معناشناسی لغوی
1. اِبتغاء
«بَغیة» مصدر و ریشه «ابتغاء» است. (1) «بغی» (باء، غین و یاء) دارای دو معنای اصلی طلب و فساد است. (2)از عبارتهای (3) اهل لغت استفاده میشود که «بُغیه» به معنای «مطلوب» است. از هری «بُغیة» و «بِغیة» را هم به معنای «مطلوب» دانسته است. (4)
«بُغاء» مصدر (5) مصدر (6) یا اسم مصدر و معنای آن طلب است. (7) «بِغاء» به معنای فُجور (8) و زنا (9) آمده است. از معانی دیگر «بغی» ظلم، (10) حسد، (11) تجاوز (12) و فساد (13) است.
شواهد و جملات زیر (در منابع لغت) نشان میدهد یکی از معانی «بغی» و «ابتغاء» طلب است: «... أَبغنی کذا... ضالَّتَهُ...»: آن چیز یا گمشده را برای من طلب کن؛ (14) «بَغَیتُ المالَ مِن مَبغاتِه»؛ (15) آن مال را از محل خود طلب کردم: «وَ قَد بَغَیتُ بَغیتی»: گمشده خود را طلب کردم؛ (16) «اِبتَغَیتُهُ... تَبغّیتُهُ ... بَغَیتُهُ ...»: آن شخص یا شیء را طلب کردم؛ (17)
از جمله زیر که ازهری و زمخشری آن را ذکر و معنا کردهاند، میتوان فهمید در «بغی» به معنای ظلم، تجاوز و... طلب هم نهفته است: «فُلانٌ یبغی عَلَی النّاس... بَغی عَلَینا...»؛ فلانی بر مردم ستم یا خروج کرد و طالب تجاوز به آنان بود. (18)
2. اِجتراح
«اجتراح» از «جَرح» (جیم، راء و حاء) اشتقاق یافته است. «جرح» به دو معنای اصلی کسب و شکافتن پوست آمده است. (19) اهل لغت واژه «اجتراح» را به معنای اکتساب (طلب) دانستهاند. (20)3. اراده
«اراده» از «رَود» (راء، واو و دال) (21) اشتقاق یافته است و مادّه آن (رَود) به گفته برخی اهل لغت به معنای طلب است. (22) بعضی دیگر «رائد» (اسم فاعل از «رَود» را به معنای طالب دانستهاند (23) و بعضی از آنان «اراده» را به طلب معنا کردهاند. (24)4. اِقتراف
«اِقتراف» از «قَرَف» (قاف، راء و فاء) به معنای آمیختگی یک شیء و پوشیدن آن (25) گرفته شده و به معنای اکتساب (26) (طلب کردن) آمده است. برخی اهل لغت گفتهاند: «اقتراف» به معنای اکتساب است (و با توجه به معنای مادّه آن) اظهار داشتهاند:«اقتراف» به معنای اکتساب یک شیء گویا پوشیدن آن است. (27)
5. التماس
«لَمس» (لام، میم و سین) دارای یک معنای اصلی است طلب یک چیز همراه با تماس بدنی است. (28) «لمس» طلب چیزی با دست از جای مشخص است. (29) معنای اصلی «لمس» تماس با دست و غرض از آن شناخت و علم به سبب تماس بدن با یک چیز است. از فراوانی کاربرد این واژه در معنای یادشده هر طلب کننده «مُلتمس» شمرده میشود. (30)«لُماسة» (31) و «التماس» به معنای طلب و «تلفس» طلب یک چیز پی درپی است. (32) از شواهد زیر هم استفاده میشود که «التماس» به معنای طلب است: «تَلمَّستُ الشّیئَ»: آن چیز را با دست طلب کردم. (33) «لَمَستُ الشّیی و التَمستُهُ و تَلَمَّستُهُ»: (34) من آن چیز را طلب کردم؛ «و فی الحدیث من سَلَک طَریقاً، یلتَمِسُ فیه عِلماً؛ أَی یَطلُبُهُ؛ فَاستعارَ لَهُ اللّمس» : (35) در حدیثی نقل شده است هر کس راهی را پیمود، در آن علمی را طلب کرد. استعمال التماس در معنای طلب در حدیث یادشده، استعاره است.
6. امر
«امر» (همزه، میم و راء) دارای پنج معنای اصلی است؛ ازجمله امر در برابر نهی. (36) برخی اهل لغت معنای «اَمر» را در برابر نهی (37) و بعضی طلب (38) دانستهاند.7. بحث
«بحث» (باء، حاء و ثاء) به معنای برانگیختن است. (39) بعضی ارباب لغت معنای آن را طلب یک چیز در خاک دانستهاند (40) و برخی اظهار داشتهاند: «بَحثتُ عن الشیء» به معنای کشف یک شیء و اصل آن برانگیختن و برطرف ساختن خاک از شیء پنهان شده در آن است؛ (41) یا گفتهاند: «بَحَثتُ عَن الشیء»: چیزی را طلب و جستجو کردم. (42)بنابر عبارتهای یادشده مادّه «بحث» به معنای طلب یا اکتشاف و برانگیختن یک شیء و لازمه آن طلب است.
8. تجسُّس
«تجسُّس» از «جسّ» (جیم و سین) (43) اشتقاق یافته است. برخی لغت شناسان اصلی مادّه «جَسّ» را به معنای لمس و تماس با دست (44) دانسته و بعضی از آنان افزودهاند:«تجسُّس جاسوس» (تفحص و جستجو برای کسب خبر) از «جَسّ الخبر» (45) گرفته شده است یا «تجسُّس» تفحّص از اخبار (46) یا تتبّع از اخبار (47) است. از عبارتهای گفته شده استفاده میشود که لازمه تفحص و جستجو برای کسب خبر طلب کردن آن است.
9. تَحرّی
«تَحرّی» از «حَروی» (حاء، راء و حرف علّه) با سه معنای نوعی از حرارت، قصد و رجوع (48) اشتقاق یافته است. برخی اهل لغت مادّه «تحرّی» را چنین معنا کردهاند: «حَریّ» : شایسته است؛ (49) «رَجُلٌ حَریٌّ بهذا الأمر»: مردی که سزاوار این امر است. (50)بعضی دیگر معنای «تحرّی» را قصد کردن (51) یا طلب کردن شایسته ترین یکی از دو امر (52) دانسته و گفتهاند (جوهری): «تَحرّی» از «حَریّ» اشتقاق یافته است و «تحرّی» در اشیا طلب چیزی است که به گمان قوی عمل کردن به آن شایسته تر (از عمل به شیء دیگر) است. (53)
10. تَحسّس
«تَحسُّس» از «حَسّ» (حاء و سین) (54) اشتقاق یافته و برخی اهل لغت جمله «تحسّستُ خَبَراً» را به معنای طلب خبر و سؤال از یک شیء دانستهاند. (55) بعضی دیگر «تحسُّس» را به خبرگرفتن از یک شخص (56) یا شیء (57) معنا کرده یا گفتهاند: معنای آن تطلّب (طلب کردن) است. (58)اگر «تحسّس» به معنای خبرگرفتن باشد - چنانکه از بعضی نقل شد - لازمه آن طلب کردن است.
11. سؤال
«سؤال» مهموز (59) و مصدر «سَألَ» (سین، همزه و لام) (60) به معنای چیزی است که انسان طلب میکند. (61) اهل لغت کمتر به معنای سؤال پرداختهاند؛ شاید به دلیل اینکه مفهوم آن روشن بوده است؛ ولی برخی از آنان معنای آن را در ضمن جمله یا شاهدی از قرآن و... بیان کرده و بعضی هم کلمات و جملاتی آوردهاند که از آنها طلب فهمیده میشود؛ مانند:1. «... و الفقیرُ یسَمّی سائلاً»: (62) فقیر را سائل گویند. روشن است فقیر برای رفع نیاز خود طلب میکند.
2. «أَصَبتُ منه سُؤلی»: به طلب و خواسته خود از او رسیدم. (63)
3. «... و اتقوالله الذی تَساءَلوُن به...»: (64) حقوق خود را با نام خدا طلب میکنید. (65)
4. «... سَواءً لِلسّائلینِ...»: (66) در توضیح این آیه گفتهاند برای اینکه هر موجودی قوت و روزی خود را میطلبد. (67)
5. «سَألتُهُ الشّیی وَ سَأَلتُهُ عَنِ الشیئ...»: (68) از او طلب پرداخت کردم و از او درباره چیزی طلب علم نمودم.
6. ابن برّی میگوید: «سَألته الشّیئ»: از او طلب پرداخت و عطا کردم؛ (69) همچنین میگوید: «سَأَلتُهُ عَنِ الشّیئ»: از او درباره چیزی استخبار (طلب خبر) کردم. (70) از این عبارتهای فوق فهمیده میشود سؤال گاهی برای طلب مال و نظیر آن (استعطایی) و گاهی استخباری است.
