واژه شناسی قرآنی: اِبلاس، قُنوط، يَأس

«ابلاس» از «بلس» (باء، لام و سين) گرفته شده است. اين مادّه به معناي يأس و نوميدي، ندامت و پشيماني، حيرت و سرگرداني
سه‌شنبه، 20 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه شناسی قرآنی: اِبلاس، قُنوط، يَأس
واژه شناسی قرآنی:اِبلاس، قُنوط، يَأس

نويسنده: گروه نويسندگان

 

معناشناسي لغوي

1. اِبلاس

«ابلاس» از «بلس» (باء، لام و سين) (1) گرفته شده است. اين مادّه به معناي يأس و نوميدي، (2) ندامت و پشيماني، (3) حيرت و سرگرداني (4) و قطع اميد از رحمت الهي (5) آمده است. ابليس نيز به جهت مأيوس شدن از رحمت الهي، (6) يأس از خير (7) لعن و نفرين شدن (8) يا يأس از رحمت الهي همراه با حيرت (9) بدين نام خوانده شده است. برخي اهل لغت «أبلس» را سکوت معنا کرده‌اند؛ چنانچه گفته مي‌شود «أَبلَسَ الرّجل»: يعني آن مرد از روي يأس، (10) غم و اندوه (11) يا ترس (12) سکوت کرد.

2. قُنوط

«قنوط» از «قنط» (قاف، نون و طاء) به معناي يأس و نااميدي از چيزي است. (13) «قنوط» از منظر اهل لغت به معناي يأس، (14) يأس از خير (15) و يأس از رحمت خدا (16) آمده است و گفته‌اند اين واژه بر أشدّ يأس (17) دلالت دارد.

3. يأس

«يأس» (ياء، همزه و سين) به معناي قطع اميد، (18) نقيض رجا، (19) قطع آرزو، (20) قطع طمع (21) و نااميد بودن (22) آمده است از نظر برخي، واژه «يَيأَسُ» (مشتق از يأس) در مثل «أَلَم يَيأسِ» به معناي «يعلم» آمده است (23) و مقصود، رسيدن به چنان علم و آگاهي اي است که بر اثر آن از نادانسته‌هاي پيشين خود مأيوس شود و در واقع يقين کند چيزي غير آنچه مي‌دانسته است، وجود ندارد؛ (24) گرچه راغب اين مطلب را رد کرده و آن را نيز به يأس و نوميدي معنا کرده است. (25)

معناشناسي تفسيري

1. اِبلاس

برخى از مفسران در تفسير آيه «وَ إذ قُلنا لِلمَلائِکة اسجُدُوا لِادَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ إبليسَ...» (26) «إبليس» را مشتق از «إبلاس» و به معناي يأس و دوري از خير، (27) ندامت و پشيماني، (28) حزن، (29) حيرت و سرگرداني (30) و حزن ناشي از شدت يأس (31) دانسته‌اند. از نظر برخي، واژه «ابليس» عجمي و غيرمنصرف است. (32) در ذيل آيه «حَتّي اِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذناهُم بَغتَة فَإِذا هُم مُبلِسُون» (33) «مُبلِس» اسم فاعل از أبلس) به معناى فرد محزون، مبهوت و مأيوس از خير، (34) حسرت زده و نااميد، (35) محزون و پشيمان، (36) مأيوس از هر خير (37) و خاموش و ساکت بر اثر نداشتن هيچ گونه حجت و برهان (38) تفسير شده است. همچنين در تفسير آيه «وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ» (39) «إبلاس» را به معناي يأس، (40) يأس همراه با شکستگي، (41) نااميدي توأم با غم و غصه (42) و يا يأس و قنوط (43) دانسته‌اند.

2. قنوط

مفسران در تفسير آيات «فَلا تَکُن مِنَ القانِطين... قالَ وَ مَن يَقنَطُ مِن رَحمَةِ اللهِ اِلا الضّالُّون» (44) واژه «قنوط» را به يأس، (45) يأس از رحمت الهي (46) و در آيه «وَ اِذا أَذَقنا النّاسَ رَحمَةً فَرِحُوا بِها... اِذا هُم يَقنَطُون» (47) به بي صبري، (48) يأس، (49) يأس از فرج و رحمت الهي (50) و يأس صريح و آشکار (51) تفسير کرده‌اند.

3. يأس

مفسران در تفسير آيه «... اليومَ يَئِسَ الّذِين کَفَرُوا مِن دينِکُم...» (52) واژه «يأس» را به معناي قطع طمع و اميد (53) (قطع اميد کافران از رويگرداني مسلمانان از اسلام و بازگشت به شرک و کفر) (54) دانسته و برخي نيز آن را مقابل رجا (55) تفسير کرده‌اند. در تفسير آيه «وَ لَئِن أَذَقنا الإنسانَ مِنّا رَحمَةً ثُمَّ نَزَعناها مِنهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ کَفُور» (56) نيز مادّه يادشده به قُنوط، (57) نقيض رجا، (58) قطع اميد (59) و قطع اميد از تحقق و وقوع شيء مورد انتظار (60) معنا شده است.

جمع‌بندي و تحليل نهايي

1. واژگان مزبور در معناي نااميدي اشتراک دارند.
2. «ابلاس» يأس شديدي است که بر اثر اعمال زشت خود يا ديگري حاصل شده است و همراه با حزن، شکستگي، سکوت (61) حيرت و منقطع شدن از چيزي است؛ در نتيجه معناي آن با ديگر واژگان متفاوت خواهد بود.
3. «قنوط» به معناي يأس (62) از رحمت الهي، (63) بي صبري (64) و ضدّ رجا و اميدواري (65) آمده است؛ ولي گفته‌اند قنوط مرحله‌اي بالاتر از يأس است و شديدترين يأس را «قنوط» مي‌گويند؛ (66) آمدن قنوط بعد از يأس در آيه 49 سوره فصلت شدت يأس را مي‌رساند. (67) از نظر برخي، يأس قطع اميد و قنوط قطع اميد همراه با ضعف و شکستگي است که در چهره انسان نمايان مي‌شود. (68) گفته‌اند يأس ناميدي از «روح الله» و قنوط يأس از «رحمت الله» است. (69) بعضي هم قنوط را در جايي دانسته‌اند که آدمي به پروردگار خود سوء ظن دارد و يأس در جايي است که انسان از اجابت دعاي خود نااميد است. (70)
4. در فرق «يأس» و «ابلاس» گفته‌اند «ابلاس» از باب افعال بر يأس شديد دلالت دارد که از کردار بد آدمي و گرفتاري شديد نشئت مي‌گيرد؛ در صورتي که يأس اعم است؛ خواه اين نااميدي بر اثر بدي کردار خود انسان باشد يا ديگري. (71)
«يأس» قطع توقع و انتظار از تحقق امري است که بيشتر در خيرات (72) وجود دارد و زن را در زماني که انتظار حيضش قطع شده باشد، «يائسه» مي‌گويند؛ (73) اما يأس به معناي علم هم آمده است؛ زيرا کسي که از چيزي مأيوس است، در واقع به تحقق نيافتن آن علم دارد؛ (74) يا به چيزي که موجب يأس از خلاف آن مي‌شود، (75) علم دارد و برخي نيز گفته‌اند، يأس به معناي علم نيست؛ بلکه به معناي قطع توقع و انتظار حصول امري است و علم از آثار آن است. (76) ابوالبقاء مدعي است يأس در قرآن همواره به معناي قنوط است؛ مگر در آيه 31 سوره رعد که به معناي علم است. (77)

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 1، ص 299- 300.
2. ابوبکر سجستاني؛ غريب القرآن؛ ص97. اين دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج 1، ص 164. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 1، ص 299-300. ابوالحسين احمد بن فارس رازي؛ مجمل اللغه؛ ص 84. ابن منظور؛ لسان العرب، ج 1، ص 482. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط ج 1، ص 734.
3. ابوعبيد احمد بن محمد هروي؛ الغريبين في القرآن و الحديث؛ ج 1، ص210. ابن منظور؛ لسان العرب ج 1، ص 482. فخرالدين طريحي؛ مجمع البحرين؛ ج 4، ص 54.
4. ابوبکر سجستاني؛ غريب القرآن؛ ص97. ابن اثير؛ النهاية في غريب الحديث؛ ج 1، ص 152. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج1، ص734.
5. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 12، ص 442 (به نقل از ابوبکر).
6. ابن دريد؛ جمهرة اللغه: ج 1، ص 164 - 165. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ص 909. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 1، ص 299-300. فخرالدين طريحي؛ مجمع البحرين؛ ج 4، ص 54.
7. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص189. صاحب بن عباد؛ المحيط في اللغه؛ ج 8، ص 328.
8. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص189.
9. ابوعبيد احمد بن محمد هروي؛ الغريبين في القرآن و الحديث؛ ج 1، ص210.
10. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 29. ابوالحسين احمد بن فارس رازي؛ مجمل اللغه؛ ص 84.
11. اسماعيل بن حماد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج 3، ص 909. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 483. ابن اثير؛ النهاية في غريب الحديث؛ ج، ص 152.
12. ابن اثير؛ النهاية في غريب الحديث؛ ج 1، ص 152.
13. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 5، ص 32.
14. ابوبکر سجستاني؛ غريب القرآن؛ صص 376 و 512. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج3، ص1155. ابوعبيد احمد بن محمد هروي؛ الغريبين في القرآن والحديث؛ ج5، ص1587. ابوالحسين احمد بن فارس رازي؛ مجمل اللغه؛ ص 580. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 11، ص 319.
15. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 685. صاحب بن عباد؛ المحيط في اللغه؛ ج5، ص 329.
16. فخرالدين طريحي؛ مجمع البحرين؛ ج4، ص270.
17. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 11، ص 319.
18. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج6، ص 153.
19. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 124. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج2، ص 623. ابوعبيد احمد بن محمد هروي؛ الغريبين في القرآن والحديث؛ ج6، ص 2048. صاحب بن عباد؛ المحيط في اللغه؛ ج 8، ص 420. ابن اثير؛ النهاية في غريب الحديث؛ ج5، ص 291.
20. ابوالحسين احمد بن فارسي رازي؛ مجمل اللغه؛ ص 766. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج 1، ص 795.
21. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 892.
22. اسماعيل بن حماد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج 3، ص 992. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج15، ص 431. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج1، ص795. فخرالدين طريحي؛ مجمع البحرين؛ ج 4، ص 125.
23. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 124. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج6، ص153. فخرالدين طريحي؛ مجمع البحرين؛ ج4، ص125.
24. ابوزکريا فرّاء؛ معاني القرآن؛ ج 2، ص 63-64. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 15، ص 432.
25. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 892.
26. بقره: 34. واژه «أبلس» و مشتقات آن چهارده بار در قرآن آمده است.
27. محمدبن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 1، ص 325. ابوالحسن نيشابوري؛ الوسيط في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 120. ابو مظفر محمدبن عبدالجبار سمعاني؛ تفسير القرآن؛ ج 1، ص 67. محمدبن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحرالمحيط في التفسير؛ ج 1، ص 244.
28. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 1، ص 325.
29. همان.
30. همان (به نقل از سدي).
31. عبدالاعلي موسوي سبزواري؛ مواهب الرحمن؛ ج 1، ص187.
32. نظام الدين حسن بن محمد نيشابوري؛ الوسيط في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 120 (به نقل از ابن ابناري). ابن جوزي؛ زادالمسير؛ ج 1، ص 65 (به نقل از ابن ابناري و ديگران).
33. انعام: 44.
34. ابومحمد عبدالحق اندلسي؛ المحرر الوجيز؛ ج 2، ص 292. سيدي عبدالرحمن ثعالبي؛ الجواهر الحسان: ج 1، ص 481.
35. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 23.
36. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الكشف و البيان؛ ج 4، ص 147. ابو مظفر محمد بن عبدالجبار سمعاني؛ تفسير القرآن؛ ج 2، ص 104 (به نقل از ابوعبيده).
37. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشف و البيان؛ ج 4، ص 147. ابوالحسن نيشابوري؛ الوسيط في تفسير القرآن؛ ج 2، ص 271 (به نقل از ابن عباس). ابومحمد عبدالحق اندلسي؛ المحرر الوجيز؛ ج 2، ص292.
38. ابوزکريا فرّاء؛ معاني القرآن؛ ج 1، ص 335. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 7، ص 92.
39. روم: 49.
40. محمد بن عمر فخرالدين رازي؛ التفسير الکبير (مفاتيح الغيب)؛ ج 25، ص 117. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 7، ص 62.
41. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 21، ص 74.
42. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 14، ص 30.
43. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 8، ص 26 (به نقل از قتاده). محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 16، ص202.
44. حجر: 55- 56.
45. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 581. ابن جوزي؛ زادالمسر؛ ج4، ص 406. ناصرالدين بيضاوي؛ انوارالتنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 2، ص 383.
46. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشف و البيان؛ ج5، ص345. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج6، ص 343. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5-6، ص 523.
47. روم: 36.
48. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 25، ص 108. محمد بن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحرالمحيط في التفسير؛ ج 8، ص 392.
49. ابن کثير؛ تفسير القرآن العظيم؛ ج 3، ص 443. محمد بن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحرالمحيط في التفسير؛ ج 8، ص 392. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 21، ص 56. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 16، ص 183. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 16، ص 200. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج18، ص 57 (ذيل شوري: 28).
50. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 8، ص 253. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7-8، ص 478. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 14، ص 24.
51. سيدي عبدالرحمن ثعالبي؛ الجواهر الحسان: ج2، ص 546.
52. مائده: 3. واژه «يأس» و مشتقات آن 13 بار در قرآن آمده است.
53. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسيرالقرآن؛ ج 3، ص 434. ابن جوزي؛ زادالمسير؛ ج 2، ص 286. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج5، ص 90. احمد مصطفي مراغي؛ تفسيرالمراغي؛ ج6، ص 54.
54. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 3، ص 434. ابن جوزي؛ زادالمسير؛ ج 2، ص 286.
55. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج5، ص 174.
56. هود: 9.
57. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشف والبيان؛ ج5، ص159. ابوالحسن نيشابوري؛ الوسيط في تفسير القرآن؛ ج 2، ص 566. ابن جوزي؛ زادالمسير؛ ج 4، ص 80.
58. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج5، ص 454. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 10، ص 156.
59. محمودبن عمر زمخشري؛ الكشاف ج2، ص 381.
60. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج5، ص 454. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 10، ص 156.
61. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات؛ ص 34. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 1، ص 330-331.
62. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 581.
63. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشف و البيان؛ ج 8، ص 300. فخرالدين طريحي؛ مجمع البحرين؛ ج4، ص 270.
64. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 25، ص 108.
65. محمد بن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحرالمحيط في التفسير؛ ج 9، ص 212.
66. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 8، ص 69، ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 436.
67. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 9، ص 326.
68. محمد بن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحرالمحيط في التفسير؛ ج 9، ص 315. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 8، ص 372.
69. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشف و البيان؛ ج 8، ص 300.
70. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 15، ص 243.
71. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 1، ص 330-331.
72. همان، ج 9، ص 325.
73. همان، ج 14، ص 224.
74. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 530.
75. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج6، ص 254.
76. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 14، ص225-226.
77. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات؛ ص 978.

منبع مقاله :
جمعي از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحليل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي)، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.