظيفه اي الهي و آسماني دارد تا به هم ريختگي موجود در نظام اجتماعي و اقتصادي جامعه پيراموني خود را سامان داده به تعادل رساند.
-از ديدگاه اسلام، اساس به وجود آمدن شهرها نياز متقابل و زندگي اجتماعي نوع انسان ميباشد، و اين نيازِ مُتقابل و زندگي مُتعاملِ ضرورت و جوهره وجودي و تکامل بني نوع انسان در هر دو بعد مادّي و معنوي است، و شرط موفقيّت، همنشيني اجتماع بر بنياد وحدت هدف و عدالت محوري است.
-خروج جامعه انساني از سنّت الهي "سلام و اعتدال"، و زندگي گناهآلود، شهري بلا زده، و گرفتار در انواع تنگيها و گرفتاريها را نتيجه مي دهد.
-"وقف" ميوه انديشه عدالت محور اسلام وجامعه اسلامي بوده، وخود نيز تأمين کننده عدالت وسلام در جامعه است.
-"وقف"، معمار بهشت يا دارالسّلام است، (نظامي به تعادل رسيده و بستر پديداري و برقراري عدل الهي).
-راز پويائي در زندگي شهر اسلامي، و ديرپائي اساس و ساختار آن، همان توجّه خيرانديشان و خردورزان مسلمان در توجّه به سنّت پسنديده وقف است.
-از آثار با ارزش وقف، همانا نقش آن در ماندگاري هويت ديني شهر اسلامي و خوانائي و ديرپائي سازمان فضايي آن است.
-وقف راز غلبه بشر فناپذير بر مرگ، و کليد ورود انسان به جاودانگي، و برخورداري او از رستگاري و شادماني کامل و زندگي با خوبان در بهشت هميشگي سلام، اعتدال، و امنيّت است.
پي نوشت:
1-قرآن کريم،56:51:(ذاريات): "وَ ما خلقتَ الجِنّ و الانس الالِيعبدون".
2-واژه "دار"در (دارالسّلام) به معناي خانه بوده و ال در السّلام نيز معرفه يا شناساکننده سلام است. در حقيقت، اين الف و لام در واژه "السّلام"، "سلام" به عنوان نام خود خداوند را از انواع سلامها و يا شبه سلام ها جدا ميسازد. به عبارت ديگر دارالسّلام يعني خانهاي که جز سلام يعني خداوند سلام و کمالات (يا نام هاي نيکوي) او در آن وجود ندارد. همچنين رک ب طبيبيان، سيّدحميد،فرهنگ عربي فارسي لاروس.
3-قرآن کريم، 9:55 (الرحمن): "و وضع الميزان، الا تطغوا في الميزان" [و قرار داد ميزان را، هشيارباش از اين که در اين ميزان (قدسي و الهي) طغيان و سرکشي نکني].
4-قرآن کريم،135:4 (نساء): "يا ايهاالّذين آمنوا کُونُوا قوّامين بالقسطِ شُهَداءَ لله وَ لو علي أنفسکُم اَوِالوالدينِ والاقربين اِن يکُن غنياً او فقيراً، فالله اَولي بِهِما، فلا تتّبعواالهوي اَن تَعدلوا، و اِن تَلووا اَو تُعرِضوا فَاِنَّ اللهَ کان بما تعملون خبيراً ". لازم به يدآوري اين که مطالب داخل هلالي ها از مؤلف بوده و صرفاً به منظور روشن شدن بيان آيه در موضوع مورد بحث آورده شده است.
5-قرآن کريم، 34:9 (توبه).
6-"نفق" به معني "لانه موش صحرائي" است، و اين نوع از لانه چندين درب مختلف و در جهات گوناگون دارد، و احتمالاً مراد از استفاده از واژه "انفاق" در آيه شريفه (علاوه بر پر نمودن اين فاصله ها و سوراخ ها) همان توجّه به تعدد و گوناگوني نيازمندي هاي اقتصادي موجود در هر جامعه است.
7-قرآن کريم، 8:55 (الرحمن): "و وضع الميزان - الّا تطغوا في الميزان".
8-شعر فوق بخشي از يکي از سروده هاي مُؤلّف در موضوع حقيقت هنر و معماري اسلامي است.
9-اشاره به حديثِ نبوي "أَلمُؤمِنُ مِرآتُ المُؤمِن"، ر ک ب پاينده، ابوالقاسم، ترجمه نهج الفصاحه.
10-خواجه نصير الدين طوسي، اخلاق ناصري.
11-همچنين در باب ضرورت اشتراک در هدف، وحدت، همدلي و تعامُل مُتکامل اجزاء در هر نظام به عنوان شرط لازم زندگي در زمين و نظام طبيعت ببينيد.D. Bohm, Wholness & the Implicate Order, Routledge & Kegan Paul, London, 1980.
12-قرآن کريم، 96:7 (اعراف): " وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا يَکْسِبُونَ "بديهي است مطالب داخل هلاليها ترجمه عين به عين متن آيه مبارکه نبوده، و مؤلّف آن ها را صرفا به منظور روشنتر شدن ارتباط مفهوم آيه شريفه با بحث حاضر آورده است. در باب چگونگي تأثير گناه در سخت شدن و تنگ شدن معيشت ببينيد: قرآن کريم، 124:20 (طه): " وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي" (و هر کس از ياد من (و عمل و زندگي بر اساس دين من) روي گردان شود، زندگي(سخت و) تنگي خواهد داشت؛ و روز قيامت، او را نابينا محشور ميکنيم!).
13-ببينيد علي آبادي، محمّد، انسان، محيط زيست و دين از ديدگاه اسلام، مجموعه مقالات همايش بين المللي دين و محيط زيست، تهران، 1380. همچنين ببينيد علي آبادي، محمّد، ضرورت وجود حيات، علم و شعور مدبّر در طبيعت و تأثير آن در فضاي زندگي انسان، مجموعه مقالات همايش بين المللي علم و دين، تهران، 1382. روايات فراواني در چگونگي فعل هماهنگ طبيعت در زمان حکومت صالحان در آخرالزمان در کتب معتبر حديث درج است. حضرت سيدالشهدا حسين ابن علي در حديثي پيرامون چگونگي زندگي و خوبي هاي آن در زمان رجعت صالحان به زندگي (و تشکيل حکومت الهي بر زمين) ميفرمايد:(در آن زمان) هر آينه برکت از آسمان فرو ميريزد تا آنجا که درختان از سنگيني ميوههايي که خداوند بر شاخسار ايشان خواسته ميشکنند. در تابستان ميوه زمستاني خورده ميشود و در زمستان ميوه تابستاني. اين است سخن خداي تعالي که "اگر ساکنين شهرها به حقيقت ايمان آورده پرهيزگاري پيشه کرده بودند برکت هاي آسمان و زمين را بر ايشان ميگشوديم".(14)امام حسين (عليهالسلام)، نقل در پورسيد آقائي، کمال هستي در عصر ظهور، بخش هشتم.
14-امام حسين (عليهالسلام)، نقل در پورسيد آقائي، کمال هستي در عصر ظهور، بخش هشتم.
15-مرحوم علامه فقيد سيد محمد حسين طباطبائي، الميزان، ج 8، ص 281 و 280.
16-قرآن کريم، 13ـ11:21 (انبياء)..
17-همان منبع، 112:16 (نحل)، همچنين ر ک ب پور سيد آقائي، همان منبع، همان بخش، ص 87.
18-قرآن کريم، 19 ـ15:34 (سباء).
19-همان، همان.
20-علامه فقيد سيد محمد حسين طباطبائي، الميزان، ج 16، ص309..
21-قرآن کريم، 3:46 (احقاف): "ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق، و أجلٍ مُسمّي" (نيآفريديم آسمان ها و کيهان را و آنچه را که در طبقات و مراتب مياني آن ها قرار دارد، مگر با هدفي حق، و سرآمدي محدود و مشخّص).
22-اشاره به آيات کريمه "سابِقُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِه..." - " ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ في کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَي اللَّهِ يَسيرٌ " - " لِکَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ " [براي رسيدن به مغفرت (به معني:پوشيده شدن به لباسي از صفات خدا و هم شکل شدن با) پروردگارتان و بهشتي که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است و براي کساني که به خدا و رسولانش ايمان آوردهاند؛ آماده شده است، با يکديگر مسابقه داده، از يکديگر پيشي بگيريد،...هيچ مصيبت يا واقعه اي (ناخواسته و به طور تصادفي) در زمين و در نفس هاي شما روي نميدهد مگر اين که همه آن ها قبل از آن که زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت شده بوده است؛ و اين امر براي خدا آسان است! اين به خاطر آن است که براي آنچه از دست دادهايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد؛ و خداوند هيچ متکبّر فخرفروشي را دوست ندارد!) 23 - 21:57 (حديد). خواهشمند است در معناي آيات و ارتباط روشن آن ها با موضوع بحث بسيار دقّت فرمائيد.
23-اشاره به آيه کريمه "و ما خلقت الجنّ و الانس الّا لِيعبدون" و نيافريديم (نوع) انسان و جن را مگر براي آن که بندگي نمايند (و خداگونه عمل کنند). ر ک ب قرآن کريم، 56:51 (الذاريات). دقّت فرمائيد: مطالب داخل هلالي در ترجمه "بندگي" به معني "خداگونه عمل نمودن" از مؤلّف (و البتّه) بر اساس حديث زير از امام صادق است که فرمود: "العبادهُ جوهرهٌ کُنهها الرّبوبيّه" به معني "عبادت جوهري است که در کمال و نهايت درجه آن خداگونگي و پروردگاري قرار دارد". ضمناً براي اطلاعات بيشتر نسبت به حديث شريف در شرح حقيقت عبادت ر ک ب مصباح الشريعه، ترجمه عبدالرزّاق گيلاني، ص ص 600 – 597، چ اوّل، انتشارات پيام حق، تهران، 1377.
24-قرآن کريم، 7:18 (کهف): "إنّا جعلنا ما علي الارض زينهً لها، لِنَبلوهم أيُّهم أحسن عملاً".
25-قرآن کريم، 2:90 (بلد): "لقد خلقنا الانسان في کبدٍ" ]به تحقيق ما انسان را در رنج آفريديم (و ميدان ضروري براي به کمال رسانيدن استعدادهاي انساني (يا همان استعدادهاي خداگونه) او را ابتلائات و رنج هاي حاصل از آن ها قرار داديم.
قرآن کريم، 15:64 (تغابن): "إنّما أموالکم و أولادکم فتنه، والله عندهُ أجرٌ عظيم".
26-قرآن کريم، 15:64 (تغابن): "إنّما أموالکم و أولادکم فتنه، والله عندهُ أجرٌ عظيم".
27-قرآن کريم، 46:18 (کهف): "المال و البنون زينه الحيوه الدنيا" (دارائي ها و فرزندان زينت زندگاني دنيائي هستند). همچنين ر ک ب قرآن کريم، 20:57 (حديد): "اِعلموا أنما الحيوه الدنيا لعبٌ و لهوٌ و زينه و تفاخرٌ بينکم" (بدانيد که تحقيقاً زندگاني دنيا جز بازيچه و سرگرمي و زينت و محلّي براي فخرفروشي شما به يکديگر چيزي بيش نيست).
28-قرآن کريم، 46:18 (کهف): "المال و البنون زينه الحيوه الدّنيا، والباقيات الصّالحات خيرٌ عند ربّک ثواباً و خيرٌ أملاً" (ترجمه مؤلّف، ضمناً يادآوري اين نکته نيز ضروري است که: مطالب داخل هلالي ها در ترجمه آيه شريفه و ديگر آيات، همگي از مؤلّف بوده و صرفاً به منظور روشن نمودن ارتباط آيات شريفه با بحث حاضر آورده شده اند).
29-قرآن کريم، 3:2 (بقره).
30-منظور آيه مبارکه اشاره به صِرفِ توجّه به ظاهر مناسک و اکتفا به انجام صوري عبادات است، نمازگزاردن پيروان اديان مختلف به سوي قبله هاي گوناگون مانند بيت المقدس در غرب و يا بيت الله الحرام در شرق بدون عمل به حقايق ذاتي اين عبادات در اين آيه مبارکه مورد نکوهش قرار گرفته است.
31-"تقوي" از ريشه سه حرفي (و ق ي) بوده و به معني "نگاهداري و حفظ نفس انساني از آنچه که براي سلامت و کمال آن ضرر دارد" مي باشد. فلذا با توجه به هم شکُلّي و هم جنسي فطرت و نفس انساني با خدا (و مرتبه نازل شده و مظهر اين جهاني آن)، چيزي که براي نفس انساني و به کمال رسيدن آن ضرر دارد همان مخالفت با خدا و فرامين و احکام صادر شده از سوي او (يعني عقل کُلّي) است، و بر عکس آنچه موافق با فطرت انساني و به کمال رساننده آن است همان هم شکُلّ شدن با خدا و صفات او يعني همان "تقرّب الي الله" است.
32-قرآن کريم، 177:2 (بقره) "لَيسَ البِرّ أن تُوَلّوا وُجُوهُکُم قِبَلَ المَشرقَ وَ المَغربَ وَ لکنَّ البِرّ مَن امَنَ بِالله وَ اليَومِ الآخِر وَ المَلائکَه وَ الکتابِ و النَّبييّنَ و اتَي المالَ عَلي حُبّهي ذَوِي القُربي و اليَتمي وَ المَسکينَ وَ ابن السّبيلَ والسّائلينَ وَ فِي الرّقاب وَ أقامَ الصَّلوهَ وَ ءاتَي الزّکوهَ و المُوفُونَ بِعَهدهم إذا عاهَدُوا و الصّابرينَ فِي البأساءِ وَ الضّرّاءِ وَ حينَ البَأسِ اُولئکَ الّذينَ صَدَقُوا وَ اُولئکَ هُمُ المُتّقون"، (ترجمه نويسنده)..
33-قرآن کريم، 92:3 (آل عمران).براي اطلاعات بيشتر ر ک ب طباطبايي، الميزان جلد، صفحات 566 – 564 ونيزجلد2، صفحات 559– 532.
34-سليمي فرد، 1991، صفحع 8، براي اطلاعات بيشتر رجوع کنيد به مينوئي و افشار، وقفنامه ربع رشيدي.
35-قرآن کريم، 27:55 (الرّحمن):"کُلّ من عليها فان، و يبقي وجه ربّک ذوالجلال و الاکرام". و نيز "کلّ شئٍ هالک الا وجهه" 88:28 (قصص).
36-علي در پاسخ به سؤالي در باب چيستي حقيقت انساني فرمودند: "عقلٌ و صورهٌ،..." (انسان عقل است و صورتي، که اگر عقلش در کار نباشد، جسدي را ماند که روح ندارد) ر ک ب جامع علوي.
37-همان منبع، صفحه 1 (ترجمه نويسنده).
38-همان منبع، صفحات 10 و 9. همچنين رجوع کنيد به م. مينوئي و افشار، وقفنامه ربع رشيدي، صفحه 19.
39-امام صادق، اشاره شده به وسيله شيخ صدوق در کتاب الخصال. همچنين رجوع کنيد به طباطبايي، الميزان، جلد 19، صفحه 101.
40-حضرت محمد اشاره شده در محدث نوري، المستدرک، جلد 2، صفحه 511. جواهرالکُلّام، جلد 28، صفحه 14(ترجمه نويسنده).
41-واژه عربي "فقها"، به آن دسته از متخصصان و صاحبنظران در وضع و تفسير قوانين زندگي ديني اشاره مي کند که صلاحيت تعبيرکردن صحيح معاني مستتر در ظاهر آيات و روايات، استخراج صحيح و عادلانه احکام جديد زندگي از متن سه منبع مشترک الاساس وحي (يا همان آيات قرآن کريم) و سنّت (يا همان اُلگوهاي رفتاري زندگي و روايات مانده از رسول گرامي و اهل بيت طاهرينش) و عقل (يا همان انديشه اي عقلاني)، و نيز پذيرفتن تاثير و چگونگي تاثير قوانين جديد زندگي امروزين را بر صورت و قالب ظاهري رفتارها و مناسک ديني را دارا هستند.
42-محقق حِلّي، اشاره شده در شرائع الاسلام، جلد 2، بخش وقف.
43-مقنيه، محمد جواد، الفقه علي المذاهب الخمسه، صفحه 585، بيروت، 1402 ه.ق.