نگاهی به دیدگاه‌های عبدالقاهر جرجانی

بررسی زبان‌شناختی مجاز

جرجانی صورِ خیال را در روند کلی بررسی ماهیت معنی و ساخت [نظم] مطالعه می‌کند. بنابراین کاملاً طبیعی است که توجه‌اش را بر الگوهای ساختار معطوف دارد که صورِ خیال از طریق آنها بیان می‌شوند. ماهیت صورِ خیال
چهارشنبه، 26 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بررسی زبان‌شناختی مجاز
 بررسی زبان‌شناختی مجاز

نویسنده: کمال ابوادیب
مترجمان:
فرزان سجودی
فرهاد ساسانی

 


جرجانی صورِ خیال را در روند کلی بررسی ماهیت معنی و ساخت [نظم] مطالعه می‌کند. بنابراین کاملاً طبیعی است که توجه‌اش را بر الگوهای ساختار معطوف دارد که صورِ خیال از طریق آنها بیان می‌شوند. ماهیت صورِ خیال به مثابه‌ی فرآیندی ذهنی و کنش خلاقه‌ی تخیل، اگرچه در آثار او اساس کارکرد صورِ خیال منظور شده است، ولی به طور مجزا بررسی نشده است. تحلیلی که او از منشأ ذهنی و تخیلی صورِ خیال ارائه می‌دهد، بخش جدایی ناپذیر از رویکردی همه جانبه به صورِ خیالی است و نه رویکردی دیگر در برابر مطالعه‌ی صورِ خیال از منظر زبانشناختی. از این جهت، کار جرجانی در مقایسه با مطالعات متفاوتی که بروک - رز بررسی کرده کاملاً منحصر به فرد است. بروک - رز در شیوه‌های تحلیلی مورد بررسی خود دو شیوه‌ی متفاوت تحلیل استعاره را مشخص کرده است، یکی براساس محتوای فکری و دیگری روشی که زبان را در کانون توجه قرار می‌دهد. (1) به اعتقاد بروک - رز، نویسندگانی که رویکرد اول را اتخاذ کرده‌اند الگوهای زبانی را از نظر انداخته‌اند، در حالی که آنهایی که رویکرد دوم را در پیش گرفته‌اند، از یک سو بازگشت می‌کنند به همان رویکرد اول و از سوی دیگر نمی‌توانند به تحلیل جامع و دقیق الگوهای زبانی دست یابند. از مجموعه‌ی مطالعاتی که بروک - رز مورد توجه قرار می‌دهد، از جمله شیوه‌ی دستوری خودش، هیچ یک تا به آن ژرفا پیش نمی‌رود که استعاره را کنش تخیلی تحقق یافته در الگوهای زبانی بداند که مطالعه‌ی جامع هر دو جنبه‌ی یک پدیده واحد را الزامی می‌کند، یعنی کاری که جرجانی در بررسی استعاره و دیگر شکل‌های صور خیال انجام داده است.
