طبقه بندی بر اساس الگوی شیعه- اهل سنت، از تقسیمات رایج در تاریخ حدیث است که مبنای برخی از تحقیقات حدیثی مخصوصاً در دورهی معاصر قرار گرفته است. در بین نوشتههایی که بر اساس این منطق تقسیم بندی شکل گرفتهاند؛ از اوّلین نگاشتههای رسمی در تاریخ شیعه مانند تاریخ شیعه مرحوم مظفر گرفته تا تاریخ حدیث شیعه اثر مرحوم مدیر شانه چی، این سوال مهم به ذهن خطور میکند که منطق این تقسیم بندی چیست؟ آن چه نقطهی عزیمت ما در این بحث است، آن است که این طبقه بندی بر چه مبنایی استوار است و تا چه حد میتواند راه گشای ما در تحلیل تاریخ حدیث باشد؟
نتیجهی تقسیم تاریخ حدیث به شیعه و اهل سنت آن شده است که عملاً بررسی دوران حدیث پیامبر (صلى الله علیه وآله) ذیل تاریخ حدیث اهل سنت آورده میشود و تاریخ حدیث شیعه، از امام علی (علیه السلام) آغاز میشود. (1) روشن است که این نتیجه، برداشتهای ناصوابی به همراه خواهد داشت. صرف نظر از این گونه نتایج نادرست، آن چه مهم است آن است که مبنای این تقسیم بندی باید روشن باشد، اما در این میان، آنچه اهمیت تبیین رابطهی حدیث شیعه و اهل سنت را دو چندان میکند، نوع دفاعی است که احیاناً از سوی برای محققان شیعی نسبت به ایرادهای خاورشناسان به تاریخ حدیث، صورت میگیرد؛ با این بیان که این اتهامات، متوجه اهل سنت- نه شیعه- است!
به طور کلی یکی از دو رویکرد «هم گرا» و «واگرا» بر رابطهی بین تاریخ حدیث شیعه و اهل سنت، حاکم است.
1. رویکرد هم گرا (یا اتحاد)
رویکرد هم گرا (2) در بالاترین سطح خود، ریشه و خاستگاه احادیث شیعه و سنی را یکی میداند و بر اساس آن نباید حدیث شیعه را در برابر حدیث اهل سنت قرار داد؛ چرا که سنت، از مجموع هر دو حدیث شیعه و سنی، تشکیل شده است. رویکرد تقریبی و پرداختن به احادیث مشترک میتواند نمونهی این رویکرد باشد.یکی از الگوهای این رویکرد، الگویی است که از آن به الگوی «متن- حاشیه» یاد میکنیم در این الگو، حدیث اهل سنت، اصل و حدیث شیعه، فرع و به عنوان شرح و تصحیحی بر متن است. حدیث شیعه از این نظر قرار است تا خلأهای ایجاد شده در متن اصلی را پر کند و به تعبیری آن را اصلاح کند. (3) مرحوم آیت الله بروجردی فقه شیعه را حاشیهای بر فقه اهل سنت میدانستهاند. (4) از این رو ایشان آشنایی با فقه اهل سنت و احادیث آنان را لازم میدانستند. توضیح آن که فقه اهل سنت، فقه حاکم بر جامعهی آن زمان بود و بنا به دلایل سیاسی، فتاوای مورد عمل مسلمانان همان فتوای اهل سنت بود. راویان و اصحاب ائمه نیز با توجه به فتاوی آنان از ائمه سؤال میکردند و ائمه هم با توجه به آنها پاسخ میگفتند. علاوه بر این خود امامان، مواردی را که خلاف میدانستند، به شدت طرح و رد میکرداند. چه بسا بدون ملاحظه فقه و احادیث اهل سنت، نکات و زوایایی از روایات اهل بیت (علیهم السلام) بر ما مخفی بماند و روایات متعارض به خوبی حل نشود، در واقع بر اساس الگوی «متن-حاشیه») فقه و احادیث اهل سنت، قرینهی منفصلی برای فهم نظریات فقهی شیعه است.
در اینجا به نظر میرسد بین دو مسئله تقابل جدى وجود دارد. طرفی اعترافهای بزرگان اهل سنت نسبت به مقام علمی امامان شیعه مشهود است و از سویی دیگر تعداد روایات این ائمه در صحاح و سنن اهل سنت، بسیار کم است. ضمن آن که این روایات غالباً از واسطه ایشان از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است. با وجود تصریحات خود پیشوایان اهل سنت به مقام علمی امامان شیعه، این مطلب که روایات منقول از ایشان در صحاح و سنن اهل سنت اندک است؛ مورد انتقاد واقع شده است. به عنوان نمونه بخاری فقط روایت از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است. (5)
ابن ابی الحدید در این باره مینویسد:
در علم فقه، تمام فقهای عالم اسلام (مذاهب اربعه)، عیال و جیره خوار علی (علیه السلام) هستند؛ چرا که شاگردان ابوحنیفه همچون ابی یوسف و محمد، فقه را از او گرفتهاند و شافعی نیز شاگرد محمد بن حسن بوده و فقهش به ابوحنیفه برمیگردد و ابوحنیفه، شاگرد جعفربن محمد-(علیهما السلام)- است و جعفر (امام صادق (علیه السلام)) از پدرش محمد (امام باقر (علیه السلام)) علوم را فرا گرفته و سرانجام امر به علی (علیه السلام) ختم میشود، اما مالک، شاگرد ربیعة الرأی و او شاگرد عکرمه، شاگرد عبدالله بن عباس و او نیز شاگرد علی (علیه السلام) بوده و میتوان از طریق شافعی او را شاگرد علی (علیه السلام) تلقی کرد. (6)
این عبارت نشان دهندهی آن است که حتی فقه اهل سنت نیز به نوعی متصل به امام صادق (علیه السلام) است. و یا این که مثلاً عبدالله بن عطاء مکی میگوید:
من هرگز دانشمندان [اسلامی] را نزد هیچ کس به اندازهی مجلس محمد بن علی (علیهما السلام)، [از نظر علمی] حقیر و کوچک ندیدم. من «حکم بن عتیبه» را که در علم و فقه مشهور آفاق بود. دیدم که در خدمت امام باقر (علیه السلام)، مانند كودكى در برابر استادش زانوی ادب بر زمین زده، شیفتهی او شده بود. (7)
همهی این شواهد گویای آن است که صاحبان این مذاهب، با وجود اعتراف به مقام علمی امامان شیعه و استفاده از محضر ایشان، اما نخواستهاند مستقیماً از ایشان چیزی نقل کنند یا به کلام ایشان استناد کنند. (8)
$ 2. رویکرد واگرا (یا تمایز)
در رویکرد واگرا (9)- که مبنای تقسیم تاریخ حدیث به شیعه و اهل سنت است- دو مکتب حدیثی شیعه و اهل سنت بدون هیچ ارتباطی و یا تاثیری از یکدیگر، مسیر خاص خود را طی کردهاند. از نظر مصداقی نیز کتاب حدیثی یافت نمیشود که در آن مجموعهای از احادیث شیعه و اهل سنت وجود داشته باشد. در بالاترین سطح این نگاه میتوان گفت روایات اهل سنت، حتی روایت هم نیستند و صرف وجود یک روایت در منابع سنی برای رد آن کافی است. اسد حیدر را میتوان نمایندهی این الگو معرفی کرد. (10)
یکی از الگوهای ارائه شده در این رویکرد، الگوی کنش- واکنشی است. به این صورت که جریان اهل سنت (مکتب خلفا)، در واکنش به جریان حدیثی شیعه به وجود آمده است. توضیح آن که پس از رحلت رسول خداد(صلی الله علیه و آله)، جریان حاکم، به مخالفت با نقل حدیث پرداخت و با اصل کتابت و نشر حدیث مخالفت کرد. نقل حدیث در اهل سنت به واسطهی ممنوعیت رسمی نگارش، جنبهی شفاهی به خود گرفت و از آفاتی چون نسیان و مرگ حاملان حدیث در امان نماند؛ ضمن آن که برخی اقدامات سیاسی عملاً بسیاری از روایات را از بین برد. به وجود آمدن قیاس، استحسان و اعتبار بخشی به صحابه و تابعین همه و همه به خاطر ضعف روش حدیثی اهل سنت به وجود آمد. با توجه به اتصال حلقات حدیث شیعه و نیز تکیه داشتن آن برسنت مکتوب و نظارت اهل بیت (علیهم السلام) بر عموم مکتوبات حدیثی، پدیدهی وضع و جعل در مقایسه با حدیث اهل سنت، به صورت محدودی در حدیث شیعه راه یافته است. میتوان پویایی مکتب اهل سنت را به نوعی پیرو شیعه دانست. در روایت است که ابوجعفر (علیه السلام) به ابان بن تغلب میفرماید:
در مسجد مدینه بنشین و مردم را فتوا ده، که دوست میدارم در میان شیعهی من، مانند تو را ببینند. (11)
از آن سو ذهبی در مورد او مینویسد:
هرچند ابان شیعه است، ولی اگر ما روایات شیعیان را کنار بگذاریم، در واقع بخش عظیمی از سنت را کنار گذاشتهایم. (12)
پس از این دوره و با توجه به استفادهی صادقین (علیه السلام) از شرایط سیاسی پیش آمده، پیشوایان شیعه رسماً کرسیهای علم را در دست گرفته بودند و کسانی چون مالک- که پیشوای اهل سنت بود- نیز از شاگردان آنها محسوب میشدند. (13)
نقل شده است که امام صادق (علیه السلام) چهار هزار شاگرد داشتهاند. (14) صادقین (علیهما السلام) در شرایطی، احکام دینی را طرح میکردند که فضای حاکم بر جامعه ناآگاهی نسبت به اولیترین مسائل دینی بود؛ به طوری که مردم نمیدانستند چگونه نماز بخوانند و چگونه روزه بگیرند و یا حج به جا آورند. (15)
در واقع طرح مسائل دینی از سوی امامان شیعه، به معنای برگشت به سنتهای فراموش شدهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) محسوب میشد و آموزههای ایشان اختصاصی به قشر خاصی به نام شیعه نداشت. با توجه به این که جریان سیاسی حاکم، به اهل سنت منتسب بودند، ناچار بودند که برای پرکردن این خلاً تصمیمی بگیرند. از این رو در واکنش به این رویکرد امامان شیعه، دست به تدوین مجموعههای حدیثی زدند. از جمله این که به دستور منصور، تدوین «موطأ» مالک شکل گرفت و با حمایت دستگاه خلافت، شهرت پیدا کرد و نسخههای آن به سرعت در جهان اسلام پخش شد. (16) در واقع کتابت موطأ مالک بیشتر از این که یک مسئلهی علمی باشد، یک واکنش سیاسی است و معارضه با مکتب علویان و تشیع، عامل اساسی به وجود آمدن این مجموعههای حدیثی بود.
این موج کتابت حدیث در دورانی به اوج خود میرسد که عظیمترین کارهای حدیثی اهل سنت یعنی موطاً مالک (م179 هـ)، مسند ابن حنبل (م 241 هـ)، صحیح بخاری (م 256 هـ) و صحیح مسلم (م 261 هـ)، درست در زمانی تدوین میشود که امامان شیعه به شدت تحت فشار سیاسی قرار گرفتهاند و امکان کمترین القاء حدیث یا ارشادی در جامعهی اسلامی را نداشتهاند.
مهمترین مسئلهی مطرح در تاریخ اهل سنت مسئلهی یک قرن عدم کتابت حدیث است، در حالی که این مسئله در تاریخ حدیث شیعه وجود ندارد. دیگر آن که دوران شعر عصمت در شیعه محدود به 23 سال نبوده؛ بلکه به 260 سال وسعت پیدا میکند و همین مسئله امکان بهرهوری بیشتر مسلمانان از احادیث را فراهم میکرده است. و بالاخره آن که میراث حدیثی شیعه بیشتر از اهل سنت به منابع مکتوب از جمله اصول اربعمائه استوار است. اینها، مواردی است که میتواند به رویکرد واگرا، قوت ببخشد.
یکی از موضع گیریهای رایج نسبت به مطالعات خاورشناسان در خصوص وثاقت حدیث، دفاع از رویکرد واگراست. در این نگاه، آسیب جدى تحقیقات خاورشناسان آن است که اینان، نگاهی یکسره به منابع حدیثی اهل سنت داشتند، در حالی که تاریخ حدیث شیعه از اهل سنت متفاوت است.
3. نقد و بررسی
متغیرهایی که میتوان به وسیلهی آنها به یکی از دو رویکرد اتحاد یا «هم گرا» و تمایز یا «واگرا» نزدیک شد، را در قالب شش متغیر: «تعریف حدیث»، «مبانی کلامی»، «سبک نگارش حدیثی»، «درایة الحدیث»، «رجال» و «تاریخ- حدیث» بررسی میکنیم.براساس تعریف متداول حدیث شیعه و اهل سنت، رابطهی این دو عموم و خصوص من وجه است. بنابراین تعاریف، رابطهی بین این دو به سمت رویکرد تمایز میرود، اما بر اساس تعریفی که از حدیث ارائه میشود (تعریف به فرآیند) به رویکرد اتحاد نزدیکتر میشویم.
براساس مبانی کلامی، بین حدیث شیعه و اهل سنت تمایز جدی وجود دارد، اما این تمایز، در حوزهی خاصی از روایات- نه همهی روایات- است. البته باید توجه داشت که مفهوم استناد به احادیث اهل سنت در موضوعات کلامی مانند اثبات امامت، آن است که اعتبار این مجموعهی روایات را فی الجمله پذیرفته و از روی میزکار خود برنداشتهایم که این خود نیز به رویکرد اتحاد نزدیکتر است.
نوع و «سبک میراث حدیثی» شیعه و اهل سنت، نیز تأییدکنندهی رویکرد تمایز است. به گونهای که سبک کتابهای حدیثی شیعه کاملاً از اهل سنت متمایز است. اگر در شیعه با سبکهای چون اصل نویسی، مسائل، رساله، نوادر، نسخه، تک نگاری، جوامع، امالی، ادعیه، مزار، علل، اربعین نگاری و مناقب مواجه هستیم؛ در بین آثار اهل سنت به سبکهایی چون مصنف، جزء نویسی، مسند، موطأ، صحیح، سنن، مستدرک، مستخرج، اطراف، زواید و تخریج برمیخوریم. (17) از سوی دیگر، کمتر شرحی شیعی بر کتاب حدیثی اهل سنت و برعکس به چشم میخورد.
در حوزهی اصطلاحات حدیثی (درایة)، میتوان گفت مروری بر این اصطلاحات، این نتیجه را در پی دارد که با وجود آن که بخش وسیعی از این اصطلاحات، مشترکاند، اما این اشتراک، بیشتر از نوع اشتراک لفظی است و هر یک از شیعه و اهل سنت، بر اساس مبانی و روشهای خود این اصطلاحات را تعریف کردهاند. (18) به عنوان نمونه، اصطلاح «صحیح» در هر یک از دو مکتب، تعریفی متفاوت دارد، حتی در هر یک از آنها نیز احیاناً بیش از یک معنی دارد. البته برخی اصطلاحات اختصاصی را نباید از نظر داشت. اصطلاحاتی چون عِدّه، اصحاب اجماع، کتاب، اصل و موثّق، نمونهی این اختصاص در شیعه است.
«رجال» را میتوان، مهمترین متغیر رویکرد تمایز دانست. تمایز بر اساس دانش رجال، به گونهای است که ظاهر متن یک اثر کافی است تا مذهب نویسنده را مشخص کند؛ چرا که راویان شیعه از اهل سنت، غالباً متمایزند. امامی مذهب بودن در مواردی از شروط قبول خبر عنوان شده است. (19) سنی بودن- حتی یک- راوی موجب تنزل درجهی روایت از صحیح به موثقّ است (20) و یکی از ضوابط صِحّت حدیث، مخالفت آن با حدیث عامه است. (21)
تعیین نوع رویکرد از نقطه نظر تاریخی، نیز قابل تأمل است. یکی مواردی که در این خصوص باید مورد توجه باشد آن است که به لحاظ تاریخی، مرزبندی بین شیعه و اهل سنت مخصوصاً در قرون نخستین با دشواریهایی مواجه است. حتی بالاتر این که از نظر تاریخی، اهل سنت ضرورتاً به معنای عامه (غیرشیعه) نیست. تعبیر «سنی دوازده امامی»، تعبیر «خاصّی عامی» یا حتی تعبیر «اقویاء الشیعة وضعفاء الشیعة»، در متون تاریخی ما دیده میشود. (22) این دشواری تمایز اهل سنت از شیعه در قرون اوّلیه- که اتفاقاً از اهمیت ویژهای نیز برخوردار است- ما را به رویکرد اتحاد نزدیکتر میکند.
در مجموع روشن است که واقعیتهای تاریخی، هیچ یک از این دو رویکرد را به عنوان الگوی قطعی رابطهی حدیث شیعه و اهل سنت تأیید نمیکند، اما این نتیجهی روشن نیز دست یافتنی است که این طبقه بندی، دارای مبنای کاملاً قابل دفاعی در تحلیل دقیق تاریخ حدیث نیست. هر یک از روابط ممکن از قبیل اتحاد، کنشی- واکنش، متن- حاشیه، اقتباسی، تمایز و... تنها با بخش موضوعی خاصی از احادیث- نه همهی آنها- مرتبط است.
آن چه در مقام عمل، ملاک تجزیهی تاریخ به تاریخ حدیث شیعه و اهل سنت شده است؛ متمرکز بر اموری ظاهری است. اساساً معنی ندارد در مورد یک موضوع (حدیث نبوی) دو تاریخ نگاشته شود؛ اگر چه ممکن است یک تاریخ با دو (یا چند) تحلیل متفاوت نوشته شود. نگاهی به فهرست مطالبی که ذیل هر یک از دو تاریخ حدیث شیعه و اهل سنت مطرح میشود، حاکی از ملاک قرار گرفتن معیارهای ظاهری چون سنی بودن راوی حدیث و مؤلف کتاب یا شیعه بودن اوست. این ملاک، اگرچه در نتیجه، مرزبندی آشکاری را بین شیعه و اهل سنت موجب شده است، اما این مرزبندی، موجب آن نشده است که میراث یکی از آن دو جزئی از میراث دیگری نباشد.
در یک نگاه روشی، روایات اهل سنت و شیعه متقابلاً مورد استناد یکدیگر بوده است و همین سیرهی استنادی گویاترین دلیل بر هم گرا بودن این دو است. آیا طرح موضوعاتی چون منبع تدوین حدیث، جعل حدیث، اسرائیلیات و ... ذیل تاریخ حدیث اهل سنت، به معنای آن است که در تحلیل تاریخ حدیث شیعه نیازی به در نظر گرفتن این موارد نیست ؟! آیا طرح نگارش حدیث نبوی ذیل تاریخ حدیث اهل سنت به معنای آن است که حدیث نبوی جزئی از میراث حدیثی شیعه نیست؟! البته شیعه به خاطر آن که مصادر «حدیثیاش از نظر زمان و حجم، به امامان معصوم (علیه السلام) نیز توسعه پیدا کرده، بدیهی است که آثار متمایزتری داشته باشد، اما این تمایز ضمن آن که خروج از محل نزاع (حدیث نبوی) است؛ تمایزی ظاهری است و به معنای دو تاریخ متفاوت نیست.
در تأیید رویکرد اتحاد باید به تفاوت میزکار و واقعیت توجه داشت. تمرکز تاریخ حدیث شیعه، بر نیمهی اوّل قرن دوم (عصر صادقین (علیهما السلام)) است و حجم قابل توجه روایات صادره از این امامان معصوم (علیهم السلام) نسبت به سایر روایات، گویای اهمیت این دوره است. از سویی دیگر صدور روایات اهل سنت، مربوط به قرنِ اوّلاند. نگاهی بَدوی میتواند این مسئله را دلیلی بر تقویت دیدگاه تمایز تلقی کند، اما چنین برداشتی به دلیل لزوم ایجاد تفاوت بین میزکار و واقعیت تاریخی درست نیست. آنچه در یک تحلیل تاریخی باید مورد نظر باشد، دست یابی به «واقعیت تاریخی» است و آن چه مورد توجه یک محدِّث است؛ «میزکار» است. در یک تحلیل تاریخی، توجه به واقعیتهایی لازم است که لزوماً امکان نقل پیدا نکردهاند. اینکه تعداد روایات را ملاکی بر تمایز بدانیم؛ بر یک الگوی کمی سامان یافته است و صرفاً به یک تمایز ظاهری و صوری مبتنی بر میزکار میانجامد، اما در یک رویکرد تاریخی، زمان صدور حدیث در عصر نبوی- حتی در ضمن جریان تحلیل تاریخ حدیث شیعه- اهمیت خاصی مییابد. روایاتی از صادقین (علیهما السلام) که چه به صورت کلی و چه به صورت موردی، سخن خود را به پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) ارجاع میدهند؛ بخشی از این تحلیل را سامان میدهند.
ممکن است اصطلاح «مذهب جعفری» یا عنوان شدن امام صادق (علیه السلام) به عنوان رئیس این مذهب، رویکرد واگرا را تقویت کند، اما این توجه لازم است که تمایز مزبور، تمایزی واکنشی است. یعنی آن که شرایط سیاسی ایجاد شده توسط مکتب خلفا، عملاً جایگاه امام (علیه السلام) را به گونهای متمایز نشان میداد. (23)
پینوشتها:
1. به عنوان نمونه ر.ک. معارف، مجید، تاریخ عمومی حدیث با رویکرد تحلیلی، ص51 که نقل و نگارش حدیث در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، زیرمجموعهی تاریخ حدیث اهل سنت است و در ص197، تاریخ حدیث شیعه از امام علی (علیه السلام) آغاز میشود.
2. Divergence.
3. شبیه همین الگوی «متن- حاشیه» یا «تصحیح» نسبت به رابطهی قرآن و عهدین نیز مطرح شده است که در فصول پسین به آن پرداخته خواهد شد.
4. واعظ زادهی خراسانی، محمد، «وحدت و انسجام اسلامی از نگاه آیت االله بروجردی»، شمارهی 257، اسفند ماه 86.
5. طارمی، حسن، مدخل «امام باقر (علیه السلام)» دانشنامهی جهان اسلام، ج1.
6. ابن ابی الحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغه، ج1، ص11.
7. ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکرة الخواص، ص337؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج2، ص329.
8. نمونهای تاریخی موید این ادعاست: محمّد بن مسلم میگوید:
شبی در پشت بام خانهی خود خوابیده بودم. شنیدم کسی در خانهی مرا میزند. پرسیدم: کیست؟ صدای بانویی را شنیدم که پاسخ داد: منم! خدا تو را رحمت کند، در را باز کن! من به کنار بام رفتم و دیدم که زنی ایستاده است. چون مرا دید گفت: دختر نوعروس من حامله بود و او را درد زاییدن گرفت و نازاییده با آن درد درگذشت. الآن فرزند در شکم او حرکت میکند. چه باید کرد و حکم صاحب شرع در این باب چیست؟ به او گفتم: ای بانو! مثل این مسئله را روزی از حضرت امام محمدباقر (علیه السلام) پرسیدند. آن حضرت فرمود: که شکم مرده را بشکافند و فرزند را بیرون آرند. تو نیز چنان کن! بعد از آن به او گفتم: چه کسی تو را به منزل من راهنمایی کرد؟ گفت: من برای حل مشکل به نزد ابوحنیفه رفته بودم. او نتوانست پاسخ درستی به من بدهد و گفت: من در مورد این مسئله چیزی نمیدانم، نزد محمّد بن مسلم ثقفی برو که او پاسخ صحیح را به تو خواهد داد و هر پاسخی داد، مرا نیز از آن آگاه کن! بعد از این گفتگو به آن زن گفتم: برو به سلامت. فردای آن روز، وقتی به مسجد رفتم، دیدم که ابو حلیفه نشسته و همان مسئله را با اصحاب خود مطرح کرده از ایشان سؤال میکند و میخواهد که آن چه که از من در جواب این مسئله به او رسیده، به نام خود اظهار کند. از گوشهی مسجد سرفهای کردم. ابوحنیفه متوجه من شد و گفت: خدا تو را بیامرزد! بگذار ما زندگی کنیم.
(مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص203)
9. Circulation.
10. اسد حیدر، سیطرهی رویکرد سیاسی در مباحث تاریخ اسلام را بسیار پررنگ بررسی کرده است و معتقد است که شکل گیری مذاهب اربعه بیشتر از آنکه محصول یک نزاع علمی باشد، نتیجهی یک دعوای سیاسی است؛ در واقع سیاست پشتوانهی اصلی این مذاهب است. (حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ج1، ص149-175.)
11. کشیّ، محمدبن عمر، رجال کشی، ص280.
12. ذهبی، شمس الدین میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ص5-6.
13. از میان رهبران مذهبی اهل سنت، ابوحنیفه (نعمان بن ثابت) (80-150) و مالک بن انس (93-197) در دوران امام صادق (علیه السلام) (83-148) میزیسته و محضر ایشان را درک کردهاند، اما محمدبن ادریس شافعی (150-204) و احمد بن حنبل (164-241) که تولدشان بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) بوده نمیتوانند، محضر ایشان را درک کرده باشند، لذا جزء شاگردان بدون واسطهی آن حضرت محسوب نمیگردند. از ابوحنیفه نقل شده که گفت: «اگر نمیبود آن دو سال شاگردی امام صادق، هر آینه هلاک میشدم.» (جندی، عبدالحلیم، الامام جعفر الصادق، ص252) و همین طور گفته «من دانشمندتر از جعفربن محمد ندیدهام»(ذهبی، شمس الدین محمد، تذکرة الحفاظ، ج1، ص166) از مالک نقل شده که میگفت: «مدتی نزد جعفربن محمد رفت و آمد میکردم و او را همواره در یکی از سه حالت دیدم، یا نماز میخواند یا روزه بود و یا قرآن تلاوت میکرد. و هرگز او را ندیدم که بدون وضو، حدیث نقل کند. در علم و عبادت و پرهیزکاری، برتر از جعفربن محمد هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است.» (حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الابعة، ج1، ص54) از این بیان استفاده شود که مالک نیز از محضر امام صادق (علیه السلام) استفاده نموده است، و جزء شاگردان رسمی و یا غیررسمی ایشان محسوب میگردد.
14. البته تعبیر شاگرد، تعبیر مسامحهای است. در درایة الحدیث، فرآیند نقل روایت توسط ناقل از منقول عنه به مثابهی استاد و شاگردی تلقی میشود. برای تعداد راویان امام ر.ک. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آن أبی طالب (علیه السلام)، ج4، ص247؛ ضمن آن که در مورد امثال مالک، جای این سوال جدی است که چه تعداد روایت از امامان شیعه نقل کردهاند؟
15. امام صادق (علیه السلام) در حدیثی میفرمایند: پیش از امام باقر (علیه السلام)، شیعه، مناسک حج را نمیدانسته و نیز نمیدانستند چه چیز برایشان حلال و چه چیز برایشان حرام است. اما ابوجعفر اینها را گشود.... به این ترتیب، مردم بدانها (شیعه) احتیاج پیدا کردند و حال آن که قبلاً آنها به مردم محتاج بودند.(کشِی، محمد بن عمر، پیشین، ص425).
16. ابوریه، محمود ، أضواء علی السنة المحمدیة، ص298.
17. غلام علی، مهدى، سبک شناخت کتابهای حدیثی، صص19 و20.
18. مؤدب، سید رضا، علم الدرایة تطبیقی، صص284-95.
19. مامقانی، عبدالله، مقیاس الهدایة، ج2، ص25.
20. شهید ثانی، زین الدین بن علی، الرعایة فی علم الدرایة، ص5.
21. مخالفت عامه، از مرجحات سندی است که جهت صدور را تقویت میکند و به معنای مخالفت یکی از دو یا چند حدیث متعارض با اخبار منقول از عامه یا آرای علمای عامه بوده و سبب ترجیح خبر مخالف عامه، یا فتوای مخالف آنها میشود؛ برای مثال، اهل سنت، قرائت سور عزائم (سورههای دارای سجده واجب) را در نماز جایز میدانند. اما در متون روایی شیعه، دو روایت است که یکی قرائت سور عزائم را در نماز جایز میداند و دیگری جایز نمیداند. در مقام ترجیح، حدیث دوم را، چون مخالف نظریه عامه است، راجح و مقدم دانستهاند. علت ترجیح خبر مخالف عامه هنگام تعارض اخبار این است که در خبر موافق عامه، احتمال تقیه وجود دارد، در حالی که در حدیث مخالف عامه چنین احتمالی وجود ندارد. همچنین، روایتی از امام صادق (علیه السلام) در این باره وجود دارد که از راوی سؤال میکند: آیا میدانی چرا امر کردم به خلاف قول عامه عمل کنید؟ عرض کرد: خیر، فرمود: چون دشمنان و مخالفان حضرت علی (علیه السلام) از خود آن حضرت نظر ایشان را میپرسیدند و پس از آگاهی از نظر ایشان، به عمد، به خلاف آن فتوا داده و عمل میکردند. (برای توضیح بیشتر ر. ک. انصاری، مرتضی بن محمد امین، فرائد الاصول، ج2، صص804-808 و ج4 ص782).
22. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجری، ص51 به نقل از ابن ندیم.
23. برای مطالعهی بیشتر ر. ک. احمدی محمدحسن، تأسیس یا تبیین؟؛ رویکردی تحلیلی به جایگاه تاریخی امام جعفر صادق (علیه السلام)»، کنگرهی ملی، امام جعفر صادق (علیه السلام)، سازمان اوقاف و امور خیریه، خوی، دی29.
احمدی، محمد حسن؛ (1393)، روش شناسی تاریخ در علوم قرآن و حدیث، قم: دانشگاه قم، چاپ اول.