مقدمه
شيخ محمد عبده، «نويسندهاي توانا، شخصيت مذهبي و اصلاحگر معروفي» است که در کنار سيد جمال الدين اسدآبادي، از مصلحان ديني معاصر محسوب ميشود. القابي چون نويسندهاي توانا، شخصيتي مذهبي و مصلحي ديني، در بادي امر بيانگر اين است که عبده، ميبايست داراي آراء و انديشههاي سياسي نيز باشد. اما بررسي انديشههاي او در بخش سياسي، با يک مشکل اساسي مواجه است. وي از يک سو، به صراحت منکر سياست و فعاليت سياسي است و از ديگر سو، انديشهاش داراي استلزامات سياسي بسيار است. به هر حال براي بررسي انديشه او بايد بستر و محيط صدور آن انديشهها را مد نظر داشت.انديشهي سياسي عرب طي دو سدهي گذشته، فراز و فرودي خاص داشته است. اين نوع از انديشه را ميتوان در يک سير سه مرحلهاي مورد بررسي قرار داد. مرحلهي اول، مواجههي عريان استعمار با جهان اسلام است. مرحلهي دوم، بعد از جنگ جهاني اول و فروپاشي خلافت اسلامي عثماني است و در واپسين مرحله، ميتوان از ظهور پديدهاي به نام اسلام گرايي و بنياد گرايي نام برد. در اين ميان شيخ محمد عبده و آراي او به دورهي اول تعلق دارد؛ دورهاي که خواه ناخواه، انديشمند را سياسي انديش و فعال سياسي بار ميآورد. لذا از برون که به انديشهها و آراي وي توجه شود ميتوان وجوه سياسي آن را دريافت و نيز با بررسي دروني انديشهي وي، ميتوان دريافت که از ديدگاه وي شرع و عقل با هم هماهنگي دارند و مسئلهي ثابت و متغير و پويايي اجتهاد، راه گشاي ملتهاي مسلمان ميباشد. عبده بين دين و سياست رابطهاي مستقيم ميديد و درصدد اصلاح خلافت عثماني بود.
با اين حال و به رغم دوگانگي وجود سياسي در آراي عبده - که خود بر آن تصريح ميکند - مفسران نيز در باب وي دو گانه انديشيدهاند؛ برخي او را در جرگهي بنيادگران افراطي و عدهاي ديگر او را ضمن گروهي بررسي کردهاند که راه را براي ليبراليسم فکري در جهان عرب باز کرد. در پژوهش حاضر ضمن توجه به شرايط سياسي اجتماعي زمانهي عبده، انديشههاي سياسياش در سه بخش مورد بررسي قرار ميگيرد. از يک سو تلاش ميشود تا دوگانگي و تذبذب فکري عبده در حوزهي سياست و عمل سياسي به بحث گذاشته شود و از سوي ديگر دغدغهي اصلي او که مقولهي وحدت و اصلاح فکري مسلمانان است، مورد بررسي قرار ميگيرد. در نهايت نيز به توضيح برخي مفاهيم سياسي نزد عبده پرداخته ميشود.
شرح حال
1. زندگي
محمد عبده متولد 1266 ق، در محلهي نصر شهر قاهره ميباشد. گفتهاند خانوادهي عبده از سرزمين ترکمن به همراه آلاچيقهايشان به محلهي نصرا واقع در بحيره مصر در مصب رود نيل مهاجرت کرده و روستاي مذکور را تأسيس ميکنند. اگر چه خانوادهاش ثروت بسياري نداشت، به سبب شهرت به دانشوري و پارسايي، از اعتبار و حيثيت فراواني برخوردار بود. (1) وي تحصيلات اوليهاش را در روستاي نصر گذراند و بعد در سنين نوجواني به پيشنهاد پدرش به جامع احمدي در طنطا رفت که دومين مرکز معتبر علمي در تعليم معارف اسلامي در آن دوره به شمار ميرفت. اما چون در يادگيري برخي درسها، از جمله شرح کفراوي بر کتاب الاجروميه با مشکل مواجه شده بود، مدرسه را رها کرد. (2) بعد از آن به مدرسهي مشهور مصر يعني دانشگاه الازهر وارد ميشود و در آن، سالها در محضر سيد جمال الدين اسدآبادي که به قاهره آمده بود، رياضيات، کلام و فلسفه ميخواند و يکي از شاگردان برجستهي او ميشود؛ او به ويژه با فلسفهي ابن رشد آشنايي داشت. عبده روزنامه نگاري را نيز تحت تأثير سيد جمال الدين اسدآبادي و شيخ حسن الطويل دنبال ميکند و مدرک علمي خود را در سال 1294 ق /1877 م از دانشگاه الازهر دريافت مينمايد و با پيشهي معلمي و سردبيري روزنامهي الوقايع المصريه به عرصهي اجتماعي مصر وارد شده و تحولي عظيم ايجاد ميکند. (3)شيخ محمد عبده در تصوف و عرفان تحت تأثير شيخ درويش که دايي پدرش بود، قرار ميگيرد. شيخ درويش که عارفي وارسته بود، وي را در مسير فکري و اخلاقي تازهاي قرار ميدهد. شيخ چون در گذشته به طرابلس سفر کرده و از عقايد سنوسيان متأثر شده بود، مانند آنان مبلغ اين نظر ميشود. او راه رستگاري مسلمانان را بازگشت به اسلام روزگاران پيامبر و صحابه و تقليد از ساده زيستي آنان در دينداري و پارسايي و زدودن عقايد ديني کنوني مردم از بدعتها ميداند. عبده نزد شيخ درويش، کتابهايي را در تصوف، منطق و حکمت اشراق مطالعه کرد. (4) عبده خود روايت ميکند که:
«از شيخ درويش پرسيدم: طريقت شما کدام است؟ و شيخ جواب داد: اسلام. گفتم: مگر همهي اين مردمان، مسلمان نيستند؟ گفت: اگر مسلمان بودند هيچ گاه آنها را نميديدي که بر سر کارهاي پست دنيا با يکديگر نزاع کنند و نميديدي که به سبب يا بي سبب سوگند دروغ به خدا ياد کنند... اين کلمات گويي آتشي بود که تمام سرمايهي مرا سوزاند؛ سرمايهاي از ادعاهاي باطل و گمانهاي تباه، سرمايهي فريب که ما مسلمان و اهل نجات هستيم؛ هر چند که در کمال غفلت به سر ببريم.». (5)
عبده به دليل فعاليتهاي سياسي و ديني بارها با مشکل مواجه شد و در نهايت نيز از مصر تبعيد شد.
محمد عبده بعد از اينکه از مصر تبعيد شد، به بيروت رفت و مجلس تفسير قرآن را داير نمود و هنگامي که به الجزاير مسافرت کرد، سورهي «والعصر» را موضوع مباحث خود قرار داد و شرح مبسوطي دربارهي تفسير اين سوره بيان داشت. حتي زماني که به مصر بازگشت در الازهر، مجلس تفسير قرآن بر پا داشت و قرآن را براي معلمان جمعيت خيريهي اسلاميه که خود بنيان گذار آن بود، تفسير نمود. او مدتي نيز در شمال آفريقا به فعاليت پرداخت و در آنجا نهضت بيداري شمال آفريقا را ياري کرد. (6) گفته ميشود، هنگامي که سيد جمال را به خاطر تلاشهاي سياسياش در سال 1296 ق از مصر بيرون کردند، خطاب به مردم مصر گفت: من شيخ عبده را براي شما باقي ميگذارم، حکمت او براي مصر کافي است. (7) محمد عبده در سال 1323 ق / 1905 م به علت بيماري سرطان درگذشت.
2. شرايط سياسي اجتماعي
زمانهي عبده، زمانهاي بسيار حساس در تاريخ مصر و کشورهاي اسلامي است. عبده که کشورش مصر را در استعمار و استبداد و مهمتر از همه، درگير در جهل و رکود فکري و عقيدتي ميبيند، برنامهي اصلاح را سرلوحهي کار خود قرار ميدهد. زماني که او وارد دانشگاه الازهر شد مشي محافظه کارانه و اعتدالي را پيشه گرفت؛ او بر اين باور بود که تربيت اخلاقي و آمادگي فکري بر مبارزهي سياسي مقدم است و به جاي اقدام انقلابي، اصلاح تدريجي را بهترين راه حل ميدانست. (8) چنين تفکري باعث شده بود که برخي، او را به واپس گرايي متهم کنند. عبده معتقد بود که ملت مصر هنوز به آن مرحله از شعور اجتماعي و سياسي نرسيده است که بتواند از نظام پارلماني، استفاده کند؛ از اين رو لازم است که ابتدا آنان را از نظر فکري و اخلاقي دموکراتيزه کرد. (9)به همين جهت در جريان انقلاب عرابي پاشا در مصر ميگفت که نبايد تربيت مردم براي اين هدف به نحو اجباري و به دست نظاميان انجام گيرد. وي با وجود روحيهي محافظه کارانه و معتدلي که داشت از نهضت عرابي پاشا حمايت ميکند و تا آخر نيز به آن وفادار ميماند؛ «زيرا عرابي پاشا برخلاف خديو، نه راه تسليم، بلکه راه مقاومت در برابر انگليس را پيش گرفته بود»؛ (10) به اين دليل بود که عبده به پشتيباني از عرابي برميخيزد. البته عبده در آغاز با اين جنبش مخالف بود و استدلال ميکرد که اين جنبش عدّه و عدّه کافي براي مبارزه با انگليسيها را ندارد و دشمن را کوچک شمرده است اما به دنبال گسترش جنبش به آن پيوست. (11)
به دنبال ناکامي اين جنبش و يا ورود انگليسيها به مصر به سال 1882 م به مدت سه سال از مصر تبعيد ميشود. (12) اتهام او اين بود که هم سو با جنبش، به لزوم قتل خديو پاشا فتوا داده است و مردم را عليه او شورانيده است. (13) وي به سال 1884 م به همراه سيد جمال الدين اسدآبادي به پاريس ميرود. در پاريس براي استقلال کشورهاي اسلامي از استيلاي بيگانگان نشريهاي به نام عروة الوثقي را تأسيس و انتشار ميدهد و سردبيري آن را به عهده ميگيرد. اين روزنامه در کشورهاي اسلامي هيجان علاقهي فراواني را ايجاد ميکند، لذا در کشورهايي چون مصر، هندوستان و سودان انتشار آن ممنوع اعلام شد. عبده مدتي با نام اين نشريه در تونس به تبليغات و ترويج افکار خود ادامه ميدهد. بعدها از اين کار دست کشيده و به سال 1885 م در بيروت مسکن ميگزيند. محمد عبده از کساني بود که بر وحدت اديان آسماني تصريح ميکرد و بدين منظور، انجمن ديني تقريب اديان براي سه دين مسيح، يهود و اسلام را تأسيس کرد. (14) گفته ميشود او با گوستاولوبون فرانسوي، اسپنسر انگليسي و تولستوي روسي نامه نگاريهايي داشته است. ضمن اينکه با ويلفرد بلنت (از وکلاي انگليسي طرفدار نهضت استقلال عرب) و ادوارد براون رابطهي دوستي داشته است. (15)
عبده در بيروت به تدريس فقه و فلسفه مشغول بوده و با انقضاي دوران تبعيد به سال 1889 م اجازهي برگشت به مصر را مييابد، اما مجدداً اجازهي تدريس افکار تجددخواهانهي خود را نمييابد. به جز عضويت انتصابي در مجلس شورا که کارش صرفاً مشورت دربارهي امور اقتصادي و حقوقي حکومت بود، از کوشش سياسي پرهيز ميکرد. کميسر حکومت انگليس در مصر، لردکرومر، به خديو مصر فشار ميآورد. خديو که نميخواهد مناسبات خود را با دولت عثماني قطع کند، به لرد کرومر اعلام ميکند که قاضي القضاتي از وظايف خليفه است و آنها حق مداخله در اين امر را ندارند. با دستور خديو به سال 1889 م، شيخ محمد عبده يعني مفتي مصر به بازرسي محکمههاي دولتي پرداخته و در نتيجه اصلاح آنها را مطالبه ميکند. خطبا را به مساجد ميخواند و قانون جديدي را وضع ميکند، براي حمايت از تحصيل کردگان فقير و حمايت از مستضعفان، به سرپرستي جامعة الخيرية الاسلامية برگزيده ميشود و عايدي اين جماعت را به چندين برابر افزايش ميدهد و تا زمان مرگ، سرپرستي اين جماعت خيريه را به عهده ميگيرد و در همان زمان رياست جمعيت احياء علوم عربي را نيز عهده دار ميشود و همچنين نشريهاي فرهنگياي به نام المحصص را به چاپ ميرساند. (16)
عبده، در زمانهاي ميزيست که با مشکلات عديدهاي مواجه بود. از يک سو داعيهي اصلاح مذهبي و نهادهاي ديني توسط او، موجب ميشود که شيوخ الازهر و محافظه کاران، او را، به بي ديني و يا انهدام بنيادهاي شريعت متهم کنند. برنامههايي که او براي تغيير نظام و متون درسي الازهر ارائه داد، نظريهي آزادي اجتهاد، فتاوي بديع و تازهي او و... تماماً خشم الازهريان و محافل سنتي را برميانگيخت. از سوي ديگر، احتراز او از همراهي با انقلابيون عليه سياستهاي انگليس، موجب ميشد کساني چون مصطفي کامل و اصحاب او، عبده را همکار و جاده صاف کن سياست انگليس بشمرند. وفاداري عبده به گرايش اصلاح طلبي، موجب شد که حرکت احياي ديني به دو شاخه تقسيم گردد: گروهي به روش و شيوهي سيدجمال وفادار ماندند و انقلاب عظيم را، خواهان بودند. گروه ديگر از شيوه و مسلک عبده، پيروي ميکردند و اصلاح دروني و حرکت گام به گام را توصيه داشتند. در همان زمان فرح آنطون کتاب «مسيح» ارنست رنان را به زبان عربي ترجمه کرد. واکنش عبده آن بود که بسياري از مطالب کتاب بايد تصحيح شود و تعليقي بر آن اضافه گردد. در حالي که عبده از اسلام دفاع ميکرد، آنطون قائل بود که تسامح در مسيحيت بيش از اسلام است. مجموع اين مناقشهها در کتاب ديگري که فرح آنطون آن را فلسفهي ابن رشد نام نهاد، منتشر شد. اما اين مناقشان براي آنطون گران تمام شد و به ناچار به آمريکا سفر کرد. (17)
3. آثار
محمد عبده غير از حلقههاي تفسير قرآن که در دانشگاه الازهر تدريس ميکرد و اکنون به صورت تفسير قرآن منتشر شده است، آثاري در کلام، منطق، فلسفه، ادبيات، جمعيت شناسي و به طور خاص در خصوص مسايل و موضوعات سياسي دارد. او در رد عقايد گابريلهانو از وابستگان وزارت خارجهي فرانسه دفاعيات مشهوري دارد. اين کتاب به ترکي ترجمه شده است، به سال 1290 ق شيخ محمد عبده به نوشتن مقالاتي در روزنامههاي مصر دست زد و اين کار را ادامه داد. در سال اول انتشار روزنامهي الاهرام (1293) نيز مقالاتي نوشت که بسيار چشمگير بود. دو سال بعد اثري در علم کلام نوشت و حاشيهاي بر شرح جلال الدين دواني از العقائد العضديّه نوشت. مقالاتش نشان دهندهي تحقيق و توجه به علوم عقلي و روحاني بود که آنها را با علوم تجربي قرين ميسازد؛ يعني بين علوم عقلي و تجربي آشتي برقرار ميسازد و مسلمانان را به تقريب دانشهاي نوين و علوم عقلي دعوت ميکرد؛ او براي برخي از دانشجويان خود کتاب تهذيب الاخلاق اثر ابن مسکويه را که در علم اخلاق به روش فلسفي نوشته شده بود، تدريس کرد و علاوه بر آن کتاب تاريخ تمدن اروپا اثر فرانسو گيزو که حنين نعمت الله خوري آن را به عربي ترجمه کرده بود، براي دانشجويان تدريس ميکرد. يک سال پس از دريافت پايان نامه يعني به سال 1295 به عنوان مدرس تاريخ در دار العلوم برگزيده شد و مقدمهي ابن خلدون را به عنوان موضوع درس دانشجويان انتخاب کرد. در همين دوران در مدرسهي زبانها (مدرسة الالسن) نيز به سمت استادي منصوب گرديد. (18)عبده، يک سره پرواي فعاليت فرهنگي و تعليم و تأليف داشت و در اين راه اثر کلامي خود را به نام رسالة التوحيد پديد آورد. عبده، نهج البلاغه را همراه با شرحي لغوي و ادبي منتشر کرد و اين اثر را به جامعهي عرب آن روزگار، بازشناساند. با اين حال، عبده با انتشار فتوحات مکيهي ابن عربي مخالف بود و تصور ميکرد که همهي اين اقدامات را به موازات پرهيز و دوري از عمل سياسي انجام ميداد. او چنان در راهي که پيش گرفته بود، جلو رفت که از هر چه سياسي بود و يا صبغهي سياست و يا بويي از سياست داشت، پرهيز ميکرد (19) و تا آنجا پيش رفت که روابط خود را با سيد جمال - به دليل فعاليتهاي سياسياش - گسست و از او دور شد.
