زمينه هاي بحران در جهان اسلام
1- توطئه هاى استكباري
استعمارگران در هنگام اعطاى استقلال ظاهري به كشورهاى مسلمان، ميراث شومى بر جاى نهاده اند، از موارد مهم در اين عرصه، دخالت در مرزهاى سياسى سرزمين هاى اسلامى است، بسيارى از مناقشات كشورهاى اسلامى آفريقا و آسيا از ترسيم حدود غير واقعى اين سرزمين ها توسط ابرقدرتها ريشه مى گيرد، در آفريقا، تعيين مرز سياسي براى كشورها با واقعيت هاى جغرافيايى، قومى، مذهبى و فرهنگي هيچگونه تطابقى ندارد و گاهى منافع مشترك قبايلى توسط خطوط مرزي دچار تهديد شده است وهراز چند گاهى اين قبيله ها با يكديگر به نزاع برمى خيزند و امنيت كشورها را بر هم مى زنند.
استعمار برنامه هاي ديگرى را هم براى تشتت در جهان اسلام به اجرا گذاشته است: فرقه سازى و فرقه گرايى، احياى ناسيوناليسم، باستان گرايى، ترويج زبان هاى غير اسلامى، تحريف حقايق تاريخ اسلام و ايجاد ترديد و شبهه در انديشه هاى جوانان، ترويج تصوف، گوشه گيرى و كناره گيرى از دنيا، تكيه بر جبرگرايى، هويت بخشى به مخالفان مسلمان و تحقير ارزش هاى فرهنگى مسلمانان از جمله ى آنهاست.
2- عدم عدالت
نبايد در جامعه اسلامى به هيچ بهانه اى تفرقه، تحزب و تجزيه حكمفرما باشد. و اگر در گوشه اى از جهان اسلام مشكلى پيدا شود بايد ديگر كشورها در از بين بردن آن تلاش كنند. شايسته نيست جهان اسلام انواع نيازهاى غذايى، دارويى، فنآورى، محصولات كارخانه اى و ارتباطى را از خارج تامين كند در حالى كه توانايى فوق العاده اى دارد، وابستگى غذايى و اقتصادي خود، اسارت هاى ديگر را به دنبال مى آورد. چرا بايد درآمد سرانه بالا، رفاه اجتماعى، توسعه پايدار، بهترين امكانات و تجهيزات مختص غربى ها باشد و جهان اسلام در پريشانى و آشفتگى بسر ببرد با وجود آن كه منابع و سرمايه هاى فكري، ارزشى، علمى و طبيعى فراوانى دارد.
چرا بايد آثار تمدن نو، دانش جديد و ارتباطات و بسيارى از مفاهيم رايج چون دولت، حقوق ملت، آزادى و نظاير آن متناسب با معياري هاى فكرى و ارزشى استكبار شكل گيرد و اين روند جوامع مسلمانان را تحت تأثير قرار دهد و حتى سرزمين هاى مسلمانان را دچار بحران و آشفتگى سازد.
در عرصه ي قدرت و سياست همه چيز بر اساس منافعى تعريف مى شود كه غالبا با مصالح مسلمانان سازگارى ندارد، در چنين اوضاع آشفته اى كه از انواع توطئه ها خالى نمى باشد جهان اسلام بايد براى استقرار نظامى عينى و متناسب با هويت تاريخى و فرهنگى و همگام با مقتضيات زمان تلاش دشوارى را انجام دهد و براى استقرار عدالت و رفع تبعيض ها بكوشد.
3- ديدگاههاى غرب نسبت به مسلمانان
در تحقيقات اروپائيان تمدن اسلام اقتباسى تقليدي از يونان، مسيحيت، و يهودي قلمداد مى گردد و تا به آنجا پيش مى روند كه دانش و فرهنگ اسلامى را برگرفته از ميراث علمى يونانى ها و ساسانيان تلقى كرده اند و آن همه نقش مؤثر و ارزنده ى مسلمانان در شكوفايي فرهنگ و معرفت اروپايى و نجات دادن غربى ها را از جاهليت قرون وسطى انكار مى كنند، ناگفته نماند كه برخى از نويسندگان خوش فكر و بى غرض اروپايى همچون ويل دورانت، آلدوميلي، بر تولد اشپولر، زيگريد هونكه و ... در اين خصوصى به حقايقي اعتراف كرده اند و نكات مفيدى را يادآور گرديده اند.
