احمدبن محمد (يا محمدبن احمد) بن ابوالقاسم، از عرفاي مشهور اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم هجري و اقطاب سلسلهي معروفيه که سلسلهي اجازهي طريقتياش با سه واسطه به حضرت ثامن الائمه (عليه السلام) ميرسد. تقريباً تمامي تذکره نويسان احوال وي را ذکر کردهاند و دربارهي نسب وي که به کسري و امراي ساساني ميرسد ميان آنها اختلافي نيست، اما مولد وي محل اختلاف است، زيرا قراء بسياري به نام رودبار در ايران و بغداد است که صاحبان بستان السياحه (298) و طرائق الحقايق (527/2-530) تعدادي از آنها را ذکر کردهاند. به اين دليل مولد وي را برخي رودبار نزديک بغداد پنداشتهاند، ولي مؤلف بستان السياحه وي را اهل رودبار واقع در اصفهان، از قراء لنجان، ميداند و ميگويد وي در قريهاي مشهور به قريهي بوعلي مدفون است. اما بدون شک وي بخش اعظمي از عمر را در بغداد به هدايت و ارشاد سالکان مشغول بوده و اواخر عمر به مصر عزيمت کرد و در آنجا مقيم گشت. وي علاوه بر مقام طريقتي، حافظ حديث، عالم، فقيه و اديب نيز بوده است و خود گويد: «استاد من اندر تصوف جنيد بودست و اندر فقه ابوالعباس سريج و اندر ادب ثعلب و اندر حديث ابراهيم حربي». جانشين و شاگردش، ابوعلي کاتب، در حق وي گويد: «در علم شريعت و طريقت و حقيقت جامعتر از ابوعلي رودباري نديدم». صاحب روضات الجنات (215/1) گويد: «وي از مشايخ بزرگ صوفيه و داراي کلمات حکمت آميز بسيار است». چنانکه گفته شد وي از حافظان حديث نيز بوده است. در حليه الاولياء (181/3، 356/10) خبري است که وي به چند واسطه از حضرت باقر (عليه السلام) روايت ميکند که «بينيازي و عزت در دل مؤمن گردش ميکنند و چون به جايي برسند که توکل در آنجاست، همانجا را وطن خود قرار ميدهند». در تصوف، سلمي و جامي وي را از طبقهي چهارم و شاگرد جنيد بغدادي دانسته و دربارهي تسليم شدن وي به جنيد به تفصيل سخن راندهاند. عطار دربارهي وي گويد: «اهل بغداد جمله حضرت او را خاضع بودند و جنيد قائل به فضل او بود». فيض کاشاني نيز در محجة البيضاء، در فصل «آداب الاکل» (49/3) از وي سخن گفته، حکايتي عبرتآميز از او نقل ميکند. عطار گويد از او دربارهي تصوف پرسيدند گفت: «تصوف صفوت قرب است بعد از کدورت بعد» و گفت: «محبت آن بود که خويش را جمله به محبوب خويش بخشي و تو را هيچ باز نماند از تو». تاريخ رحلت وي را بين سنوات 320 تا 322ق ذکر کردهاند. جامي گويد وي در وقت نزع گفته است:
و حقک لا نظرت الي سواکا
بعين مودة حتي اراکا
به حق تو که به چشم محبت نظر به غير تو نينداختم تا هنگامي که مشاهده کنم ترا.
کتابنامه:
تذکرة الاولياء، 75-758؛ نفحات الانس، 200-204؛ طبقات الصوفيه، خواجه عبدالله انصاري، 444-446؛ کشف المحبوب، 197-198؛ جواهرالاسرار و زواهر الانوار، 96-97؛ رياض العارفين، 51؛ شمس التواريخ، 65؛ حزينة الاصفياء، 3/2-4؛ ريحانة الادب، 208/7؛ الکني و الالقاب، 125/1؛ رسالهي قشيريه، ترجمه، 72.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391)، دائرة المعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول
و حقک لا نظرت الي سواکا
بعين مودة حتي اراکا
به حق تو که به چشم محبت نظر به غير تو نينداختم تا هنگامي که مشاهده کنم ترا.
کتابنامه:
تذکرة الاولياء، 75-758؛ نفحات الانس، 200-204؛ طبقات الصوفيه، خواجه عبدالله انصاري، 444-446؛ کشف المحبوب، 197-198؛ جواهرالاسرار و زواهر الانوار، 96-97؛ رياض العارفين، 51؛ شمس التواريخ، 65؛ حزينة الاصفياء، 3/2-4؛ ريحانة الادب، 208/7؛ الکني و الالقاب، 125/1؛ رسالهي قشيريه، ترجمه، 72.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391)، دائرة المعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول