مردم محوری علیه مردم سالاری

1ـ مردم به گروهی از انسانها گفته می‏شود که در یک حوزه جغرافیایی و با یک فرهنگ خاصی زندگی می‏کنند و دارای تاریخ مشخصی می‏باشند هر چند این تاریخ شفاهی باشد و مکتوب نباشد. بنابراین، در مردم محوری چند عنصر ضروری می‏نماید: مردم، فرهنگ، زندگی، تاریخ، جغرافیا، ولی دو عنصر از این عناصر متلازم هم هستند؛ مردم و زندگی بنیادی‏ترین ارتباط و تداعی معانی با هم دارند و هم‏چنین فرهنگ وسیله‏ای برای زندگی مردم است و تاریخ و جغرافیا برای ساختن فرهنگ می‏آیند؛
يکشنبه، 3 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مردم محوری علیه مردم سالاری
مردم محوری علیه مردم سالاری
مردم محوری علیه مردم سالاری

نويسنده:ابراهیم فیاض



1ـ مردم به گروهی از انسانها گفته می‏شود که در یک حوزه جغرافیایی و با یک فرهنگ خاصی زندگی می‏کنند و دارای تاریخ مشخصی می‏باشند هر چند این تاریخ شفاهی باشد و مکتوب نباشد. بنابراین، در مردم محوری چند عنصر ضروری می‏نماید: مردم، فرهنگ، زندگی، تاریخ، جغرافیا، ولی دو عنصر از این عناصر متلازم هم هستند؛ مردم و زندگی بنیادی‏ترین ارتباط و تداعی معانی با هم دارند و هم‏چنین فرهنگ وسیله‏ای برای زندگی مردم است و تاریخ و جغرافیا برای ساختن فرهنگ می‏آیند؛ پس ارتباط درونی این عناصر نیز روشن می‏شود.
2ـ مردم سالاری صورت تقلیل یافته مردم محوری است که بوسیله اشراف یونان رخ داد. آنها که تقسیم‏بندی یونانیان و بربر را بر خود حاکم کرده بودند و بربرها را انسان نمی‏دانستند بلکه در ماهیت آنها را حیوان می‏دانستند. پس انسان را فقط یونانی بود و آن که لیاقت ذاتی برای زندگی داشت فقط اشراف بودند پس مردم، یونانی بود و بس! و اگر تصمیمی مهم سیاسی قرار بود گرفته شود، به وسیله یونانی‏ها فقط گرفته می‏شد. پس مردم سالاری به معنای تصمیم‏گیری مردمان اشراف بود نه مردمان عادی چرا که مردمان عادی؛ به طوری بنیادی مردم نبودند.
3ـ در مردم‏سالاری با توجه به نکته مذکور، یعنی نخبه‏گرایی گروهی حکومتی، یا حکومت یک گروه نخبه بر مردم، یعنی مردم حق ندارند گروه غیر نخبه را برای حکومت قبول کنند چون اصلاً کاندیدا نیستند بلکه بایستی مردم گروهی از نخبگان را قبول کنند.
پس مردم سالاری یک حکومت استبدادی گروههای نخبگان است و چرخش قدرت بین نخبگان دور می‏زند نه بین مردم و نخبگان و مشروعیت مردم سالاری نیز از مشروعیت نخبگان بدست می‏آید نه از مشروعیت مردمی و همین طور مشروعیت نخبگان از مشروعیت اشرافیت یونانی بوجود آمده است.
4ـ اشرافیت و نخبگان، ملاک مردم سالاری می‏باشند نه مردم و غیر نخبگان و غیر اشراف، پس مردم سالاری مصداقی است نه مفهومی، یعنی مصداق مردم سالاری معیار است نه مفهوم آن. به همین دلیل مردم سالاری امریکایی معیار است نه مردم سالاری غیر آمریکایی، پس آمریکا تعیین می‏کند که چه کسی دمکراسی دارد و چه کسی ندارد و به طور طبیعی هم سویی با مصداق دمکراسی و مردم سالاری. یعنی امریکا، یک جامعه را مردم سالار می‏کند و پر پیداست که این هم سویی در سطح نخبگان رخ می‏دهد. پس رواج دمکراسی امریکایی در جهان یعنی رواج فرهنگ نخبگان امریکایی به نخبگان غیر امریکایی که این فرهنگ یک زندگی وابسته به آمریکا در هر جامعه بوجود خواهد آورد و نظام معنایی وابستگی یعنی وابستگی اقتصادی سیاسی و اجتماعی. پس منافع امریکایی بوسیله رواج دمکراسی امریکایی به جهان بطور بنیادی تأمین خواهد شد.
5ـ جهانی شدن به معنای امریکایی، یعنی رواج دمکراسی امریکایی به سبک فوق که در دراز مدت منافع امریکا بصورت نهادینه شده تأمین خواهد کرد. پس در جهان آینده، برخورد امریکا با جهان، برخورد مصداق‏های مردم سالاری خواهد بود مثل برخورد آمریکا با اروپا یا برخورد امریکا با ایران. امریکایی ساختن جهان در آینده، با یک جنگ مصداق و مفهوم همراه است و امریکا نیاز دارد که دانش بشری و بطور خاص علوم انسانی، بطرف تشریح مصداق پیش برود که تبیین مفهوم و امپریالیسم معرفتی آمریکا از همین جا بوجود آمده است.
6ـ مردم سالاری از همان اول یک مدل نخبه‏گرا در یونان فقط قابل اجرا بوده است، می‏باشد و به همین دلیل گفته شده است که مردم سالاری واقعی در جوامع کوچک قابل اجراست نه جوامع بزرگ. دمکراسی غربی، در قالب حزب سیاسی و مردم قابل اجراست، یعنی حاکمیت نخبگان حزبی بر توده‏های مردم که در نظریه‏های علوم اجتماعی امروز جنگ فرهنگ نخبگان و فرهنگ توده‏ای ادامه دارد (مکتب فرانکفورت و بیرمنگام) و این گسل بزرگ فرهنگ غربی و دمکراسی آن است؛ یعنی عدم مشروعیت فرهنگ نخبگان حزبی در نظر مردم غرب. پس عدم اعتماد به حزب سالاران غربی در حال شیوع می‏باشد.
7ـ دمکراسی در عاقبت و آینده خود، دچار انحطاط می‏شود و یا به ضد خودش تبدیل می‏شود. دمکراسی برای مشارکت بوجود آمد ولی امروزه خودش بر ضد مشارکت تبدیل شده است. مردم غرب دارای این احساس شده‏اند که یک نوع اجماع مرکب از احزاب بوجود آمده است و براساس منافع حزبی خود در مقابل مردم فریبی، سکوت کرده و این در فرهنگ سیاسی غرب بصورت هنجار سیاسی درآمده است (نمونه آن در جنگ امریکا و انگلیس در عراق)پس مشارکت سیاسی بر حداقل شده است چرا که صدای مردم در پژواک‏های احزاب از بین رفته است.
8ـ بزرگترین رقیب دمکراسی امریکایی، مردم محوری است؛ مردم محوری به معنای اصالت زندگی مردم (مادی و معنوی) می‏باشد و همه ابعاد اجتماعی ـ سیاسی و اقتصادی را طی خواهد کرد؛ یعنی زندگی، مقدم و وارد بر تمامی ابعاد جامعه خواهد بود و همه چیز بر محور زندگی (معنوی و مادی) شکل خواهد پذیرفت .
9ـ مردم محوری ریشه در عرفان اسلامی ـ ایرانی دارد که ریشه آن نیز بر قرآن بر می‏گردد و آن فطرت است؛ یعنی مردم از آن جهت که مردم و ناس هستند دارای فطرت هستند. فطرت همان خلقت هدایت یافته تکوینی بشر است و همان اضافه وجودی و وجود ربطی فلسفه ملاصدرایی است و چون مردم دارای فطرت می‏باشند، پس هدایت درونی را با خود دارند و فطرت همان عقل سلیم و همان Commonsense است. پس مردم از آن جهت که مردم هستند هرگز اشتباه نمی‏کنند ولی تحت نظر نخبگان منحرف به اشتباه کشانده می‏شوند.
10ـ مبانی مدیریت جامعه اسلامی در نظام مردم محور، بر الوالالباب بنا می‏شود. الوالالباب یعنی کسانی که دارای عقل پاک و خارج از خیال و وهم هستند که همان فطرت می‏باشند و مدیریت اسلامی بر اساس الوالالباب که مدیریت تکثر یافته از فطرت می‏باشد شکل می‏گیرد؛ یعنی برخورد فطرت با جهان اطراف مادی و معنوی. اگر بر اساس فطرت و عقل سلیم برخورد شود در انسان یک نوع الوالالبابی، تحقق پیدا می‏کند پس الوالالباب نخبه گرایان غیر مردمی نیستند و ایدئولوژیها مقدم بر مردم واقع نمی‏شوند. واز خود مردم (من انفسکم) برای مردم در جهت رضای خدا، (نه پاداش لفظی و نه پادش عملی از مردم نمی‏خواهند) مدیریت مردم را به عهده می‏گیرند و مدیریت را پرت شدن به لبه جهنم می‏دانند و از همین جاست که بر مردم حق پیدا می‏کنند.
11ـ مردم محوری به دنبال حیات طیبه و زندگی پاک می‏باشد تا پیشرفت و شهوت رانی توسعه که غالباً در قالب انسانهای قهرمان و گروه‏های نخبگان مطرح می‏شود. پس پیشرفت و توسعه یک ایدئولوژی بیشتر در دست گروهای نخبه جامعه می‏باشد تا مردم، مردم پیشرفتی را می‏طلبند که ضامن زندگی آرام و پاکی برای آنها باشد نه آن که مصادره کننده زندگی آنها باشد. پس فدا کردن یک نسل برای پیشرفت دیگر غیر اخلاقی است.
12ـ زمانی که حکومت مردم محور باشد، پس نخبگان چه از نظر معرفتی (ایدئولوژی‏ها) و چه از ساختاری (حکومت و ساختار اجتماعی فرهنگی سیاسی و اقتصادی) تابع مردم می‏باشند و خدمتگزار و یار آنها نه یار و حاکم بر آنها. پس نظام معرفتی و ساختار جامعه بطور جامع از پایین به بالاست نه بر عکس....
منبع: پایگاه حوزه




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط