ژئو پوليتک پست مدرن
نويسنده:دکتر پيروز مجتهد زاده
مفهوم پردازي براي توجيه نضام نوين جهاني
مسائل امنيتي و سياسي جهاني عملاً در راستاي مديريت و کنترل ايالات متحده، بريتانيا و فرانسه حل و فصل مي شود و مسائل اقتصادي جهان در راستاي مديريت و سروري ايالات متحده، آلمان و ژاپن رسيدگي مي شود و اين کشورها نزديکي فوق العاده اي را به دور از دخالت ديگر کشورهاي غير غربي، با هم حفظ مي کنند.تصميماتي که در شوراي امنيت سازمان ملل متحد يا در صندوق بين المللي پول گرفته مي شود بازگو کننده منافع غرب است.ولي به گونه اي به جهان عرضه مي شود که گويي خواسته جامعه بين المللي است.خود اصطلاح «جامعه بين المللي»به گونه بارزه اي از تصوير يک واقعيت پسنديده درآمده است تا اقداماتي را مشروعيت جهاني دهد که اساساً نماينده منافع ايالات متحده و ديگر قدرتهاي غربي است.
گذشته از اين حقيقت که آنچه هانتينگتون در اين بحث از چگونگي گردش دنياي سياست به دست ايالات متحده آمريکا و ياران مي گويد، بيان واقعيتي است که شکل مي گيرد، در عين حال، اين بحث، شکل گرفتن «نظام نوين جهاني»مورد ادعاي ايالات متحده را تأييد مي کند و رابطه مستقيم ميان ايده «برخورد تمدنها» با ايده «نظام نوين جهاني»ايالات متحده را برملا مي سازد.فراتر، در معرفي برخوردهاي نظامي در بوسني و قفقاز به عنوان نمونه هايي از برخورد تمدنها، هانينگتون توجه نکرده است که در هر دو مورد، نه تنها برخوردهاي محلي ياد شده برخورد ميان تمدن اسلامي با تمدن مسيحي باختر زمين نبوده است، بلکه صف آراييهاي استراتژيک حاصل از اين برخوردها حکايت از «همکاري تمدنها»دارد.در بوسني، غرب مسيحي به حمايت از مسلمانان در برابر صربيان مسيحي به پا خواست و در قفقاز، شرکت جمهوري آذربايجان مسلمان در رقابتهاي ضد ايراني ترکيه و اسرائيل، ايران اسلامي را بر آن داشت تا براي ايجاد موازنه هاي ضروري ژئوپوليتيک، با ارمنستان مسيحي نزديکي کند و ايالات متحده مسيحي ، براي مقابله با مواضع ايران در منطقه، با جمهوري آذربايجان مسلمان نزديکي پيدا کرد.شايان توجه است که خود ساموئل هانتينگتون در واقعيت داشتن پيش بيني «برخورد تمدنها»ترديد دارد.در مطالبي که وي در سال 1997 در اجتماعي بين المللي بيان کرد، عملاً نظريه برخورد تمدنها را پس گرفت.وي گفت:
بسي از مردمان به من ميگويند، پيش بينيهاي من اغلب به درد خودم مي خورد:گفته اند که من توجه اغلب افراد را به تئوري برخورد تمدنها جلب کرده ام و اين باعث شده تا عده اي به اصل برخورد (يا عدم برخورد)توجه بيشتري کنند.اما هيچ پيش بيني اي به خودي خود قابل تعميم يا غير قابل تعميم نيست، بلکه هر پيش بيني اي مرتبط به آن چيزي است که مردم انجام مي دهند.در دهه هاي 1950-1960 بسياري از افراد آگاه در باره ي يک جنگ هسته اي ميان اتحاد جماهير شوروي و ايالات متحده آمريکا پيش بينيهايي جدي به عمل آوردند.اما به دليل آگاهيهاي گسترده اي که از اين پيش بينيهاي ايجاد شده جنگي درنگرفت و گامهاي اساسي براي اجتناب از جنگ برداشته شد.لذا، اکنون سؤال اين است که براي جلوگيري از نبرد تمدنها و جنگ منطقه اي چه بايد کرد.
گذشته از اين که هيچ دليلي در دست نيست که ثابت کند عدم در گيري جنگ هسته اي ميان ايالات متحده آمريکا و اتحاد جماهير شوروي پيشين ناشي از پيش بينيهاي افراد بوده باشد، ساموئل هانتينگتون در عمل نظريه خود را تا حد يک احتمال يا يک هشدار براي جلوگيري از برخورد تمدنها، تخفيف داده است.همين بيان نشان دهنده آن است که خود هانتينگنون نيز نسبت به واقعيت داشتن و درستي آنچه گفته است اطمينان ندارد.آثاري ديده نمي شود که آنچه هانتينگتون «تمدن کنفوسيوس »مي نامد با آنچه «تمدن باختر مسيحي»مي نامد در حال برخورد باشد.نشانه اي در دست نيست که آنچه «تمدن اسلامي و مسيحي»خوانده شده است با جهان اسلام در برخورد باشد و يا آنچه «تمدن لاتين» قلمداد شده است يا به اصطلاح تمدن کنفوسيوسي در نبرد باشد.به عکس، آنچه در عمل ديده مي شود نزديکي روز افزون تمدنهاست و تکنولوژي اطلاع رساني انسان را ياري مي دهد تا راه رسيدن به سرمنزل برخوردار شدن از ميراث مشترک مدنيت و تمدن مشترک بشري را بسرعت طي کند.در اين رهگذر است که قدرتها وظايف ويژه اي به عهده دارند و هر قدرت اين وظيفه را بر اساس و با تأکيد بر شرايط، موقعيت، منافع و آينده نگريهاي ويژه خود تعيين مي کند.نارسايي پويايي ايده «برخورد تمدنها» بيشتر از آن جهت خودنمايي دارد که تحرک چشمگير نظام جهاني شکل گيرنده در راستاي «جهاني شدنها» ي قرن بيست و يکم و نقش خارق العاده انقلابي که گسترش سريع تکنولوژي اطلاع رساني در اين شکل گيري دارد، مورد توجه کافي قرار ندارد. چنين توجهي مي توانست اين حقيقت را آشکار سازد که روند شکل گيري نظام ژئوپوليتيک جهاني در راستاي «جهاني شدنها» دو جهت گيري کاملاً مشخصي را در بر دارد: نخست اينکه اين تحرک جهان سياسي را، بويژه از ديد اطلاعات و نقش آفريني تکنولوژي اطلاع رساني، بهم نزديک يک پارچه مي سازد؛ دوم اينکه در همان حال، اين تحول هويت گرايي، منطقه گرايي وايجاد گروهبنديهاي منطقه اي را تشويق مي کند و اين حرکت است که در راستاي شکل دان به جهاني سياسي از هم گسيخته تازه اي، منطقه هاي به هم گرويده و گروه بندي شده را مي تواند در مقام «رقيبان قدرتي» ايالات متحده قرار دهد و در دراز مدت، پديد آمدن يک نظام ژئوپوليتيک جهاني «چند قطبي» را واقعيت بخشد.«جهاني شدنها»و ژئوپوليتيک قرن بيست ويکم:از هنگامي که آلمان و ژاپن فتح بازارهاي بين المللي را در فرداي جنگ جهاني دوم آغاز کردند واز هنگامي که شوروي پيشين اندکي پس از پايان جنگ توانست بر فراز موانع جغرافيايي پلي استراتژيک بسته و حضور نظامي نيرومندي را در اقيانوسهاي پهناور گيتي پيدا کند، تئوري سرزمينهاي قلبي و سرزمينهاي پيراموني از سرهارلفورد مکيندر انگليسي کارآيي خود را از دست داد.برخلاف مکيندر که به اتکاي چيره بودن کشورش(بريتانيا)بر جهان نيمه نخست قرن بيستم، دنيا را«محيط سياسي يکپارچه اي»مي ديد.انديشمندان ژئوپوليتيک نيمه دوم قرن بيستم جهان ژئوپوليتيک را «محيط سياسي از هم گسيخته»اي فرض کردند که ميان چند ساختار منطقه اي تقسيم مي شود.اين دگرگوني اساسي در برداشت.ژئوپوليتيک نسبت به جهان معاصر همزمان با آغاز جهاني شدن منافع و خواستهاي ملي تقريباً همه ي قدرتهاي کوچک و بزرگ بوده است.جهاني شدن نظام اقتصادي بازار آزاد که از دهه 1980 خودنمائي مي کرد، بافروپاشي شوروي پيشين و سقوط نظام جهاني توزان يافته ميان دو قطب ايدئولوژيک در دهه ي 1990 اوج گرفت.به گفته ي ديگر، دو تحول ياد شده را، را پيش پاي دگرگونيهاي سريع در جهان ژئوپوليتيک کنوني هموار ساخته است.منظور از «جهاني شدن» گسترش يا انتشار پديده يا پديده هايي در سطح جهان است که با شيوه زندگي بشر در محيط ارتباطي نزديک دارد.
در اين رابطه، آنچه در سطح جهان گسترش يافته و منتشر مي شود، نظام اقتصاد بازار آزاد است که همراه با گسترش سريع تکنولوژي اطلاع رساني شيوه هاي موجود زندگي سياسي-اقتصادي بشر را دچار دگرگونيهاي ژرفي مي سازد.جهاني شدن منافع و خواستهاي ملتها که اصطلاحاً «گلوباليزيشن» خوانده مي شود.با پيوستن همه ملتها به «قرارداد عمومي بازرگاني و گمرک»که «سازمان بازرگاني جهاني» را واقعيت بخشيده است، نه تنها شيوه زندگي اقتصادي همه ملتها را سخت دگرگون مي سازد، بلکه بر نقش آفريني حاکميتها اقتصادي و نقش آفريني اقتصادي مرزهاي سياسي-جغرافيايي مؤثر خواهد افتاد. سرعت اين دگرگوني، توأم با سرعت رشد تکنولوژي اطلاع رساني برخي صاحبنظران را بر آن داشته است که جهان ژئوپوليتيک فرا آيند را در وراي «ملت»بودنها و حکومتهاي ملتي و در وراي مرزهاي جغرافيايي-سياسي ببينند و واقعيت يافتن«دهکده جهاني»را در دهه نخستين قرن بيست و يکم نويد دهند. جهان ژئوپوليتيک از فرداي فروپاشي دوقطبي دگرگونيهاي گسترده و ژرفي را آغاز کرده است و برنامه هاي آزادسازي اقتصادي و بازگشت به کاپيتاليزم مطلق و حکومت کنترل نشده بازار آزاد در اقتصاد جهاني از سوي برنامه هاي سياسي-اقتصادي-اجتماعي که در باخترزمين به عنوان «تاچريزم-ريگانيزم=Thatcherism-Reaganism»معروف شده است، تشويق شد. همگام با روند ياد شده اين حقيقت وجود دارد که تکنولوژي گسترش يابنده اطلاع رساني چهار گوشه گيتي را به سرعت بهم نزديک ساخته، فاصله هاي جغرافيايي و فرهنگي را شتابان درمي نوردد.اين گونه است که، ايده جهاني شدن»در آستانه قرن بيست و يکم جانشين ايده «دهکده جهاني»از دهه 1970 مي شود.
از آنجا که ايالات متحده آمريکا سکوي اصلي پرتاب موشک جهاني شدنهاي کنوني است، زبان آمريکايي فرهنگ آمريکايي، مفاهيم آمريکايي و اخلاقيات يابي اخلاقيهاي آمريکايي، بدنه فرهنگي و تمدني اين جهاني شدنها را شکل مي دهد.به گفته ديگر، صرفنظر از «خوب»يا «بد»شمردن اين ويژگيهاي هويتي آمريکايي، جهاني شدنهاي کنوني بار عظيمي از آمريکايي شدنها را به همراه دارد.اين دگرگوني بنيادين در جهان ژئوپوليتيک هويتها و استقلال فرهنگي-هويتي همه ملتها را به چالش مي کشد.از سوي ديگر، همين چالش است که بازگشت به هويت ملي و روي آوردن به استقلال خواهيهاي ملي را در سراسر جهان تحريک مي کند.به هر حال، گسترش نظام اقتصادي نوين و جهاني شدنها همچنان سرعت خود را حفظ کرده و به شکل روندي درآمده است که هيچ ملتي نمي تواند آن را به طور کلي ناديده بگيرد.جهاني شدنها هم اکنون به گونه اصل يا مسابقه اي درآمده که همگان خود را ملزم به پيوستن به آن مي بينند. اثر بلافاصله اين جهاني شدنها عبارت است از جهاني شدن سرمايه هاي درون ملتي و سودآوريهاي کلان، کاهش توليدهاي صنعتي سنگين درون ملتي در صنعتي هاي بزرگ و سکون بازار کار که مفهوم آن تورم نيروي کارگر و گسترش بيکاري در جامعه است.اين مسائل عمده تر از آن است که دولت بخواهد از آن غافل بماند.به هر حال ، هدف از اين تلاشها پل زدن بر فراز موانع گمرکي و حقوقي موجود و ورود به بازارهاي آزاد شده و بدون مانع کشورهاي جهان است.اين حرکت از سه انگيزه يا محرکه ويژه ناشي مي شود:
1)حرکت آزاد سرمايه در سطح جهان
2)حرکت آزاد کالا در سطح جهان
3)حرکت آزاد اطلاعات در سطح جهان
اين روند در برگيرنده آثار مثبت و منفي چندي است.آثار مثبت روند جهاني شدنها عبارتند از:بهم پيوستن روزافزون اقتصادهاي ملي که مي تواند صلح ناشي از همکاريهاي جهاني را گسترش دهد؛ از ميان رفتن موانع موجود بر سر راه حرکت آزاد اطلاعات و آگاهيها که مي تواند بر گسترش مفاهيم «آزادي» و «دموکراسي»اثر زيادي بگذارد و صلح و امنيت جهاني را گسترش دهد؛ اقتصادي شدن جهان ژئوپوليتيک به جاي ايدئولوژيک بودن آن که مي تواند بر گسترش صلح و امنيت در جهان مؤثر افتد.آثار منفي دگرگونيهاي ياد شده را مي توان چنين برشمرد:از ميان رفتن امنيت شغلي افراد که منجر به ازميان رفتن حفاظهاي موجود براي طبقات کارگر شده و در نتيجه آن توانمندتران، به بهاي ناتوان توانمندتر مي شوند؛ حرکت آزاد سرمايه و کالا حرکت آراد نيروي کار را به همراه ندارد؛ بلکه کار و سرمايه به سراغ کارگر در محيط ارزان مي رود.و اين گونه بر شکاف ميان توانمندان و ناتوانان افزوده مي شود؛ گسترش سودجويي اقتصادي، به عنوان زيربناي اصل نظام ژئوپوليتيک جهاني، مادي گرايي فرهنگي را تشديد کرده، عواصف انساني را کاهش خواهد داد و خشونت و ناامني را بر جوامع مسلط خواهد نمود. گسترش جهاني پيداکردن ابرکمپانيهايي چون مک دونالد و چند مليتهايي چون آي.کي.آ .چالش هشدار دهنده اي را نسبت به حاکميتهاي ملي عرضه مي کند.از يک سو، سرمايه گذاريهاي فرامرزي توأم با استفاده از نيروي کار ارزان در جهان سوم سبب توليد ارزانتر و بمراتب مرغوبتر در درون کشورهاي به اصطلاح جهان سوم خواهد شد که اختيار سودآوريهايش از آن چند مليتيهاي سرمايه گذار خواهد بود و چنين روندي که ريشه در قوانين خشک «رقابتهاي» بازرگاني دارد رقابتهاي نابرابري را ميان اقتصادهاي توانمند و ناتوان چنان فزوني خواهد داد که منجر به سرنگون شدن توليدات و سودآوريهاي داخلي در جهان سوم خواهد شد.
از سوي ديگر، شما کارکنان اين گونه شرکتها در گرداگرد گيتي از شمار جمعيت بسياري از کشورها فزوني مي گيرد در حالي که قوانين و امتياز هاي حاکم بر روابط اين کارکنان و کارفرمايان چند مليتي آنان وفاداري آنان به شرکتهاي چند مليتي را، به بهاي کاهش وفاداري ملي آنان، فزوني خواهد داد.بديهي است که گسترش چنين روندي بر ساختارهاي سياسي کنوني جهان اثر گذارده، حاکميتهاي ملي را دستخوش دگرگونيهايي بنيادين مي سازد.از سوي ديگر، استيون روچ، اقتصاد دان آمريکايي که از آغاز دهه 1990 سياست کوچک کردن نيروي کارگر در صنايع و شرکتها را رواج داد و همراه با مبتکران سياست کاهش دخالت اقتصادي دولت در جامعه، به پديد آمدن اقتصاد نوين ياري رساند، در سال 1997 تغيير عقيده داد و اعلام کرد، «اگر چه نظريه اش در کوتاه مدت نتايج اقتصادي چشمگيري به سود شرکتها و سرمايه گذاران دارد، در دراز مدت نظريه اي نادرست و اگر انسانيت بايد محفوظ بماند،سياستِ خلاف اين نظريه را بايد پيگيري کرد.»اما به نظر مي رسد اين دگرانديش کمي دير باشد و گمان نمي رود آنان که طعم دستاوردهاي سياسي-اقتصادي اين مکانيزم را چشيده اند و سرمست ثروتمندتر شدن سريع به بهاي فقيرتر شدن ديگران هستند و قدرت را در دست دارند، حاضر به اصلاح نظام اقتصادي چيره شده بر جهان کنوني باشند.شرايط پيش آمده، جلوه ي واقعيت يافتن سياستهاي اقتصادي-اجتماعي ماگارت تاچر است.وي در آغاز اجراي اين سياست در بريتانيا گفته بود«چيز به نام جامعه وجود ندارد» يعني افرادي هستند که بايد به فکر خويش باشند.بديهي است اين سياستمداران که از آغاز فقيرتر و گرسنه تر شدن فقيران وگرسنگان و گسترش فقر و گرسنگي در جامعه را پيش بيني مي کردند، دليلي براي تغيير سياسي و اقتصادي پيشنهادي خود ندارند؛ براي مثال، يک اثر پژوهشي بسيار معتبر که در سال 1997 منتشر شد، فقيرتر شدن بخش بزرگي از جمعيت بريتانيا را ناشي از فردگراييهاي خودپرستانه تشويق شده در نظام اقتصادي دولت مارگارت تاچر دانست.دولت جان ميچر به جاي توجه نشان دادن به پيشنهادهاي اصلاحي معتدل در اين اثر پژوهشي، آن را «نوشته اي کمونيستي»خواند.
بحث پيرامون پيامدهاي مثبت و منفي اين دگرگونيهاي اساسي در نظام جهاني، همچنان ميان راستگرايان و چپگرايان و ميان طرفداران سودآوريهاي کلان اقتصادي از يک سو، و طرفدان حفظ اخلاق و ارزشهاي انساني از سوي ديگر، ادامه دارد.راستگرايان بحث موافق خود را اين گونه پيگيري مي کنند که نظام اقتصاي بازار آزاد آثار و نتايج انساني را به دست خواهد داد:
-آزادي سرمايه گذاري و تلاشهاي اقتصادي و گسترش درآمد در سطح جامعه، قدرت تصميم گيري اجتماعي افراد را فزوني مي دهد و اين امر به دموکراسي در جامعه توان بيشتري خواهد داد.
-جهاني شدن رسانه هاي اطلاع رساني و ارتباطي و گسترش دسترسي آزاد به اطلاعات و آگاهيها امکان انديشيدن در وراي محدوده هاي کنترل دولتي را بيشتر مي سازد، حال آنکه بيشتر انديشمندان، خود به گسترش و ژرفتر شدن دموکراسي کمک خواهد کرد.
چپ گرايان بحث مخالف خود را اين گونه پيگيري مي کنند:-نظام اقتصادي نوين سبب تمرکز سرمايه نزد گروه اندکي در جامعه خواهد شد و اين تمرکز سرمايه اساس دموکراسي را متزلزل خواهد کرد و از آنجا که قدرت مالي افراد، قدرت سياسي را براي آنان به همراه خواهد داشت، توانمندان جامعه بر ناتوانان چيرگي بيشتري خواهد يافت و اين وضع به استفاده نادرست از اهرمهاي دموکراسي منجر خواهد گشت.
-کمپانيهاي چند مليتي که مرزهاي ملي و حاکميتهاي ملتي را درمي نوردند، در برابر هيچ کس و هيچ قانوني و در برابر هيچ يک از موازين اخلاقي و اجتماعي جوامع گوناگون مسئوليت نخواهند داست.عدم کنترل بر تلاشهاي اقتصادي چند مليتيها با عث درگيرشدن آنها در مسائل سياسي خواهد شد.همچنين از آنجا که ايجاد نظم و نظامي در کار چند مليتيها در ابعاد ماوراي حاکميتها ملي ضرورت دارد، خود آنها واضع قوانين يامقررات و موازين اخلاقي براي شکل دادن به تلاشها يشان خواهند شد وچون چنين مقررات و موازيني بر اساس مصالح و به سود چند مليتيها وضع خواهد شد، آشکارا زيانهاي اخلاقي-اجتماعي و محيطي فراواني به بار خواهد آورد که نمي تواند به سود تمامي مردم جامعه باشد.مقبوليت اين ديدگاه ويژه اعتراضهاي ژرف دانشمندان، انديشمندان، هنرمندان و تظاهرات گسترده جوانان را از سال 1999 تاکنون در شهرهاي بزرگ باخترزمين، چون لندن، نيويورک، سياتل، پاريس و غيره سبب شده است.همين اعتراضها و تظاهرات گسترده، تصميم گيرندگان اصلي روند جهاني شدنها را تشويق مي کند تا موازيني را براي نرمتر کردن لبه هاي تيز سلاح جهاني شدنهاي اقتصادي در چهارچوب نقش آفرينيهاي سازمان بازرگاني جهاني پيش بيني کنند.
شايان توجه است که در نتيجه چيرگي بيست و چند ساله نظام اقتصادي بازار آزاد بر جهان ژئوپوليتيک، بر اساس برآوردها در باختر زمين، از هشتادهزار ميليارد دلار سرمايه هاي ماوراي مليتي جهان، بيست هزار ميليارد در اختيار بيست کمپاني چند مليتي است؛ يعني از مجموع سرمايه هاي بزرگ در گردش در جهان، يک چهارم در اختيار موجوديتهايي اقتصادي با بهره بسيار اندک است که از همه قوانين و مقررات سنتي درون ملتي در جهان آزادند و در مقياس گسترده اي، حتي از پرداخت مالياتها سنتي معاف مي شوند.در صورت پذيرفته شدن پيشنهاد اتحاديه اروپا در زمينه قرارداد چند جانبه براي سرمايه گذاري «چند مليتيها حتي از پرداخت ماليتهاي درون کشوري در کشورهايي که تحصيل سواد دارند و از محدوديتهاي قانوني حاکميت اقتصادي آن کشورها نيز معاف خواهند بود.آشکار است که اين وضع به ازدياد سرمايه کمک فراواني خودهد کرد، ولي آشکارا به زيان طبقات ناتوانتر در کشورهاي پيشرفته و متوسط و به زيان ملتهاي ناتوانتر خواهد بود.سياسيتهايي که مي خواهند بر روند جهاني شدنها چيره شوند و سوار بر موج، مسير موج را ترسيم کنند، مي کوشند تعاريفي امنيتي در مقياس جهاني براي «جهاني شدنهاي» اقتصاد در نظر بگيرند.توني بلر نخست وزير بريتانيا در سخنراني 22 آوريل 1999 خود در شيکاگو ادعا کرد که «جهاني شدنها »تنها محدود به يک سلسله تلاشهاي اقتصادي نيست، بلکه در بر گيرنده مفاهيم سياسي و امنيتي تازه اي را مطرح مي سازد که در چهار چوب ايده «جامعه بين المللي»مطرح شده و بايد پيگيري شود.به گفته ديگر، نخست وزير بريتانيا آشکارا سخن از آن دارد که همراه جنبه هاي اقتصادي جهاني شدنها، باخترانگلو-ساکسن به خود اجازه خواهد داد تا در چهارچوب «جامعه بين المللي»و مسلماً به ياري بازوي پشتيباني دهنده آن، يعني ناتو، بر امواج جهاني شدنها چيره شود و آن را به سوي «نظام نوين جهاني»مورد ادعاي خود پيش برد تا، به بهانه حفظ امنيت، سرنوشت جهان سياسي را در اختيار بگيرد.
همچنين قابل توجه است که برخي بر اين باور شده اند که باگسترش تکنولوژي اطلاع رساني، ايده «دهکده جهاني»به بهاي صدمه ديدن موجوديتهاي ملي، واقعيت پيدا مي کند.اگر چه اين ايده، از ديد ويژه اي واقعيت يافته است و انقلاب بزرگ تکنولوژي اطلاع رساني فرزندان آدم را قادر ساخته که از دو-سه دهه واپسين قرن بيستم سخن گفتن به زبان و مفاهيم مشترک و نزديک شدن بر اساس مقررات و موازيني مشترک را آغاز کنند.و به آنان ياري داده تا مبادلات بازرگاني ماوراي ملتي را در آن واحد گوشه و کنار گيتي به گردش درآورند، ولي «دهکده جهاني»به معناي اجتماعي-فرهنگي و سياسي واژه، هرگز واقعيت نخواهد يافت، چرا که اصل«متمايز بودن از ديگران و سربلند بودن از مضامين ويژه هويتي خويش امري ذاتي و مسأله ي رواني-اجتماعي دائمي بشر است.وجود اين اصل رواني-اجتماعي در ذات بشر است که پيگيري هويت فردي و اجتماعي يا ملي را دوامي جاودانه مي دهد و شرايطي را به بارمي آورد که انسان پيوسته در اين انديشه باشد که هويت ويژه داشتن را پيگيري کند تا از تبديل شدن خود به «شماره»هاي بي معني جلوگيري نمايد.موضوع «هويت ايراني»در کنفرانس بين المللي که در سال 1998 از سوي دانشگاه لندن و بنياد پژوهشي يوروسويک لندن برگزار شد، به بحثي گسترده درآمد؛ بحثي نو در باره مسأله هويت در جهان سياسي نو و در محيط ژئوپوليتيک دگرگون شونده جهاني.اثر گذاري اين بحث برانگيختن توجه و حساسيتها نسبت به مسأله «هويت ملي»درميان ملتهاي پيشرفته بود.نخست وزير بريتانيا و رسانه هاي آن کشور، بويژه تلويزيون بي بي سي، سخنان هشدار دهنده اي در باره اهميت بازگشت به هويت ملي در رويارويي با جهاني شدن کنوني به ميان آوردند.
محافل دانشگاهي در اروپا و آمريکاي شمالي مسأله ي هويت گراييهاي تحريک شده توسط جهاني شدنها و حساسيتهاي مربوط به آن را در دنياي قرن بيست و يکم پيگيري مي کند.باور عمومي هم اکنون بر اين است که ملتها را چاره اي نيست جز يافتن تعاريفي نوين از هويت ملي برخود در جهان سياسي نوين واينکه روند هويت گرايي در جهان ژئوپوليتيک کنوني نه تنها با روند جهاني شدن ها و نزديک شدن روز افزون ملتها در تضاد نيست، بلکه اين روند دوم است که روند نخست را تحريک مي کند.فراتر، روند هويت گرايي همگام با روند جهاني شدنها، فرا آمدن نظامي متوازن را در ژئوپوليتيک شکل گيرنده جهان قرن بيست و يکم نويد مي دهد؛ براي مثال، هويت گرايان اسکاتلندي، اين بحث را آغاز کرده اند که يکپارچگي آنان با انگلستان در چارچوب «بريتانيا»در گذشته سبب چيرگي انگلستان بر سراسر «اتحاديه پادشاهي بريتانيا و ايرلند شمالي»بوده است.ولي عضويت جداگانه و مستقل اسکاتلند در اتحاديه اروپا سبب خواهد شد که آن سرزمين با انگلستان در ساختار بزرگتر و مؤثرتري يکپارچگي يابد.با همه ي اين موارد، تلاش جهاني براي نظم دادن به جهان اقتصادي شکل گيرنده در پرتو جهاني شدنهاي اقتصادي وجود دارد؛ تلاشهايي که تاکنون سبب ايجاد سازمان بازرگاني جهاني شده است.
منبع:جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیایی
/خ