در آغاز، از خود ميپرسم: چرا آگاهي از مفهومِ «رسولانِ» بشارت دهنده، تنها از خلالِ آبشخورهاي مسيحي براي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ميسر شد؟ مگر مفهومِ «رسولانِ» دعوتگر به ديني و فرستاده شده به سوي ملّتي، نزد يهوديان وجود نداشته است؟
مفهوم «رسولان» در چند موضع از عهد قديم، آمده است. از جمله:
1- «... پس وقتي «اَخيا» صداي پاي او [همسر يربعامِ پادشاه] را دم در شنيد، گفت: "اي همسر يربعام! داخل شو"... سپس، اخيا، اين پيغام را از جانب خداوند، خداي قوم اسراييل به او داد تا به شوهرش، يربعام، برساند: "من تو را از ميان مردم انتخاب کردم تا به پادشاهي برسي"». (1)
2- «آنگاه شنيدم که خداوند ميفرمود: "چه کسي را بفرستم تا پيغام ما را به اين قوم برساند"؟ گفتم: "خداوندا! من حاضرم بروم، مرا بفرست". فرمود: "برو و به قوم من، اين پيغام را بده..."».(2)
برابر نهاده واژهي «رسول» در زبان عبري «شالوده» (3) ميباشد که در زبانِ يوناني به «اپستلوس» (4) ترجمه شده است. لازم به ذکر است که کلمهي «اپستلوس» در عهد جديد، کاربرد و معانيِ متعددي دارد:
1- در انجيل متا (باب 10، آيهي 2) و انجيل مَرقُس (باب6، آيهي 30) و انجيل لوقا (باب 6، آيهي 13)، مراد از «اپستلوس»، رسولانِ دوازدهگانهاي هستند که به اعتراف ونسينک، قرآن هيچ اشارهاي به آنها نکرده است. (تنها اسم جنس «حواريون» در قرآن آمده است).
2- در انجيل لوقا (باب11، آيهي 49)، کلمهي «اپستلوس» به «رسولانِ الهي» اشاره دارد: «از همينروست که خدا دربارهي شما [يهود] فرموده است: "پيامبران و رسولاني نزد شما خواهم فرستاد، امّا شما برخي را کشته و برخي ديگر را آزار خواهيد رساند"».
3- در نامهي دوم به مردم «قُرَنتِس» (5) و نامهي به مردمِ «فيلپي» (6)، مراد از «اپستلوس» فرستادگانِ کليساست.
با اين همه، اگر براي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) عملي بود که از مفهومِ «رسولانِ» فرستاده شده به سوي ملتها، آگاه شود، حتماً تحت تأثير يهوديان چنين ميکرد نه مسيحيان. با اين سخن، نميخواهيم بگوييم که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) مفهومِ «رسولان» را از اينها يا آنها دريافته است، بلکه تنها تلاش ميکنيم تا اثبات نماييم که وي، هرگز چنين مفهومي را از هيچ کس برنگرفته است؛ چه اين که مفهومِ «رسول الله» براي او، مفهومي به کلي متفاوت با مفهومِ «شالوه» در عبري و «اپستلوس» در يوناني است.
همچنين، مفهومِ «رسول الله» با مفهوم يهوديِ «رسول» متفاوت است، چون رسول در اسلام تنها فرستاده از جانب خداوند نيست که فرماني را آشکار و عرضه کند، بلکه وظيفه و رسالت او که در طول زندگياش به عهده ميگيرد، آن است که دينش را آشکار نمايد و کتابي مقدس بياورد؛ به گونهاي که رسالت او از صِرف «نبوّت» و خبردهي، فراتر ميرود، چون «نبي» کتاب مقدس نميآورد. به همين دليل، دانشمندان کلام اسلامي، به تفکيکِ ميانِ «رسول» و «نبي» پرداختهاند؛ رسول، فرستادهي خداست تا به دين دعوت کند و به مردم، کتابي مقدس را ارائه نمايد که تعبير کننده و بيانگر اين دين باشد؛ امّا وظيفهي «نبي»، به دعوت و تبليغ و آگاهيبخشي، محدود ميشود. آنچه در عبري «شالوه» ناميده ميشود، به معناي کسي است که به سوي شخص خاصي فرستاده شده است؛ در حالي که رسول در اسلام، به سوي يک امّت، فرستاده شده است. همچنين، مفهومِ «رسول» در اسلام با مفهوم آن، در انجيلها و کليساي مسيحيت، مختلف است. رسولانِ دوازدهگانه، رسولان و فرستادگانِ خداوند نيستند، بلکه رسولانِ مسيح (عليه السلام) هستند. علاوه بر اين، هيچ يک از اينان، کتاب مقدس نياوردهاند، بلکه هر يک تنها به دينِ مسيحيت فرا ميخواندند و حامل خبرهاي مسيح بودند؛ از اينرو ميبينيم که معناي کلمهي «رسول» در اسلام با کلمهي «اپستلوس» در مسيحيت، متفاوت است.
اين نکته، براي ما روشن ميسازد که چرا قرآن، بر «رسولان دوازدهگانه» نام «رسول» ننهاده و آنها را پيروان مسيح يعني «حواريون» خوانده است. «حواريون»، جمعِ «حواري» است و طبق نظر نولدکه در کتاب پژوهشي در زبانشناسيِ سامي، برگرفته از کلمهاي حبشي است. (7)
فرهنگهاي عربي، چندين معنا را براي «حواري» پيشنهاد ميکنند که معناي نزديکتر به صواب، معنايي است که «حواري» را «صميمي و بسيار وفادار» ميداند، چنان که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) چني معنايي را دربارهي زبيربن عوّام (8) فرموده است: «او، حواريِ من است»؛ بدين معنا که او از نزديکان و اصحاب نزديک اوست. از همينرو، نزديکان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) «حواريون» ناميده ميشدند. نيز گفته شده «حواري» به معناي «يار و مددکار» است، (9) لذا واژهي «حواريون» که در قرآن آمده، داراي چنين معنايي است و در توصيف ياران عيسي (عليه السلام) به کار رفته است: فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ. (10)
در پايان به برخي آمارهايي اشاره ميکنيم که بيانگر ميزانِ اهميت مفهومِ «رسول» در قرآن است:
1- کلمهي «رسول» 146 بار در قرآن آمده که يک سوم آن، مربوط به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) است.
2- کلمه «رسولُه»، 84 بار و «رسولُنا» 4 بار، آمده است.
مفهومِ «رسول» در اسلام، داراي اهميت زيادي است که به مراتب از مفهومي که در يهود و مسيحيت دارد، بيشتر است. از اينرو، امکان مقايسه ميان مسيحيت و اسلام در اينباره وجود ندارد و آنچه گفته ميشود که اسلام مفهوم «رسول» را از جاي ديگر اقتباس کرده است، نهايتِ ناداني و بيدانشي است.
پينوشتها:
1- عهد قديم، اول پادشاهان، باب14، آيههاي 6 و7.
2- عهد قديم، سِفر اِشعَيا، باب6 (رسالت اشعيا)، آيههاي 8 و9.
3- Shaloh
4- apostolos
5- عهد جديد، دومِ قُرَنتيان، باب8، آيهي 23: «اما اگر کسي بپرسد که تيطوس کيست، بگوييد که او همکار من [پولس] است و براي کمک به شما آمده است. دربارهي آن دو برابر نيز ميتوانيد بگوييد که نمايندگان کليساهاي اين منطقه هستند و همواره باعث افتخار نام مسيح بودهاند». [قرنتس، کانون ايالتِ آخاييهي يونان بود. مردمانِ اين شهر، از قومهاي گوناگون بودند. پرآوازگيِ اين شهر، به بازارگاني، فرهنگ پربار يوناني، شادخوارگي و خوشيِ بياندازه و فلسفههاي گوناگونِ آن بود. (و)].
6- عهد جديد، فيليپيان، باب2، آيهي 25: «در ضمن، فکر کردم لازم است «اپافروديتوس» را نيز پيش شما بفرستم. او را نزد من [پولس] فرستاده بوديد تا در وقت احتياج به من کمک کند. من و او با هم مانند برادران واقعي بودهايم و دوش به دوش هم کار کردهايم و جنگيدهايم». [فيلپي، شهي است در اَپاخترِ (شمال) يونان. نخستين کليساي اروپا در اين شهر بنياد گرفت و در اين شهر بود که پولس شکنجه و به زندان افکنده شد. پولس اين نامه را از زندان براي فيليپيان فرستاده بود. (و)].
7- Nôldeke, Beitrage zur Zemiteschen Sprachwisseuchaftt, P. 48
[«حواري»، در آرامي «حَوَر» (Hawar) و در سرياني «جور» (Hewer) است. ميتوان بود که حواري، در بنياد، از واژهي حبشيِ «حواريا» (Hawareya) که به معناي مژده دهنده است، برآمده باشد. نک: محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبيقي عربي با زبانهاي سامي و ايراني، ج1، ص201، زير «حواريون». (و)].
8- [زبيربن عوام، ابوعبدالله، پسر عمهي پيامبر. او يکي از 6 تَني بود که از سوي عمر، شوراي گزينش خليفه را تشکيل ميدادند. در بازگفتههاي سني، وي يکي از ده کسي شمرده شده است که نويد بهشتشان داده شده است؛ همچنين پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در بازگفتهاي گفته است: «هر پيامبري را حواريي است و حواريِ من، زبير است». او از کساني است که پيامبر به هنگام مرگ از ايشان خشنود بوده است. زبير از همان آغاز، پيشاپيش پيامبر ميجنگيده است. جنگهاي بدر، اُحُد، خندق، حديبيه، خيبر، فتح، حنين و طايف را هنباز بوده است. حسان بن ثابت در چامهاي او را چونان شهسواري بنام، قهرماني جنگجوي و پاسدار ديرين اسلام ستوده است (نک: ديوان، چاپ يوسف عيد، ص318). با اين همه، در جنگ جمل، روياروي با علي (عليه السلام)، شمشير برميکَشد؛ ليک هنگامي که علي او را از سخن پيامبر ياد ميآورد که تو (زبير) با علي ميجنگي و ستمش ميورزي، از جنگ، روي برميتابد، اما به دست ابن جرموز، کشته ميشود. سال مرگ او 36 هجرت در سن 66 يا 67 سالگي بوده است (ابن حجر عسقلاني: الاصابة، ج1، صفحات 545 و 546). به هر روي، از ديد رجالشناسان شيعي ستايشهاي دربارهي او مانند بهشتي بودنش و جز آن، پذيرفتني ننموده است. نک: محمدتقي تستري، قاموس الرجال، ج4، ص409، مامقاني، تنقيح المقال، چاپ سنگي، ج1، ص438. (و)].
9- مرتضي زَبيدي: تاجر العروس، ج1، ص103، کويت. [نيز نک: يوسف بن عبدالبر، الاستيعاب...، زير «زبير». (و)].
10- آل عمران (3)، آيهي 52: «چون عيسي از آنان احساس کفر کرد، گفت: "يارانِ من در راه خدا چه کسانياند"؟ حواريون گفتند: "ما يارانِ [دين] خداييم، به خدا ايمان آوردهايم و گواه باش که ما تسليمِ [او] هستيم"».
بدوي؛ عبدالرحمن، (1392)، دفاع از قرآن در برابر آراي خاورشناسان، برگردان: حسين سيّدي، مشهد: انتشارات به نشر، چاپ پنجم