7. «لِلسّائِلِ حقٌّ...»: سائل به معناى طالب و سؤل مطلوب است. (71) «سَأَلتُ الله العافیة»: از خدا عافیت را طلب کردم. (72)
12. شهوة
«شهوة» از «شَهو» (شین،هاء و حرف علّه) (73) و جمع آن «شَهوات» (74) است. برخی اهل لغت جمله «تَشَهَّتِ المَرأَة عَلی زَوجِها فَأشهاها» را چنین معنا کردهاند: زن شهوات و خواستههای خود را از شوهر (75) طلب کرد. از این جمله استفاده میشود که مادّه «شهوة» به معنای طلب آمده است.13. طَلب
«طَلب» (طاء، لام و باء) (76) مصدر (77) و به معنای کوشش برای یافتن یک چیز (78) وابتغای یک چیز (79) است. «مَطلب» مصدر و محل طلب است. (80) از شاهد لغوی «فُلانة طِلبُ فُلانٍ ...: فلان زن مطلوب فلان مرد است» (81) میتوان استفاده کرد که طلب (از صفات نفس) ممکن است اظهار نشود.شواهد دیگری از اهل لغت نقل شده است که از آنها فهمیده میشود در طلب، سختی و مشقت هم نهفته است؛ مانند «کلاء مُطلِب...»: گیاهی که دور است و با تلاش و سختی میتوان بر آن دست یافت؛ (82) «ماءُ مَطلُوب و مُطلب ... بِئرٌ طَلوُبٌ»: آبی که با مشقت طلب شده است یا دور است و چاهی که آب آن در عمق زمین است. (83)
14. عَزم
برخی اهل لغت جمله «عَزَمَ عَلَی الأَمر...» را به اراده انسان برای انجام دادن کار (84) معنا کردهاند. از آن استفاده میشود که مادّه «عَزم» به معنای طلب آمده است.15. قصد
برخی اهل لغت، واژه «قصد» را به طلب کردن مشخص یک شیء (85) معنا کردهاند؛ ولی مادّه مذکور به معنای راه مستقیم (86) نیز آمده است و در قرآن به معنای راه مستقیم است، نه طلب کردن. (87)16. کسب
برخی اهل لغت مادّه «کسب» را به طلب معنا کردهاند. (88)معناشناسی تفسیری
1. ابتغاء
بعضی صاحبان تفسیر در ذیل آیه «... وَ ابتَغُوا...» (89) «اِبتغاء» را به طلب معنا کردهاند. (90) برخی مفسران هم در ذیل آیه «... تَبغوُنَها...» (91) گفتهاند: «بَغیة» به معنای طلب است و فعل آن «بَغَیتُ الشیئ: آن شیء را طلب کردم» است؛ (92) یا اظهار داشتهاند: «بَغی» به معنای طلب است. (93)2. اراده
برخی صاحب نظران در مادّه «اراده» اظهار داشتهاند: «رَود» حرکت و سعی ملایم برای طلب یک شیء است؛ همچنین افزودهاند: «اراده» منقول از «رادَ یَرُود» به معنای سعی برای طلب یک شیء است و گاهی از آن معنای امر و گاهی معنای قصد و طلب اراده میشود. این محقق درباره معنای اراده به بعضی از آیات تمسک کرده است. (94) برخی مفسران در ذیل آیه «... یُرِیدُ اللهُ بِکمُ الیُسر...» (95) اظهار داشتهاند: اصل مادّه «اراده» به معنای طلب بوده است و «اراده» برای مراد و مقصود به منزله طلب است؛ زیرا برای آن (مراد) مثل سبب است (96) و بعضی محققان و مفسران هم واژه «اراده» را در آیه «... لا یُرِیدُون عُلُوًّا...» (97) به معنای قصد و طلب دانستهاند. (98)3. التماس
مفسران واژه «التماس» را در ذیل آیه «فالتَمِسوُا نوراً...» (99) به طلب معنا کرده (100) و برخی از آنان گفتهاند: شما منافقان به دنیا بازگردید و از نور ایمان و اعمال خود طلب کنید؛ درحالی که در دنیا نه ایمان داشتید، نه عمل صالح. (101)4. امر
برخی مفسران در ذیل آیه «.... یقطَعُونَ ما أَمرَ اللهِ بِهِ أَن یُوصَلَ...» (102) گفتهاند: (اَمر) سخن گوینده به دیگران (انجام بده) و در برابر نهی است. (103) از این مطلب استفاده میشود که مادّه «امر» در قرآن به معنای طلب در برابر نهی آمده است. بعضی اهل تفسیر هم درباره آیه «... فَما ذا تَأمُر ون» (104) اظهار داشتهاند: حقیقت امر طلب است. (105)5. بحث
برخی لغت شناسان نوشتهاند: «بحث» به معنای کشف و طلب است. (106) بعضی مفسران در ذیل آیه «فَبَعَثَ اللهُ غُرَاباً یَبحَثُ فی الأَرض...» (107) اظهار داشتهاند: معنای اصلی «بحث» طلب یک چیز در خاک است و سپس در معنای بررسی یک امر استعمال شده است؛ (108) یا مادّه «بحث» در آیه ذکر شده را به حفر و کندن (زمین) معنا کردهاند. (109) از مطالب یادشده میتوان نتیجه گرفت مادّه مذکور در آیه به معنای کندن (زمین) و برانگیختن (خاک) است و کندن زمین و برانگیختن خاک برای خاکسپاری نوعی طلب و تلاش است.6. تجسّس
محققان در ذیل آیه «ولا تجَسَّسُوا» (110) اظهار داشتهاند: اصل «جَسّ» (مادّه تجسّس) لمس رگ و شناخت ضربان آن برای حکم کردن به تندرستی یا بیماری بوده است و اخص از «حسّ» میباشد؛ زیرا «حَسّ» معرفت حسّی و «جَسّ» شناخت پیداکردن به یک حالت حسّی است. (111) برخی مفسران گفتهاند: (در آیه) از عیبجویی (طلب عیوب) مومنان نهی شده است و أبوعبیده «تجسّس» و «تحسّس» را یکی دانسته است؛ ولی أخفش میگوید: «تجسّس» (طلب) امر پنهان و «تحسّس» طلب و تفحص از امر شناخته شده است. (112) بعضی نوشتهاند: «تجسّس» تفحص و طلب عیوب مردم است؛ (113) یا اظهار داشتهاند: «تجسّس» تحقیق و طلب پنهان بوده و از «جسّ» اشتقاق یافته است و نامگذاری «جاسوس» از همین باب است. (114)7. تحرّی