تلفیق دو رویکرد فوق به صورِ خیال مبنای تمایز بنیادی است که جرجانی بین دو نوع الگوی مجازی قائل می‌شود. نوع اول زمانی واقع می‌شود که جایگزینی مستقیم چیزی به جای چیزی دیگر به صورتی تخیلی واقع می‌شود - تا رابطه بین آن دو آشکار شود - و سپس در قالب زبانی ویژه‌ای بیان می‌شود و تحقق می‌یابد. فرآیند زبانشناختی که رخ می‌دهد از نوع جایگزینی است و هیچ تغییری در ساختار الگوی زبانی بیان لفظی حادث نمی‌شود. برای مثال، در قالب استعاری ممکن است کسی بگوید «شیر را دیدم» و مقصودش زید باشد. همان‌طور که مشاهده می‌شود الگوی بیان با جمله‌ی «زید را دیدم» تفاوتی نمی‌کند. با این وجود، وقتی رابطه‌ای که براساس آن جایگزینی انجام می‌شود. ماهیت متفاوتی داشته باشد، الگوی بیان بسیار پیچیده‌تر است. برای مثال وقتی از واژه‌ی دست به جای «بخشندگی» استفاده می‌شود، (موردی که بیانگر هیچ شباهتی نیست) به اعتقاد جرجانی جایگزینی «به ندرت ممکن است واقع شود مگر آن که در عبارت موردنظر به منشأ بخشندگی و شخصی که چنین می‌کند ارجاع داده شده باشد.» (2) استفاده از واژه «دست» به جای «بخشندگی» ناممکن است اگر به «بخشندگی» مجزای از فرد بخشنده اشاره شده باشد. برای مثال شخصی ممکن است بگوید «بخشندگی در این سرزمین گسترش یافته است»، اما نمی‌تواند بگوید «دست در این سرزمین گسترش یافته است». از سوی دیگر، معمولاً گفته می‌شود: «دستان او در چشم من جای برجسته‌ی خود را دارند»، که انسان می‌فهمد معنای واقعی جمله آن است که «اعمالی را که او انجام داده است و نیکی‌هایی را که دستانش مسبب آن بوده‌اند، من سپاس می‌گذارم و می‌ستایم.» (3)
نوع دوم مجاز مربوط به یک چیز یا واژه‌ی منفرد نیست، بلکه در رابطه‌ی مقرر شده بین دو یا چند چیز یا واژه رخ می‌دهد، یعنی نوعی مجاز است که در جمله واقع می‌شود. برای نشان دادن این نوع، جرجانی با مطالعه‌ی تفصیلی ماهیت اثبات و نفی به مثابه‌ی دو روش بیان خبر که مهمترین و بنیادی‌ترین مفهوم از مفاهیم سخن است آغاز می‌کند. (4) براساس بررسی جرجانی، اثبات دارای دو جنبه‌ی ذاتی است: اثبات چیزی با چیز دیگر، (اثبات شیء لشیء). اثبات جنبه‌ی سومی هم دارد، (5) مقصود رابطه‌ای بخصوص است که برقرار می‌شود (ان الاثبات جیها). برای مثال در عبارات «زید زد» و «زید بیمار شد» «زدن» عملی است که به زید منتسب شده است (فعلن لی زید)، و «بیماری» کیفیت یا خصیصه‌ای است که به او داده شده است.
این بررسی با بررسی فعل‌های لازم و متعدی دنبال می‌شود. فعل‌های متعدی به دو گروه تقسیم می‌شوند: گروه نخست ماهیت متعدی خود را از رابطه‌ای دریافت می‌کند که با مفعولی معین و مشخص دارد، مفعولی که در منتهی‌الیه دریافت کنشی که بر آن تأثیر مستقیم دارد، قرار گرفته است؛ گروه دوم به مفهوم مطلق کلمه متعدی است و اشاره به مفعول بخصوصی ندارد. فعل «زدن» در زمره‌ی نوع اول قرار می‌گیرد، زیرا عمل زدن توسط عامل (کنشگر) بخصوصی به فرد معینی انجام می‌شود. افعالی چون «انجام دادن»، «آفریدن» و «ساختن» از جمله افعالی هستند که در گروه دوم قرار می‌گیرند. (6) ارتباط این تقسیم‌بندی فعل متعدی به موضوع در این واقعیت نهفته است که ماهیت اثبات در هر یک از آنها متفاوت است. در گروه اول، مفهومی که فعل از آن گرفته شده است کنشی است که بر مفعولی واقع می‌شود و به عاملی (کنشگری) منتسب است: وقتی کسی می‌گوید «من زید را زدم»، در حقیقت دارد عمل زدن زید را به خود منتسب می‌کند. در نوع دوم، اثبات به ذات خود مفعول مرتبط است. وقتی کسی می‌گوید: «خداوند جهان را آفرید»، در حقیقت دارد جهان را در حکم آفریده‌ی خداوند تأیید (اثبات) می‌کند. به اعتقاد جرجانی به هیچ‌وجه نمی‌توان گفت که این‌جا مفعول به مثابه‌ی کیفیتی به عامل منتسب شده است؛ این اشتباه بزرگی است.