مهمترين آثار عبده عبارتاند از: 1. تفسير القرآن الکريم معروف به تفسير المنار که توسط شاگرد معروف او رشيد رضا تقرير شده است و محمد عبده در اين تفسير تنها توانسته تا آيات 126 سورهي نساء را تفسير کند. ادامهي کار او را رشيد رضا انجام داد و تا آيهي 52 سورهي يوسف را تفسير کرد که اکنون در 12 جلد انتشار يافته است. 2. رسالة التوحيد. 3. شرح نهج البلاغه. 4. الاسلام و النصرانيه مع العلم و المدنيه. 5. في الفلسفة و التصوف؛ 6. الاسلام و الرد علي منتقديه؛ 7. فلسفة الاجتماع و التاريخ؛ و 8. اصلاح المحاکم الشرعيه. (20) 9. ترجمهي رسالة الرد علي الدهريين؛ 10. شرح مقامات بديع الزمان همداني؛ 11. الاسلام و نصرانيه؛ 12. تزويج زوجة الثانيه بعد وفاة الاولي. (21)
انديشهي سياسي
مواجههي اسلامي با غرب
1. کنش
براي فهم درست انديشهها و آراي عبده لازم است بستر تاريخي آن را مدنظر داشت. در واقع اولي مواجهي مسئله ساز عرب مسلمان با غرب در دوران جديد، با حملهي ناپلئون به مصر آغاز ميشود. مسلمانان مقهور، از ميان جملهي امور، وجه علمي غرب را وجههي نظر قرار دادند. رفاعه طهطاوي از اولين کساني است که به غرب اعزام شد تا به چشمهي اين علم و معرفت مدرن دست يابد. طهطاوي پس از بازگشت، بزرگترين منادي پيروي از غرب ميشود و با تأسيس بنگاه ترجمه اي، آثار کلاسيک فرانسه و شرح حال کساني چون اسکندر مقدوني، پطرکبير، شارل دوازدهم و شارل پنجم و آثار ادبياي چون تلماک را به زبان عربي ترجمه و منتشرد کرد. مهمترين آراي او و تأثيراتش از غرب را در دو کتاب تخليص الابريز من تلخيص باريز و مناهج الالباب المصرية في مباهج الآداب العصرية ميتوان يافت. در نخستين کتاب، دعاوي خود را با آياتي از قرآن کريم و احاديث نبوي در ميآميزد و در دومين کتاب، از نگاه يک شرقي به غرب مينگرد و تقريري از غرب ارائه ميدهد.از نظر وي، براي درمان بيماري مصر، دارويي جز پيروي بي چون و چرا از غرب وجود ندارد. انديشههاي طهطاوي، در جامعهي روشنفکري مصر و سوريه رسوب کرد و کساني چون خير الدين تونسي، پطرس بستاني، فرانسيس مراش، اديب اسحاق، فرح آنطون، قاسم امين، طه حسين، اسماعيل مظهر و شبلي شميل سر برآوردند. شميل عقايد خود را طي مقالاتي در مجلهي المقتطف منتشر ميکرد و در آنها از علم تجربي دفاع کرد. پس از وي، طه حسين است که پس از تکميل تحصيلات الازهري خود، راهي فرانسه شد و پس از بازگشت به مصر، شيوهي دکارتي را در تحقيقات خود به کار بست و اثر جنجالي خود را با نام في الشعر الجاهلي منتشر کرد و در آن مدعي شد که آنچه به نام شعر جاهلي معروف است، و معلّقات سبعه از آن جمله شمرده ميشود، در حقيقت، مدتها پس از سرآمدن دورهي جاهليت و در روزگار اسلام ساخته شده و بدان دوران نسبت داده شده است. اين نظريه به دلايل گوناگون سنت گرايان را سخت برآشفت و آنان را به عکس العملي جدي واداشت، تا آنجا که طه حسين ناگزير شد در کتاب خود بازنگري و آن را با تعديل و تغيير نام به في الادب الجاهلي منتشر کند. بعدها طه حسين عصارهي نظر خود را در باب غرب در کتاب مستقبل الثقافة في مصر منتشر ساخت و در آن خواستار پيوستن مصر به کاروان تمدن غرب و جدايي دين از سياست گشت. البته بعدها نظريات خود را - که آثار آن در رويکرد تازهاش به تاريخ اسلام هويداست - تعديل کرد و از پارهاي ادعاهايش دست شست. نکتهي مهم دربارهي روشنفکران اين دوره آن است که آنان يک سره خواهان پيوستن به غرب بودند، و مظهر غرب نيز از نظر آنان فرانسه بود. (22) در اين ميان قاسم امين نيز، ضمن تأثير پذيري از عبده در حق او گفته است:
«چنان نيکويي در سرشت وي ريشه دوانده بود که نيکي به سوي او جذب ميشد همان سان که آهن به آهن ربا جذب ميشود». (23)
2. واکنش
در برابر اين جريان که خواستار جدايي از گذشتهي خود بود، موج نيرومند تجديد حيات ديني، با سيد جمال الدين اسدآبادي آغاز شد. سيد جمال با قدرت معنوي و کاريزماتيک خاص خود، به هر جا که ميرفت جنبشي به راه ميانداخت و پس از مدتي از آن خطه به دست حاکمان رانده ميشد؛ به گفتهي يکي از معاصرانش سيد، خوش استقبال و بد بدرقه بود. سيد که از طريق خودآموزي، با علوم جديد آشنا شده بود، راه نجات از عقب ماندگي و کسب مجدد گذشتهي مسلمانان را در خودباوري و يگانگي آنان و مبارزه با استعمار و بازگشت به اصول و مفاهيم اصيل اسلامي ميدانست. به نظر سيد جمال، اسلام نه تنها اعتقاداتي قلبي، که فراتر از آن نظامي مدني و سياسي و پاسخ گوي همهي ابعاد زندگي بود و نه تنها با علم تهافتي نداشت که مروج آن بود و عربها با پيروي از آموزههاي آن توانستند در مدتي اندک، تمدني عظيم را بنياد نهند. سيد، نه تنها اخذ علوم و فنون غربي را توصيه ميکرد، بلکه خود پيشتاز آن بود، ليکن هر جا حس ميکرد که اين اخذ، به استحالهي فرهنگي ميانجامد، در برابر آن ميايستاد. بارزترين جلوهي اين خصيصه، موضع گيري شديد او در برابر سر سيد احمد خان هندي بود.پس از سيد جمال، شاخصترين چهرهي اين حرکت، محمد عبده بود که تأثيري ماندگار در جامعهي مصري به جاي گذاشت. او برخلاف سيد توانست در مناصب کليدي تا حد رياست الازهر و مقام مفتي گري برسد و از اين موقعيت خود، براي تحقق اهدافش سود جويد. عبده گرچه همکار و همفکر سيد جمال بود، ليکن در روش با او اختلاف داشت و شکست فعاليتهاي سياسي و تبعيدش، او را بر آن داشت تا به فرهنگ روي آورد و اصلاحات تدريجي را مقدم بر فعاليتهاي انقلابي بداند. عبده جامعهي فقر زده و محروم از فرهنگ مصر را بيشتر نيازمند آموزش و شناخت ميدانست، تا استقلال سياسي و معتقد بود که بدون آگاهي، استقلال به فرض حصول، پايدار نخواهد ماند.... با اين حال، هراير دکمجيان، سيد جمال، عبده و رشيد رضا را در درون گرايش سلفيه مورد مطالعه قرار ميدهد که البته خالي از نقد نيست. (24)
عبده در مسئلهي چگونگي برخورد با استعمار، در مسافرتي که در 1903 م به الجزاير و تونس دارد، ديدگاههاي خويش را در خصوص نحوهي مواجههي مسلمانان با استعمار منتشر کرد. از جمله او به مردمان آن منطقه که تحت استعمار فرانسه ميزيستند، چنين توصيه ميکند: با حکومت (استعماري) مدارا کنند و از اشتغال به سياست بپرهيزند. به اين شيوه، ميتوانند از ياري حکومت فرانسوي، بهره جويند. زيرا حکومتهاي (استعماري) در تمامي مناطق وقتي اعتقاد داشته باشند که مردم منطقه از آنان ناخشنودند يا به حکومت ديگر دل سپردهاند، با آنان سخت گيرانه برخورد خواهند کرد. همچنين عبده، در نامهاي که به عالم جزائري عبدالحميد سمايا در سال 1903 مينويسد، به او توصيه ميکند که رفتار با کشورها استعمارگر (و به ويژه فرانسويها) توانمندي خاص از استدلال فکري و حمايت مردمي را ميطلبد، امري که بدون دستيابي به دانش و تلاش عملي ناممکن است. (25)
سياست گريزي و اصلاح ديني
با اين زمينهي فکري و به ويژه با توجه به واپسين نکتهاي که ذکر شد آيا ميتوان براي محمد عبده، انديشهي سياسي قائل شد؟ عموماً گفته ميشود که روحيهي سياست گريزي، ذاتي عبده شده بود. دلزدگي او از مسايل سياسي و امورات وابسته به آن، چيزي نبود که پوشيدهاش بدارد او، نه تنها با سياست، بلکه از واژههايي که با سياست ارتباط داشته باشد، نيز نفرت داشت. احمد امين مينويسد: از تاريخ زندگاني شيخ محمد عبده، ميتوان استفاده کرد که او سياست را دوست نميداشت، بلکه آن را لعنت ميکرد و حتي از مشتقات آن واژه نيز برائت ميجست. او با سياست نياميخت جز در قيام عرابي پاشا، يا زماني که تحت تأثير استادش، سيد جمال آتشين مزاج بود و با او در انتشار عروة الوثقي همراهي ميکرد. امّا خود او، خويشتن را معلّمي ميدانست که خرد را روشني ميبخشد و حقوق و تکاليف را، تفهيم ميکند و عقايد اسلامي را، بازسازي و اصلاح مينمايد و از حوزهي اسلام، دفاع ميکند... و شايد همين مسئله، ارتباطات سيد جمال و عبده را در آن زمان، سست کرد.اما ميتوان به مواردي استناد کرد که انديشهي سياسي يا حداقل دليل سياسي را در انديشه و آراي وي مشاهده کرد. تلاشهاي وي در جهت نيل به تجدد و احياي تفکر اسلامي را ميتوان در سه دسته خلاصه کرد: 1. اصلاح ديني؛ 2. اصلاح لغوي؛ 3. اصلاح سياسي. (26)
1. تقدم اصلاح تربيتي و فرهنگي
عبده با اين اعتقاد که اسلام تنها ديني است که بر اساس عقل و وحي ميباشد، قبل از هر چيز به رسالتي به نام تربيت اسلامي قايل بود. او اصلاح تربيتي و فرهنگي را مقدم بر همه چيز ميدانست. او، معتقد بود که بايستي باورها و روان جامعهي اسلامي را پالايش داد و آراست. و آن را بر هر چيز، اولويت داد. عبده، اظهار ميداشت: بر مسلمانان لازم است که خود را به تربيت اسلامي، پرورش دهند تا بتوانند اين دستاورد را بچينند... بدون آن، تمامي آرزوها باطل و پوچ است و تمامي خواستهها و آرمانها، خوابهاي آشفته و اوهاماند. به نظر عبده، در مهمترين نياز مردم مصر، دستيابي به نور دانش و توسل به راستي و جديّت در عمل است. (27)عبده در دانشگاه الازهر از طريق ارائهي دروس جديد علمي و تعيين يک شوراي اداري براي آن، خواستار ايجاد اصلاحاتي در اين مرکز علمي شد. در پي اصلاحات او، دروسي نظير جبر و حساب اجباري شد و تاريخ و جغرافيا در برنامهي آن گنجانده شد. او در مدتي که مفتي شرع بود، در دادگاههاي شرع اصلاحاتي ايجاد کرد و قوانين و مقررات دست و پاگير را از ميان برداشت. در ادارهي اوقاف مصر نيز دست به اقداماتي زد که باعث شد طبقات جديد مصر به اسلام گرايش پيدا کنند. از نظر عبده مسلمانان ابتدا بايد آگاهي اجتماعي و ديني خود را افزايش دهند و آنگاه به جنگ استعمار بروند. (28)
2. عقل گرايي
يکي از وجوه انديشهي عبده، به رغم اينکه او در فقه سني مذهب بود، اين است که بر مقولهي عقل تأکيد ميکرد؛ هر چند که او را منبعي محدود و مقيد ميداند که در همهي حوزهها توانايي پاسخگويي را ندارد. از نظر عبده، مذاهب اسلامي تنها روشها و راههايي براي اجتهاد و استنباط احکام از منابع شريعت است و ائمهي اربعهي مذاهب با توجه به نيازهاي زمان خود در قالب اين روشها به استنباط احکام دست يازيدند و حتي خودشان مدعي لزوم پيروي از خودشان نشدند. تأکيد بر اين امر در جاي جاي تفسير او به چشم ميخورد. (29) نگرش محمد عبده، زمينهي به رسميت شناخته شدن مذهب شيعهي اماميه و شيعهي زيديه را به عنوان دو مذهب اسلامي از سوي الأزهر فراهم ساخت. از ديگر سو، او برخلاف تفکر رايج اهل سنت، جانب عقل گرايان را گرفته است و از حسن و قبح عقلي افعال حمايت ميکند. (30) و انسان را موجودي صاحب اختيار ميداند و اختيار انسان را از طريق بداهت وجداني آن به اثبات ميرساند و قضا و قدر را (به اين جهت که مباحث قضا و قدر از مباحثي است که ورود به آن نهي شده است) منافي اختيار انسان نميداند.همچنين، او استدلال ميکند که انسان پس از اين حيات داراي حياتي ديگر است و اعمال ما اعم از قلبي (اعتقادات و نيات) و بدني (عبادات و معاملات) در سعادت و شقاوت آن جهان تأثير دارد و از سوي ديگر از طريق عقل نميتوان از چگونگي تأثير آن بر نحوهي حيات اخروي آگاه شد، بنابراين بر اساس حکمت الهي ضروري است، خداوند انساني را به سوي بشر به عنوان پيامبر گسيل دارد تا با خبر دادن از جهان غيب و چگونگي تأثير اعمال ما در سرنوشت اخروي، ما را از اين مهم آگاه سازد. اجتماعي بودن انسان نيز، از نظر وي ضرورت نبوت را تأييد ميکند؛ چرا که بدون قانون عادلانه ممکن نيست انسان زندگي اجتماعي بساماني داشته باشد. او با اين دغدغه که عقل جاي شرع را نگيرد بيان ميکرد که عقل، توانايي وضع قانون عادلانه را ندارد؛ به ويژه از اين جهت که جعل و وضع اين گونه قوانين از ضمانت اجرايي بي بهره است. خداوند بر اساس حکمت، بشري را به عنوان پيامبر ارسال ميسازد تا قانونهاي عادلانهاي براي بشر وضع کند که از ضمانت اجرايي بهره مند باشد و اين چنين قوانيني را پيامبران آوردهاند. (31)
3. وحدت جهان اسلام
شيخ مانند سيد جمال به وحدت دنياي اسلام ميانديشيد و با تعصبات فرقهاي رابطهاي نداشت. شرح نهج البلاغه او گامي مؤثر در تقريب بين مذاهب اسلامي بود. در جاي جاي اين کتاب ميتوان ارادت و علاقهي قلبي وافر شيخ عبده را به حضرت علي عليه السلام يافت. وي در راستاي گفتگوي اديان نيز به ايجاد مرکز و مجتمعي با شرکت علماي اديان اسلام و مسيح و يهود به نام جمعيت التقريب بين اهل الاسلام و اهل الکتاب پرداخت. نظريات عبده دربارهي مسئلهي تلفيق فقه مذاهب اسلامي بيشتر در کتاب الاسلام و النصرانيه او درج شده است. عبده با طرح اصل تلفيق و فقه مقارن از مذاهب اسلامي و حتي فراتر از آنها با اجتهاد آزاد خود گرايشهاي تقريبي خود را بروز داد. شيخ دربارهي جمعيت دارالتقريب که بعدها تشکيل شد نيز گامهاي مؤثري برداشت و تا چند سال شاگردان او در مقام مفتي و رئيس الازهر و علماي طراز اول مصر بودند. شيخ محمد عبده شديداً با اختلافات و نزاعهاي فرقهاي غير منطقي و زيانبار مخالفت کرد. (32)4. پويايي و روزآمدي آراء
بسياري از فتاوي فقهي که عبده صادر کرده است، تماماً وجه سياسي دارد. از نظر وي ذبايح و طعام اهل کتاب، حلال است. (33) بر اساس يکديگر از فتاوي وي، جمع بين نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشاء در حضر و در حال اختيار، امر جايز است. (34) وي به عنوان مفتي اعظم، امکان دريافت سود و منافع توسط مسلمانان را نيز مباح اعلام کرد. (35) توجه به طبيعت و سرشت زنانگي در مسايل زنان، دستاورد فقهي ديگري است که نشان از وجه سياسي ديدگاه اجتهادي او دارد. يکي از بارزترين نمودهاي کاربرد اين مفهوم تحليلي، در تفسير مفهوم ازدواج نشان داده ميشود. به عنوان نمونه در تفسير آيهي «زنان (هنگام ازدواج) از شما پيمان محکمي گرفتهاند» (36) او و رشيد رضا معتقد هستند که ازدواج، پيمان فطري است. منظور از پيمان فطري در نظر آنها اين است که زن اقدام به ازدواج نميکند و به ترک تمام ياران و دوستان خود راضي نميشود، مگر هنگامي که اطمينان مييابد که پيوند ازدواج قويترين پيوند است و زندگاني او با شوهر خود شيرينترين نوع زندگاني است. عبده ميگويد اين پيمان فطري از محکمترين پيمانهاست که تنها انساني آن را احساس ميکند که احساسات انساني را در مييابد. (37) زن، مرد را ميپذيرد و خود را به او تسليم ميکند با وجود اينکه ميداند که او از مردم ضعيفتر است و مرد ميتواند حقوق او را، تضييع کند. به عقيدهي عبده اين امر جز از تأثير چيزي نيست که فراسوي شهوت استقرار يافته است که عبده آن را «عقل الهي» و «شعور فطري» مينامد. همين طور، به نظر عبده و رضا تقسيم کار ميان همسران به گونهاي که زنان خانه داري کنند و مردان به کارهاي خارج از خانه بپردازند، مقتضاي «فطرت خداوند» است؛ هر چند که پيش از اين به عنوان مقياسي براي سرپرستي درآمده بود. (38)مفاهيم اساسي
پيش از اين نيز گفته شد که در مجموع محمد عبده عالمي سياست انديش است چنان که شهيد مطهري به درستي ميگويد، مقام و بستري که عبده در آن قرار داشت، مقامي سياسي بود:«نظام روحانيت سني به گونهاي است که او را کم و بيش به صورت بازيچهاي در دست حکام که خود آنها را اولي الامر معرفي کرده است، درآوردهاند. شخصي مانند عبده اگر بخواهد منصب افتاء را احراز نمايد، بايد خديو عباس آن را صادر کند». (39)
نصر حامد ابوزيد نيز، در اين که دلايل برخي از اقدامات عبده سياسي بود، حادثهاي را يادآور ميشود:
«او در رساله خود، رساله التوحيد، که نخستين رساله مدرن الهيئت اسلامي است، سعي کرد مباحثي که براي اسلام مدرن مناسب و مفيد هستند را انتخاب کند. بنابراين او عقايد دُگم و بستهي مکاتب مختلف را برداشته و آنها را با هم تلفيق کرد. در چاپ نخست کتاب، او قرآن را شکل گرفته تصور کرد اما در چاپهاي بعدي از اين عقيدهي خود عقب نشيني کرد. آيا اين تغيير عقيده به دليل ترس از تحريک و تهديد اکثريت علماي الازهر بود يا اينکه او واقعاً مجاب شد که عقيدهاش اشتباه بوده است. هيچ چيز در اين باره قطعي نيست. واقعيت اين است که پراگماتيسم، صرف نظر از مفاهيم خوب و انگيزههاي بزرگي که پشت آن قرار دارد، با تحليل علمي سازگار نيست چرا که در تحليل علمي علاوه بر فهم، تفسير متون اصلي يا انديشههاي اسلامي امري اجتناب ناپذير و ضروري است. ولي متأسفانه گرايش عمده هم در مباحث سياسي اسلام گرا و هم در مباحث روشنفکران به تحليلها و تفسيرهاي پراگماتيک ميباشد». (40)
با اين ملاحظات اکنون به بررسي برخي مقولات و مفاهيم سياسي نزد محمد عبده پرداخته ميشود.
1. خلافت
محمد عبده به انتقال خلافت اسلامي از ترکهاي عثماني به اعراب، اعتقاد داشت و به دليل اينکه عثمانيها در عدم توسعهي فکري مسلمانان نقش داشتند، با آنها مخالفت ميورزيدند. از نظر او ترکهاي عثماني ديرتر از سايرين اسلام را درک کردند و نميخواستند مسلمانان از طريق درک روح اسلام به ماهيت آنها پي ببرند. بدين خاطر با وارد ساختن ياران خود در جرگ، علما، جمود فکري را باعث شدند. زبان عربي، خلوص خود را از دست داد و تعادل عقل و ايمان به هم خورد. از نظر او اصلاحات عثماني نيز ملهم از غرب بود، براي اصلاح شريعت بايد اختيارات و وظايف ديني خليفه را به او بازگرداند، ولي خليفه بايد از سياست بپرهيزد. بدين ترتيب سنيها همه داراي يک خليفه خواهند بود ولي ملتهاي جدا خواهند داشت. بدين گونه او هم به امت اعتقاد داشت و هم ملت را ميپذيرفت. در زندگي نيز به ميهن پرستي گرايش داشت و ملت مصر را ميستود و مسيحيان مصري يعني قبطيان را محترم ميشمرد.عبده در کنار اين عقيده که دستگاه خلافت براي مسلمانان مقولهاي ضروري و اجتناب ناپذير است، (41) به اين امر هم توجه دارد که خلافت راه استبداد را پيش نگيرد. از همين رو او همهي اختيارات را برگرفته و مقيد به شرع ميداند:
«شرع، تکاليف و اقتدارات خليفه، حاکم، مفتي و قاضي را معين ميکند. در اسلام اطاعت از حاکم گناهکار روا نيست... آري من از کساني بودم که مردم مصر را به شناسايي حقشان بر حاکمان فراخواندم. مردم را دعوت کرديم به اينکه حاکم هرچند اطاعتش لازم باشد، ولي به هر حال بشر است و خطا ميکند و شهواتش بر او غلبه مييابد و چيزي او را از خطايش باز نميگرداند و طغيان شهواتش فرو نمينشيند، مگردر سايهي خيرخواهي امت از راه گفتار و عمل». (42)
عبده در اينجا از يک سو، امکان خطاي حاکمان مسلمان را متذکر ميشود و از سوي ديگر ضرورت نصيحت آنان از سوي مردم را يادآور ميشود. عبده در همين خصوص و در تفسير آيهي «خدا به آنها ظلم نکرد بلکه خودشان به خودشان ظلم کردند» (43) ميگويد:
«امتي که اهل حل و عقد ندارد در امور خود مشاورت ندارد و اراده از خود ندارد و در منافع عمومي همانا خاضع به حاکم واحدي است که ارادهي او همان قانون است. اين امت وضعش باثبات نيست، بلکه بدبختي و سعادت و جهل و علم و فقر و غنا و عز و ذل را توأمان با هم دارد. اين امت تابع حاکم است: تا حاکم که باشد: عادل يا ظالم، عالم يا جاهل».(44)
2. قانون
عبده گردنسپاري به حکم قانون را عامل اصلي سعادت هر امتي ميداند، با اين توضيح که قانون ميتواند براي جامعه سعادت آور باشد که اولاً در حق همهي افراد جامعه به يکسان اعمال شود و ثانياً قبل از آن، خود حاکمان خود را مقيد به اطاعت از قانون بدانند نه اينکه قانون در دست آنان ابزاري براي اعمال سلطهي استبدادي قرار گيرد. در اين حالت است که جامعه حيات حقيقي خود را پيدا ميکند. عبده بارها تأکيد ميکرد که نفس وجود قانون در يک کشور سعادت آور نيست بلکه مهم، اجراي قانون است. «صرف تدوين کتاب قانون و عدم عمل به مفاد آن هيچ گاه باعث راحتي مردم و پيشرفت کشور نميشود». (45)عبده ضمن بررسي مفاهيم «قدرت» و «قانون» به رابطهي آن دو ميپردازد و بيان ميکند که قدرت نيرويي است که با آن «منافع جلب و مضار دفع ميشود. اما اين تعريف از قدرت مسئول حيوانان و درندگان نيز ميشود. در نتيجه آنچه به قدرت مشروعيت ميدهد، قانوني است که در ناموس حق است و بر اساس آن مردم به معاملات عمومي ميپردازند و احوال شخصيهي خود را پيش ميبرند و روابط داخلي و خارجي خود را تنظيم ميکنند. (46) در نتيجه بدون قانون و اجراي آن، قدرت که در سرشت انسان وحيوان يکسان به وديعه نهاده شده است، فساد آور است.
3. ملي گرايي به مثابه دوستي
عبده، زادهي مصر بود و آشکارا به مصري بودن خود افتخار ميکرد. به ويژه از اين جهت که کشور مصر «داراي سابقهي تمدني قديم» است و «تمدن از قديم الايام در اين کشور ورود پيدا کرده است». (47) با اين حال او کلي گرايي را در اين تعريف ميکرد که افراد هر جامعه چنان زندگي کنند که دراين دنيا به افتخارات نايل آيند و در آخرت به ثواب فراوان، «افتخارات اين جهاني چيزي نيست جز اينکه افراد جامعه دوستدار يکديگر باشند و در بيشترين سطح به يکديگر محبت بورزند و اين محبت، سنت خدا در ميان انسانها است که دگرگون نخواهد شد... و ثواب فراوان همان چيزي است که خدا آن را بر خود واجب کرده است. پاداشي که در آخرت به نيکوکاران خواهد داد. (48)عبده در مقالهاي ديگر نيز به مقولهي ملي گرايي ميپردازد و تأکيد ميکند که مفاهيمي از اين دست، صرف الفاظي نيستند که بي محتوا باشند و يا با بيان آنها خواسته شود احساسات مردم تحريک شود بي آنکه عمل مهمي براي رشد جامعه صورت گيرد. در نظر وي هر تعريفي که از ملي گرايي ارائه شود و سپس منتج به توسعهي ملت نباشد، اقاويل و معذوراتي است که حکايت از ناتواني ارائه کنندگان آن دارد: به نوعي خودفريبي و گول زدن خود است.... وطن و وطن پرستي آن است که انسان با خلوص نيت به کشورش عشق بورزد و نشان اين خلوص نيت آن است که انسان را به عمل مفيد و نيک ميکشاند. (49) هرگونه مدح وطن که انسانها را به حالت رکود درآورد يا آنها را به اعمال احساسي بکشاند نزد عبده نه تنها وطن گرايي نيست بلکه «چونان تأسفي است که بر حال غريق ميرود؛ تأسف به کار غريق نميآيد، غريق را بايد با پريدن در آب نجات داد». (50) آشکار است که عبده در وطن پرستي خود نه تنها مرثيه بر وطن را ممدوح نميداند بلکه بر مقولات خاص چون زبان و نژاد تأکيد نميورزد.
جمع بندي
يکي از پژوهشگران معاصر، انديشهي سياسي عبده را به شکل مختصر در موارد زير دنبال کرده است: (51) «طرح حکومت ديني» مبتني بر پيوند سياست با قدرت به دليل سرشت دين اسلام در پيوند امر معنوي و مادي (که در واقع عبده از اين طريق راه حلي براي جمع بين اسلام و مقتضيات دوران مدرنيته به دست داده بود) ؛ «خصلت مدني اقتدار حکومت» که طي آن هر چند شارع صلاحيتهايي براي حاکم و قاضي معين کرده است، ولي اقتدار آنها ناشي از رأي مردم ميباشد؛ و مردم بابيعت خود به حاکم اسلامي، مشروعيت ميبخشند و بر او نظارت دارند؛ و در نهايت، تأکيد بر «نظام شورايي» که بر اساس آيات قرآن کريم به شورا شکل شرعي ميدهد، هر چند کيفيت آن منصوص نيست و مردم براساس مقتضيات هر عصر ميتوانند شکل آن را تعيين کنند؛ تصريح بر نهاد «قانون گذاري»، که البته مرجع اصلي در قانون گذاري، نزد وي احکام شريعت است. در مجموع، عبده بين دين و سياست رابطهاي مستقيم ميديد و درصدد اصلاح خلافت عثماني بود. او به مردم در سايهي نظام خلافت اين امکان را ميدهد که به گونهاي به خواستههاي عرفي و مدني خود برسند. (52) از ديدگاه او بر اساس اصل شورا، شکل حکومت به مردم واگذار شده است و خليفه نبايد در اين گونه مسايل دخالت مستقيم داشته باشد. از نظر وي، آيات شورا، و ازجمله «و کارهايشان به صورت مشورت در ميان آنهاست»، (53) صرفاً بر امور ديني دلالت ندارد، بلکه اتفاقاً منظور آيه امور دنيوي است نه ديني. (54) اهم وظايف شورا قانون گذاري و نظارت بر حسن اجراي وظايف از سوي مسئولان حکومتي است. (55)خردگرايي، نوگرايي و اصلاح فکر ديني از شاخصههاي اساسي روش تفکر محمد عبده به شمار ميرود. اين نگرش در تمامي آراي کلامي و اجتماعي او به چشم ميخورد. محمد عبده به لحاظ فقهي، در دامن مکتب اشعري پرورش يافت و به آن وفادار ماند، اما تفکر کلامي او را ميتوان نقطه عطفي در تاريخ تفکر کلامي رايج اهل سنت (مکتب اشاعره) دانست. روش و انديشهي او با مکتب اعتزال (معتزله) سازگاري بيشتري دارد. از همين رو به اختيار در عمل انساني اهميت فوق العادهاي ميداد.
واقعيت آن است که مصلحان مسلمان قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، و از جمله عبده، آزادي عمل شان به واسطهي سنت محدود شده بود. آنها در پي اجراي يک برنامهي اصلاحي نوگرايانه بودند، اما تصميم گرفتند تا در واکنش به سياستهاي توسعه طلبانهي اروپا و چشم طمعي که از قرن نوزدهم به بعد به قلمروي عثماني دوخته شده بود، به ترويج نوگرايي در سنت بپردازند. به زعم آنان، مدرنيزاسيون به معني تقليد از اروپا و در عين حال تسليم شدن به آن است. کساني مثل طاها حسين (1973-1889) که فکر ميکردند، پيروي از الگوي اروپايي (صنعتي سازي، آموزش عمومي و اصلاحات سياسي)، گامي ضروري به سوي مدرنيزاسيون است، مورد توجه قرار نگرفتند.
براي جمع بندي آراي محمد عبده بهتر است از يک وجه او را با سيد جمال مقايسه کرد. همفکري و همدردي محمد عبده با سيد، آن دو را به آرمان مشترک و حرکت درمسير يک جنبش اصلاحي کشاند، به گونهاي که او نيز چون سيد از دردها و درمانها، سخن ميگفت. تنها چيزي که او را از سيد متمايز ميکرد، توجه ويژهاش به بحران انديشهي مذهبي مسلمانان بود که بر اثر برخورد با تمدن غربي و مقتضيات جديد جهان اسلام به وجود آمده بود. (56) به نظر وي جهان اسلام آمادگي رويارويي با چنين بحراني را نداشت. جستجوي راه حل براي اسلام و مقتضيات زمان، بخش عمدهي فکر عبده را به خود اختصاص داده بود. او نه تعصب خشک قشريون را ميپسنديد و نه افراط کاري در تطبيق اسلام با علم را راه حل صحيح ميدانست، ولي در اين اصل با سيد هم عقيده بود که اسلام ميتواند به عنوان يک مکتب جامع، به همهي مشکلات زمان پاسخ گويد. به هر حال، تأثيري که اين دو بر تاريخ بيداري مسلمانان داشتهاند، (به رغم اشتراکاتي چون تأکيد هر دو بر اجتهاد علمي و عملي و پرهيز از تفرقه) بسيار متفاوت از يکديگر بوده است. سيد جمال بيشتر مرد پيکار و سخت کوشي بود و عبده مرد انديشه و ميانه روي. سيد جمال آزادي سياسي مسلمانان را تنها راه تحرک فکري آنان ميدانست و عبده بيشتر پرواي تربيت اخلاقي و ديني مسلمانان را داشت. سيد جمال دامنهي کوششهاي خود را کم و بيش در سراسر جهان اسلامي گسترد و عبده بيشتر در اصلاح احوال مصريان کوشيد. در واقع اگر بتوان گفت انديشههاي سيد جمال انقلابي بود، آراي عبده اصلاحي بود. (57) عبده، در شکل مبارزه، به کادرسازي و تربيت نيرو معتقد بود. او بارها از پيشنهاد خود به سيد ياد ميکند و از اينکه سيد به پيشنهاد او بذل توجه نکرد، به اظهار تأسف ميپردازد، از عبده نقل کرده اند:
«سيد جمال الدين، قدرت شگرفي داشت؛ اگر آن را در راستاي تعليم و تربيت مصروف ميداشت، اسلام فايدهي بيشتري ميبرد. من در پاريس، به او پيشنهاد کردم که سياست را ترک کنيم و به مکاني که از نظارت و مراقبت حکومتها به دور است، سفر کنيم. گروهي از شاگردان را با شيوه و مشرب خود، برگزينيم و پرورش دهيم. ده سال نخواهد گذشت که ما چنين و چنان شاگرداني خواهيم داشت که ما را در ترک وطن و سياحت در زمين، پيروي کنند، تا بتوانيم اصلاح مطلوب را سامان دهيم و آن را (در سطح جهان اسلام) به بهترين وجه گسترده سازيم.... اما سيدجمال (در برابر اين پيشنهاد) به من گفت: تو (حرفهاي) دلسرد کننده و يأس آور ميزني...سيد، مردي دانشمند بود. به اسلام و احوال مسلمانان، آشناترين بود. ميتوانست از طريق تعليم، فايدهي زيادي را به دست آورد. اما تمامي همت خويش را به سياست معطوف داشت و استعداد او، ضايع شد». (58)
پينوشتها:
* عضو هيئت علمي پژوهشکدهي مطالعات فرهنگي و اجتماعي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري.
1.http://www.syrianstory.com/m-abdo.htm.
2. نقل است که عبده نه تنها خود مدرسه را رها کرد، بلکه با استناد به شعري عربي، ديگر محصلها را نيز از مدرسه رفتن باز ميداشت:
ايها القوم الذي في المدرسه / کلما حصلتموه وسوسه (معادل فارسي آن: از مدرسه برنخاست يک اهل دلي/ ويران شود، اين خرابه، دار الجهل است). براي اطلاع بيشتر در اين مورد ر.ک. مصطفي حسيني طباطبايي، شيخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، تهران: انتشارات قلم، 1362، ص 12.
3. سمير حلبي، «محمد عبده رائد الإصلاح في العصر الحديث، در:
http://www.islamonline. net/servlet/Satellite?c=ArticleA_C&pagename=Zone-Arabic-ArtCulture/ACA Layout&cid=117872423049.
4. علي اکبر کسمايي، شيخ محمد عبده (سلسله کتابهاي نوآوران جهان اسلام)، تهران: انتشارات نهضت زنان مسلمان، 1359، صص 67-66.
5. مصطفي حسيني طباطبايي، پيشين، ص 26. نکتهاي شبيه به همين را سيد جمال به نقل از شيخ عبدالقادر مغربي بيان ميکند که «من معني فناء في الله را نميدانم. به نظر من فناء في الله چيزي جز فناء في الخلق نيست که طي آن انسان خود را وقف آموزش و آگاهي دادن به مردم در جهت دستيابي به سعادت و خيرشان کند». همان، ص 45. از اين منظر ميتوان شيخ عبده را متصوفي اجتماعي يا عارفي مدني دانست.
6. علي اکبر کسمايي، پيشين، ص 5.
7. بايارد داج، دانشگاه الازهر، آذرميدخت مشايخ فريدني، تهران: مرکز نشر دانشگاهي، 1367، ص 133.
8. ليلي دورا، «الإمام محمد عبده ورؤاه التنويرية و آراؤه الإصلاحية»، در:
http://zamalek-sc.com/forum/showthread.php?t=45.
9. محمد عبده، الامام محمد عبده سلسله المعارف الحديثه، بيروت: دار القدس، ج 5، 1978م، صص 19-18.
10. محمد عبده، الاعمال الکاملة للامام محمد عبده، محمد عماره، مصر: دار المشروق، الثانيه، 1427 ق /2006م، ج 2، ص 212.
11. مصطفي حسيني طباطبايي، پيشين، ص 58.
12. سيد جمال الدين اسدآبادي و شيخ محمد عبده، عروة الوثقي و الثورة الکبري، تهران: انتشارات بعثت، 1349، ص 17.
13. علي اکبر کسمايي، پيشين، ص 30.
14. همان، ص 33، مصطفي حسيني طباطبايي، پيشين، ص 77.
15. علي اکبر کسمايي، همان، ص 30.
16. احمد امين، زعماء الإصلاح في العصر الحديث، قاهره: مکتبة النهضة المصرية، 1368 ق/1948 م، ص 84.
17. علي اکبر کسمايي، پيشين، ص 24.
18. عباس محمود العقاد، محمد عبده، القاهرة: المؤسسة المصرية العامة للتأليف و النشر، 1962م، ص 43.
19. و ميگفت: اعوذ بالله من السياسة و من لفظ السياسة و من معني السياسة و من کل حرف يلفظ من کلمة السياسة و من کل خيال يخطر ببالي من السياسة...
20. جعفر سبحاني، طبقات الفقهاء، قم: مؤسسهي امام صادق، ج 14، 1418ق، صص 541-540؛ مجيد خدوري، گرايشهاي سياسي در جهان عرب، عبدالرحمن عالم، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1369، صص 76-66.
21. سيد جمال الدين اسد آبادي و شيخ محمد عبده، پيشين، ص 18.
22. حميد عنايت، سيري در انديشههاي سياسي عرب، تهران: شرکت سهامي کتابهاي جيبي، چاپ اول، 1356.
23. سيد جمال الدين اسدآبادي و محمد عبده، پيشين، ص 20.
24. هراير دکمجيان، جنبشهاي اسلامي معاصر، حميد احمدي، تهران: کيهان، 1370، ص 33.
25. عثمان امين، رائد الفکر المصري الإمام محمد عبده، القاهرة: مکتبة النهضة المصرية، 1955 م، ص 78.
26. محمد عبده، رسالة التوحيد، بيروت: دار احياء العلوم، مقدمة: حسين يوسف الغزال، چاپ ششم، 1406 ق، صص 20-18.
27. سامي خشبه، مفکرون من مصر، القاهرة: الهيئة المصرية العامة للکتاب، 1421 ق/ 2000 م، ص 76.
28. عبدالرزاق، عيد، «تمازج اللهب و البلور في خطاب الإمام»، در:
http://www.hewaraat.com/forum/showthread.php?t=1075.
29. محمد عبده، تفسير المنار، مصر: مکتبة القاهره، ج 2، چاپ چهارم، 1961 م، ص 82.
30. محمد عبده، رسالة التوحيد، پيشين، صص 82-78.
31. همان، صص 47-45.
32. عبدالرزاق عيد، «الإمام محمد عبده»، (الحياة السياسية: الشرعية المدنية الدستورية)، در:
http://www.hewaraat.com/forum/showthread.php?t=1075.
33. محمد عبده، تفسير المنار، پيشين، ج 6، صص 217-167.
34. رشيد رضا، تاريخ الاستاذ الامام محمد عبده، مصر: المنار، ج 1، 1931م، ص 1043.
35. سيد صادق حقيقت، «انديشهي کلامي - سياسي عبده»، مجله نامه مفيد، ش 22، تابستان 1379.
36. و أخذن منکم ميثاقاً غليظاً، نساء (4) : 21.
37. محمد عبده، الاعمال الکامله، للامام محمد عبده، پيشين، ج 5، صص 194-191.
38. همان، صص 212-208.
39. مرتضي مطهري، نهضتهاي اسلامي در صد سال اخير. قم: صدرا، 1363، ص 56.
40. نصر حامد ابوزيد، «اسلام و حقوق بشر»، روح الله فرج زاده، در:
http://www.rahenejatdaily.com/1008/8708.html.
41. محمد عبده، الاعمال الکاملة للامام محمد عبده، پيشين، ج 1، ص 849.
42. احمد امين، پيشين، ص 328.
43. ما ظلمهم الله و لکن أنفسهم يظلمون، آل عمران (3): 117.
44. سيد جمال الدين اسدآبادي و شيخ محمد عبده، پيشين، صص 105-104.
45. همان، ص 229.
46. همان، ص 303.
47. همان، ص 311.
48. همان.
49. همان، ص 315.
50. همان.
51. سيد صادق حقيقت، پيشين.
52. حميد عنايت، پيشين، صص 160-150.
53. و أمرهم شوري بينهم؛ الشوري (42): 38.
54. محمد عبده، الاعمال الکاملة للامام الشيخ محمد عبده، پيشين، ج 1، صص 44-39.
55. عبدالعاطي محمداحمد، الفکر السياسي للامام محمد عبده، مصر: الهيئة المصريه، 1978 م، صص 193-186.
56. محمد عبده، الاعمال الکاملة للامام الشيخ محمد عبده، پيشين، ج 1، ص 40.
57. مرتضي مطهري، پيشين، چاپ 1374، ص 38.
58. «محمد عبده السياسي المصلح»، در:
htpp://www.islamonline.net/iol-arabic/qadaya/qart-1/art2.asp.
ابوزيد، نصر حامد، «اسلام و حقوق بشر»، روح الله فرج زاده، در:
http://www.rahenejatdaily.com/1008/87081108.html.
احمد، عبدالعاطي محمد، الفکر السياسي للامام محمد عبده، مصر: الهيئة المصريه، 1978 م.
اسدآبادي، سيد جمال الدين و محمد عبده، عروة الوثقي و الثورة الکبري، تهران: انتشارات بعثت، 1349.
امين، احمد، زعماء الإصلاح في العصر الحديث، القاهرة: مکتبة النهضة المصرية، 1368 ق/1948م.
امين، عثمان، رائد الفکر المصري الإمام محمد عبده، القاهره: مکتبة النهضة المصرية، 1955 م.
حسيني طباطبايي، مصطفي، شيخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، تهران: انتشارات قلم، 1362.
حقيقت، سيد صادق، «انديشه کلامي -سياسي عبده»، مجله نامه مفيد، ش 22، تابستان 1379.
حلبي، سمير، «محمد عبده رائد الإصلاح في العصر الحديث»، در:
http://www.islamonline.net/servlet/Satellite?c=ArticleA_C&pagename=ZoneArabic-ArtCulture/ACALayout&cid=1178724230495.
خدوري، مجيد، گرايشهاي سياسي در جهان عرب، عبدالرحمن عالم، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1366.
خشبه، سامي، مفکرون من مصر، القاهره: الهيئة المصرية العامة للکتاب، 1421 ق/2000 م.
داج، بايارد، دانشگاه الازهر، آذرميدخت مشايخ فريدني، تهران: مرکز نشر دانشگاهي، 1367.
دکمجيان، هراير، جنبشهاي اسلامي معاصر، حميد احمدي، تهران: کيهان، 1370.
دورا، ليلي، «الإمام محمد عبده ورؤاه التنويرية و آراؤه الإصلاحية»، در:
http://zamalek-sc.com/forum/showthread.php?t=45.
رشيد رضا، تاريخ الاستاذ الامام محمد عبده، مصر: المنار، ج 1، 1931 م.
سبحاني، جعفر، طبقات الفقهاء، قم: مؤسسة امام صادق، ج 14، 1418 ق.
عبده، محمد، الاعمال الکاملة للامام محمدعبده، محمد عماره، مصر: دار المشروق، الثانيه، 1427 ق/2006م.
عبده، محمد تفسير المنار، مصر: مکتبة القاهره، چاپ چهارم، 1961 م.
عبده، محمد، رسالة التوحيد، بيروت: دار احياء العلوم، مقدمه: حسين يوسف الغزال، چاپ ششم، 1406 ق.
العقاد، عباس محمود، محمد عبده، القاهره: المؤسسة المصرية العامة للتأليف و النشر، 1962 م.
عنايت، حميد، سيري در انديشههاي سياسي عرب، تهران: شرکت سهامي کتابهاي جيبي، چاپ اول، 1356.
عيد، عبدالرزاق، «الامام محمد عبده» (الحياة السياسية: الشرعية المدنية الدستورية)، در:
http://www.hewaraat.com/forum/showthread.php?t=1075.
عيد، عبدالرزاق، «تمازج اللهب والبلور في خطاب الإمام»، در:
http://wwwhewaraat.com/forum/showthread.php?t=1075.
کسمايي، علي اکبر، شيخ محمد عبده (سلسله کتابهاي نوآوران جهان اسلام)، تهران: انتشارات نهضت زنان مسلمان، 1359.
«محمد عبده السياسي المصلح»، در:
http://www.islamonline.net/iol- arabic/qadaya/qart-1/art2.asp.
مطهري، مرتضي، نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير، قم: صدرا، 1363 و 1374.
http://www.syianstory.com/m-abdo.htm.
منبع مقاله :
عليخاني، علي اکبر (1390) انديشه سياسي متفکران مسلمان جلد دهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.