چکيده
محور اصلي مقالهي حاضر، معرفي آثار فرهنگي و ادبي ايران در کشورهاي آلمان زبان؛ يعني آلمان، اتريش و سوييس است. مطالعه دربارهي ايران، ابتدا با تحقيقات شرقشناسي آغاز شد و در ادامه مطالعهي ادبيات ايران در اين کشورها، در رديف مشغلهي اصلي ايرانشناسان آلمان قرار گرفت؛ بطوري که هم اکنون، کشور آلمان مهمترين مرکز ايرانشناسي در اروپا بشمار ميرود. ايران و آلمان مشترکات فرهنگي فراواني با يکديگر دارند؛ هر دو از يک تبارند و از لحاظ زبان به خانوادهي زبانهاي هند و اروپايي تعلق دارند. بر اساس نتايج حاصل از اين تحقيق (که مبتني بر مطالعات کتابخانهيي است)، بيشترين تلاشها در زمينهي ترجمه و چاپ آثار ادبي و کلاسيک و عرفان ايران، شناخت خط و زبان و همچنين زبانشناسي و تاريخ ايران صورت گرفته است تا جايي که امروزه حاصل تلاش دانشمندان ايرانشناس آلماني زبان، در زمرهي مهمترين منابع و مآخذ، براي تحقيقات ايراني بشمار ميروند.مقدمه
براي ورود به نقش آلماني زبانها (آلمان، اتريش و سوييس)، بخصوص آلمانيها، در شناخت، معرفي و ترويج فرهنگ زبان و ادبيات ايران، ابتدا بايد مروري بر پيدايش، دوران و معاني شرقشناسي (که ايرانشناسي در بطن آن قرار دارد) و آثار آن کرده و بعد نگاهي به روابط ميان پروس (آلمان فعلي) و ايران و فعاليتهاي آنها در چند قرن اخير بيندازيم تا از اين طريق، بتوانيم بنحو مطلوب به موضوع مورد بحث بپردازيم.شرقشناسي، پديدهيي کم و بيش جديد است؛ ولي ريشهي تاريخي آن را ميتوان ابتدا در سنگنوشتهها و کتيبهها و بعد در تاريخ جنگهاي صليبي پيدا کرد. سفرهاي سياحان اروپايي به مشرق زمين و سفرنامههاي آنان، عصر روشنگري و رومانتيک که در آلمان، بيشتر از کشورهاي ديگر شکوفا شد، پيش زمينههاي شرقشناسي آلمان بود. بدين دليل، شرقشناسي بنابر مسائل جغرافيايي، سياسي و فرهنگي، داراي معاني گوناگون است که ما به بعضي از آنها اشاره ميکنيم: ادوارد سعيد (2) سه نوع تعريف براي «شرقشناسي» ارائه ميدهد:
1. شرقشناسي به رشتهيي گفته ميشود که دربارهي شرق گفتگو ميکند؛
2. شرقشناسي نوعي سبک فکري است که بر مبناي يک تمايز بود شناختي و معرفتشناختي ميان شرق و غرب قرار دارد؛
3. شرقشناسي، نوعي سبک غربي در مورد ايجاد سلطه، تجديد ساختار، داشتن آمريت و اقتدار بر شرق است (سعيد، 15:1383).
پروفسور شيمل (3) ميگويد: «شرقشناسي، علمي است از علوم که جهان غرب با استفاده از آن توانسته است تاريخ جهان اسلام و فرهنگ آن را بشناسد» (شيمل، 61:1375).
پيدايش اصطلاح شرقشناسي
براي اولين بار واژهي «شرقشناسي» (4) در فرهنگ انگليسي آکسفورد، (5) در سال 1779. م بکار رفت و در سال 1838. م نيز در فرهنگ علمي فرانسه رسميت يافت. اين اصطلاح تمام شاخههاي دانشي را شامل ميشد که در مورد همهي ملتهاي شرقي، زبان، دين، علوم، آداب و رسوم و فنون آنان پژوهش ميکرد؛ البته تعابير ارسطو در مورد شرق و نوشتههاي هرودوت نيز ميتواند نوعي شرقشناسي قلمداد شود. اگر شرقشناسي را به مفهوم مطالعهي شرق توسط غربيان، بعنوان مجموعهي فرهنگها و تمدنهايي بپذيريم که در جاي ديگري هستند و با تمدن غرب نيز تفاوت ماهوي دارند، بايد سال 1312 . م را مد نظر قرار دهيم که در آن سال، انجمن علماي مسيحي در وين تصميم گرفت، در شهرهاي بزرگي مثل پاريس، آکسفورد و ....، کرسيهاي تدريس زبانهاي عبري، عربي و يوناني تأسيس کند. ريمون لول تصميم گيرندهي اصلي اين جريان بود. از قرن پانزدهم ميلادي، مطالعه دربارهي ملل شرق لازم شد؛ زيرا براي بهرهبرداري کامل از آسيا و آفريقا توسط اروپاييان، کسب آگاهي از خصوصيات اين دو قاره ضروري مينمود. بدين دليل «مدارس زبانهاي شرقيه» در اروپا افتتاح شد. در اين مدارس، در درجهي اول زبانهاي عبري و عربي و در درجهي بعد، زبانهاي ترکي و فارسي تدريس ميشد. در قرن شانزدهم ميلادي، شرقشناسي از حالت تبليغ مذهبي قرون وسطايياش خارج شد و از اين به بعد، مطالعهي شرق، کم کم، شکل منظم به خود گرفت، به گونهيي که در قرن هفدهم و هجدهم واقعاً از پيدايش شرقشناسي صحبت ميشد (سوقي، 38:1376-40).تقسيم شرقشناسي از نظر زماني مکاني
1. گشودن اندلس به دست مسلمانان و شکوفايي حيات علمي در آنجا تا پايان جنگهاي صليبي؛2. از پايان جنگهاي صليبي تا اواسط قرن هجدهم؛
در اين دوره شرقشناسان، برتري شرق را بر غرب دريافته و سعي کردند، براي پيشرفت خود راههاي نفوذ در شرق را انتخاب کنند.
