مترجم: فضلالله نیکآیین
دو حادثهی فوقالعاده شگفتانگیز دربارهی ولادت حضرت عیسی (علیهالسلام) بدست دو تن از انجیلنویسان ثبت شده است. نویسندهی انجیل متّی شرح سفر حیرتانگیز مجوسان سهگانهای را نقل میکند که از سرزمین ایران راه میافتند و ستارهی درخشانی در آسمان آنان را از منطقهی فارس به آخوری در بیتلحم راهنمایی میکند؛ آنگاه مؤبدان زردشتی کودک نوزاد را که عیسی نام دارد، «پرستش» میکنند و هدایائی شامل طلا و کندر و مُرّ به مقدمش میریزند. مطالب فشردهای که در این واقعهی تاریخی یا داستان جعلی معروف به «مردان خردمند» شرق گنجانده شده، افسانهای را تشکیل میدهد که شامل چندین معجزهی پیدرپی است و میتوان گفت که فقط کلیسای تثلیث از عهدهی جعل آن یا احتمالاً اعتقاد به آن برآمده است. در دفاتر کلیسای تثلیث نام دقیق مجوسانی ثبت است که به ریاست کَسپَرشاه (1) و به دنبال «الهام خدایی» به بیتلحم آمدند و از قبل میدانستند که آن نوزاد در آن واحد خدا و برّه و پادشاه خواهد شد و بنابراین در نهایت دقّت سهمادّهی مختلف یعنی کندر بخاطر خدابودنش، مُرّ بدلیل قربانی شدن و تدفینش و طلا برای خزانهی سلطنتیاش به کودک معصوم هدیه کردند! حوادث محیّرالعقولی چون سفر مجوسان زردشتی با ستاره شناسان کلدانی که در اثر پیشآگهی نجومی و ارشاد اختری مسافت طولانی میان جنوب غربی ایران تا بیتلحم را میپیمایند و ناگهان در اینجا ستاره را گم میکنند، ترسیدن و لرزیدن هرودیس پادشاه یهودی منطقه و تمام ساکنان اورشلیم از خبر ولادت پادشاهی جدید، حلّ معمّای محلّ دقیق ولادت نوزاد از طریق آیهای مبهم و نامربوط در کتاب میکاه نبّی (2) و بالاخره ظاهرشدن خداوند بر ستارهشناسان در یک رؤیا و فرمان عدم بازگشت به حضور ملک هردویس در واقع از جمله معجزات و خیالات شگفتانگیزی است که فقط در معدهی خرافات عیسویّت ثالوثپرست قابل هضم است. باری، مسافران روحانی ما بالاخره خود را به بیت لحم میرسانند و در چند کیلومتری اورشلیم هستند که عجبا، ناگهان همان ستارهی راهنما و رفیق راه، بار دیگر طلوع میکند و در اوج آسمان دقیقاً بالای محلّ تولّد نوزاد توقّف میکند. سرعت باورنکردنی راهپیمایی مجوسان ستارهشناس از ایران به بیتلحم، در مدّت زمانی که هنوز نوزاد را از آخور برنداشتهاند (3)، نمودار اهمیّت و عظمت این معجزه است.
معجزهی دیگر مربوط به ولادت عیسی (علیه السلام)، واقعیّت یا افسانهی ساختگی دیگری است که با وجود آنهمه آگاهیها و نگرانیها در دربار هرودیس و در میان اقشار روشنفکر و مطلع اورشلیم در مورد قطعیّت ولادت عیسی (علیه السلام) هیچکس از آدرس و محلّ اقامت «خانوادهی مقدّس» اطّلاعی ندارد و این جهل و بیاطّلاعی اسرارآمیز غیرقابل قبول، باعث میشود که هرودیس فرمان کشتار هزاران کودک - از نوزاد تا دو ساله! - را در اورشلیم و حومهی آن صادر نماید. یکی دیگر از معجزات متعدّد مسطور در این افسانه است که پیشگویی دوّمی از یرمیاهنبی نیز به تحقّق میپیوندد! (4) اصل مطلب در کتاب یرمیاه نبّی آنست که راحیل بدلیل کشتار طایفهی افرائیم در رامه - و نه در بیت - لحم - سرگرم گریه و زاری و سوگواری است و این گریه و زاری هفتصد سال قبل از میلاد عیسی (علیهالسلام) در زمانی که اخلاف راحیل به آسوریّه تبعید میشوند، صورت گرفته است و تازه راحیل مدّتها قبل از آنکه شوهرش یعنی یوسف وارد مصر شود، درگذشته بود! و نویسندهی انجیل متّی که در میان کلیه مورّخین و وقایعنگاران باستان تنها کسی است که چنین داستانی را گزارش میدهد، پس از رساندن داستان به بازدید مجوسان سهگانه از آخور کاملاً سکوت میکند و دیگر برایمان تعریف نمیکند! که گنجورشاه و ستارهشناسان همراهش پس از دیدار نوزاد در آخور بیت لحم چه کردند، از این مسأله چه برداشتی نمودند و آیا قانع شدند که فرزند مریم، پادشاه است یا خیر؟ و اگر پذیرفتند که عیسی (علیهالسلام) آن پادشاه موعود است، چرا موضوع را به ایرانیان گزارش ندادند؟ چرا زمامداران آن زمان ایران چندینبار به آزار و کشتار عیسویان دست زدند و چرا تا قرن هفتم میلادی که اسلام بر امپراتوری ایران پیروز شد، عیسویّان آزادی مذهبی نداشتند؟ آیا فقدان کوچکترین گزارشی در این زمینه در آثار مورّخان و وقایعنگاران آن دوران نشانهی آن نیست که «آن ستارهشناسان و مجوسان» مخلوق خیالات ارباب کلیسا هیچ خبری دربارهی پیامبر ناصره به مردمان ایران نداده بودند؟
بهرحال، منظور اصلی از این بحث آن نیست که بگوییم چند مجوس و ستارهشناس شرقی در زمانی و به مناسبتی به اورشلیم سفر نکردهاند؛ در این زمینه اطّلاعات تاریخی کافی وجود ندارد؛ مسألهی مهم، نشان دادن ابعاد ولع و آز و بلندپروازی و میزان غلّو و مبالغهی کلیسای تثلیث است که حوادث سادهی زندگی حضرت عیسی (علیهالسلام) را به اعجابآورترین رخدادهای باورنکردنی تبدیل میکنند و یک پیامبر بزرگوار و فداکار و مؤمن و خدمتگزار خداوند را به صورت موجودی خارقالعاده و غیرطبیعی و دارای صفات ضدّ الهی درمیآورند تا بتواند یک مکتب توحیدی شرق را بخاطر خوشامد امپراتوران و درباریان رُم بر سنّت تعدّد خدایان و خدایان پدر و پسر مألوف آنان، تطبیق دهند و آنان را «مسیحی» کنند و بعبارت دیگر عیسویّت راستین را بخاطر «عیسوی شدن» قلّابی قومی که با توحید مطلق خداوند، بیگانه هستند. قربانی کنند.
نکتهی جالب توجّه و شگفتانگیز دیگر که به بررسی کنونی ما ربط دارد. مطلبی است که نویسندهی انجیل لوقا نقل کرد کرده است (5): چند چوپان در صحرای حوالی بیتلحم در غروب روزی که عیسی (علیهالسلام) در آخور متولّد شد، سرگرم چراندن گلّههای خود بودند. ناگهان فرشتهای بر آنان ظاهر شد و خبر ولادت «خدای نجات دهنده» را به سمع ایشان رساند و بدنبال او فوجی از فرشتگان خوشالحان سررسیدند و سرود زیر را در حمدوثنای خداوند برفراز آسمان سردادند:
«خدا را جلال در اعلی علّیین
و سلام و صلح بر روی زمین
و رضامندی در بین مخلوقین»
این سرود ملکوتی که بنام Gloria in Excelsis Deo یعنی «جلالت فزون باد در آسمان» مشهور است و در تمام کلیساهای کشیشزدهی تثلیث در مراسم جشن و تجلیل شعائر هفتگانه یا مقدّسات سبعه خوانده میشود، در نهایت تأثّر و تأسّف صرفاً ترجمهای مبهم از متنی یونانی است که چون هرگز اصل آن به زبانی که فرشتگان خواندهاند و شبانان عبریزبان فهمیدهاند، در هیچ کجا ذکر نشده، مطلقاً غیرموثق است و سندیّت ندارد. البته تردید نمیتوان کرد که فرشتگان آسمانی آواز شاد خود را به زبان عبری - و دقیقتر بگوییم: آرامی - یعنی به زبان شبانان حوالی بیت لحم خواندهاند و میدانیم که زبان آنان یونانی نبوده است! البته تا اینجای قضیّه را همگان قبول دارند و نمیتواند اختلافی وجود داشته باشد. تمام کتب مقدّسهی ما و همهی اسماء خداوند، ملائکه، بهشت و دوزخ، پیامبران و ... به زبانهای سامی (عبری، آرامی، و عربی) برما آشکار شده است و بدیهی است که آوازخواندن فرشتگان آسمانی برای چند چوپان یهودی بیسواد در حومهی بیتلحم به زبان یونانی عیناً مانند آن است که گروهی از ملائکه در آسمان کوهستانهای کردستان حاضر شوند و سرودی به زبان ژاپنی بخوانند، هدف از اینکار فقط آن میتواند بود که شبانان کرد از تماشای این نمایش محیرالعقول شاخ درآورند!
ظهور فرشتهای بر شبانان ساده و فروتن بیتلحم و اعلام خبر ولادت یک پیامبر بزرگ - که شب همان روز متولّد خواهد شد - به آنان و استماع آواز «حمد خدا»ی (6) ملائکه که کلاً فقط برای آن شبانان اتفاق میافتد و ملایان و کاتبان و احبار مغرور و پرمدّعای یهودی از آن بیخبرند، یکی از معجزات بیشماری است که در تاریخ بنیاسرائیل ثبت شده است. در این داستان جنبههای ضد و نقیضی که آنرا کاملاً باورنکردنی سازد، وجود ندارد. فرشتگان بارها بر پیامبران یا خدمتگزاران مؤمن و منزّه خداوند نازل شدهاند و پیامی از خداوند در حضور افراد دیگر به آنان رساندهاند و البته فرشتگان برای آن افراد قابل رؤیت نبودهاند. آن شبانان سادهدل، ایمان درست و قلبهای پاکی داشتند و بنابراین مورد مرحمت خداوند قرار گرفته پیامی ملکوتی دریافت کردند. باین ترتیب از دیدگاه مذهبی چیزی باورنکردنی یا ضد و نقیض در این حادثه که انجیلنویسِ لوقا ثبت کرده است، بچشم نمیخورد. نویسنده داستان در روایت خود دقت بسیار نشان میدهد، عبارات و جملات فوقالعاده محتاطانه و گزیدهای بکار میبرد و اصولاً سبک نوشتار او در زبان یونانی بسیار عالی است. با توجه به این مطلب که نویسندهی انجیل لوقا، انجیل خود را مدتّها بعد از مگر همهی حواریون به رشتهی تحریر درآورده و به اعتراف خودش کلیّه آثار و منابع موجود دربارهی حضرت عیسی (علیهالسلام) و انجیل خود را «به دقّت فراوان» مطالعه و بررسی کرده است، کاملاً محتمل بنظر میآید که وی از داستان «مجوسان و ستارهشناسان» اطّلاع داشته و عالماً عامداً از ذکر آن در کتاب خود اجتناب کرده است. (7) نویسنده بوضوح در نخستین بندهای انجیل سوّم (لوقا) متذکّر میشود که حواریون - که او آنها را «شاهدان و خادمان کلام» مینامد - خود چیزی دربارهی استاد (یعنی حضرت عیسی) و تعالیم او ننوشته بودهاند بلکه چنانکه سنّت بوده است مطالب و نظریات خود را شفاهاً به پیروان و جانشینان خود منتقل کردهاند. نویسنده همچنین وضوحاً یادآور میشود که منابع او برای نوشتن این انجیل، داستانهای مختلفی بوده است که اشخاص با توجّه به آنچه از حواریون یا دربارهی حواریون (و دیگر کسانی که شاهد و ناظر آن وقایع و نظریات بودهاند) شنیدهاند یا ثبت کردهاند و نویسنده تمام وقایع و داستانهای مذکور را دقیقاً بررسی کرده و آنچه را که درست و موثّق دانسته، انتخاب کرده است. علاوه بر این، چنانکه از اعتراف روشن نویسندهی انجیل لوقا آشکار است و بآسانی از پیشگفتار آن استنباط میشود، وی خود هیچگونه ادّعای دریافت الهام ندارد و برای کتاب خود نیز خصلت الهامی و الهی و تقدّس قائل نیست. بر این اساس، میتوان، به پنداشت درست، استنتاج کرد که یا اناجیل نخستین و چهارمین در هنگام تحریر انجیل لوقا، هنوز به کتابت درنیامده بود یا آنکه وی آنها را ندیده بود زیرا نمیتوان تصوّر کرد که نویسندهی لوقا با علم و آگاهی بر وجود داستان «مجوسان و ستارهشناسان» در اناجیل منسوب به دو تن از حواریون عیسی (علیهالسلام) یعنی متّی و یوحنّا جرأت کرده که اقوال آنان را نقض کند یا چنین خواسته که با نقل قصهی متقابل و رقابتآمیزی، داستان آنان را خنثی سازد.
این مشاهدات و بررسیهای مختصر - که انواع آنها در اناجیل فراوان است - باید خواننده را قانع سازد که «اناجیل اربعه» کلیسا، مطلقاً فاقد خصوصیّاتی است که برای هر کتاب مدّعی نقل الهام و وحی الهی ضرورت دارد.
ارباب کلیساهای تثلیث معتقدند که نویسندهی انجیل سوّم، لوقای طبیب است (8) که با پولس «قدّیس» در سفرهای میسیونری همراه و در زندان رُم نیز با او همزنجیر بود. (9) البته در بحث کنونی فرصت بررسی مسألهی تشخیص هویّت نویسندهی کتاب یا دیگر ویژگیهای عجیب و مهم آن نیست. کافی است بگوییم که نویسندهی انجیل لوقا بسیاری از تمثیلات زیبا و تعلیمات شیوا و مهنّای استاد بزرگوار ما حضرت عیسی (علیهالسلام) را مانند: مَثَلِ سامری نیکو، مثل توانگر طمّاع نادان، مثل گوسفند گمشده، مثل سکّه گمشده، مثل قاضی بیانصاف، مثل سکّههای طلا، مثل هدیهی بیوهزن، مثل باغبانان شریر، مثل پسر عیّاش و چندین مثل دیگر را برای ما ثبت کرده است امّا مهمترین نکته در میان کلیه مطالب انجیل سوّم همان سرود ملکوتی است که باید بدقّت مورد بررسی و انتقاد قرار گیرد.
این سرود نیز، مانند تمام محتویات کتاب عهد جدید، فقط به زبان یونانی به ما عرضه شده است نه به زبان اصلی آن و تنها خدا میداند که آیا انجیلنویس ما آنرا عیناً از جایی برداشته یا ترجمه کرده یا صرفاً از شایعات و افواه گرفته است.
امّا یک سؤال بنیادین همواره باقی است. آیا امکان دارد که حضرت عیسی (علیهالسلام) یا هیچیک از حواریّون او نسخهای حقیقی و درست و موثّق و مستند به زبان خود که زبان وحی و الهام بوده است، برای ما باقی نگذارده باشند؟ و اگر چنین انجیلی وجود داشته، چه برسر آن آمده است؟ آیا کسانی نابودش کردهاند؟ و اگر چنین باشد، چه کسی و در چه زمانی؟ آیا آن آنجیل هیچوقت به یونانی یا زبان خارجی دیگری ترجمه شده بود؟ و اگر جواب تمام این سؤالات منفی باشد، در آن صورت به خود اجازه داده سؤالات دیگری میکنیم که به همان اندازه اهمیّت دارد. چرا این حواریون یهودی و انجیلنویسان یهودی هرگز انجیلی به زبان مادری خود ننوشتند بلکه همه به یونانی روی آوردند؟ و نیز شمعون کِفَه (سنگ) که ماهیگیر بود و یوحنّا و یعقوب و متّای باجگیر در کجا زبان یونانی آموختند تا یک سلسله «کتب مقدّسه» به آن زبان بنویسند؟ و اگر پاسخ داده شود که «روحالقدس این زبان را به آنها آموخته است»، در آن صورت باید مدّتی به چنین برهانی خندید و سپس پرسید «روحالقدس» از چه زمان معلّم گرامر و زبانهای خارجی شده است؟ واقعاً نیاز به الهام دیگری است تا دلیل و خرد نهفته در این معما را بر ما آشکار سازد که چرا روحالقدس پیامهایی را به زبان عبری به فردی از بنیاسرائیل در ناصره ابلاغ میکند، بعداً خود باعث نابودی آنها میشود و سپس ناگزیر به چندین فرد مختلف، زبان یونانی میآموزد و به هر یک جداگانه الهام میکند تا هر کدام به سبک و انشاء متفاوتی بخشی از انجیل گمشدهی قبلی را به رشتهی تحریر درآورند؟!
و اگر «استدلال» شود که اناجیل و رسالات را بخاطر یهودیان دوران تفرّق نوشتهاند که یونانی میدانستند، در آنصورت میتوان پرسید که: فایدهی کتب عهد جدید برای یهودیان آواره و مهاجر چه بود؟ و چرا دست کم نسخهای از آن به زبان عبری یا آرامی بخاطر استفادهی یهودیانی که همچنان در فلسطین ساکن بودند، تحریر نشد؟ و تازه مگر اورشلیم کانون این «مذهب نوین» نبود و آیا یعقوب «برادر خداوند»، رئیس کلیسای اورشلیم، در این شهر زندگی و فعالیّت نمیکرد؟ (10)
حقیقتاً این درد را به کجا باید برد که از حضرت عیسی (علیهالسلام) یک کلام، یک پیام یا یک مکاشفه و الهام و وحی به زبان خودش وجود ندارد. آن شورایعالی کلیسایی در نیقیّهِ را باید تا ابدالآباد مسئول جنایت غیرقابل جبران فقدان یک انجیل مقدس به زبان اصلی خود یعنی زبان آرامی حضرت عیسی (علیهالسلام) دانست.
علّت آنکه این حقیر بر ضرورت یافتن یک نسخهی دست نخوردهی کلامِ خدا به زبان اصلی پیامبرش عیسی (علیهالسلام)، سخت پافشاری میکنم، باید در نظر خواننده روشن باشد زیرا تنها چنان نسخهای را میتوان موثّق و معتبر دانست. ترجمه هر چه هم که صادقانه و ماهرانه انجام پذیرد، هرگز بار دقیق و معنای حقیقی کلمات و عبارت زبان اصلی را به زبان بیگانه منتقل نخواهد کرد. هر ترجمهای را میتوان مورد بحث و انتقاد قرار داد. و امّا بدبختی بزرگتر آن است که این «اناجیل اربعه» حتّی ترجمه هم نیست! بلکه خود اصل مطلب است که به زبان یونانی نوشته شده است و چون دهها نفر در اینها هم دست برده و حکّ و اصلاحشان کردهاند، ابعاد فاجعه بنحوی جبرانناپذیر تکمیل شده است.
و اینک خواننده میتواند مشکل ما را با احساس همدردی دینی بخوبی درک کند: در مقابل خود سرودی قدوسی داریم که بدون تردید به یک زبان سامی خوانده شده ولی فقط در هیئت یونانی به ما عرضه گردیده است. طبیعی است که همه کنجکاویم که بدانیم کلمات آن در زبان اصلی چه بوده است. در اینجا توجّه خواننده را به لغتی جلب میکنم که ظاهراً از روی معادل آن در یک زبان سامی دقیقاً به یونانی ترجمه شده و آن کلمه eudokia (اودُکیا»ست که در زبان انگلیسی آنرا به goodwill - «رضامندی، حسن نیّت و وِداد» - برگرداندهاند. سرود ملکوتی از سه بخش یا سه بند تشکیل میشود. فاعل نخستین بند اَلاهَه در زبان آرامی است که در یونانی واژهی Theos بجای آن قرار داده شده. فاعل بند دوّم شلامَه به آرامی است که بجای آن از کلمهی یونانی Eiriny «إیرینی» استفاده شده است. و بالاخره فاعل بند سوّم سرود، کلمهی یونانی اودُکیاست که آنرا در «نسخهی لاتینی ژروم» به Bona Voluntas و در ترجمهی آرامی البسیط (پشّیثه) به Sobhra Tabha (که سُورَه طاوَه تلفظ میشود) ترجمه کردهاند.
این هر دو نسخه که تمام نسخ دیگر عهد جدید از روی آنها تهیّه شده، متأسفانه هیچکدام معنای دقیق کلمه اودُکیا را منتقل نکردهاند و در نتیجه بندهای دوّم و سوّم سرود کاملاً پوچ و بیمعنا باقی مانده است. بهرحال، اگر چه فقدان کلمات اصلی این سرود ملکوتی باعث تأسف و ناراحتی است ولی چون نومیدی فایدهای ندارد، باد تا آنجا که در قدرت ماست، بکوشیم و مسأله را روشن کنیم.
پس نخست به ریشهشناسی و تجزیهی این دو کلمه یونانی یعنی اودُکیا و ایرینی میپردازیم تا شاید ما را به تفسیر و کشف معنای این حمدوثنای فرشتگان رهنمون شود و این ادّعا را تکرار میکنیم که تفسیر کلیسای تثلیث از هر دو واژه غلط و غیرقابل دفاع است.
طبق این تفسیر که اکثر کلیساها و فرقههای عیسوی با آن موافقت دارند، ایمان به الوهیّت عیسی (علیه السلام)، اعتقاد به رهایی از گناه و نجات از آتش دوزخ از طریق قربانی شدن عیسی (علیهالسلام)، اعتقاد به رهایی از گناه و نجات از آتش دوزخ از طریق قربانی شدن عیسی (علیهالسلام) بر صلیب و حفظ ارتباط دائمی با روحالقدس، صفا و آرامش قلبی میآورد و باعث میشود که مؤمنان نسبت به یکدیگر حسن نیّت، خیرخواهی و دوستی و عشق متقابل داشته باشند. تا اینجای تفسیر مذکور را همه «انجیلیّون» یا گروههای انجیلی (11) و نیز کلیسای کاتولیک رم و بعضی اصلاحطلبان پروتستان قبول دارند. امّا آباء کلیساهای مختلف از این نکات اساسی سه گانه فراتر میروند و البته این کار را با دقّت و احتیاط فراوان انجام میدهند زیرا تاکنون پس از گذشت تقریباً دو هزار سال هیچگونه صلح و آرامش عمومی یا توافق و اتّحاد و وحدت و اصولاً هیچ نوع حسننیّت و عشق متقابل میان آنان احساس نمیشود. بهرروال، کلیساها در این نقطه، یعنی پس از پذیرش کلی نکات اساسی سه گانه از یکدیگر جدا میشوند و هر یک سعی میکند که این «حسننیّت یا رضامندی» و «صلح و آرامش» را به سبکی ویژهی خود تعبیر و تفسیر کند. کاتولیکها در اعتقاد خود به مقدّسات سبعه و احکام جزمی دیگری که نه شعور و خرد میپذیرد و نه در مکتب ساده و بیغل و غش حضرت عیسی (علیهالسلام) میگنجد، پافشاری میکنند. اینان میگویند که کلیسا، اکنون که با خون «نجات دهنده» بواسطهی آب اسرارآمیز تعمید پاک شده، به عروس برّه و جسم برّه تبدیل شده است و کلیسا که خود جسم برّه است از بدن خود به روش معمائی نان و شراب تغذیه میکند و رفتهرفته دچار قلب ماهیّت میشود و به گوشت و خون واقعی داماد تغییر شکل میدهد. عروس - یا کلیسا - ایمان ویژهای نسبت به «قلوب مقدسه» عیسی (علیهالسلام)، مریم و یوسف قدّیس دارد و حرمت و تقدس فوقالعادهای برای «مراحل یا منازل چهاردهگانه مصلوب شدن»، مجسّمهها و تصاویر و صور صدها هزار قدّیس و شهید، هزاران نوع از استخوانهای واقعی و بقایای موثّق (یا قلّابی و خود ساختهی) افراد فوقالذکر قائل است و نان فطیر «قدوسی» عشاء ربّانی را مطلقاً و عیناً مانند خدای متعال پرستش میکند! و با وجود همهی این اباطیل و ترّهات هیچ صلح و آرامشی بچشم نمیخورد و تمام گناهان کوچک و معاصی کبیره را باید در حضور کشیش معترف شد تا بخشش گناه توسط «پدر روحانی» در قلب فرد گناهکار آرامش ایجاد کند و او را پر از رضا و حسن نیّت سازد!!
و حال اگر بسراغ مکتب «انجیلیّون» و گروهها و فرقهها و کیشها و آیینها و اصول و نصوص گوناگون آن برویم، متوجه خواهیم شد که آنها میکوشند از طریق انجام مراسم دعا و توسّل مستقیم به اقانیم ثلاثه به کسب آرامش داخلی نائل شوند؛ اینان نخست دست به دامان حضرت عیسی (علیهالسلام) میشوند و سپس به روحالقدس و در مرحلهی آخر به «پدر» متوسّل میشوند و در جریان این مهمّ چشمهایشان را میبندند و ژست کسی را میگیرند که در حال نطق و خطابه است؛ علاوه بر اینها باید هر چه میتوانند کتاب مقدّس بخوانند و به انجام برخی حرکات و اعمال خصوصی و عمومی دیگر بپردازد. آنان پس از انجام این کارها، اعتقاد پیدا میکنند که وجودشان مملّو از روحالقدس شده است و به آرامش و صلح رسیدهاند! امّا من به خوانندگان مؤمن این کتاب اطمینان میدهم که تقریباً تمام این عیسیویان «توبه کار و پشیمان» که بدنبال سلسله عبادات و پارساییهای واقعی (یا مصنوعی) خود، چنین وانمود میکنند که به کسب «آرامش روحی» نائل شدهاند و وجودشان آکنده از حسن نیّت و احساسات انسانی نسبت به «همسایگان» است، بجای آنکه مانند استاد مورد ادّعایشان یعنی حضرت عیسی (علیهالسلام) به انسانهایی مسالمتجو، فروتن و خوشقلب و نیکسیرت تبدیل شوند، درست، از زمانی که به «آرامش روحی» میرسند، به موجوداتی فوقالعاده متعصب و خودپسند و کلّه خشک و عاری از صبر و بردباری تغییر شکل میدهند. بسیاری از عیسویان، ارتدکس، کاتولیک و دیگران، هنگامی که پس از «شرکت در آیین عشاء ربانی با خداوند» (طبق اصطلاح خودشان که ضمناً «نهاد عشاء ربّانی (12)» نیز نامیده میشود) از کلیسا بیرون میآیند، آنچنان دچار «خود بزرگبینی» و احساسات منافقانهی ضد اجتماعی و تعصّبات کور میشوند که ترجیح میدهند در راه با سگی مواجه شوند ولی با یک فرد یهودی یا مسلمان یا عیسوی متفاوتالکلیسائی ملاقات نکنند زیرا آن دوتای اوّل «تثلیثپرستی» و عشاء ربانی و «صرف شام با خداوند» را قبول ندارند و سوّمی نیز «در مسیحیّت» مانند او فکر نمیکند. من این احساس را خوب میشناسم زیرا در دورانی که یک اسقف کاتولیک بودم، عیناً مانند سایر کشیشها و اساقفه، چنین احساس و رفتاری داشتم. هر چه خود را روحانیتر، قدّوسیتر و «معصومتر» میپنداشتم، بهمان اندازه و بیشتر و بیشتر نسبت به مخالفان نظرات خودم و بویژه آنان که به کیش بدوی تثلیث اعتقاد نداشتند، احساس انزجار و تنفّر میکردم.
وقتی کشیشان و اسقفها و دیگر مسئولین و مقامات کلیسایی در مورد اعمال و عبادات خاصّ فرقهی خود دچار هیجان و غیرت میشوند، دیگر باصطلاح شمر هم جلودارشان نیست و نسبت به مخالف مذهبی خود وحشیانه و خصمانه هر چه از دستشان برآید، خواهند کرد. اگر کسی این نظر ما را نپذیرد، باید دست کم برای آنکه اینجانب تغییر عقیدهی بدهم، فقط یک قدّیس کاتولیک، قدّیس فرقهای عیسوی یا قدّیس مرتدّی را، از هنگام شورایعالی نیقیّه تا بحال یعنی در فاصلهی 1600 سال به من نشان بدهد که در نوشتار، در گفتار یا در اعمالش نسبت به کسانی که آنان را «مرتد» میدانسته، خودمحور و مستبد و بیصبر و بیرحم نبوده است. دوران «شکنجه و کشتار کلیسای رُم» شاهدی ابدی است که پیام آن سرود آسمانی «صلح بر روی زمین و صفا و حسن نیّت و دوستی در میان مردم» واقعاً تحقّق یافته است!
روشن است که هرگز با وسائل مصنوعی به آرامش حقیقی نتوان رسید. برای نیل به آرامش روحی حقیقی و کامل فقط سه وسیلهی راستین وجود دارد: اعتقاد استوار به وحدانیّت مطلق الله، رضا و تسلیم کامل در برابر ارادهی الهی او و اندیشیدن مکرّر و تفکر معنوی دربارهی ذاتِ او. هر کس که به این وسایل سه گانهی راستین متوسّل شود، عملاً مسلمانی واقعی است و آرامشی که از اینطریق کسب میکند، معنوی و حقیقی است. چنین فرد مسلمان به انسانی بردبار، صادق، عادل و رحیم تبدیل میشود و در عین حال همواره آماده و مجّهز است که روحاً و قلباً در دفاع از هر آنچه که به جلال و جبروت الله و شرف و عزّت خودش مربوط میشود - اگر اینها مورد تهدید و تهاجم قرار گیرد - پیکار کند و از جان و مال خود بگذرد. بدیهی است که نیل به این آرامش کامل، از طریق انجام مراسم و فرائض ظاهری میسّر نمیشود بلکه فقط بواسطهی ایمان استوار درونی و رضا و تسلیم و توکّل لغزش ناپذیر در مقابل خالق یکتا بدست میآید. وظائف و مراسم و عبادات دیگر بویژه هنگامی برای ما سودمند خواهد بود که ایمان و اعتقادمان اصیل و تسلیم و توکّلمان داوطلبانه و بیقید و شرط باشد.
بهرحال، آواز و حمد فرشتگان مسلماً بخاطر صلح و آرامش یک فرد یا یک گروه نبود چون در آن صورت مسأله به آرامش درونی تعدادی از مقدسین خداوند محدود میشد. و نیز باید گفت که فرشتگان سرگرم ستایش یک صلح و آرامش جهانی تصوّری مانند آرزوی خلع سلاح کامل تمام دولتها و قطع کلیّه جنگهای ملّی و بینالمللی نبودند؛ هیچیک از این انواع دوگانه صلح و آرامش نمیتوانست هدف سرود فرشتگان بوده باشد. صلح و آرامش روحانی در حقیقت آرامش قلب و روح و وجدان است که به صورت برکت و نعمت خدا فقط به مؤمنانی اعطا میشود که در تقوی و تقدّس و زندگانی روحانی به مراحل رفیه رسیدهاند و خدا را عاشقانه میپرستند و از
همه مهمتر، هر نوع عشق و علاقه و وابستگی دیگر را در محراب خداوند قربانی میکنند.
و نیز صلح و آرامش مستتر در آن سرود ملکوتی، مسلماً صلحی سیاسی و اجتماعی برای بنیاسرائیل نبود زیرا تاریخ دو هزارسالهی گذشتهی خود شاهد این مدّعاست و احتیاجی به ذکر برهانی دیگر نیست. بنابراین پذیرفتنی نیست که فرشتگان خداوند، صلحی را که هرگز نمیتوانست برقرار شود، اعلام کرده باشند. پس فقط یک تعبیر باقی میماند که با توجّه به واقعیات تاریخی گذشته و اهمیّت زمان و موقع اعلام این مسأله و بالاخره منبع اعلام این بشارت بزرگ که منبعی الهی است، فقط میتواند «صلح بر روی کره زمین» و استقرار ملکوت خداوند در سیّارهی ما باشد و آنگاه این بشارت چیزی جز دین اسلام نخواهد بود زیرا کلمهی ایرینی یونانی که به «صلح» ترجمه شده، معادل همان کلمهی باستانی موجود در پیشگوییهای تمام پیامبران بزرگ یعنی شالوم و اِشلامَه در عبری و اسلام در عربی است. این نکته را انکار نتوان کرد.
ذکر عبارت «اجتماعی یا گروهی از ملائکه آسمانی» در این سرود نمودار حالت حماسی و پیروزمندانهی آن است؛ در حقیقت این سرود نشانه و بیانگر منحصر بفرد شادی و سرور سپاهیان و لشکریان متعلّق به ملکوت است که آمدهاند در استقبال از متحدّین خود که در آیندهای نزدیک ملکوت خدا را در زمین مستقر خواهند ساخت و به یمن ولادت این نوزاد بیت لحم که بزرگترین مبشّر و آخرین منادی این مژدهی ملکوتی است، برفراز آسمانها سرودی شاد و حماسی سردهند.
نگارنده در موارد متعدد در این کتاب توضیح دادهام که شالوم در معنای واقعی و مشخّص و ملموس خود، بیانگر دینی خوب و پاک، استوار و پابرجا و سودمند و هادی انسانها در جهت آرامش و صلح است و دقیقاً در نقطهی مقابل مذهب شیطان قرار میگیرد که شرّ و ناپاک، مضرّ و مخرّب و کشانندهی انسانها بسوی جنگ و نابودی و فقر و فساد و هلاکت است. درست به همین دلیل است که خداوند در پیام خود به کورش، پادشاه ایران - که در پیشگویی اشعیاء نبی (13) آمده - واژهی شالوم را در معنای «خوب و نیک» و در مقابل «بد و شرّ» بکار برده است و پژوهش کامل در تمام کتب مقدسه و استفاده از علم زبانشناسی نشان میدهد که تعبیر دقیق، عملی و اخلاقی شالوم و اسلام همان دین راستین خدا و ملکوت نیرومند خداوند در کره زمین است که قوانین و رهنمودها و ارشادات استوار و آهنین آنچنان که در قرآن کریم آمده، بهمراه داشته باشد.
جز اسلام که به معنای «صلح و تسلیم» است، هر نوع تعبیر و تفسیر دیگر به صورت یک صلح و آرامش تصوّری و خیالی مطلقاً با معنای واقعی و قرائن و شرایط استعمال کلمهی ابرینی در این سرود پیروزی ملکوتی در تضّاد خواهد بود. و عیناً در همین معنا بود که حضرت عیسی (علیهالسلام) در موعظهی معروف و باشکوه خود بنام «موعظه در کوه» فرمود:
«خوشا به حال مُسلمین (صلح کنندگان یا صلح دهندگان) (14)
زیرا که آنان فرزندان خدا خوانده خواهند شد.»
و از قضا همان تصوّر نادرست عدّهای از مردم در مورد شالوم و رسالت ویژهی ختمی مرتبت بود که سیّد ما عیسی مسیح (علیهالسلام) را شدیداً وادار به تکذیب کرد: «گمان نکنید که آمدهام تا در زمین صلح مستقر سازم...» (15) یا چنانکه نویسندهی انجیل لوقا میگوید: «من آمدهام تا بر روی زمین آتشی روشن کنم...آیا گمان میکنید من آمدهام تا صلح بر روی زمین برقرار کنم؟ خیر. بدانید که من آمدهام تا تفرقه بیندازم.» (16)
اگر از واژهی ایرینی چیزی جز دین اسلام درک کنیم، این جملات حساس و در عین حال متناقض حضرت عیسی (علیهالسلام) را به صورت معمائی بیمعنا باقی گذاردهایم و البته شقّ دیگر مسأله آن است که بگوییم کلیسای عیسوی با پذیرش اناجیل مذکور بمنزلهی «کلام مَلهم از خداوند» ضربهی بسیار شدیدی بر تفکّر راستین مذهبی و خداپرستی وارد آورده است.
پینوشتها:
1.این نام در رسمالخط لاتین به صورتهای Gaspard, Jasper, Kasper, Kaspar و غیره ضبط شده و در فرهنگهای فرنگی آمده که اصل آن واژهی فارسی گنجور است، الله اعلم. - م.
2.توراة، میکاه نبّی، فصل 5، آیهی 2: «و تو ای بَیت لحم اَفراته، اگرچه در هزارههای یهود کوچک هستی، از تو برای من کسی بیرون خواهد آمد که بر قوم بنیاسرائیل حکمرانی خواهد نمود و طلوعهای (خروجهایِ) او از قدیم و از ایام ازل بوده است.» - م.
