مقدمه
«المرأة و ما ادراک ما المرأة»، زن؛ و تو چه داني که زن چيست/ کيست. اين جملهي کليدي و کليشهاي کتاب تحرير المرأة (آزادسازي زن) که بر سياق برخي از آيات قرآن ميباشد، شاه بيت دغدغهها و نشاندهندهي تمام هم و غم قاسم امين در مقام يک آسيبشناس اجتماعي حقوقي است. از همين آغاز ميتوان به نوع رهيافت لازم براي بررسي آراي قاسم امين پي برد که او بيش از اينکه نويسندهاي سياسي باشد، صاحب رأيي اجتماعي بود که البته آراء وي، استلزاماتي سياسي نيز داشت.قاسم امين نيز به دو مسئلهي «وضعيت ما [در قياس با ديگران] چگونه است؟» و «چه بايد کرد؟» آگاهي يافته بود و به جد و صداقت در پي تبيين و شرح «ماوقع» و سپس يافتن «برونرفتي» براي وضع موجود بود: زن، کانون رهايي جامعهي مصر از هر گونه بدي، زشتي، پليدي، کجي و ناروايي است. قاسم امين شِکوه ميکند که «آيا در جامعهاي که زنانش ناقص هستند، ميتوان انتظار مرد کامل را داشت؟» و تأکيد ميکرد که برخلاف تصور رايج «آموزش زنان موجب فساد اخلاق نميشود؛ بلکه آموزش زنان در کنار مشارکت آنها در امور زندگي و از جمله تصميمگيري در امر ازدواج و رعايت حجاب شرعي، مؤلفههاي لازم براي تعالي اخلاقي جامعهي مصر است». در نهايت اينکه، وقتي از قسم امين و انديشههايش سخن ميرود، بايد در گوشهي ذهن داشت که او صد سال پيش از اين، اين مباحث را مطرح کرده بود.
شرح حال
1. زندگي
قاسم امين، اولين فرزند خانواده، متولد جماديالاول 1280ق/1863م، اطراف شهر قاهره (ناحيهي طره) است. پدرش که افسر مرابطين اين شهر در زمان خديو اسماعيل بود، اصالتاً اهل سليمانيهي عراق بود. همين عامل باعث شده که برخي از کردها او را انديشمندي کردي بدانند. (2)مادرش از خانوادهاي مصري بود که از منزلت اجتماعي خاصي برخوردار بودند. دوران ابتدايي تحصيل را در اسکندريه گذراند؛ يعني زماني که پدرش به عنوان يک نظامي به اين شهر مأمور شده بود. سپس وارد مدرسهي حقوق شد و سال 1881 مدرک خود را دريافت کرد.
رتبهي اول بودن او باعث شد که همراه با چند دانشجوي ديگر مصري به فرانسه اعزام شود. (زماني که هنوز ارتش انگليس، مصر را اشغال نکرده بود). در فرانسه رشتهي حقوق را ادامه داد. چهار سال در آنجا ماند. در همين دوران و پس از آن بود که سياست، ادبيات و هنر را نيز فراگرفت. و از جمله با آراء نيچه، ابر انسان، داروين، نظريهي تکاملي انسان و مارکس، سرمايه، پيوندي عميق برقرار کرد. از اينجا بود که تحقق عدالت اجتماعي در ميان انسانها (زن و مرد) را پيشهي انديشهورزي خود کرد. (3) پرسش مشخص او اين بود که براي برقراري عدالت اجتماعي چگونه زن ميتواند خود را که نيمي از جامعه را شکل ميدهد و قوام خانواده و جامعه به اوست، از قيودي که با آن مواجه است، نجات دهد؟
قاسم امين که به مدت چهار سال تحصيلات خود در حقوق را در فرانسه گذرانده بود، و به گفته محمد حسين هيکل، اندوختهاي عظيم را در علم حقوق به دست آورده بود، (4) چون به مصر برگشت ابتدا به وکالت و سپس (در کنار دوسش فتحي زغلول) به شغل قضاوت پرداخت و پس از مدتي رئيس مجمع وکلاي شهرهاي سويف و طنطا شد. به گفته هيکل، قاسم امين در امر قضاوت در پارهاي موارد که منابع اسلامي و حتي فرانسوي را در دادرسي ناکافي ميديد، خود به اجتهاد عقلي دست ميزد و در حالي که بسياري از قصات زمان وي تنها به انديشهي مختومه اعلان کردن پرونده بودند او ضمن دلسوزي به مردماني که بيجهت خود را درگير دعاوي قضايي ميکردند، تلاش ميکرد که به نحوي حکم صادر کند که پيش از آنکه موضوع مورد تخاصم حل و فصل پيدا کند، دلهاي متخاصمين را به يکديگر نزديک گرداند.» (5) قاسم امين به همراه سعد زغلول مدتي نيز به مقام مشاور قضايي برگزيده شدند. گفته ميشود که اگر قاسم امين دغدغهي آزادي زنان را نداشت و عمر خويش را در اين مسير صرف نميکرد، يکي از بزرگترين دانشمندان عرصهي حقوق و فقه در مصر ميشد. همين نکته را در باب بعد ادبي شخصت وي نيز گفتهاند.
به ظاهر، قاسم امين روحيهي شجاعت را از پدر کُرد خود به ارث برده بود. اما نالان از جمعيتي بود که به گفته خودش «نه شوقي به يادگيري امور ندانسته دارند و نه شوقي به شنيدن حرف از افراد دانا». (6) جامعهاي که از آشفتگيهاي دروني زيادي رنج ميبرد. جامعهاي که در آن جريانات گوناگون فکري و اجتماعي و سياسي تشتتآفرين شده بودند. در اين حال و هوا بود که او نوعي انديشهي اصلاحي را در ذهن پروراند و در کنفرانسي که توسط شاهزاده خانم نازلي فاضل برگزار شد، شرکت کرد. در اين مسير با کساني چون محمد عبده، سعد زغلول، هلباوي، و علي يوسف تبادل انديشه ميکرد.
قاسم امين در يکي از شبهاي آوريل 1908، درست پس از ترک يک مجلس جشن، بيآنکه گرد پيري بر قرص چهرهاش نشسته يا رنج بيماري، دامن تن او را گرفته باشد، قلبش ساکت و آرام شد. قلبي که به گفتهي خودش براي مصر و مصريها ميتپيد و آزادي زن از جهل و ظلم را در دوردست آرزو ميکرد.
2. آثار
آثار مهم قاسم امين را ميتوان در موارد زير برشمرد:1. مصريها، که در سال 1894 به زبان فرانسه منتشر شد و در واقع پاسخي بود به کتاب دارکو فرانسوي که در کتاب مصر و مصريها، به نگاهي شرقشناسانه، عقبماندگي را ذاتي مصريها دانسته بود.
2. تحرير المرأة، يا آزادسازي زنان. اين کتاب در سال 1899 منتشر و در سال 1928 به زبان آلمان ترجمه شد.
3. المرأة الجديدة، يا زن جديد. در اين کتاب، قاسم امين رشتههاي عقبماندگي و جمود فکري مردم مصر و به ويژه زنان مصري، را بازگو ميکند. اين کتاب در سال 1900 منتشر شد و در سال 1912 توسط مستشرق روسي کراچکوفسکي به زبان روسي ترجمه شد.
اين دو کتاب در سراسر جهان اسلام چالشهايي را برانگيخت. ديدگاه اين دو کتاب حتي بر ايران اثر گذارد و رضاخان پهلوي، براي کمک رساندن به طرح کشف حجاب دستور داد اين کتاب و کتاب ديگر قاسم امين ترجمه شود و يک روحاني مترجم به نام سيد احمد مهذبالدوله شيرازي، تحرير المرأة و المرأة الجديدة، را با نام زن و آزادي و زن نو به فارسي برگرداند. (7) ترجمهي ديگري از کتاب تحرير المرأة نيز توسط يوسف اعتصامالملک و تحت عنوان تربيت نسوان، به سال 1318 ق منتشر شد.
4. اسباب و نتائج، با علل و پيامدها که در آن به مباحث مربوط به عقبماندگي مصر توجه دارد.
5. کلمات فيالاخلاق، يا جملات قصار که بعد از مرگ وي جمعآوري و منتشر شده است و حاوي گزارههايي مغز است که لُبّ انديشهي وي را منعکس ميکند. سبک و سياق جملات اين کتاب حکايت از نوعي خلافانديشي و انديشهي بيزمان دارد.
6. اخلاق و مواعظ، که شبه دستورالعملهايي اخلاقي براي مردم مصر است.
محمد عماره، در سال 1989 مجموعه آثار قاسم امين را توسط انتشارات دارالشروق بيروت يک جا منتشر کرد. نکتهي مهم در باب آثار قاسم امين اين است که او نثري ساده و روان داشت.
انديشهي سياسي
دو نکتهي مقدماتي
اين اندازهي آشکار است که قاسم امين در جهان عرب و به ويژه مصر، منادي آزادي و مشارکت زنان در امور سياسي و اجتماعي است. اما در خصوص کليت انديشهي سياسي او و ارتباط آن با مقولاتي چون امر سياسي، حکومت، مشروعيت، مليگرايي، عدالت و اموري از اين قبيل، لازم است که با احتياط پيش رفت. از همين رو، پيش از پرداختن به ابعاد سياسي انديشهي قاسم امين، لازم است دو نکتهي مقدماتي بيان شود. يکي اينکه، قاسم امين در کتاب شصت صفحهاي کلمات که بعد از مرگش، به سال 1908 منتشر شد، با حسرت اين چنين نوشت:«در مصر دانشمندي که به همهي جوانب دانش انساني اشرف داشته باشد، وجود ندارد؛ در همين حال در ميان ما کسي که در رشتهاي خاص تبحر و تخصص داشته باشد نيز وجود ندارد؛ کسي که با تمام دل و جان به اندوختن و کاربست دانش بپردازد. لذا ميبينيم که در ميان ما فيلسوفي که شهرت جهاني داشته باشد وجود ندارد؛ حتي نويسندهاي که شهرت جهاني داشته باشد در ميان ما نيست. منظور من امثال کساني است که در جهان به دليل دانش و تأليفات خود، راهنماي فکري ساير ملل هستند و راه نجات را براي آنها مشخص کردهاند و پيشرو هر گونه حرکت اصلاحطلبانهاي هستند». (8)
با چنين انديشهاي قاسم وارد عرصهي انديشه و عمل سياسي در مصر شد. همين جملهي کوتاه نشان دهندهي آن است که وي تلاش داشته تا از خود شخصيتي چند بعدي به جامعهي مصر و جهان عرب، و حتي فراتر از آن، براي کل بشريت، ارائه دهد.
دوم اينکه، قاسم امين بيش از آنکه خود را نويسندهاي سياسي بداند، متفکري اجتماعي ميدانست. بر همين اساس و با دغدغهاي اجتماعي مقالاتي را در نشريهي المؤيد منتشر کرد که بعدها عنوان تحرير المرأة را به خود گرفت. او به سياستي که موضوع مباحث داغ آن زمان بود، روي خوشي نشان نداد و ميدانست که در اذهان مردمانش، پرداختن به سياست امري قبيح و بيهوده است. با اين حال، او نيز براي يافتن محمل و گريزي براي طرح مباحث سياسي به نوعي ثنويت در سياست قايل شد تا سخن گفتن از سياست را مشروعيت ببخشد:
«اگر سياست يعني اشتغال به اعمال پست، تملقگويي، اعتمادزدايي و گفتن چيزي که به اعتقاد نباشد يا اعتقاد به چيزي که گفتن آن ممکن نباشد، روشن است که چنين سياستي پيش از آنکه همگاني باشد، براي عدهي قليلي است، حال آنکه سياست [صحيح و مشروع] سياستي است که نفع همگان را مدنظر داشته باشد». (9)
از همين رو اين پرسش را طرح ميکرد که «آيا بهتر نيست سياست در خدمت همهي مردم و در خدمت کل وطن باشد؟» (10) گويي در اين زمينه قاسم امين، متأثر از فضايي است که در آن محمد عبده نيز سياست جاري را لعن ميکرد. احمد امين مينويسد: «از تاريخ زندگاني شيخ محمد عبده، ميتوان استفاده کرد که او سياست را دوست نميداشت، بلکه آن را لعنت ميکرد و حتي از مشتقات آن واژه نيز برائت ميجست». (11)
در ادامه، و بر اين اساس براي طرد شبههي عدم امکان استخراج انديشهي سياسي از آراي قاسم امين، استلزامات سياسي مباحث وي در قالب دو محور مليگرايي و اصلاحنگري به بحث گذاشته ميشود.
مليگرايي
1. جامعهي مؤنث مصر
به رغم اينکه قاسم امين به عنوان فردي سکولار يا ليبرال شناخته ميشود که به دنبال طرح آزادي (به ويژه براي زنان) در مصر بود، از بسياري از آثار وي چنين برميآيد که او يک مليگرا نيز بوده است. با اين حال، مليگرايي قاسم امين، بيشتر از بعد انديشهاي و سياسي بود. در واقع او بيش از آنکه به سرزمين مصر نگاه کند، به جامعهي مصر توجه داشت.«جريان درست و صحيح مليگرايي، زياد اهل هياهو نيست و جار و جنجال به پا نميکند... بلکه هر کس که مليگراست، تعلق خود نسبت به وطنش را در اعمال خود نشان ميدهد و آن را به حسب بالاترين معاني بشري تشريح ميکند.» (12)
او در مباحث مليگرايانهي خود نيز مسئلهي زنان را در مرکز بحث قرار ميداد. به باور وي آزادي زنان مسئلهي اصلي در آزادي مصر است. اگر قرار است که مصر از سلطهي بيگانه رها شود و به عربيت و قوميت درست خود دست يابد، پيش از هر چيز لازم است که زن مصري آزادي خود را به دست آورد. چرا که هر گونه اصلاح اجتماعي که منشأ اصلاحات ديگر است، به هر طريق و در هر جامعهاي به زن و خانواده نيز مرتبط است.
2. مليگرايي و هويت
بايد به اين نکته توجه داشت که زمانهي قاسم امين، زمانهي مليگرايي و ناسيوناليسم در جهان عرب است. چرا که در اين زمان قلمرو مصر و بيشتر کشورهاي عربي و اسلامي، قلمرو اعمال نفوذ کشورهاي غربي بود. در همين زمانه و زمينه بود که سيد جمال و عبده و ديگران به لحاظ فکري با کساني چون ارنست رنان (که نزد اعراب به عنوان فيلسوف استعمار شناخته ميشد) و هانوتو (وزير امور خارجهي فرانسه) به مجادلهي فکري در افتادند و هويت مستقل جهان اسلام و عرب را مطرح کردند. نزد اينان، مسلماناني که متخلق به اخلاق غرب شده بودند، شايستگي فرمانروايي کشوري چون مصر را نداشتند.در اين ميان، و در آن زمان که قاسم امين در فرانسه به تحصيل مشغول بود، و دوستدار آزادي وطنش بود، پس از انتشار کتاب مصر و مصريها تأليف دارکور فرانسوي (1893)، از يک سو به مطالب يک سويهي اين کتاب در شرح حال مصريها انتقاد کرد و از سوي ديگر، ضمن پذيرش اجمالي بسياري از نقايص و ناکاميهاي مردم مصر، بيان کرد که عقبماندگي فکري، فرهنگي و تمدني مصر به استبداد و عدم استقلال برميگردد که هر دو عالم، به نحو روشن خود را در مسئلهي تحقير و سلطه بر زنان نمايان ميسازند. (13) در اينجا بود که قاسم امين وظيفهي «ملي» و «ديني» خود را در اين ديد که پاسخي درخور به اين کتاب بدهد.
3. عقبماندگي ملي
او در نشريهي المؤيد بدون اينکه نام خود را فاش کند، سلسله مقالاتي را با عنوان علل و پيامدها نوشت و مدعي شد که مشکل اصلي مصر و مردم مصر، ضعف تربيت و جهالتي است که دامن جامعه و به ويژه زنان را گرفته است. او در بررسي عوامل عقبماندگي مصر، يکي به ميخ ميزند يکي به نعل. هم مصري را به دليل روحيهي همبستگي ملي ستايش ميکند و هم آنان را نقد ميکند:«تا وقتي که ريشهي عيب و نقص در خودِ ماست، فايده ندارد که به عيوب عيب کننده بپردازيم... از اين رو بهتر آن است که به قوم خود بپردازيم و تلاش کنيم که آنها را برطرف سازيم.» (14)
يکي از نکات قابل توجه براي قاسم امين در تشجيع و تهييج مصريان به سمت نوعي پيشرفت، توسل به سابقهي وطندوستي مصريان است:
«چه کسي ميتواند منکر اين باشد که مصريها در عرق ملي از همهي ملل سابقهي بيشتري دارند؟ اين آباء و اجداد ما در حالي که صنعت و تجارت را ميدانستند توانستند به کشور خود خدمت کنند و با ديگر امم به نبرد بپردازند. و ما هيچگاه نشنيدهايم که آنان به وطن خود خيانت کردهباشند. دوستي وطن، دِين همهي ما مصريها نسبت به مصر است». (15)
قاسم امين تشييع جنازهي مصطفي کامل را از نمونههاي کامل بيان تجلي مليگرايي مصري ميداند:
«در آن روز بود که براي بار دوم ديدم که قلب مصر همچنان ميتپد... آن حزني که در فقدان مصطفي کامل بر همگان مستولي شده بود حکايت از روحيهي ملي مردم مصر داشت». (16)
با اين حال، قاسم امين در بررسي مصر و هر آنچه مصري است، در برابر ديدگان خود، خفقان و استبداد را ميبيند. براي امين، آزادي، حقيقتي است که محمل ظهور، ترويج و گسترش هر گونه انديشهاي است. (17) در زمانهي استبداد، در زمانهاي که اشارهاي از پادشاهي چون محمد علي يا اسماعيل کافي است که خون کسي مباح اعلام شود و جانش گرفته شود، يا او را به سرزمينهاي دور تبعيد کنند، در زمانهاي که جان و مال و آزادي انسان در معرض انواع خطرها و ناامنيها قرار دارد، آري در اين زمانه است که افرادي ظاهر ميشوند که گويي در اين عالم هيچ چيز جز بله قربان گفتن به حاکم ندارند... در اين زمانه است که اسباب ترس و هراس همه جا تسري مييابد و مردم قدرتي بر بيان آشکار آراي خود ندارند.. اين مردمان عيوب را ميبينند ولي جرأت بيان و نقد آن را ندارند. به گفته وي، در جامعهاي که ضعيف گشته و به بردگي برده شده، کمتر ميشنوي که حرف «نه» به کار رود. (18)
از زاويهاي ديگر، در بررسي مليگرايي قاسم امين و امثال او، بايد در نظر داشت که او در حالي از مصر سخن ميگفت که در برابر چشم خود کشورهاي به اصطلاح مترقي غرب را ميديد.
«در سرزمينهاي آزاد بسيار اتفاق ميافتد که کسي آشکارا وطن را نفي ميکند و به خدا و پيامبران وي کفر ميگويد و شرايع و آداب و مراسم ديني را به نقد ميکشد و در اين زمينه هر چه ميخواهد ميگويد و مينويسد... اما نميبيني که حتي دشمنترين دشمنانش احترام شخصيت او را خدشهدار کنند.... اما آيا زماني بر مصر خواهد آمد که به اين درجه از آزادي برسد»؟ (19)
قاسم امين در موارد ديگري نيز به اين قياس دست ميزند:
«به جز مسئلهي [عارضي] جهل و سستي در تربيت زن، نميتوان قائل به اين شد که زن مصري را موانعي در پيش است که او را از اشتغال به اموري (چون علم و ادب و فن و تجارت و صنعت) که زنان غربي به آن اشتغال دارند، باز ميدارد.» (20)
به نظر ميرسد نه تنها در آن زمان، بلکه حتي امروز که بيش از صد سال از تجربهي انديشهورزي امثال قاسم امين در جهان اسلام گذشته است، قياس جوامع اسلامي و مردمان و آداب و فرهنگش (حتي به لحاظ جغرافيايي) قياس معالفارق باشد. اين درست است که گوته از يک وجه، قول به نزديکي شرق و غرب را بيان داشت و گفت «شرق و غرب ديگر جدا از هم نيستند»، اما اين نزديکي بيش از آنکه منظري شرقي داشته باشد، افقي غربي دارد. اين درست است که هشام شرابي، در بررسي آثار مسشرقان نالان از اين بود که غرب همواره بينونيتي را ميان خود و ديگري (شرق) برقرار ميکند و «اين يعني اينکه شرق، نسبت به غرب «همواره» عقب مانده است»، (21) و اين خود نقدي جدي و روا به نگاه غرب نسبت به شرق است، اما قول به معالفارق بودن قياس شرق با غرب نه قولي غربي که شرقي، و برخاسته از نوعي نگاه هستي شناختي است. بدين معنا که انسان شرقي نسبت خود با هستي را متفاوت از آنچه انسان غربي ميبيند، ميدانست. با اين حال، چنين قولي نميتواند از سوي شرقپرستان ايدئولوژيک، مستمسک نوعي تفاخر باشد، چرا که هم زمان به قول شرابي، از اين منظر، مدعاي اساسي بنيادگرايان در تأکيدشان بر گسست از غرب و بازگشت به ارزشها و مقولات اسلامي (يا به عبارتي ارايهي تفسير و دانشي مستقل و شايد بومي) را به چالش ميکشد. (22)
4. زبان عربي
يکي از دغدغههاي ملي گرايانهي قاسم امين را ميتوان در موضعگيري وي در خصوص زبان عربي مشاهده کرد. اما علاقهي وي به زبان عربي، علاقه از نوع پيرايش بود تا آرايش. او قائل به اين بود که زبان عربي اولاً کامل نيست و ثانياً - به عنوان يک پيامد - نيازمند تعامل زباني با ساير زبانهاي زندهي دنياست. قاسم امين در اين مسير تا آنجا پيش رفت که قائل به اين شد:«گفتن اصل واژههاي فرنگي بهتر به نشان دادن مقصود کمک ميکند تا معادلهاي عربي. به عنوان مثال واژه سياره به جاي الاتوموبيل، رسا نيست. اگر منظور اينان از اين کاربردها و معادليابيها نشان دادن اين است که زبان عربي بينياز از زبان اجنبي است در اين صورت تنها بر خود تکليف شاق مينهند، چراکه نميتوان زباني را يافت که مستقل از ديگر زبانها باشد». (23)
او حتي سختنويسي و استفادهي مکرر از مترادفها و کلمات مشابه را نادرست ميدانست و اين را نوعي از جهل و شيفتگي کاذب به دانش و معرفت ميدانست. او ناقد نثر ازهريهايي بود «که خود را از قيد سجع و ترديف رها نميکنند» و بر اين بود که زبان جاري عرب در تأليفات زباني مغلق و ناهمگان فهم است. او در اين باره گفته است:
«در همهي زبانها، انسان ميخواند تا چيزي را بفهمد، در زبان عربي بايد اين زبان را فهميد تا بتوان چيزي خواند... ما چارهاي جز اصلاح زبان عربي نداريم». (24) به جاي آن تأکيد ميکرد که روزنامهنويس لازم است به ذکر جزئيات امور زندگي مردم بپردازد و آنها را حلاجي کند و بدين منظور چه بسا لازم باشد که الفاظ جديد اختراع شود. از نظر وي قائل به اين بود که نبايد باب اجتهاد در زبان بسته شود، چنان که در تشريع بسته نشده است.
«گفته ميشود که زبان عربي واسع و شامل است. اقتضاي اين سخن اين است که زبان عربي، نتيجهي يک معجزه باشد تا طي آن اين زبان از روز اول کامل بوده باشد. حال آنکه همهي زبانها تدريجاً تکامل يافتهاند و اين قانوني جهان شمول است». (25)
ايراد ديگري که وي از منظر آموزش به زبان عربي وارد ميکرد اين بود که زبان عربي به دليل داشتن لحن و اعراب داشتن حرف آخر کلمات و در نتيجه ترکيب کلمات، به زباني مغلق تبديل شده است و براي رفع اين پيچيدگي که امکان آموزش را پيچيده کرده است، بايد آخر همهي کلمات، به صورت ساکن تلفظ شوند. (26)
آموزش و پرورش
1. تربيت منشأ مدنيت
قاسم امين، به گمان خود براي مبارزه با وضعيت اسفباري که کشورش با آن مواجه بود و در آن سياست مساوي با دروغ و خودخواهي و تملق بود، به مسئلهي آموزش و تربيت روي آورد. او ميدانست که نتيجهي چنين سياستي اين است که «روزنامهنويس را بيش از شوق به گفتن حقيقت، شوق به تملق از ملوک و جمهور است». (27) لذا تلاش کرد تا آموزش را در سطح روزنامهنگاري و جرايد بسط دهد. او از نشريات کشورش انتقاد ميکرد که:«روزنامههاي اين زمان همه، يکي و مثل هم شدهاند: اگر بيست نفر را بياني که روزنامهي يک روز را خواندهاند و از آن اخبار را بپرسي، همه يک چيز ميگويند. چرا در اين نشريات تقابل آراء وجود ندارد؟ چرا مطبوعات عبارات جديد را به جامعه ارائه نميکنند؟ چرا ما در مطبوعات با اسلوب جديدي مواجه نميشويم؟ چرا نويسندهاي که ما را به اعجاب آورد وجود ندارد؟»
به گفتهي وي چه بسا براي دستيابي به هر گونه ابداع و اختراع، آدمي نيازمند آن باشد که چنان تلاش فکري را سرلوحهي کار خود قرار دهد که مخ او به خونريزي و سختي افتد. (28) او مشکل اصلي جامعهي خود را جهلي ميديد که دامن جامعهي مصر و بيش از مردان، دامن زنان را گرفته بود. او در يکي از گفتارهاي خود به طنز مينويسد: فلاني نظرت راجع به کتاب تحرير المرأة چيست؟ و طرف جواب ميدهد: کتابي بس زشت و ناپسند است. از او پرسيده ميشود که آيا اين کتاب را خواندهاي؟ جواب ميشنود که خير. پرسش ادامه پيدا ميکند که آيا لازم نيست که پيش از صدور حکم، کتاب را بخواني؟ و طرف جواب ميدهد: من تاکنون کتابي را که مخالف نظرم باشد نخواندهام و نخواهم هم خواند. (29) قاسم امين رفع اين مشکل اجتماعي را در آموزش و تربيت ميدانست. براي وي، تربيت، عبارت است از رشد قواي فطري انسان ناطق، توسط هر فرد. «اين تربيت نفس است که معجزه ميکند.» و تربيت نفس چيزي جز مدنيت نيست.
«مدنيت است که انسان را سرور جهان و اشرف مخلوقات ميکند. و مدنيت، جز با تربيت به دست نميآيد». (30)
به گمان وي، تربيت خود را در امور زير نمايان ميکند: استقامت، صدق، کرامت انساني، شجاعت، شفقت نسبت به نوع انساني، حبالوطن، احترام به حقوق، دفاع از حقيقت، خضوع در مقابل امور ضروري، بذل نفس و مال در جهت خدمت به علم و دين و جامعه. امين ايراد ميگيرد که تربيت اطفال صرفاً به معني آن نيست که آنان را به مکتب و مدرسه فرستاد، بلکه اين نحو علمآموزي کمترين و پايينترين درجهي تربيت است. اگر فرد انساني فقط به تعليم روي آورد و از تربيت بازماند، نميتواند براي جامعه مفيد باشد. تربيت چيزي است که خود را در عمل هويدا ميکند. صرف اينکه انسان ميان فضيلت و رذيلت تمايز قائل شد، او را کفايت نميکند، بلکه عمل برخاسته از تربيت و در جهت تحقق فضايل است که سعادتبخش آدمي است.
در همين جاست که قاسم امين در يک نگاه جامع ابتدا به خانواده و سپس به نحو اخص به مسئله زن اشاره ميکند. او قائل بود که «تربيتي از اين دست البته که در مکتبها، يا به واسطهي حفظ برخي قواعد علمي به دست نميآيد... بلکه تربيت که مبناي اصلاح انسان است از خانواده به دست ميآيد و از همينجاست که ميدانيم که خانواده اساس هر جامعهاي است»؛ (31) اساس و بنياني که ساير امور بر اساس آن شکل گرفته و با آن توضيح داده ميشوند. به ديگر سخن، ميتوان از سخنان قاسم امين دريافت که گويي وضع آن زمان جامعهي مصر، حکايت از وضع خانوادهي مصري دارد. با اين حال، قاسم امين هشدار ميدهد که:
«تربيت زن براي شخص او باشد نه براي آنکه کالاي مرد شود... لازم است طوري پرورش يابد که در جامعهي انساني، عضوي شايسته و سودمند باشد نه مجسمهاي که مرد به هر شکل خواست او را نمايش دهد. لازم است طوري تربيت شود که خوشي و خوشبختي وي به دست خودش باشد نه به دست ديگري». (32)
2. اصول تربيت خانوادگي
قاسم امين خود بناي خانواده را که منشأ تربيت و پرورش انسان است، داراي اصول و اسباب چند ميداند. او سه اصل اساسي را که ميتوان از آنها به عنوان پي خانواده نام برد، براي تربيت خانوادگي ضروري ميداند: اولين پي اين بنيان، حس ديني است. دين براي انسان يگانه امري است که صورت کمال حقيقي را برايش به تصوير ميکشد. از اينجاست که خانواده بايد تخم محبت دين و دينداري را همان آغاز در دل کودک غرس کند، به نحوي که کودک در تمامي مراحل رشد خود اين دوستي به امر معنوي را در اعمال خود نشان دهد، دومين پي، حس وطندوستي است. اين حس نيز تنها با تولد و هم زمان با تولد طفل است که متولد ميشود؛ اگر قرار باشد که حس وطندوستي به دوران آموزش و مدرسه احاله شود، گويي کاري صورت نگرفته است و لذا نتيجهاي در بر نخواهد داشت.«بايد به کودک ياد داد که هر کاري که ميکند تنها و تنها در جنب وطن است که معنا پيدا ميکند والا عمل بدون وطنپرستي هيچ به حساب ميآيد... اين همان ديني است که از آباء و اجداد به ما منتقل شده است و ما نيز بايد به فرزندانمان انتقالش دهيم.»
اما پي سوم، مراقبت و کترل دروني نفس است:
«چيزي که به نام رشد اخلاقي فرد ميتواند ناميده شود و اروپاييان آن را محمکهي وجدان مينامند که انسان را هر لحظه ميپايد تا خود پاسبان خود باشد. چه بسا گفته شود که چنين چيزي در نهاد انسان، امري طبيعي است، اما بايد توجه داشت که اين نظر درست نيست، بلکه مراقبت دروني نيز امري برخاسته از پرورش و تربيت است».
نتيجهي عملي مراقبت دروني، زادن عنصر مسئوليت در جامعه است. در اين شرايط هر کس مسئول عمل خود است و لازم نيست که براي هر فرد در جامعه، يک پليس و ناظر گماشت. (33)
در کنار اين اصول، او اسبابي چند نيز براي تربيت برميشمارد. نخستين سبب تربيت نفس داشتن ذوق سليم است. «احساسي فطري که به واسطهي آن تربيت آغاز شده و نضج ميگيرد». در اينجا نگاه قاسم امين به مسئلهي سلبي است؛ او از يک سو، جامعهي مصر را محروم از اين حس لطيف ميداند و از ديگر سو با مفروض گرفتن عقبماندگي و انحطاط تربيتي جامعهي مصر، به سبب دوم در تربيت نفس ميپردازد و مينويسد:
«گويي مهمترين سببي که امت مصر را به انحطاط کشانده است، تأخر آنها در هنرهاي زيباست؛ پيکرسازي، نگارگري و موسيقي به نحو تام و تمام در پرورش و تربيت نفس دخيل هستند. گويي اين سه هنر، غايتي جز تربيت نفس انساني ندارند. اهمال در خصوص اين هنرها، در واقع نقص حس و کمبود عقل را با خود به دنبال دارد.» (34)
ادامه دارد...
پينوشتها:
1. عضو هيئت علمي پژوهشکدهي مطالعات فرهنگي و اجتماعي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري.
2. مير بصري، اعلام الکرد، بيروت: رياض الريس للکتب والنشر، 1991 م، ص 91؛ احمد خليل، «مشاهير الکورد في التاريخ الاسلامي (الحلقة السابعة: قاسم أمين)»، در:
http://ar.soparo. com/index.php?potion=com_ content&view=article&id=4701=2008-12-21-23-44-25&catid=60:2008-06-25-22-49-06<emid=197.
3. وداد سکاکيني، قاسم امين (نوابغ الفکر العربي)، القاهرة: دارالمعارف، 1965م، صص 9-18.
4. محمد حسنين هيکل، في اوقات الفراغ، ص 125، در نسخه الکترونيکي مکتبه الشامله.
5. محمد حسين هيکل، شخصيات مصريه و غربيه، مصر، 1912م، ص 66.
6. قاسم امين، کلمات في الاخلاق، 1908م، ص 20، در نسخه الکترونيکي مکتبه الشامله.
7. حسين عباسي، «گامهايي بلند، اما محتاطانه»، روزنامهي جام جم، تاريخ نشر: 1385/01/15.
http://bashgah.net/pages.19325.html.
8. قاسم امين، پيشين، ص 50.
9. قاسم امين، اخلاق و مواعظ، ص 76، در: المکتبه الشامله.
10. همان، ص 45.
11. احمد امين، زعماء الاصلاح فيالعصر الحديث، بيروت: دارالکتاب العربي، 1979م، ص 288.
12. وداد سکاکيني، پيشين، ص 27.
13. همان، ص 32.
14. همان، ص 36.
15. قاسم امين، کلمات فيالاخلاق، پيشين، ص 32.
16. همان، ص 36.
17. همان، ص 22.
18. همان، ص 23.
19. همان، ص 26.
20. قاسم امين، تحرير المرأة، القاهره: بينا، 1899 م، ص 18.
21. هشام شرابي و ديگران، سياست و نظريه در جهان عرب، مرتضي بحراني و همکاران، تهران: پژوهشکدهي مطالعات فرهنگي و اجتماعي، 1386، ص 21.
22. همان.
23. قاسم امين، کلمات فيالاخلاق، پيشين، ص 38.
24. همان، ص 48.
25. همان، ص 29.
26. همان، ص 34.
27. همان، ص 29.
28. همان، ص 62.
29. همان، ص 49.
30. قاسم امين، اسباب و نتايج، مصر: بينا، 1894م، ص 34.
31. همان، ص 41.
32. قاسم امين، زن امروز (ترجمهي امرأة الجديدة)، نگارش: مهذب، تهران: وزارت فرهنگ (کتابخانه و چاپخانهي مرکزي)، بيتا، ص 70.
33. قاسم امين، اسباب و نتايج پيشين، صص 41- 40.
34. قاسم امين، کلمات فيالاخلاق، پيشين، ص 29.
عليخاني، علياکبر، و همکاران (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد يازدهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.