3. از اواسط قرن هجدهم تا پايان جنگ جهاني دوم؛
در اين دوره، رابطهي ميان شرقشناسي و استعمار مشخص و پايدار شد؛ همايشها و کنگرههاي شرقشناسي در اروپا تشکيل و انجمنها و مراکز شرقشناسي نيز در مراکز تأسيس شد.
4. از پايان جنگ جهاني دوم تاکنون.
در اين دوره نيز شرقشناسان بدنبال اهداف خود بوده و ابزار آنها در نيل به مقصود ايجاد مدارس شرقشناسي، تأسيس دانشگاهها و مطبوعات، در وسعتي بيشتر از قبل بوده است.
اگر چه شرقشناسان در وهلهي نخست، براي رسيدن به اهداف استعماري خود قدم در وادي شرقشناسي نهادند؛ ولي از انصاف به دور است که از خدمات ارائه شدهي آنان به شرق، غافل ماند. و آنها را در نظر نگرفت. خدمات شرقشناسان را ميتوان در شناسايي، گردآوري، فهرستنگاري، ترجمه، حفظ و چاپ بسياري از نسخههاي خطي مهم شرقي، بخصوص اسلامي و تدريس آنها در دانشگاهها خلاصه کرد. به کوشش آنها، بسياري از نُسَخ خطي و ترجمهي آنها هم اکنون در موزهها و کتابخانههاي بنام اروپايي نگهداري ميشوند.
ويژگيهاي شرقشناسي آلمان، تحقيق صحيح، حفظ امانت، نداشتن هيچگونه مستعمره در خاورميانه (بجز چند منطقهي کوچک در آفريقا) و مطالعه و تحقيق در زبانشناسي، فقهاللغه، باستانشناسي و هنر و در دسترس قرار دادن آنهاست.
مطالعه و تحقيق شرقشناسي در آلمان آنقدر اهميت دارد که حدود بيست دانشگاه و سي مؤسسهي شرقشناسي در اين کشور به تحقيق، تدريس و تأليف در اين رشته اشتغال داشته و کتب و مجلات بسياري را در اين موضوع منتشر ميکنند. به نظر ميرسد اهميت مطالعات شرقشناسي در آلمان بعلت، همجواري با مسلمانان و وجود بيش از سه ميليون مسلمان در آلمان و ارتباطات نزديک اقتصادي و فرهنگي با دول اسلامي باشد (Roemer, 1974: 122).
روابط ايران و آلمان
بررسيهاي تاريخي نشان داده است که اولين ارتباط ايرانيان و قوم ژرمن در زمان اشکانيان پديد آمد. در آن هنگام، سربازان آلماني سپاه روم با جنگجويان اشکالي به نبرد پرداختند و هنگام بازگشت به ميهن خود، خاطراتي از آنان را به کشور خويش به ارمغان بردند. از اين زمان، يک نوع رابطهي مبتني بر اتحاد بدون عهدنامه، ميان اين دو ملت تا عهد ساسانيان ادامه داشت (آريانپور، 53:1353).آلمانيها تا سال 1477. م، اطلاعات صحيحي از ايران نداشتند. در اين سال، سياح آلماني، هاينريش فون پوزر، به ايران سفر کرد و يادداشتهاي خود را در جرايد آلمان منتشر ساخت.
در دو قرن شانزدهم و هفدهم ميلادي، پادشاهان اروپايي درصد يافتن متحداني ميان همسايگان شرقي امپراتوري عثماني بودند. در اين هنگام سفرايي ميان دربار شاه عباس و امپراتوري آلمان مبادله شدند؛ ولي اولين مناسبات رسمي و واقعي ميان ايران و آلمان در زمان شاه عباس صفوي و رودولف دوم (6) برقرار شد.
بيستم اکتبر 1600. م، تاريخ آغاز روابط سياسي ميان ايران و پروس (آلمان) است. در اين سال، هيئتي از ايران، به رياست حسين علي بيگ و سر آنتوني شرلي به پراگ اعزام شده و با امپراتور آلمان ملاقات کرد. در اين سالها، پيشنويس قراردادي بين اين دو کشور، عليه ترکها به امضا رسيده بود که بر اساس آن، دو کشور ملزم بودند با يکديگر تماس و مشورت داشته باشند. پس از به قدرت رسيدن شاه سليمان صفوي، ايران براي جنگ با عثماني چندان مشتاق نبود. به همين دليل، روابط ايران و آلمان رو به تيرگي گذاشت. به نظر ميرسد از اين تاريخ تا زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار، روابط چشمگيري ميان دو کشور برقرار نبود؛ ولي در زمان سلطنت او، در اثر دخالت روزافزون دو دولت روسيه و انگليسي در امور داخلي ايران، ناصرالدين شاه تصميم گرفت با گسترش روابط بر کشورهاي اروپايي از نفوذ دو کشور فوق بکاهد. در پي اين تصميم، وي در سفر دوم خويش به اروپا در سال 1873. م از کشور آلمان بازديد کرد و مذاکراتي با ويلهلم اول (7) امپراتور و بيسمارک، (8) صدراعظم آلمان بعمل آورد و عهدنامهي دوستي ميان دو کشور به امضا رسيد. در سال 1885 . م ميرزا رضاخان مؤيدالسلطنه، بعنوان اولين وزير مختار دائمي به برلين اعزام و سفارت ايران در برلين تأسيس شد. در زمان ناصرالدين شاه مدرسهي آلماني به همت وزير مختار آلمان در تهران (فون برانشوايگ) تأسيس و تدريس زبان آلماني در دارالفنون شروع شد. در زمان سلطنت مظفرالدين شاه قاجار، زمامداران امپراتوري آلمان که به اهميت خليج فارس پي برده بودند، در صدد يافتن راهي بودند که آنان را از هامبورگ به خليج فارس برساند. در سال 1897 . م کنسولگري آلمان در بوشهر افتتاح شد. آلمان با اقدامات خود توانست، نفوذ معنوي بسياري در مقايسه با ساير دول، ميان مردم ايران بدست آورد. در سال 1904. م، ويلهلم موزهي هنر اسلامي را در شهر برلين پايهگذاري کرد که بعنوان بهترين موزهي هنر اسلامي در جهان خارج از اسلام شناخته شد. در سال 1910. م. نيز کنسولگري آلمان در تبريز افتتاح شد. در سال 1951 . م، سرکنسولگري ايران در شهر اشتوتگارت تأسيس و نمايندگي نزد شوراي عالي متفقين برقرار شد. پس از ايجاد جمهوري فدرال آلمان، سفارت ايران در شهر کلن افتتاح شد و در چهاردهم نوامبر 1954. م، دو دولت ضمن بستن قراردادهاي بازرگاني، همکاريهاي آموزشي در زمينهي فني نيز داشتند. در سال 1955 . م نمايندگيهاي سياسي دو کشور به درجهي سفارت کبري ارتقا يافتند و سرکنسولگريهاي ايران ابتدا در هامبورگ، سپس در مونيخ و برلين افتتاح شد. بعدها اين روابط موافقتنامههاي متعددي را به دنبال داشت (موسويان، 33:1385- 35).
در ادامه براي آگاهي از آثار فرهنگي و ادبي ايران در آلمان لازم است ابتدا به چند نکته بپردازيم:
روابط فرهنگي ايران و آلمان
کشور آلمان مهمترين مرکز ايرانشناسي در اروپاست. دانشمندان و پژوهشگران آلماني زبان، نقش مهمي در معرفي فرهنگ، هنر و ادبيات ايران به اروپا دارند.ايرانيان و آلمانيها با يکديگر مشترکات فرهنگي فراواني دارند. هر دو از يک تبارند و از لحاظ زبان به خانوادهي زبانهاي هند و اروپايي تعلق دارند. «موتره» (9) آلماني، همان مادر و «توختر»، (10) همان دختر فارسي است. اين نمونهها که 120 مورد آن در دست است، نزديکي زبان غني دو ملت را ميرساند. در ضمن رکن آريايي در آلمان، تأثير مهمي در انگيزش مطالعات و تحقيقات ايراني داشته است.
مورخان غربي در درس تاريخ، در بخش جنگهاي ايران و يونان و نيز شکست کراسوس - سردار رومي - از پارتها کوشيدند، ايرانيان را «بربر» و قومي وحشي معرفي کنند؛ اما سياحان و شرقشناسان در سفرهاي خود به ايران، ضمن تحقيق در تاريخ اين کشور، کاوشهاي باستانشناسي و مطالعه در آداب و رسوم کهن مردم آن به گنجينههاي با ارزشي از آثار تمدن ايران و اسلام دست يافتند که اعجاب آنان را بر انگيخت. همين افراد سهم بسيار بزرگي از معرفي ايران به مردم آلمان را بعهده داشتند (دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 374:1379).
نگاهي به آثار سياحان و ادباي آلمان (11)
هانس شيلت برگر، (12) اولين آلماني است که به ايران آمد و از حضور او در ايران، سندي هم باقي مانده است. وي در سال 1380 . م در نزديکي شهر مونيخ در خاندان سرشناسي به دنيا آمد. در جنگ «نيکو پولي» که ميان سيکيسموند پادشاه آلمان و مجارستان با ايلدرم بايزيد، سلطان عثماني روي داد، وي داوطلبانه به نيروي ريشار تينگر، (13) حکمران بايرن (باواريا) پيوست و در سال 1394. م که چهارده سال داشت، اسير ترکان عثماني شد. به دستور بايزيد، اسيران مسيحي را سر بريدند ولي نوجوانان را از کشتن معاف کردند. وي به اجبار در قشون عثماني خدمت ميکرد؛ ولي بار ديگر در جنگ آنقره (سال 1402 . م) ميان سلطان عثماني با امير تيمور گورکاني، به اسارت تاتارها در آمد. او بعد از اسارت و مشاهدهي حوادث دشوار، در دولت عثماني در سال 1427. م به پروس بازگشت و سياحتنامهي خود را به نام سفر شيلت برگر به سرزمين کفار نوشت. هر چند اين کتاب از نظر اطلاعات تاريخي و جغرافيايي ضعيف است؛ ولي اولين سفرنامهيي بشمار ميرود که دربارهي ايران، در پروس نوشته شده است. البته مارکوپولو سياح ايتاليايي که در سالهاي 1271-1295. م در مسير رفت و برگشت به چين از ايران عبور کرده بود، نيز سفرنامهيي در مورد ايران نوشت که در آلمان به چاپ رسيد.کريستف فرنبرگر (14) در سال 1593 . م، سفرنامهي خود را منتشر کرد. او با همکارش به بينالنهرين، جزيرهي هرمز، شيراز و اصفهان رفته بود.
گئورگ تکتاندر فن دريابل، اهل ساکسن، سياحتنامهي خود را در سال 1610 . م بچاپ رسانيد. اين سياحتنامه ارزش تاريخي دارد. وي بعنوان منشي اولين سفير اعزامي آلمان به دربار شاه عباس اول در سال 1603. م به ايران آمد و نزديک به يک سال در شمال غربي ايران در اردوي پادشاه صفوي بسر برد.
هاينريش فون پوزر (15) نيز در سال 1621. م از راه عثماني به ايران آمد و از آنجا به هند رفت، وي سه سال بعد از راه ايران به آلمان بازگشت و سفرنامهي خود را به لاتين نوشت که بعد از مرگ وي به زبان آلماني ترجمه و در سال 1675. م در ينا (16) منتشر شد. او در اين سفرنامه از جذابيت پلهاي اصفهان و طبيعت خوانسار و ساختمانهاي شهر گلپايگان ياد کرده است.
پاول فلمينگ (17) (1640-1609. م)، شاعر آلماني که در سال 1633. م با اولئاريوس در يک گروه تجاري 34 نفري، تحت سرپرستي اوتو برگمان، تاجر سوئدي، به ايران سفر کرد و گزارش سفر خود به ايران و اصفهان را در سال 1637. م از شدت شوق اينگونه به شعر در آورد:
اينک ايران آزاد با آغوش باز به استقبال ما ميآيد***تا دردهاي ما را با شادي ايزدي خود تسکين دهد
آتش سرور و شادي بر فروزد***و ما را به سوي اصفهان هدايت کند.
چند کتاب شعر از او باقي مانده است يکي از کتابهاي او تحت عنوان پاول فلمينگ، شرح زندگي و بهترين اشعار وي در سال 1725. م در بندر «روستوک» منتشر شد. سرانجام وي بدنبال سفر طولاني مدت به ايران بيمار شد و پس از بازگشت به آلمان در 31 سالگي در گذشت.
يوهان اليشمان (18) با اينکه زبان فارسي در آلمان رواج نداشت؛ يک فرهنگ فارسي به لاتين تأليف کرد که کلاديوس سالماسيوس (19) (1653-1588. م) آن را بعداً بچاپ رساند.
آدم اولئاريوس (20) (1673-1603 . م)، منشي و مشاور سفير فريدريش سوم که بعداً نيز با آموختن زبان فارسي به ايرانشناسي گرويد، در سال 1636. م با هيئت بزرگاني هولشتين به ايران سفر کرد. او بيشتر دانشمند بود تا جهانگرد. وي بعد از مراجعت به آلمان، گلستان سعدي را به زبان آلماني برگرداند و آن را با توضيحاتي بچاپ رساند. ده سال بعد که دوباره به ايران بازگشت، يادداشتهاي جديدي دربارهي سفر را به رشتهي تحرير در آورد. با استقبال مردم و چاپهاي متعدد اين کتاب، وي با کمک حق ورودي که او را از ايران به همراه خود به آلمان برده بود، به ترجمهي بوستان سعدي همت گماشت. او خدمات گرانبهايي در زمينهي معرفي فرهنگ ايراني و ادب فارسي به مردم آلماني زبان انجام داده و گوته شاعر آلماني هم او را ستوده است.
انگلبرت کمپفر، (21) اهل لمگو (22) در شمال ايالت وستفالن در آلمان در سال 1683. م به سمت منشي يک هيئت بازرگاني سوئدي از استکهلم به راه افتاد و از راه کشورهاي فنلاند و روسيه به ايران رسيد که تحت حکومت شاه سليمان بود. وي در طي سالهاي 1684 و 1685. م به تحقيق دربارهي اوضاع طبيعي، سازمان اداري و وضع زندگي مردم ايران پرداخت و مجموع يادداشتهاي خود را به زبان لاتين تهيه کرد؛ زيرا در آن زمان، زبان آلماني در اروپا زبان مهمي نبود. او که بزرگترين ايرانشناس عصر صفوي است، سفرنامهيي در پنج جلد دارد که از معتبرترين نوشتهها دربارهي ايران در قرن هفدهم ميلادي است و اطلاعات جامعي دربارهي اصفهان و سازمان دولتي و دربار ايران در اين قرن دارد. نقشههايي که کمپفر از شهر اصفهان و نقاط ديدني آن به تصوير کشيده است، از لحاظ سند بسيار با ارزش است. او در سال 1712. م کتابي دربارهي ايران به زبان آلماني چاپ کرد که شامل تحقيقات او در مورد کتيبههاي تخت جمشيد است. کمپفر در سال 1684. م از قسمتي از کتيبههاي تخت جمشيد کپي برداشت و براي اولين بار اصطلاح خط ميخي را در اين کتاب بکار برد. تصاوير تخت جمشيد، منبع موثقي براي باستانشناسان محسوب ميشود و بازسازي قسمتهاي از بين رفته را براي آنان فراهم ميسازد. بعداً نيز در نتيجهي سفري که به اصفهان کرده بود، نقشهي اين شهر را به طور دقيق کشيد و با تفسير لاتين بچاپ رساند. وي اولين اثر ايرانشناسي در آلمان را در سال 1712. م به نام ويژگي بيگانگان نوشت. او نخستين کسي است که در ايران به تحقيق در مورد مذهب شيعه، عقايد آنان، نقش امامان شيعه و مجتهدان شيعه و رابطهي آنها با حکومت پرداخت و اطلاعات خوبي در اين مورد کسب کرد. او حتي در مورد مدارس علميه، روش تدريس اساتيد و موضوع درس آنها نيز مطالعاتي کرده است. در ضمن او به منابع مذهب شيعه که بعد از قرآن، سنت و امامان شيعه مهم است، دسترسي پيدا کرد و با مؤسسههاي آموزشي شيعه و مسئلهي اجتهاد آشنا شد. وي در ضمن آموختن آموزههاي ديني و تکامل آنها، موقعيت سياسي - اجتماعي در حکومت شاهنشاهي صفويه را نيز شناخت. اين موضوع براي شرقشناسان آلماني بسيار مهم بود؛ زيرا آنها در زمينهي شيعهشناسي اطلاعات کمي داشتند.
يوهان گوتليپ روم (23) در سال 1717. م به ايران سفر کرد و بعد از مراجعت به پروس، سفرنامهي خود را که شامل معرفي عصر صفوي بود، منتشر ساخت. بعد از پيروزي نظامي نادرشاه در هند و آسياي صغير، توجه آلمانيها بر ايران متمرکز شد و آنها کتب بسياري دربارهي تاريخ گذشتهي ايران و جنگهاي نادرشاه منتشر ساختند. اولين کتابي که در اين دوره ترجمه و چاپ شد، کتاب درهي نادري اثر ميرزا مهدي خان، دبير نادرشاه است.
فردريش شلگل (24) (1829-1772. م)، اديب و فيلسوف فرهنگ و استاد دانشگاه ينا، در سال 1800 . م منتخبي از شاهنامهي فردوسي را منتشر کرد.
يوزف هامر فون پورگشتال (25) (1853-1774. م) متولد گراتس اتريش، پس از تحصيل زبانهاي شرقي، گزيدهي اشعار سعدي و سنايي، مثنوي گلشن راز، گل و بلبل، ديوان حافظ و گزيدههايي از اشعار دويست شاعر فارسي زبان را به زبان آلماني ترجمه کرد و تاريخ سخنوري در ايران را هم نوشت.
کارستن نيبور، (26) محقق آلماني، سفرنامهيي دارد که علميترين کتاب دربارهي اوضاع ايران و کشورهاي عربي است. نيبور در ژانويهي سال 1761 . م با يک هيئت تحقيقاتي از طرف پادشاه دانمارک به خاورميانه اعزام شد. او از استانبول به قاهره و از راه يمن به هندوستان رفت و در مراجعه به اروپا در سال 1765. م وارد بوشهر شد و از شيراز و جزيرهي خارک بازديد کرد. در سال 1774 . م سفرنامهي خود را دربارهي ايران و کشورهاي عربي منتشر ساخت که در آن 24 تصوير از ايران در حوزههاي مذهب، تاريخ، جغرافيا، هنر و موسيقي مشاهده ميشود. او به شوق ديدن تخت جمشيد به ايران آمد و بعد از مشاهدهي تخت جمشيد و تحقيق دربارهي آن، به سه زبانه بودن کتيبههاي آن پي برد. بدين دليل او رونوشتي از آنها را برداشت (دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 375:1379-377).
يوهان گوتفريد هردر (27) (1803-1744 . م) اديب آلماني که در سال 1792. م دست به ترجمه و انتشار فصلي از گلستان سعدي زد. بنابر گفتهي شيمل، در يکي از آثارش نوشته: «گلستان سعدي زيباترين گل سرخي است که در باغ سلطان روئيده است» (شيمل، 1380).
فريدريش روکرت، (28) متولد سال 1788.م در شواينفورد آلمان (داراي دکتراي زبانشناسي و حقوق)، در 1820. م چهل و چهار غزل از مولانا جلالالدين و چند سال بعد هشتاد غزل از ديوان حافظ را به آلماني منتشر کرد. چاپ اين آثار به زبان آلماني، زمينهي آشنايي ادبيات آلمان را با غزلسرايي فراهم آورد. مجموعهي غزليات روکرت در سه جلد گلهاي شرقي نام دارد. بعدها روکرت ترجمهي کامل شاهنامهي فردوسي را در برلين بچاپ رساند که بعنوان يکي از بزرگترين محققان ادبيات ايران در مغرب زمين شناخته شد. ترجمهي مقامات حريري، ترجمهي رستم و سهراب، ترجمهي بوستان سعدي و ترجمهي اشعار سياسي سعدي نيز از اشعار روکرت است. متن کامل ديوان حافظ هم که توسط هرمان بروکهاوس (29) ترجمه شد، در سال 1860 . م در لاپيزيگ بچاپ رسيد (بدوي، 317:1377-330).
يوهان ولگانگ فون گوته، (30) متولد سال 1749.م در فرانکفورت بعد از تحصيل در رشتههاي حقوق، پزشکي، علوم طبيعي، زبان و ادبيات به تأليف و سرودن اشعار پرداخت. او به حافظ عشق ميورزيد و اشعار ديوان شرقي غربي را با الهام از اشعار حافظ سرود؛ ولي خود را همپاي او نميدانست. در سال 1819. م، ديوان شرقي و غربي را انتشار داد که آغاز حافظشناسي در اروپا بشمار ميآيد و تاريخ ادبيات ايران نيز در آن بيان شده است. همچنين وي اشعاري در مورد [حضرت] محمد (ص)، علي (ع) و فاطمه (س) سرود (اخگري، 24:1384 و 41).
پروفسور برتولد اشپولر ايرانشناس آلماني دربارهي ارزش هنر و ادبيات ايران در نزد آلمانيها مينويسد: ايرانيان در شعر و هنر نسبت به خود وفادار بودند و هرگز تحت تأثير عوامل ديگري قرار نگرفتند. آنها به علت فطانت سياسي، تنها ملت مسلمان خاور نزديک هستند که با اروپاييها، بخصوص آلمانيها، هرگز تماس غير دوستانه نداشتند... آثار ارزشمند ايرانيان در ادبيات و هنر بود که اروپاييان بخصوص آلمانيها را تحت تأثير قرار داد و حفظ و ترقي مقام و موقعيت ايران در دنياي اسلام را مستحکم ساخت. آنها با وجود قدرت نظامي خود، يک نيروي بزرگ فرهنگي در تمدن اسلامي بشمار ميرفتند....مطالعه و تحقيق در ادبيات ايران توسط گوته هدايت گرديد و خود به بحث و تحقيق خلاقانهيي در مورد غزليات حافظ پرداخت (اشپولر، 16:1346-19).
فريدريش وال (31) نيز براي اولين بار در سال 1791. م، قسمتي از حافظ را به زبان آلماني منتشر ساخت.
يوهان فولرس، (32) فرهنگ فارسي لاتين را نوشت و آن را در سال 1867.م در بن انتشار داد. فريدريش نيچه (1900-1844م)، فيلسوف و زبانشناس آلماني هم با نوشتن کتاب چنين گفت زرتشت، يکي از آثار جاودان ادبيات جهان را به وجود آورد.
ايرانشناسان بزرگ آلماني سالهاي درازي از عمر خود را صرف شناخت فرهنگ، هنر و ادبيات کردند. آنها ترجمهي کشف اللغات شاهنامهي فردوسي توسط فريتس ولف را به زبان آلماني به مناسبت هزارمين سالگرد تولد فردوسي در سال 1334، به دولت ايران هديه کردند.
تئودور نولدکه (33) متولد سال 1836 . م هامبورگ، ابتدا به تحصيل زبانهاي کلاسيک پرداخت و بعد به تحقيق در زبان، تاريخ و فرهنگ ايران روي آورد. وي آثار فراواني تأليف و ترجمه کرد که پژوهشهاي زبانشناسي سامي و تاريخ قرآن از کارهاي اوست.
فريدريش روزن (34) متولد سال 1856. م لايپزيک، کتاب دستور زبان فارسي را براي آلمانيها تأليف و آثار شعراي ايران، مانند رباعيات خيام را ترجمه کرد که در سالهاي 1909 و 1922. م، پنج بار در اشتوتگارت بچاپ مجدد رسيد. او فصلي از گلستان سعدي را نيز ترجمه کرد و يادداشتها و شروح ديگري را بر آن افزود.
قرن هجدهم، آغاز تکوين و تثبيت مکتب ايرانشناسي آلماني بوده است؛ ولي در اين زمان هنوز حوزههاي مطالعاتي ايران مشخص نشده بود و فقط چند ايرانشناس مهم به نامهاي کارستن نيبور و آيش هورن در مورد ايران مشغول مطالعه بودند. در قرن نوزدهم، هرمان بروکهاس متن کامل ديوان حافظ را ترجمه و در سال 1860. م آن را به چاپ رسانيد (دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 379:1379).
مروري بر فرهنگ و زبان و ادبيات ايران در قرن بيستم
- مانفرد لورنتس (35) در دانشگاه هومبولد از شاگردان پروفسور يونکر (36) است. يونکر و پروفسور بزرگ علوي از ايران، بطور مشترک فرهنگ فارسي به آلماني کاملي نوشتهاند که در دههي 1340 در ايران نيز به چاپ رسيده است. بزرگ علوي با نوشتن کتاب تاريخ و تطور ادبيات نوين ايران (1964. م) خدمت بزرگي به ادبيات ايران در آلمان کرده است. اتو فون متسر (37) ايرانشناس اتريشي تأليفاتي در زمينهي شعراي ايراني و زبان پهلوي دارد. وي فرهنگ هفت جلدي فارسي به آلماني را نوشته است. کتاب يازده قرن نثر فارسي او نيز با کمک رايزني ايران در آلمان به چاپ رسيد.فريتس وُلف کتاب کشفاللغات شاهنامه فردوسي را نوشت و اوستا را به آلماني ترجمه کرد.
کريستيان بارتولومه نيز کتاب جامع واژهنامهي پارسي قديم را نوشت.
پروفسور کريستف بورگل، مانفرد هرمان و فرامرز بهزاد نيز داستانهاي کوتاه پنجاه سال اخير ايران را ترجمه کردهاند.
پروفسور آيلرز از استادان زبان فارسي و ادبيات ايران است که با کمک همکارانش سالها بطور مفصل بر روي لغتنامهي آلماني به فارسي کرد که فقط جزوههاي A تا E آن در آلمان بچاپ رسيده است.
تا دهه 1970. م، تاريخ و ادبيات ايران اسلامي بندرت موضوع تحقيق حوزهي ادبيات قرار ميگرفت و بدين دليل محققان خيلي دير با پيشرفتهاي نظري و مسائل جديد و ادبيات آشنا شدند. از طرف ديگر، عدم توجه متخصصان مجرب و کار آزموده به ادبيات ايران اسلامي باعث شد که همان روي تحقيق، يگانه راه و رهيافت مطالعهي تاريخ و ادبيات ايراني اسلامي باقي بماند. در اين ميان، تنها جمهوري دموکراتيک آلمان (آلمان شرقي سابق) توانست تا حدودي بر اين مشکل فايق آيد؛ زيرا مطالعهي ادبيات ايران در اين کشور، مشغلهي اصلي ايرانشناسان بود.
مشهورترين دانشمنداني که در نيمهي اول قرن بيستم ميلادي، به امر زبانشناسي و فقهاللغه روي آوردند، هانس شِدِر (38) (1957-1896. م)، ولفگنگ لنتس (39) و والترهاينتس (40) بودند. شِدِر دربارهي سهم ايران در تطور فرهنگ و تمدن بشر تحقيق ميکرد. لِنتس، بيشتر مشتاق تحقيق در زبانشناسي ايراني بود. هاينتس نيز راه جديدي را در مطالعهي تاريخ ايران در اواخر قرون وسطي باز کرد. شِدِر قبل از جنگ جهاني دوم، استاد زبانشناسي و فقهاللغهي ايراني دانشگاه برلين بود و بعد به دانشگاه گوتينگن رفت. لنتس، سالها استاد زبانشناسي و فقهاللغهي ايران در دانشگاه هامبورگ بود و هاينتس نيز تا دههي 1970. م استادي همين رشته را در دانشگاه گوتينگن بر عهده داشت. اين اساتيد عقيده داشتند که قبل از 1930 . م و بعد از آن، محدود کردن سنتي مطالعات ايرانشناسي به زبانشناسي، تنگنظرانه بوده است.
پروفسور برت گئورگ فراگنر (41) در بامبرگ و برلين، ادبيات فارسي تدريس ميکرد و رئيس «موسسهي ايرانشناسي» در «فرهنگستان علوم اتريش» نيز بود. وي ادارهي مطالعات ايراني دانشگاه برلين را بر عهده داشت. آثار او عبارتند از:
ادبيات فارسي؛ منبع تاريخ جديد ايران؛ قدرت روسيه و اسلام؛ از الهيون دولتي تا دولت ديني. هلموت ريتر (42) (1971-1892.م) در زبانشناسي تحقيق ميکرد و اثر عظيم خود به نام درياي جان را در سال 1955.م نوشت که تحقيقي دربارهي تعابير ادبي و ديني حوزههاي عرفاني عطار است. او کتابهاي هفت پيکر نظامي و کيمياي سعادت غزالي را به چاپ رساند و زبان تصويرگر نظامي را در سال 1927. م نوشت.
فريتس ماير (43) (1988-1912.م) نيز از استادان به نام فرهنگ و عرفان اسلامي است که در کشور سوئيس در دانشگاه «بال» (44) تدريس ميکرد. او آثار ارزشمندي در مورد رباعيهاي مَهَستي شاعر (قرن ششم و هفتم هجري قمري) و ابوسعيد ابوالخير، عارف خراساني (قرن چهارم و پنجم هجري قمري) دارد. زندگاني ولد پدر مولوي و خراسان و پايان عرفان کلاسيک از جملهي آثار اوست.
ويلهلم هاينتس، (45) محقق اتريشي استاد دانشگاه وورسبورگ، (46) دربارهي سبک هندي و شعر کهن فارسي تحقيق بسيار کرده است (فراگنر، 1370، سال 11، ش 6). بهتر است با شماره صفحه باشد.
يوهان کريستُف بورگل، (47) محقق آلماني و استاد دانشگاه زوريخ، با تحليلها و ترجمههاي ادبي خود پيوندهايي ميان ادبيات قديم و جديد برقرار کرده است.
آنه ماري شيمل (48) (2003-1922. م) اسلامشناس، ايرانشناس و استاد دانشگاههاي بن و هاروارد، در ارفورت آلمان به دنيا آمد. او در مورد سعدي و حافظ و بخصوص مولانا بسيار تحقيق کرد. کتاب فارسي در شبه قارهي هند، من بادم و تو آتش (زندگي مولوي) و زبان تصاوير مولوي از جملهي آثار اوست (شيمل، 211:1361). اين منبع در فهرست نيست.
رودولف کِلپکه، (49) محقق سوئيسي، اِبرهارد کروگر (50) و گوتفريد هرمان (51) نيز سر تن از اساتيد آلماني زبانند که در مورد ادبيات ايران تحقيق و مطالعه کردهاند (فراگنر، 1370: شمارهي 1 و 2).
نتيجهگيري
- شناخت فرهنگ و زبان و ادبيات ايران در آلمان در دل شرقشناسي نهفته بود.- خدمات شرقشناسان بيشتر شامل جمعآوري نسخههاي خطي، ترجمه و نيز چاپ آنها بود که بعداً به تدريس آنها در دانشگاهها پرداختند.
- ويژگيهاي شرقشناسي آلمان، تحقيق صحيح، حفظ امانت، ترويج آنها و نداشتن هيچگونه مستعمره در خاورميانه و مطالعه و تحقيق در زبانشناسي، فقه الغه، باستانشناسي و هنر است.
- وجود سي دانشگاه و سي مؤسسهي شرقشناسي، علت توجه آلمانيها به فرهنگ شرق است.
- آلمان مهمترين مرکز ايرانشناسي در اروپاست و پژوهشگران آن نقش مهمي در معرفي فرهنگ هنر و ادبيات ايران به اروپا را دارند.
- آلمانيها و ايرانيان مشترکات فراواني با يکديگر دارند؛ هر دواز يک تبارند و از لحاظ زبان به زبانهاي هند و اروپايي تعلق دارند.
- سيحان و شرقشناسان آلماني ضمن تحقيق در مورد ايران، سهم مهمي در معرفي ايران به اروپا دارند.
منابع فارسي
کتاب
- اخگري، محمد؛ نغمهي محمد (ص)، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و معارف، 1384.- بدوي، عبدالرحمن؛ دايرةالمعارف مستشرقان، ترجمهي صالح طباطبايي، تهران: روزنه، 1377.
- دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي؛ آلمان، تهران: انتشارات وزارت خارجه، 1379.
- سعيد، ادوارد؛ شرق شناسي، ترجمهي دکتر عبدالرحيم گواهي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1383.
- سوقي، دکتر محمد، سير تاريخي و ارزيابي انديشه شرقشناسي، ترجمهي محمود رضا افتخارزاده، تهران: نشر فرزان، 1376.
- شيمل، آنه ماري؛ بسمالله الرحمن الرحيم، ترجمهي شهرام تقيزاده انصاري، تهران: المعي، 1390.
- موسويان، سيد حسين؛ بررسي روابط ايران و آلمان، تهران: مرکز تحقيقات استراتژيک، 1385.
مقاله
- اشپولر، برتولد؛ «سهم آلمان در ايرانشناسي»، مجلهي کاوه (مونيخ)، شمارهي هفتم، فروردين 1346.- آريانپور، امير اشرف؛ «پانصد سال روابط ايران و آلمان»، مجلهي هنر و مردم، سال سيزدهم، شمارهي 146، سال 1353.
- شيمل، آنه ماري؛ مصاحبه با نشر دانش، سال هفتم، شمارهي دوم، 1375.
- شيمل آنه ماري؛ سخنراني راديويي، 1380.
- فراگنر، برت گئورگ، «ايرانشناسي در کشورهاي آلمان زبان»، ترجمهي مرتضي اسعدي، مجلهي نشر دانش، سال يازدهم، شمارهي ششم، 1370؛ سال دوازدهم، شمارهي اول، 1370.
- ميراحمدي، مريم؛ «روابط ايران و آلمان در قرن نوزدهم» تحقيقات تاريخي، شمارهي يک، سال 1367.
منابع لاتين:
Fück, Johann, Die arabischen Studien in Europa, Leipzig, 1955, pp 16, 24, 27.
- Roemev, Hans, Avaber, and Devtsche. 1974, p 122.
منبع اينترنتي:
http://anthropology. ir
پينوشتها:
1. مترجم و پژوهشگر تاريخ و فلسفهي علم.
2. ادوارد سعيد منتقد ادبي فلسطيني تبار، يکي از برجستهترين چهرههاي قرن بيستم بشمار ميآيد که تأثير فکري عظيم او بر حوزههاي متفاوت انديشه از فلسفه و ادبيات گرفته تا علوم اجتماعي از زمان حيات وي آغاز شد و بيشک لااقل تا دهها سال ادامه خواهد داشت. اين تأثير در حوزهي انسان شناسي به دليل مجموعه آثار و شخصيت سعيد و بويژه کتاب معروف او شرقشناسي دو چندان بود و بنابراين هر انسانشناسي به حق ميتواند از دست رفتن او را يک فقدان بزرگ براي علم خود بشمار آورد (پايگاه انسانشناسي و فرهنگ) قابل دسترسي در: http://anthropology.ir
3. Annemarie Schimmel.
4. Orientalism.
5. Oxford English Dictionary.
6. Rudolf ll (1552-1612).
7. Kaiser Wilhelm I(1797-1888)
8. Otto Eduard Leopold von Bismarck (1815-1898).
9. Mutter.
10. Tochter.
11. يادداشت نويسنده: از آنجايي که کتب فارسي ترجمه شده دربارهي اين موضوع، منظم و کامل نبود، بنابراين مجبور شدم، کمبودهاي آن را با ترجمه از کتب آلماني يا کتب فارسي ديگر تکميل نمايم. بدين دليل منابع دقيقي از آنها را نميتوان ارائه کرد.
12. Hans Schiltberger.
13. Richar Tinger.
14. Christoff Fernberger.
15. Heinrich von Poser.
16. Jena.
17. Paul Fleming.
18. Johann Elischmann.
19. Clavdius Salmasius.
20. Adam Olearius.
21. Engelbert Kaempfer.
22. Lemgo.
23. Johann Gottlieb Werm.
24. Friedrich Schlegel.
25. Josef Hammer von Purgestall.
26. Karsten Niebuhr.
27. Johann Gottfrien Herder.
28. Friedrich Ruckert.
29. Hermann Brockhaus.
30. Johann Wolfgang von Goethe.
31. Friedrich Wall.
32. Johann fullers.
33. Theodor Noldke.
34. Fridrich Rosen.
35. Manfred Lorenz.
36. H. Junker.
37. Otto von Metzer.
38. Hans Schader.
39. Wolfgang Lentz.
40. Walter Heinz.
41. Bert Georg Fragner.
42. Hellmut Ritter.
43. Frietz Meier.
44. Ball.
45. Willhelm Heinz.
46. Wurzburg.
47. Johann. Chtistoff Burgel.
48. Annemarie Schimmel.
49. Rudolf Kolpe.
50. Eberhard Krugger.
51. Gottfried Hdrmann.
گروه نويسندگان، (1395)، مطالعات ايرانشناسي، تهران: بنياد ايرانشناسي، چاپ دوم.