1268- 1184 ش/ 1306- 1220 ق/ 1889- 1805 م

انديشه سياسي ملاعلي کني

حاج ملاعلي کني، ملقب به رئيس‌المجتهدين، از فقهاي بزرگ شيعه در اواخر قرن 13 ش و از علماي صاحب نفوذ دوره ناصري است. او در دوران حيات خويش با حوادث گوناگوني در صحنه سياسي کشور مواجه شد و
سه‌شنبه، 7 شهريور 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
انديشه سياسي ملاعلي کني
 انديشه سياسي ملاعلي کني

نويسندگان: علي اکبر علي خاني (1)
سيد علي فاطمي (2)

 
 

مقدمه

حاج ملاعلي کني، ملقب به رئيس‌المجتهدين، از فقهاي بزرگ شيعه در اواخر قرن 13 ش و از علماي صاحب نفوذ دوره ناصري است. او در دوران حيات خويش با حوادث گوناگوني در صحنه سياسي کشور مواجه شد و عملکرد وي با توجه به پشتوانه مردمي‌اش به عنوان يک مجتهد، قابل توجه و بررسي است. حاج ملاعلي کني به دليل بينش فقهي و برداشت‌هايي که از مسائل جامعه داشت، بارها به مخالفت با کساني مانند سپهسالار و ميرزا ملکم برخاست. دغدغه اصلي مقاله حاضر، تبيين انديشه و آراي سياسي حاج ملاعلي کني است؛ بنابراين سعي شده تا ضمن پرهيز از ورود به مباحث توصيفي تاريخي و نگرش‌هاي روايي غيرضرور، در حد توان و امکان دسترسي به آثار اين متفکر، با رويکرد نظري برداشتي از ديدگاه‌هاي سياسي ايشان فراهم آيد، با اين حال به دليل نداشتن آثار و مباحث سياسي صرف، براي تبيين ديدگاه‌هاي سياسي ايشان به ناچار وارد برخي مباحث تاريخي و موضع‌گيري‌هاي سياسي او شده‌ايم.

شرح حال

1. زندگي

حاج ملاعلي کني (3) در سال 1220 ق، 1267 ش در روستاي کن واقع در شمال غربي تهران به دنيا آمد. (4) از دوران کودکي، شوق فراواني به خواندن و نوشتن داشت، اما پدرش که از باغداران کن بود از قبول درخواست فرزند نوجوانش خودداري کرد و او را به کشاورزي و باغداري ترغيب کرد. (5) با اين وجود وي از تصميم خويش منصرف نشد و به طور پنهاني مقدمات علوم عربي را فراگرفت. سرانجام در سن بيست سالگي با وساطت افراد مختلف توانست رضايت والدين را جلب نمايد. او بلافاصله از روستاي کن براي تحصيل علوم ديني به تهران آمد. (6) با ورود به تهران، مدرسه مروي (7) را که از بهترين مدارس علوم ديني بود انتخاب نمود و با جديت تمام، دروس مقدماتي را خواند و فقه و اصول را که از درسي‌هاي سطوح عالي حوزه به شمار مي‌آيند نزد استادان آن مدرسه شروع کرد. سپس براي بهره‌گيري علمي جامع‌تر و آگاهي از نظرات استادان ديگر راهي اصفهان شد (8) و از درس سيد اسدالله اصفهاني (1290-1227 ق) بهره جست. (9) بعد از آن براي استفاده بيشتر به نجف اشرف مهاجرت کرد. در آنجا با بهره‌گيري از درس بزرگاني همچون شيخ محمد حسن نجفي (صاحب جواهر) (10)، شيخ حسن کاشف الغطاء (11) و شيخ مشکور جولاوي (12) به مراتب بالايي از علم و فقاهت رسيد و در فقه، اصول، حديث، رجال و ساير علوم مهارت پيدا کرد. پس از آن با هدف بهره‌مندي از محضر شريف العلماء مازندراني (13) و سيد ابراهيم قزويني، (14) که از استادان برجسته بودند، راهي کربلا شد. (15)
کشور عراق در سال 1244 ق طاعون مرگباري را تجربه کرد، (16) در نتيجه علما و طلبه‌هاي نجف و کربلا و از جمله ملاعلي کني همانند بيشتر مردم، اين دو شهر را ترک کردند. (17) او با پايان طاعون در سال 1246 ق به نجف اشرف بازگشت و به تکميل درس‌هاي خويش پرداخت. دوران تحصيل ملاعلي در نجف و کربلا با فقر و تنگدستي همراه بود و او روزهاي سختي را پشت سر نهاد. (18) زين‌العابدين طباطبايي از دوران سخت تحصيل ملاعلي کني چنين روايت مي‌کند:
«در ايام طلبگي که به نجف اشرف آمده بودم من و آقاي شيخ عبدالحسين شيخ‌العراقين و آخوند ملاعلي کني در يک حجره از مدارس حوزه علميه در نهايت فقر و فاقه به سر مي‌برديم و فقيرتر از همه حاجي کني بود...». (19)
کني پس از سال‌ها تلاش و کوشش در راه فراگيري فقه و اصول به مقام اجتهاد و استنباط احکام ديني رسيد و اجازه اجتهاد خود را از استادش صاحب جواهر دريافت کرد. بالاخره او در سال 1262 ق عراقي را ترک کرد و وارد تهران شد. هر روز که از حضور ملاعلي کني در تهران مي‌گذشت، شناخت مردم از اين مجتهد بيشتر مي‌شد. مردم او را محترم دانسته و بيشتر به جايگاه بالاي او پي بردند. (20) سرانجام به دليل درخواست مکرر علاقه مندان او از اقصي نقاط ايران، رساله عمليه وي در سال 1271 ق به چاپ رسيد. (21) در سال 1282 ق ملاعلي کني توليت مدرسه مروي تهران را عهده‌دار شد (22) و با دعوت از دانشمندان علوم ديني همچون ميرزا ابوالقاسم کلانتري (23) و آيت‌الله سيد عبدالکريم لاهيجي (24)، اين مدرسه را رونق بيشتري بخشيد. (25)
حاج ملاعلي کني از خانواده‌اي برخاسته بود که فقر (26) را در کنار مکنت مالي تجربه کرده ولي وي به هيچ وجه در اين راه، ساده زيستي و همراه بودن با اقشار محروم و درمانده‌ي جامعه را در هر شرايطي از کردار خويش حذف نکرد و همواره ساده زيستي را پيشه خويش ساخت. کني يتيمان درمانده و بي سرپناه را تحت تکفل قرار داده، براي گذران زندگي آن‌ها مقرري مناسبي در نظر گرفته بود، تا فقدان پدر آنان را در مقابل فشارها و سختي‌هاي روزگار بيش از حد آسيب‌پذير نکند. (27) وي همچنين براي حل مشکل درمان بيماراني که بنيه‌ي مالي ضعيفي داشتند، مکان‌هايي را براي پرداخت پول دارو در نظر گرفته بود تا آن‌ها با دريافت آن مبلغ، به درمان خويش اقدام کنند. (28) به تعبير سيد علي جاپلقي، حاج ملاعلي از بزرگان مجتهدين و فريادرس و پناه مظلومان بود. (29) در زمينه فعاليت‌هاي عام المنفعه‌ي وي مي‌توان به ساخت آب انبارها (30) و کاروانسراهايي مانند آنچه به منظور رفاه و آسايش قافله‌ها در خاتون‌آباد (31) ساخت، اشاره کرد. ملاعلي به رغم اينکه پس از رهايي از فقر، زندگي با مکنتي دارا شده بود، اما ثروت و مال زندگي خود را جز در خدمت اعتلاي مذهب و کمک به مستمندان و محرومان صرف نکرد. (32)

