مترجم: فضلالله نیکآیین
اکنون میتوانیم آن «فارَقلیط» (1) (2)معروف انجیل چهارم را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. حضرت عیسی (علیهالسلام) مانند حضرت یحیی (علیهالسلام)، آمدن ملکوت خدا را اعلام کرد، از مردم خواست که توبه کنند و آنان را برای آمرزش گناهانشان غسل تعمید داد. عیسی (علیهالسلام) رسالت خود را شرافتمندانه به انجام رساند و پیام خدا را صادقانه به بنیاسرائیل ابلاغ کرد. او خود بنیانگذار ملکوت خدا نبود بلکه فقط آمدنش را بشارت میداد و به همین دلیل است که هرگز چیزی ننوشت و هیچکس را نیز مأمور نکرد که انجیل مقدّس مسطور در فکر و روحش را به رشتهی تحریر بکشد. حضرت عیسی (علیهالسلام) انجیل را که به معنای «مژده و بشارت» آمده «ملکوت خدا» و «فِریقلیط» (3) بود به پیروان خود ضمن تعالیم شفاهی در مواعظ عمومی - و نه بر روی کاغذ - ابلاغ کرد. این تعالیم و مواعظ و تمثیلات را کسانی که خود شنیده بودند به آنان که آنها را نشنیده بودند، منتقل کردند. مدّتها بعد سخنان وتعالیم و مواعظ آن استاد به رشتهی تحریر درآمد. و از آن زمان به بعد، دیگر عیسی (علیهالسلام) یک پیامبر نبود بلکه به کلمه تبدیل شده بود و البته کلمهی خدا؛ او دیگر منادی فارَقلیط و پیامبر قبل از او نبود بلکه به خداوندگار فارَقلیط و پدیدهای والاتر از او تغییر وضع داده بود. کلمات منزه و منقّح و تعالیم جانبخش و راستین او در دستهای تحریف و تزویر به انواع اساطیر و اباطیل آلوده شده بود. نخست مدّتها انتظار میکشیدند که وی هر لحظه از فراز ابرها با اسوارانی چند از فرشتگان و لژیونهای اسکورت آسمانی بر زمین فرود آید. اکنون حواریون همه درگذشته بودند و در جریان ظهور مجدّد عیسی (علیهالسلام) نیز تأخیر شده بود. چه بایست کرد؟ رفته رفته شخصیت بزرگ آن حضرت و مکتب راستینش دستخوش توجیهات و تفاسیر و تعابیر مذهبی و فلسفی گونهگون گردید. فرقههای متعدد و متنوّع یکی پس از دیگری هویدا میشوند و «انجیلها» و «رسالههای» متفاوت به نامها و عناوین مختلف در مراکز دور و نزدیک نوشته میشد و جماعات بزرگی از حکما و فضلاء و توجیهکنندگان «عیسوی» به مبارزات قلمی دست میزدند و فرضیّهها و مفروضات یکدیگر را زیر ذرّهبین انتقاد قرار میدادند. اگر انجیلی در دوران حیات عیسی (علیهالسلام) یا حتّی کتابی به تأیید حواریون وی تحریر شده بود، سخنان و تعالیم پیامبر ناصره برای مؤمنان جهان تا هنگام ظهور فِرِیقلیط (یعنی احمد) بهمان صورت ناب و خالص و یکدست و جامع باقی میماند. امّا چنانکه میدانیم چنین نشد. هر نویسندهای دربارهی استاد و مذهب او نظریهای متفاوت از دیگران مطرح کرد و در کتاب خود - که طبق سلیقهی شخصی، «انجیل» یا «رساله» نامیده میشد - به تشریح و توصیف حضرت عیسی (علیهالسلام) و زندگی و کارهای او میپرداخت. پرواز اندیشه از فراز نه کرسی فلک دربارهی کلمه، پیشگویی جدید در باب فِریقلیطُس، سخنان مبهم و توضیحناپذیر منتسب به عیسی (علیهالسلام) پیرامون گوشت و خون خودش، و یک سلسله معجزات، حوادث، گفتارها و تماثیل که فقط در انجیل چهارم درج گردیده و در هیچیک از اناجیل ثلاثه (4) به تحریر درنیامده بود، از لحاظ اکثریّت عیسویّان که 220 سال بدون در دست داشتن چنین انجیلی روزگار گذرانده بودند، کاملاً تازگی و غرابت داشت.
این انجیل چهارم نیز به زبان یونانی نوشته شده بود و مانند دیگر کتب عهد جدید به زبان آرامی یعنی زبان مادری حضرت عیسی (علیهالسلام) و حواریون او نبود. بنابراین در این مورد نیز امروزه با همان مشکلی که هنگام بحث دربارهی واژهی اودُ کیا روبرو بودیم، مواجه شدهایم و به دیگر سخن باید باز سؤالی به شکل زیر برای خود مطرح کنیم و به آن پاسخ بدهیم: آن نام یا کلمهای که عیسی (علیهالسلام) در زبان مادریاش برای بیان مسمّی یا مدلولی بکار برد که در انجیل چهارم به Paraclete تبدیل شده در تمام نسخههای بعدی در زبانهای مختلف به «تسلّی دهنده» (5) ترجمه گردیده، چه بوده است؟!
امّا قبل از آنکه به بحث و بررسی ریشه و معنای دقیق این واژهی ساختگی یعنی Paraclete بپردازیم، لازم است که دربارهی یک جنبهی خاص انجیل یوحنّا (انجیل چهارم) اختصاراً اظهارنظری بکنیم. نخست آنکه هویّت مؤلف و سندیّت این انجیل در معرض سؤالات فراوان بوده است که به نظر من، «شورای انتقادات کتابالمقدّس» باید به آنها پاسخ بدهد ولی آنچه تردیدی ندارد آن است که این کتاب را به شکل کنونی و با محتوی کنونی آن یوحنّای حواری، پسر زِبِدی، نمیتواند نوشته باشد. مؤلف این کتاب - هر که هست - ظاهراً با مکتب فلسفی فیلون (6)، دانشمند و فیلسوف معروف یهودی که به مکتب Logos (کلمه) شهرت دارد، آشنایی نزدیک داشته است. مورّخین میگویند که فتوحات اسکندر مقدونی بویژه فتح فلسطین و بنا کردن شهر اسکندریه دورهی نوینی را در تاریخ فرهنگ و تمدن آغاز کرد. در آنجا بود که شاگردان حضرت موسی (علیهالسلام) به شاگردان اپیکور (7) فیلسوف یونانی برخوردند و از اینجا بود که تأثیر تکان دهندهی مکتب روحانی کتاب مقدّس بر مادّیگرایی فلسفهی پاگانیسم (بتپرستی) یونان آغاز شد. از سوی دیگر، حکما و فضلای شریعت یهود در فلسطین و مصر - مراکز بزرگ جوامع متعدد یهودی - پژوهش و ستایش هنر و فلسفهی یونان را آغاز کردند. نفوذ افکار و ادبیّات یونانی در مدارس یهود و حوزههای شریعت آنچنان بود که کاهنان و بسیاری از دانشمندان یهود سخت احساس خطر میکردند. در واقع زبان عبری چنان مورد کملطفی قرار گرفته بود که حتی در بسیاری از کنایس اسکندریّه کتب مقدسهی عهد عتیق را از روی نسخهی یونانی «هفتاد مترجم» قرائت میکردند. این تهاجم زبانی و فلسفی خارجی یهودیان را به جنبش درآورد و آنان را به مطالعه و تعمّق بیشتر در شریعت خود بخاطر دفاع از آن در مقابل این روحیّهی جدید خارجی ناخوشایند و نامبارک وادار ساخت. بنابراین آنان کوشیدند و جستجو کردند که بر روش تازهای در تفسیر کتاب مقدّس دست یابند تا بتوانند حقایق توراتی و افکار یونانی را بهم تلفیق دهند و نوعی سازش و همزیستی میان این دو جریان متخاصم فکری بوجود آورند. آنان بروشنی احساس میکردند که روش قدیمی تفسیر صوری و ظاهری شریعت نتیجهبخش نیست و در مصاف با روش استدلال موشکافانهی افلاطون و ارسطو تاب مقاومت نمیآورد. علاوه بر این فعالیّتهای پیگیر یهودیان و ایمان استوار و وابستگی تزلزلناپذیر آنان به مذهب خود حسادت و تنفّر شدید یونانیان را برانگیخته بود. این جریان ضد یهود حتّی از زمان اسکندر مقدونی آغاز شده بود و یک کاهن مصری به نام مانِثو (8)، هزاران تهمت و بهتان بر یهودیان وارد آورده، به شریعت مقدّس موسویّت دشنام و ناسزا گفته و هرزهزدایی و یاوهگویی فراوان کرده بود. در دوران امپراتوری طیبریوس (9) نیز، آپیون (10)، خطیب آتشین سخن رومی افتراها و ناسزاهای مانثو نسبت به یهودیت و موسویّت را احیاء کرده و آنها را نیشدارتر و زهرآگینتر ساخته بود. و همین ادبیات زهرآلود نقش عمدهای در روحیّهی کسانی داشت که بعدها ناجوانمردانه و ستمگرانه مؤمنان به خدای حقیقی واحد را آزار و کشتار کردند.
باری، عاقبت آن روش نوین دلخواه کشف شد که روش «تفسیر مجازی و کنایهای» نام گرفت. براساس مفروضات این روش در هر دستور و قانون و روایت و حتّی در اسامی شخصیتهای بزرگ «هسته فکری و راز سربستهای» نهفته بود که میبایست آنرا از پوسته بیرون آورده آفتابی کرد. چندی نگذشت که این روش «تفسیر مجاز» جا و مقام کتاب مقدّس را غصب کرد و به پوشش و لفافی تبدیل شد که یک دستگاه فلسفهی مذهبی را در بر میگرفت.
اینک برجستهترین نماینده و تجسّم زندهی این «علم جدید» فیلون بود که در سال 25 قبل از میلاد در یک خانوادهی ثروتمند یهودی در اسکندریه متولّد شده بود. وی که بر فلسفهی افلاطون تسلّط یافته بود، آثار مجازی و استعاری خود را به سبک خوب و روان و متجانسی به زبان یونانی تحریر میکرد. او میگفت که مکتب وحی و الهام میتواند با متعالیترین انواع خرد و دانش انسانی سازگاری و تطابق داشته باشد. مسألهی مهمّی که در برابر فیلون قرار داشت، پدیدهی عملکرد خدا یا روح ناب و مطلق، نسبت به موجودات زمینی بود. او به پیروی از تئوری «مثل» افلاطون، یک سلسله «ایدهها» و مفاهیم میانی و میانجی اختراع کرد و آنها را «تجلیّات الوهیّت» یا «تشعشعات خدا» قلمداد نمود و سپس گفت که اینها فرشتگانی هستند که خدا را با جهان مرتبط میسازند و به یکدیگر پیوند میدهند. فیلون آنگاه اعلام کرد که بنیادیترین مادهی این ایدهها یا «مُثُل» همان کلمه است که خرد برترین مخلوق و موجود در جهان را تشکیل میدهد و عالیترین بیان عمل الهی است.
به این ترتیب مکتب اسکندریه پیروزی موسویت بر بتپرستی را تداوم بخشید امّا متأسفانه - چنانکه پُل هیگناوئر (11)، مربّی معروف یهودی میگوید - «بعدها از این مکتب، مکاتب فرعی زیانبخشی برون جهید که بر موسویّت ضربات سخت وارد آوردند» و در واقع باید گفت که مکاتب مذکور نه تنها مضر بحال موسویّت بودند بلکه بر عیسویّت راستین نیز ضربات مهلک زدند.
بنابراین ریشهی مکتب کلمه را باید در فلسفهی فقهی فیلون جستجو کرد و یوحنّای حواری - یا نویسندهی انجیل چهارم، هر که بود - صرفاً تئوری «مُثُل» را که نخست از مغز متفکّر افلاطون بیرون جهیده بود، جزمیّت بخشید و آنرا به صورت حکم لایتغیّر خداوند درآورد. بهرحال، چنانکه یادآور شدیم، کلمهی الهی یا کلامالله صرفاً به معنای آن است که کلمه از جانب خداست نه آنکه کلمه خداست یا خدا کلمه است! کلام از جمله صفات یک موجود ذیشعور است و به هر متکلّمی تعلق دارد ولی هر گوینده خود شخص گوینده نیست. کلام خدا ازلی نبوده بلکه اصلی و آغازی دارد و قبل از آغاز، وجود نداشته است، مگر آنکه بگوییم مانند سایر صفات و تجلیّات خداوند بالقوه وجود داشته که در آن صورت از بدیهیّات سخن گفتهایم. اصولاً اشتباه و خطای منطقی بزرگی است که برای صفتی، موجودیّت خارجی قائل شویم. اگر مجاز هستیم که بگوییم: «کلمه خداست»، چرا نتوانیم بگوییم «عشق خداست» «بخشایش خداست» و «انتقام خداست» یا بالعکس «خدا حیات است»، «خدا قدرت است» و «خدا نعمت است» و غیره. القاب پیامبران چون «عیسی روحالله»، «موسی کلامالله» و «محمّد رسولالله» را میتوان بخوبی درک کرد زیرا در این عبارات صرفاً در مورد این پیامبران بزرگ خداوند، صفاتی چون «روح خدا»، «کلام خدا» و «رسالت خدا» به کار رفته است. امّا هرگز نمیتوان فهمید که چگونه روح یا کلام یا رسالت میتوانند شخصیتهای الهی و دارای کیفیات و ذوات خدایی و انسانی باشند!
پس از این مقدمهی لازم، اکنون خطای سهوی یا عمدی ارباب کلیسا دربارهی واژهی فارقلیط را از پرده بیرون میاندازیم و نشان میدهیم که فارقلیط چنانکه ارباب کلیساهای تثلیث وانمود میکنند، روحالقدس نیست و اصلاً معنائی معادل «تسلّی دهنده» یا «شفیع و میانجی» ندارد و ضمن این دو بخش کتاب، انشاءالله، ثابت خواهم کرد که فارقلیط را بجای لغت فِریقلیط قرار دادهاند زیرا این لغت اصلی معادل احمد و به معنای «برگزیدهترین، ستودهترین، بلندآوازهترین و ...» است.
1) روحالقدس اناجیل، شخص (اقنوم) نیست
بررسی دقیق قطعاتی از عهد جدید که ذیلاً نقل خواهیم کرد، بوضوح به خواننده نشان خواهد داد که روحالقدس نه تنها یکی از اشخاص اقانیم ثلاثه نیست بلکه اصلاً صحبتی دربارهی شخص بودنش نشده است. ولی اسمی که به صورت «فارقلیط» از قول حضرت عیسی (علیهالسلام) ذکر شده، بر شخص معینی دلالت دارد. این تمایز بنیادین میان دو موضوع فوقالذکر، استدلال قاطعی در جهت بطلان فرضیّهی بیپایهی یکی بودن و باصطلاح «این همانی» روحالقدس و «فارقلیط» خواهد بود.الف) در انجیل لوقا اعلام شده که روحالقدس یک «عطّیه، هدیه یا بخشش» خداوند است (12)؛ مقایسهای که میان دادن «هدیههای خوب» از طرف والدین خطاکار و عطّیهی روحالقدس که خداوند به مؤمنان میبخشد، صورت گرفته مسألهی شخصیتی ذیروح را کاملاً منتفی میسازد. آیا میتوان وجداناً و قاطعاً ادّعا کرد که حضرت (علیهالسلام) هنگام موعظه به شنوندگان خود گفته باشد که: «خدای پدر» برای «فرزندان» زمینیاش، «خدای روحالقدس» را به هدیهای تبدیل میکند و به آنها میدهد؟ آیا حضرت عیسی هرگز اشارهای به این معنی فرمود که در نظر او شخص سوّم (یا اقنوم سوّم) تثلیث هدیهی شخص اوّل تثلیث است؟ آیا ما میتوانیم وجداناً بگوییم که حواریون عیسی (علیهالسلام) معتقد بودند که این «هدیه یا عطیّه» یک خدای قادر است که توسط یک خدای قادر به مخلوقات فانی خود اعطا میشود؟ حتّی تصوّر چنین خزعبلات برای مسلمانان مؤمن، رنجآور است.
ب) در رسالهی اوّل قرنتیان (13) این روحالقدس با جنسیّت خنثی بصورت «روحِ خدا» توصیف شده است. در اینجا پولس آشکارا اعلام میکند که در مورد انسان، روح شخص او را با باطن او و چیزهای مربوط به او آشنا میسازد و روحِ خدا نیز باعث میشود که انسان بتواند از طریق او به مسائل الهی پی ببرد. بنابراین روحالقدس در اینجا خدا نیست بلکه تجلّی یا پرتوی و وسیله و مجرائی است که خداوند از طریق آن به هر کس که مشیّت الهیاش اقتضا کند، آموزش میدهد. الهام و وحی میرساند یا او را به مرحلهی اعلائی از آگاهی و دانش ارتقاء میدهد. پس این روحالقدس صرفاً یک عملکرد خداوند بر فکر و روح انسانی است. آموزگار، مُلهم و آگاهی دهندهی خداست نه روحی که واسطهی انتقال این علم و الهام و آگاهی است. قبلاً یادآور شدم که فیلون پیرو فلسفهی افلاطون بود. البته خود هرگز نزد افلاطون تلمّذ نکرده بود ولی فلسفهی او را از دیگران آموخته و فیلسوف و افلاطونیست شده بود. من به همین معنی میگویم که پطرس حواری و امام علی (علیهالسلام) هر دو به فیض دریافت روحالقدس (یعنی روح قدوسی) خداوند نائل آمدهاند و ملهم از معرفت خدا بودهاند و به عبارت دیگر به انسانهایی مقدّس و الهی تبدیل شدند. امّا عیناً به همان نحو که فلسفهی افلاطون خود افلاطون نیست و فیلونِ پیرو افلاطون، خالق فلسفهی افلاطون نیست، حضرت علی (علیهالسلام) و پطرس حواری نیز - نعوذبالله - خدا نبودند. آنان مخلوقاتی مقدّس بودند زیرا به روحِ خدا منوّر شده بودند. پولس آشکارا ضمن نقل قول فوقالذکر اعلام میکند که روح انسان نمیتواند به حقایق مربوط به خدا پی ببرد. و این کار را فقط از طریق روحِ خدا و الهام و راهنمایی خدا میسّر میداند.
ج) نیز در رسالهی اوّل قرنتیان (14) میخوانیم که «خدمتگزاران متّقی و صادق خدا «معبد روحالقدس» هستند و این را «از خدا دریافت کردهاند.» در اینجا نیز بهیچوجه گفته نمیشود که روح خدا یک شخص یا یک مَلَک است بلکه روح خدا به صورت کلام، صنعت، قدرت و مذهب خدا بیان شده است. در اینجا روح و جسم مؤمنان متقی با هم با معبدی مقایسه شده که وقف پرستش آن وجود ازلی گردیده است.
د) در رساله به رومانیان (15) همین روحی که در درون مؤمنان زندگی میکند، به تناوب «روح خدا» و «روح عیسی (علیهالسلام)» نامیده شده است. در اینجا «روح» صرفاً به معنای ایمان و مذهب راستین خداوند است که حضرت عیسی (علیهالسلام) به دنیا اعلام کرد. و مسلماً این روح دیگر نمیتواند همان ایدئال عیسوی دربارهی روحالقدس باشد زیرا لازم میآید که اقنوم ثالث دیگری بر تثلیث اضافه کنیم. معلوم نیست که با توجه به چنین نکات بدیهی چگونه ارباب کلیسا دربارهی روحالقدس چنان تعابیری کردهاند. درک مطلب آسان است. مثلاً ما مسلمانان همواره آرزومندیم که زندگانی و رفتار و کردار خود را طبق روح و سیرت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) تنظیم کنیم. معنای این حرف آن است که مصمّم هستیم به دین راستین خدا بهمان نحو و بهمان اندازه که محمّد ایمان داشت، انشاءالله، ایمان داشته باشیم. زیرا آن روح قدسی در وجود محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، عیسی (علیهالسلام) و دیگر پیامبران چیز دیگری جز روحِ خدا نبود. این روح همواره «قدسی و قدّوسی» نامیده میشود تا آنکه با روح شیطان، ارواح خبیثه و روح ملائک مطرود وجه تمایزی داشته باشد. روحِ خدا یک شخص ربّانی جدا نیست بلکه پرتوی الهی است که امّت خدا را منوّر و مقدّس میسازد.
هـ) فرمول انجیلی «بنام أب و ابن و روحالقدس» حتّی اگر مستند و معتبر هم باشد و حضرت عیسی (علیهالسلام) فیالحقیقه آنرا توصیه کرده باشد، صرفاً میتواند فرمول مشروعی دربارهی ایمان قبل از استقرار رسمی اسلام که ملکوت خدا بر روی زمین است، قلمداد شود. البته خداوند قادر متعال از زاویهی کیفیّت خالق بودنش، أب یا پدر تمام موجودات (اشیاء و جانداران) و همهی مظاهر دانش و خرد و آگاهی است امّا پدر پسر معینی نیست. اساتید شرقشناس و زبانشناسان میدانند که کلمهی سامی أب یا أبّه که «پدر» ترجمه شده، در زبانهای سامی به معنای کسی است که «چیزی تولید میکند یا ثمرهای ببار میآورد» و ایّبه به معنای «میوه و ثمر» است. اگر کلمهی «پدر» را در این معنی بکار ببریم، مطلب کاملاً درک میشود و استعمال مشروعی است. در کتاب مقدّس کراراً از کلمهی «پدر» استفاده شده است. فیالمثل خداوند میفرماید: «قوم بنیاسرائیل فرزند نخستین من است» و در کتاب حضرت ایّوب، آمده است که خداوند «پدر باران است.» امّا کاربرد ارباب کلیسا چنین نیست و بخاطر همین سوء استفادهی عیسوی است که خداوند در قرآن کریم حتّی یکبار هم این کلمه را بکار نبرده است. و متأسفانه باید گفت که از زاویهی ایمانی اسلام و مؤمنان به وحدانیّت، این حکم جزمی ارباب کلیسا دربارهی ولادت ازلی یا تولیدمثل صرفاً کُفر است.
امّا در ارتباط با این موضوع و مسألهی تعمید باید توجّه خواننده را به نکاتی چند جلب کنم. صرفنظر از آنکه فرمول تعمیدی عیسوی را درست و معتبر بدانیم یا ساختگی و قلّابی، به نظر این حقیر میتواند حقیقتی در آن نهفته باشد. زیرا باید اقرار داشت که اهل انجیل هرگز استفاده از فرمول «پدر و پسر و روحالقدس» را در هیچ نماز و دعا و رسم و شعیرهای جز در مراسم تعمید مجاز ندانستهاند. و این نکته فوقالعاده ارزشمند است. چنانکه حضرت یحیی (علیهالسلام) تعمید با روح قدوسی و آتش را در مورد آخرین رسول خدا یعنی حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشگویی کرده بود. و از آنجا که در این تعمید، تعمیدگر بلافصل، خودِ خدا و میانجی و رابط، پسر انسان (ابنالله) یا برناشای مذکور در رؤیای دانیال نبی است، کاملاً درست و مشروع مینماید که آن دو اسم در مقام علل اصلی اولیه و ثانویه بکار رود و نام روحالقدس نیز بمنزلهی «علّت جوهری» صِبغَةالله به دنبال آنها بیاید. در این صورت میتوان گفت که قبل از سوءاستفادهی کلیساهای عیسوی کلمهی «پدر» در این مورد درست بکار گرفته شده است زیرا در واقع صبغةالله یک تولّد از نو و ولادت در ملکوت خدا یعنی اسلام است. در مذهب اسلام ولادت تازه یافتن و منوّر شدن به ایمان به خدای یگانهی راستین، بزرگترین عطیّه و نعمت و موهبت «پدر آسمانی» است. و در این زمینه خداوند برای ما از هر پدر زمینی، بینهایت مهربانتر و خیرخواهتر بوده است.
در مورد نام دوّم در این فرمول یعنی ابن (پسر)، واقعاً انسان متحیّر میشود که چرا بدون هیچ قرینهای از لفظ پسر استفاده میشود زیرا فوراً میتوان سؤال کرد: پسرِ کی؟ اگر خدا صحیحاً و بنحوی که فوقاً توضیح داده شد، «خدا» نامیده شده، پس هر انسان کنجکاو و دقیق میتواند بپرسد: کدامیک از «پسران» بیشمار خداوند در این فرمول تعمیدی مورد نظر بوده است؟ حضرت عیسی (علیهالسلام) خود به ما آموخته است که بگوییم: «ای پدر ما که در آسمان هستی» (16) و بنابراین اگر همهی ما در معنای مخلوقات خداوند، فرزندان او هستیم، استفاده از کلمهی مفرد پسر در این فرمول به صورت بیمعنا و مسخرهای در میآید. البته میدانیم که در سخنان منتسب به حضرت عیسی (علیهالسلام)، عبارت «بَرناشا» (ابنالناس یا پسر انسان) هشتاد و سه بار تکرار شده است. در قرآن عیسی (علیهالسلام) هرگز پسر انسان نامیده نشده بلکه عنوانش همیشه «عیسی بن مریم» است. علاوه بر این حضرت عیسی نمیتوانسته خود را «برناشا» (این کلمه مذکر است یعنی پسر یک مرد) بنامد زیرا او «پسر یک زن» است. اینجا دیگر نمیشود از حقیقت گریخت. عدهای جاهلانه حضرت عیسی (علیهالسلام) را به «پسر خدا» ملقّب کردهاند ولی تبدیل کردن او به «پسر انسان (مذکر)» بهیچوجه میسّر نیست مگر آنکه واقعاً تصوّر شود که وی از نطفهی یوسف نجّار است که در آنصورت به یک پیامبر بزرگ خدا تهمت نامشروعیّت وارد آمده است.
درک شخصی من - از طریق مطالعه و تحقیق و گمان آگاهانه - آن است که این کلمه مسلماً بنحوی خلاصه و باقیماندهی عبارت «پسر انسان» یعنی همان برناشای مذکور در رؤیای دانیال نبی است که در انجیل یوحنّا به فارقلیط تبدیل شده که همان فِریقلیط یعنی احمد است.
و بالاخره روحالقدسی که در این فرمول مشاهده میشود، شخص یا شخصیّت معیّنی نیست بلکه نیرو، انرژی و عاملی ناشی از ذات خداوند است که به هر انسان مؤمن به وحدانیت الله (هنگام ولادت یا در زمان پذیرش دین راستین خدا) انتقال به وی مییابد.
2) روحالقدس و آباء اولیه نصاری
ذیلاً نظرات تعدادی از آباء اولیهی کلیسای عیسوی دربارهی موضوع روحالقدس را برای اطلاع خوانندگان نقل میکنیم:الف) هرماس (17) معتقد است که «روح قدسی» همان عامل الهی در وجود عیسی (علیهالسلام) و به عبارت دیگر خلق شدن «پسر» قبل از هر چیز دیگر است. من بدون اینکه وارد بحث بیهوده یا بیمعنائی با مرحوم هرماس بشوم و بپرسم که آیا روحالقدس را با کلمه مخلوط و مغشوش کرده یا خیر و آیا آن را یک عامل ممیّزهی متعلق به عیسی (علیهالسلام) میدانسته یا مستقل از او، فقط این نکته را مورد تأکید قرار میدهم که طبق نظر او پسر قبل از هر چیز یعنی در آغاز خلق شده و به اعتقاد او روح قدسی یا روحالقدس یک شخص یا اقنوم نیست.
ب) ژوستین معروف به «شهید ژوستین» (18) و تئوفیلوس (19) گاهی روحالقدس را صورت خاصی از تجلّی کلمه میدانند و گاهی یک صفت الهی؛ ولی در هر حال هرگز آنرا شخص یا اقنوم قلمداد نمیکنند. و البته باید دانست که این پدران دوگانه یونانی کلیسا در قرن دوّم میلادی هیچ اطّلاع قبلی نداشتند که ارباب کلیسای تثلیث در قرن چهارم و قرون بعدی روحالقدس را به صورت دیگری درخواهند آورد.
ج) آثناگوراس (20) میگوید که روحالقدس پرتوی چون اشعهی خورشید است که از خداوند ساطع میشود و نزد او نیز بازمیگردد. ایرِنائوس (21) نظر میدهد که روحالقدس و پسر هر دو «خدمتگزار خداوند» هستند که فرشتگان به آنان تعظیم میکنند: و البته اختلاف میان تصوّرات یا اعتقادات این دو پدر اولیهی کلیسای عیسوی دربارهی روحالقدس آنچنان آشکار است که دیگر نیازی به بحث و توضیح ندارد. نکته شگفتانگیز آن است که این خدمتگزاران خداوند (طبق برداشت شخصیّتی مذهبی و علمی چون ایرنائوس) دو قرن بعد به مقام خدایی ارتقاء پیدا میکنند و به دو خداوندگار جدیدالخلقه که مخلوق خدای واحد راستین هستند ولی در همه چیز با او شریک شدهاند، مبدّل میگردند.
د) برجستهترین پدر روحانی و فاضلترین توجیهگر عیسوی قبل از دورهی «شورایعالی نیقیّه» اوریژن (22) بود. وی در کتاب معروفش بنام هِکسَپلا (23) برای روحالقدس شخصیت قائل میشود ولی او را مخلوق پسر میداند. بدیهی است که خلقت روحالقدس بدست پسر دیگر نمیتواند در آغاز یا در ازل یعنی هنگامی که خدا، کلمه (یا پسر) را خلق کرد، بوده باشد.
