«تأمين اوقات فراغت»، مانع «تکوين اوقات فراغت» است!

در يونان باستان، اوقات فراغت را اشتغال به کار لذت بخشي تلقي مي کردند و بر اين باور بودند که بزرگ ترين و شکوه ترين تمدن هاي بشري محصول اوقات فراغت آدمي است! اما عده اي اوقات فراغت را بيکاري، بطالت و فعاليت هاي پوچ و بي معنا تلقي مي کنند و آن را نه «شکفتن» که «آسودن» مي دانند. به همين منظور بزرگ سالان، مربيان و اوليا براي جلوگيري از هدر رفتن اين اوقات سعي مي کنند با برنامه ها، سرگرمي ها و اشتغال هاي مختلف، اوقات دانش آموزان
دوشنبه، 4 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
«تأمين اوقات فراغت»، مانع «تکوين اوقات فراغت» است!
«تأمين اوقات فراغت»، مانع «تکوين اوقات فراغت» است!
«تأمين اوقات فراغت»، مانع «تکوين اوقات فراغت» است!


فاذا فزعت فانصب
قرآن کريم
بارورترين و خلاق ترين بخش شخصيت، در غير رسمي ترين و آزادترين اوقات تکوين مي يابد.
«جوليا کامرون»
در يونان باستان، اوقات فراغت را اشتغال به کار لذت بخشي تلقي مي کردند و بر اين باور بودند که بزرگ ترين و شکوه ترين تمدن هاي بشري محصول اوقات فراغت آدمي است! اما عده اي اوقات فراغت را بيکاري، بطالت و فعاليت هاي پوچ و بي معنا تلقي مي کنند و آن را نه «شکفتن» که «آسودن» مي دانند.
به همين منظور بزرگ سالان، مربيان و اوليا براي جلوگيري از هدر رفتن اين اوقات سعي مي کنند با برنامه ها، سرگرمي ها و اشتغال هاي مختلف، اوقات دانش آموزان را «پر» کنند، حال آن که فلسفه ي اوقات فراغت در اين است که فرد بدون اجبار و عاري از چارچوب هاي قبلي،بدون اشتغال ورزي ديگر ساخته، خود با ميل و رغبت به فعاليت هاي دل خواه خويش بپردازد. در اين جا ممکن است اعتراض شود که اگر قرار باشد هر فردي به فعاليت هاي دل خواه خود بپردازد، با توجه به آن که اساساً آدمي به شهوات و هواهاي نفساني و لهو و لعب تمايل دارد، اين خطر احساس مي شود که فرد با اين آزادي دچار انحرافات و کج روي هاي مختلف گردد.
در پاسخ به اين ابهام، مطلب ديگري مطرح مي شود که مي تواند منظور ما را از اوقات فراغت با قرائتي دگرسان روشن تر نمايد و آن اين که اگر بپذيريم وظيفه ي مربيان و برنامه ريزان تربيتي، تأمين مستقيم و پر کردن تراکمي و يک جانبه ي اوقات فراغت دانش آموزان نيست بلکه آنان فقط زمينه ساز، فراهم کننده و معرفي کننده ي فعاليت هاي سالم، سازنده و مفيد هستند؛ در اين صورت درخواهيم يافت که هرگاه اوقات فراغت طبق چارچوب هاي از پيش تعيين شده، نه غني که «پر» شود، آن گاه اين اوقات از معناي اصلي خود «خالي» مي شود.
البته منظور ما از بيان اين مطالب در غلتيدن به برداشت هاي افراط و تفريط اين موضوع نيست، بلکه حساس سازي و برجسته سازي آن بخش از نگرش هاست که با ديد و باور بديهي و قطعي و با نوعي غفلت، اوقات فراغت را ، بطالت مي دانند.
با اين وصف، مي توان به روشني بيان داشت که منظور ما از اين که «تأمين اوقات فراغت»، مانع «تکوين» اوقات فراغت» است، چيست. حال کمي جلوتر برويم و آسيب شناسي تأمين اوقات فراغت را که ادعاي مبهم تر از ادعاي اخير است، روشن نماييم. اگر در تنظيم اوقات فراغت دانش آموزان، تمايل دروني، دخالت فردي و انتخاب فعالانه ي آن ها را در نظر نگيريم، تأمين اوقات فراغت چيزي جز سرگرم کردن، پر کردن و عاريه اي بودن فعاليت هاي آن نخواهد بود.
در چنين شرايطي هر چند توانسته ايم خلأ موجود اوقات فراغت را ظاهراً و رسماً پر کنيم اما دانش آموزان شخصاً و قلباً با آن برنامه ها درگير نشده اند، و اگر درگير نشوند وبرنامه ها را به طور خود انگيخته از آن خود نکنند، نوعي رفتار تصنعي و بي ريشگي در تربيت و اهداف مورد نظر، ايجاد مي شود.
به دليل آن که اوقات فراغت بهترين، بارورترين، غني ترين و خلاق ترين و موقعيت براي رشد وتعالي فرد است تا اين که شخص به دور از قيد و بندها و قالب ها بتواند خلاقيت، آفرينش ، نوآوري و تفکر سيال و فعال خود را به نمايش بگذارد؛ لذا از همان ابتدا بايد مراقبت هاي روان شناختي براي پيش گيري از تحريف و تخريب اوقات فراغت انجام گيرد.
در اين جا به پارادوکس يا تناقض فلسفي اوقات فراغت برخورد مي کنيم که از يک طرف گفته مي شود اوقات فراغت فرصت آزادي است که در آن فعاليت پيش بيني شده اي صورت نمي گيرد و به عبارت ديگر وقت پس مانده و هدر رفته اي است که در خلال آن هيچ کاري انجام نمي گيرد، يا به تعبير «چارلز بزايتبل»:
وقت فراغت زماني است که احساس مسئوليت فرد در آن شرايط به پايين ترين و ضعيف ترين درجه ي خود مي رسد.
و از طرف ديگر گفته مي شود که اوقات فراغت منشأ خلاقيت ها، باروري افکار، شکل دهي شخصيت، تأمين انرژي و بازيابي قواي حيات، کشف و اختراع، نوآوري و ابتکار، بازانديشي و اصلاح افکار، محاسبه و مراقبه و ارزيابي و بازيابي خود است. اما چگونه مي توان در اين نگاه نقيض نما و پارادوکسيکال به اوقات فراغت، معناي درست آن را کشف کرد؟
ظاهراً اين تعابير دوگانه، متناقض جلوه مي کند. چگونه ممکن است در اوقاتي که فرد به کمترين سطح احساس مسئوليت مي رسد و از يک نظر فرصت هدر شده اي را مي گذراند، از آن انتظار خلاقيت و نوآوري داشت و چگونه است که زمان هاي غير اوقات فراغت يعني اوقات رسمي، اوقات کار و فعاليت و اشتغال، اوقات موظف و اوقات عمده ي زندگي ، چنين محصول و بازدهي اي را به ارمغان نمي آورد؟ چگونگي حل اين پارادوکس پيچيده در واقع دست يابي ظريف و عميق به آن مفهوم وبرداشتي از اوقات فراغت است که در اين جا در پي تبيين آن هستيم و اگر در حل اين تناقض از راه وحدت و به دور از تضاد و تعارض برخورد شود، منظور حاصل مي گردد و اگر اين مرز بندي به شيوه ي تنگ نظرانه وساده انديشانه هم چنان عميق و عميق تر شود، نمي توان انتظاري در اشتراک مساعي و تفاهم برداشت از مفهوم اوقات فراغت را تصور نمود.
اگر بپذيريم که عمده ترين بخش شکل گيري شخصيت آدمي به ويژه کودکان و نوجوانان دراوقات آزاد، فارغ از همه ي وظايف و برنامه هاي از پيش تعيين شده ي بيروني و «ديگر ساخته» است و اگر قبول کنيم که ذهن ، هنگامي به جوشش و خلاقيت مي افتد که منشأ تحريک آن تمايلات دروني و خودانگيخته باشد و فرد فعالانه و با انتخاب آزاد و به دور از انتظارات بيروني و مقبوليت نمايي ها و نقش بازي هاي تصنعي در شکل دادن افکار و انديشه ها و اعمال خود دخالت نمايد، آن گاه مي توان به فلسفه ي وجودي اوقات فراغت، آن هم با جهت گيري مثبت و رشد دهنده و کمال زا پي برد.
کافي است نگاهي به زندگاني بزرگان، دانشمندان مخترعان، کاشفان، نويسندگان و حتي پيامبران و علما و عرفاي بزرگ بيندازيم و به شيوه ي تجربي، عمقي و باليني، زندگي نامه ي آنان را مطالعه نماييم و اين مطالعه و تفحص را به قصد رديابي سرمنشأ خلاقيت ها و پيدا کردن نقطه ي شروع کشفيات و اختراعات و يا تحولات روحي و معنوي آن ها انجام دهيم و سعي کنيم شرايط زماني و مکاني اي را که بزرگان تحت آن شرايط به روي داد مهم زندگي خود (اختراع، کشف و ...) دست يافته اند، شناسايي کنيم؛ در اين صورت پي خواهيم برد که هيچ گاه اين شرايط زماني و مکاني شرايطي نبوده است که از قبل و با دخالت ديگري و با برنامه هاي از پيش تعيين شده ي تحميلي به وجود آمده باشد. در اين جا فقط به چند مثال اکتفا مي کنيم:
- موقعيت و شرايط زماني و مکاني «نيوتون» در هنگام کشف نيروي جاذبه (در زير درخت سيب و آن هم در هنگام استراحت و غير رسمي ترين اوقات) هيچ برنامه ي قبلي اي نداشت. وي کاملاً تصادفي و در اوقات فراغت با اين پديده برخورد کرد.
- موقعيت ارشميدس، شيمي دان بزرگ، در خزينه ي حمام آن هم با فرياد «يافتم، يافتم!» او در کشف قانون سبکي اشيا در آب.
- مشاهده ي خودبه خودي «نيکلاس ماسکلين»، ستاره شناس بزرگ، و «بسل» در کشف پديده ي خطاهاي حسي بشر.
- واقعه ي سفر «چارلز داروين» که صرفاً در خلال مشاهدات خودبه خودي به يک کشف جهاني در نظريه ي انواع مي رسد.
- مشاهدات طبيعي و خودانگيخته ي «مندل» در باغچه ي منزل خود و کشف رمز وراثت و انتقال خصوصيات وراثتي در موجودات نيز در اوقاتي روي داده است که از نظر شرايط رسمي و مطالعات کلاسيک عاري از برنامه هاي از پيش تعيين شده بوده و نشان از قابليت هاي شگفت انگيز اوقات فراغت دارد.
«جرمي استرانگ»، نويسنده ي کودکان، گفته است: بهترين سوژه هاي نويسندگي زماني به ذهن من مي رسد که اصلاً به فکر نوشتن نيستم.
به هر حال هزاران نمونه و مصداق بارز در اين زمينه وجود دارد که فرصت پرداختن به آن ها امکان پذير نيست. تنها يادآوري اين نکته حائز اهميت است که چه بسا از حاشيه هاي به دور از متن وعاري از قالب ها بهتر بتوان به متن و هسته ي اصلي هدف مورد نظر دست يافت، ولي بر عکس ما غالباً تصور مي کنيم که براي رسيدن به يک هدف بايد در همان چارچوب ومسير پيش بيني شده و از قبل طرح شده حرکت کرد. اساساً ماهيت تفکر خلاق و انديشه ي واگرا در آن است که از چارچوب منطق جاري بيرون مي آيد و بر همين اساس، دانشمندان موقعي به مقام کشف و ابداع رسيده اند که از قالب دانش ها بيرون جسته اند. (1)
ماهيت تفکر خلاق با آزادي، سيالي، انعطاف پذيري، تمايل خودانگيخته، انتخاب، في البداهگي، ناهم گرايي و قالب زدايي، همراه است. پس هر گونه فعاليت تربيتي موقعي اثر بخش و نافذ است که از اين ويژگي ها برخوردار باشد.
آيا تا چه ميزان در برنامه ريزي هاي اوقات فراغت اين ويژگي ها را رعايت مي کنيم؟ آيا اگر همين اوقات فراغت را که بهترين، مساعدترين، طبيعي ترين و غيررسمي ترين شرايط براي بروز خلاقيت هاست، خود با دست خود آن را تصنعي، رسمي، قالب ريزي شده و از پيش برنامه ريزي شده کنيم، آسيبي به اوقات فراغت دانش آموزان وارد نساخته ايم؟ آيا خود با دست خود به مقابله با ويژگي هاي آن اقدام ننموده ايم؟ آيا با تأمين مصنوعي و مکانيکي و در قالب پر کردن اوقات فراغت، اين اوقات مغتنم، پربار و طلايي را ضايع نکرده ايم؟ آيا مي توانيم به صراحت و بدون ابهام بگوييم که در چنين شرايطي و با چنين اقدامي مانع اوقات فراغت شده ايم؟ آيا اين مانع شدن، خود حجابي براي تکوين طبيعي اوقات فراغت نمي شود؟ و آيا اين گونه برخورد با اوقات فراغت آسيبي به تفکر نوآور و خلاق دانش آموزان وارد نمي سازد؟
در اين جا سؤال اساسي تري پيش مي آيد که اگر بپذيريم که «تأمين تصنعي اوقات فراغت»، مانع «باروري و خلاقيت اوقات فراغت» مي شود، آيا بايد دست روي دست گذاشت و به شيوه ي باري به هر جهت، بگذاريم دانش آموزان به شکل هرج و مرج هر کار و هر فعاليت نامشروع، تخريبگر، و غير موجهي را که خواستند، انتخاب کنند و ما هم صرفاً شاهد و ناظر باشيم تا از ميان اين همه زمينه هاي خطرناک و انحرافي، اندکي هم افکار بارآور و خلاق پيدا شود؟
قطعاً هرگز! و هرگز چنين برداشتي از اوقات فراغت، منطقي و اصولي به نظر نمي رسد. پس چه بايد کرد؟ راه حل بينابيني که هم واجد برنامه ي سالم و سازنده و هم فاقد چارچوب تعيين شده باشد، چيست؟ حد فاصل بين فعاليت کاملاً آزاد و فعاليت برنامه ريزي شده چيست؟
اگر بخواهيم به اين سؤال مهم و تعيين کننده پاسخ دهيم، بايد مجدداً به تعريفي که از اوقات فراغت ارائه نموديم، برگرديم و در نهايت اشاره اي کنيم به راه بردها و راه کارهاي اجرايي و عملي تا بتواند آن گونه که فلسفه ي واقعي اوقات فراغت حکم مي کند، در بازدهي مفيد و خلاق آن مؤثر باشد.
بيشتر فلاسفه، روان شناسان و جامعه شناسان معتقدند اوقات فراغت در تکوين شخصيت انسان و بلکه کليت وجود آدمي داراي نقشي اساسي است. شخصيت فرد آن چنان که در خلال اوقات فراغت شکل مي گيرد و رشد مي کند، در حين کار تحت تأثير قرار نمي گيرد، زيرا کار و شغل، شرايطي يکسان و پيش بيني شده براي فرد ايجاد مي کند که طي دقايق زمان بندي شده و تکراري، به قدرت خلاقه ي آدمي مجال بروز نمي دهد.
آزادي و رهايي از اوقات موظف، زمينه ي اساسي براي مطرح شدن خلاقيت هاي انساني است. خلاقيت هاي هنري، ادبي، فني، علمي و .... هرگز مجالي نمي يابند مگر در فضايي آزاد و مستقل و برخوردار از حرمت انساني، به نحوي که نه الزام و فشاري در کار باشد و نه قاعده و برنامه ي از پيش تعيين شده اي وجود داشته باشد.
بر اين اساس در مي يابيم که بررسي فلسفه ي اوقات فراغت بر اهميت و به کارگيري آن براي گذران خلاق و نيز بهره برداري از آن تأکيد مي کند. چه بسا يک فعاليت پربار و يک کار سازنده، در اوقات فراغت و سرگرمي بيشتر حاصل شود تا در يک موقعيت به اصطلاح کاري و شغل رسمي؛ و چه بسا در يک موقعيت کاري وشغلي، فرصت سرگرمي و تفريح بيشتر فراهم شود. اين مسئله بستگي به نوع نگرش، انگيزش و علاقه ي فرد در موقعيتي دارد که براي او فراهم مي آيد. در واقع فردي که لحظات زندگي و نمودهاي فرصت را نعمت خداوندي مي داند و لحظه لحظه، وجود خود را چه در هنگام استراحت و خواب و چه در هنگام فعاليت و کار، معنادار تلقي مي کند، فلسفه ي اوقات فراغت براي او معنايي متفاوت با آن چه سنت جاريه و منطق کنوني بر آن است، به خود مي گيرد.
مگر نه اين است که امام علي عليه السلام بزرگ ترين تفريح را کار مي داند. پس نوع نگرش به زندگي، نوع جهان بيني و شيوه ي تلقي از پديده هاي هستي است که شکل دهند ه و معنا دهنده ي زمان، مکان، کار و تفريح مي گردد. با اين وصف بايد اوقات فراغت را به حسب تفاوت هاي ارزشي و فرهنگي، نگرش ها، تجربيات، شرايط و موقعيت هاي مادي و معنوي هر فرد تعريف نمود. اين بينش پويا با آن چه در مکاتب و نظريه هاي غربي مطرح است، به کلي تفاوت دارد. در مکتب اسلام اوقات فراغت، تنها مقدمه اي براي اشتغال و حرکت در مسير کمال است. فاذا فرغت فانصب؛ (2) هر زمان که فارغ شدي بکوش.
بنابراين ، منطق دوگانه ي اوقات فراغت را مي توان با نگاهي يک پارچه در آميخت و از آن بهره گرفت؛ به گونه اي که بين کار و استراحت، تفريح و اشتغال، آزادي و اجبار و فراغت و انتصاب، خط تمايزي ايجاد نشود. اما در ديدگاه مکتب الهي، يک مؤمن متصل شده به ريسمان الهي و ذوب شده در مسير کمال، در همه ي لحظات و در همه ي مکان ها احساس نشاط، آزادگي، خلاقيت، آسايش و نيرو مي کند؛ اوقات کار او عين تفريح، و تفريح او عين کار (بارور و توليد کننده) است، مشروط بر آن که وي از درون بجوشد؛ از استعدادهاي خود بهره گيرد و به حرمت و عزت و فطرت خويش تکيه نمايد.
اين مفهوم و برداشت از اوقات فراغت در کمتر مکتب و نظريه اي به چشم مي خورد، زيرا بيشتر نظريه هاي روان شناسي و اساسا آن هايي که کليت انسان را در دهليزهاي آزمايشگاهي قطعه قطعه کرده اند، قهراً اوقات زندگي آدمي را نيز به تجزيه کشانده و از يک پارچگي آن خارج ساخته اند. اما تعدادي از نظريه پردازان ديگر به مفهوم واقعي اوقات فراغت نزديک تر شده اند. «ميد»، يکي از نظريه پردازان، معتقد است فعاليت آدمي در اوقات تفريح و استراحت، شرايطي را فراهم مي آورد که با آن، فرد به ايمان و صلح و آرامش دست مي يابد.
«برتراندراسل» اصطلاح حيات طيبه را (البته نه به آن معنايي که در متون قرآني مطرح است) دراين مورد به کار مي گيرد و بيان مي کند که حيات طيبه، حياتي عاري و خالي از هرگونه دردمندي شديد است و بر عناصري چون عشق، امنيت عاطفي و درک کافي تکيه دارد. در حيات طيبه ترس و پريشاني و نااميدي و تنهايي راه ندارد. حيات طيبه موجب احترام به فرديت انسان مي شود و اين فرديت در حالي است که انسان همراه با ديگران زندگي مي کند ولي فرصت انجام کارهايي را که توانايي هاي او را آشکار مي سازد، در اختيار وي قرار مي دهد.
«آبراهام مزلو»، روان شناس انسان گرا نيز مشابه همين معنا را از زندگي و نيازهاي انسان تلقي مي نمايد. او ضمن برشمردن سلسله مراتب نيازهاي آدمي از سطح فيزيولوژيک (خوراک و پوشاک) تا سطح متعالي و معنوي آن (زيبايي شناسي، خودشکوفايي و تحقق کامل خود)، معتقد است بزرگان و پيش روان علم و انديشه و مصلحان و بزرگ مردان تاريخ کساني بوده اند که نگرش آن ها نسبت به حيات، يک نگرش آزاد، خلاق، مستقل، به دور از تعصبات و تنگ نظري ها و همراه با ايمان و عشق به طبيعت و نمودهاي هستي و جامعه ي جهاني بوده است. براي اين دسته از افراد اوقات کار و تفريح، اشتغال وفراغت، رنج و استراحت به گونه اي بوده است که با هر يک از آن ها برخوردي خلاق و آزاد داشته و به خوبي سازگار مي شده اند.
سازگاري اين افراد و آرامش و استقرار رواني آن ها در موقعيت هاي متفاوت و متضاد، ناشي از سعه ي صدر، بزرگ منشي و بلند نظري آن ها بوده است.
«جان ديويي»، فيلسوف و مربي بزرگ معاصر نيز تعبير مشابهي از اوقات فراغت در مقايسه با اوقات اشتغال دارد و معتقد است که يک فرد فعال، سازنده و خلاق در همه ي شرايط زماني و مکاني مي تواند از تجربيات خود به نحو احسن استفاده کند و دائماً به بازسازي تجربيات پيشين خود بپردازد. او معتقد است فلسفه ي تربيت، آماده سازي براي زندگي نيست بلکه عين زندگي است و اوقات فراغت آمادگي براي اشتغال نيست بلکه اگر از همان اوقات نيز به خوبي استفاده شود، عين توليد و خلاقيت است، زيرا اين، خاصيت تعادل جويي طبيعت و روان انسان است که موجب مي شود انسان در تعارض و تناقض موقعيت ها، نيازهاي خود را برطرف سازد.
اساساً طبيعت آدمي به گونه اي است که همواره در حال «تعادل جويي» است. نظريه اي در روان شناسي انگيزشي وجود دارد که معتقد است حالات هيجاني و انگيزشي با حالات متضاد و يا متعارض همراه مي گردد. اين نظريه به عنوان «نظريه ي فرايند متضاد» (3) مشهور است. طبق اين نظريه، آدمي هنگامي که در حال استراحت، غير فعال و آرامش به سر مي برد، بعد از گذشتن مدتي، مجددا به دنبال آن است که به اشتغال و محيط پر جنب و جوش و فعال وارد شود و پس از آن که در اين محيط نيز مدتي را سپري کرد، به دنبال يک محيط آرام، بي سر و صدا و عاري از هرگونه تنش مي گردد. (4) مشابه اين ديدگاه، نظريه ي سطح بهينه (5) مي باشد که معتقد است فرد براي رفتار به شيوه اي که سطح بهينه ي برانگيخته را حفظ کند، برانگيخته مي شود.براي نمونه، اگر برانگيختگي يک فرد در يک شرايط مشخص بسيار پايين باشد، شخص به دنبال موقعيت ها و محرک هايي بر مي آيد تا برانگيختن را افزايش دهد و اگر برانگيختن بسيار بالا باشد، تلاش براي کاهش آن صورت مي گيرد. براي مثال، تصور کنيد فردي در يک روز پر مشغله قرار مي گيرد و با اتفاقات گوناگون، بسيار برانگيخته مي شود و لذا به فکر کاهش برانگيختگي مي افتد و چنان رفتار مي کند که به سوي سطحي از برانگيختگي بهينه بازگردد. برعکس، سطوح پايين برانگيختگي نيز ممکن است رفتاري را برانگيزاند که از افزايش سطوح برانگيختگي تا حد بهينه، جلوگيري کند.
باري، هورمون هاي خاصي در قالب «پيام آوران شيميايي» موجود در خون نيز در برانگيختن برخي از حالات بيولوژيک نقش مهم دارند. انسان در جست و جوي تحريک است و برخي از افراد بيشتر به جست و جوي محرک ها و موقعيت هاي پر هيجان هستند و حتي اگر ما از جمله ي اين گونه افراد باشيم، اغلب نياز به محرک هاي نو و جديد داريم. هر يک از ما سطح برانگيختن بهينه داريم و به دنبال افزايش آن هستيم.
بيان اين نظريه ها نشانگر آن است که در برخورد با اوقات فراغت، علاوه بر آن چه برشمرديم، بايد تفاوت هاي فردي، سطح برانگيختگي، نيازها و آمادگي هاي رواني و عاطفي و شناختي آن ها را نسبت به فعاليت ها و برنامه هاي تربيتي مدنظر داشت.
اوقات فراغت در يک روستا با شهر متفاوت است، هم چنان که اوقات فراغت براي يک دانش آموز مرفه با دانش آموز محروم متفاوت است. نگرش ها، انگيزه ها و علايق افراد به حسب موقعيت ها و شرايط و تجربيات، نسبت به اوقات فراغت و يا اوقات کاري متفاوت است.
همان گونه که ملاحظه شد، فلسفه ي اوقات فراغت را پيچيدگي، تنوع و تفسيرهاي بنيادي برخوردار است. هر فردي بر اساس تفاوت هاي زيست شناختي (بيولوژيک)، فرهنگي ، نگرش و تجربيات گذشته، اهداف و مقاصدي که براي آينده ي خود در نظر گرفته است، نسبت به ديگران تعبير متفاوت و يا متضادي از تأمين اوقات فراغت خود دارد.
اکنون براي نتيجه گيري و ارائه ي پيش نهادها و راه بردهاي عملي، بهتر است به اين سؤال پاسخ دهيم که براي تأمين اوقات فراغت دانش آموزان به گونه اي که از آسيب هاي احتمالي جلوگيري شود و به دور از قالب هاي از پيش تعيين شده، آن ها بتوانند در فرصت آزاد و خودانگيخته، به فعاليت هايي مشغول گردند تا بازده آن اتصال به معنويت، ايمان، خودشناسي، خوديابي، خلاقيت، آرامش و کمال جويي باشد، چه بايد کرد؟ براي پاسخ به اين سؤال ضمن توجه به آن چه گفته شد، رعايت نکات زير مي تواند مفيد باشد:
1. وجود تعدد و تنوع فعاليت ها و برنامه هايي که در خلال آن کودکان و نوجوانان بتوانند به صورت انتخابي، آزاد، خودانگيخته و به ميل خود به آن مشغول گردند.
2. از تبديل اوقات فراغت به سرگرمي هاي تکراري، گذران وقت، صرف انرژي بيهوده و اشتغالات بدون هدف، پرهيز شود.
3. دانش آموزان در اوقات فراغت بايد محصول کارايي، خلاقيت و اثرگذاري خود را احساس کنند.
4. در اوقات فراغت بايد زمينه اي فراهم شود که دانش آموز فرصت کاوش، تفکر، تأمل درباره ي خود، طبيعت و خداي خويش را داشته باشد.
5. به آن دليل که انسان ضمن اين که «ثبات» و «يک نواختي» را در جاي خود مطلوب مي داند، تنوع طلبي را در «فطرت» خود دارد؛ به تناسب اين «ثبات خواهي» و «تغيير پذيري» بايد زمينه ها و شرايط متفاوتي فراهم نمود.
6. کرامت نفس، زيبايي دوستي، حقيقت يابي، خيرخواهي و نوع دوستي از جمله عناصر سازنده ي يک برنامه ي اوقات فراغت است. اين مفاهيم بايد در خلال فعاليت ها به صورت غير مستقيم و غير کلامي نمايان گردد.
7. بر اساس حديث نبوي ان الله يبغض شاب الا فارغ، يعني خدا جوان بيکار را دوست ندارد، به محض فراغت بي حاصل بايد شرايطي فراهم آورد تا جوان به حسب نياز و علاقه، اشتغال مفيدي را انتخاب کند.
8. بر اساس فرازي از دعاي امام سجاد (ع) که مي فرمايد: اللهم صفي الايام خلقتني له، يعني سعي کنيد سمت و سوي اوقات فراغت در جهتي قرار گيرد که سرمايه هاي فطري و الهي و نهفته در وجود او شکوفا گردد؛ اوقات فراغت بايد با نيازهاي فطري همراه و همجنس باشد.
9. در برنامه هاي اوقات فراغت بايد حس کنجکاوي، حيرت، شگفتي و پرسشگري دانش آموزان تحريک شود، بدون اين که پاسخ مستقيم و آماده اي در اختيار آنان قرار داده شود.
10. روابط صميمي و ساده اما جدي در تعامل بين فردي دانش آموزان با مربيان مي تواند در تبعيت جويي آگاهانه و اطاعت پذيري مطبوع از مقررات و ارزش هاي مورد نظر، مؤثر واقع شود.
11. در برنامه هاي تفريحي و اردويي، هر نمود به ظاهر ساده و بي ارزشي از محيط، براي دانش آموز با ديدي تازه، نو و شگفت انگيز نمايانده شود.
12. دانش آموز بايد بين لذت آني و مادي و فرح و نشاط باطني و پايدار، تفاوت قائل شود. لذت، چيزي است که طبيعت براي ما به وجود آورده است تا ادامه ي حيات دهيم ولي به عنوان هدف زندگي قلمداد نمي شود، اما فرح و انبساط و شادماني همواره ندا مي دهد که زندگي موفقيت آميز و پيروز است. اين احساس بايد به طور طبيعي و دروني در دانش آموزان زنده شود.
13. در آموزش مهارت هاي مورد نظر در اوقات فراغت بايد به اين نکته توجه کرد که آموزش، آزاد باشد. آموزش آزاد آن است که اول دوست داشته شود و سپس آموخته شود و پس از آن مورد استفاده قرار گيرد.
14. فعاليت ها و برنامه هاي اوقات فراغت بايد از جنبه هاي مختلفي همچون جنبه هاي سودمندانه، ذوقي، شغلي، ابتکاري، مهارتي، تفريحي و .... بررسي شود و به تناسب تفاوت هاي فردي، استعدادها و علائق دانش آموزان توزيع گردد.
15. اهتمام و توجه به تفريحات بدني از طريق افزايش انواع بازي ها براي آزاد سازي انرژي هاي سرکوب شده، فشارها و تنش ها، يکي از رهيافت هاي والايش دهنده ي انرژي جوانان ونوجوانان است.

پي نوشت :

1. رک: نظريه ي کوهي KUHN در کتاب «ساختار انقلاب هاي علمي» (1973).
2. قرآن کريم؛ سوره انشراح؛ آيه ي 7.
3. Openent-Process theory
4. زمينه ي روان شناسي؛ اتکينسون؛ ترجمه ي دکتر براهني و ديگران؛ انتشارات رشد؛ 1378.
5. Optimal- Level theory

منبع: تربيت آسيب زا




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.