2. شرايط سياسي اجتماعي

اعتبار کني ميان اقشار مختلف مردم چنان بود که مُهر وي سند اعتبار محسوب مي‌شد. (33) او اگر چه با رونق حاصل از آباد کردن مزرعه‌اي که نصيبش شده بود به يک باره از فقر و فاقه رهايي يافت ولي ثروت و مال و زندگي خود را در خدمت اعتلاي مذهب و کمک به مستمندان و محرومان صرف کرد. (34) به سبب جايگاهي که وي در دستگاه حکومت ناصرالدين شاه پيدا کرده بود اهل ديوان وي را رييس‌المجتهدين مي‌ناميدند. (35) جايگاه وي در بين مردم نيز به اندازه‌اي بود که ناصرالدين شاه از تصميمات او در برابر حکومتش واهمه داشت. (36) او در عين حال مورد احترام و اکرام ناصرالدين شاه نيز بود. نفوذ کلام کني در بين مردم و احترام وي در دربار ناصري نقش وي را در مبارزه با امتياز رويتر و ايستادگي در برابر ميرزا ملکم و سپهسالار پررنگ‌تر ساخت. ساموئل گرين ويلدرين جاميني -نخستين سفير امريکا در ايران- در خاطرات خود مي‌نويسد:
«بزرگترين مجتهدهاي حاليه که به منزله رئيس عدالتخانه حاکيه ممالک فرنگ است، حاجي ملاعلي کني است... حاجي ملاعلي شخص مسنّي است و ظاهراً مايل به تجمل نيست بلکه ميل به سادگي زياد دارد، اگرچه املاک او زياد است، با اين وجود نمي‌خواهد جلال و ظاهرسازي به خرج دهد. وقتي در کوچه‌اي راه مي‌رود بر قاطر سفيدي سوار مي‌شود و فقط يک نفر نوکر دارد، اما جمعيت از هر طرف کوچه به جلوي او ازد حام مي‌کنند مثل اينکه وجودي ملکوتي است، اگر يک کلمه بگويد مي‌تواند اعليحضرت شاه را از سلطنت خلع کند... سربازهايي که در سفارت ممالک متحده امريکا قراول مي‌کشيدند به من گفتند که اگرچه ما براي حفظ وجود شما اينجا فرستاده شده‌ايم، اما اگر حاجي ملاعلي امر کند همه شما را مي‌کشيم». (37)
ملاعلي کني مجتهد و پيشواي مذهبي عصر امتيازات است؛ عصري که در آن به دليل شکست‌هاي نظامي پيشين ايران از روسيه و انعقاد قراردادهاي منتهي به آن، تجزيه و جدا شدن بخش وسيعي از قلمرو کشور از جمله افغانستان، کاهش اقتدار خارجي کشور، افزايش نفوذ و تسلط بيگانگان در داخل و اعطاي امتيازات به دولت‌هاي روسيه و انگلستان، اقتدار داخلي نظام قاجار نيز رو به تحليل مي‌گذارد. ناکارآمدي، بيعدالتي، توسعه نيافتگي و انبوه مشکلات بهداشتي و اقتصادي، در کنار ورود افکار و ايده‌هاي جديد توسط جهانگردان و تحصيل کردگان غرب و نيز افزايش سطح ارتباطات و گسترش جرايد و مطبوعات، اين روند فرسايشي را تشديد مي‌کرد. از ويژگيهاي اين عصر شکل‌گيري حلقه‌هاي روشنفکري نظير لژهاي فرماسونري و فراموشي خانه و پيدايش فرقه‌هاي نوظهور بابيت و بهائيت است که اين‌ها نيز اقتدار و مشروعيت نظام موجود را به چالشي مضاعف مي‌کشيدند. در چنين شرايطي و با شکل‌گيري جنبش‌هاي اعتراضي سياسي و اجتماعي نظير نهضت تنباکو، ابعاد سياسي، اجتماعي و مردمي دين و اهميت ارتباط امت با روحانيت در مقابله با استبداد داخلي و استکبار خارجي بيشتر از گذشته بروز و ظهور يافت. (38) مبارزه ملاعلي کني با استبداد، تأثير نفوذ کلام وي در مردم و هيئت حاکمه وقت، رويارويي با فراماسونري و بنيان‌گذار آن ميرزا ملکم خان در ايران، تلاش براي لغو امتياز رويتر و کسب موفقيت در اين زمينه، در بستر چنين شرايطي قرار دارد. اعلام مرجعيت ملاعلمي کني و ورود وي به تهران را مي‌توان آغازي بر نقش‌آفريني اين شخصيت دانشمند در عرصه سياسي و اجتماعي ايران دانست. (39)
حاج ملاعلمي کني سرانجام صبح روز پنج شنبه 27 محرم سال 1306 ق در سن هشتاد و شش سالگي در تهران درگذشت و در يکشنبه اول صفر همان سال در جوار حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) مدفون شد. (40) مجلد الادباء ميرزا حيدرعلي طهراني در بيان ماده تاريخ وفات او سروده است:
سرود مرتجلاً مجد بهر تاريخش *** علي به نزد محمد بخلد کرد مقام (41)

3. آثار

ملاعلي کني در لغت، فقه، اصول، حديث، تفسير و علم رجال تبحر داشت. کتابخانه وي از کتابخانه‌هاي معروف دوران ناصري بود که پس از او در خانواده‌اش به جا مانده است. عمده‌ي تأليفات متعدد او عبارتند از:
در فقه: 1. ارشاد الامه: اين کتاب رساله‌ي علميه‌اش به زبان فارسي بوده که در دو جلد (طهارت و صلاه) به چاپ رسيده است؛ (42) 2. تلخيص المسائل : اين اثر متني در فقه بوده که به وسيله خود ايشان به نام «تحقيق الدلائل » شرح گرديده است؛ (43) 3. تحقيقي الدلائل في شرح تلخيص المسائل : تأليف اين اثر در سال 1259 به اتمام رسيده است (44) (شامل مباحث مستقلي چون کتاب البيع، کتاب الخيارات، کتاب القضاء و کتاب الشهادات)؛ (45) 4. حاشيه بر قواعد : قواعد الاحکام في مسائل الحلال و الحرام يکي از ارزشمند‌ترين و مشهور‌ترين کتاب‌هاي فقهي علامه حلي (726-648 ق) به شمار مي‌رود که از بدو تاليف تاکنون بارها مورد شرح، تعليقه و حاشيه قرار گرفته است. يکي از حواشي آن، حاشيه ملاعلي کني است؛ (46) 5. حاشيه بر جواهر الکلام.
در اصول: 1. رساله در اوامر ور نواهي؛ 2. رساله در مفاهيم؛ 3. رساله در استصحاب: اين اثر در سال 1244 ق و هنگام تحصيل در حوزه نجف تأليف شده است. (47)
در رجال: توضيح المقال في علم الدرايه و الرجال (48): اين کتاب يکي از برترين کتب رجالي شيعه است و بر يک مقدمه، سه باب و يک خاتمه به چاپ رسيده است. (49)
در علوم قرآني: ايضاح المشتباهات: اين کتاب در بيان و تفسير کلمات مشکل قرآن مجيد به نگارش درآمده است. (50)
در موعظه و ارشاد: مواعظ الحسنه. (51)

انديشه سياسي

عدالت و آزادي

1. عدالت

ملاعلي کني در مبحث فقهي قضا و قضاوت که ازمهم‌ترين مباحث ايشان است تعريفي فقهي از عدالت ارائه مي‌دهد و با اشاره به تعريف‌هاي علماي سلف و مشهورترين تعريف، آن را حالت و ملکه دروني انسان مي‌داند که لازمه‌اش دوري از گناهان کبيره است. البته او به تعريف‌هاي مختلف و موجود شرعي عدالت اشاره مي‌کند. (52) بخش ديگري از مباحث او در اين کتاب، به ذکر احاديث ائمه (عليهم السلام) در مورد عدالت اختصاص دارد که طي مباحث مورد استناد قرار او گرفته‌اند. (53) همچنين مباحثي در مورد مساوات مطرح مي‌کند (54) و بر مراجعه به فقهاي عادل و باتقوي در دوره‌ي غيبت تأکيد دارد. (55) بخش عمده‌ي موضوع اصلي کتاب مفصل تحقيق الدلائل ملاعلي بحث قضا و تقسيم و توزيع از منظر فقهي حقوقي است اما تمام مباحث در سرتاسر کتاب آميخته با بحث عدالت است، و اگر فرصت و امکان تحقيق و بازخواني اين کتاب از منظر عدالت فراهم آيد چه بسا مباحث منسجم و عميقي در باب عدالت قابل ارائه و استخراج باشد.
در يک مقياس عملي‌تر، ملاعلي کني در برابر حُکام زمان خويش، با رويکردي آسيب‌شناسانه به مقوله عدالت در نظام سياسي مي‌پردازد. وي بي‌توجهي يا کم‌توجهي به عدلت را در يک نظام سياسي، باعث نارضايتي طبقات مختلف مردم و نخبگان جامعه مي‌داند که به تدريج زمينه سقوط يک نظام سياسي را فرآهم مي‌آورد. مصداق اين برداشت را مي‌توان بارها در رفتار سياسي او مشاهده کرد. براي نمونه مي‌توان به پاسخ صريح و کوتاه او به ناصرالدين شاه در مورد بست‌نشيني اشاره کرد. ناصرالدين شاه به دليل ترس از رواج پديده اعتراضي بست‌نشيني (56) و با توجه به جايگاه بالاي ملاعلي کني، خطاب به وي نوشت: «شما رئيس علما هستيد حکم بدهيد به رفع بست‌نشيني و آن را مهمل گذاريد.» ملاعلمي کني در مقابل اين درخواست، چنين پاسخ داد: «گمانم اين است دولت باب عدالت را باز نمايد، تا جميع ابواب بسته شود». (57)
ملاعلي در تاريخ مبارزاتي خويش معتقد بود که در همه حوادث، ظلم و بيدادگري را نبايد تخريب مسجد براي احداث خيابان، آن هم پس از ناکامي عدهاي از روحانيون در منصرف ساختن شاه (58)، و برخوردهاي مکرر وي نسبت به ناصرالدين شاه دريافت. عملکرد ملاعلي کني باعث شده بود تا دايره‌ي نفوذ او شاه را در انجام تصميمات ظالمانه و مخالف منافع مردم محتاط کند. (59) به تعبيري، شاه هم سلطنت و هم حکومت را تا حدي منوط رضايت خاطر او مي‌دانست. (60)

2. آزادي

کلمه آزادي از جمله مفاهيمي است که در هر روزگاري موافقان و مخالفان خود را داشته است. در اين مورد برخلاف برداشت علامه محمد حسين نائيني که آزادي را «اصل مبارک حريّت» (61) مي‌داند، ملاعلي در واکنش به موج جليلي از تحولات و تغييرات که توسط ملکم و مستشارالدوله هدايت مي‌شد، در نامه‌اي خطاب به ناصرالدين شباه از عبارت «کلمه قبيحه آزادي» استفاده مي‌کند. به تعبير آجوداني، «تجدد» و «آزادي» از دوره‌ي سپهسالار با دو دشمن کهنه کار که ريشه در سنت داشت، روبه رو بود: درباريان و روحانيون. برجسته‌ترين روحاني اين عصر يعني ملاعلي کني، در نقد کارنامه صدرات مشيرالدوله، در مذمت تلاشي که براي «آزادي» آغاز شده بود (62) در نامه خويش مي‌نويسد:
«کلمه قبيحه آزادي... به ظاهر خيلي خوشي نماست و خوب، و در باطن سراپا عيب و نقص است. اين مسئله برخلاف جميع احکام رسل و اوصيا و سلاطين عظام و حکام والا مقام است. به اين جهت دولت را وداع تام و تمام نمودم، به واسطه اينکه اصل شرايع و اديان در هر زمان، خود قيد محکم، سخت و شديدي بوده و مي‌باشد که افراد، ارتکاب مناهي و محرمات ننمايند، و متعرض اموال و ناموس مردم نشوند،... بر خلاف مقاصد و انتظام دولت و سلطنت است که هرکس هرچه بخواهد بگويد و از طريق تقلب و فساد، نهب اموال نمايد و بگويد: آزادي است و شخص اول مملکت همه را آزاد کرده و در معني به حالت وحوش برگردانيده معلوم است نفوس، بالطبع طبيعت شيطاني، مايل به هوا و هوس و برآوردن مشتهيات خودند. همين مايه بينظمي و زيادي تاخت و تازشده و هيچ کس نمي‌تواند چاره کند. اين است که قاطبه‌ي علما و فضلا را به صدا در آورده، حکام و داروغه را خانه‌نشين و عاجز نموده». (63)
از توضيحات ملاعلي چنين برمي‌آيد که برداشتي خاص از آزادي، در بخشي از جامعه‌ي آن روز و از جمله براي ايشان، وجود داشته است. بر اساس اين برداشت، آزادي به مفهوم نوعي هرج ومرج و رها بودن از هر قيد و بندي از جمله قيدوبندهاي قانوني و مذهبي است، و اينکه هرکس مي‌تواند برخلاف عرف و هنجارهاي جامعه يا اعتقادات مذهبي مسلمان، به هر اقدامي دست بزند. البته چنين برداشتي چندان دور از واقعيت نبود چون در دوره پهلوي عملاً تحقق پيدا کرد که رواج پديده‌ي بي‌حجابي و بدتر از آن اجبار زنان بر بي‌حجاب شدن، رواج فروشگاه‌هاي مشروبات الکلي، تأسيس قمارخانه‌ها و مواردي از اين قبيل که برخلاف عرف و اعتقادات جامعه اسلامي بود، از مصاديق آن است. مخالفت بسياري از بزرگان از جمله ملاعلي کني با آزادي به اين دليل بود که از سويي چيستي، ابعاد و حدود و ثغور آزادي به معنايي که امروز وجود دارد و روشن شده وجود نداشت و افراد و گروه‌هاي مختلف اين بحث را مطرح کرده و به دنبال تلقي خود از آزادي بر اساس اهداف و اغراض خود بودند، و از سوي ديگر حکومت نيز اين توان و قابليت را نداشت بتواند اين تکاپوي آزاديخواهي را قاعده‌مند سازد يا ابعاد و مباني نظري آن روشن شود. از سوي ديگر ملاعلي، طبيعت و سرشت انسان را به ويژه در جامعه آن روز متمايل به هوي و هوس و برآوردن مشتهيات نفس مي‌دانست که نتيجه‌ي قرار گرفتن آن در بستر آزادي بدون چهارچوب و قواعد، بي‌نظمي و هرج ومرج را بيشتر دامن خواهد زد. (64)
همين‌طور که اشاره شد حاج ملاعلي با ارائه چهارچوبي براي آزادي، از عبارت «کلمه قبيحه آزادي» استفاده مي‌کند. وي در در نامه خويش در ارتباط با تعارض مرام فراموشي خانه با شريعت اسلام با در کنار هم آوردن دو کلمه «اختيار و آزادي»، چهارچوب حدود شرعي و تهديدهاي آخروي نشئت گرفته از آموزه‌هاي قرآن را براي تعيين مرزهاي آزادي مطرح مي‌سازد. تصور ملاعلي از آزادي اين بود که تحت حکم ديگري از جمله دين و قانون نباشيم و هر عملي را که بخواهيم انجام دهيم و اين را نه تنها مورد قبول نمي‌دانست بلکه منافي اساس خداوندي قلمداد مي‌کرد؛ بنابراين به نظر او پياده‌سازي اين شکل از آزادي، موجب اختلال در زندگي مردم شده و در نگاهي جامع‌تر باعث مي‌شود تا «امور دنيا مهمل و معطلي» بماند. (65) حاج ملاعلي در عين حال که آزادي را در معناي منفي‌اش، خارج از حدود الهي مي‌داند، در جاي ديگر تصاحب اموال مردم را توسط دولت با استدلال استفاده از حق آزادي خويش، برخلاف مقاصد و انتظام دولت و سلطنت، آن هم در يک نظام ديني برمي‌شمارد. (66) آجوداني بر اين باور است که شيوه‌ي استدلال و نظر حاج ملاعلي در مخالفت با «آزادي» همان شيوه‌اي است که بعدها شيخ فضل‌الله نوري در دوره مشروطيت، بر اساس همان نوع استدلال به جنگ با انديشه‌ي آزادي‌خواهي برخاست (67)؛ اما نکته‌اي که آجوداني و بسياري از نويسندگان از آن غفلت کرده‌اند اين است که اولاً بحث را از سطح الفاظ به عمق محتوا منتقل کنند و روشن سازند که نزاع بر سر چه مصاديق و محتوايي است. نه اينکه نزاع را بر سر واژه‌اي متمرکز سازند که هر کسي برداشت و تصور خاص خود را از آن دارد. ثانياً برخي از اين نويسندگان محترم در قرن بيست و يکم خود تصوير و تصوري از آزادي دارند، احتمالاً فکر مي‌کنند ملاعلي کني نيز حدود يکصد و پنجاه سال پيش نيز همين برداشت را داشت يا بايد مي‌داشت، آنگاه در مورد او قضاوت مي‌کنند.

دين و سياست

1. جايگاه دين

حاج ملاعلي کني براي دين در عرصه اجتماع و سياست جايگاه بالايي قائل بود. او معتقد است در شرايطي که قواعد ملل و جوامع بر اساس اصول غير اسلامي حاکم است مي‌توان از مکتبي هدفمند مبتني بر اصول و روش‌هاي کارآمد در امور سياسي و اجتماعي صحبت به ميان آورد، پيروي انسآن‌ها از احکام و قواعد اسلامي که لازمه آن تدين است ايجاب مي‌کند تا با توجه به نگرش مذهبي مبتني بر اسلام به عنوان دين زنده و پويا، به همه نيازهاي انسان در هر عصر و نسلي پاسخگو بود. در فحواي کلام و ديدگاه ملاعلي کني، مي‌توان توانمندي آموزه‌هاي اسلامي را ملاحظه کرد. از نظر او آموزه‌هاي اسلامي چنان کارآمد هستند که ما نيازي به محافل يا تجمع‌هايي مثل فراموش‌خانه نداريم، چراکه شعارهاي برآمده از فراموش‌خانه از جمله اخوت، جماعت و جمعيت و دفع ظلم و تعدي، به طور کامل‌تر بخشي از بايد‌ها و نبايدهاي موجود در آموزه‌هاي ديني اسلام است. (68)
روشن است که دليل بسياري از موضع‌گيري‌هاي منفي ملاعلمي کني در برابر شاه، و دخالت‌هاي بيگانگان، به خطر افتادن جايگاه دين در جامعه و کمرنگ شدن حضور آن است. از نمونه‌هاي بارز اين موضع گيري‌ها، نامه شديدالحن ملاعلي به ناصرالدين شاه در اعتراض به قرارداد رويتر است. ملاعلي کني در مقدمه نامه به ناصرالدين شاه، به حکومت دنيوي و معنوي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اشاره کرده و حکومت دنيوي را از شئون نبي اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) دانسته است. او همچنين اين هدف را در دوران زندگي ائمه معصومين (عليهم السلام) جاري و ساري ميداند. (69) به اعتقاد حاج ملاعلي، در عصر غيبت نيز پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي علما و سلاطين دو وظيفه‌ي جداگانه قائل شده است:
1. علماي اعلام را نايب پيامبران و مظهر علم ايشان و مأمور تکميل نفوس و تطهير اموال و انصاب مقرر مي‌داند که بايد به بيان طريق انبيا در معاملات و مناکحات و مانند آن بپردازند.
2. سلاطين اسلام را در هر عصري از اعصار مصدر و مظهر تنظيم امور عباد و رفع تقلب متقلبان و امنيت طرق و بلاد مقرر دانسته تا ايادي اقويا را از سر ضعف کوتاه فرمايند. (70) کني در ادامه، وظيفه علما را در برابر حکومت متذکر شده و معتقد است بر علما واجب است تا نسبت به اصلاح امور و امر به معروف و نهي از منکر بکوشند و مفاسد حکومت را گوشزد کنند.

2. ضرورت حفظ عزت دين

خداوند در قرآن عزت و بزرگي را ويژه‌ي خود، پيامبرش و گروندگان به دين مي‌داند. (71) فقهاي اسلام، با استناد به اين آيه و آيات ديگر نظير آيه نفي سبيل (72) و نيز حديث نبوي مبني بر اينکه اسلام برتر و بالاتر است و تحت سلطه قرار نمي‌گيرد. (73) همواره بر ضرورت حفظ عزت و شوکت دين تأکيد ورزيده‌اند. حاج ملاعلي کني نيز با احراز مقام زعامت و رياست ديني در تهران بر آن شد تا بر شوکت و اقتدار مسلمين بيفزايد. وي در زماني که کشورهاي استعمارگر ايران را محل استثمار خود قرار داده بودند با اقداماتي در جهت حفظ سيادت و شوکت مسلمانان، سعي کرد با راه انداختن مسئله جزيه‌گيري از غيرمسلمانان (يهود و نصاري) در تهران و ديگر اقدامات از اين قسم، بر عزت مسلمانان بيفزايد. وي در برابر نفوذ شرق و غرب در ايران اعم از روسيه و ساير کشورهاي اروپايي که در مقام استعمار و استثمار ايران بودند، ايستاد. مبارزه او با قرارداد رويتر و افرادي مانند ملکم‌خان در اين راستا قابل ارزيابي است. (74) ملاعلي صلاحيت ملکم را در تمشيت امور دولتي به شدت مورد انتقاد و انکار قرار مي‌دهد. به اعتقاد او، هر کسي ملکم را مصدر چنين اموري ساخته، خيانتي کلي به دين و دولت نموده است. پس از يادآوري پيشينه سوء ملکم، ملاعلي به قرارداد رويتر که عزت، شوکت و استقلال کشور را خدشه‌دار کرده اشاره مي‌کند و مي‌نويسد:
«از قرار مسموع (75) و مکتوب در عهدنامه، آنکه جميع خلق را مجبور بر تسليم اموال و املاک خود باشند از قبيل جنگل‌ها و معادن و قنوات، بلکه سلطان با اقتدار نيز در اين اجبار داخلي باشد که املاک خالصه زرخريد و معادن و رودخانه‌ها را بتوانند به اجبار ببرند به حدي که اگر پس از زماني دولت بخواهد رفع آن‌ها بکند جميع نقود (76) خزانه عامره (77) و نقود اجناس متداوله‌ي موجوده در دست رعايا، وفا به اداء تاوان (78) و زيان آن ننمايد». (79)
حاج ملاعلي کني، سپس اشکال اصلي قضيه قرارداد را متوجه شخصي شاه دانسته و اظهار مي‌دارد:
«گوينده را مي‌رسد که بگويد و بپرسد دولت را چه تسلط است بر املاک و اشجار و آب و اراضي رعايا که حتما بفروشند؟ گمان ندارم در شرع خود، بلکه ساير اديان تجويز اين قسم اجبارها شده باشد». (80)
نکته‌اي که در اينجا توسط ملاعلي مطرح مي‌شود، ناظر به مسئله‌اي فقهي است که برخي علماي سلف ايشان در نظريات فقهي خود بر آن بودند که سلاطين و حکام مالک الرقاب مردم نيستند بلکه مأذون و منصوب از ناحيه فقيه نايب الامامند، لذا ناصرالدين شاه را مورد نکوهش قرار مي‌دهد و عمل او را خلاف شرع اعلام مي‌کند.

3. حفظ جايگاه روحانيت

حاج ملاعلي کني موقعيت علمي و جايگاه معنوي دانشمندان ديني را بسيار محترم مي‌شمرد و به هر وسيله‌اي درصدد دعوت از آنان به منظور تدريس در مدرسه مروي بود تا با بهره جستن از توانايي‌ها و ذخائر گرانقدر ايشان، زمينه‌ي رشد و تربيت محصلان علوم ديني را فراهم سازد. هنگامي که آيت‌الله ميرزا ابوالقاسم کلانتري نويسنده کتاب مطارح‌الافطار (در علم اصول) از نجف به تهران مهاجرت کرد ملاعلي بي‌درنگ و با اصرار فراوان مسئوليت تدريس علوم حوزوي را در مدرسه مروي به عهده او گذاشت و طلاب را به درس او ترغيب کرد. (81) نمونه‌هاي فراواني از موضع گيري ملاعلي در مقابل شاه و دربار و به دفاع از مقدسات وجود دارد؛ از حاضرجوابي‌هاي او در مقابل کنايه‌هاي ناصرالدين شاه گرفته تا استقبال و تجليل از علمايي که به دستور شاه براي توبيخ به تهران فراخوانده شده‌اند. براي مثال، مشهور است که آيت‌الله شيخ جواد رشتي -شاگرد ميرزاي شيرازي- از کساني بود که در انجام فريضه امر به معروف و نهي از منکر بسيار تلاش مي‌کرد و از هيچ کس واهمه نداشت. ناصرالدين شاه زماني او را به همين علت از رشست به تهران طلبيد تا مجازاتش کند. همين که حاج ملاعلي کني از موضوع آگاه شد، به سرعت از شيخ جواد رشتي تجليل فراواني به عمل آورد. برخورد کني به گونه اي بود که شاه مجبور شد از شيخ جواد عذرخواهي کند و او را با کمال احترام به رشت بازگرداند. (82) زماني ديگر، ناصرالدين شاه در پي سخن‌چيني درباريان و آشفته شدن ذهنش نسبت به علما، آيت‌الله حاج ميرزا محمود طباطبايي (عموي آيت‌الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي) را از بروجرد به تهران احضار کرد تا از ايشان بازخواست به عمل اورد، آيت‌الله کني به محض اطلاع از موضوع دست به کار شد. او هرچند که در برخي از مسائل با آيت‌الله سيد محمد سنگلجي طباطبائي (مجتهد معروف تهران) اختلاف نظر داشت، ليکن براي خنثي ساختن فعاليت شاه، صبحگاهان، پس از اداي نماز به تنهايي به منزل سيد رفت و به ايشان گفت: «شاه، ميرزا محمود بروجردي را به مرکز طلبيده و ايشان را نيز تا کهريزک آورده‌اند، اکنون من براي استقبال و ديدار او به عبدالعظيم مي‌روم، شما خود دانيد». آيت‌الله سنگلجي هم به سوي ري حرکت کرد. خبر حرکت دو مجتهد بنام و بانفوذ پايتخت، در تهران شايع شد و مردم پس از اطلاع از ماجرا، مغازههاي خود را تعطيل کرده، با صلوات و دعا به سوي شهرري به راه افتادند. سيل عظيم جمعيت و صداي خروش آنان، به کاخ گلستان -محل استقرار ناصرالدين شاه- رسيد. شاه با تعجب و نگراني، انگيزه‌ي سروصداي مردم را از صدراعظم جويا شد و او نيز احضار ميرزا محمود بروجردي و رفتن آيت‌الله کني و آيت‌الله سنگلجي براي استقبال از او را يادآور شد. ناصرالدين شاه پس از شنيدن اين خبر، مضطرب شد و به صدراعظم گفت: به اتفاق همه وزرا به حضرت عبدالعظيم (عليه السلام) برو و سلام مرا به ميرزا محمود بروجردي برسان و خواسته‌هاي ايشان را گوش بده و در انجام آن نهايت کوشش و سعي را بنما. سپس ايشان را با احترام به بروجرد بازگرداند. (83)
همچنين زماني به دستور شاه، خياباني در حال احداث بود و مسجد کوچکي در مسير اين طرح قرار داشست. علما و مجتهدان تهران چون مخالفت خويش را بي‌نتيجه ديدند، تصميم گرفتند مسجد بزرگي جاي آن مسجد در مکاني ديگر بسازند. حاج ملاعلي کني چون از واقعه آگاه شد نامه‌اي براي شاه فرستاد و در آغاز نامه اين آيه را نوشت: «بسم الله الرحمن الرحيم ألَم ترکيف فعل ربک باصحاب الفيل». ناصرالدين شاه پس از ديدن نامه، از خراب کردن مسجد صرف نظر کرد و مسير خيابان را تغيير داد. حاجي با اين اقدام سريع، حفظ قداست و احترام مکان‌هاي مقدسي چون مساجد را به شاه گوشزد کرد و او را از تعدي و تجاوز به اين اماکن -به هر بهانه‌اي- برحذر داشت. (84) کردار مغاير با دين ناصرالدين شاه و همکاري او با بيگانگان باعث شده بود تا ملاعلي در مورد او بگويد: «او ناصرالدين [ياري کننده دين] نيست، بلکه ناصرالکفر است». (85) از مشخصه‌هاي ملاعلي کني در جايگاه يک مرجع ديني عصر ناصري رفع مظالم دولتيان از مردم است. چنان که به نقل از تکمله‌ي نجوم السماء چنين آمده است:
«ايشان (کني) نجاح و فلاح را در کسر سورت نائره بعضي از امراء ظالم دانسته رعيت را در ظلّ حمايت خويش کشيدند. اينک حکم محکم ايشان مشابهت ندارد از سلطان و شاهزادگان و امراء، کسي را جرئت آن نيست که بي‌اذن ايشان اقدام بر تکلم نمايند و يا بي مشورت ايشان اجراي مطلبي بنمايند». (86)

مواضع سياسي

1

1. مقابله با استعمار

در هجدهم جمادي الثاني 1289 قرارداد رويتر در تهران به امضاي ناصرالدين شباه رسيال که عملاً تسلط کامل اقتصادي و سياسي انگليس را بر سرتاسر ايران برقرار مي‌ساخت. حدود ده ماه پس از اين تاريخ، سفر اول شاه قاجار به فرنگ همراه با برخي درباريان از جمله سپهسالار انجام شد و در خلال اين سفر بود که مفاد قرارداد که تا آن روز مخفي نگه داشته شده بود، آشکار گرديد. پس از انتشار خبر امضاي اين قرارداد، حاج ملاعلي کني به عنوان يکي از اصلي‌ترين مخالفان آن، زبان به اعتراض گشود. (87) ملاعلي معتقد بود اجراي اين قرارداد باعث مي‌شود اروپاييان به ايران سرازير شده و تماميت ديني کشور را به مخاطره اندازند؛ (88) بنابراين در نامه‌اي خطاب به ناصرالدين شاه، خواستار لغو آن و عزل سپهسالار از مقام صدراعظمي شد. در بخشي از اين نامه آمده است:
«اعليحضرت شاهنشاهي را به باطن همان عنصري که محل و مظهر اقتدار و سلطنت ايشان مي‌باشد قسم مي‌دهم که اهتمام بر حفظ دين و دولت و دفع هر خائن از مملکت و ملت بفرماييد، به خصوص همين شخصي را که قرار راه آهن داده و عهدنامه آن را بر وفق صلاح دشمن دين و دولت نوشته بدون اينکه از عقلا و خيرخواهان دولت اجازت و مشورتي نمايد». (89)
ملاعلي در اين نامه همچنين مسئله راه آهن را مطرح کرد و بر اساس مباني و شرايط سياسي آن روز کشور، مخالفت خود را با اين پديده بيان داشت. وي در آن زمان چنين تشخيص مي‌داد که کشور ايران در آن شرايط به شدت ضربه‌پذير است. براي حکومتي که در قبال از دست دادن هرات و سرزمين‌هاي ماوراءالنهر هيچ واکنش مفيدي نشان نداده و پادشاه آن به جاي چاره‌انديشي براي مسائل و مصائب پيش آمده و جلوگيري از پايمال شدن حقوق ملي، راه اروپا و سير و سفر را پيش گرفته، احداث راه آهن به معناي هموار ساختن راه تجاوز جبهه غرب و سهل الوصول ساختن ورود قشون اجنبي به پايتخت، يا به تعبير ملاعلي، «ناگهان تهران را در قبضه توپ و تفنگ دشمن رها ساختن» است. نيم قرن پس از اين ديدگاه ملاعلي کني، با وقوع جنگ جهاني دوم و هجوم دولت‌هاي متفق به تهران و اشغال پايتخت از طريق همين خط آهن و از بين رفتن استقلال کشور، پيش‌بيني مطالب ملاعلي کني روشن شد.
در نهايت موضع‌گيري ملاعلي در مورد رويتر، خيزش و حرکت مردم پايتخت را به دنبال داشت. سيل خروشان ملت آماده عمل به دستور مرجع خويش شدند و براي انجام تکليف از هيچ گونه مجاهدت دريغ نداشتند. لغو امتياز و برکناري ميرزا حسين خان سپهسالار از صدر اعظمي دو خواست‌هاي بود که علما و مردم بر آن اصرار داشتند؛ بدان حد که پس از بازگشت ناصرالدين شاه از سفر اروپا و به محض پياده شدن از کشتي و ورود به بندر انزلي، استقبال‌کنندگان دربار، بيداري و خيزش مردم را گزارش داده، به او گفتند که اگر صدراعظم همراه شما وارد تهران شود، شورشي در پايتخت برپا خواهد شد. (90) کني به تعبيري صدراعظم را به کفر و زندقه منسوب و تکفير کرد تا ايشان در کنار مجتهدي ديگر چون سيد صالح عرب ضربه نهايي را وارد نمايد. (91) به اين سبب شاه در مرحله نخست سپهسالار را از مقام صدر اعظمي عزل کرد و او را در رشت گذاشت و خود رهسپار تهران شد و سپس در دهه آخر ماه رمضان 1290 ق بطلان و لغو قرارداد رويتر به طور رسمي اعلان شد.

2. مخالفت با فراماسونري

تشکيلات فراماسونري از نخستين پيامدهاي موج غرب گرايي و روشنفکري در ايران بود که به وسيله روشنفکراني همچون ميرزا ملکم‌خان (92) پديد آمد. ملکم در سال 1277 ق نخستين سازمان فراماسونري را در ايران به نام فراموش‌خانه بنيان گذاشت. گفته شده او همسويي و موافقت اجمالي ناصرالدين شاه را براي اين کار نيز به دست آورد بود. ملکم، برخي رجال سياسي ايران، شاهزاده‌ها و درباريان را به عضويت فراموش خانه درآورد و حتي برخي از مسيحيان و نيز دراويش، به جمع اين تشکيلات پيوستند. (93) در زماني که بحث فراموش‌خانه بسياري از افراد را به سمت و سوي شعارهاي ملکم کشانده بود و درست در زماني که حتي برخي شخصيت‌هاي مبارز چه به طور تصادفي و سياسي، يا از روي برنامه در کنار ملکم قرار داشتند، حاج ملاعلي کني غايت چنين تفکري را نامناسب مي‌ديد، او احتمالاً دريافته بود که رشد فراموش‌خانه‌ها و تربيت‌يافتگانش چه نتايج بدي را به بار خواهد آورد، از همان ابتدا با قاطعيت در جلوگيري از اين اقدام، سخت به فعاليت و تلاش پرداخت. (94) او در نامه‌اي خطاب به ناصرالدين شاه، اعطاي لقب به ملکم‌خان را اشتباهي نابخشودني و خيانتي بزرگ برشمرد:
«... همه ما دعاگويان بلکه عموم اهل ايمان عرض مي‌کنيم که شخصي ميرزا ملکم خان را ما دشمن دين و دولت دانسته‌ايم و به هيچ وجه صلاحيت وکالت از دولت و سلطنت و انتظام ملک و مملکت را ندارد که به خطاب و لقب نظام الملکي مخاطب و ملقب باشد و هرکس باعث اين امر شده، خيانت کلي به دين و دولت نموده که چنين دشمن جاني را مداخله در کارهاي بزرگ دولت داده است. مدت زماني نگذشته که در دارالخلافه ابراز شعبده‌هاي زياد نموده و مجلس فراموشي ترتيب داده بود و به اين تزوير و شعبده در خيال تصاحب ملک و دولت و اضمحلال مذهب و ملت بود...». (95)
حاج ملاعلي کني در اقدام ديگري، حکم به تکفير ماسون‌ها داد و حمله به مرکز آنان را رهبري کرد و مردم مسلمان نيز به دستور ايشان، فراموش‌خانه را به آتش کشيدند و شاه را وادار به تعطيل و انحلال آن کردند. (96)

3. مبارزه با استبداد

بسياري از مورخان تاريخ معاصر ايران بر اين نکته اشاره دارند که ناصرالدين شاه از عظمت و نفوذ حاج ملاعلي بيم و ملاحظه داشته و بارها به خانه او رفته است. اين امر حاکي از قدرت معنوي، نفوذ کلام، پيوند آن مرجع ديني با مردم است؛ ميرزا محمد مهدي لکهنوي مي‌نويسد:
«اينک حکم محکم ايشان مشابهت ندارد. از سلطان و شاهزادگان و امرا کسي را جرئت آن نيست که بي‌اذن ايشان اقدام بر تکلم نمايد و يا بي‌مسئوليت ايشان اجراي مطلبي بنمايد... حتي امراي عصر ناصرالدين شاه قاجار از وي خائف مي‌بودند و شاه مذکور مکرر به خانه‌اش به جهت ملاقات مي‌آمد». (97)
ملاعلي کني از لحاظ سياسي به نحوي رفتار مي‌کرد که توانست به رغم شرايط آن زمان و محدوديت امکانات علما در مقابل دستگاه حاکم، قاجارها را تحت فشار گذارد، اما خطر دو قدرت روس و انگليس و رقابت آن‌ها در ايران به اندازه‌اي بود که ايشان را به پيروي از سياستي خاص و گاهي نصيحت و تقويت دولت ايران در مقابل فشار آن دو قدرت خارجي وادار مي‌کرد و در همان حال ميکوشيد تا قدرت نظام سياسي را در مقابل شهروندان محدود و حتي الامکان از شهروندان، رفع ظلم نمايد و هرگاه اولياي امور و يا شخص ناصرالدين شاه به دليل اغفال يا تطميع، ثروت ملي را که در حقيقت بخشي از استقلال و حاکميت ايران محسوب مي شد به اجانب واگذار مي‌کرد، يکي از نخستين صداهاي اعتراض از آن ايشان بود. (98)

جمع‌بندي

آخوند حاج ملاعلي کني از روحانيان و مجتهدان پرنفوذ عصر ناصري است. نگاهي به مهم‌ترين موضع‌گيري‌هاي سياسي ايشان در مخالفت با قرارداد رويتر، مخالفت با فعاليت فراموشي خانه و نيز مخالفت با بسياري ديگر از اقدامات شاه و دربار نشان مي‌دهد که حفظ کيان و اعتلاي دين اسلام و استقلال ملي ايران، جلوگيري از نفوذ و سلطه اجانب بر دولت و ملت اسلامي، در کنار جلوگيري و تحديد ظلم دربار به مردم از مهمترين دغدغه‌هاي سياسي ايشان بوده است. او نسبت به نفوذ افراد متجدد و روشنفکران مخالف با دين در دستگاه قاجار، حساسيت بالايي به خرج داده و مخالفت‌هاي شديد او با ملکم‌خان و مشيرالدوله تأييدي بر اين مدعاست. ملاعلي، فقيهي شيعي است و انديشه و عمل او ريشه در فقه و کلام سياسي شيعه دارد، به طوري که قواعد فقه سياسي نظير قاعده نفي سبيل، قاعده حرمت تعاون بر اثم، قاعده تسلط و قاعده لا ضرر، و نيز قضايايي چون حسن ذاتي عدل و قبح ذاتي ظلم، از مهم‌ترين مستندات او براي موضع‌گيري در وقايع سياسي بوده‌اند. او فقها و پادشاهان مأذون ايشان در عصر غيبت را نسبت به حفظ اصل اسلام و کيان مسلمين مسئول دانسته و در اين زمينه، هم خود وارد عمل مي‌شد و هم بر اشتباهات و کم کاري‌هاي شاه اعتراض مي‌کرد. حکومت آرماني او، حکومت امام معصوم عادل است، اما بنا به ضرورت‌هاي عصر غيبت، حمايت او از اقتدار شاه در برابر نفوذ و تسلط بيگانگان، مصداقي از دفع افسد به فاسد است.

پي‌نوشت‌ها:

1- دانشيار دانشگاه تهران.
2- پژوهشگر پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري.
3- آبا و اجداد وي از اهالي شهرستان آمل بودند که از آن منطقه کوچ کرده و در کن مستقر شدند.
4- مرتضي الانصاري، زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، اهواز: بي‌نا، 1384 ق، ص 379؛ محمدباقرپوراميني، «آيت شجاعت»، در: گلشن ابرار، جمعي از پژوهشگران حوزه‌ي علميه‌ي قم، جلد اول، قم: نشر معروف، چاپ دوم، پاييز 1382 ش، صص 366-365.
5- ناصرالدين انصاري قمي، «آشنايي با دانشوران: گذري بر زندگاني آيت‌الله العظمي حاج ملاعلي کني»، مجله مشکوه، مشهد: بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي، شماره 40، پاييز 1372 ش، ص 79؛ م. جرفادقاني، علماي بزرگ شيعه از کليني تا خميني، قم: انتشارات معارف اسلامي، چاپ اول، مهرماه 1364 ش، صص 289-288.
6- ميرزا محمدعلي حبيب‌آبادي، مکارم الآثار در احوال رجال دوره قاجار، اصفهان: انتشارات ثقفي، بي‌تا، ج 3، ص 696.
7- ر. ک.، مجيد آژده، «مدرسه مروي، اساتيد و متوليان آن»، اطلاعات حکمت و معرفت، تهران: شرکت ايران چاپ (مؤسسه اطلاعات)، سال چهارم، ش 12، اسفند 1388 ش، صص 63-61.
8- اين شهر در نيمه اول قرن سيزدهم يکي از مراکز علمي شيعه و مجمع دانشمندان، مجتهدان و طلاب به شمار مي‌رفت و به «دارالعلم» مشهور بود. ر. ک.، سيد مصلح الدين مهدوي، بيان سبل الهدايه في ذکر اعقاب صاحب الهدايه، يا تاريخ عذمي و اجتماعي اصفهان در دو قرن اخير، بي‌جا: نشر الهدايه، ج 1، 1367 ش، ص 138؛ منوچهر صدوقي، تاريخ حکما و عرفاي متأخر بر صدرالمتألهين، تهران: انجمن اسلامي حکمت و فلسفه ايران، 1401 ق / 1359 ش، ص 33.
9- محمد حرزالدين نجفي، معارف الرجال في تراجم العلماء و ادباء، قم: انتشارات مرعشي، ج 2، چاپ دوم، 1412 ق، ص 113؛ محمد شريف رازي، گنجينه دانشمندان، تهران: چاپخانه اسلاميه، جلد چهارم، 1353 ش، ص 633.
10- آقا بزرگ طهراني، نقباء البشر في القرن الرابع بعد العشر، مشهد: نشر مرتضي، بي‌تا، ج 3، ص 1504؛ مرتضي الانصاري، پيشين، ص 379؛ محمد تنکابني، قصصالعلماء، طهران: کتابفروشي اسلاميه، بي‌تا، ص 122.
11- تدبير و سياست اين استاد براي همگان زبانزد بود. وي چهره زيباي ابعاد سياسي و اجتماعي دين را براي اين شاگرد بااستعداد (ملاعلي کني) به نمايش گذاشت.
12- محمد حرزالدين نجفي، پيشين، ص 113.
13- همان.
14- ميرزا محمدعلي حبيب آبادي، پيشين، ص 696.
15- جمعي از پژوهشگران حوزه‌ي علميه‌ي قم، پيشين، ص 226.
16- همان؛ محمدمهدي الموسوي الاصفهاني الکاظمي، احسن الوديعه، چاپ سنگي، بغداد: مطبعه النجاح، بي‌تا، ص 102.
17- علي واعظ خياباني تبريزي، علماي معاصرين، به تصحيح: عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، قم: دفتر نشر نويد اسلام، چاپ اول، بهار 1382 ش، ص 56.
18- محمدحسن رجبي، علماي مجاهد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، پاييز 1382 ش، ص 400.
19- ناصرالدين انصاري قمي، پيشين، ص 81.
20- جمعي از پژوهشگران حوزه‌ي علميه‌ي قم، پيشين، ص 267.
21- عبدالله الموسوي الجزايزي التستري، الاجازه الکبيره، مع مقدمه: المرعشي النجفي، تحقيق: محمد السماي الحائري، اشراف: سيد محمود المرعشي، قم: مکتبه آيت الله المرعشي العامه، 1409 ق/1367 ش، ص 416.
22- ر. ک.، مرتضي انصاري، پيشين، ص 398.
23- محمد شريف رازي، اختران فروزان ري و طهران، يا تذکره المقابر في احوال المفاخر، اصفهان: مکتبه الزهراء، 1373 ش، ص 220.
24- همان، ص 411.
25- ر. ک.، مرتضي انصاري، پيشين، ص 398.
26- ميرخلف زاده به نقل از عدهاي از ثقات نقل کرده است که: شيخ علي کني و شيخ ملاعلي خليلي و شيخ عبدالحسين تهراني (صاحب طبقات و الذريعه...) در نجف يک جا با هم درس مي‌خواندند و هر سه نفر در شدت فقر در تهيدستي به سر مي‌بردند و با کمال عسرت و سختي تحصيل علم مي‌کردند. يک روز هوس کردند که يک وعده غذاي پخته تهيه کنند. مقداري برنج تهيه کرده و پختند ولي نتوانستند روغن فراهم کنند. ناچار از چربي روغن چراغ استفاده کردند و چون بدمزه شد بعضي اصلاً نتوانستند بخورند و بعضي از شدت گرسنگي خوردند و به اين سختي‌ها چندين سال صبر کردند و درس خواندند که در آخر هرکدام به مقامي عالي و به کمال غني و بي‌نيازي نايل شدند و هرکدام در محلي مرجعي شدند؛ همچنان که معروف است کني و شيخ عبدالحسين تهراني به تهران مراجعت کرده و در ميان مردم معزز و محترم بودند. علي ميرخلف زاده، داستان‌هايي از فقرايي که عالم شدند، اصفهان: مؤسسه تحقيقات و نشر معارف أهل البيت (عليهم السلام)، ص 14، در:
http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/34864.
27- مرحوم حرزالدين نيز مي‌نويسد: سيره‌ي نيکوي وي در رد خيرات و صدقات به فقرا بود. محمد حرزالدين نجفي، پيشين، ص 112.
28- آقا بزرگ طهراني، پيشين، ج 3، ص 1505.
29- سيد علي اصغر چاپلقي بروجردي، طرائف المقال في معرفه طبقات الرجال، قم: انتشارات آيت الله مرعشي، 1412 ق، ص 375.
30- علي اکبر دهخدا، نامه‌هاي سياسي دهخدا، به کوشش: ايرج افشار، تهران: روزبهان، 1358 ش، ص 103.
31- محمد علي قورخانچي، نخبه سيفيه، به کوشش: منصوره اتحاديه (نظام مافي) و سيروس سعدونديان، تهران: نشر تاريخ ايران، 1360 ش، ص 65.
32- مرتضي انصاري، زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، قم: فارسي الحجاز، 1384، ص 489.
33- آيت الله نجفي مرعشي (ره) مي‌گويد: «در باب املاک و در باب خريد و فروش و اجاره، اگر صاحبان اين کاغذها مي‌خواستند کاغذهايشان معتبر شود در همه دوائر به مهر حاجي مي‌رساندند. خطا از مهر اين مرد ديده نشد؛ با اينکه به منزله محضرخانه‌هاي اين دوره (دفتر رسمي اسناد) بود تمام کاغذها را از تهران، اطراف تهران، بلکه از خراسان، شيراز و اصفهان براي محکمي و اعتبار مهر حاجي مي‌فرستادند». ناصرالدين انصاري قمي، پيشين، ص 86.
34- محمدباقر پوراميني، ملاعلي کني (مرزبان دين)، قم: دارالحديث، 1379 ش، صص 66-64.
35- محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، چاپ سنگي، طهران: کتابخانه سنايي، 1306 ق، ص 138؛ محمد تنکابني، پيشين، ص 122.
36- ناصرالدين انصاري قمي، پيشين، ص 81؛ م. جرفادقاني، پيشين، ص 289.
37- ساموئل گرين ويلر بنجامين، ايران و ايرانيان، تهران: نشر گل بانک، 1363 ش، ص 499.
38- محمدباقر پوراميني، ملاعلي کني (مرزبان دين)، پيشين، ص 54.
39- ايستادگي‌هاي ملاعلي در برابر ناصرالدين شاه از حمايت علماي نجف، به ويژه شيخ انصاري برخوردار بود. ر. ک.، مرتضي الانصاري، زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، چاپ اهواز، پيشين، ص 380.
40- محمد حسن رجبي، پيشين، ص 402؛ محمدمهدي الموسوي الاصفهاني الکاظمي، پيشين، ص ص 102-100؛ محمدحسن اعتمادالسلطنه، پيشين، ص 138؛ ملاعلي واعظ خياباني تبريزي، علماي معاصر، به همت و نفقه: محمدباقر آقا خوئي کلکته‌چي، چاپ سنگي، طهران: کتابفروشي اسلاميه، 1366 ش، ص 25؛ جمعي از پژوهشگران حوزه‌ي علميه‌ي قم، پيشين، ص 372.
41- محمد مهدي الموسوي الاصفهاني الکاظمي، همان، ص 104.
42- آقا بزرگ طهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت: دارالاضواء، 1403 ق، ج 11، ص 57؛ آقا بزرگ طهراني، نقباء البشر، پيشين، ج 4، ص 1505.
43- آقا بزرگ طهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، همان، ج 4، ص 427.
44- همان، ج 3، صص 483-482.
45- آقا بزرگ طهراني درباره چهار کتاب فوق مي‌نويسد: «اين کتاب‌ها به اتفاق تمام فقها و علماء دقيق‌تر و متين‌تر از جواهرالکلام و آکنده از تحقيقات است و در سراسر آن موشکافي‌هايي است که انديشه‌ي هيچ فقيهي به سوي آن نمي‌پويد». ر.ک.، آقا بزرگ طهراني، نقباء البشر، پيشين، ج 4، ص 1506.
46- سيد علي‌اصغر چاپلقي بروجردي، پيشين، ج 2، ص 375.
47- آقا بزرگ طهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، پيشين، ج 9، ص 58، ش 295.
48- اين اثر را علامه شيخ آقا بزرگ تهراني تکميل نموده و نام و اثر ششصد نفر از اساتيد فن رجال و تراجم را در کتاب مصفي المقال في مصنفي علم الرجال اورده است. همان، ج 4، صص 499-498.
49- همان.
50- ميرزا محمدعلي مدرسي خياباني، ريحانه الادب في تراجم المعروفين بالکني و اللقب، تهران: انتشارات علمي، بي‌تا، ج 3، ص 392.
51- همان؛ سيد علي‌اصغر چاپلقي بروجردي، پيشين، ج 2، ص 375؛ آقابزرگ طهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، پيشين، ج 11، ص 57، ج 3، ص 392، ج 4، صص 427 و 498.
52- ملاعلي الکني، تحقيق الدلائل في شرح تلخيص المسائل، چاپ سنگي، قم: کتابخانه‌ي مدرسه فيضيه، 1302 ق، ص 271.
53- همان، ص 52.
54- همان، صص 34-32.
55- همان، ص 50.
56- پديده بست‌نشيني شيوه‌اي بود که در اثر نارضايتي اقشار مردم به جهت دادخواهي در مکان‌هاي خاص (مساجد، منازل علما و مجتهدين، امامزادگان و...) بست مي‌نشستند و خارج شدن از اين وضعيت را منوط به رسيدگي به درخواستشان مي‌کردند. ر. ک.،‌هادي خوش افتخار، «بست و بست‌نشيني در دوره قاجار»، مجله تاريخ پژوهي، بهار و تابستان 1384 ش، شماره 22 و 23، صص 46-33.
57- محمدعلي همايون (کاتوزيان)، مشاهدات و تحليل اجتماعي و سياسي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: انتشار، 1379 ش، صص 190-184.
58- ‌هادي الحسيني الخراساني الحائري، معجزات و کرامات ائمه اطهار، قم: داوري، 1417 ق/ 1375 ش، ج 1، ص 85.
59- همان، ص 16.
60- ناصرالدين انصاري قمي، پيشين، ص 78.
61- محمد حسين ناييني، تنبيه الامه و تنزيه المله يا حکومت از نظر اسلام، مقدمه و پا صفحه و توضيحات به قلم: سيد محمود طالقاني، تهران: انتشار، 1358 ش.
62- ماشاءالله آجوداني، مشروطه ايراني، تهران: نشر اختران، چاپ ششم، زمستان 1384 ش، ص 250.
63- ابراهيم تيموري، عصر بي‌خبري يا تاريخ امتيازات، تهران: اقبال، 1332 ش، صص 126-124؛ فريدون آدميت، انديشه ترقي و حکومت قانون در عصر سپهسالار، تهران: خوارزمي، چاپ دوم، 1356 ش، ص 200.
64- ابراهيم تيموري، همان.
65- فريدون آدميت، پيشين، صص 74-73.
66- ابراهيم تيموري، پيشين، صص 126-124.
67- ماشاءالله آجوداني، پيشين، ص 250.
68- فريدون آدميت، پيشين، صص 74-73.
69- ابراهيم تيموري، پيشين، صص 126-124.
70- همان؛ محمدحسن رجبي و فاطمه رويا پوراميد (تحقيق و تدوين)، مکتوبات و بيانات سياسي و اجتماعي علماي شيعه، تهران: نشر ني، جلد اول، چاپ اول، 1384 ش.
71- ولله العزه و لرسوله و للمومنين. منافقون (63): 8.
72- و لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلاً، نساء (4): 141.
73- الاسلام يعلو و لا يعلي عليه؛ محمدبن الحسن الحرالعاملي، تفصيل رسائل الشيعه، قم: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1414 ق، ج 26، ص 14؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1403 ق، ج 39، ص 47.
74- ناصرالدين انصاري قمي، پيشين، صص 91-90.
75- شنيده شده.
76- جمع نقد: پول‌ها.
77- خزانه‌ي عامره: خزانه آبادشاهي.
78- غرامت، جريمه.
79- ناصرالدين انصاري قمي، پيشين، صص 91-90.
80- همان.
81- محمد شريف رازي، اختران فروزان ري و تهران، پيشين، ص 220.
82- محمدباقر پوراميني، ملاعلي کني (مرزبان دين)، پيشين، صص 93-92.
83- همان، صص 94-93.
84- همان، ص 91.
85- همان، ص 92.
86- ميرزا محمد مهدي بن ميرزا محمدعلي کشميري لکهنوي، تکملة نجوم السماء، قم: بصيرتي، 1397 ق، ج 2، ص 23.
87- جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمه‌ي احمد تدين، تهران: مؤسسه‌ي خدمات فرهنگي رسا، چاپ پنجم، 1383 ش، ص 249.
88- محمدباقر پوراميني، «آيت شجاعت»، پيشين، ص 371.
89- ابراهيم تيموري، پيشين، ص 125.
90- حامد الگار، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت، ترجمه ابوالقاسم سري، تهران: انتشارات توس، 1359 ش، ص 248.
91- ماشاءالله آجوداني، پيشين، ص 234.
92- ر. ک.، محمد محيط طباطبايي، مجموعه آثار ميرزا ملکم‌خان، تهران: کتابخانه دانش، 1327 ش.
93- محمدباقر پوراميني، ملاعلي کني (مرزبان دين)، پيشين، صص 106-99.
94- موسي نجفي اصفهاني، «مبارزات روحانيت و مرجعيت شيعه»، نور علم، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دوره دوم، شماره دهم، مرداد 1366 ش، صص 73-72؛ محمدباقر پوراميني، «آيت شجاعت»، پيشين، ص 370.
95- ابرهيم تيموري، پيشين، ص 42.
96- محمدباقر پوراميني، ملاعلي کني (مرزبان دين)، پيشين، ص 105.
97- همان، صص 89-88.
98- موسي نجفي اصفهاني، پيشين، صص 66-65.

منابع تحقيق :
آجوداني، ماشاءالله، مشروطه ايراني، تهران: نشر اختران، چاپ ششم، زمستان 1384 ش.
آدميت، فريدون، انديشه ترقي و حکومت قانون در عصر سپهسالار، تهران: خوارزمي، چاپ دوم، 1356 ش.
آژده، مجيد، «مدرسه مروي، اساتيد و متوليان آن»، اطلاعات حکمت و معرفت، تهران: شرکت ايران چاپ (مؤسسه‌ي اطلاعات)، سال چهارم، ش 12، اسفند 1388 ش.
اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان، المآثر و الآثار، چاپ سنگي، طهران: کتابخانه سنايي، 1306 ق.
الموسوي الجزايزي التستري، عبدالله، الاجازه الکبيره، مع مقدمه: المرعشي النجفي، تحقيق: محمد السماي الحائري، اشراف: سيد محمود المرعشي، قم: مکتبه آيت الله المرعشي العامه، 1409 ق/1367 ش.
انصاري قمي، ناصرالدين، «آشنايي با دانشوران: گذري بر زندگاني آيت‌الله العظمي حاج ملاعلي کني»، مجله مشکوه، مشهد: بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي، شماره 40 ، پاييز 1372 ش.
الانصاري، مرتضي، زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، اهواز: بي‌نا، 1384 ق.
انصاري، مرتضي، زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، قم: فارسي الحجاز، 1384.
پوراميني، محمدباقر، «آيت شجاعت»، در: جمعي از پژوهشگران حوزه‌ي علميه‌ي قم، گلشن ابرار، جلد اول، قم: نشر معروف، چاپ دوم، پاييز 1382 ش.
پوراميني، محمدباقر، ملاعلي کني (مرزبان دين)، قم: دارالحديث، 1379 ش.
تنکابني، محمد، قصص‌العلماء، طهران: کتابفروشي اسلاميه، بي‌تا. تيموري، ابراهيم، عصر بي‌خبري يا تاريخ امتيازات، تهران: اقبال، 1332 ش.
جرفادقاني، م.، علماي بزرگ شيعه از کليني تا خميني، قم: انتشارات معارف اسلامي، چاپ اول، مهرماه 1364 ق.
چاپلقي بروجردي، سيد علي اصغر، طرائف المقال في معرفه طبقات الرجال، قم: انتشارات آيت الله مرعشي، 1412 ق.
حبيب آبادي، ميرزا محمدعلي، مکارم آلاثار در احوال رجال دوره قاجار، اصفهان: انتشارات ثقفي، بي‌تا.
الحر العاملي، محمدبن الحسن، تفصيل رسائل الشيعه، قم: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1414 ق.
حرزالدين نجفي، محمد، معارف الرجال في تراجم العلما و ادبا، قم: انتشارات مرعشي، چاپ دوم، 1412 ق.
الحسيني الخراساني الحائري،‌هادي، معجزات و کرامات ائمه اطهار، قم: داوري، 1417 ق/ 1375 ش.
خوشي افتخار،‌هادي، «بست و بست‌نشيني در دوره قاجار»، مجله تاريخ پژوهي، شماره 22 و 23، بهار تابستان 1384.
دهخدا، علي اکبر، نامه‌هاي سياسي دهخدا، به کوشش: ايرج افشار، تهران: روزبهان، 1358 ش.
رجبي، محمد حسن و فاطمه رويا پوراميد (تحقيق و تدوين)، مکتوبات و بيانات سياسي و اجتماعي علماي شيعه، تهران: نشر ني، جلد اول، چاپ اول، 1384 ش.
رجبي، محمد حسن، علماي مجاهد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، پاييز 1382.
شريف رازي، محمد ، اختران فروزان ري و طهران، يا تذکره المقابر في احوال المفاخر، اصفهان: مکتبه الزهراء، 1373 ش.
شريف رازي، محمد، گنجينه دانشمندان، تهران: چاپخانه اسلاميه، جلد چهارم، 1353 ش.
صدوقي، منوچهر، تاريخ حکما و عرفا متأخر بر صدرالمتألهين، تهران: انجمن اسلامي حکمت و فلسفه ايران، 1401 ق / 1359 ش.
طهراني، آقا بزرگ، الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت: دارالاضواء، 1403 ق.
طهراني، آقا بزرگ، نقباء البشر في القرن الرابع بعد العشر، مشهد: نشر مرتضي، بي‌تا.
فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه‌ي احمد تدين، تهران: مؤسسه‌ي خدمات فرهنگي رسا، چاپ پنجم، 1383 ش.
قورخانچي، محمدعلي، نخبه سيفيه، به کوشش: منصوره اتحاديه (نظام مافي) و سيروس سعدونديان، تهران: نشر تاريخ ايران، 1360 ش.
کشميري لکهنوي، ميرزا محمد مهدي بن ميرزا محمد علي، تکمله‌ي نجوم السماء، قم: بصيرتي، 1397 ق.
الکني، ملاعلي، تحقيق الدلائل في شرح تلخيص المسائل، چاپ سنگي، قم: کتابخانه‌ي مدرسه فيضيه، 1302 ق.
الگار، حامد، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت، ترجمه ابوالقاسم سري، تهران: انتشارات توسي، 1359 ش.
گرين ويلر بنجامين، ساموئل، ايران و ايرانيان، تهران: نشر گل بانگ، 1363 ش.
المجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت : دار احياء التراث العربي، 1403 ق.
محيط طباطبايي، محمد، مجموعه آثار ميرزا ملکم‌خان، تهران: کتابخانه دانش، 1327 ش.
مدرسي خياباني، ميرزا محمد علي، ريحانه الادب في تراجم المعروفين بالکني و اللقب، تهران: انتشارات علمي، بي‌تا.
مهدوي، سيد مصلح الدين، بيان سبل الهدايه في ذکر اعقاب صاحب الهدايه، يا تاريخ علمي و اجتماعي اصفهان در دو قرن اخير، بي‌جا: نشر الهدايه، 1367 ش.
الموسوي الاصفهاني الکاظمي، محمدمهدي، احسن الوديعه، چاپ سنگي، بغداد: مطبعه النجاح، بي‌تا.
ميرخلف‌زاده، علي، داستان‌هايي از فقرايي که عالم شدند، اصفهان: مؤسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (عليهم السلام) (نسخه الکترونيکي)، در:
http://lib. ahlolbait. ir/parvan/resource/34864.
ناييني، محمد حسين، تنبيه الامه و تنزيه المله يا حکومت از نظر اسلام، مقدمه و پا صفحه و توضيحات به قلم: سيد محمود طالقاني، تهران: انتشار، 1358 ش.
نجفي اصفهاني، موسي، «مبارزات روحانيت و مرجعيت شيعه»، نور علم، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دوره دوم، شماره دهم، مرداد 1366 ش.
همايون (کاتوزيان)، محمدعلي، مشاهدات و تحليل اجتماعي و سياسي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: انتشار، 1379 ش.
واعظ خياباني تبريزي، علي، علماي معاصرين، به تصحيح: عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، قم: دفتر نشر نويد اسلام، چاپ اول، بهار 1382 ش.
واعظ خياباني تبريزي، ملاعلي، عُلماي معاصر، به همت و نفقه: محمدباقر آقا خوئي کلکته‌چي، چاپ سنگي، طهران: کتابفروشي اسلاميه، 1366 ش.


منبع مقاله :
عليخاني، علي اکبر؛ (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد هشتم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.