بنابراین ملاحظه میشود که اصولاً آیین عیسوی مسئول خلقت روحالقدس هنوز تا حدود سال 325 میلادی یعنی هنگام تشکیل شورایعالی نیقیّه تکامل نیافته بود بنابراین شورای مذکور نیز نتوانست آن را تعریف کند. تقریباً شصت سال طول کشید تا در سال 386 میلادی «شورای بینالمللی کلیسا» که در قسطنطنیّه تشکیل شده بود، اعلام کرد که روحالقدس سومّین شخصیّت (اقنوم) در میان خدایان سهگانهی کیش تثلیث است و با پدر و پسر هم ذات و هم آغاز و همکار است!
3) فارقلیط «تسلی دهنده و مدافع» نیست.
باید دانست که Paraclete «فارقلیط» اصلاً به معنای «شفیع و تسلّی دهنده» نیست و در حقیقت این کلمهی ساختگی در زبان یونانی کلاسیک وجود ندارد. از طرف دیگر، هر کس که اندکی یونانی بداند خواهد گفت که واژهی یونانی معادل «تسلّی دهنده و شفیع» Parakàlon «پَرَکالون» است و اگر به کتاب مراثی (نیاحات) یرمیاه نبی مراجعه کنید، ملاحظه خواهید کرد که واژه ی عبری مِناخِم یعنی «تسلّی دهنده، دلداری دهنده، مسکّن» همهجا در یونانی به پَرَکالون ترجمه شده است. علاوه بر این که در کلمهی پَرَکالون بعد از حرف کاف حرف «الف» ضبط شده و نمودار صدائی است که در کلمهی پاراکلیت «فارقلیط» در آن محلّ وجود ندارد. در این زمینه مثالهای زیاد میتوان آورد. و البته کلمهی parygorytys «پَریگوریتیس» نیز در یونانی به معنای «تسلّی دهنده» است که به بحث ما ارتباطی ندارد. گفته میشود که کلمهی پَرَکلیت معنای دیگری هم دارد و آن «میانجی و شفیع و مدافع» است. در این مورد نیز باید گفت که پَرَکالون به معنای «شفیع و میانجی» نیز هست ولی پاراکلیت این معنی را ندارد. علاوه بر این کلمات یونانی Sunegorus و meditéa نیز در یونانی به ترتیب به معنای «مدافع» و «میانجی» است و نیازی به ساختن واژهی جدید پَرَکلیت نبوده است.به هرحال این پاراکلیت را اختراع کردند تا پریکلیت یعنی احمد را از انظار مخفی کنند و چه کوشش عبثی. در پایان این مقال باید خطای کوچکی را هم که دانشمند فرانسوی ارنست رنان مرتکب شده، تصحیح کنم. اگر درست بخاطرم باشد، آقای رنان در کتاب معروف خود بنام «زندگی عیسی (علیهالسلام)» واژهی پاراکلیت مذکور در انجیل یوحنّا (24) را به معنای «مدافع و حامی» ترجمه کرده است. وی تذکّر میدهد که در زبان آشوری - کلدانی واژهی Peraklit به صورت واژهی متضاد Ktighra «اتهام زننده و مدّعی» بکار میرود و بنابراین به معنای «مدافع و وکیل» است. امّا در واقع مفهوم «میانجی و شفیع» در آسوری با استفاده از کلمه «مِسعایَه» بیان میشود ولی در دادگاهها همواره از واژهی Snighra مشتق از کلمهی یونانی sunegorus «مدافع» که فوقاً ذکر شد، استفاده میکنند و بنابراین حدس نویسندهی فرانسوی درست نیست. بسیاری از آسوریانی که با زبان یونانی آشنا نیستند، تصوّر میکنند که کلمهی پَرَقلیتا (25) که در نسخهی البسّیط کتاب مقدس بکار رفته، کلمهای آرامی یا سریانی است و از دو جزء پَرَق «نجات دادن» و لیتا «ملعون و گناهکار» تشکیل شده و علّت این امر آن است که گفتهاند حضرت عیسی (علیهالسلام) «نجات دهندهی ما از لعنت شریعت» و «کفّارهی گناهان ما» است و بنابراین خودش باید «پَرَقلیتا» باشد. (26) بنابراین عدهای تصور کردهاند که کلمهی یونانی مذکور آرامیالاصل است. جملهی یونانی مَرَناَثَ «خداوند ما میآید» را باید نمونهی دیگری از این نوع حدسیّات دانست که در آرامی بصورت ماران آثی آمده؛ (27) به نظر من این جمله، اصطلاحی مشهور و تاریخی در میان بسیاری از مؤمنان در مورد «آخرین رسول بزرگ خداوند» بوده است. در اصطلاحاتی چون ماران آثی و نیز فرمول ویژهی تعمید نکات بسیار مهم و ارجمندی نهفته است و سزاست که دربارهی آنها پژوهشهای دقیقی صورت گیرد. اصطلاحات و شعارهای مذکور حاوی شواهد و اماراتی است که با تعبیرات کلیسای تثلیث چندان سازگار نخواهد بود.