برخی صاحب نظران در لغات قرآن درباره «تَحَرّوا رَشَدا» (115) گفتهاند: «حَری» (مادّه «تَحَرَّوا») به معنای قصد کردن حَرا و جانب یک شیء است. (116) مفسران «تَحَّرَوا» را به طلب (117) و قصد (118) معنا کرده و بعضی از آنان اظهار داشتهاند: «تَحرّی» طلب «حَرا» است؛ یعنی چیزی که سزوار است انجام بگیرد. (119)8. تحسّس
برخی مفسران در ذیل آیه «... فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُف...» (120) گفتهاند: طلب یک شیء کار حسّ است و «تحسّس» و «تجسّس» به یک معنا هستند. (121) برخی از آنان افزودهاند: «تحسّس» در طلب خیر و «تجسّس» در طلب شرّ به کار میرود. (122) بعضی هم اظهار داشتهاند: «تحسّس» از احساس به معنای معرفت و منظور از آن در آیه، طلب و جستجوی خبر از یوسف (علیه السلام) است و «تجسّس» از «جسّ» به معنای طلب است؛ (123) یا نوشتهاند: «تحسّس» شدت طلب و معرفت پیداکردن و اعم از «تجسُّس» است؛ زیرا «تجسُّس» در طلب همراه با پنهان کاری و پوشش کاربرد دارد. (124)9. سؤال
برخی مفسران در ذیل آیه «أَم تُرِیدُونَ أَن تَسألُوا رَسُولَکم کمَا سُئِلَ مُوسَی...» (125) گفتهاند: سؤال طلب کردن امری از کسی است که معنای طلب را میداند. (126) بعضی دیگر تنها سؤال «... بِسُؤَالِ نَعجَتِک...» (127) را به معنای مطلق طلب گرفتهاند (128) و البته این معنا در مواردی است که سؤال برای رفع نیاز مد نظر بوده است؛ نه پرسش و طلب برای دانستن امری.علامه طباطبایی ذیل آیه: «و آتَاکم مِّن کلِّ مَا سَأَلتُمُوهُ...» (129) میفرماید: سؤال طلب است و فرق آن با طلب در این است که سؤال تنها از صاحب عقل پرسیده میشود و طلب اعم از سؤال است و میافزاید: نیاز انسان را به سؤال وامی دارد و حقیقت سؤال همین اظهار نیاز است؛ گرچه یکی از اقسام سؤال، سؤال لفظی است. (130)
بعضی مفسران در ذیل آیه «یَسأَلُونَک عَنِ الأَنفالِ ...» (131) گفتهاند: سؤال اگر به معنای طلب علم (استعلامی) باشد، با دو مفعول متعدی میشود و مفعول دوم با حرف «عن» و گاهی اوقات بدون حرف و واسطه است؛ اما چنانچه به معنای طلب مال یا چیز دیگری (استعطایی) باشد، با دو مفعول بدون حرف و احیاناً با حرف «من» متعدی میشود. (132)
برخی مفسران سؤال خدا از صادقان را در آیه «لِیسأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدقِهِم...» (133) کنایه از مؤاخذه دانستهاند. (134)
10. شهوت
برخی لغت شناسان اظهار داشتهاند: اصل شهوت گرایش نفس به چیزی است که (طلب) و اراده کرده است و در دنیا، شهوت یا صادق است یا کاذب. (135) برخی صاحبان تفسیر در ذیل آیه «... إِنَّکم لَتَأتُونَ الرِّجالَ شهَوَة...» (136) گفتهاند: «شهوة» طلب نفس از کاری است که در آن لذت است و مثل اراده نیست؛ زیرا اراده گاهی آدمی را به سوی کاری فرامی خواند که دارای حکمت است؛ ولی شهوت در وجود ما از ناحیه خدا ضروری (و غریزی) است و اراده از فعل (و اختیار) ما سرچشمه میگیرد؛ (137) همچنین ذیل آیه «... وَ هُم فی مَا اشتَهَت أَنفُسُهُم...» (138) فرمودهاند: «شهوة» (ماده اشتهاء) لذت طلبی نفس است. (139) برخی هم اظهار داشتهاند: شهوت، آدمی را برای طلب یک شیء برمی انگیزد؛ (140) یا مرقوم داشتهاند: شهوت طلب خاصّ واخصّ از مطلق طلب است. (141)11. طلب
بعضی مفسران ذیل «... فَلَن تَستَطِیعَ لَهُ طَلَبًا» (142) طلب را دگرگون کردن امری برای یافتن چیزی که از بین رفته است، دانستهاند. این معنای اصلی طلب است؛ ولی به هر کس که از دیگری کار و امری را بخواهد، گفته میشود او با اراده خود طالب این فعل و کار است. (143) در این آیه سخن از نفی قدرت برای رسیدن به آب و طلب آن است و از آن استفاده میشود که برای رسیدن به آب، طلب همراه با تحمّل سختی هم کارساز نیست.طلب درباره غیر انسان هم آمده است؛ همچون: شب و روز (... یطلُبُهُ حَثِیثاً...) (144) آمده: ولی این موارد از باب تشبیه و تمثیل است. (145) در آیه «... ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ المَطلُوبُ» (146) که طلب درباره بتها ذکر شده است، به گفته بعضی از مفسران، طلب بتها بر فرض قدرت داشتن مد نظر است. (147) برخی معنای «طلب» را تفحص و جستجو از ذات یک شیء یا معنا و صفت آن دانستهاند. (148)
جمع بندی و تحلیل نهایی
1. واژگان مزبور در معنای طلب اشتراک و تشابه دارند.2. «بغی» (ریشه «ابتغاء») به معنای طلب (149) آمده است و در بابهای افعال (أبغیتک)، (150) تفعل (تبغیت)، (151) افتعال (اِبتَغَیتُ) (152)، انفعال (ینبغی) (153) و استفعال (إستَبغَیتُ) (154) کاربرد دارد. بنابر قول برخی محققان معنای اصلی در مادّه «بغی» و «ابتغاء» طلب شدید است و حسد، ظلم، زنا، فساد از قراین فهمیده میشود. (155)
در قرآن انسان فاعل حقیقی بغی، التماس و طلب ذکر شده است؛ ولی فاعل سؤال انسان، خدا و ملائکه است. ناگفته نماند سؤالهای خدا و فرشتگان برای طلب علم یا درخواست چیزی نیست؛ بلکه از روی توبیخ یا برای بازخواست است. «بغی» به معنای حسد، ظلم، فساد، زنا و... هم آمده است؛ ولی واژگان مشابه آن چنین نیست.
3. برخی محققان معنای اصلی مادّه «اراده» را طلب همراه با اختیار دانسته و گفتهاند: اراده دو نوع است: الف) اراده محدود انسان؛ ب) اراده نامحدود خدا.
ایشان افزودهاند: «اراده» در مقابل کراهت است و فرق «رود» و «اراده» این است که در «رود» حالت طلب تا لحظه اختیار است و «رائد» بر کسی اطلاق میشود که در صدد طلب و اختیار باشد؛ ولی «اراده» از باب افعال بر وقوع فعل از فاعل دلالت میکند و نظر به صدور فعل از فاعل است. این معنا در پی فعلیت یافتن طلب و اختیار تحقق مییابد. (156)
ظاهر عبارت برخی اهل لغت (157) نظر فوق مبنی بر نهفته بودن قید اختیار در معنای مادّه «اراده» را تایید میکند و وجود همین قید در معنای «اراده» میتواند وجه تمایز آن با دیگر واژگان مشابه باشد. تمام واژگانی که به معنای طلب است، در صورت اسناد به انسان، با اختیار همراه است؛ ولی در معنای موادّ آنها حیثیت اختیار لحاظ نگشته است؛ البته بعضی در فرق اراده با شهوت به وجود اختیار در اراده و لحاظ نکردن آن در شهوت اشاره کردهاند. (158)
4. «لَمس» (ریشه التماس) به معنای طلب با دست و تماس با بدن (159) در باب تفعّل (تلمّس)، (160) افتعال (... التماس) (161) و مفاعله (لامس) کاربرد دارد و «التماس» از بسیاری کاربرد در معنای یادشده به معنای مطلق طلب آمده است؛ (162) گرچه برخی اهل لغت کاربرد واژه «لمس» (و التماس) را در طلب از باب استعاره و مجاز دانسته (163) و بعضی اهل تحقیق گفتهاند: «لمس» گاهی درباره طلب یک چیز گفته میشود؛ هرچند آن شیء یافت نشود. (164)
از بیانات فوق استفاده میشود که التماس و ابتغاء مترادف نیستند و وضع آن دو برای یک معنا از جهت خصوصیات و شرایط و مناسبات یکسان نبوده است. التماس پس از فراوانی کاربرد با ابتغاء و طلب در معنی یکسان شده و تشابه معنایی پیدا کرده است.
5. از آنچه در بخش معنای لغوی و تفسیری بیان شد، استفاده میشود که یکی از معانی «امر» طلب است؛ ولی برخی محققان اظهار داشتهاند: طلب و تکلیف همراه با استعلا و مطلوب بودن در پی توجه تکلیف از سوی مولا یا خود انسان در معنای مادّه مذکور در تمام موارد محفوظ است؛ (165) در هر حال لحاظ قید استعلا در «امر» به معنای طلب، خواه یکی از معانی آن طلب باشد یا در تمام موارد کاربرد قید طلب و استعلا وجود داشته باشد، میتواند مادّه «امر» را از سایر واژگان مشابه متمایز سازد؛ زیرا در هیچ یک از دیگر واژگان مشابه قید استعلا وجود ندارد. در قرآن مادّه «امر» به معنای طلب همراه با استعلا به خدا، (166) شیطان (167) و انسان (168) نسبت داده شده است.
6. از آنچه برخی لغت شناسان و محققان (ابن درید و راغب) گفتهاند (قبلا نظراتشان نقل شد)، میتوان استفاده کرد که در معنای «بحث» علاوه بر طلب، کشف هم نهفته است؛ ولی برخی محققان لغات قرآن گفتهاند: «بحث» در لغت، طلب یک چیز در زیر خاک و غیر آن است؛ مانند: «بحث فی الارض» (در آیه): زمین را کند (169) و در عرف اثبات، نسبت ایجابی یا سلبی از روی دلیل و طلب اثبات آن از سؤال کننده برای آشکارساختن حق است. بعضی اظهار داشتهاند: مادّه یادشده بر استمرار طلب شیء مجهول با قول یا عمل دلالت دارد و درنهایت به آیه «... یَبحَثُ فیِ الأَرض ...» (170) استشهاد کرده و «بحث» را به عمل فحص و طلب در زمین با استفاده از منقار و پا برای آماده ساختن قبر و گودال معنا کردهاند. (171)
از مجموع نظرات اهل تفسیر و مطالب یادشده درباره معنای تفسیری «بحث»، «کشف» استفاده نمیشود؛ گرچه در استعمالات عرفی حیثیت «کشف» هم وجود دارد و از حدیث منقول از ولى عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) (مَن بَحَثَ، فَقَد طَلَبَ) (172) نیز استنباط میشود که معنای اصلی در مادّه «بحث» تنها طلب است؛ بنابراین اگر قید «کشف» را در معنای «بحث» لحاظ کنیم، این قید میتواند وجه تمایز آن با سایر واژگان مشابه باشد و چنانچه آن را لحاظ نکنیم، «بحث» به معنای مطلق طلب است.
