مقدمه
هرگاه از جهان اسلام نام ميبريم اغلب کشوهاي عربي و خاورميانه به ذهن متبادر ميشود در حالي که تعداد قابل توجهي از مسلمانان در شرق آسيا و شبه قاره زندگي ميکنند و در طول تاريخ فراز و فرودهاي بسياري در اين مناطق طي کردهاند. قبل از استقلال کشورهاي مسلمان پاکستان و بنگلادش از هند، اين کشور با دارا بودن بيش از يکصد ميليون مسلمان، از مهمترين مناطق مسلمان نشين به شمار ميرفت و مسلمانان نقش مؤثر و فعالي در عرصههاي سياسي اجتماعي هند ايفا ميکردند و انديشمندان مهمي از ميان آنان ظهور کرده بود که سيد امير علي هندي از جملهي اينان است. در اين مقاله پس از پرداختن به شرح حال او که فعاليتهاي سياسي اجتماعي و اختلافش با سيد احمد خان را نيز شامل ميشود، به نگرش تجددمآبانهي او به دين اسلام اشاره ميشود و اينکه او به عنوان يک نويسنده اصلاح گر، درصدد ارائهي قرائتي پويا و روزآمد از اسلام بود. ديدگاههاي اميرعلي در خصوص نوع و نحوهي حضور اسلام در عرصههاي سياسي اجتماعي، بحث بعدي است که تفسير جديد او از احکام عملي اجتماعي و اعتقاد او به مترقي و تمدن ساز بودن اسلام را مورد بحث قرار ميدهد و در پايان مقاله نيز واکنش امير علي هندي که شيعه نيز بوده، به الغاي خلافت در عثماني مورد بررسي قرار ميگيرد.شرح حال
1. زندگي
امير علي بن سعادت علي هندي (1265-1347ق/1848-1928م) از حقوق دانان و اصلاح گران و نويسندگان شيعه مذهب هند است. وي در اومان (1) هند از دودماني عربي متولد شد که تبارشان به اهل بيت (عليهم السلام) ميرسيد. دايرة المعارف اسلام ميگويد که تبار وي به يک خاندان شيعي ميرسيده که با نادرشاه افشار از خراسان به هند آمدند و در آنجا مقيم شدند. (2) اين دودمان به تدريج در دربار مغولي هند به مقاماتي نايل شدند و سرانجام «کمپاني هند شرقي» راه يافتند. (3) سيد امير علي هندي در مدرسهي محسنيه نزديک کلکته درس خواند و از جمله زبان فارسي و عربي و قرآن مجيد را فراگرفت. در فقه و اصول فقه و تاريخ اسلام و ادبيات عرب نيز مطالعاتي کرد. آنگاه انگليسي خواند. چون به لندن رفت، تحصيل خود را در رشتهي حقوق ادامه داد و در همانجا به دريافت دانشنامهي حقوق و اجازهي وکالت دعاوي نايل آمد. پس از آن با سمت استاد حقوق اسلامي و سپس با عنوان رئيس دانشکدهي حقوق در دانشگاه کلکته به کار مشغول شد. پس از مدتي دانشگاه را رها کرده، در ديوان عالي بنگال به مقام مستشاري رسيد. وي در سالهاي 1869 تا 1873 بار ديگر در انگليس بود، و در اواخر همين سال بود که وکيل مدافع شد، و در همانجا با همسر انگليسياش ني. ايزابل ايداکنستام (4) اقامت جست. در سال 1883 م به عنوان يکي از سه عضو هندي - و تنها عضو مسلمان - در شوراي نيابت سلطنت انگليس انتخاب گرديد. و سرانجام در سال 1909 به عنوان يکي از اعضاي اسلامي هند در هيئت مشاوران سلطنتي در لندن برگزيده شد.هم در دورهي اول اقامت و هم در اين دورهي نسبتاً طولاني بود که امير علي به ادباي انگليسي پيوست و ادبيات انگليسي به ويژه نمايشنامههاي شکسپير، بهشت گمشده ميلتن را فراگرفت، و بسياري از اشعار شلي را حفظ کرد و آثار کيتز و بايرون و طامس مور و والتر اسکات را به مطالعه گرفت. همين طور کتاب گيبن دربارهي اسباب سقوط دولت روم را با تأمل بسيار خواند و در نوشتن انگليسي و ايراد خطابه در آن زبان به مهارت والايي دست يافت.
چنان که گفتيم وي در سال 1883 يکي از سه عضو هندي و تنها عضو مسلمان در شوراي نايب السلطنه و در سال 1909 به عنوان يکي از اعضاي هندي هيئت مشاوران سلطنتي در لندن برگزيده شد. در زمينهي خدمات اجتماعي، وي متصدي بنگاه تهذيب اخلاق جوان بزه کار در علي پور کلکته شد، و در همان حال در لندن نيز به عنوان يکي از اشخاص عمدهي مجتمع هلال احمر انگلستان برگزيده شد.
2. شرايط سياسي اجتماعي
در عرصهي سياست، امير علي به سال 1877 «جمعيت وطني اسلامي» را پايه گذاري کرد که هم اکنون با 34 شعبه از مَدرَس تا کراچي گسترش يافته است. برنامهي آن اساساً عبارت بود از:«برانگيختن احساسات خوب ميان نژادهاي هندي و عقايد ايشان و در همان حال دفاع و حفظ علايق مسلمانان و ياري دادن به تعليم و تربيت سياسي ايشان». (5)
يکي از ويژگيهاي سياسي امير علي اين بود که يک نوع خودآگاهي سياسي جديد در مسلمانان هندي احساس ميکرد و آن را در آثار خود پرورش ميداد و بيان ميکرد و لذا با عقيدهي شايع سيد احمد خان هندي در آن روزگار مخالفت ميکرد؛ چه احمد خان معتقد بود که تعليم و تربيت جديد غربي براي اصلاح و پيشرفت مجتمع مسلمانان هندي به تنهايي کافي است تا بدين وسيله پايگاه خود را در کشورشان و در جهان بازيابند؛ به عبارت ديگر سيد احمد بر اين عقيده بود که راه اصلاح و ترقي تنها تعليم و تربيت است، بيآنکه در ناحيهاي از نواحي سياسي کاري انجام بگيرد؛ وليکن سيد علي اعتقاد راسخ داشت بر اينکه تربيت وسيلهي درستي است ولي همراه آن بايد شئون سياسي هند را نيز اصلاح کرد و ميان هندوان و مسلمانان مرزي و حدي معقول پديد آورد و گرنه حقوق مسلمانان در جنب حقوق هندوان ضايع ميگردد، و سيد احمد در آغاز فعاليت از اين کار تن ميزد و ميگفت: «هيچ چيز جز تربيت اساسي نيست».
لذا هر يک از آن دو به اصول خويش متمسک مانده بودند. سيد امير علي چنان که گفتيم در سال 1878 م «جمعيت وطني اسلامي» را تأسيس کرد و مقصود او دفاع از حقوق مسلمانان و تحديد وضع سياسي ايشان بود، و سيد احمد را براي همکاري با خود دعوت ميکرد و او ابا ميکرد.
ليکن سيد احمد در اواخر عمر اندک اندک به درستي نظر امير علي دربارهي ايجاد حد و مرزي ميان هندوان و مسلمانان ايمان آورده بود، و لذا «جمعيت دفاع اسلامي» را هم تأسيس کرد؛ اما براي همکاري با سيد اميرعلي اندکي دير شده بود. سيد امير علي، پس از حرکت دوم به لندن، يکي از افراد اصلي تأسيس شعبهي لندن «مسلم ليگ» شد. با اين همه، وفاداري او به انگليس و علاقهي او به آن کشور، او را واداشت که در سال 1913 زماني که ليگ به کنگرهي ملي هند پيوست و از «ادارهي ملي» (6) سخن به ميان آورد، استعفا بدهد. با اين همه وي در لندن سرگرم مذاکرهي جدي در باب طرحهايي جهت اصلاح سياسي در هند بود. پس از جنگ جهاني اول نيز به عنوان مدافع لندني نهضت خلافت اهميت بيشتري يافت، و نامهي او همراه با آقاخان اسماعيلي خطاب به عصمت پاشا، مايهي اعتراض شديد در ترکيه شد؛ زيرا در آن ايام چنان که خواهيم گفت در ترکيه عملاً خلافت ملغي شده بود.
3. آثار
فعاليتهاي اميرعلي در چندين زمينه مهم بود: به عنوان استاد حقوق در وکالت و در دادگاه و با عنوان سياسي در خدمات اجتماعي و امور اجرايي و تشکيل احزاب و دفاع از حقوق هندوان و به ويژه مسلمانان؛ و سرانجام به عنوان نويسنده، نويسندهاي خوش قلم و مدافع حقوق مسلمانان و کيان اسلام تا آنجا که در توان او بود. کتابها و مقالات او دربارهي حقوق و قوانين اسلامي انگليسي از مراجع معتبر شد و هنوز هم داراي اعتبار است.از آثار امير علي ميتوان به کتابهاي محمد و تعاليم او، مختصر تاريخ عرب، روح اسلام و تاريخ مختصر اسماعيليان اشاره کرد. (7)
انديشهي سياسي
نگرش نو به دين
1. نويسندهي اصلاح گر دين
اهميت و خدمت اساسي امير علي، به عنوان يک نويسندهي اصلاح گر آشکار ميگردد. وي زماني که در انگليس دانشجو بود و در «اميز تمپل» (8) تحصيل ميکرد، در جواب يک گزارش و برداشت غربي از اسلام، مطالعاتي دربارهي حيات محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و رسالت او انجام داد و رسالهاي فراهم کرد که به سال 1873 در لندن انتشار يافت. اين کار اساس يک اثر گسترش يابنده شد که مکرراً مورد تجديد نظر قرار گرفت و در طول حيات او تجديد چاپ شد و سرانجام عنوان روح اسلام يافت (1953 - 1922 -1891). در اين کتاب، سيد امير علي تفسيري آزادانه و تجددمآبانه از اسلام عرضه کرده است که در مغرب زمين به صورت مطلوبي مورد قبول يافت و در اروپا و هند همچنان مؤثر باقي ماند. تأثير آن در جهان اسلامي خارج از هند نيز کمتر از هند نبود، و به زودي حتي به زبان ترکي نيز ترجمه شد.اثر عمدهي او، گدشتهي از اين کتاب و نوشتههاي حقوقي، تاريخ مختصر اسماعيليان است که به سال 1899 در لندن انتشار يافت، و متن منقح چاپ دهم آن به سال 1951 منتشر گشت، و به زبان اردو نيز ترجمه شد و اين کتاب نيز به جهت گيري جديدي دربارهي اسلام، از سوي بسياري چه غربيان و چه مسلمانان، ياري داد. اين دو کتاب و آثار کوچکتر ديگر که او دربارهي اسلام ارائه داد، با جريان مداومي از مقالات در هند و به ويژه در انگليس (عمدتاً در سدهي نوزدهم) تکميل شد، و او در آنها مسئلهي اسلام را در معرض داوري جهانيان قرار داد. اهميت تاريخي او بر پايهي سهم قابل ملاحظهي او، نقش او در آفريدن فهم مطلوب از اسلام در غرب قرار دارد، و نيز احتمالاً در بيدار ساختن يا آسان ساختن يک چنين فهم مطلوب از اسلام در ميان مسلمانان غرب گرا.
بايد در نظر داشت که امير علي هر چه نوشته به انگليسي نوشته است، هر چند که زبان فارسي و عربي را هم ميدانسته است؛ و اين نيز به عقيدهي اين ضعيف يکي از نمودارهاي هوشياري و واقع بيني او بوده است، زيرا که زبان انگليسي بيشتر از يک قرن است که دارد عالم گير ميشود؛ يعني غير انگليسيها از خود انگليسيها، انگليسي زبانتر شدهاند. حدود يک ميليارد هندو هم زبان انگليسي ميفهمند و هم حرف ميزنند، روسها به زبان انگليسي مجهز شدهاند، آفريقاي جنوبي انگليسي زبان است؛ آمريکاي شمالي و کانادا که همه نژاد انگليسياند، حتي آنها که تبار فرانسوي دارند هم، انگليسي حرف ميزنند. همهي توريستهايي که به جاهاي ديني دنيا مثلاً سواحل زيباي آناتولي ميروند، اگر انگليسي ندانند، ممکن است سر بيشام به زمين بگذارند. و خلاصه هر محققي که امروزه ادعاي تحقيق بکند و زبان انگليسي نداند، بايد در صحت ادعاي او ترديد کرد.
امير علي از رجال نامدار هندي بود که همواره با حرارت از اسلام دفاع ميکرد و در رد تهمتها و شبهههاي وارد به آن ميکوشيد و با نشر مقالات عالمانه و تأليف کتابها، عملاً در مبارزات استقلال طلبي مسلمانان شرکت داشت، و به ويژه از سياست استعماري بريتانيا در خاورميانه و هند به سختي انتقاد ميکرد.
2. يک مقايسه
سيد امير علي نيز مانند احمد خان راه اصلاح را آموزش و پرورش و توجه دقيق به علوم جديد ميدانست. در عين حال اصلاح حال سياسي و امور عقيدتي مسلمانان هند را وظيفهي اصلي خود به شمار ميآورد؛ لذا به سال 1295 م/1878 ق به تأسيس «جمعيّة الوطنية الاسلامية» جهت دفاع از حقوق مسلمانان و مشخص کردن وضع سياسي آنان اقدام کرد، و چون زبان فارسي، عربي و انگليسي را نيک ميدانست و گذشته از اينها، علوم انساني غربي و به ويژه حقوق را عميقاً بررسي کرده بود، امکانات بسياري براي اصلاح دراختيار داشت و مخصوصاً در نوشتن آثار خود از زبان انگليسي به شيوهي ممتازي بهره ميگرفت، و با شور و حماسه از اسلام دفاع منطقي ميکرد و سخنانش تأثير بسزايي داشت، با خواندن آثار او مردم غرب، براي نخستين بار دربارهي اسلام سخناني منصفانه و در عين حال در نهايت فصاحت و بلاغت از زبان قلم يک مسلمان ميشنيدند و نه يک خاورشناس، که احکام و نظرات او به هر صورت از جهت گيري و تعصب خالي نيست.چون اميرعلي به هند برگشت، و رهبري جنبشهاي سياسي اسلامي هند را به دست گرفت، در اين راه از مسلمانان، هندوان و به ويژه انگليسيها رنجها برد و تهمتها شنيد؛ اما دلسرد نشد و کار مهم خود را همچنان ادامه داد. در يکي از خطابههاي خويش ميگويد:
«هدف من بالا بردن احساس پاک و درک منطقي و سالم در ميان همهي فرقههاي هند است هر چند از طبقات گوناگون باشند و عقايدشان مختلف باشد. قصد من از راهي که در پيش گرفتهام، گذشته از مطلب مذکور در بالا، پشتيباني از منافع و مصالح مسلمانان و بينا ساختن آنان به امور سياسي خودشان است».
کتاب او با نام روح اسلام (9)، نخست به سال 1891 م انتشار يافت. مقصود وي از نشر اين کتاب: «بيدار ساختن شعور سياسي مسلمانان بر پايهي احترام به شخصيت خود و ايستادگي در برابر جهان غرب بود». اما اين ايستادگي به معني «مخالفت با هر چيز غربي نبود» و بايد اين مطلب را همواره در مطالعهي آثار امير علي در نظر داشت. اين کار چنان با روحيهي معاصران او سازگار بود که حتي معدودي از مسلمانان فرهيخته هم توجه نيافتند که امير علي، اصول اسلامي را موافق انديشهي غربي بازپردازي ميکند، و لذا هيچ گونه واکنشي از آن دست که در برابر فلسفهي نيچري سيد احمد خان ابراز گرديده بود، پديد نياورد.
اصول انديشهي اصلاحي
در اينجا از بيان مسايل کلي «اصلاح» که تقريباً همهي مصلحان در آن مشترک بودند تن ميزنيم؛ اما ذکر سه نکته بسيار بجاست، زيرا اين سه نکته گذشته از اينکه چهارچوب نظريهي اصلاحي او را در بر ميگيرد، و بايد هر مسلماني - صرف نظر از اينکه آنها را درست بداند يا غلط - از آنها آگاه باشد، در حقيقت جزء عناصر مکمل تفکر اسلامي جديد قرار گرفته است:1. فوق طبيعي نبودن حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم)
يکي از نکات اين است که مطالعات او دربارهي اسلام بر پايهي شخصيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تمکز يافته است و مقصود از نوشت کتاب نخستين او يعني روح اسلام، و کتاب بررسي انتقادي حيات محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و تعاليم او (10)، همين معني بوده است. و همين به خوبي نشان ميدهد که موضوع اصلي در تفکرات او چيست. نظر او دربارهي رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چنان است که به هيچ گونه امر فوق طبيعي اشارهاي ندارد و اين در مقايسه با نظر بسياري از مسلمانان و عارفان و صوفيان که غالباً آن حضرت را شخصيتي فوق طبيعي قلمداد کردهاند، متفاوت است. به نظر امير علي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) انساني است مانند انسانهاي ديگر، منتها داراي والاترين فضايل اخلاقي و خصال انساني، او از جمله قرآن مجيد را کلام و اثر خود پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميداند؛ يعني ميگويد: معاني آن وحي الهي است ولي قالب و کلمات تعبير خود رسول صلي الله عليه و آله و سلم است. اين برخلاف عقيدهي مرسوم مسلمانان به ويژه اشاعره است که قرآن مجيد را لفظاً و معناً کلام خداي تعالي ميدانند. (11) بديهي است که امير علي در اين باره از عقايد بعضي از فرقههاي معتزله متأثر بوده است و اين معني البته سخن تازه و يا بدعت نيست، چه سيوطي نيز (12) آن را چنين نقل ميکند:«و بعضي گفتهاند که جبرئيل معاني [قرآن] را خاصة نازل ميکرد و آن حضرت صلي الله عليه و اله و سلم آن معاني را فرا ميگرفت و از آنها به لغت عرب تعبير ميکرد».
آنگاه خود او ميگويد:
«قائل اين قول به ظاهر قول خداي تعالي متمسّک شده است که: روح الامين آن را نازل کرده است... بر قلب (پاک) تو، تا از انذار کنندگان باشي!». (13)
2. تفسير جديد احکام اجتماعي
نکتهي ديگر، اين است که امير علي تعاليم حضرت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را موافق با آرمانهاي اجتماعي معاصر مسلمانان - به ويژه طبقهي روشنفکر آنان - بيان کرده است؛ مثلاً چهار فريضهي عمدهي اسلامي يعني نماز، روزه، زکات و حج، به شيوهاي عقلي مورد بررسي و بحث قرار گرفته و بيشتر بر پايهي فوايد مادي (= جسماني) و اجتماعي آنها تفسير گشته است.
امير علي، وجود بردگي، تعدد زوجات، طلاق خُلع و بعضي ضعفهاي مسلمانان را نيز مطرح کرده، وليکن ميگويد: وجود آنها و درستي آنها را در ادوار گوناگون تاريخ اسلامي انکار نميتوان کرد. با اين همه، به نظر او اين امور با تعليم راستين قرآن مجيد و سيرهي رسول اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) منافات دارد و مسئوليت رواج آنها را بر ذمّه دانشمندان و عالمان بعدي دين نهاده است. براي مثال، ميگويد: برده گرفتن، با تعليم قرآني مساوات همهي آدميان مخالفت دارد؛ (14) تعدد زوجات، بنابر شرايطي که در قرآن مجيد (15) براي آن مقرر شده، بايد تدريجاً و تلويحاً ممنوع گردد؛ طلاق نيز بايد بنابر حکم پيامبر و نمونهي رفتار آن حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) غدغن شود. (16) در سالهاي اخير، بسياري از کشورهاي اسلامي، قوانين مدني ويژهاي براي تعديل و تحديد قوانين ازدواج و طلاق وضع کردهاند. حتي در ترکيه، اکثريت قريب به اتفاق قوانين شرعي، با توجه به واقعيات جديد ديني اجتماعي دگرگونه شده و تفسير جديد يافته که با وجود تازگي با روح اسلام حقيقي منافاتي ندارد؛ مثلاً برده گرفتن و برده آزاد کردن (=رِقّ و عِتق) عملاً متروک شده و در کتابهاي فقهي جديد نيز کمتر به آنها پرداخته شده است. در اين موارد و موارد متعدد ديگر، تأثير انديشههاي امير علي و همفکران او صريحاً به چشم ميخورد.
3. اسلام، نيرويي مترقي و تمدن ساز
نکتهي بعدي، تأکيدي است که در آثار امير علي بر روي «اسلام، به عنوان نيرويي مترقي، تمدن ساز و فرهنگ پرور» شده است. شکوه بغداد و عظمت قرطبهي قديم - در شرق و غرب اسلامي - تسامح ديني، به ويژه تا سدهي چهارم و پنجم، قبول فلسفهي يوناني، تأسيس کتابخانهها و بيمارستانها و مخصوص ساختن موقوفات زياد براي مدارس از نشانههاي بارز اين نکتهي سوم است. همهي اين امور، با اوضاع حيات و شرايط زندگاني در اروپاي آن عصر - که يک سره يا غالباً از اين جنبههاي والا عاري بوده - در تضاد بوده است و حتي بسياري از مسلمانان (و غير مسلمانان) فرهيخته اين عقيده را ميپذيرند که احياي معرفت و ظهور عصر نوزايي (رنسانس) بر پايهي انگيزههايي بوده که از فرهنگ اسلامي مايه گرفته است و دانشوران و هنرمندان اروپايي، آثار فکري و عقلي و مهارتهاي فني ايشان را به عاريت گرفتهاند. (17)اين نکات استدلالي، گذشته از جنبههاي دفاعي و جدالي خود، دو جنبه از جنبههاي تجددگرايانه را نيز تأييد ميکند.
يکي از آنها همان است که پيش از امير علي، توسط شيخ محمد عبده و سيد احمدخان هندي ابراز شده، و آن اين است که اگر اسلام به درستي فهميده و عمل شود هرگونه کهنه پرستي و تاريک انديشي و مخالفت با علم و معرفت (= ظلاميّت) (18) را ردّ ميکند (19) و از پيروان خود ميخواهد که همهي شاخههاي علم و معرفت را با کوشش تمام بخوانند و اصول آن را فرا گيرند. و اين جواب قاطعي است به فساد و زوال علوم مادي که بر اثر رواج مذهب اشعري و اعتقاد به جبر و انکار قانون علّي يا پيوند سبب و مسبّب در مدارس قرون وسطاي اسلامي پديد آمده بود، و بر اثر آن تنها به علوم مابعدالطبيعي و مباحث ديني و ادبي ميپرداختند. براي تأييد اين عقيده، دلايل قرآن و سنتي از آيات الهي و احاديث نبوي و سخنان معصومان ديگر بسيار وجود دارد. و امير علي، به ويژه به آيهي «آيا کساني که ميدانند با کساني که نميدانند برابرند» (20) و حديث: «علم را بجوييد اگر در چين باشد»، «مداد [= مرکب، خامه] عالمان از خون شهيدان فاضلتر است». (21) و احاديث بسيار ديگر، استناد ميکند.
دومي آن، جنبهي اين تجددگرايي است که امير علي و پيشينيان همفکر او ميگويند: مسلمانان با تعلم دانش و معرفت غربي در حقيقت ميراث قديم خود را از تمدن و فرهنگ باز ميستانند و بررسي آنها را از سر ميگيرند.