باری، تا اینجا بدقّت و از دیدگاههای مذهبی و زبانشناختی نشان دادیم که کلمهی پاراکلیت اصلاً فاقد معانی «مدافع، وکیل، تسلیدهنده و شفیع» است. البته باید دانست که علاوه بر قصد و تعمّد، جهالت نیز غالباً باعث خطاها و اشتباهات فراوان شده است. مثلاً قرنهاست که لاتین زبانها و اروپاییها نام حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به شکل «ماهومت» و نام حضرت موسی (علیهالسلام) را بصورت «موزِز» تحریر کردهاند. بنابراین چندان تعجّبی ندارد اگر فلان راهب یا کاتب عیسوی شکل واقعی کلمهی پریکلیت را که به معنای «ستودهترین و حمیدهترین و ارجمندترین» بوده به صورت پاراکلیت درآورده باشد. بهرحال، این کلمهی تحریف شده اصلاً بیمعناست و در واقع تنها معنائی که برای آن میتوان قائل شد آن است که این کلمه را «مظهر خجالت» کسانی بدانیم که مدّت چهارده قرن آنرا «تسلّی دهنده و مدافع و شفیع و معزّی و غیره» ترجمه کردهاند.
پینوشتها:
1.نویسنده ضمن مبحث تفاوت این کلمه و فِرِیقلیط را روشن خواهد کرد. - م.
2.Paraclete
3. Pereiklitos, Periqlytes, Periclyte, Periqlit و چندشکل دیگر همه صورتهای مختلف تحریر این کلمه توسط نویسندگان فرنگی است. چنانکه ملاحظه میشود تمام این اسامی با پیشوند Peri آغاز میشود و بنابراین با واژهی مذکور در زیرنویس (2) تفاوت دارد. - م.
4.منظور از اناجیل ثلاثه، انجیلهای متی، مرقس و لوقا یعنی نخستین کتب سهگانهی عهد جدید است که ظاهراً مطالب آنها با یکدیگر پیوستگی و وابستگی دارد ولی انجیل چهارم یعنی انجیل یوحنّا از جهاتی با آنها تفاوت دارد. - م.
5.به انگلیسی Comforter و به فرانسه Consolateur. - م.
6.Philo یا Philon: فیلسوف یهودی ساکن اسکندریه متولد سال 25 قبل از میلاد که در آثار قلمی خود میکوشید میان فلسفهی یونانی و افکار عبرانی توافقی برقرار سازد. - م.
7.Epicure: فیلسوف مادی؛ او سعادت را در لذّات جسمانی و روحانی و عقلانی میپندارد و ضمناً به پیروی از فلسفه ذیمقراطیس، عالم را مرکّب از ذرات صغار صلبه میداند. - م.
8.Manetho
9.Tiberius
10.Apion
11. Paul Haguenauer, Manuel de Litterature juive. P. 24.
12.باب 11، بند 13: پس اگر شما با اینکه جایزالخطا هستید میدانید چگونه چیزهای خوب را به فرزندانتان بدهید، چقدر بیشتر پدر آسمانی ما روحالقدس را به آنانی که از او تقاضا میکنند عطا خواهد فرمود! - م.
13.عهد جدید، رسالهی اول به قرنتیان، باب 2، بندهای 12 - 11.
14.عهد جدید، رساله اوّل به قرنتیان، باب 6، بند 19.
15.عهد جدید، رساله اوّل به قرنتیان، باب 2، بندهای 12 - 11.
16. انجیل متّی، باب 6، بند 9.
17.Hermas
18.Justin Martyr (167 - 100 میلادی): قدیس و فیلسوف عیسوی متولد سوریه.- م.
19.Theophilus (180 - 120 میلادی)، اهل انطاکیه، متولد بینالنهرین، از پایهگزاران مسلک تثلیث. م .
20.Athenagoras (180 - 110 میلادی): یونانی، توجیهگر عیسویّت، م .
21.Irenaeus: «قدیس» عیسوی، متولد 120 یا 140 میلادی در آسیای صغیر، اسقف شهرلیون در فرانسه که آثار «ضد ارتدادی» فراوان دارد. - م.
22.Origen (254 - 185 میلادی): اهل اسکندریه، مقیم قیصریه، مؤثّرترین نویسنده و دانشمند و فقیه کلیسای اوّلیه یونانی. - م.
23.Hexapla یعنی «کتب شش ستونی» متشکل از صحف کتاب مقدس که اوریژن در 6 ستون موازی به دو زبان عبری و یونانی تهیه کرده است، تهیهی این کتاب حدود 20 سال طول کشید و 700 صفحه داشت، که بدبختانه نسخهی آن باقی نمانده است. - م.
24. انجیل یوحنّا، باب 14، بندهای 16 و 26 و باب 15، بند 7 و نیز رساله اوّل یوحنّای رسول، باب 2، بند 1.
25. Paraqlita
26. عهد جدید، رساله اوّل یوحنای رسول، باب 2، بند 1: «ای فرزندان من، این را به شما مینویسم تا گناه نکنید و اگر کسی گناهی کند، شفیعی داریم نزد پدر، یعنی عیسی مسیح عادل.»
27.عهد جدید، رساله اوّل یوحنّای رسول، باب 16، بند 2.
بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمهی فضلالله نیکآیین، نشر نو، چاپ اول.