7. «تحرّی» به معنای طلب امری شایسته و سزاوار است. در این راستا برخی پژوهشگران اظهار داشتهاند: معنای اصلی در مادّه «تحرّی» حالت اعتدال در پی زیاده روی و تجاوز است. «تحرّی» از باب تفعل برای قبول (مطاوعه) به معنای در حّد وسط و قرب اعتدال قرار گرفتن است و حالت اعتدال اقتضا میکند انسان امر شایسته و سزاوار را طلب کند؛ زیرا در «تحرّی» طلب و قصد وجود دارد (173) و در آیه «... تحَرَّوا رَشَدًا» (174) معنای آن چنین خواهد بود: آنان در حالت معتدلی از رشد در برابر متجاوزان از حد اعتدال و عدالت قرار گرفتند.
از مجموع مطالب یادشده درباره «تحرّی» استفاده میشود که شایسته بودن در مادّه اصلی (حری) نهفته است و از «تحرّی» (باب تفعلی) طلب فهمیده میشود. چنین خصوصیتی در هیچ یک از دیگر واژگان مشابه وجود ندارد و همین جهت میتواند وجه افتراق واژه «تحرّی» با سایر واژگان مشابه باشد.
8. در بخش معنای لغوی و تفسیری بیان شد «تجسّس» از مادّه «جسّ» و «تحسّس» از ریشه «حسّ» هستند. برخی محققان در تحقیق معنای مادّه «جَسّ» و «حَسّ» اظهار داشتهاند: «جَسّ» شناختن و اطلاع یافتن از راه تدبیر و دقت و «حَسّ» مطلق احساس و ادراک و اعم از «جَسّ» است. (175) با توجه به مطلب فوق و آنچه در معنای لغوی و تفسیری گفته شد، استفاده میشود که در مادّه «تجسّس» و «تحسّس» طلب نیست؛ بلکه طلب از باب تفعل قابل استنباط است و فرق این دو کلمه با عنایت به مادّه و ریشه است. همین جهت وجه تمایز این دو واژه با دیگر واژگان مشابه است. (176)
9. «سؤال» به معنای طلب علم یا مال است و در همین معنا به باب تفاعل (تساء لون) (177) در میآید. سؤال در طلب علم و خبر یا طلب مال و عافیت و همانند آن کاربرد دارد و روشن است این طلب باید اظهار شود؛ از این جهت جوهری آن را اینگونه معنا کرده بود: «سؤال» چیزی است که انسان سؤال میکند؛ (178) ولی طلب و التماس و ابتغاء امکان دارد با اظهار کلامی یا بدون آن باشد و از مثالهایی مانند «فلان زن خواهان و طالب فلان مرد است» (179) استفاده میشود که در طلب و واژههای «التماس» و «ابتغاء» اظهار لفظی لازم نیست.
10. معنای اصلی مادّه «شهوت» رغبت و گرایش شدید نفس به امر ملایم است و «اشتهاء» از باب افتعال بر مطاوعه و اختیار (نیز) دلالت میکند. (180) چنانچه در معنای تفسیری بیان شد، مادّه «شهوت» گرایش و طلب نفسانی غریزی است. به گفته برخی، این مطلب از ناحیه خداست و مثل اراده از فعل (و اختیار) انسان سرچشمه نمیگیرد؛ (181) یا به تعبیر دیگر، شهوت طلب خاصی و اخصّ از مطلق طلب است. (182)
11. «طلب» تلاش برای یافتن یک چیز است (183) و بابهای زیر از آن گرفته شده است: افعال (أطلَبتُ)، (184) تفعّل (تطلّب) (185) و مفاعله (طالبتُه). (186) در بسیاری از موارد - با استناد به شواهد لغوی و قرآنی (قبلا ذکر شد) - در معنای آن مشقت و سختی هم وجود دارد؛ ولی در «التماس» و «بغی» تنها طلب مد نظر است و صعوبت و زحمت مطرح نیست.
پینوشتها:
1. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، صل 181.
2. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 271.
3. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 181. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 154. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 8، ص 210.
4. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 8، ص 211.
5. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ج 1، ص 154.
6. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 57.
7. ابن درید؛ جمهرة اللغه: ص 154. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه: ج8، ص 211. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 271. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص57.
8. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 181. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص 2282. احمدبن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ج 1 - 2، ص 57.
9. ابن درید؛ جمهرة اللغة؛ ج 1، ص 154.
10. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 181.
11. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 8، ص 209.
12. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص 2281.
13. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 154. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 271.
14. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب النه؛ ج 8، ص 210. أبوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 27.
15. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 6، ص 2282.
16. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 8، ص 211.
17. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 181. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص 2282. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 27.
18. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 8، ص 211. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 27.
19. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 451.
20. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ج 1، ص 275. ابن درید؛ جمهرةاللغه: ج 1، ص 269. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 4، ص 141 (به نقل از لیث). ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 451. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 451.
«اجتراح» در قرآن به معنای اکتساب (عمل) آمده است، نه طلب علاقه مندان میتوانند برای آگاهی بیشتر به منابع تفسیری در ذیل آیه 21 سوره جاثیه و التحقیق فی کلمات القرآن (ج 2، ص 69) مراجعه کنند.
21. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج2، ص 457.
22. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج1، ص 726. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 160 (به نقل از لیث).
23. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ج 2، ص 98. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 160. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 478. ابن فارس؛ معجم مقایس اللغه؛ ج 2، ص 457.
24. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 245.
25. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 5، ص 73.
26. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 3، ص 1465. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 3، ص 121. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 9، ص103. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه صحاح العربیه؛ ج 4، ص 1415. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المیر؛ ص 499.
27. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج5، ص 73. «اقتراف» در قرآن به معنای اکتساب و عمل یا قرب و احاطه آمده است، نه به معنای طلب. علاقه مندان میتوانند برای اطلاع بیشتر به منابع تفسیری در ذیل مشتقات «اقتراف» و التحقیق فی کلمات القرآن (ج 9، ص 247) مراجعه کنند.
28. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج5، ص210.
29. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 3، ص 1654. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 12، ص 456.
30. ابن درید؛ جمهرةاللغة؛ ج 3، ص297. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 5، ص210. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 558.
31. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج5، ص210.
32. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 3، ص 975.
33.ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 5، ص 210.
34. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 414.
35. ابن منظور لسان العرب؛ ج12، ص 327.
36. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 137.
37. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 102. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 15، ص 289 (به نقل از لیث).
38. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 21.
39. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 204.
40. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 134. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 4، ص 482.
41. ابن درید؛ جمهرة اللغه ج 1، ص 98 .
42. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج1، ص 273.
43. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 414.
44. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 291. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج1، ص283 . ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تھذیب اللغه؛ج 10، ص 448. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج3، ص 913.
45. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 291. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 283. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 10، ص 448.
46. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج3، ص 913.
47. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 101.
48. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص47.
49. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 374. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج5، ص 213 (به نقل از لیث).
50. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 1، ص 393.
51. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص 2311.
52. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 133.
53. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 6، ص 2311.
54. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 9.
55. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 382.
56. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 3، ص 409 (به نقل از ابوعبید).
57. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 3، ص 918.
58. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 136.
59. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 13، ص 67.
60. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 3، ص 124.
61. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج5، ص 1724.
62. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 779. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج13، ص 67.
63. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 199.
64. نساء: 1.
65. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 6، ص 134.
66. فصّلت: 10.
67. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج6، ص 134.
68. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه صحاح العربیه؛ ج 5، ص 1723.
69. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 6، ص 134.
70. همان.
71. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 297.
72. همان.
73. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج3، ص 220.
74. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 220.
75. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 952. ابومنصور محمدبن احمد ازهری ؛ تهذیب اللغه؛ ج6، ص 355.
76. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج3، ص 417.
77. ابن درید؛ الاشتقاق؛ ص 12. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 2، ص 455.
78. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین: ج2، ص 1087. ابومنصور محمد بن احمد ازهری ؛ تهذیب اللغه؛ ج 13، ص 351.
79. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 3، ص 417.
80. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 375.
81. ابن درید؛ الاشتقاق؛ ص 12. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج2، ص 255. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 282.
82. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 1087. ابن درید؛ الاشتقاق؛ ص 12. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 2، ص 256. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج13، ص 351. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 1، ص 172. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 3، ص 318. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 282.
83. ابن درید؛ الاشتقاق؛ ص 12. همو، جمهرة اللغه؛ ج2 ص 455. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 13، ص 351. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 1، ص 172. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 3، ص 318. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 282.
84. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 9، ص 193. مادّه مذکور در قرآن به معنای طلب نیامده است.
85. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 504.
86. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 3، ص 1481.
87. مادّه «قصد» و «اقتصاد» در قرآن به معنای طلب نیامده است؛ بلکه به معنای استقامت و اعتدال در راه و روش است. علاقه مندان میتوانند در این باره به تفاسیر مراجعه کنند.
88. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه وصحاح العربیه ج 1، ص 212. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج5، ص 179. مادّه «کسب» و «اکتساب» در قرآن به معنای طلب نیامده است؛ بلکه مفسران آن دو را به معنای عمل دانستهاند. این معنا در واژگان «عمل، فعل و کسب» معناشناسی خواهد شد. علاقه مندان میتوانند برای اطلاع بیشتر به منابع تفسیری در ذیل مشتقات «کسب» و «اکتساب» مراجعه کنند. همچنین ر.ک: محمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 4. ص 337 (ذیل نساء: 32). حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 10، ص 53.
89. بقره: 187.
90. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص47. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 1، ص 338. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 2، ص 183.