کتاب محمد و تعاليم او هم از لحاظ معني تازگي داشته، و هم از حيث صوري. اسبورن (22)، مستشرق معروف در اين باره ميگويد:
«اين کتاب حقاً مايهي اعجاب است؛ زيرا به اسلوبي نگاشته شده که مهارت کامل نويسندهي آن را در زبان انگليسي نشان ميدهد، و آن اسلوبي است که حتي انگليسي زبانان سخندان با آن مُنافَسه و برابري نتوانند کرد تا چه رسد به هندوان انگليسي دان...، و بايد مسلمانان هند را تهنيت گفت که از ميان ايشان کسي ظهور کرده است که در اين راه به اين درجه نايل آمده است؛ هرچند که دربارهي معاني و مندرجات آن مطالبي هست که دربارهي آنها مناقشه ميتوان کرد». (23)
وي خامهي تواناي خود را در دو کتاب ديگرش، يعني مختصر تاريخ عرب، و روح اسلام به همان شيوهي کتاب اول به کار برده است. در کتاب اول، تاريخ مسلمانان را تلخيص کرده و به وصف حالت اجتماعي ايشان در اسلوبي آسان و جذاب پرداخته، در کتاب دوم به وصف دين اسلام پرداخته، و چنان که اشاره شد، آشکار ساخت که تعاليم اين دين به تطور و ترقي پايدار دعوت ميکند، و مقدمهي آن از بديعترين مطالبي است که دربارهي اسلام نوشته شده است و مؤلف چنان که ميگويد: «در اين کتاب آنچه در دل داشته همه را باز گفته است». (24)
مفاهيم اساسي
1. سياست عملي
اميرعلي در سياست، از طرفداران نصرت دادن دولت عثماني بود، به ويژه پس از آنکه در جنگ گذشته هزيمت يافت؛ و طالب آن بود که اين حکومت بايد بر کيان خود باقي بماند، و رأي عامهي مسلمانان هند را به اين معني معطوف ساخت و از ايشان خواست که آن حکومت را تأييد کنند، و خود در اين باره مقالات زيادي نوشت و خطابههاي هيجان آميز ايراد کرد. با اين همه در يکي از جمعياتي که در آن خطيبي اقتراح کرده بود که «آستانه» شهري آزاد باشد، في البديهه خطابهاي ايراد کرد و در ردّ قول او گفت:«براي اين کار، فلسطين سزاوارتر است، زيرا اين شهر در روي زمين مدينِة السلام است، و مردم را از دو هزار سال پيش به خير عام دعوت ميکرده است».
در اين باره باز هم بحثي مختصر خواهد آمد.
2. زنان
عقيدهي اميرعلي دربارهي «زنان» نيز از لحاظ سياسي اجتماعي جديد است، وي ميگويد:«بر مسلمانان زماني گذشته است که در آن زنام امهات الرجال لقب داشتند. حال آيا ممکن است که ما آنها را بدين لقب وصف کنيم؟ هرگز! و دليل آن اين است که اکنون ايشان آلت دست مردان شدهاند و آنان را به هر کاري که ميخواهند واميدارند. ولي ما هرگاه بخواهيم که در نردبان مدنيت و ترقي صعود کنيم و بخواهيم که مردم به ما احترام بگذارند، چارهاي نداريم جز اينکه دخترانمان را چنان تربيت کنيم که به پايگاه امهات الرجال برسند: «من بر اين باورم که بايد دختران را هم پايهي پسران تربيت کنيم، زيرا اگر ما نيمي از مردماني که حيات اجتماعي ما را تشکيل ميدهند، مهمل بگذاريم، نتيجهي آن بسيار اسف بار خواهد شد، چه جزء تعليم يافته از جزءجاهل نفرت خواهد يافت، و تا جايي که بتواند از مصاحبت و معاشرت او پرهيز خواهد کرد...» (25)
3. وقف
از کارهاي سياسي اجتماعي ديگر او اصلاح امور اوقاف مسلمانان هند و کمک به مسلمانان در جنگهاي بالکان و جنگ جهاني اول بوده است که شرح آنها پسنديده است وليکن مجالي ديگر ميخواهد. اينجا تنها به مسئلهي «خلافت» اندکي بيشتر ميپردازيم و با آن سخن خود را به پايان ميبريم.4. مسئلهي خلافت
همه ميدانند که در نوامبر 1922 مجلس کبير ملي ترکيه تصميم گرفت که سلطنت را از خلافت جدا کرده، جمهوري را جانشين سلطنت سازد. اين امر بر اساس قانون اساسي که مجلس مذکور در ژانويهي سال 1921 تصويب کرده بود و در آن اعلام شده بود که: «حق حکومت بيهيچ قيد و شرطي به مردم تعلق دارد» صورت ميگرفت. طبيعي است سلطنت که نهادي ارثي بود، در اين نظام جايي نداشت؛ لذا سلطان وحيد الدين خلع گرديد و برادر زاده اش عبدالمجيد، توسط مجلس به عنوان خليفهي مسلمانان انتخاب شد. ولي اين وضع نيز هم نابهنجار بود و هم متناقض نما و طبعاً نميتوانست مدت مديدي دوام بياورد؛ زيرا که در حقيقت به مثابه بازگشت به روزگار آل بويه و غزنويان و سلجوقيان بود که در آن خليفهاي بياختيار و شبح گونه در بغداد وجود داشت ولي قدرت واقعي در دست قدرتمندان ري و غزنين و اصفهان بود. و به تعبير ابن خلدون:«روز خليفه را در قفس ميکردند، ولي شب بيرون آورده در پشت او نماز ميخواندند!»(26)
خليفهي جديد عثماني نيز:
«فاقد قدرت واقعي بود و مسئوليت و تأثيري در امور سياسي و حکومتي کشور نداشت؛ مانند نياکانش، رداي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را به او بخشيده بودند، ولي از قدرت شمشير آن حضرت محرومش ساخته بودند».(27)
اميرعلي شيعي و آقاخان رهبر اسماعيليه با احساس همين ناهمگوني پيامي به ترکيه فرستادند و اين پيام در نوامبر 1302 ق / 1923 م در استانبول به چاپ رسيد. در اين پيام خاطرنشان شده بود: «جدايي خلافت از سلطنت به ارج و اعتبار خلافت در چشم مسلمانان افزوده است» و از حکومت ترکيه درخواست کرده بودند: «خلافت را بر مبنايي قرار دهد که اعتماد و احترام همهي ملل اسلامي را برانگيزد، و از اين راه به ترکيه قدرت و حشمت منحصر به فردي ببخشد». (28)
ولي همچنان که گفته شد اين فکر و اين نامه بياثر ماند؛ چه خلافت از پيش ملغي گشته بود.
اوضاع و احوالي که به الغاي خلافت انجاميد و ترکيهي جديد را پديد آورد؛ يکي بيآبرويي خلافت سلطنت بود که در آن زمان دست در دست مهاجمان بيگانه و همين طور نيروهاي مرتجع داخلي داشت. مصطفي کمال با منتقدان مسلمان خود ظاهراً به شيوهي استدلال و بر مبناي دلايل و نظرگاه خود آنان مواجهه و مقابله ميکرد. او ميگفت:
«خليفه که بايد از اطاعت مسلمانان سراسر جهان برخوردار باشد، عملاً تنها از بيعت ترکان بهره مند بوده است...؛ وانگهي پيامبر ما به ياران خويش فرمود که ملل عالم را به اسلام درآورند، يعني به آنان نفرمود که درصدد حکومت بر اين ملل برآيند. اين انديشه از ذهن ايشان نيز نگذشته بود... به تاريخ هم که بنگريد همين است...خليفه هرگز قدرتي را که پاپ بر کاتوليکها دارد نداشته است. دين ما الزامات و نظم و مقرراتش با مسيحيت همسان نيست. [لذا] انتقادهايي که به اصلاحات اخير ما ميکنند [= يعني جدا کردن خلافت از سلطنت و سياست از ديانت]، ملهم از يک فکر انتزاعي و غير واقعي است؛ يعني مسئلهي اتحاد اسلام. (29) ولي چنين فکري هرگز تحقق نيافته است؛ و ديگر آنکه ما براي خلافت شأن والايي قائل هستيم، و اين کار بر طبق سنتي محترم و قديم است. ما خليفه را تکريم ميکنيم و در خدمت او و خانوادهاش بودهايم و هستيم. اين راهم بيفزايم که در همهي عالم اسلامي، ترکان تنها ملتي هستند که به شيوهي آبرومندانهاي زندگاني خليفه را تأمين ميکنند؛ اما آنان که طرفدار يک خليفهي جهاني هستند تاکنون حتي از برداشتن يک گام مثبت و کمک به او و تشکيلات او خودداري کردهاند. پس چه انتظاري دارند؟ آيا ميخواهند که ما ترکان همه کار و بار اين دستگاه را بر دوشمان بکشيم و حضرات تنها به مقام منيع خلافت احترام بگذارند و از ابقاي آن دم بزنند؟ اين انتظاري گزاف از ماست». (30)
طبيعي است که در اين وضع نامه نوشتن دو تن شيعي و طلب کردن ابقاي خلافت از دولت ترکيه توقع آساني نميبود، و ظاهراً اين نامه طاقت مصطفي کمال را طاق کرد و عزم او را به برانداختن خلافت جزم ساخت. به گفته دبليو. سي اسميث، عامل عاطفي ديگري نيز اين خشم را برانگيخت و آن اين بود که:
«شخصيتهاي غيرسني که تا ديروز خليفه را به هر صورت غاصب ميشمردند، امروز مدافع خلافت شده بودند، و کار آنها را مورد انتقاد قرار ميدادند؛ واقعاً اين نکته تا حدي مضحک بود که يک نفر شيعي.... و يک خوجه يا بدعتگر افراطي به مسلمانان ترک بگويند که چه بايد بکنند!» (31)
اين استدلالهاي مصطفي کمال هر چند مناقشه پذير است به ويژه از اين نظر که نيت باطني او با گفتارهاي ظاهرياش سازگار نمينمايد، چنان که اعمال بعدي او نشان داد، ولي در اينکه غرب نيز در نهان حامي او بود و کار او و طرفدارانش هر روز قوت ميگرفت، نشان ميدهد که هدف و نيت امير علي از طلب بقاي خلافت هرچه بود، در زمان مناسبي مطرح نشده بود، و لذا چنان که گفتيم نتيجهاي نداد و ناکام ماند.
جمع بندي
پس از ظهور مدرنيته در غرب و حضور فعال و مؤثر آن در کشورهاي جهان و به خصوص کشورهاي مسلمان، اين کشورها هويت خود را در معرض تهديد يافتند و براي نجات خود به تکاپو افتادند. نظامهاي سياسي کشورهاي مسلمان در اين دوره نه از انسجام و سامان چنداني برخوردار بودند و نه حفظ هويت اسلامي در مقابل غرب برايشان چندان اهميت داشت. اغلب اينان با تسليم و رضا در برابر غرب، براي حفظ قدرت و حکومت خود حتي حاضر بودند داوطلبانه از هويت اسلامي چشم بپوشند. در اين ميان واکنشهاي انديشمندان و متفکران مسلمان قابل مطالعه است. برخي از اينان با تأکيد بر اسلام سلفي و سنتي راه ستيز با غرب را در پيش گرفتند و برخي ديگر درصدد ارائهي تفسير و قرائتي نوين از اسلام برآمدند تا آن را با توجه به شرايط پيچيدهي سياسي اجتماعي، پويا و کارآمد سازند، که امير علي هندي جزء دستهي اخير است. او که در دربار انگليس رفت و آمد داشت و مورد توجه دولتمردان انگليسي بود اگر چه درصدد ستيز با غرب برنيامد، در جهت ارائهي تفسيري عقلاني و روزآمد از اسلام، تلاشهاي فراواني کرد و هدف خويش، يعني عينيت بخشيدن به هويت سياسي و اجتماعي اسلام و مسلمانان را تا آخر عمر دنبال کرد.پينوشتها:
* پژوهشگر و استاد دانشگاه.
1. Uman.
2. Http://forum.stop55.com/262477.html
3. W.Cantwell Smith, Amir Ali, Encyclopedia of Islam, London, New Edition, vol 1, pp442-443.
4.Nee Lzabelle Lda Konstam
5. Amir Ali. Memoirs, London, 1932,p10
6. Home Rule
7. See:Syed Ameer Ali, The Moslem, festivities, H.. Gangooly, 1892:Syed Ameer Ali, A short history of the Saracens, Macmillan 1921;Syed ameer ali, Teachings of Mohammed or the Spirit of Islam, 1891; Syed Amir Ali the Ethics of Islam, 1893;Syed Amir Ali, The Personal Law of Mohammedans, London, 1880.
8. Imez Temple.
9. Amir Ali, The Spirit of Islam, London, 1971 (Fourth Impression).
10. A Critical Examination of Life and Teachings of Mohammad.
11. گرچه قرآن از لب پيغمبر است/ هر که گويد حق نگفت او کافر است. جلال الدين محمد بلخي، مثنوي معنوي، تهران: امير کبير، 1386، دفتر چهارم، بيت 379.
12. ر.ک. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، قاهره، بينا، 1323 ق، ج 1، ص 54.
13. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامينُ * عَلي قَلبِکَ لِتَکونَ مِنَ المُنذِرينَ، شعراء (26): 194-193.
14. حجرات (13): 49، بقره (2): 29.
15. نساء (4): 129 و 3: بقره (2): 240.
16. Amir Ali, op. cit, pp 151-153.
17. Ibid, pp 160-164.
18. Obscurantism.
19. مائده (5): 104، انبياء (21): 53، زخرف (43): 22.
20. هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ، زمر (39): 9.
21. ابن عبدربه، العقد الفريد، احمد امين و احمد الزين، قاهره: بينا، 1964-1963م، ج 2، صص 186-185.
22. Osborn.
23. احمد امين، زعماء الاصلاح في العصر الحديث، قاهره: مکتبة النهضة المصرية، 1965 م، ص 140.
24. Amir Ali, op. cit, p12.
25. Ibid, p 55.
26. خليفةٌ في قَفَصٍ بَينَ وَصيف و بُغا يقولُ ما قالا اله کما تقولُ البيغا!
ابن خلدون، مقدمه، بغداد: مکتبه بغداد، بيتا، ص 25.
27. Thomas W. Arnold, Caliphate, Iondon: Routledge & Kegan Paul, 1965,p 209.
28. Ibid, p 211.
29. Pan Islamism.
30. Amir Ali, op. cit, P.53.
31. W.C. Smith, Modern Islam in India, London: Victor Gollancz, 1946, P. 205-206; H. Inayat, Modern Islamic Political Thought, London: Austin University of Texas Press, 1982, PP. 101-102.
ابن خلدون، مقدمه، بغداد: مکتبه بغداد، بيتا.
ابن عبدربه، العقد الفريد، احمد امين و احمد الزين، قاهره: بينا، 1964- 1963م.
امين، احمد، زعماء الاصلاح في العصر الحديث، قاهره: مکتبة النهضة المصرية، 1965 م.
جلال الدين محمد بلخي، مثنوي معنوي، تهران: اميرکبير، 1386.
سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، قاهره: بينا، 1323 ق.
Amir Ali, Memoirs, London, 1932.
Arnold, Thomas W.,Caliphate, london: Routledge & Kegan Paul, 1965.
Cantwell Smith, W., Amir Ali, Encyclopedia of Islam, London, New Edition.
Http:// forum. stop 55. com/262477. html.
H. Inayat, Modern Islamic political Thought, London: Austin University of Texas Press, 1982.
Syed Ameer Ali, The Moslem festivities, H. C. Gangooly, 1892.
Syed Ameeer Ali, A short history of the Saracens, Macmillan, 1921.
Syed ameer ali, Teachings of Mohammed or the Spirit of Islam, 1891.
Syed Amir Ali, the Ethics of Islam, 1893.
Syed Amir Ali, The Personal Law of Mohammedans, 1880.
W. C. Smith, Modern Islam in India, London: Victor Gollancz, 1946.
منبع مقاله :
عليخاني، علي اکبر (1390) انديشه سياسي متفکران مسلمان جلد دهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.