نويسنده: علي شيرازي
يكي از زنان نمونه، مؤمنه و صابر، آسيه است.
وي، كه دختر مزاحم و همسر فرعون است، در ميان زرق و برق و تجملات زندگي ميكرد، ولي هرگز تسليم هواي نفس نگرديد و با ايماني محكم به پروردگار، مدافعي حقيقي براي حضرت موسي (عليه السلام) در بارگاه فرعون بود.
آسيه، در همان دوران كودكي، حضرت موسي (عليه السلام) را از آب گرفت و بهتر از مادر، از وي پرستاري كرد و هرگز اجازه نداد به حضرتش آسيبي برسد.
هنگامي كه حادثهي دلخراش همسر و بچههاي حزبيل به وقوع پيوست، خداوند عروج عارفانهي آن زن پارسا و قهرمان را به ديد آسيه گذاشت و ايمان آسيه از آن صحنه، قويتر شد. (1)
وي پس از آن ماجرا، در عالمي از نيايش و راز و نياز با خداي خود بود كه فرعون بر او وارد شد و ايمان مخفي آسيه بر طاغوت زمان آشكار شد.
آسيه در آن روز، مُهر سكوت را شكست، در مقابل فرعون ايستاد و با كمال قاطعيت گفت: «اي فرعون! تا به كي در خواب غفلت فرو رفتهاي و ميخواهي بندگان خاص خداوند را در ميان آتش بسوزاني؟! نميداني كه همسر حزبيل در چه جايگاهي وارد شد!»
فرعون گفت: «مگر تو هم در مورد خدايي من شك داري؟»
آسيه گفت: « مگر من به خدايي تو اعتقاد داشتم؟ من از روزي كه موسي (عليه السلام) را از رود نيل گرفتم به پيامبري او معتقد شدم!» (2)
فرعون ابتدا سعي كرد او را با زبان خوش گمراه سازد، ولي نتيجهاي نگرفت؛ پس با ارعاب و تهديد وارد شد و با خشم فرياد زد: « اي آسيه! تو را به گونهاي بكشم كه هيچ كس را تا به حال آن گونه نكشتهام!»
سپس مادر آسيه را احضار و به او گوشزد كرد: «دخترت مانند آن زن آرايشگر (همسر حزبيل) ديوانه شده است، يا بايد به پروردگار موسي كافر شود و يا دستور ميدهم كه او را بكشند.»
مادر آسيه دخترش را به گوشهاي برد و به همراهي با فرعون ترغيب كرد.
آسيه گفت: «هرگز به خداي موسي كافر نخواهم شد.»
فرعون دستور داد مردم را جمع كردند و آن گاه به دستور او آسيه را به زمين خواباندند و دست و پايش را به چهار ميخ بستند و سنگ بزرگي بر روي سينهاش قرار دادند. (3)
آسيه در آن حال سخت، الله، الله ميگفت و با خدايش مناجات پرمعنايي داشت و نجوا ميكرد: «ربِّ ابنِ لي عندكَ بيتاً في الجنّةِ و نجِّني من فرعونَ و عمَله و نجِّني من القومِ الظّالمين» (4)؛ پروردگارا! در بهشت نزد خودت خانهاي برايم بناكن! و مرا از دست فرعون و عملش نجات بخش و مرا از گروه ستمكاران رهايي ده.
خداوند در اين لحظه، پرده از چشم آسيه برداشت و مقام وي را به او نشان داد. آسيه خوشحال و خندان شد.
فرعون با كمال تعجب گفت: «همسرم ديوانه شده است! در ميان اين همه سختي و شكنجه ميخندد!»
آسيه گفت: «به خدا سوگند! ديوانه نشدهام، اكنون شاهد و ناظر جايگاهي هستم كه در بهشت برايم مهيا كردهاند.»
در همين حال، آسيه به ديدار حق شتافت و نداي پروردگارش را لبيك گفت. (5)
پينوشتها:
1. كامل ابن اثير، ج1، ص 71.
2. بحارالانوار، ج13، ص 165.
3. مجمع البيان، ج10، ص 319.
4. تحريم (66) آيهي 11.
5. كامل ابن اثير، ج1، ص 71.
شيرازي، علي؛ (1394)؛ زنان نمونه، قم: مؤسسه بوستان كتاب (مركز چاپ و نشر تبليغات اسلامي)، چاپ هشتم.