پرسشها و پاسخهاى پيرامون رجعت
1- رجعت برخلاف سنت عمومى الهى است:
پاسخ اين اشكال آن است كه اگر آنچه ادعا شد، براستى يك سنت قطعى و كلى و تخلفناپذير در نظام آفرينش باشد، نبايد هيچ نمونهاى بر خلاف آن يافت گردد. در حاليكه به گواهى آيات پيشين اين جريان در امتهاى گذشته روى داده و شمارى از انسانها بعد ازمردن به همين جهان بازگشته و رفتهاند. بنابراين نمىتوان اين مسأله را يك سنت صددرصد كلى تخلفناپذير الهى دانست .
و اينك توضيح:
نظام آفرينش بر اراده حكيمانه الهى استوار شده و از قانونمندى ويژهاى برخوردار است. از اينرو پژوهشگران علوم طبيعى و دانشمندان ژرف نگر علوم فلسفى توانستهاند بر بسيارى از اسرار جهان خلقت دست يابند و قوانين جارى در عالم تكوين را كشف كنند. رشد شگفتانگيز دانشهاى گوناگون و گسترش همه جانبه تكنولوژى از همين ديدگاه نشأت گرفته و انسانهائى كه جهان را به صورت مجموعهاى هماهنگ شناختهاند، در اثر تلاش و كوشش بر حقايق بيشمارى وقوف يافته و از رهگذر آن به ترقى و پيشرفت نائل آمدهاند.
اما بايد اعتراف كرد كه هيچكس نمىتواند خود را آگاه از تمام قوانين حاكم بر جهان آفرينش به شمار آورد و يا قوانين كشف شده توسط دانشمندان را قطعى و مسلم بداند. چرا كه راه رسيدن بشر به اين قوانين از طريق استقرارء بوده، و استقراء كامل براى هيچ فردى مقدور نيست. بنابراين در مورد همه قوانين و سنتهاى جارى طبيعت بايد احتمال وقوع خلاف و استثناء را پذيرفت، مگر آنكه آفريدگار جهان خود از عدم استثناء در مورد سنتى خاص سخن بگويد.
به عنوان مثال: يكى از سنتهاى صددرصد قطعى و كلى و تخلفناپذير در نظام آفرينش، كه حتى يك نمونه خلاف براى آن نمىتوان سراغ داد، «جاودانى نبودن انسانها در دنيا»ست. شكى نيست كه سنت الهى بر اين قرار گرفته كه هيچ فردى از افراد بشر در جهان مخلد نباشد و قرآن قاطعانه از اين سنت سخن مىگويد، آنجا كه مىفرمايد:
كل نفس ذائقة الموت.1
انك ميت وانهم ميتون 2
از اين جهت هرگز نمىتوان درباره اين سنت، قائل به استثنا شد و حتى براى يك انسانى در جهان مادى خلود و جاودانگى انديشيد. از سوى ديگر: برخى از سنتهاى طبيعت كه به ظاهر عام و فراگير هستند، صددرصد قطعى و كلى نبوده بلكه جنبه نسبى دارند. مثلاً قانون آفرينش چنين اقتضا مىكند كه هر جاندارى از طريق مجارى طبيعى به وجود آيد و بر همين اساس است كه نظريه «خلق الساعة» توسط دانشمندان علوم جديد نفى شده است. در عين حال ما مىبينيم كه موارد انگشت شمارى برخلاف اين سنت الهى وجود دارد و به تصريح قرآن، عصاى موسى به صورت «ثعبان» در مىآيد؛ يا حضرت عيسى مسيح بدون آميزش مادر با انسانى ديگر، ديده به جهان مىگشايد. از همين قبيل است كليه معجزات و كرامات .
بديهى است كه در چنين مواردى نبايد منكر وقوع حوادث استثنائى شد، بلكه بايد اعتراف كرد كه همه سنتهاى حاكم بر جهان آفرينش صددرصد قطعى و تخلفناپذير نيست. بر همين مبنا مىتوان گفت:
درست است كه سنت الهى بر اين تعلق گرفته است كه هر موجود زندهاى پس از پايان يافتن دوران زندگى خود راهى سراى ديگر شده و براى بار دوم به دنيا باز نگردد؛ ولى اين سنت، مانند سنت آفرينش موجودات زنده است كه گاهى - به علل و مصالحى كه همگى جنبه تربيتى دارد - استثنا برداشته و از ميان ميلياردها موجود زنده، چند موجود - بنابر آيات قرآن و روايات پيشوايان - به اين جهان باز گشته يا باز مىگردند.
2- رجعت بازگشت فعليت به قوه است:
حال اگر عقيده به رجعت درست باشد، مستلزم آنست كه انسان رجعت كننده، از فعليت به قوه باز گردد و كمالهاى ظهور يافته در او به توان تبديل شوند. اما اين كار با حكمت حق تعالى سازگار نيست و به يك معنى كارى لغو به شمار مىرود.
و اينك پاسخ:
شكى نيست كه قوا و توانهاى هر انسانى در طول زندگى او به فعليت و كمال تبديل مىگردد و در درستى اين سخن نمىتوان ترديد كرد. بنابراين اگر كسى مدعى شود كه برخى از انسانها بعد از مرگ، بارديگر به نخستين مرحله زندگى بشر خود بازگشته و از طريق نطفه و علقه و مضغه و طى مراحل ديگر به همان حدى مىرسند كه در لحظه مرگ، جهان را ترك كرده بودند، قطعاً چنين ادعايى باطل بوده و همان بازگشت فعليت به قوه است. گذشته از اين، اينگونه اعتقاد نوعى از تناسخ است كه عقل و شرع بر امتناع آن داورى كردهاند.
ولى فرض ما اين است كه رجعت به هيچ روى بازگشت به مراحل نخستين حيات نمىباشد؛ بلكه انسان رجعت كننده، با همان فعليتها كه جهان را ترك گفته به دنيا باز مىگردد وروح متكامل او در همان بدنى وارد مىشود كه از آن مفارقت جسته است. به عبارت ديگر: رجعت يك نوع ادامه حياتى است كه مدتى بريده و منقطع شده است .
مثلاً انسانى كه در سن شصت سالگى يا بيشتر و كمتر از آن جهان را به عللى ترك مىكند، امكان عمر بيشترى را داشته است، ولى موانع گوناگون او را از ادامه حيات طبيعى بازداشته و زندگى را از او سلب كردهاند. اكنون در اثر رجعت، مىتواند بار ديگر به حيات خود ادامه دهد و توانهاى خود را ظاهر سازد.
اين از يكسو. از سوى ديگر: همه افراد بشر پس از رسيدن نفس از قوه به فعليت، دنيا را ترك نمىكنند و اين سخن، حداكثر درباره كسانى صحت دارد كه به مرگ طبيعى در مىگذرند، يعنى كمالات وجودى ايشان بطورى كامل ازقوه به فعليت رسيده و سپس جدائى روح از بدن براى آنها حاصل مىگردد. اما مرگ بسيارى از افراد چنين نيست. آنانكه در اثر قتل، تصادف و غرق و جنگ رويدادهاى گوناگون طبيعى و غير طبيعى مىميرند، دليلى بر بروز تمام استعدادهاى درونيشان نداريم و نمىتوانيم ادعا كنيم كه اجل طبيعى آنها درست در لحظه مرگشان بوده و در نتيجه، خروج قوه از فعليت بطور كامل صورتپذيرفته است. 3
از اينرو، بازگشت افرادى از اين قبيل - كه اكثريت انسانها را نيز تشكيل مىدهند - مستلزم محال نيست. به ويژه آنكه ممكن است كسانى باشند كه استعداد درك كمالاتى را دارند كه آن كمالات بعد از سپرى شدن زندگى دنيوى ايشان تحقق مىيابد و لازمه فعليت يافتن اين استعداد آن است كه چنين افرادى پس از مرگ، بار ديگر به جهان باز گردند و به كمال نائل آيند. همچنين ممكن است شرط دريافت برخى ازكمالات آن باشد كه انسان براى مدتى در عالم برزخ بسر برد و آنگاه آمادگى پذيرش كمال مزبور را به دست آورد. در اينصورت نيز مانعى ندارد كه انسانى براى اين منظور به دنيا باز گردد.
كوتاه سخن آنكه: محال بودن رجوع فعليت به قوه هرگز مستلزم امتناع رجعت نيست و كمترين خدشهاى بر اين عقيده وارد نمىآورد.
به علاوه آنكه: وقوع رجعت در امم گذشته، نشان نادرستى اين اشكال است؛ چرا كه اگر رجعت محال باشد، هرگز نبايد واقع شود. بنابراين اگر كسى بگويد كه ما اصل رجعت را انكار مىكنيم و تحقق آن را مستلزم رجوع فعليت به قوه مىدانيم؛ اما تحقق رجعت در امم گذشته را به دليل تصريح قرآن مىپذيريم؛ سخنى ناروا گفته و مرتكب خطائى بزرگ شده است. زيرا قرآن هرگز بر خلاف مسلميات عقلى و علمى گفتگو نمىكند و هيچگاه از وقوع امور نشدنى خبر نمىدهد. به ديگر سخن: اگر رجعت محال باشد، قرآن ازوقوع اين امر محال گزارش نمىدهد، و چون در اين كتاب آسمانى با صراحت از تحقق رجعت سخن به ميان آمده، خود نشانه امكان وجود اين امر و نفى اشكال ياد شده است .
3- رجعت با تناسخ چه تفاوتى دارد؟
پاسخ: نظريه «تناسخ» براساس انكار قيامت پىريزى شده و پيروان اين مكتب، پاداش و كيفر اعمال و رفتار را منحصر به دنيا مىدانند. چكيده اين عقيده آن است كه: «جهان آفرينش پيوسته در گردش است و هر دورهاى تكرار دوره پيشين بوده و اين گردش و تكرار پايان ندارد. روح هر انسانى پس از مرگ بار ديگر به دنيا باز مىگردد، و اين بازگشت مبتنى بر كردار و رفتار پيشين اوست. اگر در روزگار گذشته به كارهاى نيك و شايسته دست زده، دوران بعد را با شادى و خوشى سپرى مىكند، و اگر مرتكب اعمال ناروا و زشت شده، گرفتار حزن و اندوه مىگردد».
البته قائلين به تناسخ به چهار گروه تقسيم مىشوند: برخى از تناسخ در ابدان بشرى سخن مىگويند، گرهى به تناسخ در كالبد حيوانات معتقدند، جمعى تناسخ در نباتات و شمارى تناسخ در جمادات را مطرح مىسازند، كه در كتب فلسفى ،كلامى و روائى نادرستى اين عقايد به اثبات رسيده است. 4
از اين بيان به روشنى مىتوان فهميد كه تناسخ هيچگونه سازگارى و مشابهت با رجعت ندارد. معتقدان به رجعت هرگز منكر قيامت نيستند، بلكه يقين به وقوع اين رستاخيز بزرگ همگانى دارند. آنان هيچگاه از تكرار بى نهايت دورههاى آفرينش گفتگو نمىكنند، بلكه به پيروى از قرآن براى جهان پايان و فرجامى قطعى مىشناسند واز همه مهمتر آنكه: بنابر عقيده رجعت هرگز روح انسان به جسم شخص ديگر منتقل نمىشود، بلكه روح شخص رجعت كننده به جسم خود او تعلق مىيابد.
به ديگر سخن: قائلان به تناسخ بازگشت انسان را به اين جهان به عنوان معاد تلقى كرده و اين بازگشت را درباره همه افراد بشر باور دارند. از اين رو رجوع به سراى ديگر و حيات در عالم آخرت را بكلى منكرند. در حاليكه معتقدان به رجعت، تنها بازگشت گروهى بس انگشت شمار به اين جهان را، براى يك سلسله مصالح تجويز مىكنند كه پس از آن بار ديگر به سوى عالم آخرت شتافته و در روز ميعاد همراه ديگر انسانها محشور خواهند شد.
ذلك يوم مجموع له الناس5
در اين روز همه مردم گردآورده مىشوند.
4- هدف از رجعت چيست؟
* * *
پاسخ: هدف از رجعت امور چندى است كه دوتاى از آنها را يادآور مىشويم:
الف - رجعت به منظور مشاهده عزت اسلام و ذلت كفر است. بدين معنى كه بازگشت به دنيا در زمانى به وقوع مىپيوندد كه دين خدا بر سراسر جهان حاكم شده، زمين و آنچه در آنست در اختيار مؤمنان و خداجويان قرار گرفته و كفار و ستم پيشگان خوار و ذليل گشتهاند. بديهى است كه مشاهده اين مقطع حساس از زمان آرزوى هر انسان ديندارى است و اور ا شادمان و خرسند مىكند، همچنانكه تبهكاران و كافران را به رنج و خشم مىافكند و آنان را افسرده مىسازد. از اينرو خداى مهربان گروهى از انسانها با ايمان و شمارى از كافران را - كه آنان در اوج ايمان و اينان در پستترين مرحله كفر قرار داشتهاند - در آن روزگار به جهان باز مىگرداند؛ تا آنان از ديدن شكوه و عظمت اسلام و حاكميت مسلمانان به وجد آيند، و اينان در اثر مشاهده شوكت و قدرت پيروان دين خدا خشمگين شوند و دريابند كه وعده خدا حق بوده و كفر و باطل براى هميشه نابود شده است .
ب - گذشته از اينكه ممكن است افراد با ايمان در اين بازگشت به مقاماتى دست يابند كه فقط در موقع سيطره كامل اسلام، تحصيل آنها ممكن است - مىتوان گفت: گناهكاران و كفارى كه در زمان رجعت به دنيا باز مىگردند، از سران و پيشتازان كفربودهاند، و جز ارتكاب پليدى و زشتى، پايمال كردن حقوق انسانها، كشتار بى گناهان، غصب اموال مظلومان و ستمگرى به محرومان كار ديگرى از آنان سرنزده است. بدين جهت بار ديگر به جهان طبيعت باز مىگردند تا سزاى دنيائى بسيارى از گناهان خود را ببينند و مجازاتهاى الهى در حق ايشان انجام گيرد. درست است كه عذاب كامل و نهائى اينگونه افراد در روز قيامت تحقق مىپذيرد، اما كيفرهاى دنيوى خود نقشى اساسى در سازندگى و عبرت آموزى انسانها دارد و نيز موجب خوارى و ذلت و سرافكندگى افرادى مىشود كه روزگارى را با زورگوئى و ستمكارى وحق كشى به سر مىبردند و كسى را ياراى روياروئى با ايشان نبود.
البته ممكن است در اينمورد يك رشته انگيزههاى ديگر نيز وجود داشته باشد كه ما از آن آگاه نيستيم.
5- اگر رجعت كنندگان توبه كنند؟
اين اشكال را به دو گونه مىتوان پاسخ داد:
پاسخ اول: توبه چنين كسانى پذيرفته نمىشود،زيرا توبهاى در پيشگاه خدا ارزش دارد كه از روى اختيار و آزادى صورت پذيرد، نه بخاطر مشاهدء قهر الهى و عذابهاى دردناك.
توضيح اينكه: براساس آيات قرآن، افرادى كه مرتكب گناه مىشوند، يا از اعتقاد به آئين حق سرباز مىزنند ؛ هرگاه از كرده خود پشيمان شده به درگاه خدا باز گردند،توبه ايشان پذيرفته است. اما اگر در آخرين لحظات زندگى - آن هنگام كه حقايق در برابر ديدگان انسان آشكار مىشود و نشانههاى مرگ رخ مىنمايد - انسانى گناهكار و يا كافر به درگاه خدا توبه كند، توبه او پذيرفته نخواهد شد. قرآن مىفرمايد:
انما التوبة على الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيماً. وليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان، ولا الذين يموتون و هم كفار، اولئك اعتدنالهم عذاباً اليما. 6
بازگشت به آستان ربوبى، تنها به كسانى اختصاص دارد كه از روى نادانى مرتكب كار زشت مىشوند و فوراً توبه مىكنند اينان هستند كه خداوند توبه ايشان را مىپذيرد، و خداوند دانا و حكيم است. اما توبه براى كسانى نيست كه در منجلاب گناهان غوطهور بوده و هنگام فرا رسيدن مرگ نداى توبه سر مىدهند، و يا آنانكه در لحظه مرگ با حالت كفر مىميرند. ما براى اينگونه افراد عذابى دردناك آماده كردهايم .
در آيه ديگر نيز همين نكته را ياد آورى مىنمايد و مىفرمايد:
يوم ياتى بعض آيات ربك لا ينفع نفساً ايمانها لم تكن امنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيراً 7
آن روز كه برخى ازنشانههاى پروردگار تو فرا رسد، ايمان كسانى كه تا آن لحظه مؤمن نبودهاند يا براى ايمان خود نيكى و خوبى فراهم نياوردهاند، سودى نمىبخشد.
اصولاً توبه ارزشمند، توبهاى است كه از دل برخيزد و از روى اختيار انجام گيرد. اما كسى كه با ديدن نشانههاى قطعى مرگ و علائم عذاب الهى توبه مىكند يا ايمان مىآورد، به هيچ روى شايسته تقدير و تشويق نيست؛ چرا كه راهى جز اين نداشته و اضطرار و اجبار او را به اين كار واداشته است. به همين دليل است كه قرآن از ماجراى غرق شدن فرعون و ايمان آوردن وى در آخرين لحظات زندگى ياد كرده و صريحاً اعلام مىدارد كه اين ايمان هيچ سودى براى وى نداشت و هرگز پذيرفته نشد.
و جاوزنا ببنى اسرائيل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغياً و عدواً، حتى اذا ادركه الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين الان؟ و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين .8
بنى اسرائيل را از دريا گذرانديم، پس فرعون و سپاهيانش از روى ستم و تعدى در پى آنان روان شدند؛ تا آن هنگام كه آب دريا او را فرا گرفت، گفت: ايمان آوردم كه معبودى جز خدايى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردهاند، نيست و من ازمسلمانانم. آيا اينك ايمان مىآورى و حال آنكه در گذشته راه گناه را مىپيمودى و ازنابكاران بودى؟
اينك مىگوئيم: انسانى كه سراسر عمر خود را در زشتى و گناه و كفر سپرى كرده و حتى براى لحظهاى انديشه ايمان به خدا و توبه در آستان روبوبى را به خاطر نگذارنده است، اگر بعد از مردن و انتقال به عالم برزخ و مشاهده كيفر و پاداشها و شناخت حق و راستى از باطل و كژى به دنيا باز گردد و توبه كند، اين توبه هيچ ارزشى ندارد و در پيشگاه خدا پذيرفته نيست. در جائى كه قرآن از عدم قبول توبه انسان در لحظات مرگ سخن مىگويد، بديهى است كه توبه چنين افرادى به طريق اولى مورد قبول درگاه حق نخواهد بود. درست است كه انسان اختيار دارد و مىتواند اظهار توبه كند وايمان آورد؛ اما زمان توبه منحصر به دوران زندگى دنيائى او بوده و بعد از جدائى از اين عالم، فرصتى براى توبه و بازگشت نخواهد بود .
پاسخ دوم: چنين افرادى كه قلوبى مسخ شده و تاريك دارند، پس از بازگشت نيز توبه نمىكنند.
توضيح اينكه: ديدن حقايق و آشكار شدن واقعيتها موجب عبرت بسيارى از انسانها مىشود وافرادى زيادى را از ادامه كفر و گناه باز مىدارد. اما در برابر اينگونه افراد خدا جو و حقپذير كسانى نيز يافت مىشوند كه عليرغم مشاهده همه آثار عظمت خداى تعالى همچنان در گرداب كفر و گناه غوطه مى خورند. به طور كلى كسانى آمادگى توبه و بازگشت به درگاه خدا را دارند كه سراسر روح و روان آنان را سياهى و بدانديشى فرا نگرفته و نقطه سفيدى در آن برجاى مانده باشد، ولى آن گروه كه در طول دوران زندگى خود بر اثر فساد وكژى روح و روان خود را آنچنان آلوده كردهاند كه كمترين نشانى از مهرو لطف خدا در آن وجود ندارد، هرگز با مشاهده واقعيتها توبه نمىكنند. قرآن اين حقيقت شگفتانگيز را براى ما چنين بيان مىكند:
و لوترى اذ وقفوا على النار فقالوا ياليتنا نردّ ولا نكذّب بايآت ربنا و نكون من المؤمنين. بل بدالهم ما كانوا يخفون من قبل، ولو ردّوالعادوالما نهوا عنه و انهم لكاذبون» 9
اى كاش مىديدى آن لحظهاى را كه (مجرمان) بر كنار آتش دوزخ نگاه داشته شدند و گفتند:
اى كاش ما (به دنيا) باز گرديم و از اين پس نشانههاى پروردگارمان را تكذيب نكرده در شمار مؤمنان قرار گيريم. بلكه براى آنان آنچه كه از قبل پنهان مىداشتند، آشكار شده و هرگاه به دنيا باز گردانده شوند، همان روش را ادامه داده و همچنان به كارهاى ناروا دست مىيازند. و اينان دروغگويند.
بنابراين نمىتوان گفت: هر كس بميرد و در عالم برزخ با حقايق جهان آشنا شود، در صورت بازگشت به دنيا حتماً توبه خواهد كرد و از گناه دورى خواهد گزيد. اين سخن درباره سران و پيشتازان كفر هرگز درست نيست و در قلب آنان جائى براى پذيرش حق و توبه نمانده است. و با توجه به آنكه رجعت كفار منحصر به كسانى است كه وجودشان با كفر و ستم آميخته شده، قاطعانه مىتوان گفت كه اينگونه افراد، بعد از بازگشت نيز همان روش را پيش مىگيرند و همان عقيده باطل را ادامه مىدهند.
6- درخواست رجعت و پاسخ خدا به لفظ «كلا» (= هرگز)
حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت. كلا، انّهاكلمة هو قائلها.10
در آن هنگام كه مرگ يكى از ايشان (= مشركان) فرا رسد، ندا مىدهد: اى پروردگار من مرا باز گردان، اميد است نيكوكار شوم. (به او پاسخ داده مىشود): هرگز، اين سخنى است كه او در زبان مىگويد( و درخواستش پذيرفته نخواهد شد).
از اين آيه مىتوان دريافت كه خداوند تقاضاى افراد را براى بازگشت به دنيا اجابت نمىفرمايد ومفهوم آن اين است كه: رجعت ممكن نيست و اگر بازگشت به اين جهان مطابق با مشيت حكيمانه خدا بود، هيچگاه با چنين شدت خواسته آنها را نفى نمىكرد.
پاسخ: اين آيه درباره كسانى است كه زندگى خود را با كفر و شرك گذراندهاند و هنگامى كه مرگشان فرا رسيده، از گذشته خود پشيمان شده آرزوى بازگشت به دنيا و جبران كارهاى نارواى خود را دارند. و چنين گروهى با جواب منفى روبرو مىشوند.
در حاليكه قائلين به رجعت، هدف از اين بازگشت را انجام عمل صالح نمىدانند و همانگونه كه پيش از اين توضيح داده شد، رجعت به عنوان پاداش دنيائى شمارى از مؤمنان و كيفر اين جهانى گروهى از كافران است و بس. بديهى است كه نفى بازگشت گروه اول مستلزم نفى رجعت به اين معنى نيست .
اما دليل اينكه خواسته گروه اول مشركان و كافران اجابت نمىشود، اين است كه:
اولاً: روزگار عمل و توبه ايشان به پايان رسيده و ديگر نمىتواند سرنوشت خود را تغيير دهند. همچنانكه در دو آيه ديگر قرآن به همين معنى اشاره شده است. 11
ثانياً: افرادى از اين قبيل هرگز به كار نيك روى نمىآورند و اگر باز هم به دنيا برگردند، همان اعمال ناروا و كفرآميز را ادامه خواهند داد. اين نكته نيز در آيهاى از قرآن يادآورى شده است. 12
نتيجه آنكه: آيه مزبور ربطى به رجعت ندارد.
7- قرآن، عقيده به رجعت را نفى مىكند
وحرامٌ على قرية اهلكناها لا يرجعون.13
بر اهالى سرزمينى كه نابودشان كرديم، بازگشت نيست .
از اين آيه و مفهوم آن چنين استنباط مىشود كه بازگشت گروه نابود شده - كه طبعاً كافرانند - ممنوع است حال چگونه مىتوان منافات اين آيه را با عقيده رجعت برطرف كرد.
پاسخ : قبلاً سه نكته را يادآور مىشويم:
نخست آنكه در اين آيه بازگشت همه كافران ممنوع شمرده نشده، بلكه تنها ازگروهى سخن مىگويد كه به عذاب الهى گرفتار و نابود شدهاند. بنابراين با اين آيه نمىتوان بر ممنوع بودن بازگشت همه كافران و گناهكاران - هر چند به اجل طبيعى درگذشته باشند - استدلال نمود. پس هرگاه بازگشت كنندگان در رجعت از گروه دوم باشند، هرگز اين آيه مانع از بازگشت آنان نيست .
دوم اينكه بايد ديد هدف از رجعت كافرانى كه نابود شدهاند، چيست و چرا قرآن آن را ممنوع اعلام مىدارد؟ هدف از رجعت اين افراد آن است كه به جهان باز گردند، عمل صالح انجام دهند و گذشته را جبران كنند. قرآن يك چنين بازگشتى را ممنوع اعلام مىكند و ممنوعيت اين رجعت، بر ممنوع بودن رجعت به شكل ديگر كه در آن امكان عمل صالح و ميدان براى كار نيست، دلالت ندارد.
گواه بر اينكه هدف آيه نفى رجعت، بازگشت براى جبران گذشته و انجام عمل صالح است، آيه پيش از آن مىباشد، نجا كه مىفرمايد:
فمن يعمل من الصالحات و هو مومن فلا كفران لسعيه و انا له كاتبون .14
هر كس عمل صالح انجام دهد - در حاليكه به يگانگى خدا ايمان دارد؛ تلاش او بى پاداش نمىماند و مإ؛//ّّ كارهاى او را مىنويسيم.
به عبارت ديگر: در آيه نخست، از مؤمنان نيكوكار سخن به ميان آمده كه پاداش اخروى اينان از بين نخواهد رفت و تلاشهايشان در پيشگاه قدس ربوبى ثبت مىشود. سپس در آيه بعد از كفارى ياد مىكند كه در اثر گناه و نافرمانى هلاك شدهاند. آنگاه اعلام مىدارد كه بازگشت اين گروه به دنيا ممكن نيست. بديهى است كه مفهوم جمله اين است كه كافران و بدكاران در عالم آخرت بهرهاى ندارند و به پاداش دست نمىيابند، و نيز نمىتوانند براى جبران كارنامه سياه خود بار ديگر به دنيا برگردند.
سومين نكته اينكه: آيه ياد شده فقط ازكفار سخن مىگويد، و درباره رجعت ديگر انسانها سكوت كرده است .
با توجه به اين نكات معلوم مىشود كه استدلال به اين آيه بر ممنوعيت رجعت شگفتآور است. زيرا هدف از رجعت انجام عمل صالح و جبران گذشته كافران و تبهكاران نيست. بلكه آنان بدين جهت به دنيا باز گردانده مىشوند كه شكوه و عظمت مؤمنان را ببينند و سرافكنده شده بر گذشته تاريك خود افسوس خورند، يا از مشاهده اين شوكت و جلال به خشم آيند .
8- عقيده به رجعت از ساختههاى عبدالله بن سبا است:
پاسخ: اولاً: يك چنين نسبت - آن هم بدون ارائه مدرك - از روش تحقيق و آداب مناظره بدور است. فرد محقق بايد گفتار خود را بطور مستند مطرح نمايد. ما در آغاز اين رساله، دلائل رجعت را از قرآن و احاديث متواتر بيان كرديم و همگى با مضامين آنها آشنا شديم. آيا با وجود اين دلايل جا دارد كه عقيده رجعت را ساخته و پرداخته فكر يك يهودى مجهول الهويه بدانيم؟
ثانياً: اگر قول به رجعت از طريق عبدالله بن سبا منتشر شده است، پس عمربن خطاب كه در لحظه مرگ پيامبر - صلى الله عليه و آله - بر عدم موت آن حضرت پافشارى مىكرد و مىگفت: او نمرده است، بلكه نزد پروردگار خود رفته و بسان موسى بن عمران نزد قوم خود باز مىگردد، او اين عقيده را از چه كسى آموخته بود؟15
ثالثاً: وجود يك چنين مردى كه در اقطار كشور بزرگ اسلامى آزادانه مىگشته و بذر فساد را در مجتمع آن روز مىافشانده، و در عين حال كوچكترين مزاحم و مخالفى براى او وجود نداشته است، خود از شگفتيهاى تاريخ به شمار مىرود چگونه است كه ابوذر صحابى بزرگ پيامبر تنها به خاطر چند جمله حق، به فرمان حكام وقت از شهرى به شهرى روانه مىگردد و سرانجام به بيابان خشك ربذه تبعيد مىشود؛ اما فرزند سبا، اين يهودى فتنهانگيز بدون كمترين واهمه و نگرانى در سرزمين پهناور اسلامى به سير و سياحت مىپردازد و عقايد نادرست خود را گسترش داده و مردم را به شورش و آشوب فرا مىخواند! راستى آيا اين خود گواه بر افسانهاى بودن اين مرد نيست؟ آنچه كه تاريخ نگاران درباره «عبدالله بن سبا» نوشتهاند، گوياى آن است كه وى از نظر حكام وقت «افسدالمفسدين» بوده است، ولى در كمال آزادى به نشر انديشههاى باطل خود مىپرداخته و هرگز كسى متعرض وى نمىشده است. و راستى آيا اين باور كردنى است ؟
رابعاً: وجود چنين مرد افسانهاى از طريق فردى به نام «سيف بن عمر تميمى» در ميان مورخان و راويان پخش شده است. سيف در سده دوم هجرى مىزيسته و مطالب دروغ بسيارى را ساخته و به دست راويان اخبار سپرده است و آنان نيز در اثر عدم توجه و دقت كافى، به نقل اينگونه روايات بىاساس پرداختهاند. طبرى در كتاب تاريخ معروف خود، هفتصد و يك روايت مىآورد كه سند همه آنها به همين شخص منتهى مىگردد و همه آنها حوادث سالهاى 11 تا 37 هجرى را دربر مىگيرد و شگفت آور آنكه در كتاب تاريخ ياد شده تنها يك روايت مربوط به حوادث سال دهم هجرى از سيف نقل شده است. گويى تمام آگاهيهاى تاريخى او منحصر به همين چند سال پر ماجرا بوده و از ساير زمانها كمترين اطلاعى نداشته است. 16
