تازهترين اثري که از دکتر محمد خوانساري، استاد برجسته و بلندآوازهي منطق، به طبع رسيده است ترجمهي ايساغوجي است، تأليفِ فرفوريوس صوري که استاد خوانساري آن را همراه با ترجمهي مقولات ارسطو با مقدمه و حواشيِ مفصل و عالمانه منتشر کردهاند. (1)
اين ترجمه با استفاده از دو متن چاپ شدهي عربي به تصحيحِ احمد فؤاد الاهواني و عبدالرحمن بدوي (هر دو براساس نسخهي منحصر به فرد پاريس) و ترجمهي فرانسهي آن به قلم ارسطوشناس نامدار تريکو (2) انجام پذيرفته است. نسخهي قديمي ديگري هم از ترجمهي عربي اين متن مهم منطقي در کتابخانهي بادلين دانشگاه آکسفورد وجود دارد که ضمن تفسير مفصلي از ابوالفرج بن الطيب، فيلسوف منطقي و طبيب قرن پنجم هجري بر کتاب ايساغوجي آمده است و نسبت به دو ترجمهي چاپ شدهي عربي به مراتب کاملتر است. اين نسخه مورد استفادهي مصححان متن عربي قرار نگرفته و ظاهراً از نظر آنها ناشناخته بوده است.
در اينجا ضمن بررسي ترجمهي درخشان استاد خوانساري به معرفي اين نسخه و شرحي که ابوالفرج بن الطيب بر کتاب ايساغوجي نوشته است ميپردازم و در آغاز اشارهاي نيز به زندگي و آثار فرفوريوس و اهميت و تأثير کتاب ايساغوجي در جهان اسلام ميکنم.
اين مقاله به حضور ذينور استاد خوانساري تقديم ميشود.
فرفوريوس در سال 234 ميلادي در بندر قديمي صور متولد شد. او اهل سوريه و سرياني زبان بود، از خاندان اصيل و نجيب. نام اصلياش مَلخوس (3) به معني شاه (هم ريشه با ملک عربي) بود. دوران کودکي و جواني را در همين شهر صور سپري کرد. زبانهاي عبري و يوناني را فراگرفت و با فرهنگ و مذاهب شرقي به خوبي آشنا شد. ظاهراً زرتشت و آيين زرتشتي را هم ميشناخت. دربارهي يکي از کتابهاي منسوب به زرتشت ميگويد که کتابي منحول است و ثابت ميکند که اين کتاب نميتواند اصالت داشته باشد. (4)
در سن 25 سالگي به آتن رفت و به تحصيل فلسفه پرداخت. بزرگترين استاد وي در آتن لونگينوس (5) بود، استاد خطابه و بلاغت که او را «کتابخانهي زنده و موزهي متحرک» ميناميدند. فرفوريوس در محضر اين استاد خوش درخشيد، تا بدانجا که لونگينوس به وي لقب «فرفوريوس» را دادا که به زبان يوناني به معني «بنفش» است، رنگ شاهانه. شهر صور بزرگترين توليد کننده و صادر کنندهي رنگدانهي بنفش بود که در رنگ کردن منسوجات به کار ميرفت و شهرت شهر صور هم عمدتاً به سبب توليد همين رنگدانه بود.
در سن 30 سالگي فرفوريوس رهسپار رم، پايتخت امپراتوري شد و به حلقهي درس افلوطين پيوست و در زمرهي مريدان او درآمد. «به تدريج در نزد افلوطين منزلت و مقامي والا يافت و از خواص اصحاب و نزديکان مورد اعتماد استاد شد. با استعداد درخشان خود و تبحري که در زبان يوناني يافته بود اعجاب استاد را برانگيخت، تا بدانجا که از او خواست به تصحيح و تهذيب آثار او (و به اصطلاح امروزي به ويراستاري آثار او) بپردازد». (6)
چهل سال بعد، سالها پس از مرگ فلوطين، فرفوريوس سرانجام متن کامل کتاب نهگانه يا تُسعيات (7) را منتشر کرد و بزرگترين کتاب فلسفهي نوافلاطوني را در اختيار مشتاقان آن قرار داد. در سال 268 به دستور فلوطين به سيسيل رفت و حوزهي درس برپا کرد. در همان جا بود که در سال 270 رسالهي «ايساغوجي» را به درخواست خروسائوريوس (8) يکي از اعضاي مجلس سناي رم نوشت که مقدمهاي بر مقولات ارسطو بود. در اوائل سالهاي 280 دوباره به رم بازگشت. در آنجا ازدواج کرد و به تدريس و تأليف پرداخت. از جمله شاگردانش در رم يامبليخوس (9) (وفات: 330) بود که «همان سنت فرفوريوس را در شرح آثار افلاطون و ارسطو ادامه داد و از مشهورترين حکماي افلاطوني در سوريه است» (10). فرفوريوس در اواخر عمر به دعوت امپراتور روم شرقي به قسطنطنيه رفت، ولي ظاهراً ديري در آنجا نماند و دوباره به رم برگشت و در سالهاي بعد از 305 درگذشت. سال دقيق فوت او شناخته نيست.
