1344-1268 ش / 1385-1306 ق / 1965-1889 م

اندیشه سیاسی محمد البشیر الابراهیمی

محمد البشیر الابراهیمی مشهور به امام دوم الجزایر یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های مبارز، اصلاح‌طلب و اسلام‌گرای الجزایر به شمار می‌آید. وی نقش زیادی در تأسیس جمعیت العلماء الجزایر داشت و پس از فوت
سه‌شنبه، 11 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اندیشه سیاسی محمد البشیر الابراهیمی
 اندیشه سیاسی محمد البشیر الابراهیمی

نویسندگان:
محمد مالکی (1)
منار ابراهیمی (2)

 
 

مقدمه

محمد البشیر الابراهیمی مشهور به امام دوم الجزایر یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های مبارز، اصلاح‌طلب و اسلام‌گرای الجزایر به شمار می‌آید. وی نقش زیادی در تأسیس جمعیت العلماء الجزایر داشت و پس از فوت عبدالحمید بن بادیس به عنوان جانشین وی ریاست این جمعیت را برعهده گرفت. الابراهیمی از طریق این جمعیت فعالیت‌های چشمگیر و مثمر ثمری در جهت مبارزه با استعمارگران فرانسوی و استقلال الجزایر داشت. وی نشریه البصائر را منتشر می‌کرد که به عنوان ارگان جمعیت العلماء عمل می‌کرد. الابراهیمی نظرات و دیدگاه‌های عمده خود درباره مسائل سیاسی روز را در این نشریه منتشر می‌ساخت. وی از جمله اصلاح‌طلبان اسلامی به شمار می‌آید که به همراه ابن بادیس قدم در راه سید جمال‌الدین اسدآبادی و محمد عبده نهاد و مباحث سیاسی را با دید اسلام‌گرایانه معتدل مورد بررسی قرار داد.

شرح حال

1. زندگی

محمد البشیر الابراهیمی در 14 ژوئن 1889 در روستای قصر الطیر در حومه شهر راس الوادی واقع در شرق الجزایر چشم به جهان گشود. خانواده او در الجزایر به مدت پنج قرن مشهور به کسب علم و دانش بود و او توانست در چنین خانواده‌ای و تحت نظر پدر و عموی خود مکی الابراهیمی به تعلیم و تعلم بپردازد. او پس از حفظ قرآن کریم در نه سالگی به یادگیری متون فقهی، زبان و علم صرف و نحو و نیز قرائت دیوان اشعار شاعران شرق و غرب روی آورد. (3) پدر وی از ملی‌گرایان مبارز بر ضد استعمار فرانسه بود که توسط فرانسوی‌ها به مدینه منوره تبعید شد. محمد البشیر از همان زمان و از آن زمان تحت سرپرستی عموی خود محمد المکی الابراهیمی قرار گرفت. (4) البشیر از هوش بالایی برخوردار بود و از چهارده سالگی به عنوان جانشین عموی خود، به طلاب درس می‌داد. وی پس از گذراندن تحصیلات خود در الجزایر و نشان دادن نبوغ زیاد در این زمینه در 1911 میلادی زمانی که بیست و یک ساله بود، جهت ادامه تحصیلات عازم مدینه منوره شد. (5)
ابراهیمی در مدینه منوره از محضر علما، ادبا و شعرا استفاده کرد و «علوم تفسیر، حدیث، فقه، ترجمه، انساب اعراب و ادب و دیوان‌های شعری آنان و نیز منطق و حکمت شرق و اصول زبان و ادبیات» (6) را آموخت. مدتی بعد در حرم نبوی به تدریس طلاب پرداخت. در موسم حج سال 1913 (7) با عبدالحمید ابن بادیس مبارزه اسلامگرای الجزایری دیدار نمود و در آنجا طرح‌های خود جهت اوج‌گیری انقلاب مردم الجزایر علیه استعمار فرانسه را ارائه کرد. دیدگاه‌های اسلامی او متأثر از عبدالرحمان کواکبی، سید جمال‌الدین اسدآبادی و محمد عبده و دیدگاه‌های ملی او متأثر از عرابی و مصطفی کامل بود. (8) در آنجا بود که اندیشه تشکیل «جمعیت العلماء المسلمین الجزایر» شکل گرفت. (9) وی پس از آن در 1917 م عازم سوریه شد و مدتی را در آنجا گذراند تا اینکه در 1922 م به الجزایر بازگشت و فعالیت‌های خود را در کنار ابن بادیس و همراهان او از سر گرفت. او در 1925 از ارکان عمده روزنامه «الشهاب» شد که توسط ابن بادیس تأسیس و منتشر می‌گردید. (10) محمد البشیر الابراهیمی در 1931 به همراه ابن بادیس و عده دیگری از اسلامگرایان الجزایری «جمعیت علمای مسلمین الجزایری» (11) را تأسیس کرد. (12) شعار اصلی این جمعیت این بود: «اسلام دین ما، عربی زبان ما، و الجزایر وطن ماست». (13)
پس از تأسیس این جمعیت ابن بادیس به عنوان رئیس و ابراهیمی به نیابت وی انتخاب شدند. (14) همچنین اساسنامه‌ها و آیین نامه‌های جمعیت که توسط ابراهیمی تدوین شده بود. تصویب شد. (15) ابراهیمی در 1933 توسط ابن بادیس به شهر تلمسان اعزام شد تا فعالیت‌های ضد استعماری جمعیت را در آنجا دنبال کند. وی پس از هفت سال حضور موفقیت‌آمیز در این شهر در 1940 م توسط استعمارگران فرانسوی از این شهر اخراج (16) و برای مدت سه سال به جنوب الجزایر تبعید شد. هنوز دوران تبعید خود را می‌گذراند که به دنبال وفات ابن بادیس در 1940 م به ریاست جمعیت العلماء الجزایر رسید. (17) پس از حوادث 8 مه 1945 مجدداً به مدت یکسال به زندان نظامی افتاد. پس از آزادی، فعالیت‌های خود را به طور جدی از سر گرفت. برای بازگشایی مدارس تعطیل شده تلاش کرد و جهت تبلیغ فعالیت‌های خود به نقاط مختلف الجزایر سفر و اقدام به تأسیس مدارس، مؤسسات و مساجد نمود. (18) وی در راستای فعالیت‌های اصلاح‌طلبانه خود در 1947 نشریه «البصائر» را منتشر نمود. (19) مجله‌ای که از الجزیره منتشر می‌شد و بازتاب پیام اصلاح دینی و اجتماعی «جمعیت العلماء مسلمین» به شمار می‌رفت. در زمانی که نگاه‌های علمای مسلمان تنها معطوف به مساجد و مؤسسات دینی بود، جمعیت العلماء از طریق این نشریه، پیام «استرداد حق غصب شده [توسط استعمار] و اعتلای شأن وطن محبوب» (20) را سر می‌داد.
ابراهیمی در سال 1952 قاهره را به عنوان مرکز فعالیت‌های خود برگزید و در زمان انقلاب الجزایر، مردم و دولت‌های عربی را دعوت به پشتیبانی و کمک مالی و نظامی به این انقلاب نمود. او سپس از سوی جمعیت العلماء مأمور سفر به دولت‌های مختلف عربی و اسلامی شد (21) تا پیام انقلاب و نیازهای آن را انتقال دهد. پس از 25 سال فعالیت، جمعیت العلماء در نوامبر 1956 به دستور الابراهیمی به جبهه آزادی‌بخش الجزایر پیوست و فعالیت آن خاتمه یافت. (22) الابراهیمی عضو مجمع زبان عربی در قاهره و نیز عضو مجمع علمی عربی در دمشق و مجمع علمی عراقی در بغداد و مدرس زبان و ادبیات عرب نیز بود. (23) او پس از استقلال الجزایر در سال 1962 به این کشور بازگشت و در نهایت در دهم مه 1965 چشم از جهان فروبست. (24)

2. آثار

اندیشه‌های محمد بشیر الابراهیمی در نشریه «البصائر» و دیگر نشریات آمده است. مجموعه نوشته‌های وی در نشریات مختلف در پنج جلد با نام آثار الامام محمد بشیر الابراهیمی چاپ شده است. نمونه‌ای از آثار او عبارتند از: «اسرار الضمائر العربیه»، «الاطراد و الشذوذ فی العربیه»، «التسمیه بالمصدر»، «حکمه مشروعیه الزکاة»، «شعب الایمان»، «عیون البصائر»، «الملحه الرجزیه فی التاریخ».

اندیشه سیاسی

اندیشه الابراهیمی بر سه بنیان شکل گرفت و عقاید او در هر کدام از حوزه‌های اجتماعی و سیاسی او مبتنی بر سه اصل بود: «اسلام، عربیت و الجزایر به عنوان وطن». (25) او مردم را دعوت به عمل می‌کند و نسبت به علم بدون عمل هشدار می‌دهد و می‌گوید: «بخت ملت‌ها در زندگی ثمره استعداد و آمادگی آنان برای زندگی است». (26) به همین دلیل اندیشه‌های او راهکارهایی عملی برای سعادت مردمی ارائه می‌دهد که اسیر استعمار شده‌اند.

وحدت مسلمانان

الابراهیمی بر وحدت مسلمانان به طور خاص و مردم شرق به طور کلی تأکید می‌کرد. او تقسیم‌بندی میان افراد و چندپارگی جوامع مسلمان و شرقی را عاملی برای قربانی شدن آنان در برابر استعمار می‌داند. او معتقد است باید اسرار ارتباط، همبستگی و نزدیکی میان مسلمانان را که در واقع نهفته در دین آنان است، شرح دهیم. به عقیده ابراهیمی در زمانی که شرارت بر زندگی مسلمانان جاری است و فریاد قربانیان بلند است، سکوت جایز نیست. (27) او غفلت مسلمانان را در برابر گردش دائمی ایام ذکر می‌کند تا به مسلمانان هشدار دهد که همه چیز در حال دگرگونی است و سستی مسلمانان تنها به ضعف بیشتر و در نهایت فدا شدن آنان در مقابل استعمار خواهد انجامید. او مردم را به جامعه گسترده اسلام و روحانیت شرق دعوت می‌کند و به آنان در خصوص ملی‌گرایی‌های محدود هشدار می‌دهد. او وطن‌پرستی محدود را منبع «انشقاق و بلا» تعریف می‌کند و می‌گوید:
«اینها دسیسه غرب و دانشمندان و راهبران آن است و هدف نهایی آنان، تفرقه و سپس چندپارگی و سپس در چنگال به اسارت گرفتن و سپس هضم آنان است و استعمار به این دسیسه و موارد مشابه، فطرت خدا را در آنان فاسد می‌کند و دین خدا را در آنان نقض می‌کند. در حالی که فطرت خداوند آنها را به یاری برادر به برادر و حمایت همسایه از همسایه فرا می‌خواند؛ و دین خدا حقوق برادر را واجب می‌داند و دعوت به ایثار برای همسایه و احسان به او می‌کند؛ و از این طریق [اصل] حمایت را تعمیم می‌دهد و قانون همکاری را بر زمین تأسیس می‌کند. چرا که هر همسایه‌ای همسایه‌ای دارد و مردم همه همسایه هستند. در همسایگی هر خانه خانه‌ای، در همسایگی هر روستا روستایی، در همسایگی هر شهر شهری، و در همسایگی هر وطن وطنی است؛ پس اگر مسلمانان این قانون را بنیان قرار دهند و مرزهای آن را تأسیس کنند. حمایت و همکاری را فراگیر خواهند کرد و منافذ را بر روی مهاجمان و مفسدان در زمین خواهند بست. اما استعمار قانون خدا را با قانون شیطان عوض کرد. او به تو می‌گوید: توجه خود را معطوف به خانه‌ات کن و به سوی خانه همسایه‌ات روی نگردان؛ و همسایه را هم به همین ترتیب وسوسه می‌کند و وقتی که هر دو [همسایه] از او اطاعت کنند، هر دو خانه ویران خواهد شد و دو همسایه از یکدیگر فاصله خواهند گرفت.» (28)
الابراهیمی وضع امروز مسلمانان را به گونه‌ای می‌داند که «خصومت جایگزین حمایت و پرخاش جایگزین همکاری» شده است و «برادر اقدام به قتل برادر می‌کند». (29) الابراهیمی مسلمانان را همچنان که در قرآن آمده است برادر می‌شمرد و می‌گوید اگر مسلمانان از سرچشمه اسلام بهره می‌گرفتند، به هدایت آن تمسک می‌جستند و کتاب خدا را به عنوان میزان بر می‌گزیدند، امروز همچنان که خداوند اراده کرده است سعادتمند بودند و بشریت را سعادتمند می‌کردند. (30) الابراهیمی خود با چنین اعتقادی به کشورهای مختلف مسلمان سفر می‌کرد و می‌گفت: «آشنایی مسلمانان با یکدیگر موجب قدرت و عزتمندی آنان است.» (31) سفرهای او به کشورهایی همچون پاکستان، عراق، کویت، عربستان سعودی، اردن و مصر با همین هدف انجام می‌شد.

ناسیونالیسم مغرب عربی

در روزگار حیات الابراهیمی اندیشه وحدت جهان عرب در اوج خود به سر می‌برد و اندیشمندان عرب تلاش می‌کردند با ارائه نظریات نوین وحدت جهان عرب را اثبات نموده و این هدف را محقق سازند. الابراهیمی از جمله اندیشمندانی بود که معتقد به وحدت مغرب عربی و یا ناسیونالیسم مغرب عربی بود. از دیدگاه محمد البشیر الابراهیمی مغرب عربی یک واحد همبسته می‌باشد که اسلام با تعالیم معنوی ناب خود و عربیت با آداب و رسوم خود آن را متحد کرده است. مغرب عربی با قوه الهی دور هم جمع شده و با اسلام و عربیت به هم پیوند خورده است. مغرب عربی قدرت خود را از اسلام و شهامت و شجاعت را از عربیت می‌گیرد. بنابراین قدرت‌های شیطانی و بدخواهان نمی‌توانند باعث تفرقه آن گردند. این درست نیست که استعمار را ریشه تمام مشکلات خود بدانیم و دست روی دست بگذاریم و آن را لعنت کنیم. این کار خدمتی به استعمار و بزرگ جلوه نمودن آن محسوب می‌شود. در زمینه وحدت مغرب عربی نیز استعمار عامل اصلی تفرقه نیست. فرزندان مغرب عربی خود باید کمر همت را بسته و ضمن مبارزه با استعمار به نبرد با مشکلات داخلی و مفاسد موجود بپردازند. (32)
محمد البشیر الابراهیمی اعتقاد دارد آزادی کشورهای مغرب عربی از طریق وحدت آنها حاصل می‌شود. از دید وی محال است که بخشی از کشورهای مغرب عربی به تنهایی و بدون وحدت و همبستگی با دیگر کشورها آزاد و مستقل شود. استعمار می‌تواند درس عبرت خوبی برای آنها باشد و باعث همبستگی و وحدت شود؛ به شرطی که مسائل موجود را به خوبی درک و تحلیل نماییم. روزی که فرانسه، الجزایر را به اشغال خود درآورد، در پی اشغال تونس و سپس مراکش نیز بود و از همان روز اول اشغال الجزایر برای اشغال این دو کشور برنامه‌ریزی می‌کرد؛ در حالی که ما همه در خواب غفلت به سر می‌بردیم. برنامه‌های خود را عملی نمود و پس از برداشتن گام دوم با مشاهده خفت و سکوت ما گام سوم را محکم برداشت. اگر مردمان ما به وحدت و همبستگی اسلامی اعتقاد داشتند اجازه نمی‌دادند که برادران الجزایری خود تنها به مقاومت و مبارزه با اشغالگران فرانسوی بپردازند. آنها از این امر غافل بودند که این دشمن متجاوز روزی هم به جان آنها خواهد افتاد. الابراهیمی سپس از فرزندان مغرب عربی می‌خواهد که وقت را با سرزنش نمودن و تهمت‌زنی بیهوده تلف ننمایند. زیرا زمان در حال گذر، فلک در حال دوران و فرصت‌ها بسیار اندک می‌باشد. اگر دین باعث تحریک و خیزش ما نمی‌شود، باید به مروّت و جوانمردی تمسک جوییم و اگر از این دو فارغ و تهی هستیم در این صورت، تنها این ذلت و بندگی که ما را به بدترین سرنوشت دچار کرده است و روزانه شاهد آن هستیم ما را به تحرک و انگیزش وادار خواهد کرد. (33)
الابراهیمی اظهار می‌دارد دشمن ما واحد است. پس باید در میدان واحد و با دیدگاه واحد و با لشکر واحد به رویارویی آن برویم. اگر به این صورت اقدام کنیم، فوراً به آزادی نائل خواهیم گشت. دشمن ما نیز به این امر آگاه است و با توجه به ضعف و از هم گسیختگی ما، با خیال راحت به اقدامات تجاوزکارانه خود ادامه می‌دهد. در این صورت ما می‌توانیم با اتحاد و همبستگی تمام نقشه‌های استعمارگران را باطل و نقش بر آب سازیم. در آن هنگام در می‌یابیم که قدرت استعمار، روش‌ها و خط‌مشی‌های آن و ذهنیت ما از آن کاملاً غلط و باطل می‌باشد. الابراهیمی به مردمان مغرب عربی گوشزد می‌کند که دشمن شما بیشتر از شما با دین و مذهب شما آشناست. یکی از آموزه‌هایی که دشمن از دین شما الهام گرفته این است که وحدت عامل قدرت و برتری می‌شود. استعمارگران غربی با این حربه به جنگ تمام جهان رفتند و شما بدون آگاهی کافی دنباله‌رو آنها بودید. بنابراین لازم است که در دیدگاه خود تجدیدنظر کرده و بدانید که چه منبع قدرتی را از دست داده‌اید. اگر فرصت را مغتنم دانسته و با وحدت و همبستگی به آموزه‌های اسلام اصیل تمسک جویید، مبارزه با دشمن، با پیروزی شما به پایان خواهد رسید. (34)

استعمار

با توجه به اینکه دوران حیات الابراهیمی در زمان استعمار فرانسه بود، بیشتر اندیشه‌های وی به مفهوم استعمار و اهداف آن مربوط می‌گردد. در این میان وی فهم خاصی از استعمار داشت. محمد البشیر الابراهیمی معتقد است که کلمه «استعمار» یکی از اصطلاحاتی است که مورد ظلم قرار گرفته است؛ زیرا در معنای کاملاً متضاد با معنای اصلی خود استفاده می‌شود. این اصطلاح با اینکه از ثلاثی مجرد «عَمَرَ» (آبادانی) گرفته شده است؛ اما معنای این کلمه همیشه مترادف خرابی و ویرانی بوده و در آن از عمران و آبادانی خبری نیست. کاربرد این اصطلاح توسط نسل‌های قبلی و با ترغیب و تمایل خود استعمارگران صورت گرفته است. استعمارگران برنامه‌ها و طرح‌های خود را برای ملت‌های زیرسلطه با لفظ استعمار یعنی آبادانی برابر می‌دانستند. در نخستین گام، این اقدام استعمارگران، بازی با لغات زیبای زبان عربی و محضر ساختن آنهاست. آنها از این نکته غافل بوده‌اند که نام‌های زیبا، کارهای زشت و ناپسند آنان را نمی‌پوشاند. ممکن است آنان در مواردی دست به عمران و آبادانی زده و اقدام به احداث جاده‌ها، پل‌ها و غیره کرده باشند. اما در پشت پرده این اقدامات، اهداف و نیات خبیثانه استعماری وجود داشته است. (35)
الابراهیمی از دیدگاه دیگری به استعمار می‌نگرد. از دیدگاه وی، کسانی که به همه چیز به صورت یک جانبه می‌نگرند، اعتقاد دارند که استعمار مصیبتی است که بر ملت‌های ضعیف نازل شده و بدان مبتلا گشته‌اند. آنان در فهم و تحلیل پدیده استعمار چیز دیگری را اضافه نمی‌کنند. اما اگر از تفکر سطحی دست بکشند، خواهند فهمید که استعمار مصیبتی برای استعمارگرانی است که از فواید و بهره‌های مادی و قدرت و سلطه‌جویی آن بهره می‌برند؛ زیرا استعمار از بدو پیدایش تا دگرگونی و پیشرفت آن، شرّی است که مولد شرهای فراوانی می‌باشد. استعمار باعث افزایش غرور و تکبر صاحبان آن شده است تا اینکه آنان در حال حاضر به یک بیماری مزمن دچار شدند که هیچ دوا و درمانی ندارد. (36)
محمد البشیر الابراهیمی همچنین آموزه‌های اسلامی را با استعمار در تعارض می‌بیند. وی معتقد است اسلام و استعمار دو امر متضاد و مخالف هستند که در هیچ چیزی با هم اشتراک ندارند. اسلام دین آزادی و رهایی است و استعمار دین عبودیت و بندگی است. اسلام رحمت، مهربانی و تساهل را برقرار ساخته و همه را به عدل و احسان فرا می‌خواند اما بنیاد استعمار براساس قساوت، طغیان و جبروت پایه‌ریزی شده است. اسلام همه را به صلح، آرامش و استقرار دعوت می‌کند و استعمار همه را به جنگ، پیکار، آدمکشی، ویرانی و اضطراب فرا می‌خواند. اسلام به دیگر ادیان آسمانی اعتقاد دارد و از آنها حمایت می‌کند و اصول نیک آنها را قبول می‌نماید و به پیامبران و کتاب‌های آسمانی آنان احترام می‌گذارد. به طوری که ایمان به آن کتاب‌ها و آن رسالت‌ها را به صورت یکی از قواعد ثابت خود درآورده است. اما استعمار ادیان آسمانی را نمی‌پذیرد و در پی ویرانی و فروپاشی آنهاست و به ویژه با اسلام، پیامبر، قرآن و پیروان آن دشمنی روا می‌دارد. وی از این گفته‌ها نتیجه می‌گیرد که استعمار یکی از بزرگ‌ترین دشمنان اسلام و مسلمین به شمار می‌آید و بنابراین مسلمانان وظیفه دارند با استعمار مبارزه کرده و از حمایت از آن پرهیز نمایند؛ زیرا حمایت استعمار از سوی مسلمانان به معنای خروج آنان از اسلام می‌باشد. استعمار غربی علاوه بر اهداف و مقاصد محوری خود مانند استثمار، سلطه‌جویی و سوء استفاده از ملت‌های زیر سلطه، هدف دیگری در سر می‌پروراند و آن محو اسلام از کره زمین، به دلیل ترس از قدرت پنهانی آن می‌باشد. استعمار جهت رسیدن به این هدف، تمام ابزارها و امکانات موجود را به کار می‌گیرد. تقویت و حمایت گروه‌های مبلّغ دین مسیحیت در جهان اسلام یکی از این ابزارهاست. استعمارگران همچنین در پی انتشار الحاد در بین مسلمانان و حمایت از آفات اجتماعی در جوامع اسلامی هستند. آخرین حربه استعمار در جنگ با اسلام، برپایی دولت اسرائیل در قلب جهان عرب می‌باشد تا بدین وسیله یک قسمت از سرزمین‌های مقدس اسلامی را جدا نموده و به یهودیان اهدا نمایند. (37)

سکولاریسم

معمولاً استعمارگران غربی در مستعمرات خود دست به تبلیغ و ترویج سکولاریسم می‌زنند تا بدین وسیله رهبران دینی و دینمداران را از حکومت و سیاست دور ساخته و از این راه به اهداف و نیات استعماری خود برسند. اما الابراهیمی از بازی و سیاست دیگری از استعمار فرانسه در الجزایر و برخی دیگر از کشورهای اسلامی پرده بر می‌دارد. او معتقد است برخلاف ادعاها سکولاریسم در الجزایر نه به معنای آزادی دینی بلکه به معنای محدود کردن اسلام و اسیر کردن آن در دست حکومتی استعماری است تا از این طریق جایگاه آن را در جامعه به زیر بکشند. محمد البشیر الابراهیمی اعتقاد دارد که نزد اهل دیانت و قانون‌مداران این یک امر ثابت شده است که رجال دینی و مذهبی باید مشروعیت خود را از یک مؤسسه و قدرت دینی بگیرند که ناظر بر اعمال و کردار آنان باشد و به عنوان تنها مرجع آنان شناخته شود. از سوی دیگر سیاستمداران و نظامیان نیز باید قدرت و مشروعیت خود را از مؤسساتی مانند حکومت بگیرند که با وظایف و مسئولیت‌های آنان تناسب داشته باشد. هر بخش و نیرویی از جامعه باید دارای یک مرجع خاص بوده که از جنس خودش و مکمل آن باشد. این امر را در ادیان مسیحیت و یهودیت مشاهده می‌کنیم. در مسیحیت، واتیکان به عنوان نهاد مرجع شناخته شود و در یهودیت نیز مجلس احبار این وظیفه را برعهده دارد. اما در برخی از کشورهای اسلامی به ویژه الجزایر رجال دینی و مؤسسات مذهبی همه به حکومت تعلق دارند و جزیی از تشکیلات حکومتی به شمار می‌آیند و قدرت و مشروعیت خود را از حکومت می‌گیرند. آنها هیچ ارتباط و پیوندی با ملت مسلمان که صاحب اصلی حق می‌باشد ندارند. (38)
محمد بشیر الابراهیمی اهداف استعمارگران از تقابل با دین در کشورهای اسلامی را تشریح می‌کند. وی معتقد است حکومت‌های استعماری در الجزایر و دیگر کشورهای اسلامی، با تمام ابزارهای موجود کوشیده‌اند که اسلام را محو سازند. آنان با روش‌های مختلف به دنبال سه هدف اصلی بوده‌اند: ایجاد و تکوین یک اسلام الجزایری که با گذشته حقیقی اسلام هیچ ارتباط و پیوندی نداشته باشد؛ تلاش برای جدا کردن مسلمانان کشورهای اسلامی از همدیگر و به وجود آوردن یک گروه به نام رجال دین که تحت نظارت و سیطره حکومت باشند و با خط‌مشی‌های حکومتی پرورش یافته و خود و ارتباط خود با دین و ملت را فراموش کرده‌اند و به وظایف، مسئولیت‌ها و شغل‌های حکومتی روی آورند و بیشتر به حکومت و دولتمردان پاسخگو باشند تا به خداوند و دین وی. (39)
محمد بشیر الابراهیمی کانون حمله و مرکز هدف استعمارگران را مشخص می‌سازد. او اعتقاد دارد دولت‌های استعماری، مساجد را مورد هدف خود قرار دادند. زیرا مسجد، خاستگاه و مرجع مسلمان به حساب می‌آید. با توجه به اینکه مسلمان پنج بار در شبانه روز عازم مسجد می‌شود و در آنجا قرآن و آموزه‌های آن را فرا می‌گیرد. این امر به دلیل اعطای قدرت روحانی زیاد به مسلمانان، هدفمند و امیدوار ساختن آنان و آماده کردن آنان جهت سیطره و حکومت در مسجد می‌باشد. دولت‌های استعماری و حکومت‌های دست نشانده آنها به همین دلیل، رهبران مذهبی و رجال دین را تحت نفوذ و سلطه خود قرار می‌دهند تا مانع از شکل‌گیری این اقدامات شوند و از سوی دیگر سران مذهبی به این درک برسند که تنها مراجع آنها حکومت می‌باشد. این فرآیند کم‌کم به این امر منجر می‌شود که آنها به این باور می‌رسند که حکومت همچنین مرجع اصلی دین و شعائر دینی به حساب می‌آید. این در حالی است که حکومت تنها جهت رسیدن به منافع خود، آنان را آلت دست خود نموده است. (40) الابراهیمی می‌گوید نخستین شرط محافظت از دین، آموزش دینی است. به اعتقاد او حکومت کاری برای تأسیس مدرسه یا مدارس دینی جهت آموزش خطبا، روحانیون، وعاظ و مؤذنان انجام نداده است. بلکه با تطمیع کسانی که بعضاً حتی درست دین نیاموخته‌اند. گونه خاصی از دین را رواج می‌دهد که نسبتی با اسلام ندارد. (41)
از دیدگاه الابراهیمی، قضیه جدایی دین از حکومت در طی انقلاب فرانسه در 1789 م و جمهوری سوم در 1871 م مردم فرانسه را به خود مشغول کرد تا اینکه جدایی کامل بین دین و حکومت در سال 1905 م اتفاق افتاد؛ از آن پس حکومت فرانسه اعلام کرد که یک حکومت ضد دین نیست بلکه یک حکومت بی‌دین می‌باشد. امری که بنا به قانون اساسی فرانسه به آزادی دینی انجامید. اما دولت استعماری فرانسه در الجزایر، به قواعد موجود در کشور خود نیز پایبند نیست و براساس مطامع و غایات استعماری خود با اینکه دم از جدایی دین از حکومت می‌زند، اما در تدوین قوانین و در اجرا این امر را رعایت نمی‌کند و سعی دارد رجال دینی و مؤسسات مذهبی را زیر سیطره خود و حکومت دست‌نشانده خود بکشاند. (42) در حالی که به عقیده او:
«حافظان دین اهل دین هستند. کسانی که با دل‌های خود عشق به آن را نوشیده‌اند. روح آنان با روح دین آمیخته، عقل آنان با عقاید دین ممزوج، اخلاق آنان بر مقیاس‌های دین منطبق، اعضای بدنشان به عبادات دین راضی، ایمان تا سطح یقین در نفوس آنان مستقر، و شعائر دین جزئی از حیات و تصویری از ادبیات آنان شده است.» (43)
و استعمار این را نمی‌خواهد؛ چرا که چنین اسلامی با برنامه‌ها و اهداف او در تعارض قرار خواهد بود.

تصوف و انحرافات داخلی

نگاه البشیر الابراهیمی نه فقط به تأثیر بدخواهان خارجی بر مسائل داخلی کشور بلکه متوجه انحرافات داخلی نیز بود. بارزترین و مؤثرترین این گرایش‌های انحرافی در جامعه الجزایر، تصوف بود. به عقیده الابراهیمی تصوف اولاً گرایشی منحرفانه است و ثانیاً به استعمار فرانسه خدمت می‌کند. ابراهیمی تصوف را انحراف از قرآن و سنت و بدعتی می‌دانست که انسان را به سمت کفر و الحاد سوق می‌دهد. او معتقد بود تصوف معاصر، استمرار مذاهب صوفیانه قدیمی است که در بسیاری از خطاها، انحرافات عقایدی و افکار ضاله با آنها اشتراک دارد. الابراهیمی حتی عقاید کسانی را که در عین گرایش به تصوف، قرآن و سنت را کنار نمی‌گذاشتند، ناشایست می‌دانست چرا که معتقد بود هیچ بدیلی برای حیات روحی سالم، وزین و متعادل پیامبر اکرم و اصحاب و تابعان وجود ندارد. تصوف از دیدگاه او با سوء استفاده از مردم الجزایر سبب تفرقه میان آنان شده است و در این راه در خدمت اهداف و منافع استعمار فرانسه قرار دارد. (44) تصوف که مردم را به جای تلاش و کوشش به انتظار معجزاتی از اولیا و کرامات مشایخ عادت می‌دهد. از دیدگاه الابراهیمی دشمن حیات با عزت و شرافتمندانه مسلمانان است که آنان را گرفتار جمود می‌کند.
تصوف هر چند دارای وجوهی مثبت همچون ترویج حفظ قرآن کریم، زبان عربی و فرهنگ اسلامی، کمک به مستمندان و مظلومان و برقراری آشتی میان گروه‌های مختلف مردم از طریق برقراری جلسات آشتی بود و به گونه‌ای ناجی اسلام در عهد ظلمت به شمار می‌رفت، اما از آنجایی که مبتنی بر کنار گذاشتن دنیا و فرار از آن و محروم کردن نفس از لذت‌های دنیوی قرار دارد، پدیده غریبی است که نسبتی با اسلام ندارد. الابراهیمی در دوران حیات خود بارها تأکید کرد که در اسلام تصوف وجود ندارد. هر چند او میان زهد و تصوف تمایز قائل می‌شود. به نظر او زهد مبتنی بر پاکسازی نفسْ با تصوفِ آمیخته با فلسفه‌های شرک‌آمیز متفاوت است. (45) به اعتقاد الابراهیمی، در حالی که زندگی مسلمان باید سراسر کوشش و حرکت در مسیر زندگی بهتر باشد، شیوخ تصوف با ترویج ایده قضا و قدر و تقدس و مقام ویژه قائل شدن برای خود، مردم را گرفتار شرک و تسلیم می‌کنند. در بُعد دوم، تصوف محبت به فرانسه را به مردم آموزش می‌دهد. تصوف نه تنها تسلیم در برابر شرایط موجود را مطرح می‌کند بلکه حضور فرانسه در کشورهای شمال افریقا را امری مثبت می‌شمرد. همچنان که براساس تعالیم یکی از فرقه‌های صوفی در الجزایر: «فرانسه سیاستی حکیمانه دارد؛ امنیت را حفظ می‌کند؛ عدالت و نظم را انتشار می‌دهد؛ صلح را میان مردم برقرار می‌نماید و نه سرقت و نه دروغ و نه قتل نفس را که از جانب خدا حرام دانسته شده‌اند، مجاز نمی‌داند. [بنابراین] با این مجموعه از مزایا شعاعی از انوار دین استواری است که خداوند آن را برای بندگان خود برگزیده است به همین خاطر باید دل‌ها به آن آرام گیرند و از آن اطاعت کنند.» (46)

منازعه اعراب و اسرائیل

محمد البشیر الابراهیمی در قضیه فلسطین و منازعه اعراب و اسرائیل دیدگاه‌های خاص خود را دارد. وی ترجیح می‌دهد ابتدا عربی بودن فلسطین را اثبات کند. او اعتقاد دارد که فلسطین یک سرزمین عربی است؛ زیرا جزیی از جزیره عرب و وطن کهن بسیاری از خاندان و دودمان‌های عربی می‌باشد. در فلسطین عرب‌ها بیش از یهودیان سکونت داشته‌اند و دین اسلام بیش از مسیحیت و قرآن بیش از تورات رواج و تداول داشته است. تحت الحمایگی و سیطره بریتانیا باطل و غیر قانونی می‌باشد و به سود عرب‌ها و حتی یهودیان نیست. وطن ملی یهود نیز تنها مجموعه توهماتی است که رؤیاهای دینی و مطامع مادی آن را پرورانده است. استمرار و تداوم مهاجرت یهودیان به فلسطین تنها باعث جنگ‌افروزی و شعله‌ور شدن ستیزه‌جویی خواهد شد. (47)
الابراهیمی سپس همدستی امریکا و کشورهای اروپایی در قضیه فلسطین و کمک‌های آنان به رژیم صهیونیستی را تشریح می‌کند. از دیدگاه او در قضیه فلسطین، امریکا و اروپا با هم همدست شده و چهره حقیقی خود را پس از ده‌ها سال در این قضیه نشان دادند. این امر بیانگر آن است که حقوق شرقی‌ها در نزد مردمان مغرب زمین هیچ یاور و طرفداری ندارد. آنها سازمانی که اصطلاحاً نام سازمان ملل متحد را بر آن اطلاق می‌کنند، برپا ساختند که در آن از احکام عادلانه هیچ خبری نیست. با وجود حقانیت مردم فلسطین و ادعاهای آنها، این اصحاب باطل بودند که در سازمان ملل متحد توانستند به اهداف خود برسند. این امر نشان می‌دهد که اساس این سازمان بر بنیاد باطل پایه‌گذاری شده است، زیرا کشورهای مختلف در این سازمان از قدرت برابری برخوردار نیستند و این رویه با عقل و شرع هیچ مطابقتی ندارد. صدور قطعنامه تقسیم فلسطین از سوی سازمان ملل، چالش‌طلبی بزرگ علیه عرب‌ها و حقوق آنان و مسلمانان و دین آنها به حساب می‌آید. براساس قطعنامه سازمان ملل متحد، مناطق حاصل‌خیز و استراتژیک و دارای ارتباطات مناسب جهانی و با امنیت بالا نصیب یهودیان شد و در مقابل سهم فلسطینی‌ها، شنزارها و کوهستان‌های غیر حاصل‌خیز بوده است که در این میان بیت‌المقدس به نوادگان صلیبی‌ها تعلق گرفت و عرب‌ها و یهودیان از آن نصیبی نخواهند برد؛ زیرا یکی از اهداف عمده غربی از تقسیم فلسطین دستیابی به بیت‌المقدس بود. (48)
محمد البشیر الابراهیمی سپس سیر تاریخی و نقطه سرآغاز منازعه اعراب و اسرائیل را مشخص می‌سازد. وی معتقد است مظلومیت فلسطین نه در زمان تقسیم آن، بلکه از وقتی آغاز شد که اعلامیه بالفور مبنی بر لزوم اعطای حق تشکیل یک دولت توسط صهیونیست‌ها صادر گشت. نکته مهم اینجاست که ببینیم از زمان صدور اعلامیه بالفور تا تقسیم فلسطین، صهیونیست‌ها چه اقداماتی انجام داده‌اند و ما در این مدت چه کارهایی انجام داده‌ایم؟ صهیونیست‌ها می‌دانستند اعلامیه بالفور یک اعلامیه ساده و معمولی نیست. زیرا در آن بریتانیا بر تشکیل وطن ملی یهودیان تأکید کرده بود. بر این اساس فعالیت‌های خود را جهت فراهم ساختن امکانات مادی و انسانی آغاز کردند و در این راه با مغتنم شمردن زمان، هیچ دقیقه‌ای را به بطالت نگذرانده‌اند. آنان از ضعف، جهل، غفلت، بیهوده‌گویی و افول ما کمال استفاده از برده و از این خصوصیات ما نیرو گرفتند. اعلامیه بالفور علاوه بر وعده‌های ارائه شده به یهودیان، به شریف حسین یک خلافت شامل و کامل بر سرزمین‌های متحد عربی را وعده می‌داد. انگلیسی‌ها به وعده‌های خود نسبت به یهودیان پایبند بودند اما وعده‌های خود نسبت به شریف حسین و عرب‌ها را از یاد بردند. از دیدگاه الابراهیمی، عرب‌ها باید از همان روز اول صدور اعلامیه بالفور، اقداماتی جهت نقض و الغای آن انجام می‌دادند. آنان باید جمع از هم گسیخته خود را همبسته و متحد می‌کردند. توطئه‌هایی که علیه آنان طرح‌ریزی شده بود، نقش بر آب می‌نمودند و با همان سلاح صهیونیست‌ها و غربی‌ها به جنگ طرح‌ها، برنامه ها و توطئه‌های آنان می‌رفتند زیرا که یهودیان نه در تعداد نیروهای انسانی و نه در میزان امکانات مالی و توانایی‌های علمی و صنعتی به پای ما نمی‌رسیدند. در طی سی سال گذشته فرصت لازم وجود داشت که مانند یهودیان خود را به مرز آمادگی همه جانبه برسانیم. این کار از راه بیهوده‌گویی و انتقادات بیجا که سلاح ضعفا به شمار می‌آید، امکان‌پذیر نبود. بلکه از راه مهیا ساختن مغزهای مستعد از طریق گسترش مدارس علمی، برپایی کارخانجات اسلحه و مهمات و درآمدزایی از طریق شرکت‌های تجاری قابل دسترسی است. اگر این اقدامات را انجام می‌دادیم علاوه بر ناکام گذاشتن صهیونیست‌ها و حامیان آنها، از صدور اعلامیه بالفور و تقسیم فلسطین جلوگیری به عمل می‌آوریم. (49)
محمد البشیر الابراهیمی در جای دیگر شکست نیروهای مادی و پیروزی نیروهای روحانی در منازعه اعراب و اسرائیل را پیش‌بینی می‌کند. وی معتقد است که با این وجود، ابرقدرت‌های جهانی که تقسیم فلسطین را در سازمان ملل عملی ساختند فراموش کردند که قدرت مادی حرف اول را نمی‌زند و سلاحی وجود دارد که از همه سلاح‌های مادی قوی‌تر و نافذتر است و آن سلاح امور روحانی مانند ایمان به حق، حفظ کرامت، تقدیس شرافت، تحمل سختی‌ها و رنج‌ها، فداکاری و از جان گذشتگی و قیام علیه ظلم و ظالم می‌باشد که عرب‌ها با وجود ضعف در سلاح مادی، از این خصوصیات والای معنوی به اندازه کافی بهره‌مند هستند. در فلسطین دو نیرو رویاروی هم قرار می‌گیرند: نیروهای معنوی که کاملاً بر حق هستند و نیروهای مادی که در مسیر ظلم و باطل گام بر می‌دارند. آن وقت تمام جهانیان شاهد خواهند بود که کدام یک از این دو نیرو از هم فرو خواهد پاشید. (50)
وی سپس به خواست‌ها و اهداف عرب‌ها و یهودیان در قضیه فلسطین اشاره می‌کند. وی اعتقاد دارد عرب‌ها می‌خواهند که فلسطین عربی باقی بماند. زیرا از ابتدا نیز عربی بوده است. آنها می‌خواهند که فلسطین همواره طراوت نبوت، حلاوت ایمان، جذابیت وحی و روحانیت شرق را در خود جمع کند. آنها می‌خواهند که همیشه صاحب و حاکم فلسطین باشند و این سرزمین در کنار مکه و مدینه در زمره شهرهای مقدس آنان باشد. عرب‌ها می‌خواهند که فلسطین همچنان جزئی از شبه جزیره عرب باشد. رؤیای آنان این است که شبه جزیره عرب یک سرزمین و مملکت واحد با قانون واحد، فرهنگ واحد و بدون تفرقه و از هم گسیختگی باشد. زیرا یک ملت واحد هستند و برای رسیدن به آرمان‌های خود مانند وحدت و پیشرفت برای ملت‌های دیگر هیچ مزاحمتی ایجاد نمی‌کنند. اما یهودیان، از سوی دیگر، در پی این هستند که فلسطین را به عنوان وطن ملی خود برگزیده و با این کار، رؤیاهای دینی خود را محقق سازند و آنجا را به عنوان هجرت‌گاه و موطن گروه‌های مختلف یهودیان اروپا قرار دهند که غربی‌ها آنها را از دیار خویش مطرود نموده‌اند. (51)
او در راه آزادسازی فلسطین به نقش اعراب شمال افریقا اشاره می‌کند و می‌گوید حق فلسطنیان بر اعراب شمال افریقا حقی است که هیچ عذری آن را ساقط نمی‌کند و هیچ قانونی هر قدر الزام‌آور و هر قدر فرانسوی مانع آن نمی‌شود. او این حق را «کمک مالی» می‌داند. به عقیده الابراهیمی، فلسطین احتیاجی به اظهار نظرهای اعراب ندارد چرا که مردم آن صاحب‌نظرترین هستند. وانگهی عمل، به اعتقاد او واجب‌تر از سخنوری است. فلسطین همچنین نیازی به مردان کشورهای عربی نیز ندارد چرا که اولاً جوانان و مردان فلسطینی قادر به دفاع از سرزمین خود هستند و ثانیاً کشورهای عربی امکانات، تسهیلات و سازه‌های اسرائیلیان را در اختیار ندارند تا نسبت به ارسال نیروی انسانی اقدام کنند. الابراهیمی برای سازماندهی کمک مالی به فلسطین پیشنهاد می‌کند که کمیته‌هایی مرکزی در پایتخت‌های کشورهای شمال افریقا تشکیل شوند و هر کمیته بتواند کمیته‌هایی فرعی در شهرهای دیگر تأسیس کند و هر شهروند عربی به قدر دارایی خود اقدام به واریز وجوه به این کمیته‌ها نماید. (52)

استعمار بریتانیا و قضیه فلسطین

الابراهیمی سپس نقش انگلیسی‌ها در قضیه فلسطین را مورد بررسی قرار می‌دهد. از دیدگاه وی حمایت‌ها و وعده‌های انگلیسی بود که صهیونیست‌ها را تقویت نمود وگرنه صهیونیسم مانند گذشته تنها به صورت یک رؤیا باقی می‌ماند. انگلیسی‌ها تحت الحمایگی فلسطین را پذیرفتند؛ در حالی که هم دشمن فلسطینی‌ها و هم داور آنها بودند. آنان به این خاطر تحت‌الحمایگی را پذیرفتند تا وعده‌های خود را به صهیونیست‌ها محقق سازند. در سایه تحت‌الحمایگی بریتانیا و با استفاده از امکانات و حمایت‌های آن، صهیونیست‌ها اهداف خود را عملی ساختند و سرزمین‌های فلسطینی‌ها را با زور اشغال نمودند. صهیونیست‌ها با استفاده از این حمایت‌ها، با پول و حربه زور و تهدید، فلسطینی‌ها را از سرزمین‌های خود آواره کردند و اقدام به برپایی کارخانجات، بازارهای تجاری و دیگر طرح‌های اقتصادی نمودند تا در این زمینه نیز فلسطینی‌ها را تضعیف کرده و آنان را تحت سیطره خود قرار دهند. (53)
از دیدگاه الابراهیمی، ایالات متحده امریکا نیز در قضیه فلسطین فریب استعمار انگلیس را خورده است. او معتقد است انگلیسی‌ها بودند که امریکا را به دنبال خود کشیده و به آنها این جرئت را داد که فلسطینی‌ها را تحت فشار قرار داده و آنان تحقیر نمایند. آنها بدین وسیله می‌خواهند امریکایی‌ها را نیز به دام انداخته و روابط اقتصادی آنان با فلسطینی‌ها را برهم زنند. مسلمانان بارها از جانب انگلیسی‌ها دچار زیان و ضرر شده و فریب آنها را خورده‌اند؛ اما هیچ‌وقت از این رخدادها درس عبرت نگرفتند و مانند پیشینیان خود فریفته وعده‌های انگلیسی‌ها شدند. آیا فکر می‌کنید که این امر به این علت است که انگلیسی‌ها قوی و غنی هستند و ما ضعیف و فقیر؟ این‌گونه نیست. آنها با استثمار ما و ملت‌های دیگر غنی شده‌اند و با استفاده از سرزمین‌ها و منابع طبیعی ما و دیگران به قدرت رسیده‌اند. اگر این امکانات و منابع را از آنها بگیرید و اجازه استفاده از آنها را به انگلیسی‌ها ندهیم. آنها تضعیف شده و به افول نزدیک می‌گردند. اگر ما دست به آبادانی و عمران کشورهای خود بزنیم، آرزوهای آنان بر باد رفته و سرزمینشان از عمران و آبادانی دور می‌شود. هیبت انگلیسی‌ها یک هیبت دروغین و قلابی است و اگر ملت‌های مختلف برای دستیابی به حقوق از دست رفته بر ضد انگلیسی‌ها به پا خیزند، آن هیبت و شکوه دروغین نیز از هم فرو می‌پاشد. انگلیسی‌ها همیشه عامل تفرقه‌فکنی و فتنه‌انگیزی بوده‌اند. آنها در گذشته برای دامن زدن به اختلافات و ایجاد تفرقه بین ملت‌های جهان عرب تلاش می‌کردند. اکنون نیز که دریافتند این ملت‌ها بار دیگر در حال رسیدن به اتحاد و همبستگی هستند، هم توان خود را جهت ایجاد توطئه برای جلوگیری از وحدت جهان عرب به کار بستند. آنها بودند که طرح «سوریه بزرگ» را در زمان مورد نظر خود مطرح ساختند تا باعث ایجاد فتنه و تفرقه در بین ملت‌های جهان عرب شوند و از تشکیل اتحادیه عرب جلوگیری به عمل آورند. مردمان جهان عرب برای خنثی ساختن توطئه‌ها و فتنه‌های انگلیسی‌ها، باید دست به دست هم داده و با هم متحد شوند و فارغ از غرض‌ورزی‌ها و منافع شخص، اتحادیه عرب را برپا سازند. این کار بیم و هراس را در دل آنها خواهد کاشت و باعث خواهد شد که از توطئه‌های خود بر ضد این ملت دست بکشند. (54)

جمع‌بندی

محمد البشیر الابراهیمی یکی از معروف‌ترین مبارزان الجزایری بر ضد استعمار فرانسه است که از طریق نوشته‌های خود آگاهی‌بخش توده‌های انقلابی بود. اندیشه‌های او در زمره اندیشه‌های اصلاح‌طلبی اسلامی قرار می‌گیرد که در این زمینه از اندیشه‌ها و آرمان‌های سید جمال‌الدین اسدآبادی و محمد عبده الهام گرفته است. یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های الابراهیمی در نوشته‌هایش دفاع از هویت اسلامی و عربی الجزایر بود، که استعمار فرانسه با اقدامات خود سعی در زوال این هویت و ادغام الجزایر در فرهنگ فرانسه داشت. وی به عنوان یک خطیب، واعظ و نویسنده در تلاش بود که ماهیت استعماری فرانسه و تلاش آنان برای نابودی هویت عربی و اسلامی الجزایر را به مردم نشان دهد. به همین دلیل از قدم اول آغاز کرد و آن تعریف دقیق استعمار و بررسی ابعاد مختلف این پدیده بود.
الابراهیمی با اینکه اندیشمندی اسلام‌گرا بود، اما به ناسیونالیسم نظری مثبت داشت. وی برخلاف جریان پان‌عربیسم که اندیشه حاکم بر جهان عرب در آن زمان بود، به وحدت مغرب عربی اعتقاد داشت. به نظر می‌رسد که مبارزه‌ی الجزایر، تونس و مغرب با استعمار فرانسه و تلاش برای نزدیک ساختن مبارزان این سه کشور، دلیلی برای مطرح ساختن این ایده توسط وی باشد. محمد بشیر الابراهیمی به دلیل ادیب بودن، آثار خود را با نثر ادیبانه و زیبایی نوشته است که یکی از نقاط قوت آثار وی می‌باشد. وی همچنین آثاری در زمینه ادب عربی دارد و همیشه در آثار خود از زبان عربی دفاع کرده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی بنیاد دایرةالمعارف اسلامی.
2. پژوهشگر علوم سیاسی.
3. محمد زرمان، «موقف الابراهیمی من الطرق الصوفیه المنحرفه فی الجزائر»، مجله الشرعیه و الدراسات الاسلامیه، ربیع الاول 1422 ق، ص 300.
4. صالح زهرالدین، موسوعه رجالات من بلاد العرب، بیروت: المرکز العربی للأبحاث و التوثیق، 2001 م، ص 110.
5. محمد رجب البیومی، النهضه الاسلامیه فی سیر اعلامها المعاصرین، دمشق / بیروت: دارالقلم / دار الشامیه، 1995 م، ج 1، صص 259-258.
6. احمد طالب الابراهیمی، آثار الامام محمد البشیر الابراهیمی (1940-1929)، الجزیره: دار الغرب الاسلامی، ج 1، 1997 م، مقدمه، ص 10.
7. همان.
8. محمد الظاهر فضلاء، اعلام الجزائر، الجزایر: چاپخانه البعث قسنطینه، 1967 م، ص 455.
9. صالح زهیرالدین، پیشین، ص 111.
10. جورج الراسی، الاسلام الجزایری، بیروت، 1997 م، صص 187-186.
11. جمعیه العلماء المسلمین الجزائریین.
12. ابوالقاسم سعدالله، الحرکه الوطنیه الجزایریه، بیروت: دارالغرب الاسلامی، 1992 م، ج 3، ص 84؛ ناهد ابراهیم دسوقی، دراسات فی تاریخ الجزایر، اسکندریه، 2001 م، صص 244-241.
13. احمد طالب الابراهیمی، پیشین، ص 11.
14. عمار بوحوش، التاریخ السیاسی لالجزایر: من البدایه و لغایه 1962، بیروت: دارالغرب الاسلامی، 1997 م، ص 251.
15. بسام العسلی، عبدالحمید بن بادیس و بناء قاعده الثوره الجزایریه، بیروت: دار النفائس، 1986 م، ص 113.
16. ابوالقاسم سعدالله، ابحاث و آرا فی تاریخ الجزایر، بیروت: دارالغرب الاسلامی، 1990 م، ج 3، صص 50-49 و 81.
17. ترکی رابح عمامره، الشیخ عبدالحمید بن بادیس: رائد الاصلاح الاسلامی و التربیه فی الجزایر، الجزایر، 2001 م، ص 91.
18. ر.ک.، محمد الطاهر فضلاء، پیشین.
19. جورج راسی، پیشین، ص 188.
20. محمد بهجه البیطار، «آراء و انباء: الشیخ محمد البشیر الابراهیمی عالم الجزائر»، مجمع اللغه العربیه بدمشق، شماره 41، بخش دوم، دمشق، 1385 ق، ص 372.
21. ر.ک.، محمد الطاهر فضلاء، پیشین.
22. همان، صص 198-197.
23. همان.
24. صالح زهرالدین، پیشین، ص 113.
25. احمد طالب الابراهیمی، پیشین، صص 21-20.
26. ر.ک.، محمد البشیر الابراهیمی، «رساله الی ابی‌بکر الاغواطی»، 9 شوال 1359 ق، موقع شهاب للاعلام:
, (12/6/2011)
27. محمد البشیر الابراهیمی، «ارحام تتعاطف»، البیان، شماره 16، بی‌جا، 1989 م، ص 100.
28. همان، صص 101-100.
29. همان، ص 101.
30. محمد البشیر الابراهیمی، «الرجوع الی هدی القرآن و السنه»، مجله رساله التقریب، شماره 37، فروردین 1382، صص 268-257.
31. احمد طالب الابراهیمی، پیشین، ج 4، ص 96.
32. همان، صص 302-301.
33. همان، ص 302.
34. همان، صص 303-302.
35. همان، ص 380.
36. همان، ج 5، ص 95.
37. همان، صص 69-68.
38. همان، ج 3، ص 121.
39. همان، صص 122-121.
40. همان، صص 156-155.
41. همان، صص 120-119.
42. همان، صص 165-164.
43. همان، ص 120.
44. ر.ک.، محمد زرمان، پیشین، صص 364-295.
45. همان.
46. همان، صص 344-343.
47. احمد طالب الابراهیمی، پیشین، ج 3، ص 437.
48. همان، صص 440-439.
49. همان، ص 441.
50. همان، صص 444-443.
51. همان، صص 447-446.
52. محمد البشیر الابراهیمی، فلسطین العروبه و الاسلام، دمشق: دار المتقبل، 1995 م، صص 90-87.
53. احمد طالب الابراهیمی، پیشین، صص 450-449.
54. همان، صص 451-450.

منابع تحقیق :
الابراهیمی، احمد طالب، آثار الامام محمد البشیر الابراهیمی (1940-1929)، الجزیره: دار الغرب الاسلامی، ج 1، 1997 م.
الابراهیمی، محمد البشیر، «ارحام تتعاطف»، البیان، شماره 16، بی‌جا، 1989 م.
الابراهیمی، محمد البشیر، «الرجوع الی هدی القرآن و السنه»، مجله رساله التقریب، شماره 37، فروردین 1382.
الابراهیمی، محمد البشیر، «رساله الی ابی‌بکر الاغواطی»، 9 شوال 1359 ق، موقع شهاب للاعلام:
http://www.chihab.net/modules.php?name=News&file=article&sid=748.
الابراهیمی، محمد البشیر، فلسطین العروبه و الاسلام، دمشق: دار المتقبل، 1995 م.
بوحوش، عمار، التاریخ السیاسی لالجزایر: من البدایه و لغایه 1962، بیروت: دارالغرب الاسلامی، 1997 م.
البیطار، محمد بهجه، «آراء و انباء: الشیخ محمد البشیر الابراهیمی عالم الجزائر»، مجمع اللغه العربیه بدمشق، شماره 41، بخش دوم، دمشق، 1385 ق.
البیومی، محمد رجب، النهضه الاسلامیه فی سیر اعلامها المعاصرین، دمشق / بیروت: دارالقلم / دار الشامیه، ج 1، 1995 م.
دسوقی، ناهید ابراهیم، دراسات فی تاریخ الجزایر، اسکندریه، 2001 م.
الراسی، جورج، الاسلام الجزایری، بیروت، 1997 م.
زرمان، محمد، «موقف الابراهیمی من الطرق الصوفیه المنحرفه فی الجزائر»، مجله الشرعیه و الدراسات الاسلامیه، ربیع الاول 1422 ق.
زهرالدین، صالح، موسوعه رجالات من بلاد العرب، بیروت: المرکز العربی للأبحاث و التوثیق، 2001 م.
سعدالله، ابوالقاسم، ابحاث و آرا فی تاریخ الجزایر، بیروت: دارالغرب الاسلامی، ج 3، 1990 م.
سعدالله، ابوالقاسم، الحرکه الطونیه الجزایریه، بیروت: دارالغرب الاسلامی، ج 3، 1992 م.
العسلی، بسام، عبدالحمید بن بادیس و بناء قاعده الثوره الجزایریه، بیروت: دار النفائس، 1986 م.
عمامره، ترکی رابح، الشیخ عبدالحمید بن بادیس: رائد الاصلاح الاسلامی و التربیه فی الجزایر، الجزایر، 2001 م.
فضلاء، محمد الطاهر، اعلام الجزائر، الجزایر: چاپخانه البعث قسنطینه، 1967 م.

منبع مقاله :
علیخانی، علی اکبر؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان (جلد سیزدهم)، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
حفاظت از وسایل قیمتی در سفر
حفاظت از وسایل قیمتی در سفر
جمع‌آوری ۴ میلیارد تومان توسط کاربران «اپلیکشن بله» در پویش ایران همدل طی ۲۵ روز
جمع‌آوری ۴ میلیارد تومان توسط کاربران «اپلیکشن بله» در پویش ایران همدل طی ۲۵ روز
پاسخ موشکی حزب‌الله به حملات صهیونیست‌ها قبل آغاز آتش‌بس
play_arrow
پاسخ موشکی حزب‌الله به حملات صهیونیست‌ها قبل آغاز آتش‌بس
گزارش حسینی‌بای از لحظات آغاز آتش‌بس در لبنان
play_arrow
گزارش حسینی‌بای از لحظات آغاز آتش‌بس در لبنان
تشریح آتش‌بس در لبنان
play_arrow
تشریح آتش‌بس در لبنان
انفجار در نزدیکی محل بازی فوتبال خداداد و شمسایی در لبنان
play_arrow
انفجار در نزدیکی محل بازی فوتبال خداداد و شمسایی در لبنان
رئیس دادگستری تهران: حکم پروندۀ چای دبش تا پایان ماه صادر می‌شود
play_arrow
رئیس دادگستری تهران: حکم پروندۀ چای دبش تا پایان ماه صادر می‌شود
مهاجرانی: قرار نیست مردم را غافلگیر کنیم
play_arrow
مهاجرانی: قرار نیست مردم را غافلگیر کنیم
شیادی که با هک صفحۀ دختران از آن‌ها اخاذی می‌کرد دستگیر شد
play_arrow
شیادی که با هک صفحۀ دختران از آن‌ها اخاذی می‌کرد دستگیر شد
حقوق سال آیندۀ کارمندان و بازنشستگان چگونه محاسبه می‌شود؟
play_arrow
حقوق سال آیندۀ کارمندان و بازنشستگان چگونه محاسبه می‌شود؟
وزیر نیرو: خاموشی در هیچ نقطه‌ای از کشور اعمال نمی‌شود
play_arrow
وزیر نیرو: خاموشی در هیچ نقطه‌ای از کشور اعمال نمی‌شود
سقط جنین از مافیا گذشته و به صنعت تبدیل شده
play_arrow
سقط جنین از مافیا گذشته و به صنعت تبدیل شده
مجری سابق فاکس‌نیوز: شیطان کاخ سفید را اداره می‌کند
play_arrow
مجری سابق فاکس‌نیوز: شیطان کاخ سفید را اداره می‌کند
محمد گلریز در دیدار با رهبر معظم انقلاب: امیدوارم سرود پیروزی را در مسجد الاقصی بخوانم
play_arrow
محمد گلریز در دیدار با رهبر معظم انقلاب: امیدوارم سرود پیروزی را در مسجد الاقصی بخوانم
تصاویر متفاوت از لحظه ورود رهبر معظم انقلاب در دیدار با بسیجیان
play_arrow
تصاویر متفاوت از لحظه ورود رهبر معظم انقلاب در دیدار با بسیجیان