اما دانشمندان علم رجال بر اين قول متفقند كه «سيف بن عمر تميمى» شخصى دروغپرداز، حديث ساز و متهم به كفر و زندقه بوده احاديث وى قابل اعتماد و استناد نيستند» 17
بدين جهت است كه برخى از محققان و پروهشگران منصف دريافتهاند كه «عبدالله بن سبا» از افسانههاى ساخته و پرداخته همين سيف بن عمر مىباشد. از جمله دكتر طه حسين در اين زمينه مىنويسد: «ابن السوداء - يعنى عبدالله بن سبا - يك چهره افسانهاى و موهوم بوده كه دشمنان شيعه او را براى شيعه ذخيره نمودهاند» 18
از آنجا كه بررسى همه جانبه پيرامون افسانه عبدالله بن سبا و چگونگى نشر و گسترش اين داستان دروغ، در اين رساله مختصر نمىگنجد، خواننده را به مطالعه كتاب ارزنده «عبدالله بن سبا» اثر تحقيقى و پربار علامه محقق، آقاى سيد مرتضى عسكرى سفارش مىكنيم. 19
پی نوشتها:
1- انبياء /35: هر انسانى طعم مرگ را خواهد چشيد.
2- زمر /30: تو (اى پيامبر) نداى مرگ را لبيك خوهى گفت و آنان نيز خواهند مرد.
3- در انسان استعداد عمر گسترده و طولانى وجود دارد و عواملى از قبيل: بدى تغذيه و رويدادهاى كوبنده اعصاب، عمر او راكاهش داده و حد متوسط عمر طبيعى را به 60 رسانيده است در حالى ك عمر طبيعى انسان، بالاتر از آنست و از اين نظر، بسيارى از مرگهاى طبيعى، مرگ غير طبيعى و به اصطلاح «اخترامى» است .
4- رجوع شود به: اسفار /9 الباب الثامن فى ابطال التناسخ (1-77) + اشارات 356/3 + 359 + بحارالانوار 320/4 - 322.
5- هود /103.
6- نساء /16-18.
7- انعام /158.
8- يونس /90 - 91.
9- انعام /28.
10- مؤمنون /99 - 100 لازم به يادآورى است كه در اين آيه، شخص مشرك به درگاه خدا استغاثه مىكند، اما از فرشتگان متصدى قبض روح تقاضاى رجعت مىنمايد.
11- اين دو آيه عبارتنداز: نساء /16-18 كه متن و ترجمه آن در پاسخ سؤال پنجم گذشت. و آيه 10 منافقون به قرار زير:
و انفقوا مما رزقنا كم من قبل ان ياتى احدكم الموت فيقول رب لولا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق واكن من الصالحين. و لن يوخر الله نفسا اذا جاء اجلها والله خبير بما تعملون.
از آنچه كه روزى شما كردهايم انفاق كنيد بگو پيش از آنكه مرگ يكى از شماها فرا رسد و بگويد پروردگارا چرا مرگ مرا تا مدتى عقب نينداختى تا صدقه دهم و از صالحان باشم. هرگز خدا مرگ انسان را آنگاه كه اجل او برسد عقب نمىافكند و خدا به آنچه كه انجام مىدهيد آگاه است .
12- به آيه 128 سوره انعام در پاسخ سؤال پنجم مراجعه بفرمائيد.
13- انبياء /95.
14- انبياء 94.
15- مدارك سخن عمربن خطاب در همين رساله آمده است .
16- الغدير 327/8 - 328.
17- عبدالله بن سبا 67/1 - 71، اقوال صاحبان كتب رجال اهل سنت را آورده است .
18- على و بنوه /91.
19- اين كتاب كه با كندوكاو كم نظير در متون تاريخى و روائى نگاشته شده، در اصل به زبان عربى بوده و مراكز علمى و فرهنگى كشورهاى گوناگون اسلامى با ديده اعجاب، و تحسين بدان نگريستهاند. و اخيراً - زيرا نظر مؤلف بزرگوار كتاب - به زبان فارسى ترجمه شده و در سه جلد به چاپ رسيده است .
/خ