اروپائى هاي غيرمنصف عقب ماندگى مسلمانان را به عنوان نقطه ضعفى مى دانند كه ناشى از فرهنگ و اعتقادات اسلامى مى باشد، آنان مسلمين را متهم مى كنند كه به دليل باور به جبرى بودن حيات بشرى، گوشه گيرى و تصوف، واگذاري كردن امور به موهومات و خرافات، نقض حقوق بانوان، نظام هاي ديكتاتوري و ناديده گرفتن حق انسان ها در عرصه هاي اجتماعى و سياسى، دچار اين عقبگرد شده اند در حالى كه از سلطه هاى استكبار و نقش امپرياليسم در غارت جهان اسلام و نقشه هاى استعماري خودشان، سخنى به ميان نمى آورند و اشاره به اين حقيقت نمى كنند كه در بسيارى از كشورهاى اسلامى به دليل ميراث شوم ابر قدرت هاى استثمارگر مسلمانان در رنج و عقب افتادگى بسر مى برند.
ريشه هاى اين ذهنيت منفى در ميان غربى ها نسبت به مسلمانان در ماجراى اندلس، فتح سيسل و ساردنى، نبرد پواتيه، جنگ هاى صليبى و استعمارگري نهفته است، به علاوه غرب خود را بسيار خود محور مى پندارد و جهانى را مى پذيرد كه طبق معيارهاى اروپايى و آمريكايى شكل گرفته باشد و هرگونه كوشش، جهش، درخشش و نوآورى علمى و فناورى را كه از مدل غرب مأخوذ نباشد، بر نمى تابد و آن را توطئه اى بر عليه امنيت جهانى تلقى مى كند، برخورد دوگانه اروپا با تلاش هاى علمى ايرانيان در دانش هسته اى و فناورى اتمى مصداقى از اين ديكتاتورى فكرى و فنى غرب است.
غالب قدرت هاى جهانى براى اين كه به حركت سلطه گرانه خود استمرار دهند اسلام ستيزي و اسلام هراسى را به عنوان ابزار راهبردى سياست توسعه طلبانه خود، پيش گرفته اند و اگر در گوشه اى از جهان اسلام؛ توسط عده اى كه اهل جمود و ركود هستند همچون طالبان و القاعده رفتارى خشن و مغاير با ارزش هاى دينى مشاهده گردد آن ها را براى تمام مسلمانان تعميم مى دهند و در فرهنگ هاى خويش و نيز رسانه هاى خبرى، اسلام را مساوي با تروريسم معنا كرده اند در حالى كه خود از تروريست ها حمايت مى كنند و از دولت غاصب اسرائيل كه به طور رسمى دست به ترور و خشونت مى زند، دفاع مى نمايند.
محافل استكبارى خيزش اسلامى، صدور انقلاب اسلامى و بيدارى مسلمانان را كه مقدمه اى براى تجديد حيات و قدم نهادن به سوى شکوفايى علمى و فرهنگى است زمينه اي براى تروريسم مى دانند و خيزش هاى ضد ستم، ضد تجاوز و عليه استكبار را توطئه مى نامند.
از آن سوي مسلمانان و خصوص آنانى كه هويت اسلامى خود را كشف کرده اند و به ارزش هاي معنوى مقدس بازگشته اند و نسبت به موازين دينى متعهد و ملتزم مى باشند عقيده دارند:
الف: غربى ها از جهان غيب و ايمان فاصله گرفته اند و انسان و منافع او را جاي خداوند قرار داده اند.
ب: غرب به موازات توسعه صنعتى و ترقى علمى و دستاوردهاى تمدنى، فرهنگ، تربيت و خانواده را فراموش كرده و زمينه هاى فروپاشي روابط اجتماعى و عاطفى آدميان را فراهم نموده و اخلاق و فضيلت هاى دينى را نفى كرده است.
ج: اگر چه تمدن غرب رفاه و توسعه امكانات مادى و ايجاد زمينه براى آسايش انسان را تا حدودى تأمين كرده است اما اولا توزيع اين تسهيلات و تجهيزات به هيچ عنوان عادلانه نمى باشد، ثانيا بدست آوردن منابع اوليه اين امور، دنياي اسلام و جهان سوم را به بدبختى و عقب افتادگى واداشته و به منظور تأمين بازار مصرف، كوشيده مسلمانان را در حالتى از وابستگى علمى، فكرى و صنعتى نگه دارد.
د: غربى ها براي تهاجم عليه جهان اسلام از مفاهيمى چون حقوق بشر، دموكراسى، حقوق زنان، انتخابات، آزادى، مديريت سياسى و ادارى يا سوء استفاده مى كنند و اين عناوين را ابزارى براى يورش به مسلمين قرار مي دهند و يا آن كه در اجراى آن ها برخوردى دوگانه دارند. به عنوان نمونه كشورهايى كه مورد حمايت غرب هستند اگر هم حقوق بشر را نقض كنند و براي اعطاي آزادى با مردمان خود مشكل داشته باشند مورد اعتراض قرار نمى گيرند و گاهى حمايت هم مى شوند اما در جهان اسلام اگر مجرمى مجازات شود و يا براى رعايت، عفاف و ترويج فضيلت و از بين رفتن خلاف، قوانينى اعمال گردد، آنها را مخالف با حقوق انسان ها تلقى مى كنند، به جاي اينكه سازمان هاى بين المللى وسيله اى باشند براى توسعه عدالت در جهان، گسترش امنيت و تامين حقوق مردم، اين مراكز به ابزاري براى تهديد عليه كشورهاى اسلامى تبديل شده اند و قطعنامه هايى كه صادر مى كنند با واقعيت ها هيچ گونه سازگارى ندارد و اجراي مفاد آن ها در حقيقت مطامع و مقاصد استكبار را تامين مى نمايد و ملل محروم را بيش از گذشته دچار مشكل مى سازد حتى اگر قطعنامه اى به نفع مسلمين و براي محكوم نمودن دشمنان آنان صادر گردد، توسط قدرت هاي غربى و تو مى گردد و يا در حد نوشته اى باقى مى ماند و جنبه ي كاربردى به خود نمى گيرد.
4- نظريه ى برخورد تمدنها
از آن سوى آمريكا براى ايجاد تعادل در سياست جهانى به دنبال قدرتى ديگر بود كه بتواند در مقام رقيبى بالقوه در برابرش مطرح گردد يا حداقل قدرتى باشد كه بتوان آن را به عنوان قدرت درگير با منافع آمريكا معرفى كرد بر اساس چنين واقعيت يا تصورى، طرح هاى اين ابر قدرت براى اين كه تداوم يا گسترش حضورش در خارج از مرزهاي ايالات متحده ى آمريكا و به طور كلى استمرار سلطه اش بر جهان بتواند به اجرا درآيد، به عبارت ديگر جهان يك قطبى به قطب ديگر نياز داشت تا بتوان با مطرح كردنش بى آن كه مانعى جدي در برابر نقشه ها ى آمريكا پديد آيد، تعادل جديدي در سياست جهان ايجاد كرد از اين جهت ديدگاه هانتيگتون در خصوص ضرورت برخورد تمدن ها مطرح گرديد، تبليغات گسترده اي كه در دهه هاى اخير براي توجيه اين انديشه صورت گرفته است اين گمان را تقويت مى كند كه آمريكايى ها در جهان يك قطبى مورد نظر خويش به دنبال زمينه سازى براى ايجاد قطب ديگري هستند كه نيروى اصلى آن مادي و تسليحاتى نمى باشد بلكه ريشه در انديشه و فرهنگ دارد.
اسلام نه تنها به عنوان يك دين بلكه به شيوه ى زندگى سياست حكومتي، به مخالفت جدى با فرهنگ جديدي برمى خيزد كه آمريكا آن را ترسيم كرده است، افزايش شمار مسلمانان در جهان و بويژه در كشورهاى غربى و روند مهاجرت مسلمانان به كشورهاي اروپايى و تجديد حيات معنوي در ميان افراد مسلمان، نگرانى هاى طراحان سياست جهانى را شدت بخشيده است و اسلام و مسلمانان را تنها خطري شناخته اند كه با بهره برداري از آن مى توان طرح تعادل سياست جهانى را در دو قطبى نماياندن جهان يا در واقع ادامه سلطه گرى قطب واحد به رهبرى آمريكا در جهان توجيه كرد.
اما براى چنين وضعى مى بايست جريانى ايجاد شود كه بر اساس آن بتوان ضمن مقابله با قدرت اسلام و مسلمين، قدرت هاى محدود ديگري را نيز با آن همراه كرد تا ضمن كمرنگ كردن قدرت هاى اسلامي با ابزارهاي فكرى و فرهنگى يك دشمن فرضى موهوم پديد آورد، حادثه يازدهم سپتامبر 2001 م، فرصت مناسبى براى اين وضع مهيا ساخت، رويدادى كه بيشترين ضربه را متوجه جهان اسلام نمود، و پس از چنين اتفاقى كه عمق فاجعه ى آن گريبانگير مسلمين شده تمامى كشورهايى كه با مسلمانان مشكل دارند و در رأس آنها آمريكا و دول اروپايى به راحتى بدترين فشارها را بر مسلمين وارد مى نمايند بدون آن كه صداى مخالفى شنيده شود و مسلمانان مخالف اصلى حقوق بشر قلمداد مى گردند و افراد مسلمان كه در اروپا و آمريكا زندگى مى كنند زير فشارهاى گوناگون سياسى و اجتماعى قرار گرفته اند و به دليل ترس از برچسب تروريسم قادر به دفاع از حقوق طبيعى نمى باشند.
در پوشش مبارزه با تروريسم نه تنها مردمان جهان را از مسلمانان و اسلام دور ساخته و نسبت به آنها بدبين کرده اند بلکه خود مسلمانان را از ورود به صحنه هاى سياسى و اجتماعى به دليل ادعاى كاذبى مبنى بر شركت آنان در حادثه 11 سپتامبر ترسانيده اند، روابط مسلمانان با پيروان اديان ديگر دچار اختلال گرديده و در سطح بين المللى كشورهاي مسلمان تحت فشارهاى گوناگون قرارگرفته اند و مطرح کردن محور شرارت نيز نتيجه ديدگاه جديدى است كه آمريكا محور آن مى باشد، تقسيم جهان به موافق و مخالف تروريسم و در واقع موافق و مخالف آمريكا مفهوم مبارزه با حق را با مشكل مواجه كرده و دست جانيان جهانى را براي هر گونه كشتار و تشنجى باز گذاشته است، سكوت جهان در برابر اين ستم آشكار خطرناك تر از ايام جنگ سرد است. ظهور شخصيتى تبليغاتى به نام بن لادن و جمع شدن قواى افراطى مسلمان از نقاط مختلف جهان در افغانستان و طرح مسايل خشونت آميز به شيوه اي منفى و مغاير با روش اسلام و سپس همراه شدن اين مسايل با عمليات روز يازدهم سپتامبر پديده ي جديدي را به عنوان دشمن ناخواسته تمدن جديد، قدرت هاى غربى و سرانجام انسان هاى غير مسلمان به شدت وارد فرهنگ اجتماعى جهان ساخته است و قبل از اين كه فرصتى براى هضم اين ساختار جديد براي جامعه ي جهانى به وجود آيد به عنوان دشمن بالفعل و گسترده در جهان شناخته شده است كه نه تنها براي آمريكا بلكه براي فرهنگ و تمدن نوع مدرن و توسعه يافته اروپايى و آمريكايى كه كوشيده است سلطه خود را بر دنيا تحميل كند، مى تواند خطرساز باشد.
بنابراين قطب جديد ساختگى، آمريكا را از رخوت سياسى بيرون مى آورد و به تحرك بين المللى وادار مى كند، با اين ساختار تقسيم بندي نوينى را بر جهان تحميل مى كندكه بر اساس آن مفهوم تروريسم مخالفت با آمريكاست و موافق آمريكا از تروريسم نفرت دارد و هر گونه مبارزه ى مسلمانان براي رهايى از استبداد، اشغال و زورگويى و نيز تحرك هاي مسلمانان در مسير دانش و فرهنگ، مخالفت با جريان سازي و تقسيم بندى جهان محسوب مى گردد و بايد سركوب شود.(1)
اما در مورد حادثه ى يازدهم سپتامبر كه جهان اسلام را متهم ساخته است، برخى نكات تامل برانگيز وجود دارد. «گرهارد ويسنوسكي» متفكر علوم سياسى در آلمان خاطر نشان مى نمايد: اين حملات از داخل آمريكا طراحى و به مورد اجرا در آمده بود كه هدف اصلى، تغييرات اساسى در جهان بوده است، اين تحولات كه در چارچوب هدف اصلى بودند عبارتند از: دستيابى به منابع نفت خاورميانه، ايفاي نقش جديد در جهان، جلوگيري از فروپاشى ناتو (Nato)(2)، سرو سامان دادن به اقتصاد جنگ در آمريكا از طريق افزايش بودجه نظامى و بنابراين نقش آن نوزده نفر مرد عرب كاملا منتفى است و هيچ مدركى براى اثبات اين ادعا كه آنان در هواپيمايى بوده اند كه موجب انفجار شده وجود ندارد. بين كميسيون تحقيق حوادث 11 سپتامبر و سرويس هاي امنيتى آمريكا هم رابطه وجود دارد و معرفى اين تشكيلات به عنوان يك كميسيون بى طرف يك نقشه تبليغاتى است و وظيفه اصلى آن آرام كردن خانواده هاي قربانيان بوده است.(3)
«تي يرى ميسانه» نويسنده و روزنامه نگار فرانسوى در كتابش تضادها و تناقض گويى هاى دولت آمريكا درباره ي حوادث 11 سپتامبر را بيان كرده است، نقطه اوج اين افشاگري آن جايى است كه وى مى گويد: هيچ هواپيمايى در آن روز به ساختمان وزارت دفاع آمريكا برخورد نكرده است بلكه يك موشك از نقطه نامعلومى اين ساختمان را هدف قرار داده است.(4)
«موريل ميراك» خبرنگار مجله ي EIR آمريكا در مطلبى كه در دوازدهمين كنفرانس بين المللى خليج فارس، آسيا در پرتو تحولات جهانى، در تهران، به صورت سخنرانى ارائه كرده مى گويد: اين كه كاخ سفيد حوادث مذكور را به گروههايى از مسلمانان نسبت داده است صحت ندارد و اصولا اين رويداد يك حادثه تروريستى نبود بلكه كودتايى نظامى است كه توسط عناصر سازمان اطلاعاتى و نظامى آمريكا عليه آن كشور سازماندهى شده بود.
روزنامه فرامنطقه اى «الشرق الاوسط» به نقل از گزارش مفصل ارتش آمريكا نوشته است. نقش سازمان جاسوى رژيم اشغالگر قدس يعنى موساد در عمليات 11 سپتامبر فاش گرديده است.(5)
به علاوه اسامه بن لادن كه يك شاهزاده ى سرمايه دار عربستانى است با حمايت رسمى سازمان سيا و براي قلع و قمع گروههاى جهادى طرفدار ايران و استقرار گروه متعصب و ضد شيعه طالبانى، در افغانستان بوجود آمد. بن لادن كه افكارى مخالف شيعه دارد با كمك (i.si) مأموريت جذب قواى پراكنده ي افغانى و آموزش و سازماندهى آنان را عهده دار شد. بنابراين چنين افرادى در واقع پرورش يافته ى امپرياليسم هستند و تيرى كه ابرقدرت ها به سوى مسلمانان شليك كرده اند به طرف خودشان كمانه كرده است.
5- جهاني شدن
گسترش شركت هاى بين المللى و جذب سرمايه هاى ملى كشورهاى اسلامى علاوه بر اين كه باعث خروج سرمايه هاى سرزمين هاى مذكور مى گردد، اين وضع را به عنوان اهرم كنترل اوضاع آنان به كار مى گيرند. گسترش جهانى شدن به جز پيامدهاي اقتصادي و اجتماعى به گسترش بنگاههاى خبري وابسته به ابرقدرت ها منجر خواهد شد كه اگر چه به هدف ارتقاى مناسبات به وجود مى آيند ولى راه را براي تبليغ محصولات غربى و بيگانه هموار مى سازند، به علاوه تبليغ مسايل فرهنگى نظام سرمايه دارى، در كشورهاى اسلامى ارزش هاى معنوى را كمرنگ مى كند و با افول معنويت، خشونت، جنايت، از هم پاشيدگى خانواده ها و رذالت هاي ديگر رو به فزونى مى رود.
با تحول در فناورى و مبادله اطلاعات، كشورهاى جهان كمتر بر مرزهاي خود كنترل دارند زيرا روزانه ميليون ها دلار پول يا سهام از طريق بازارهاي بورس بين المللى با استفاده از رايانه ها، جابجا مى شود و اقتصاد اين كشورها را تحت تأثير قرار مى دهد، بدون آن كه دولت ها بتوانند بر اين مبادله كنترلى داشته باشند، در گذشته به منظور مقابله با دشمنان احتمالى، دولت ها، بر اقدامات نظامى و سياسى تكيه مى كردند اما در نظام جهانى، رقابت هاى نظامى جاى خود را به رقابت اقتصادي و تكنولوژيك مى دهد. شكوفايى حركت اسلامى در نقاط گوناگون جهان نشان مى دهد كه اگر چه ايدئولوژى كمونيست به پايان رسيده اما چنين برگ برنده اى براى دموكراسى ليبرال غرب نمى باشد.
فرهنگ، تمدن و ارزش هاى معنوي اسلامى با نيرويى حيات بخش نه تنها در جهان اسلام، بلكه در دنياي غرب و حتى در قلب كشورهايى كه افكار ماركسيستى را ترويج مى كرده اند، به تأثير آن در امور بين الملل اعتراف نموده اند. اگر تصور شود دموكراسى ليبرالى غربى بر اثر شكست كمونيسم، الگويى براي جهانى شدن است و ملل مسلمان مى توانند آن را مورد توجه و الگو قرار دهند، بايد در جواب گفت: رويكرد به معنويت و مقاومت هاي اسلامى و تجديد حيات اسلامى اين فروپاشى را بوجود آورد، به علاوه نابودى اين اردوگاه نمى تواند تضمينى براى صلح جهانى باشد، همچنين بين عناصر سازنده ي دموكراسى غربى تضادها و تناقض هاى فراوانى وجود دارد و چنين پديده اى نمى تواند در كشورهاى اسلامى پياده شود.
البته دغدعه جهان اسلام و متفكرين مسلمان در روند كنونى جهانى شدن، براي حفظ هويت و فرهنگ اسلامى، امرى بديهى و بجاست، و اگر چنين موضوعى عملى گردد بطور قطع براى جهان اسلام تبعات سنگينى دارد و جهان اسلام بايد خود را براى خنثى كردن اثرات مخرب اين طوفان، مهيا سازد و به جاى آن جهانى شدنى را مطرح سازد كه از ارزشهاي مشترك معنوي سخن مى گويد و در جهت اخوت جهانى و وحدت جوامع انسانى گام بر مى دارد. در اين جهانى شدن سلطه گرى و برتري جويى هاي سياسى وجود ندارد و براي تمدن هاي ديگر سودمند است و كمكى براي شكوفايى مجدد تمدن اسلامى خواهد بود.(7)
پي نوشت :
(1). جهان پس از يازدهم سپتامبر، دکتر حسن بشيريه، روزنامه ي اطلاعات، شماره هاي 28870 و 28771 (23 و 24 شهريور 1382)، جهان اسلام و غرب، محمد علي تسخيري، همان، شماره هاي 23190 و 23191 (چهارم و پنجم آبان 1383).
(2). (سازمان پيمان اتلانتيک شمالي=Nato) North Atlantic Organization
(3). مصاحبه راديو آلمان با گرهادويسنوسکي، واحد مرزي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، روزنامه ي جام جم، 22 شهريور 1383، شماره 1243.
(4). ناگفته هاى حادثه ى 20 شهريور از زبان يك روزنامه نگار فرانسوى، روزنامه جمهوري اسلامى، 22 مهر 1831، شماره 6753.
(5). روزنامه قدس، 16 مهر 1380 شماره ى 3968.
(6). GLOBALIZATION.
(7). جهان اسلام و سياست هاى جهانى، مقاله ى حسام الدين واعظ از دانشگاه ليدز انگلستان مندرج در گزيده ي مقالات فارسى دوازدهمين كنفرانس بين المللى وحدت اسلامي، موج سوم دموكراسى، ترجمه شهابى، فصل ششم، جهانى شدن و گفتگوى تمدن ها، روزنامه اطلاعات، خرداد 1378.