91. آل عمران: 99. در قرآن واژه «بغی» و مشتقات آن روی هم 96 بار آمده است.
92. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص 800.
93. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج3، ص 26.
94. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 371. مشتقات مختلف مادّه «اراده» در 148 آیه ذکر شده است.
95. بقره: 185.
96. محمد بن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 124. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص 495.
97. قصص: 83.
98. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 371. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج3، ص 394 (به نقل از حسن).
99. حدید: 13.
100. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 9، ص 526. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 4، ص 270.
101. اقتباس از: حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 19، ص 156.
102. بقره: 27. امر و مشتقات آن در قرآن زیاد است.
103. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 118. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص 169. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 1، ص 21. ابوالفضل شهاب الدین آلوسی؛ روح المعانی؛ ج 1، ص338.
104. اعراف : 110.
105. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 8، ص 229.
106. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 108.
107. مائده: 31.
108. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج2-1، ص285. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج5، ص 306.
109. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 1، ص 626. اسماعیل حقی بروسوی؛ روح البیان؛ ج 2، ص 460.
110. حجرات: 12.
111. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 196.
112. اقتباس از: فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 9-10، ص 205. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبی؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 16، ص 218.
113. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج4، ص194.
114. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ج 26، ص 211.
115. جنّ: 14.
116. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 230.
117. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 10، ص 152.
118. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 4، ص 372. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 20، ص 45.
119. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 29، ص 220.
120. یوسف: 87.
121. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج6، ص 185.
122. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 2، ص 374.
123. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 2، ص 500.
124. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 12، ص 110.
125. بقره: 108.
126. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 404. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1، ص 350.
127. ص: 24.
128. ابوالفضل شهاب الدین آلوسی؛ روح المعانی؛ ج13، ص 266. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 23، ص 236.
129. ابراهیم: 34.
130. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 12، ص 60. بیشتر مفسران هر کجا در ذیل آیات مربوط به سؤال، معنایی برای آن گفتهاند، تنها به ذکر طلب بسنده کرده و کمتر به جزئیات معنایی آن پرداختهاند. واژه «سؤال» در قرآن یک بار و مشتقات آن از فعل ثلاثی ماضی هفده بار، فعل مضارع هفتاد بار، فعل امر چهارده بار، اسم فاعل هفت بار، اسم مفعول شش بار و از باب تفاعل نه بار ذکر شده است.
131. انفال: 1.
132. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 9، ص 248. وهبه زحیلی: التفسیرالمنیر؛ ج 9، ص 241.
133. احزاب: 8.
134. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 21، ص 276. سؤالهایی از نوع سؤال خدا یا سؤال در صحنه قیامت برای فهم (استعلامی) و درخواست و طلب مال و... (استعطایی) نیستند؛ بلکه برای توبیخ یا اقرار گرفتن یا باز خواست به کار میروند.
135. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 468. واژه «شهوة» و مشتقات آن در سیزده آیه ذکر شده است.
136. اعراف: 81.
137. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، ص 684.
138. انبیاء: 102.
139. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج5-6، ص103.
140. محمد بن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 253، (ذیل بقره: 56).
141. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 17، ص 390، (ذیل سجده: 132).
142. کهف: 41.
143. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 7، ص 48. مشتقات «طلب» تنها در آیات زیر آمده است: اعراف: 54. حج: 73.
144. اعراف: 54.
145. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج 8، ص 167.
146. حج: 73.
147. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 14، ص 408.
148. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 522.
149. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 271.
150. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 8، ص210. اسماعیل بن حقاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص 2283.
151. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص2281. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص57.
152. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج1 ، ص 181. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص 2281. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 57.
153. یس: 61. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6 ص 2282.
154. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 8، ص 212.
155. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 1، ص 309-310.
156. همان، ج4، ص 234.
157. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 160. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 245.
158. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، ص 684، ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص 132.
159. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج5، ص210.
160. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه صحاح العربیه؛ ج 3، ص 975. ابن فارس؛ معجم مقایس اللغه؛ ج5، ص210.
161. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 3، ص 975. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 12، ص 327.
162. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج2، ص297. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج5، ص. 210.
163. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 12، ص 327.
164. ابوالبقاء الکفوی؛ الکلیات؛ ص 799.
165. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 1، ص 144-145.
166. نحل: 90.
167. نساء: 119.
168. یوسف: 32.
160. ابوالبقاء الکفوی؛ الکلیات؛ ص 245.
170. مائده: 31.
171. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 1، ص 214.
172. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 51، ص 340.
173. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 2، ص 206.
174. جن: 14.
175. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج2، ص 87.
176. فرقهای واژه «تجسّس» با «تحسّس» در بخش معنای تفسیری ذکر شد.
177. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 5، ص 1724. ابن منظور؛ لسان العربی ج 2، ص 134.
178. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه صحاح العربیه، ج5، ص 1723.
179. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 2، ص 455.
180. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج6، ص 144.
181. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، ص 684.
182. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 17، ص 390.
183. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 1087. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج13، ص 351.
184. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 3، ص 418. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 13، ص 351.
185. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 1087. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ص 351. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 1، ص 172.
186. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 1087. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج13، ص 351. أبوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ج 1، ص 282.
جمعی از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحلیل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)، چاپ اول.