فرفوريوس يکي از نويسندگان پرکار و پر اثر عهد باستان است و کارنامهاي پربار دارد. آثار او گسترده و متنوع است: از شرح آثار افلاطون و ارسطو گرفته تا کتابهاي تاريخي و زندگينامه. در اخلاق و روانشناسي و دين و اسطوره و علم بلاغت و دستور زبان نيز آثار بسياري نوشته است. به برخي از آنها اشاره ميکنيم:
1) فلسفه از ديدگاه کهانت کلداني
2) دربارهي مقولات ارسطو يا پرسش و پاسخ دربارهي مقولات ارسطو
3) ايساغوجي
4) غار الهگان، تفسير و تأويلي است عرفاني از اديسهي همر
5) مسائل هُمري
6) رد مسيحيان
7) نامه به مارکلا (همسرش)
8) تاريخ فلسفه (در ترجمهي قديم عربي اخبار الفلاسفه)
9) دربارهي پرهيز از گوشتخواري
10) نامه به آنبو (11) (آنبو نام مستعار يامبليخوس بود. مسعودي در التنبيه و الاشراف نام او را أنابوا الکاهن المصري آورده است).
11) احکام معطوف به معقولات (معروف به Sententiae)
12) زندگينامهي فيثاغورس
13) زندگينامهي افلوطين
تمام اين آثار که البته بخش کوچکي از مجموعهي آثار اوست که امروزه باقي مانده به ويژه در بيست سال اخير به زبان انگليسي ترجمه شده است که خود نمايشگر اقبال پژوهشگران به آرا و انديشههاي فرفوريوس است. تنها در دههي 1990 پنج کتاب دربارهي او به زبان انگليسي نوشته شده است.
«فرفوريوس کتابهاي متعدد در موضوعهاي گوناگون پرداخت، اما هيچ کدام از آنها شهرت و اعتبار رسالهي ايساغوجي را نيافت و عمدهي اشتهار او در بين حکماي قرون وسطي در اروپا و حکماي اسلام به سبب همين رساله است» (12). ايساغوجي رسالهاي است دربارهي «کليات خمس» يعني جنس، نوع، فصل، عرضِ خاص و عرضِ عام.
کليات خمس را در کتب منطق قديم در واقع مقدمهي باب معرّف يا قول شارح ميدانستند و از آن براي تعريف مفاهيم که محمول قضايا قرار ميگيرند، استفاده ميکردند. ارسطو در «ارغنون» دربارهي اين کليات مستقلاً سخن نگفته، ولي جاي جاي در کتاب طوبيقا يا جدل به آنها اشاره کرده است. فرفوريوس نخستين کسي بود که رسالهاي مستقل در اين باب نوشت و آن را به صورتي بديع و روشن پرداخت.
نخستين ترجمهي ايساغوجي به زبان لاتيني به همت بوئتيوس (480-524) فراهم آمد که مهمترين متن منطقي اروپاي غربي تا نيمهي قرن دوازدهم ميلادي بود. در مشرق در مکتب اسکندريه و انطاکيه و نصيبين و ادسا و حران نيز متن ايساغوجي همراه با شرح و تفسيرهاي آن همچنان محل اعتناي منطقآموزان بود. اين متن در جنديشابور هم تدريس ميشده و ظاهراً به زبان پهلوي هم ترجمه شده بود. نخستين ترجمهي عربي اين رساله هم به قلم ابن مقفع از ترجمهي پهلوي آن بوده است. از اواخر قرن پنجم ميلادي ترجمهي ايساغوجي از يوناني به زبان سرياني آغاز شد که در اين ميان ترجمهي سرجيس رأس عيني (وفات: 536) و ترجمهي آتاناسيوس (وفات: 696) از همه معتبرتر است. ابوعثمان دمشقي ترجمهي آتاناسيوس را به عربي برگرداند و همين ترجمه است که مبناي ترجمهي استاد خوانساري به زبان فارسي قرار گرفته است. ابوعثمان دمشقي (وفات: 308 ق) از پزشکان مشهور بغداد بوده و کتابهاي بسيار از علوم اوائل به عربي ترجمه کرده است. او نزد علي بن عيسي، وزير خلفاي عباسي تقربي تام داشت و چون آن وزير در سال 302 قمري بيمارستاني در بغداد بنياد نهاد، ابوعثمان را رياست آن بيمارستان داد. ابوعثمان به گفتهي دکتر خوانساري مترجمي بسيار دقيق و امين و قابل اعتماد است. ايشان در پاسخ گفتهي احمد فؤاد الاهواني که ميگويد: «ما نميتوانيم دربارهي درجهي اعتبار و صحت اين ترجمهي ابوعثمان دمشقي حکمي قاطع کنيم، چه اين مستلزم آن است که ترجمههاي سرياني که مصدر ترجمهي ابوعثمان بوده، با ترجمههاي يوناني مطابقه شود» آوردهاند که: «اما من بنده ترجمهي ابوعثمان را با ترجمهي فرانسوي تريکو دقيقاً سطر به سطر مقابله کردهام و جز چند مورد بسيار جزئي که به هيچ روي تأثيري در معني ندارد، اختلافي بين اين دو نديدم. با اينکه بين اين دو ترجمه حدود دوازده قرن فاصله است و اين امري است بسيار شگفتآور و تحسينبرانگيز. موافقت و مطابقت دو ترجمه تا آنجاست که گويي هم امروز در دارالترجمههاي بسيار مجهز با روشهاي علمي و آکادميک مترجمي کارآمد متن يوناني را به عربي ترجمه کرده و مترجم کارآمد ديگري به فرانسه و سپس با هم مقابله شده است». (13)
در تأييد گفتهي ايشان بجاست نظر دکتر کوامي جيکي را هم که همين متن را البته از روي نسخهي بادلين تصحيح کرده و به دقت با متن اصلي يوناني مطابقت داده و در جدولي با عنوان «مقايسهي متن يوناني و ترجمهي عربي ابوعثمان دمشقي» آورده است ذکر کنم که به همين نتيجه رسيده است. در اين جدول اختلاف بين ترجمه و متن اصلي يوناني بسيار جزئي و اندک است و بيترديد ترجمه با متن اصلي مطابقت تام دارد. (14)
دکتر خوانساري ترجمهي خود را از روي دو متن يکي به فرانسه و ديگري به عربي به عنوان مکمل يکديگر فراهم آوردهاند. ترجمهي شيوا و شيرين ايشان که در نهايت دقت و صحت انجام پذيرفته همراه با مقدمهاي مفصل قريب 60 صفحه و حواشي و توضيحات جامع اين متن زيبا و خواندني را اينک در اختيار مشتاقان فلسفه و منطق قرار داده است. به راستي چقدر خواندن اين متن قديمي لذتبخشتر و آموزندهتر از کتب منطقي درسي است که تمامي مطالب آن را ذيل باب «کليات خمس» آوردهاند.
ايساغوجي از همان اوان ترجمه به زبان عربي مطمع نظر فيلسوفان و منطقورزان قرار گرفت و بر آن شروح و حواشي بسيار نوشتند، از جمله شرح فارابي، شرح ابوعبدالله خوارزمي (وفات: ح 380 ق)، شرح ابن سوار (وفات: 410 ق) و نيز شرح ابن سينا در بخش منطق کتاب شفا. در جهان اسلام دو کتاب مهم به نام ايساغوجي شناخته شده است. يکي کتاب تفسير ايساغوجي شناخته شده است. يکي کتاب تفسير ايساغوجي ابوالفرج بن الطيب و ديگري کتاب ايساغوجي اثيرالدين ابهري. در حوزههاي فلسفي ايران به ويژه در قرون اخير شرح ابن طيّب اصولاً شناخته نبوده و توجهي به آن نشده است. آنچه به نام «ايساغوجي» در ايران شناخته بود، کتاب ايساغوجي اثيرالدين مفضل بن عمر ابهري قزويني (وفات: 663 ق) منطقدان و رياضيدان و منجم ايراني است. او شاگرد ابن يونس و استاد ابن خلکان بود. مهمترين اثر او کتاب هداية الحکمه است که قرنها متن درسي طلاب فلسفه در ايران بود و در واقع همان جايگاهي را داشت که شرح منظومهي سبزواري بعدها پيدا کرد. بر اين کتاب شروح بسيار نوشته شده که مشهورترين آنها از معينالدين ميبدي و ملاصدراست. ابهري عنوان «ايساغوجي» را «براي کل منطق حتي قياس و برهان و مغالطه و شعر عَلَم قرار داد و کتاب خود را ايساغوجي ناميد. اين ايساغوجي ابهري که يک دوره منطق است شهرتي عظيم يافت و دانشمندان بيشماري از اصحاب منطق و فلسفه شرحها بر آن نوشتند». (15)
کتاب ايساغوجي ابهري به زبان لاتيني هم ترجمه و در سال 1625 در رم منتشر شد. ترجمهي انگليسي آن هم در دست است. (16)
البته بيترديد مهمترين، معتبرترين و مبسوطترين شرح ايساغوجي در جهان اسلام، تفسيري است که ابوالفرج بن الطيب بر اين کتاب نوشته است. ابن طيب فيلسوف مسيحي نسطوري از فلاسفه، پزشکان و منطقدانان برجستهي اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم هجري است (370-435 ق). او از معاصران ابن سينا بود. ابن سينا کتب طبي او را ارج مينهاد، اما کتابهاي فلسفياش را قابل اعتنا نميدانست. ابوالفرج شاگرد ابن زرعه و ابن سوار و استاد ابن بطلان بود. تورات را به عربي ترجمه کرد و کتابي هم به زبان عربي به نام الفقه النصرانيه نوشت. بر آثار ارسطو به خصوص کتابهاي منطق او شروح بسيار نوشته که تلخيصي از آنها در دست است. مهمترين اثر موجود او کتاب تفسير ايساغوجي است. در اين کتاب ابن طيب جمله به جمله متن ايساغوجي را نقل ميکند و به دنبال آن به تفصيل به شرح و توضيح ميپردازد. بنابراين متن کامل ايساغوجي فرفوريوس در اين تفسير گنجانده شده است و بررسي همين متن، نه شرح آن، در اين مقاله مورد نظر ماست. نسخهي منحصر به فرد اين تفسير در کتابخانهي بادلين دانشگاه اکسفورد محفوظ است. تاريخ استنساخ آن ذکر نشده ولي احتمالاً مربوط به قرن ششم هجري است. متن عربي اين تفسير را دکتر کوامي جيکي، استاد فلسفهي اسلامي دانشگاه غنا همراه با مقدمهاي به زبان انگليسي در 1975 منتشر کرد (17) (براي مشخصات کتابشناختي اين چاپ رک. يادداشت شمارهي 7).
ابن طيب در تفسير خود نخست جملهاي از ايساغوجي را نقل ميکند. اين نقل البته مبتني بر ترجمهي ابوعثمان دمشقي است. ولي ابن طيب اين ترجمهي عربي را قبلاً با متن سرياني مطابقت ميدهد و آن را تصحيح ميکند. مزيت نخست اين متن در اين نکته است. اما آنچه مزيت ثانوي اين متن است کامل بودن آن نسبت به نسخهي پاريس و دو چاپ عربي آن است که براساس اين نسخه فراهم آمده است.
متن چاپ شدهي عربي ايساغوجي در چند جا، جاافتادگي دارد که نخستين آن در همان آغاز کتاب است که حدود يک صفحه از متن عربي ساقط شده است. مصححان متن عربي يعني الاهواني و بدوي هر دو به ناگزير از روي ترجمهي فرانسه آن را به زبان امروز عربي ترجمه کردهاند و در آغاز کتاب آوردهاند. استاد خوانساري هم در ترجمهي فارسي خود ناچار اين قسمت را از فرانسه ترجمه کردهاند و البته با ترجمهي جديد عربي هم مقايسه نمودهاند. حدود 1100 سال پيش مترجمي عربي متني را از زبان سرياني به عربي بر ميگرداند و اين بار پس از 1100 سال مترجم عربي ديگري همين متن را از زبان فرانسه به عربي بر ميگرداند. شايسته است خواننده خود اين دو ترجمهي عربي و نيز ترجمهي فارسي آن را با هم مقايسه کند. در اينجا نخست ترجمهي قديم عربي آغاز کتاب ايساغوجي را ميآوريم و به دنبال آن ترجمهي جديد عربي الاهواني و سرانجام ترجمهي فارسي دکتر خوانساري را:
لأن العلم يا خروساوريا بما هو الجنس و ما هو الفصل و ما هو النوع و ماهي الخاصه و ما هو العرض واجب ضرورة في تعليم المقولات لارطوطاليس و لأن هذا النظر نافع ايضاً في توفيقة الحدود و بالجمله في وجوه القسمه و وجوه البرهان. فانا واضع لک کتاباً مختصراً التمس فيه وصف ما عند القدماء في ذلک بايجاز علي جهة المدخل متجنباً لما کان من المطالبات اغمض و قاصد للابسط منها قصداً معتدلاً. من ذلک اني امتنع من القول في الاجناس و الانواع، هل هي موجودة ام انما هي موضوعة في الاوهام المرسلة فقط. و ان کانت موجودة هل هي اجسام او غير اجسام. و هل هي مفارقة او هي محسوسة في الامور الموجوده. فاما الحال في وصف القدماء اياها و التي قصد قصدها معها علي طريق المنطق و خاصة المشاؤون منهم فانا الان ملتمس تبيين ذلک. اري انه لا الجنس و لا النوع يقالان علي الاطلاق.
***
لما کان من الضروري لمعرفة مذهب ارسطوطاليس في المقولات أن نعرف ما الجنس، و الفصل، و النوع، و الخاصة، و العرض و کان العلم بها ضرورياً کذلک في ترکيب الحدود، و بوجه عام في معرفة ما يخص القسمة و البرهان، و هي امور عظيمة النفع، فسوف اعرض عليک - يا خريساريوس - بياناً دقيقاً، و اجتهد في قول وجيز علي سبيل المدخل أن ألخص ما ذکره سلفنا، متجنباً المباحث الشديده الصعوبة، فلا ابحث الا المسائل البسيطه الي حدّ ما.
و اولاً، لن ابحث عما اذا کان للأجناس و الأنواع وجود في الأعيان ام أنّ وجودها ليس الا مجرد تصورات في الاذهان؟ و إن کانت موجودة في الاعيان اهي جسمية او لا جسمية؟ و اخيراً أهي مفارقة ام لاوجود لها الا في المحسوسات و منها تترکب؟ و هذه مسألة صعبة تحتاج الي شرح آخر اکثر بسطاً. لهذا لن اعرض عليک هاهنا الا افضل ما ذکره القدماء في المنطق، و بخاصة المشائين منهم، عن هذا الامر و غيره من الامور التي عددنا. يشبه الا تکون دلالة الجنس و النوع بسيطة.
***
اي خريزائوريوس براي دريافتن دکترين مقولات ارسطو، دانستن حقيقت جنس و فصل و نوع و عرض خاص و عرض عام دربايست است. گذشته از اين، آگاهي از اين مفاهيم هم براي آوردن تعريف، و هم براي آنچه مربوط به تقسيمبندي است، و هم براي اقامهي برهان (که تحقيق در آن سخت ضروري است) بسيار پرثمر است. بدينسان من براي تو مقالتي مختصر در اين زمينه ميپردازم. و سعي خواهم کرد که در سخناني موجز در مقدمه گونهاي بدانچه فلاسفهي پيشين گفتهاند اشارتي کنم. بدون اينکه به تحقيقات بسيار عميق بپردازم و حتي مباحث ساده را نيز در حد نياز بيان ميکنم.
هم از آغاز ميگويم که در مورد اجناس و انواع، دانستن اينکه آيا همه واقعيتهايي قائم به خود هستند يا صرفاً تصوراتي ذهنياند، و در صورت پذيرفتن اينکه وجود مستقل و قائم به خود داشته باشند، آيا جسمانياند يا غير جسماني و بالاخره اينکه آيا به کل مفارق از محسوساتاند يا در اشيا محسوساند و قوامشان به اشياء محسوس است، سخني نميگويم. اين مسئلهاي است بسيار عميق که مستلزم تحقيقي است کاملاً مجزا و مبسوطتر. جنس و نوع هيچ يک لفظ ساده و مطلق نيستند.
***
مقايسهي اين سه ترجمه، به ويژه دو ترجمهي عربي، شيوهي کار مترجمان قديم و جديد را باز مينمايد. ولي البته در مورد چاپ متن عربي حق با ريچارد والترز است که در مورد آنها ميگويد حق اين بود که دو مصصح متن عربي (احمد فؤاد الاهواني و عبدالرحمن بدوي) به جاي آنکه متن جاافتاده و ساقط شده را خود از روي ترجمهي فرانسه به عربي برگردانند، به نسخهي بادلين رجوع ميکردند و ترجمهي قديم را ميآوردند.
پينوشتها:
1. ايساغوجي تأليفِ فرفوريوس و مقولات تصنيفِ ارسطو، ترجمه و مقدمه و توضيحات از دکتر محمد خوانساري، مرکز نشر دانشگاهي، تهران 1383.
2. Tricot.
3. Malkhos.
4. Routledge Encyclopedia of philosophy. London 1999, vol 7, p. 546.
5. Longinus.
6. مقدمهي ترجمهي ايساغوجي، دکتر محمد خوانساري، ص 9.
7. Enneads.
8. Chrysaorios.
9. Jamblichos.
10. مقدمهي ترجمهي ايساغوجي، دکتر محمد خوانساري، ص 13.
11. Anebo.
12. مقدمهي ترجمهي ايساغوجي، دکتر محمد خوانساري، ص 37.
13. همان، ص 49.
14. ابوالفرج بن الطيب، تفسير کتاب ايساغوجي لفرفوريوس، تحقيق دکتور کوامي جيکي، دارالمشرق، بيروت 1975. ص 177.
15. مقدمهي ترجمهي ايساغوجي، ص 53.
16. دانشنامهي ايران و اسلام، ج 9، ص 1143.
17. دکتر خوانساري در مقدمهي خود بر ترجمهي ايساغوجي به نقل از مرحوم محمدتقي دانشپژوه، تاريخ چاپ اين کتاب را 1986 نوشتهاند. با مراجعه به منبع مورد نقل يعني تاب المنطق لابن المقفع ملاحظه کردم اشتباهي در نقل قول دکتر خوانساري نيست و استاد دانشپژوه هم به صراحت نوشتهاند: «نسخهاي کهن از تفسير ايساغوجي در باديان که کوامي جيکي در 1986 ان را از روي همين نسخه چاپ کرده است» (ص چهل و يک). اين سخن بر تعجبم افزود، چرا که کتاب منطق ابن مقفع در 1357 يعني 1978 به چاپ رسيده و چگونه مرحوم دانشپژوه خبر از چاپ کتابي در 8 سال بعد دادهاند. نميدانستم اين عدد 1986 را مرحوم دانشپژوه از کجا آوردهاند. تصادفاً به صفحهي حقوق کتاب مراجعه کردم. در آنجا آمده بود: التوزيع المکتبة الشرقية، ص. ب. 1986. پس 1986 شمارهي صندوق پستي موزع کتاب بود نه تاريخ چاپ کتاب که درست بالاي آن به زبان انگليسي آمده بود: Copyright 1975 که تاريخ چاپ کتاب را به وضوح 1975 (برابر 1354) ذکر کرده بود. تاريخ مقدمهي مصحح هم ژانويهي 1974 است!
محمد خوانساري و [ديگران ....] ؛ (1384)، فرهنگستان زبان و ادب فارسي، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسي / نشر آثار، چاپ اول.