مجاز ممکن است یا در اثبات، یا در مثبت و یا در هر آنها همزمان رخ دهد. سه مثال زیر نشان دهنده‌ی این سه حالت است:
1-به عنوان نمونه‌ای از حالت اول می‌توان مثال زیر را آورد:
«ایام فراق موهای مرا سپید کرده است و روح مرا به کوی دوست رانده است.» (7)
موارد زیر مثال‌هایی دیگرند از همین گروه:
«یورش زمان، چرخش لیل و نهار، جوان را سفیدموی کرده است و پیر را فانی.» (8) جرجانی می‌گوید در این موارد عمل به زمان نسبت داده شده است، در حالی که خوب می‌دانیم فقط خداست که قادر به انجام چنین اعمالی است. این مجاز در خودِ اثبات است، زیرا مثبت، یعنی عمل سپیدموی شدن حقیقت است نه مجاز.
2-عنصر مجازی ممکن است فقط در مثبت واقع شود و خود اثبات حقیقی باشد. در آیه‌ی زیر چنین است:
«خداوند هم اوست که بادها را به جریان می‌اندازد، ابرها را به جنب‌وجوش در می‌آورد، سپس ما آن ر به زمین بایر می‌رانیم و با آن زمین را زنده می‌گردانیم، پس از آن که مرده است.» (9)
این جا گفته می‌شود سبزی زمین و تازگی و زیبایی آن، که ناشی است از آنچه خدا در آن به صورت گیاه و گل و شگفتی‌های آفرینش خلق کرده است، زندگیِ تازه است. این مجازی است که فقط در مثبت واقع می‌شود، زیرا خود اثبات عین حقیقت است چرا که خصلت عمل خداوند است.
3- مجاز ممکن است در یک عبارت هم در اثبات و هم در مثبت واقع شود و این زمانی رخ می‌دهد که کیفیت یا ویژگی‌هایی در قالبی استعاری با یکدیگر قیاس شوند، کیفیتی که به صورت یک کنش به چیزی منتسب می‌شود که قادر به انجام آن کنش نیست.
برای نمونه می‌توان قطعه‌ی زیر را متنبی آورد:
شمشیرها و نیزه‌ها مولد ثروت او هستند اما لبخندهایش و بخشندگی‌‌اش آنچه را تولید شده است می‌میراند. (10)
شاعر این‌جا وفور ثروت را حیات ثروت و توزیع آن بین مردم را کشتن آن می‌داند. پس عمل تولید را به شمشیرها و کشتن را به لبخندها منتسب کرده است، اگرچه هیچ یک از آنها نمی‌توانند آن‌گونه که به آنها منتسب شده است عمل کنند.
اگر مجاز در خود اثبات واقع شود با فکر مرتبط است و اگر مجاز در مثبت رخ دهد با خود زبان مرتبط است. پس دو نوع مجاز اصطلاحاً «فکری» و «زبانی» نامیده شده‌اند.
نوع مجازی که در جمله واقع می‌شود اساساً از نوع مجازی که در واژه رخ می‌دهد متفاوت است از آن جهت که مجاز جمله با انتقال یا جانشینی واژه به جای دیگری سروکار ندارد. برای مثال، عبارت «بهار چنین کرده است یا چنین عمل کرده است» (فعل‌الربیع)، یکی از مواردی است که در آن «عمل کرده است» (فعل)، در شکل اولیه‌ی آن و برای ایجاد معنایی که در قراردادهای زبانی دارد مورد استفاده قرار گرفته است، یعنی معنایی که در عبارتی چون «قادر لایزال چنین عمل کرده است» (11) دارد و عنصر مجازی در عبارت «بهار چنین عمل کرده است» (فعل الربیع)، در این واقعیت نهفته است که کنشی که با «عمل کرده است»، (فعل) به آن ارجاع شده به فصلی نسبت داده شده است، در حالی که با ملاحظه‌ی عقلانی فصل قادر به انجام هیچ نوع عملی نیست.
این تقسیم‌بندی بنیادی مجاز به دو نوع، متناظر است با دو نوع اساسی استعاره که جرجانی در آغاز بررسی این صنعت کلامی به آن اشاره می‌کند. او استعاره‌ای را که با اسم سروکار دارد از استعاره‌ای که با فعل مرتبط است متمایز می‌کند. استعاره‌ی اسمی خود بر دو نوع است: یکی حاصل جانشینی مستقیم است و دیگری با الگویی از روابط سروکار دارد که با الگویی دیگر متناظر است و یا مشابه آن است. استعاره‌ی فعلی مبتنی است بر انتساب عملی به چیزی که در واقع نمی‌تواند عامل آن عمل باشد، یا مرتبط کردن فعلی به مفعولی به طریقی که به عامل عملی منتسب شود که در عالم واقع قادر به اجرای آن نیست. در هر دو مورد هیچ جایگزینی مستقیم یک واژه به جای واژه‌ی دیگر مطرح نیست.
جرجانی در مطالعه‌ی اشکال صورِ خیال، استادانه از رویکرد زبانشناختی‌اش به مجاز بهره می‌گیرد. در این میان، بخصوص مطالعه‌ی زبانشناختی استعاره توسط او بسیار جالب است. اسلاف او عموماً در بحث در مورد صورت‌های مختلف زبانی که استعاره در آنها تحقق می‌یابد ناتوان بوده‌اند. بیان علت این ناتوانی مشکل است، بخصوص در مورد منتقدانی که بیش از هر چیزی دیگر به نقد عملی پرداخته‌اند و در اصل ذهنیتی زبانشناختی داشته‌اند.
جرجانی نخست رویکرد زبانشناختی خود را به استعاره در قالب یک طبقه‌بندی کلی اجرا کرد. او معتقد است که این طبقه‌بندی کلی دانش مشترک همه‌ی مردم و قابل اعمال در همه‌ی زبان‌هاست. در این مرحله از پژوهش او می‌گوید واژه‌ای که استعاره در آن واقع می‌شود یا اسم است و یا فعل. برای نخستین بار در نقد عربی این استعاره‌ی فعلی به مثابه‌ی یک صورت متمایز سبکی یا تخیلی مورد توجه و مطالعه قرار گرفت. هر چند ذکر این نکته نیز ضروری است که با فروکاستن فرآیند قرض‌گیری یک فعل به فرض‌گیری صورت مصدری آن جرجانی قدرت استعاره فعلی در بیان اعمال و ارائه‌ی چیزها در زنده‌ترین و ملموس‌ترین شکل هستی‌شان را تضعیف می‌کند.
فعل را فقط در رابطه‌اش با دیگر عناصر سازنده‌ی جمله‌ی فعلیه می‌توان گفت که به مفهومی استعاری مورد استفاده قرار گرفت است. از یک‌سو رابطه‌ی بین فعل و فاعل آن، -عاملی که عمل را انجام می‌دهد - ممکن است به گونه‌ای باشد که به کاربرد استعاری فعل منجر شود. برای مثال جمله‌ی «حالت چهره‌اش به من می‌گفت که در سر چه دارد» (12) را در نظر بگیرد. از سوی دیگر رابطه‌ی استعاری ممکن است بین فعل و مفهول فعل وجود داشته باشد. برای مثال در جمله‌ی:
حقی که به ما داده شده بود در وجود امامی تجلی یافته بود که پستی و فرومایگی را کشته بود و احسان و بخشندگی را زنده کرده بود. (13)
افعال «کشته بود» و «زنده کرده بود» را فقط در رابطه‌شان با مفعول‌هایشان یعنی «پستی و فرومایگی» و «احسان و بخشندگی» می‌توان گفت که به طور استعاری به کار برده شده‌اند. به نمونه‌ زیر نیز توجه کنید:
آنها را از سر مهمان‌نوازی با شمشیرهایمان خوراک دادیم، شمشیرهایی که با استفاده از آنها بریدیم همه‌ی آنچه را زره‌سازان برای آنها بافته بودند، (14)
فعل خوراک دادن را می‌توان گفت فقط در ارتباط با مفعول دوم (مفعول با واسطه) جنبه‌ی استعاری دارد. رابطه‌ی این فعل با فاعل و همچنین مفعول اول مبتنی بر کاربرد غیرمجازی و متعارف زبانی است. البته این فعل می‌تواند در ارتباط با هر دو مفعولش نیز جنبه استعاری داشته باشد، مانند کاربرد آن در جمله‌ی «من نگرانی‌هایی را که بر سراغم آمده بودند با عزم راسخ خوراک دادم.» (15)
در این نخستین مطالعه‌ی زبانشناختی استعاره ذکر این نکته جالب توجه است که صرفاً بر مقوله‌ی کاربرد استعاره تأکید نشده است. علاقه‌ی جرجانی به مقوله‌ی استعاره فقط بخشی از توجه بنیادی اوست به روشن کردن ماهیت این صنعت کلامی به مثابه‌ی فعالیتی تخیلی و تحلیل تأثیر سبکی آن ویژگی‌های برجسته ادبی‌اش، جرجانی مطالعاتش را متمرکز می‌کند بر رابطه‌ی بین جوهرهایی که در استعاره دخیل‌اند، چطور این روابط در سطح زبانی تجلی می‌یابند و چه تأثیری بر عناصر و روش‌های ساخت (نظم) دارند. دو نوع استعاره اسمی این جنبه از کار او را نشان می‌دهند. او تفاوت بین این دو را به لحاظ امکان جانشینی مستقیم در هر یک از آنها بررسی می‌کند. در نوع نخست، هستی «شیر» به گونه‌ای تخیلی دیده می‌شود و به لحاظ زبانی به طور مستقیم جایگزین هستی «مرد» می‌شود. مبنای تخیلی این جانشینی قبلاً مورد بحث قرار گرفت. اکنون بررسی جنبه‌ی‌ زبانی آن مورد نظر است. در مثال «شیری دیدم»، جایگزینی «شیر» به جای «مرد» فرایند ساده‌ی زبانی است که هیچ تغییری در الگوی روابط متقابل بین عناصر زبانی این ساخت به وجود نمی‌آورد. در عبارت «آهویی در برابر چشم‌مان ظاهر شد» نیز فرآیند مشابهی رخ داده است و «آهو» به طور مستقیم جانشین «زن» شده است، و همین‌طور است در جمله‌ی «نوری نشان دادم» که «نور» جانشین «هدایت»، «حجت» و مشابه آن است. روابط دستوری یا به مفهوم گسترده‌تر نحوی و روابط ساختاری در عبارات جایگزین دستخوش تغییر نمی‌شود.
در تقابل با این نوع جایگزینی مستقیم، نوعی از استعاره که لبید در انگاره‌ی باید شمال از آن استفاده می‌کند با فعالیت تخیلی و زبانی بسیار پیچیده‌تری سروکار دارد. این واقعیت که هیچ همانندی بین دو هستی ساده وجود ندارد، صورتی زبانی را تولید می‌کند که به کلی و از بنیاد با جایگزینی ساده از نوع اول متفاوت است. ساختار عبارت «وقتی زمامش در دست باد شمال بود» را نمی‌توان به مجموعه‌های نحوی تجزیه کرد و سپس وجود غیراستعاری جایگزین شده‌ی آن را در حکم پایه و اساس وجود استعاری‌اش تصور نمود. به عبارت دیگر در این نوع از استعاره فقط الگویی از روابط نحوی وجود دارد، یعنی الگوی خود بیان استعاری آن‌گونه که شاعر صورت‌بندی کرده است، در حالی که در نوع اول استعاره دو الگوی روابط مشابه دیده می‌شد: یکی الگوی استعاری و دیگری الگوی غیراستعاری. این ویژگی نوع دوم است که تأثیر سبکی متمایز آن را موجب می‌شود. هر مورد از این نوع استعاره مخاطب را با دو امکان روبه‌رو می‌کند: ممکن است آن را به معنی تحت‌اللفظی گرفت و می‌توان آن را در کاربرد استعاری‌اش دریافت کرد. امکان دوم را فقط با ارجاع به بافت عبارت می‌توان پذیرفت. به عبارت دیگر، وابستگی عبارت به بافت برخلاف نمونه‌ای که از لبید آورده شد، وابستگی مطلق است. تفسیر حاتم از آیه‌ی «... تا وقتی در هنگام سپیده ریسمان سفید به وضوح برای تو از ریسمان سیاه متمایز شود» (16) را در سطح معنای تحت‌اللفظی قبلاً بررسی کردیم. مثال دیگری که جرجانی تحلیل کرده است جمله‌ی زیر است:
می‌خواران تلوتلو خوردند. خورشیدی خِرَد آنان را از پا درمی‌آورد؛ خورشیدی که در میان آنان فرود می‌آید و سپس دور می‌شود. (17)
جرجانی می‌گوید اگر شاعر بدون ذکر حالات و خصوصیات انسان‌ها عبارت «ترجلت شمس» را به کار برده بود، امکان نداشت آن را بتوان به معنی زنی در نظر گرفت. (18) فقط بافت موقعیتی (یعنی این واقعیت که شاعر به می‌خواران، از پادرآمدن قوای ذهنی و خردشان، و سپس رفتن اشاره می‌کند) امکان دریافت آن که از این انگاره خواننده‌ی زنی موردنظر است حاصل می‌شود.
به نظر می‌رسد جرجانی توجه خاصی به این نوع استعاره دارد، زیرا او در اسرارالبلاغه بیش از یک‌بار ذکری از آن به میان می‌آورد و به بررسی تفصیلی آن می‌پردازد. ابتدا، او با گفتن آن که امکان تفسیر تحت‌اللفظی و همچنین استعاری فقط مشخصه‌ی یکی از انواع استعاره‌ی اسمی است خود را قانع می‌کند. اما در بحثی مفصل‌تر، آن‌جا که تمایز دقیق‌تر بین انواع متفاوت صورت‌بندی استعاره الزامی می‌شود، این تفسیر مضاعف را در صورت‌هایی به غیر از استعاره اسمی نیز ممکن می‌داند. در این‌جا نیز جرجانی استعاره را به دو نوع تقسیم می‌کند: یکی استعاره‌ای که در اسم واقع می‌شود، و دیگری استعاره‌ای که در فعل تجلی می‌یابد. اما این‌جا استعاره‌ی اسمی به دو مقوله فرعی تقسیم می‌شود: یکی مبتنی بر اسم جنس است، و دومی بر صفت. (19) جرجانی استدلال می‌کند که در اکثر موارد اسم اول - وقتی به طریقی استعاری به کار برده شود - قادر به ارجاع به هستی اصلی (اصل) و یا هستی ثانوی (فرع) است. در عبارت «من شیری دیدم»، مصداق شیر می‌تواند خود حیوان باشد، یا مردی که شجاع، قدرتمند و نترس است. فقط با ارجاع به بافت است که می‌تواند دریافت کدام یک از این دو تفسیر موردنظ است.
اما در مورد صفت باید گفت صفت ویژگی مشترکی با فعل دارد از این جهت که برخی اوقات می‌توان آن را در عباراتی با تفسیر مضاعف به کار برد، در حالی که در موارد دیگر این امکان تفسیر مضاعف در آن دیده نمی‌شود. در استفاده از صفتی برای تعیین ویژگی‌های اسمی که خود مبهم است و می‌توان آن را در ارتباط با آن صفت هم به مفهوم تحت‌اللفظی به کار برد و هم به معنای استعاری، دو تفسیر امکان‌پذیر است. در جملات «چیزی برای من روشن شده» و «این روشن کننده است» (20)، عبارات «روشن شد» و «روشن کننده» ممکن است به اشیایی که دارای عنصر نور هستند ارجاع کند و همچنین شاید به هستی‌هایی انتزاعی از قبیل «دانش»، یا «قضاوت و رأی عادلانه» ارجاع بکنند که گرچه در واقع فاقد عنصر نور هستند، براساس شباهت می‌توان آنها را دارای چنین عنصری دانست. واضح است که در حالت اول عبارات «روشن شد» و «روشن کننده» به معنای تحت‌اللفظی‌شان به کار رفته‌اند و در حالت دوم معنای استعاری دارند. فعل و صفتی که در بافت استعاری به کار گرفته شوند، دارای ویژگی‌های زبانی خاص هستند که استفاده از اسم جنس به منزله‌ی استعاره فاقد آن است. دو مقوله‌ی دستوری فعل و صفت، به دلیل این واقعیت که فرآیند استعاری در آنها مبتنی بر انتساب ویژگی‌های مستترمنه به مستترله است، ممکن است وارد ساخت استعاری از نوع اضافی بشوند و ویژگی خود را به مثابه‌ی صورت‌های استعاری حفظ کنند. بنابراین جمله‌های «بحث او روشن شد» و «این بحثی روشن کننده است» را می‌توان به صورت «روشنی این بحث دید مرا باز کرده است» (21) بیان کرد، همان طور که ممکن است کسی بگوید «نور خورشید پدیدار شده است». این ناشی از ماهیت مقوله‌های «فعل» و «صفت» است، زیرا امکان ایجاد پیوند اضافی بین مفاهیمی که از آن مشتق می‌شوند از یک سو و عامل و موصوف (اسمی دارای آن کیفیت) از سوی دیگر وجود دارد. (22)
انواع روابط دستوری که تا این‌جا مورد بررسی قرار گرفت تنها صورت‌هایی نیستند که ممکن است بیانگر استعاره باشند. در کل، جرجانی چهار ساختار نحوی را مشخص می‌کند که در آنها استعاره‌ی اسمی ممکن است تجلی بیابد. دو مورد اول را قبلاً بررسی کردیم (وقوع اسم عاریت گرفته شده در حکم فاعل و همچنین کاربرد آن در جایگاه مفعول). صورت‌های سوم و چهارم عبارتند از وقوع اسم عاریت گرفته شده در جایگاه متمم (مفهول حرف اضافه) و یا یکی از عناصر ساخت اضافی. جمله‌ی زیر نمونه‌ای از حالت سوم است، «گریختن از برابر شیر غران را هیچ شرمی نباید». (23) نمونه‌ی زیر نیز نشان دهنده‌ی شکل چهار است:
ای پسر ستارگان هاشم و فرزند آنانی که شریف‌ترین نسبت را و وزین‌ترین اندیشه‌ها را دارند. (24)

پی‌نوشت‌ها:

1.منبع یاد شده، صص 20 - 3.
2.اسرارالبلاغه، ص 326.
3.همان، ص 327.
4.همان، ص 328.
5.این خصیصه از ویژگی‌های نفی نیز هست.
6.همان، صص 341 - 340.
7.همان، ص 342.
«وشیب ایام الفراق مفارقی*** وانشزن نفسی فوق حیث تکون»
8.اشاب الصغیر وافنی الکبیر کرالغداه و مرالعشی.
9.همان، صص 344 - 343.
10.همان، ص 344.
«و تحیی له المال الصئارم والقنا*** و یقتل ما تحیی التبسم و الجدا
11.همان، صص 379 - 378، 381.
12.اسرار، ص 48.
13.همان، ص 50:
«جمع الحق لنا فی امام*** قتل البخل واحی السماحا».
14.همان، ص 51:
«نفریهم لهذ میات نقدبها***ماکان خاط علیهم کل زراد».
15.همان‌جا. واقری الهموم الطارقات حزامهً.
16.همان، ص 207، سوره‌ی بقره، آیه 287.
17. همان، ص 297:
«ترنح الشرب و اغتالت حلومهم*** شمس ترجل فیهم ثم ترتحل.»
18.جرجانی می‌افزاید: «به جز با بیان این واقعیت به مثابه‌ی یک قطعه‌ی مستقل اطلاعات، یا با کمک نوع دیگری از شواهد.»
19.همان، ص 222.
20.همان‌جا.
21.همان، ص 223.
22. هما‌ن‌جا.
23.همان، ص 224.
24.همان‌جا، «یا ابی‌الکواکب من ائمه هاشم*** و الرجح ب الاحساو الاحلام».

منبع مقاله :
ابوادیب، کمال؛ (1394)، صور خیال در نظریه جرجانی، ترجمه‌ی فرزان سجودی و فرهاد ساسانی؛ تهران: نشر علم، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط