نويسنده: عليرضا قائمينيا
يکي از موارد شگفتآور حرکت خيالي در قرآن در مورد آمدن فرمان (امر) خداوند است. اين مثال را نخست با موارد بشري توضيح ميدهيم. فرض کنيد يک سلطان براي يکي از فرمانروايانش فرماني را ميفرستد تا او کاري را انجام دهد. اين دستور را يک مأمور يا پيک براي فرمانرواي مورد نظر ميآورد. وقتي مأمور حامل فرمان به دربار آن فرمانروا وارد ميشود به او خبر ميدهند که فرمانِ سلطان رسيد. آن فرمانروا هم پس از ديدن پيام به آن عمل ميکند. اين روال طبيعي ماجرا در موارد بشري است.
حال اگر خداوند هم بخواهد فرمان نجات کسي يا قومي يا عذاب آنها را صادر کند، اين فرمان هم به دست مأموران و ملائکهي خاص اين کار ميرسد و آنها هم انجام ميدهند. در اين مورد فرمان خدا در واقع حرکتي ندارد و اگر با قلمرو بشري مقايسه شود و شباهتهاي هستيشناختي و معرفتشناختي لحاظ شود، بايد با امري مقايسه شود که رابطهي مکاني ثابت دارد. به عنوان مثال، خداوند امر را به مأموري ميدهد و آن واسطه هم آن امر را به دست مأمور اجرا ميرساند؛ اما قرآن به صورت ديگري که شامل حرکت خيالي امر است ماجرا را پردازش ميکند. به عنوان نمونه، به آيهاي دربارهي حضرت صالح توجه کنيد:
فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (1)
پس چون فرمان ما در رسيد، صالح و کساني را که با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود رهانيديم و از رسوايي [آن روز] نجات داديم. به يقين، پروردگار تو همان نيرومند شکستناپذير است.
در اين صحنه، امر الهي ميرسد و خداوند حضرت صالح و همراهانش را نجات ميدهد. به طور طبيعي، بايد خدا، فرماني را بفرستد و وقتي اين فرمان به مأمور خاص رسيد، بايد حضرت صالح و همراهانش را نجات دهند. در تعبير آيه چند نکته به نظر ميرسد:
1.امر پديدهاي است که حرکت ميکند و به جايي ميرسد. در حقيقت، حامل امر در امور مادي از جايي به جايي حرکت ميکند. در امور معنوي و مجرد هم حرکتي در کار نيست؛ ولي قرآن حرکتي خيالي براي امر در نظر ميگيرد که از جايي به جايي ميرسد.
2.پس از رسيدن امر خداوند به مأمور مورد نظر، او بايد آن را انجام دهد. در آيه خداوند در داخل صحنه قرار دارد، نه موجودي که بيرون از صحنه است و او ميفرستد؛ بلکه خداوند در صحنه همراه با حضرت صالح و همراهانش هست و وقتي فرمان به آنجا ميرسد، آنها را نجات ميدهد. کاربرد فعل «جاء» نشان ميدهد که خداوند هم داخل صحنه لحاظ شده است. خداوند در اين مورد به اين خاطر داخل ماجرا مفهومسازي شده تا همراهي خود را با حضرت صالح نشان دهد.
نظير اين ماجرا در سورهي هود هم آمده است:
فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ (2)
پس چون فرمان ما آمد، آن [شهر] را زير و زبر کرديم و سنگپارههايي از [نوع] سنگ گلهاي لايه لايه، بر آن فرو ريختيم.
در اين آيه هم مانندِ آيهي قبلي، خداوند در صحنه قرار دارد و امرش به سوي او ميآيد و آنگاه عذاب را بر شهر موردنظر نازل ميسازد. در اين مورد هم که به عذاب مربوط ميشود، خداوند خودش را داخل صحنه در نظر ميگيرد، با اين تفاوت که در مورد حضرت صالح به اين خاطر خداوند داخل صحنه مفهومسازي شده بود که نشان دهد خدا همراه آن حضرت هست و او را تنها نخواهد گذاشت، ولي در اين آيه به اين خاطر خداوند داخل صحنه هست که نشان دهد خود از نزديک آنها را عذاب ميکند، نه اينکه تنها فرمان عذاب را صادر کند و از دور به ماجرا بنگرد؛ خداوند خودش در صحنه حاضر است و عذاب ميکند.
در ماجراي حضرت ابراهيم هم همين نکته ديده ميشود:
يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ (3)
اي ابراهيم! از اين [چون و چرا] روي برتاب، که فرمان پروردگارت آمده و براي آنان عذابي که بيبازگشت است خواهد آمد.
خداوند موجودي در صحنه است که به حضرت ابراهيم خبر رسيدن امر پروردگار را ميدهد. ميتوانيم اين نکته را به طور کلي بدين صورت توضيح دهيم که در مواردي که خداوند با پيامبران راجع به فرا رسيدن زمان عذاب قومشان سخن ميگويد، خودش را درون صحنه در نظر ميگيرد که فرمان عذاب را دريافت کرده است و به آنها ابلاغ ميکند.
به همين ترتيب، در آغاز سورهي نحل هم خداوند موجودي در صحنه است که فرمان خداوند را راجع به مشرکان دريافت کرده، به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و مسلمانان اعلام ميکند؛ به عبارت ديگر، در اين بيان خدا به دو صورت وجود دارد: يکي به عنوان کسي که فرماني را ميفرستد و بيرون از صحنه قرار دارد، و ديگر، به عنوان کسي که داخل صحنه است و فرمان را دريافت ميکند:
أَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (4)
[هان] امر خدا در رسيد، پس در آن شتاب مکنيد. او منزه و فراتر است از آنچه [با وي] شريک ميسازند.
نکتهاي بسيار مهم را نبايد از نظر دور داشت؛ مفهومسازي «امر» به صورت چيزي که حرکت ميکند؛ يعني فرض حرکت خيالي براي آن اين امکان را فراهم ميآورد که خدا درون (و يا بيرون از) صحنه در نظر گرفته شود و اگر حرکت خيالي در اين مورد به کار نميرفت، هرگز اين امکان فراهم نميآمد. به طور کلي، در چنين مواردي حرکت خيالي زمينهاي براي صحنهپردازي قرار ميگيرد که خداوند در آن نقش خاصي دارد. به عنوان نمونه، در آيهي اخير خداوند هم عينيسازي شده (در آيه با لفظ «الله» آمده) است؛ يعني به عنوان کسي در نظر گرفته شده که بيرون از ماجرا قرار دارد و هم به عنوان کسي که فرمان خدا را ميگيرد و درون ماجرا قرار دارد، مفهومسازي شده است.
پينوشتها:
1.هود: 66.
2.هود: 82.
3.هود: 76.
4.نحل: 1.
قائمينيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول