مقدمه
نهضت مشروطيت از جهت مقدمات، مباني فکري و نظري، روند حوادث و دستاوردهاي آن را بايد به عنوان مهمترين خيزش عمومي و نقطه عطف تحولات سياسي اجتماعي ايران تا آن روز به حساب آورد. اين حرکت پايهها و ارکان نظام فکري و سياسي سنتي جامعه ايران را به لرزه درآورد و نشانه ورود ايران به دوره جديدي از تحولات سياسي و اجتماعي و کاملاً متفاوت با گذشته بود. تلاش براي مهار کردن قدرت سياسي و محدود کردن اختيار سلاطين و حکام، ورود مفاهيم و واژههاي نو مانند «مشروطه»، «قانون اساسي»، «قوه مقننه» و ... تأسيس نهادهاي سياسي جديد، براي نخستين بار در تاريخ کهن ايران، وارد فضاي فکري و سياسي جامعه شد. جامعه مذهبي و سنتي خو گرفته به استبداد مطلق در مقابل اين تحولات از دو سو با چالشهاي جدي مواجه شد، انطباق يا ضديت اين امور با مباني ديني دغدغه مهم علما و رهبران مذهبي بود. از ديگر سو نيز نظام استبدادي مزمن و ريشه دار نسبت به هرگونه تغيير و تحول و کاهش قدرت مقاومت شديدي از خود نشان ميداد. معمولاً نيروهاي فعال و موثر در شکل گيري مشروطه را به دو گروه روشنفکران و نيروهاي مذهبي تقسيم ميکنند. اين تقسيم بندي براي شناخت کنشگران عصر مشروطه دقيق نبوده و نميتواند حق مطلب را آنگونه که بايد ادا کند. بررسي همه جانبه تحولات اين دوره نشان ميدهد چالشها و مناقشات فکري و نظري در بين رهبران مذهبي با يکديگر بر سر اصول و مباني مشروطه نيز بسيار جدي بوده است. لذا ميتوان نيروهاي اجتماعي موثر در نهضت مشروطيت را به سه گروه تقسيم نمود.در يکسو روشنفکران آزاديخواه و مشروطه طلب قرار داشتند که اصولاً دغدغه حاکميت دين را نداشته و صرفاً خواهان برقراري نظام مشروطه و کنترل استبداد بودند. اين گروه شريعت و مشروطيت را قابل جمع ندانسته و تحقق مشروطيت را ولو با به حاشيه راندن دين و شريعت هدف اصلي خود قرار دادند. در ديگر سو نيز دين مداران شريعتخواهي قرار داشتند که آنان نيز شريعت مداري و مشروطهخواهي را مغاير و متضاد ميدانستند و بر طرد و حذف انديشه مشروطهخواهي براي حفظ شريعت مصمم بودند. اين گروه «مشروعه خواهاني» بودند که مشروطيت را متضاد دين و دينداري و در نتيجه غير مشروع ميدانستند. در ميانه اين دو طيف معارض، گروهي حضور داشتند که هم خواهان کنترل خودکامگي نظام استبدادي از طريق برقراري نظام مشروطه و تحت اداره نمايندگان ملت بودند و هم اينکه نظام مشروطه را با دينداري و شريعت مداري مغاير نميدانستند و معتقد بودند که اين نوع نظام سياسي ميتواند ملتزم به شريعت و ضامن تحقق احکام دين و آيين اسلام باشد. سيد محمد طباطبايي يکي از چهرههاي برجسته گروه اخير بود. او به عنوان يک مجتهد و رهبر روحاني به مبارزه مستمر و پيگير با نظام استبدادي وقت مبادرت ورزيد و در برقراري نظام مشروطه نقش مؤثر و کم نظيري ايفا نمود. مجتهد بودن و داشتن پايگاه دين، نوگرا بودن، آشنايي با مباني مشروطه و مفاهيم جديد، اطلاع از اوضاع روز دنيا، عدالت خواهي، ظلم ستيزي، داشتن ارتباط و تعامل با طيفهاي مذهبي و منور الفکران، صداقت و سلامت نفس و بري بودن از شائبههاي دينخواهي و قدرت طلبي و ... ويژگيهايي هستند که اجتماع آنها در وجود طباطبايي از او شخصيت ممتاز و کم نظيري ساخته بود و توانست به مدد همين خصوصيات سهم بزرگي از رهبري نهضت مشروطه را به خود اختصاص دهد. طباطبايي اثر مدون و منسجمي در حوزه انديشه سياسي تدوين و ارائه نکرده است. او از جايگاه يک مجتهد و عالم ديني به مقوله سياست و حکومت داري نگريسته و يک رهبر مذهبي با نگرشهاي سياسي محسوب ميگردد. لذا ديدگاههاي سياسي طباطبايي را بايد در خلال سخنرانيها، نامه نگاريها، بيانيههاي مشترک و انفرادي و اظهار نظرهاي متفرقه در طول دوره فعاليت سياسي او جستجو و تدوين کرد. بر اين اساس در اين مقاله تلاش شده است وجوه و ابعاد انديشه سياسي طباطبايي در روند تحولات نهضت مشروطه استخراج و عرضه گردد.
شرح حال
1. زندگي
آيت الله سيد محمد طباطبايي فرزند سيد صادق طباطبايي همداني که به سنگلجي و آقا کوچک نيز معروف است در نوزدهم ماه ذيحجه الحرام سال 1257 ق در کربلا متولد شد. (1) پدر وي سيد صادق طباطبايي مجتهد بزرگ و نامي مقيم تهران و پدر بزرگش سيد مهدي طباطبايي نيز روحاني برجسته ساکن در همدان بودند. پدر سيد مهدي، بنام ميرزا سيد علي کبير از چهرههاي روحاني و برجسته و معروف بوده است. (2) بر اين اساس خاندان طباطبايي و اجداد او همه از اهل علم و دين بوده و مجتهدان برجستهاي از ميان آنان برخاستهاند. او فقه و اصول را نزد پدرش و علوم عقلي را از ميرزا ابوالحسن جلوه - فيلسوف بزرگ عصر ناصري - و اخلاق را از حاج شيخ هادي نجم آبادي فرا گرفت. در سال 1299 ق به روسيه و عثماني رفت و از آنجا عازم سفر حج شد. در بازگشت به عتبات عاليات در عراق رفت و در سامرا اقامت گزيد. سالها در درس حاج ميرزا حسن شيرازي شرکت کرد و به مقام اجتهاد رسيد. در سال 1311 ق به تهران بازگشت. (3) طباطبايي داراي افکار آزاديخواهانه بود و نسبت به اوضاع زمان خود آگاهي داشت. ناظم الاسلام کرماني در توصيف او ميگويد:«تاکنون عالمي به اين خوبي و آگاهي و صحت و انصاف نديديم. سياسي ميداند، خطوط خارجه را ميخواند؛ بحقوق ملل عارف، بقوانين ممالک و دول واقف، ملت دوست، معارف خواه، وطن شناس، دولتخواه، بمواقف و مقتضيات عصر آگاه، با دانش...» (4)
آشنايي و ارتباط با سيد جمال الدين اسد آبادي و شيخ هادي نجم آبادي افکار و انديشههاي او را تحت تأثير قرار داد. (5) گفته ميشود سيد جمال اسد آبادي (افغاني) استعداد رهبر شدن و راه انداختن مبارزه در راه آزادي را در طباطبايي ميديده است، زيرا هنگامي که اسد آبادي در لندن بود در نامهاي به طباطبايي - که هنوز در سامرا بود - چنين نوشت:
«از لندن به سامره العالم الخبير و الفاضل البصير و المحقق جناب آقا کوچک ادام الله وجوده. همانا امت چشمش را به انبوه مردمي دوخته است که براي کمک به آنها و نجاتشان از اين شرايط بحراني برخاستهاي. چه کسي براي اين وظيفه سزاوارتر از تو است؟ تو مردي هستي خردمند، باهوش، والا همت و داراي دودماني شريف. تو را بدينوسيله آگاه ميسازم که ثبات موقع علماء ايران سبب بلندي و نيرومندي اسلام و روشن شدن حجت آن گرديده است... جمال الدين حسيني». (6)
طباطبايي همچنين ارتباط و رفت و آمدي زيادي با روشنفکران داشت. (7) اين ارتباطات و سفرهاي خارجي و نيز ارتباط با انجمنهاي مخفي موجب آشنايي او با مفاهيم رايج در غرب و اصول نوگرايي شد. افزون بر اينها پيوند با فراماسونري نيز به او نسبت داده شده است. به گفته حامد الگار، سيد صادق طباطبايي و پسرش سيد محمد طباطبايي که بعدها در ميان عالمان پشتيبان مشروطيت از بزرگان به شمار ميرفت، وابستگيهاي ماسوني و شبه ماسوني داشتند. روشن نيست که اين دو به راستين بودن فراماسونري اعتقاد داشتند يا آن را نوعي مصلحت ميشمردند. (8)
طباطبايي از نظر اخلاقي و شخصيتي نيز فرد ممتاز و مورد احترامي بود. منابع دوره مشروطه به سلامت نفس، پاکي روح و دوري او از هرگونه اتهام داشتن اعتراض شخص، دنياخواهي و رياست طلبي صحه گذاشتهاند. سيد حسن تقي زاده در اين زمينه مينويسد:
«تأثير طباطبايي در بين مردم خيلي بود. او غير از درستي و پاکي چيزي نداشت». (9)
او پس از بازگشت به ايران از راههاي مختلف به ترويج افکار آزاديخواهانه خود و تلاش براي افزايش آگاهي مردم ميپرداخت. پس از مرگ ناصر الدين شاه در سال 1313 ق و بازتر شدن نسبي فضاي سياسي کشور مجال بيشتري براي گسترش افکار نوگرايانه اش پيدا کرد و از نظر اجتماعي و علمي نيز نقش مؤثرتري بر عهده گرفت. (10) طباطبايي به برقراري نظام آموزشي نوين اعتقاد داشت و به همين دليل علي رغم مخالفت شديد متعصبين رأساً اقدام به تأسيس «مدرسه اسلام» به سبک جديد و با مديريت فرزندش سيد محمد صادق طباطبايي نمود. اين اقدام او، مقاومت مخالفان که مدارس جديد را به ضديت با ديانت متهم ميکردند در هم شکست و عدم تعارض آموزش جديد با ديانت را مورد تأييد قرار داد و از بانيان معارف جديد عملاً حمايت نمود. (11) طباطبايي همچنين در سال 1319 ق اقدام به تأسيس «انجمن مقدس اسلامي» با هدف ترويج و نشر احکام اسلامي و رفع شبهات نمود. (12)
وقوع حوادثي مانند انتشار عکس مسيونوز بلژيکي مدير گمرکات ايران با لباس روحاني، کتک خوردن برخي علما به دست حاکم کرمان، فلک شدن چند تاجر قند به جرم گرانفروشي توسط علاء الدوله حاکم تهران، برخورد مأموران حکومت با اعتراضات مردمي به تخريب مدرسه و قبرستان کهنه براي احداث بانک توسط روس ها و ... با واکنش تند علما نسبت به حکومت شاه مواجه و موجب اعتراض شديد آنان شد. رهبري اين اعتراضات بر عهده سيد محمد طباطبايي و سيد عبدالله بهبهاني بود. اين دو روحاني برجسته در قيام بر عليه استبداد قاجاريه و تلاش براي مشروطه کردن ايران با يکديگر متحد شده و تا پيروزي نهضت متحد باقي ماندند. اتحاد اين دو مجتهد مطرح مقيم تهران که هر يک داراي پايگاه ديني و مردمي قابل توجهي بودند و به «سيدين سندين» و «سيدين مجتهدين» معروف شده بودند از مهمترين عوامل پيروزي نهضت مشروطه به حساب ميآيد.
طباطبايي و بهبهاني همراه جمعي ديگر از روحانيون در اعتراض به اقدامات عوامل حکومت، در 16 شوال 1323 ق در حضرت عبدالعظيم تحصن کردند که به «مهاجرت صغري» معروف شد و حدود يک ماه طول کشيد. عزل نوز و علاء الدوله و تأسيس عدالتخانه در سراسر ايران از مهمترين درخواستهاي متحصنين از دربار بود. بعد از مهاجرت صغري نيز طباطبايي به طرق مختلف به مبارزات خود عليه ظلم و ستم نظام حاکم ادامه ميداد. در مجالس روضه خواني که در منزل خود بر پا ميکرد سخنراني و مردم را به قيام عليه حکومت تشويق مينمود. طي چند مکاتبه با شاه و صدر اعظم وضعيت اسفبار جامعه و ظلم و ستم عوامل حکومت را گوشزد و آنان را به اصلاح امور فراخواند.
«طباطبايي در چهاردهم جمادي الاولي 1324 موعظه موثري ايراد کرد که برابر اسناد تاريخي درست يک ماه بعد از اين خطابه يعني در چهاردهم جمادي الثاني 1324 فرمان مشروطيت به امضاء مظفرالدين شاه رسيد». (13)
طباطبايي در هجرت کبري همراه بهبهاني وشيخ فضل الله نوري و ديگر علما به قم مهاجرت کرد تا اينکه عين الدوله - صدر اعظم ضد مشروطه - عزل وعضد الملک (مشير الدوله) از طرف شاه مأمور شد به قم برود و علما را به تهران بازگرداند. اين مهاجرت يک ماه به طول انجاميد. (14) با پافشاري مشروطه خواهان از جمله طباطبايي، سرانجام نخستين جلسه مجلس شوراي ملي در 25 رجب 1324 ق در حضور مظفرالدين شاه تشکيل و نظام سياسي ايران رسماً مشروطه شد. در انتخابات دور اول مجلس مقرر شد اقليتهاي ديني وکيل انتخاب نکنند و حق انتخاب خود را به مسلمانان تفويض نمايند، لذا يهوديان وکالت خود را به سيد عبدالله بهبهاني و ارمنيان نيز وکالتشان را به سيد محمد طباطبايي تفويض کردند. (15) طباطبايي در جريان مباحث مجلس و به ويژه براي رفع شبهات مشروعه خواهان در خصوص ورود مجلس به حوزه قوانين و احکام شرعي و ... تلاشهاي زيادي به عمل آورد.
زماني که محمد علي شاه مجلس را به توپ بست، طباطبايي و بهبهاني پس از اطلاع از موضوع بلافاصله خود را به مجلس رسانده و به مشروطه خواهان ملحق شدند. دو روحاني پيرمرد که حدود هفتاد سال سن داشتند توسط سربازان و قزاقها و عدهاي اوباش به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و با سر و روي خونين و بدن مجروح و سرو پاي برهنه محبوس شدند. نهايتاً بعد از خشونتها و اهانتهاي زياد توسط عوامل حکومت و شخص محمد علي شاه، بهبهاني به کرمانشاه و طباطبايي به مشهد تبعيد شدند. (16) پس از خلع محمد علي شاه از سلطنت در سال 1327 ق طباطبايي با استقبال باشکوه مردم به تهران بازگشت. (17) طباطبايي دوره به توپ بستن مجلس و ايام بعد از آن را دورهاي سخت توصيف ميکند:
«محمد علي ميرزا به تخت نشست و کرد آنچه کرد، مجلس را به توپ بست، آقا سيد عبدالله مرحوم را روانه کرمانشاه و مرا به مشهد مقدس فرستاد تا بختياريها مملکت را از شر او آسوده کردند، و من به تهران آمدم، آقا سيد عبدالله نيز با تشريفاتي زياد وارد شد، او را کشتند و من ناخوش شدم و تاکنون ناخوشم». (18)
بعد از سقوط استبداد محمد علي شاه و برقراري مشروطه، مجلس مجدداً تشکيل شد، اما طباطبايي عملاً خود را از امور کشور دور گرفته و نقش مؤثري ايفا نميکرد. گفته ميشود اگرچه مبارزات براي برقراري مشروطه به نتيجه رسيده و اقدامات مثبتي هم انجام شده بود ولي از نتيجه رضايت کامل نداشت:
«مشروطه و مجلس درست شد ولي نه آنطور که من ميخواستم». (19)
طباطبايي علي رغم کنار گرفتن از امور و کهولت سن، با وقوع جنگ جهاني اول و در جريان تحولات سال 1334 ق که به تعطيلي مجلس و تشکيل حکومت مهاجرين در کرمانشاه منجر شد، مهاجرين را همراهي و در کرمانشاه رياست آنها را بر عهده گرفت. او سپس به عراق رفت و بعد از آنکه فرزندش سيد محمد صادق به نمايندگي حکومت مهاجرين در استانبول تعيين شد همراه او به استانبول رفت. (20) طباطبايي در سال 133 ق به تهران بازگشت و در سال 1339 ق/ 1299 ش در سن 82 سالگي درگذشت و در آرامگاه خانوادگي خود در حضرت عبدالعظيم دفن گرديد.
2. آثار
از سيد محمد طباطبايي، مجموعهاي از يادداشتها تحت عنوان يادداشتهاي سيد محمد طباطبايي از انقلاب مشروطيت ايران با اين مشخصات به چاپ رسيده است: طباطبايي، حسن، يادداشتهاي سيد محمد طباطبايي از انقلاب مشروطيت ايران، تهران: آبي، چاپ اول، 1382.انديشه سياسي
بازخواني ديدگاهها و انديشه سياسي سيد محمد طباطبايي از آن جهت حائز اهميت است که او و همفکرانش در نهضت مشروطه از «قرائتي» خاص از نظام مشروطه دفاع ميکردند که با ديگر نظريات مطرح در آن روزگار متفاوت بود. نظريه کهن ايراني «سلطنت مستقل» که مبتني بر انديشه ايرانشهري بود هنوز ساختار قدرت را در اختيار داشت و علي رغم آسيب پذيري از نفوذ ايدههاي روشنفکري که از دوره ناصري شيوع يافته بود مدافعان خاص خود را داشت. با گسترش انديشههاي آزاديخواهانه و نوگرايانه، مباني نظري و ارکان سلطنت مستقل با چالشهاي جدي مواجه شد. اوج اين چالشها در جريان شکل گيري جنبش مشروطه و مناقشه بر سر نظام سياسي جايگزين رخ نمود و به شکل گيري نظرياتي مانند «مشروطه طلبي» و «مشروعه خواهي» انجاميد.در تقابل مشروطه طلبان و مشروعه خواهان، طباطبايي و همفکران او بر اين باور بودند که مشروطيت تعارض ذاتي با شريعت و دين مداري ندارد و ميتواند ملتزم به آن باشد. بر اين قرائت از مشروطيت نام «نظريه مشروطهخواهي اهل ديانت» نيز داده اند. (21) البته طباطبايي در اين زمينه آثار مدون و منسجمي ارائه نکرده است ولي از بررسي ديدگاهها و نظرات وي در خلال سخنرانيها، نامه نگاريها، بيانيهها و ... ميتوان اصول و مباني انديشه سياسي او را که در چارچوب «نظريه مشروطهخواهي اهل ديانت» قرار ميگيرد، استخراج نمود که در ادامه به بررسي آنها ميپردازيم.
آزاديخواهي و استبداد ستيزي
مبارزه با ظلم و ستم نظام استبدادي قاجار، تلاش براي لگام زدن به قدرت حاکمان و مقيد کردن آنان به قوانين، يکي از مهمترين ابعاد انديشه سياسي سيد محمد طباطبايي بود. وي در سخنرانيها و مکاتبات عديده خود بارها به مظالم هيئت حاکمه و نظام سياسي وقت ايران صراحتاً اشاره و به تبيين و تشريح آن پرداخته است. طباطبايي به عنوان يک روحاني برجسته و مجتهد، از موضوع دين اسلام به تقبيح شرايط استبدادي جامعه و رفتارهاي ظالمانه حاکمان ميپرداخت. مولف کتاب «تشيع و مشروطيت در ايران» طباطبايي را در عرصه مبارزه با استبداد در کنار سيد جمال الدين اسدآبادي قرار داده و مينويسد: در خلال 20 سال آخر سده 19 ميلادي تني چند از نمايندگان و سخنگويان اسلامي در برابر حکومت ستم و استبداد واکنشهايي نشان دادند و اين واکنشها نيز داراي جنبههاي آزاديگرانه و روشنگرانه بود. اين سخنگويان اسلامي به عنوان دشمنان حکومت استبدادي زمان، هواخواه قانون و نظم شناخته شدهاند. اين سه تن عبارتند از:1. حاجي شيخ هادي نجم آبادي 2. سيد جمال الدين اسد آبادي معروف به افغاني، 3. سيد محمد طباطبايي. (22)
طباطبايي در عريضهاي به مظفرالدين شاه مينويسد:
«اعليحضرتا مملکت خراب، رعيت پريشان و گداست، تعدي حکام و مأمورين بر مال و عرض و جان رعيت دراز، ظلم حکام و مأمورين اندازه ندارد...» (23)
وي براي حل مشکل استبداد در ايران، برکناري و تعويض حاکمان و مقامات مستبد را به تنهايي کافي نميدانست بلکه خواهان اصلاح اساسي ساختار سياسي و نظام حکومتي بود. احمد کسروي معتقد است «آن نيکمرد (طباطبايي) رهايي ايران از دست ستمگران و خودکامگان ميخواسته و برداشتن يک عين الدوله (صدر اعظم مستبد وقت) را کار کوچکي ميشمرده». (24) وي با اين اعتقاد که «هر دردي را درماني است و درمان خودکامگي «شور و مشاورت است». (25) براي رفع مشکل استبداد در ايران تأسيس عدالتخانه، شور و مشاوره و مشروطه کردن سيستم را تجويز ميکرد که در ادامه بدان ميپردازيم.
طباطبايي قدرت مطلق شاه را برنميتابد و معتقد است «... پادشاه مثل ما يک نفر است نه اينکه به قول بعضي مالک الرقاب و آنچه بخواهد بکند مگر در اروپا پادشاه نيست که اين کارها که در اين مملکت اتفاق ميافتد آنجا باشد...» (26) نقطه مقابل استبداد، وجود حريت و تأمين آزادي براي مردم و اتباع دولت است تا بتوانند بدون ترس از ظلم و ستم حکومت، حقوق مشروع خود را مطالبه و به آنها دست يابند. در پاسخ به سؤالات مشروعه خواهان در مورد مباحثي مانند حريت و آزادي، مجلس مشروطه در توضيحي که به امضاي سيد محمد طباطبايي نيز رسيده است اعلام داشت:
«مراد به حريت، حريت در حقوق مشروعه و آزادي در بيان مصالح عامه است تا اهالي اين مملکت، مثل سابق ايام، گرفتار ظلم و استبداد نباشد و بتوانند حقوقي که از جانب خداوند براي آنها مقرر شده است مطالبه و اخذ نمايند». (27)
او همچنين ميگويد:
«مشروطه چيزي است که بندگان که آزاد خلق [شده اند]، از قيد اسارت خلاص خواهند شد و از زير فشار چندين هزار ساله، نجات خواهند يافت. مشروطه چيزي است که [مردم در آن] طعم حريت و آزادي خواهند چشيد. قلم آزاد خواهد گشت».(28)
عدالتخواهي
عدالتخواهي و حاکميت عدل و داد در جامعه برجستگي خاصي در انديشه سياسي سيد محمد طباطبايي دارد. او شايد بيش از هر مقوله ديگري، بر فقدان عدالت در ايران و شيوع ظلم و اجحاف بر توده مردم و ضرورت وجود مکانيسمي براي کنترل صاحبان زور و قدرت در مقابل رعاياي بي دفاع، تمرکز کرده است. طباطبايي ميگويد:«... ما مسلمانان از طريق عدل منحرف شدهايم يا ظالم و ستمکاريم و يا معاون ظلمه ميباشيم. هشت ماه بلکه زيادتر ميباشد که به جز اين يک کلمه عدل، ديگري چيزي نگفتهايم در خلوت و جلوت در بالاي منبر در مسجد و خانه واضح و آشکارا صراحتاً و علناً اين کلمه را گفتيم و از دولت تاکنون جز عدل چيزي را نخواستهايم... اگر گفتيم معدلت ميخواهيم غرض اين بوده که مجلسي تشکيل شود و مجلسي و انجمني داشته باشيم که در آن مجلس به داد مردم برسند و بدانند که اين رعيت بيچاره چه قدر از دست حکام ظلم و ستم ميکشند... و الله به خدا به اجداد طاهرينم و به صد و بيست و چهار هزار پيغمبر قسم است که مقصود ما يک کلمه عدل است مگر در مملکتي که پادشاه هست نبايد مجلس عدلي بوده باشد...» (29)
طباطبايي بر استمرار مبارزه براي برقراري عدالت و تأسيس عدالتخانه تأکيد ميکند:
«در سر اين مقصود باقي هستيم اگر چه يک سال يا ده سال طول بکشد ما عدل و عدالتخانه ميخواهيم، ما اجراي قانون اسلام را ميخواهيم، ما مجلسي ميخواهيم که در آن مجلس شاه و گدا در حدود قانوني مساوي باشند...» (30)
عدالتخواهي و در خواست تأسيس عدالتخانه، اولين و مهمترين مطالبه مشروطه خواهان و رهبران آنها بود. عدالتخانه نهادي بود که بايد مرجع تظلمات مردم باشد و تأمين آن از نظر زماني مقدم بر طرح «مشروطه» و تأسيس نهاد قانون گذاري بنام قوه مقننه بود. (31)
در جريان شکل گيري «مهاجرت صغري» يعني مهاجرت اعتراضي جمعي از علماي برجسته تهران به حضرت عبدالعظيم در تاريخ 16 شوال 1323، به صورت صريح تأسيس عدالتخانه مطرح شد. علماي متحصن از جمله سيد محمد طباطبايي که مؤلف کتاب تاريخ مشروطه ايران انديشه مهاجرت اعتراضي علما را راهکار وي (طباطبايي) ميداند. (32) در مکتوبي خطاب به شاه درخواستهايي را مطرح کردند. بند چهارم اين تقاضاها عبارت بود از:
«بناي عدالتخانه در ايران که در هر بلدي از بلاد ايران يک عدالتخانه برپا شود که به عرايض و تظلمات رعيت رسيدگي شود و به طور عدل و مساوات رفتار کند». (33)
مشروطهخواهي و حکومت قانون
گزينه مورد نظر طباطبايي براي مهار استبداد و خودکامگي، مشروطه کردن قدرت سلطنت و حاکميت قانون بود. مشروطهخواهي را بايد مهمترين و برجستهترين بعد انديشه سياسي اين روحاني مبارز دانست. نهضت مشروطيت ايران از نظر مباني نظري، اصول و ويژگيها و حتي تعريف آن با ابهامها و پيچيدگيهاي زيادي مواجه بوده است. اينکه ايده مشروطهخواهي از چه زماني و چگونه در ايران شکل گرفت و بانيان آن چه تعريفي از آن داشتهاند، تاکنون محل بحث و مناقضه بسياري بوده است. در اينکه اغلب کساني که در نهضت وارد شده و فعاليت کردند به جز عده معدودي از روشنفکران و تني چند از روحانيون و نيز چند نفري از رجال و درباريان که با نظامهاي مشروطه غربي آشنايي پيدا کرده بودند، اطلاع دقيقي از معني مشروطه نداشتند، ترديدي نيست و حتي ورود مفهوم «مشروطه» به متن سياست در ايران تا حد زيادي رمزآلود است. عموميت يافتن اين تعبير در بين عوام و تودهها نيز بعد از ماجراي بست نشيني گروهي از مردم در سفارت انگليس در تهران از نکات قابل تأمل در اين زمينه است.علما و رهبران مذهبي نيز در ابتدا فقط بحث عدالتخانه را مطرح ميکردند و مشروطهخواهي به تدريج وارد مباحث آنان شد و اتفاقاً به علت جديد و مبهم بودن به محل اختلاف آنان تبديل شد. با اين حال اغلب مورخان و پژوهشگران مشروطه بر مستثني بودن سيد محمد طباطبايي و نيز سيد عبدالله بهبهاني در اين زمينه اذعان دارند. مؤلف کتاب تشيع و مشروطيت در ايران بر اين باور است که «علما شايد باستثناء طباطبايي معني واقعي مشروطه را درست نميدانستند». (34) در تاريخ مشروطه ايران نيز آمده است:
«از کارها پيداست که اين دو تن (طباطبايي و بهبهاني) از نخست در انديشه مشروطه و قانون و دارالشوري ميبودهاند، ولي بخردانه ميخواستهاند کم کم پيش روند تا به خواستن آنها رسند. اينکه گفتهاند، دو سيد و ديگران از مشروطه آگاه نميبودند و در عبدالعظيم يا در سفارتخانه، ديگران آن را بزبان ايشان انداختند، سخنيست که از دلهاي پاکي نتراويده... آري توده انبوه و مردم بازاري از آن آگاه نميبودند، ولي اين جز از آنست که دو سيد هم ندانسته باشند. اگر اينان معني مشروطه را نميدانسته و آن را نميخواستند پس به چه ميکوشيدند و آن ايستادگي را در چه راه مينمودند و صد گزند و آسيب را به اميد چه نتيجه بزرگي بخود هموار ميساختند؟ بيگمان اينان دانسته ميکوشيدند...» (35)
اقدامات و ديدگاههاي سيد محمد طباطبايي نشان ميدهد که او اولاً با مفهوم مشروطه آشنا بوده و بيش از ساير رهبران روحاني وقت، از مشروطيت شناخت داشته است و ثانياً از همان آغاز مبارزه هدف خود را برقراري مشروطه در ايران قرار داده ولي متناسب با شرايط اجتماعي و فرهنگي جامعه آن را به تدريج پيگيري ميکرده است. اين موضوع در يکي از يادداشتهاي او تصريح شده است.
«در سنه 1312 به طهران آمدم. از اول ورود به طهران به خيال مشروطه نمودن ايران و تأسيس مجلس شوراي ملي بودم». (36)
طباطبايي در نخستين ديدار خود با عين الدوله - صدر اعظم - پس از مهاجرت صغري، حرف «مجلس» را به ميان آورد. سپس در نامهاي به شاه مفهوم مجلس را بسط داد و آن را «مرکب از تمام اصناف مردم» دانست. سرانجام نتيجه گرفت:
«سلطنت بي زوال با مردم است. بي مجلس سلطنت بي معني و در معرض زوال است». (37)
طباطبايي به منظور کنترل قدرت شاه و محدود نمودن اختيارات نظام سياسي و جلوگيري از اقدامات خودسرانه و مستبدانه نظام پادشاهي در تلاش بود تا سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه و مبتني بر قانون تبديل گردد. او معتقد بود تنها مشروطه شدن نظام سياسي که ضرورتاً با تدوين قانون اساسي و شکل گيري ديگر قوانين و مقررات مورد نياز تحقق پيدا ميکند، ميتواند شرايط لازم را براي ايجاد امنيت و آبادي مملکت، حفظ استقلال و اصلاح امور را فراهم آورد:
«... تا دولت ايران مشروطه و داراي قوانين اساسي نگردد و اين استبداد برداشته نشود هرگز متوقع اصلاح و منتظر انتظام نبايد بود...» (38)
او دليل پيشرفت اروپا را برقراري نظامهاي مشروطه ميداند:
«...پادشاه هم مثل ما يک نفر است نه اينکه به قول بعضي مالک الرقاب و آنچه بخواهد بکند، مگر در اروپا پادشاه نيست کي اين کارها که در اين مملکت اتفاق ميافتد آنجا باشد، روز به روز کارشان بهتر و مملکتشان آبادتر. هرچه خرابي و ظلم است در سر اين يک مشت ايراني بيچاره است و اين هم به واسطه اين است که نميدانيم معني سلطنت را...». (39)
احمد کسروي مينويسد:
«دو سيد (طباطبايي و بهبهاني) ناتواني و پريشاني را ديده و توانايي و سامان کشورهاي اروپايي را ميشنيدند و همچون بسياري از کوشندگان، انگيزه، و سرچشمه کار را جز بودن قانون و مشروطه در اروپا و نبودن آن در ايران نميدانستند، و از اين رو از درون دل به پديد آوردن مشروطه و قانون ميکوشيدند».(40)
طباطبايي در پاسخ به شيخ فضل الله نوري در جريان مباحثه پيرامون اهداف نهضت مشروطه در هنگام مهاجرت علماي تهران به قم (مهاجرت کبري) ميگويد:
«... مراد ما متحداً تغيير سلطنت مستقله است به مشروطه و مراد از مشروطه تعيين مرسوم و مواجب معيني است براي شخص پادشاه که هيچ وقت نتواند پول ملت را تفريط، به مخارج باطل و مصارف بي حاصل صرف کند و دور بريزد. مشروطه چيزي است که وزراء حدودشان معين، مواجب و مرسوم هر يکي آشکار و همه مسئول مجلس هستند. تعارفات موقوف ميشود. مشروطه چيزي است که وزرايي که اين مدت مردم را چاپيده هميشه فعال ما يشاء بودهاند، امروز غير تمکين و تسليم چاره ندارند. مشروطه چيزي است که بندگان که آزاد خلق [شدهاند]، از قيد اسارت خلاص خواهند شد و از زير فشار چندين هزار ساله، نجات خواهند يافت. مشروطه چيزي است که [مردم در آن] طعم حريت و آزادي خواهند چشيد. قلم آزاد خواهد گشت. مردم متحد خواهند شد. مؤاسات و مساوات در مملکت پديد خواهد گشت. مشروطه چيزي است که قانوني براي شاه و مجلس و وزراء و اعيان و وکلاء و غيره وضع خواهد شد که شاه و مجلس و تمام وزارتخانهها هر يک از حد تکاليف خود خارج نخواهد بود. مشروطه چيزي است که تمام تجارتخانهها را محدود خواهد کرد. خلاصه مشروطه چيزي است که تمام کارهاي دولتي و ملتي و شرع و عرف و زارع و فلاح و غيره ... را محدود خواهد کرد که هيچ کس بدون امر قانون نتواند سخني بگويد». (41)
در بخشي از پاسخ مورخ سوم شعبان 1325 مجلس شوراي ملي به مشروعه خواهان که به تأييد علماي مجلس از جمله طباطبايي و بهبهاني نيز رسيده بود، مشروطيت اين گونه تعريف شده است:
«... معني مشروطيت حفظ حقوق ملت و تحديد حدود سلطنت و تعيين تکاليف کارگزاران دولت است بر وجهي که مستلزم رفع استبداد و سلب اختيارات مستبدانه اولياء دولت بشود و حدود اين مجلس، اصلاح امور دولتي و تنظيم مصالح مملکت و رفع ظلم و تعدي و نشر عدل و تصحيح دوائر و وزارتخانههاست...». (42)
طباطبايي و ديگر علماي مهاجر به قم (مهاجرت کبري) در تلگرافي از مظفرالدين شاه خواستار تأسيس مجلس با حضور اقشار مختلف مانند وزرا، علما، تجار و ... شدند:
«... استدعاي دولت خواهانه جماعت دعاگويان و قاطبه علماي اعلام و رعاياي پادشاه اسلام اين است که امر و اجازه سنيه ملوکانه صادر شود به تشکيل و تأسيس مجلس که اعضاي آن مرکب باشند از جمعي از وزراء و امناي بزرگ دولت ... و جمعي از تجار محترم... و چند نفر از منتخبين از علماي عاملين ... و جمعي از عقلا، فضلا، اشراف و اهل بصيرت و اطلاع. و اين مجلس عدالت مظفريه ... حاکم و ناظر بر تمام ادارات دولتي و مراتب انتظام و اصلاح امور مملکتي، از تعيين حدود و وظايف و تشخيص دستور و تکاليف تمام دواير مملکت و اصلاح نواقص امور داخله، خارجه، ماليه و بلديه و تعيين حدود و احکام اولياي امور و ...». (43)
اجراي شريعت اسلام
همان گونه که بيش از اين در مقدمه اين بحث مطرح شد روحانيون در زمينه مباني نظري مشروطيت و امکان يا عدم امکان تطبيق آن با احکام شرع دچار اختلاف و دو دستگي شدند. گروهي که شيخ فضل الله نوري نماد و نماينده برجسته آنان بود علي رغم همراهي مقطعي با نهضت مشروطهخواهي و حمايتهاي موردي، سرانجام صريحاً و علناً در مقابل اين نهضت ايستادگي کرده و آن را مخالف شرع خواندند:«مملکت اسلاميه مشروطه نخواهد شد زيرا که محال است با اسلام حکم مساوات». (44)
نيز سيد علي سيستاني از روحانيون وقت فتوا داد که:
«المشروطه کفر، و المشروطه طلب کافر، ماله مباح و دمه هدر». (45)
اما در سوي مقابل گروهي ديگر از روحانيون از مشروطهخواهي سخت دفاع و در راه استقرار آن به تلاشهاي علمي و عملي زيادي دست زدند. مجتهداني مانند طباطبايي و بهبهاني به عنوان رهبران اصلي نهضت مشروطه در کانون مبارزات در تهران قرار داشتند. مراجع تقليد مقيم نجف - آخوند کاظم خراساني، حاج ميرزا حسن طهراني، ملا عبدالله مازندراني - با بيانيهها و فتاواي خود و نيز ميرزاي نائيني با تأليف و انتشار کتاب معروف تنبيه الامه و تنزيه المله به تأييد و پشتيباني فکري و عملي از نهضت مشروطه با استناد به جايگاه ديني خود پرداختند و نه تنها آن را مخالف دين و شريعت نميدانستند بلکه بر آن بودند که مشروطه با شريعت و اوامر ديني کاملاً مطابقت دارد. در يکي از دست خطهاي آخوند کاظم خراساني از طرف مجتهدين نجف آمده است:
«ما از اطلاعي که از کشورهاي مشروطه داريم و از اينکه ميدانيم در اين کشورها قانون و عدالت حکومت ميکنند، مشروطيت ايران را تقديس مينماييم صريحاً ميگوييم که نه تنها در مشروطيت نکتهاي مخالف دين اسلام نيست، بلکه مشروطه با شريعت و اوامر پيغمبران که براي اجراي قانون و عدالت بين مردم کوشيدهاند، کاملاً مطابق ميباشد». (46)
اين گروه از روحانيون را ميتوان بانيان و معتقدان نظريه مشروطهخواهي اهل ديانت دانست. اگر چه سيد محمد طباطبايي بر مشروطه کردن نظام سياسي سلطنتي مطلقه مصر بود و تلاش و کوشش زيادي را در اين راه به عمل آورد و متحمل سختيها و مرارتهاي زيادتي نيز شد اما بايد توجه داشت که او به عنوان يک روحاني بلند مرتبه و رهبر ديني، مشروطه را نه به صورت مطلق بلکه آن را به صورت مکانيسمي ميخواست که توامان هم بتواند استبداد و خودکامگي را کنترل و تحت اداره نمايندگان ملت درآورد و هم مجري شريعت اسلامي و ضامن تحقق احکام دين و آيين اسلام باشد. در جريان مهاجرت صغري، سيد محمد طباطبايي و ديگر علماي متحصن در حضرت عبدالعظيم در ليست تقاضاهاي خود از شاه، «اجراي قانون اسلام درباره آحاد و افراد بدون ملاحظه از احدي» (47) را به صراحت درخواست نمودند. همچنين در عريضه تلگرافي علماي مهاجر به قم (مهاجرت کبري) ضمن درخواست صدور تأسيس مجلس، از جمله وظايف اين نهاد، «... منع ارتکاب منهيات و منکرات الهيه و امر به معروف و واجبات شرعيه ... اصلاح امور مسلمين بر طبق قانون مقدس و احکام متقن شرع مطاع ... نظارت بر امور مملکت و اعمال مساوات بين طبقات رعيت در اجراي احکام مقدس اسلام ...» (48) ذکر شده است. اعتقاد طباطبايي بر اجراي شريعت اسلامي به عنوان يکي از اهداف اصلي نهضت مشروطه مورد تأييد اغلب مورخان و تحليلگران تاريخ مشروطه علي رغم ديدگاههاي متفاوت و گوناگون است. احمد کسروي هواخواه آزاديخواهان و منتقد مشروطه طلبان معتقد است:
«... اينان (طباطبايي و بهبهاني) که از علماي شيعي و بيگمان هوادار «شريعت و «مذهب» ميبودند، خرسندي نميدادند که قانوني بآخشيغ (ضد) «شريعت» گزارده شود و از آن به جلوگيري ميکوشيدند». (49)
در کتاب در مشروطه چه گذشت؟ نيز که با رويکرد هواخواهي از مشروعه خواهان و مخالفت با روشنفکران و نيز نقدهايي بر عملکرد طباطبايي نگارش شده، طباطبايي را يک روحاني متجدد يا يک مذهبي روشنفکر معرفي کرده و در مورد اعتقاد او به اجراي شريعت اسلامي آورده است:
«اجراي شريعت اسلامي در رأس تمامي مطالبات علما قرار داشت. رهبران ديني مشروطه در تهران و نجف در تمامي سخنرانيها و اعلاميههاي خود بر اين نکته تأکيد و توافق داشتند. حتي آيت الله طباطبايي - بر فرض صحت نوشتههاي مورخين مبني بر علم و آگاهي به نيات منورالفکران در مشروطه طلبي و محتواي اين مشروطيت - خواهان اجراي شريعت از طريق نظام مشروطه بوده است و نظام مشروطه را نظامي محدود کننده اختيارات سلطنت و درباريان و کنترل آن توسط مجلس شوراي ملي ميدانسته است و قطعاً همراهي او با نهضت به جهت مغايرت آن با شريعت اسلامي نبوده است. اين مسئله مورد اتفاق مورخان از هر ايده و مشربي است». (50)
براي استنباط دقيقتر مواضع سيد محمد طباطبايي در خصوص اجراي شريعت اسلامي از طريق نظام مشروطه مروري بر يکي از مکاتبات مشروعه خواهان با مجلس شوراي ملي در مورد تعريف مشروطيت و حريت و آزادي و نگراني از مغفول ماندن احکام شرعي و جايگزين شدن قوانين عرفي و پاسخ مجلس که به تأييد علماي حاضر در مجلس از جمله سيد محمد طباطبايي نيز رسيده بود، ميتواند مفيد واقع شود.
متن نامه مشروعه خواهان به مجلس
سؤال از مجلس شوراي مقدس محترم ملي ايران مورخه سيم شعبان 1325
«با کمال توقير و احترام خدمت وکلاء محترمين مجلس مقدس شوراي ملي زحمت عرض ميدهيم. از آنجايي که لفظ مشروطه تا به حال در اين مملکت مستعمل نبوده است، فعلاً که اين لفظ در السنه دائر است، چون مردم اين مملکت به استعمال آن مأنوس نيستند، هر کس اين لفظ را طوري معني ميکند و مقصود از اين کلمه را به وجهي بيان مينمايد. خاصه که اين کلمه در اغلب السنه به لفظ حريت و آزادي ترديف ميشود و بعضي نادانان به اذهان مردم چنين القاء ميکنند که مراد به حريت و آزادي، حريت مطلقه است و اين طور ميفهمانند که مجلس مقدس در تمام امور مردم دخالت ميکند و حتي امور شرعيه را در تحت مشورت گذارده و اهل مجلس عقول خود را در آن مدخليت ميدهند و اين القاءآت کم کم موجب وحشت بعضي از قلوب شده و پارهاي متحريند محض اطمينان و رفع وحشت اين دو سوالي که ذيلاً عرض ميشود جواب داده شود:اولاً: معني مشروطيت چيست و حدود مداخله مجلس تا کجا است و قوانين مقرره در مجلس ميتواند مخالف با قواعد شرعيه باشد يا خير؟
ثانياً: مراد از حريت و آزادي چيست و تا چه اندازه مردم آزادند و تا چه درجه حريت دارند؟ ما داعيان که در ابتداء امر در تأسيس اين اساس دخالت داشتهايم و سفراً و حضراً در تشييد مباني اين مجلس مقدس بذل جهد کافي کردهايم، جداً خواهش داريم که زودتر جواب اين دو سؤال را در کمال وضوح مرحمت و لطف بفرمائيد که رفع وحشت قلوب بشود و اين الفاظ را برخلاف مراد حمل نکرده و اسباب فساد نگردد. داعيان و خدام شريعت مطهر».(51)
پاسخ مجلس به نامه مذکور
جواب صادره از مجلس مقدس محترم شوراي ملي ايران سوم شعبان 1325
بسم الله الرحمن الرحيم«واضح است که مملکت ايران مملکت اسلامي است و شريعت حضرت خاتم انبياء محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم دائم و مستقر و ناسخ کافهي شرايع و احکام آن تغييرناپذير است. در اين صورت ظاهر است که مراد از کلمهي مشروطه در اين مملکت نميتواند چيزي باشد که منافي با احکام شرعيه باشد.
پس در جواب اين دو سؤال چنين اظهار ميشود:
معني مشروطيت حفظ حقوق ملت و تحديد حدود سلطنت و تعيين تکاليف کارگزاران دولت است بر وجهي که مستلزم رفع استبداد و سلب اختيارات مستبدانه اولياء دولت بشود و حدود اين مجلس، اصلاح امور دولتي و تنظيم مصالح مملکت و رفع ظلم و تعدي و نشر عدل و تصحيح دوائر و وزارتخانههاست. به عبارت اُخري، وظيفه اين مجلس اين است که به تعاضد افکار، اموري را که قابل مشورت و جرح و تعديل و تغيير و تبديل است به وضع قوانين عرفيه و نظارت در اجراء آن مقرون به تسويه و انتظام نمايند. پس دخالت در احکام شرعيه و حدود الهيه که به هيچ وجه قابل تغيير و تبديل نيست از وظيفه اين مجلس خارج و مرجع احکام و امور شرعيه کساني هستند که حضرت خاتم انبياء و ائمه گرام عليهم السلام معين فرمودهاند. و ايشان علماء اعلام و عدول مجتهدين عظام هستند و مسلم است که قوانين موضوعه در اين مجلس مخالف با قواعد شرعيه نبوده و نخواهد بود و چنانکه در قانون اساسي ذکر شده است هر مطلبي که مخالف با شريعت اسلاميه باشد سمت قانونيت پيدا نخواهد کرد و مراد به حريت، حريت در حقوق مشروعه و آزادي در بيان مصالح عامه است تا اهالي اين مملکت مثل سوابق ايام گرفتار ظلم و استبداد نباشند و بتوانند حقوقي که از جانب خداوند براي آنها مقرر است مطالبه نمايند، نه حريت از باب اديان باطله و آزادي در اشاعه منکرات شرعيه است که هر کس آنچه بخواهد بگويد و به موقع اجرا بگذارد».
محل مهر مجلس شوراي ملي ايران (52)
بعد از اين سؤال و جواب بيانيه ديگري در خصوص جايگاه مجلس و التزام آن به اجراي شريعت و احکام اسلامي با امضاي جمعي از علماي برجسته مشروطه طلب و مشروعه خواه از جمله طباطبايي، بهبهاني و شيخ فضل الله نوري بشرح ذيل منتشر شد:
بسم الله الرحمن الرحيم
«امر از قراريست که از طرف مجلس مقدس شوراي ملي شيد الله ارکانه و کثر اعوانه مرقوم شده است. از بدايت و آغاز اين مسئله، هيچ مقصودي جز رفع ظلم و که صفحه ايران را مالامال کرده بود نداشتيم و همه وقت مقصود ما و ساير مسلمانان حفظ کتاب مجيد الهي و اجراء حدود شرعيه و تعظيم شعائر اسلام بوده و هست. کدام مسلم و مسلمه احتمال ميدهد که کلمه متفقه عليه را با اين همه جد و جهد در صدد رفع ظلم و تعدي از افراد اهالي اين مملکت باشند و همه جد و جهد در صدد رفع ظلم و تعدي از افراد اهالي اين مملکت باشند و چنين ظلم بزرگي بر شريعت مقدسه اسلامي و کلام الهي، «لاياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حکيم حميد» (53) روا دارند که العياذ بالله احکام آن در معرض جرح و تعديل و تغيير و تبديل واقع شود؛ بلکه تمام مسلمانان، و به خصوص وکلاء محترمين مجلس مقدس شوراي ملي، احکم الله بنيانه، جز در صدد تبعيت احکام شرعيه نبوده و نخواهد بود و قوانيني که در آن مجلس محترم وضع ميشود فقط در امور عرفيه است و در آن هم رعايت عدم مخالفت با قواعد شرعيه شده و ميشود: «فاما الاحکام الشرعيه فمصونه عن التعرض، فان ايدالله الابصار بالعقول». (54)
پس بر افراد مستمعين لازم است که قدر اين نعمت عظمي که بدون سابقه اسباب طبيعيه به توجهات کامله حضرت ولي عصر ارواح العالمين فداه، از حضرت رب العزه به بندگان انعام شده است، دانسته و اذهان خودشان را به امثال اين اوهام مشوش ندارند. قال الله: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْر وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ». (55)
نقش و جايگاه ملت در حکومت
طباطبايي نظام سياسي را مبتني بر رابطه يک طرفه و آمرانه حاکم نميداند بلکه بر آن است که بايد شاه به وسيله مردم انتخاب شود. اداره حکومت بايد بر اساس کارکرد دو جانبه و متقابل حکومت کننده و حکومت شوندگان صورت گيرد. ملت شخصي را بنام پادشاه برميگزيند و با پرداخت ماليات و در اختيار گذاشتن سرباز و نيروي انساني امکان مديريت بر جامعه و اجراي وظايف را براي حاکم فراهم ميکنند و شاه نيز متقابلاً موظف به جلوگيري از ظلم و ستم و تأمين امنيت مردم و اداره جامعه ميگردد، و چنانچه وظيفه خود را انجام ندهد ملت شخص ديگري را بجاي او برميگزيند:«عقلا و دانشمندان يک نفر را مشخص و معين و انتخاب نمودند براي حفظ نوع خود و گفتند ما مال و جان ميدهيم که تو ما را حفظ کني از اينکه بيکديگر ظلم و ستم و اجحاف و تعدي نماييم ما مال يعني ماليات و جان يعني سرباز ميدهيم و تو بقوه جان و مال ما حافظ و نگهبان ما باش. اين شخص را پادشاه گويند پس پادشاه يعني کسي که از جانب ملت منصوب شود و ماليات و سرباز بگيرد براي حفظ رعيت از ظلم کردن بيکديگر. اين پادشاه مادامي که حفظ کند رعيت را و ناظر بحال رعيت باشد رعيت بايد مال و جان بدهد اما اگر پادشاه بيحال و شهوت پرست و خود غرض باشد رعيت بايد مال و جان باو ندهد و مال و جان را به کسي ديگر بدهد که حافظ رعيت باشد زيرا که ماليات بايد به مخارج قشون برسد تا آنکه قشون در حراست و حفظ آنها مستغني باشد پس سلطان يعني کسي که داد مظلوم را از ظالم بگيرد. نه اينکه هر کار دلش بخواهد بکند و مردم را عبيد و اماء خود داند پس علوم جديده لازم است که همه کس آن را تحصيل کند تا معني سلطنت را بدانند. بايد جان پادشاه هم مثل ما يک نفر است نه اينکه قول بعضي مالک الرقاب و آنچه بايد بکند مگر در اروپا پادشاه نيست کي اين کارها که در اين مملکت اتفاق ميافتد آنجا باشد...» (56)
نظرات مذکور زمينه را براي شکلگيري اين ذهنيت ايجاد ميکند که طباطبايي را جزء طرفداران و معتقدان سلطنت عرفي و حکومت دنيايي به حساب آورند:
«با اين گونه استدلالها، طباطبايي دو تئوري کهن ايراني را ناديده گرفت بدين معني که هم عقيده مربوطه به پيش از اسلام ايرانيها درباره پادشاه که وي را سايه خدا ميدانستند و هم استدلال علماء شيعه در مورد نيابتشان از امام دوازدهم مبني بر اينکه اساس سلطنتها بر غضب حق حکومت علماء شيعه پايه ريزي شده، هر دو را مورد پرسش قرار داد. او گونهاي سلطنت عرفي و دنيايي را مورد تأييد قرار داد و پادشاه را مقامي دانست که تا مادامي که به خدمت مردم کمر بسته است به رسميت شناخته شود».(57)
ترديدي نيست که طرز تلقي طباطبايي، با عقيده مربوط به دوره پيش از اسلام ايرانيان که پادشاه را سايه خدا ميدانستند، در تضاد است. «سايه خدا»، مقدس فعال مايشاء و بالتبع غير مسئول است، در حالي که طباطبايي شاه را غير مقدس، خطاپذير و قابل بازخواست و برکناري ميداند. اما مجموعه ديدگاهها و نظرات طباطبايي مغايرتي با ديدگاه عمومي علماي شيعه در مورد نيابتشان از امام دوازدهم (عج) در امور شرعي و تلقي «سلطنت جور» از حکومت سلاطين در دوره غيبت ندارد. پيش از اين در بحث «اجراي شريعت اسلامي» اعتقاد طباطبايي به ضرورت حاکميت احکام و دستورات ديني و ملتزم بودن نظام مشروطه به رعايت شريعت اسلامي مورد توجه و بررسي قرار گرفت. طباطبايي در موضع يک مجتهد و رهبر ديني، جايگاه علماي دين در امور شرعي و احکام ديني را محرز و محفوظ و غير قابل ورود براي نظام سلطنتي حتي نوع مشروطه آن ميداند.
«... پس دخالت در احکام شرعيه و حدود الهيه که به هيچ وجه قابل تغيير و تبديل نيست از وظيفه اين مجلس خارج و مرجع احکام و امور شرعيه کساني هستند که حضرت خاتم انبياء و ائمه گرام عليهم السلام معين فرمودهاند. و ايشان علماء اعلام و عدول مجتهدين عظام هستند و مسلم است که قوانين موضوعه در اين مجلس مخالف با قواعد شرعيه نبوده و نخواهد بود و چنانکه در قانون اساسي ذکر شده است هر مطلبي که مخالف با شريعت اسلاميه باشد سمت قانونيت پيدا نخواهد کرد». (58)
علت پشتيباني و تلاش علماي مشروطه خواه از جمله طباطبايي براي استقرار نظام مشروطه را نميتوان در مشروعيت و نظام مطلوب بودن آن جستجو کرد. بر اساس عقيده عمومي و شناخت ديرينه تشيع، هرگونه حکومت غير معصوم و يا متصل و برآمده از حکومت معصوم در زمان غيبت، از نظر شيعيان غصبي و فاقد مشروعيت است. در زمان شکل گيري نظام مشروطه اين پرسش ايجاد شد که آيا ميان دو حکومت غصبي استبدادي مطلقه و مشروطه که دومي به استبداد لگام ميزند و تا حد زيادي از اطلاق و لجام گسيختگي ظلم و حکومت ظلم جلوگيري ميکند هيچ تفاوتي نيست؟ پاسخ علماي طرفدار مشروطه و طبعاً پاسخ هر عاقلي به اين پرسش اين بود که به رغم ماهيت اغتصابي اين دو نوع حکومت، ميان آنان تفاوتهاي اساسي وجود دارد. درک همين معني از سوي علما که علي رغم تضاد حکومت مشروطه با حکومت معصوم، مشروطه به دليل مهار زدن به ظلم و اجراي نسبي عدالت، از حکومت استبدادي مطلقه به حکومت شيعي نزديکتر است. موجب شد تا اين دسته از علما، خود را موظف به حمايت از نظام مشروطه دانسته و در جهت همين وظيفه شرعي، به ارائه دلايلي در مشروعيت آن اقدام کنند. از ياد نبايد برد که علماي آن زمان، جز حکومت معصوم، حکومت استبدادي مطلقه و حکومت مشروطه، شکل و شيوه ديگري از حکومت را نميشناختند و يا امکان تحقق آن را نداشتند. (59)
با اين وصف دفاع طباطبايي از مشروطه نه به عنوان نظام مطلوب و به صورت مطلق بلکه بايد در چارچوب عقيده عمومي تشيع در زمان غيبت مورد توجه قرار گيرد. استدلالهاي او را امکان عزل و نصب حاکم و ... نيز در همين راستا قابل تحليل است. مشخص است که برقراري نظام مشروطه براي طباطبايي جنبه «طريقت» دارد نه «موضوعيت»، زيرا وي ميخواهد به هر طريق ممکن (البته به شرط عدم مغايرت با شرع)، نسبت به محدود کردن قدرت نامشروع استبدادي، جلوگيري از ظلم حاکم، برقراري عدل و داد و حاکميت شريعت اسلامي اقدام نمايد و در اين مسير، «مشروطيت» مناسبترين و مفيدترين وسيله و ابزار براي نيل به اين اهداف (حداقل تا آن روز) بوده است.
از نظر طباطبايي براي برقراري مشروطه، آگاهي ملت و آشنايي آنها با حقوقشان از ضروريات است. يعني مردم بايد به درجهاي از آگاهي و علم برسند تا بتواند نظام مشروطه را مستقر نمايند:
«به اين زودي مشروطه نميخواهيم يعني مردم ايران هنوز به آن درجه تربيت نشدهاند و قابل مشروطيت و جمهوريت نميباشند زيرا که مشروطيت در وقتي است که افراد ملت عالم باشند...». (60)
طباطبايي معتقد بود که:
«بايد سعي کرد افراد ملت عالم شوند چه پس از آنکه عموم ملت عالم شدند آنوقت حقوق ملي خود را ميدانند حقوق دولت را بر خود و ملت و حقوق ملت را بر خود و دولت که آگاه شدند ديگر هرگز زير بار ظلم و جور و استبداد نخواهند رفت. آنوقت کارها راجع به صاحبان کفايت و درايت خواهد شد...».(61)
او در پاسخ اين سؤال که چه وقت دولت مشروطه خواهد شد ميگويد:
«وقتي که افراد ملت عالم و از خواب گران غفلت بيدار و معني مليت و قوميت را بدانند و بر نفع و ضرر ملکي که ما به الاشتراک عمومي اهالي مملکت است واقف شوند و يا عده عالم بر جاهل غلبه نمايد و يا لااقل عالم و جاهل در عدد مساوي باشند. و اقلا بدانند اين قدر نبايد متحمل بار ظلم شده و بدانند رفع ظلم به دست خودشان است... عجالتاً بايد در انعقاد مجالس و انجمنها اقدام کنيد و در خفيه و آشکار با اشخاص عالم و متمدن بنشينيد و در امر وطن عزيز و اصلاح خرابيها سخن رانيد و شاگردان مدارس و طلاب علوم بلکه وطن دوستان را به اين خرابي و نواقص آگاه و هوشيار سازيد و خون غيرت و حميت ملي را بجوش آريد». (62)
طباطبايي براي خواست و رأي مردم ارزش و اصالت قائل بود. ناظم الاسلام کرماني مينويسد:
«... رجب 1324، امروز نظامنامه انتخابات را نوشتند و آوردند خدمت حضرت آقاي طباطبايي ارائه دادند حضرت آقا فرمودند: اگر عموم مردم پسنديدند ضرر ندارد لذا نسخههاي متعدد نوشته شد که به نظر عموم برسانند و براي عامه قرائت کنند».
همچنين در اعتراض به ادامه بيتوجهي دولت به مجلس ميگويد: وقتي که وکلا نتوانند کاري بکنند، موکلين خودشان بايد اقدام کنند. (63)
نوخواهي و نوگرايي
طباطبايي برخلاف بسياري از افراد هم دوره خود چهرهاي نوگرا و نوخواه بود. او به دنبال استقرار نظام سياسي جديد بود و براي نيل به آن از يک طرف هواخواه نظام آموزشي نو بود و از سوي ديگر از مفاهيم جديد و نو در بيان انديشهها و ديدگاههايش به کرات استفاده ميکرد.طباطبايي ميگفت علوم جديد هم دانستناش لازم است. هر وقت اقتضايي دارد، شما بايد علوم حقوق بين الملل را هم بدانند بلکه علوم رياضي بلکه زبان خارجه را تا يک اندازه بايد بدانيد. چرا بايد در يک ايران يک نفر از علما زبان خارجه را نداند شما اگر از علوم جديده ربطي داشتيد اگر از تاريخ و علم حقوق اطلاعي داشتيد اگر عالم بوديد آنوقت معني سلطنت را ميدانستيد. (64) «پس بر شما باد به اصلاح معارف و تأسيس و تکثير مکاتب و احداث مدارس ابتدائيه و علميه و صناعيه و غيره ...» (65) او خود در اين راه پيشقدم بود. علي رغم تبليغات منفي سنگين آن روز و متهم کردن مدارس جديد به ضديت با دين، عملاً وارد اين عرصه شد و «مدرسه اسلام» را به سبک جديد داير و مقاومت مخالف را در هم شکست.(66)
او به خوبي و دقيقاً ميدانست که فرآيند نوگرايي که او براي آن مبارزه ميکرد در صورت موفقيت مواهب دنيوي و حوزه نفوذ علما را نيز تحت الشعاع قرار خواهد داد. زيرا نظام سياسي نوين متقبل وظايفي خواهد شد که تا بيش از آن در اختيار نهادهايي چون علماي دين بود.
«طباطبايي به عين الدوله (صدراعظم وقت) فرمود اين عدالتخانه که ما مطالبه ميکنيم اول ضررش به ما ميرسد که ديگر مردم آسوده ميشوند و ظلم نميبينند و ديگر محتاج به ماها نميباشند و درب خانههاي ما نميآيند».(67)
طباطبايي همچنين در بيان ديدگاههايش از مفاهيم و اصطلاحات جديد استفاده ميکرد و بررسيها نشان ميدهد که او به خوبي با معاني اين مفاهيم آشنايي داشته است. مفاهيم جديد يا تحول معنايي برخي مفاهيم رايج يکي از ويژگيهاي عصر مشروطيت بود. نهضت مشروطه که عرصه تقابل نظام سياسي سنتي با نظام سياسي جديد بود متکي بر تحولي جدي در مفاهيم سياسي و حقوقي و فرهنگي بود.
به گفته يکي از محققين مشروطه، زماني که سيد محمد طباطبايي در ربيع الاول 1324 در برگهاي به عين الدوله نوشت:
«مستدعاي ما تشکيل مجلس ملتي است به قدر استعداد مملکت و اقتضاي زمان» به نظر ميرسيد که مفاهيم «مجلس»، «ملت»، «مملکت» و «اقتضاي زمان» پژواک ديگري پيدا کرده بودند و پيکاري نو با نظام سنت قدمايي آغاز شده بود». (68)
طالبوف که جلد دوم از کتاب احمد يا مسائل الحيات را در اوايل سال 1324 هجري و اندکي پيش از اعلام مشروطيت منتشر کرد، با ذکر اين نکته که معني کلمات نوظهور حق و آزادي و مساوات و قانون اساسي و سلطنت مطلقه... تاکنون زينت افزاي اقوال و ارقام ايراني نبود، مينويسد که:
«اگر معاني الفاظ نوظهور عصر حاليه را بخواهيد از هزار بيش است».(69)
عين السلطنه نيز در يادداشتي از سال 1326 درباره واژههاي جديد که در ميان مردم رواج پيدا کرده بود، مينويسد:
«بعضي لغات جديد که حالت خيلي مذاکره ميشود و مصطلح شده است، لازم است بنويسم: مشروطه، مستبده، آزادي، برادري، برابري، مساوات، قوه مجريه، قوه مقننه، انجمن، مليت، قوميت...» (70)
در سخنان و ديدگاههاي طباطبايي مفاهيم مانند «مشروطه» و «ملت»، «قوميت» «قانون اساسي»، «حريت» و «آزادي»، «مجلس» و ... که يا مفاهيم جديدي بودند مانند «مشروطه» و يا اينکه مفاهيم قديمي ولي داراي معناي تحول يافته بودند، مانند ملت، به کرات يافت ميشود. پيش از اين به آشنايي او با واژه «مشروطه» اشاره شد. در اينجا اشاره به اصطلاح «ملت» براي بيان منظور مناسب به نظر ميرسد. کاربرد «ملت» در متون فارسي و منابع ديني در معناي شريعت، آيين، دين و گاه پيروان دين پيشينهاي بسيار طولاني دارد. (71)اين اصطلاح در دوره تحولات فکري و فرهنگي جامعه ايراني که منجر به نهضت مشروطيت گرديد به تدريج در معناي «مجموع رعايا» به کار برده شد. ملک الشعراي بهار استعمال «ملت» در معناي جديد براي نخستين بار را به نوشتههاي ميرزا ملکم خان نسبت ميدهد. (72)
طباطبايي در مطالب خود به کرات «ملت» را در معناي جديد و به عنوان مجموعه اتباع حکومت ايران مورد استفاده قرار ميداد و بر اين اساس از حقوق اتباع ايراني غير مسلمان نيز دفاع ميکرد.
«طباطبايي تنها مجتهد برجسته شيعه زمان خودش بود که سخنانش مفاهيم مليت به معناي نو آن را در برابر داشت».(73)
وطنخواهي و استقلال کشور
وطنخواهي و تعلق خاطر به ايران در انديشههاي طباطبايي حضوري پررنگ داشته است. او به کرات بيان ميکرد که خود را وقف ايران کرده و خدماتش به اسلام در محيط ايران انجام ميگيرد. طباطبايي در نامهاي خطاب به مظفرالدين شاه نوشت:«... ايران وطن و محل انجام مقاصد دعاگويان است. بايد در ترقي ايران و نجات آن از خطرات جاهد باشيم».(74)
او هواخواهانش را به تلاش براي اصلاح خرابيهاي وطن و تقويت حميت ملي توصيه ميکند:
«عجالتاً بايد در انعقاد مجالس و انجمنها اقدام کنيد و در خفيه و آشکار با اشخاص عالم و متمدن بنشيند و در امر وطن عزيز و اصلاح خرابيها سخن رانيد و شاگردان مدارس و طلاب علوم بلکه وطن دوستان را به اين خرابي و نواقص آگاه و هوشيار سازيد و خون غيرت و حميت ملي را بجوش آريد». (75)
همچنين در هشداري به عين الدوله صدر اعظم وقت مينويسد:
«به خداوند متعال و به جميع انبياء و اولياء قسم به اندکي مسامحه و تأخير ايران ميرود. من اگر جسارت کرده و بکنم معذورم زيرا که ايران وطن من است، اعتبارات من در اين مملکت است، خدمت من به اسلام در اين محل است، عزت من تمام بسته به اين دولت است، ميبينم اين مملکت به دست اجانب ميافتد و تمام شئونات و اعتبارات من ميرود. پس تا نفس دارم در نگهداري اين مملکت ميکوشم بلکه هنگام لزوم جان در راه اين کار خواهم گذاشت». (76)
طباطبايي استقلال کشور و حفظ وطن از دخالت و تسلط بيگانگان را دغدغه و هدف جدي خود ميدانست و در اين راه از هيچ تلاشي فروگذار نبود. او حتي بقاي اسلام را نيز متکي به استقلال کشور ميداند:
«ما براي عودت مدرسه خان مروي سنگ به سينه نميزنيم و نه براي گرفتن شهريه و مستمري، ... چيزي که ما را الزام ميکند همانا استقلال ملک و ملت است. به واسطه ظلمي که سراسر ايران را گرفته است، کم کم تسلط اجانب (روس و انگليس) رو به فزوني گذاشته و همه ايران را خواهد گرفت و ملک و ملت از دست رفته روس و انگليس حکمفرما خواهند شد و اساس اسلام وقتي پايدار است که مملکت استقلال داشته باشد». (77)
او حفظ استقلال وطن و سلطنت و اسلام را منوط به برقراري عدالت و جلوگيري از ظلم ميداند (78) و تاکيد ميکند در فقدان مجلس مشروطه، اتحاد روس و انگليس اين مملکت را پامال خواهد کرد. (79)
اقليتها
حفظ حقوق اقليتها در انديشه سياسي از موضوعات مهم و قابل توجه است. به ويژه در انديشههاي مبتني بر اصول دمکراتيک و مردم سالاري در عين پذيرش حاکميت اکثريت، توجه به حقوق اقليتها حائز اهميت است. در جريان تحولات نهضت مشروطه که نخستين تلاش عمومي براي بنيان گذاري پايههاي دموکراسي پارلماني در ايران است يکي از مهمترين چالشها برابري شهروندان و اتباع ايراني بود. مساوات و برابري مسلمان و غير مسلمان و رعايت ملاحظات ديني در اين زمينه به يکي از مهمترين دلايل هجمه شديد مشروعه خواهان و مذهبيهاي مخالف مشروطه عليه مشروطيت تبديل شد. (80)در چنين وضعيتي، براي انتخابات دور اول مجلس مقرر شد که اقليتهاي ديني وکيل انتخاب نکنند و حق انتخاب خود را به مسلمانان تفويض نمايند. لذا يهوديان وکالت خود را به سيد عبدالله بهبهاني و ارمنيان نيز وکالتشان را به سيد محمد طباطبايي تفويض کردند. (81)
طباطبايي ضمن پذيرش وکالت ايرانيان ارمني در مجلس، هنگام درخواست زرتشتيان ايران براي تصويب حضور نماينده آنها در مجلس، از اين درخواست حمايت کرد. دفاع موثر طباطبايي از لايحه درخواست مساوات زرتشتيان و همراهي ديگر مجلسيان علي رغم مخالفتهاي متعصبين مذهبي بيرون از مجلس با برابري مسلمانان با اقليتهاي ديني، منجر به داشتن وکيلي جداگانه براي هر يک از ملل متنوعه (اقليتهاي ديني) در مجلس شد. (82)
جمع بندي
سيد محمد طباطبايي يکي از مجتهدين و رهبران مذهبي نوگرا در عصر قاجار بود که به علت آشنايي با «مشروطه» و ديگر مفاهيم جديد و تجربيات کشورهاي اروپايي، نظام مشروطه را گزينه مناسبي براي جايگزيني نظام سلطنت مطلقه در ايران ميدانست. ديدگاه و انديشه سياسي طباطبايي را ميتوان در قالب «نظريه مشروطهخواهي اهل ديانت» مورد تجزيه و تحليل و ارزيابي قرار داد. اجراي شريعت اسلامي، برقراري عدالت و کنترل خودکامگي، تأمين استقلال و امنيت و عمران و آبادي ايران را ميتوان از اصول و مباني انديشه سياسي طباطبايي به حساب آورد. او مشروطه کردن نظام سياسي را مفيدترين و مناسبترين روش براي رسيدن به اين اهداف ميدانست. به عبارت ديگر از نظر او مشروطيت به تنهايي موضوعيت نداشته و هدف اصلي و نهايي نبود، بلکه جنبه طريقت داشت براي رسيدن به اهداف مذکور.طباطبايي تئوري کهن ايراني پيش از اسلام در مورد سلطنت آرماني مستقل را مورد پرسش قرار داد، زيرا بر اين باور بود که شاه مادامي که در خدمت مردم باشد در جايگاه خود ميماند و در غير اين صورت مردم حق دارند او را بر کنار و ديگري را جايگزين نمايند. او در چارچوب ديدگاه عمومي علماي شيعه مبني بر غصبي و سلطنت جور بودن حکومت غير معصوم و يا برنيامده از حکومت معصوم در زمان غيبت، نظام سلطنتي مشروطه را نسبت به نظام سياسي مطلقه مناسبتر ميدانست، زيرا اين نوع نظام به دليل مهار استبداد و جلوگيري از ظلم و ستم حکام و اجراي نسبي عدالت به حکومت آرماني شيعه نزديکتر است. در نظام سياسي مشروطه نيز احکام شرعي و حدود الهي قابل تغيير و تبديل نبوده و توليت آنها با علما و مجتهدين عادل است و قوه مقننه و قانون گذاري ميتواند به تدوين قوانين موضوعه و عرفي مشروط بر آنکه با قواعد شريعت مغاير نباشند، بپردازد.
طباطبايي براي ملت در نظام سياسي مشروطه، جايگاه رفيع و مؤثري قائل است و به متقابل بودن حقوق و تکاليف حاکم و مردم معتقد است به گونهاي اگر حاکم و سلطان به وظايف خود عمل نکند ملت او را عزل و حاکم ديگري را برميگزيند. او بر اين باور است که برقراري مشروطيت، منوط به آگاهي و آشنايي ملت با حقوق خود است و تا زماني که ملت به سطح مناسبي از علم و آگاهي نرسند، مشروطيت تحقق پيدا نميکند. بر اين اساس او نظام آموزشي نوين را ضروري ميدانست و خود در اين راه علي رغم مقاومت شديد متعصبين که آموزشهاي نوين را متضاد با ديانت ميدانستند، پيشقدم شده و «مدرسه اسلام» را به سبک آموزش نوين راه اندازي نمود. طباطبايي همچنين از مفاهيم ملت و مليت و غيره در معناي جديد آن استفاده نموده و نسبت به «ايران» به عنوان «وطن» دغدغه و تعلق خاطر جدي داشت. او از مدافعان حقوق اقليتهاي ديني و برقراري مساوات بين همه شهروندان و اتباع کشور ايران از نظر حقوقي و قانوني بود.
پينوشتها:
* پژوهشگر علوم سياسي.
1. ناظم الاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، تهران: مؤسسه انتشارات اميرکبير، مجلد اول، چاپ ششم، 1381، ص 47.
2. ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه، سيد عبدالله بهبهاني، سيد محمد طباطبايي، بي جا، بي نا، بي تا، ص 32.
3. مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، در مشروطه چه گذشت؟، تهران: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول، 1388، ص 303.
4. ناظم الاسلام کرماني، پيشين، صص 166-165.
5. عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، تهران: مؤسسه انتشارات اميرکبير، چاپ دوم، 1364، ص 102.
6. همان، ص 97.
7. محمد علي تهراني (کاتوزيان)، مشاهدات و تحليل اجتماعي و سياسي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: شرکت سهامي انتشار، چاپ اول، 1379، ص 109.
8. حامد الگار، شورش آقا خان محلاتي و چند مقاله ديگر، ابوالقاسم سري، تهران: توس، 1370، ص 60.
9. سيد حسن تقي زاده، زندگي طوفاني (خاطرات، به کوشش: ايرج افشار، تهران: انتشارات علمي، 1368، ص 322.
10. مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، پيشين.
11. احمد صدر حاج سيد جوادي و ديگران، دائرةالمعارف تشيع، تهران: نشر شهيد سعيد محبي، جلد 10، چاپ اول، 1383، ص 280.
12. حسين محبوبي اردکاني، «سيد محمد طباطبايي»، مجله راهنماي کتاب، سال بيست و يکم، شمارههاي 2-1، فروردين و ارديبهشت 2537، ص 27.
13. محمد علي سفري، مشروطه سازان، تهران: نشر علمي، چاپ اول، 1370، ص 123.
14. حسين محبوبي اردکاني، پيشين، ص 30.
15. ابراهيم صفايي، پيشين، ص 38.
16. مهدي ملک زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: انتشارات علمي، جلدهاي 4 و 5، چاپ چهاردهم، 1373، صص 787-786.
17. باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران، تهران: نشر گفتار و نشر علم، ج 2، 1380، ص 968.
18. حسن طباطبايي، يادداشتهاي سيد محمد طباطبايي از انقلاب مشروطيت ايران، تهران: نشر آبي، چاپ اول، 1382، ص 35.
19. احمد صدر حاج سيد جوادي و ديگران، پيشين، ص 461.
20. حسين محبوبي اردکاني، پيشين، ص 35.
21. سيد جواد طباطبايي، تأملي درباره ايران، نظريه حکومت قانون در ايران، تبريز: انتشارات ستوده، جلد دوم، چاپ اول، 1386، صص 474-425.
22. عبدالهادي حائري، پيشين، ص 91.
23. محمد علي سفري، پيشين، ص 151.
24. احمد کسروي، تاريخ مشروطه ايران، تهران: مؤسسه انتشارات اميرکبير، جلد اول، چاپ چهاردهم، 2537 شاهنشاهي، ص 49.
25. همان، ص 90.
26. محمد علي سفري، پيشين، ص 126.
27. سيد جواد طباطبايي، پيشين، ص 482.
28. غلامحسين زرگري نژاد، رسايل مشروطيت (مشروطه به روايت موافقان و مخالفان)، تهران: مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني، چاپ اول، 1387، ص 29.
29.محمد علي سفري، پيشين، ص 124.
30. همان، ص 126.
31. مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، پيشين، ص 288.
32. احمد کسروي، پيشين، ص 63.
33. محمد علي سفري، پيشين، ص 117.
34. عبدالهادي حائري، پيشين، ص 135.
35. احمد کسروي، پيشين، صص 50-49.
36. اسلام کاظميه، «يادداشتهاي سيد محمد طباطبايي»، مجله راهنماي کتاب، سال چهاردهم، شماره 8-7، مهر - آبان 1350، ص 469.
37. سهراب يزداني، کسروي و تاريخ مشروطه ايران، تهران: نشر ني، چاپ دوم، 1383، ص 121.
38. محمد علي سفري، پيشين، ص 109.
39. همان، ص 151.
40. احمد کسروي، پيشين، ص 285.
41. ميرزا نصرالله خان مستوفي تفرشي، تاريخ انقلاب ايران، تهران: کتابخانه ملک، خطي بشماره 3819، ج 1، بي تا، صص 28-26.
42. غلامحسين زرگري نژاد، پيشين، ص 51.
43. مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، پيشين، ص 70.
44. مهدي ملک زاده، پيشين، ص 873.
45. فريدون آدميت، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، تهران: پيام، 1355،ص 259.
46. م پاولويچ، و. تريا و س. ايرانسکي، سه مقاله درباره انقلاب مشروطه ايران. م. هوشيار، تهران: شرکت سهامي کتابهاي جيبي، چاپ دوم، 1357، ص 42.
47. محمد علي سفري، پيشين، ص 117.
48. مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، پيشين، ص 71.
49. احمد کسروي، پيشين، ص 285.
50. مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، پيشين، صص 198-197.
51. غلامحسين زرگري نژاد، پيشين، ص 50.
52. همان، صص 51-50.
53. از پيش روي آن و از پشت سرش باطل به سويش نميآيد، وحي [نامه]اي است از حکيمي ستوده. فصلت (41): 42.
54. و اما احکام شرعي، مصون از تعرضند، اگر خداوند، ديدگان را با عقل، ياري کند.
55. ما خود قرآن ا نازل کرديم و ما خود حافظ و پشتيبان آن هستيم. حجر (15): 9. غلامحسين زرگري نژاد، پيشين، ص 52.
56. ناظم الاسلام کرماني، پيشين، ص 378.
57. عبدالهادي حائري، پيشين، ص 107.
58. غلامحسين زرگري نژاد، پيشين، ص 51.
59. همان، صص 134- 133.
60. ناظم الاسلام کرماني، پيشين، ص 378.
61 همان، ص 160.
62. همان، ص 161.
63. محمد علي سفري، پيشين، ص 235.
64. همان، ص 126.
65. ناظم الاسلام کرماني، پيشين، ص 160.
66. مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، پيشين، ص 128.
67. محمد علي سفري، پيشين، ص 123.
68. سيد جواد طباطبايي، پيشين، ص 88.
69. همان، ص 99.
70. همان، ص 88.
71. ماشاء الله آجوداني، مشروطه ايراني، تهران: نشر اختران، چاپ هفتم، 1385، ص 168.
72. محمد تقي بهار، سبک شناسي، تهران: انتشارات اميرکبير، ج 3، چاپ پنجم، 1369، ص 378.
73. عبدالهادي حائري، پيشين، ص 106.
74. همان.
75. ناظم الاسلام کرماني، پيشين، ص 161.
76. احمد کسروي، پيشين، ص 81.
77. محمد علي تهراني (کاتوزيان)، پيشين، ص 173.
78. همان.
79. همان، ص 404.
80. ر. ک، غلامحسين زرگري نژاد، پيشين، صص 268- 267.
81. ابراهيم صفايي، پيشين، ص 38.
82. محمد علي تهراني (کاتوزيان)، پيشين، صص 674- 673.
منابع تحقيق:
آجوداني، ماشاء الله، مشروطه ايراني، تهران: نشر اختران، چاپ هفتم، 1385.
آدميت، فريدون، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، تهران: پيام، 1355.
بهار، محمدتقي، سبک شناسي، تهران: انتشارات اميرکبير، ج 3، چاپ پنجم، 1369.
پاولويچ، م، و. تريا و س. ايرانسکي، سه مقاله درباره انقلاب مشروطه ايران، م. هوشيار، تهران: شرکت سهامي کتابهاي جيبي، چاپ دوم، 1357.
تقي زاده، سيد حسن، زندگي طوفاني (خاطرات)، به کوشش: ايرج افشار، تهران: انتشارات علمي، 1368.
تهراني (کاتوزيان)، محمد علي، مشاهدات و تحليل اجتماعي و سياسي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: شرکت سهامي انتشار، چاپ اول، 1379.
حائري، عبدالهادي، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، تهران: مؤسسه انتشارات اميرکبير، چاپ دوم، 1364.
زرگري نژاد، غلامحسين، رسايل مشروطيت (مشروطه به روايت موافقان و مخالفان)، تهران: مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني، چاپ اول، 1387.
سفري، محمد علي، مشروطه سازان، تهران: نشر علمي، چاپ اول، 1370.
صدر حاج سيد جوادي، احمد و ديگران، دائرةالمعارف تشيع، تهران: نشر شهيد سعيد محبي، جلد 10، چاپ اول، 1383.
صفايي، ابراهيم، رهبران مشروطه، سيد عبدالله بهبهاني، سيد محمد طباطبايي، بي نا، بي تا.
طباطبايي، حسن، يادداشتهاي سيد محمد طباطبايي از انقلاب مشروطيت ايران، تهران: آبي، چاپ اول، 1382.
طباطبايي، سيد جواد، تأملي درباره ايران، نظريه حکومت قانون در ايران، تبريز: انتشارات ستوده، جلد دوم، چاپ اول، 1386.
عاقلي، باقر، شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران، تهران: نشر گفتار و نشر علم، ج 2، 1380.
کاظميه، اسلام، «ياداشتهاي سيد محمد طباطبايي»، مجلس راهنماي کتاب، سال چهاردهم، شماره 8 و 7، مهر و آبان 1350.
کسروي، احمد، تاريخ مشروطه ايران، تهران: مؤسسه انتشارات اميرکبير، ج1، چاپ چهاردهم، 2537 شاهنشاهي.
کرماني، ناظم الاسلام، تاريخ بيداري ايرانيان، تهران: مؤسسه انتشارات اميرکبير، ج 1، چاپ ششم، 1381.
الگار، حامد، شورش آقاخان محلاتي و چند مقاله ديگر، ابوالقاسم سري، تهران: توس، 1370.
محبوبي اردکاني، حسين، «سيد محمد طباطبايي»، مجله راهنماي کتاب، سال بيست و يکم، شمارههاي 2-1، فروردين و ارديبهشت 2537.
مستوفي تفرشي، ميرزا نصر الله خان، تاريخ انقلاب ايران، تهران: کتابخانه ملک، خطي بشماره 3819، ج 1، بي تا.
ملک زاده، مهدي، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: انتشارات علمي، جلدهاي 4 و 5، چاپ چهارم، 1373.
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، در مشروطه چه گذشت؟، تهران: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول، 1388.
يزداني، سهراب، کسروي و تاريخ مشروطه ايران، تهران: نشر ني، چاپ دوم، 1383.
منبع مقاله : عليخاني، علي اکبر (1390) انديشه سياسي متفکران مسلمان جلد دهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.