3.انجیل لوقا، باب 2، بندهای 7 - 4: «و یوسف نیز از شهر ناصره جلیل به یهودیّه آمد تا در شهر داود که بیتلحم نام داشت نامنویسی کند زیرا او از خاندان داود بود. او مریم را که در این موقع در عقد او و باردار بود همراه خود برد. هنگامی که در آنجا اقامت داشتند وقت تولّد طفل فرا رسید و مریم اولین فرزند خود را که پسر بود به دنیا آورد. او را در قنداق پیچیده در آخوری خوابانید زیرا در مسافرخانه جایی برای آنان نبود.» به عبارت دیگر چون ستارهشناسان مجوس ستاره اوّلیه را در دستگاههای نجومی خود هنگام زایمان در بیتلحم دیده بودند، سرعت رسیدن آنها به این شهر در فاصلهای که هنوز نوزاد در آخور است، قابل تأمّل است. - م.
4.توراة، برمیاه نبی، فصل 31، آیهی 15: «خداوند چنین میگوید آوازی در رامه شنیده شد؛ ماتم و گریه بسیار تلخ که راحیل برای فرزندان خود گریه میکند و برای فرزندان خود تسلّی نمیپذیرد زیرا که نیستند (کشته شدند).» و در انجیل متّی پس از گزارش فرمان قتل عام نوزادان و پسران خردسال، چنین آمده که گریه کردن هفتصدسال قبل راحیل مندرج در کتاب یرمیاه نبی بخاطر این بچّههای بیگناه بوده است که در هنگام ولادت عیسی کشته شدهاند! - م.
5.انجیل لوقا، باب 2، بند 14.
6. یعنی هلّلویاه (در عبری) که تقریباً معادل با الحمدُلِله. - م.
7.نویسندهی این کتاب ضمن زیرنویسی به خوانندگان خود توصیه میکند که «پیش گفتار» انجیل لوقا را بدقّت مطالعه کنند؛ بنابراین «پیش گفتار» مذکور را محض اطّلاع خوانندگان نقل میکنیم:
پیشگفتار
تقدیم به عالیجناب نئوفیلوس: تا بحال نویسندگان بسیاری به نوشتن شرح وقایعی که در بین ما رخ داده است، اقدام کردهاند و آنچه را که بوسیلهی شاهدان عینی اوّلیه و خادمان کلام، به ما رسیده است به قلم آوردهاند. من نیز به نوبهی خود، به عنوان کسی که جریان کامل این وقایع را جزء به جزء مطالعه و بررسی کرده است، صلاح دیدم که این پیشامدها را به ترتیب تاریخ وقوع برای تو بنویسم تا به حقیقت همهی مطالبی که از آن اطّلاع یافتهای، پی ببری.» - م.
8.عهد جدید، رسالهی پولس به کوسّیان، باب 4، بند 14: «و لوقای طبیب حبیب و دیماس به شما سلام میرسانند.»
9.عهد جدید، رسالهی پولس به فلیمون: أپِفراس که در مسیح همزندان من است و نیز مَرقُس و ... لوقا همکاران من ترا سلام میرسانند.» - م.
10.عهد جدید، رساله پولس به غلاطیان، باب 1، بندهای 19 - 18: «پس بعد از سه سال برای ملاقات پطرس به اورشلیم رفتم و پانزده روز با وی بسر بردم امّا از سایر رسولان جز یعقوب، برادر خداوند، را ندیدم.» و نیز در «اعمال رسولان»، باب 15 و «رساله به غلاطیان، باب 2، بندهای 15 - 11. - م.
11. این گروهها که معمولاً با صفت Evangelical مشخص میشوند، میگویند که تعالیم اناجیل برای ایشان کفایت میکند و نیازی به تعلیمات کلیسا یا استدلال و منطق نیست. - م.
12.باید دانست که در نسخهی قدیمی آرامی انجیل «البسیّط»، باب 22 لوقا شامل بندهای 19 - 17 نیست. و ضمناً در مراسم عشاء ربّانی عیسویان نِسطوری، این «کلمات اساسی و ضروری» دیده نمیشود.
13. توراة، اشعیاء نبی، فصل 45، آیات 7 - 6: «تا آنکه از شرق آفتاب تا مغرب آن بدانند که سوای من خداوندی نیست. من مصوّر نور و خالق ظلمت هستم و صانع خوبی و نیکی (سلامت) و آفرینندهی بدی و شرّ، آری، من صانع همهی این چیزهایم.» - م.
14.منظور آنست که در زبان حضرت عیسی (علیهالسلام) در این معنی کلمهای جز اسم فاعل جمع از ریشه شالوم (اشلامَه) موجود نبوده است و چون معنای شالوم بسیار وسیعتر و دقیقتر از «صلح» یا Peace در انگلیسی و لغات مشابه است، بنابراین هیچکدام از ترجمههای موجود در زبانهای مختلف جهان مفهوم پربار «مسلمین» در زبان عیسی (علیهالسلام) را القاء نمیکند؛ مسألهی مهم آن است که کشف کنیم این پیامبر و خدمتگزار بزرگ خداوند واقعاً چه فرموده است و گرنه ترجمهها و برداشتهای اروپاییان و دیگران برای مصارف و هدفهای غیرمذهبی خودشان خوب است. این توضیح را دادیم که برادران و خواهران عیسوی عادت کرده به ترجمههای «صادراتی اروپایی» یا «یونانی الاصل» قلّابی در مقابل واژهای که نویسندهی دانشمند و مؤمن کتاب استعمال کرده، ناآگاهانه لبخند نزنند بلکه برای شناختن «خویشتن خویش» به شرف و خاستگاه موسی (علیهالسلام) و عیسی (علیهالسلام) و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگردند. - م.
15.انجیل متّی، باب 10، بند 34.
16.انجیل لوقا، باب 12، بند 53 - 49.
بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمهی فضلالله نیکآیین، نشر نو، چاپ اول.