اندر معنایِ تاریخی حدیث و چیستیِ آن

حدیث از نظر لغوی، به امر جدید و تازه اطلاق می‌شود. شیخ بهایی در تعریف اصطلاح حدیث می‌نویسد:
شنبه، 29 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اندر معنایِ تاریخی حدیث و چیستیِ آن
اندر معنایِ تاریخی حدیث و چیستیِ آن

نویسنده: محمد حسن احمدی

 

حدیث از نظر لغوی، به امر جدید و تازه اطلاق می‌شود. شیخ بهایی در تعریف اصطلاح حدیث می‌نویسد:
الحدیث، کلام یحکی قول المعصوم (علیهم السلام) او فعله أو تقریره. (1)
حدیث سخنی است که قول و فعل و تقریر معصوم (علیهم السلام) را گزارش می‌کند.
در میان اهل سنت، ابن حجر در کتاب فتح الباری می‌گوید:
ما أضیف إلى النبى (صلی الله علیه و آله) من قول أو فعل أو تقریر أو صفة؛
مراد از حدیث، گفتار، عمل، تقریر یا صفتی است که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت داده می‌شود. (2)
این تعاریف، بی نقد و اشکال تلقی نشده‌اند. از جمله این که گفته شده:
این تعریف، نه جامع است و نه مانع. از یک سو حدیثی که نقل به معنا شده باشد داخل در این تعریف نیست، پس جامع نیست؛ از سوی دیگر، عبارات بسیاری از فقیهان پیشین را که در آثار فقهی خود عین عبارت‌های حدیث را با حذف سند و در قالب فتاوی می‌آوردند، فرا خواهد گرفت، مانند شرایع علی بن بابویه، المقنع و الهدایة صدوق و... پس مانع نیست. (3)
با این حساب، باید پذیرفت که در پژوهش‌های حدیثی، تعریف دقیقی از حدیث ارائه نشده است.
آن چه در تعاریف رایج اصطلاح حدیث مشهود است؛ وجود فاصله‌ی زمانی قابل توجه بین زمان صدور حدیث و زمان جعل معنای اصطلاحی است. دقت شود که کاربرد «حدیث» در عصر صدور حدیث غالباً ناظر به معنای لغوی حدیث است. (4) این فاصله‌ی زمانی البته می‌تواند بر اصطلاح بودن حدیث تأکید ویژه کند و وجوهی را که برای این وضع برشمرده شده (از قبیل حدوث در برابر قدیم، طراوت و تازگی، کلام جدید و...) چیزی جز حدس و گمان نداند.
در واقع آن چه در فهم یک اصطلاح مهم است آن است که چه کسی و در چه زمانی این اصطلاح را و با چه حدود و ثغوری وضع کرده است ؟ یکی از حدود این تعریف آن است که جنس آن «حکایت» است. بنابراین خود قول، فعل و تقریر معصوم حدیث نیست. با توجه به توسعه‌ی معنایی سنت نسبت به حدیث، می‌توان حدیث مصطلح را سنت محکیه دانست و نفس قول و فعل و ... را سنت واقعه. آن چه در علم کلام با عنوان حجیت قول معصوم بحث می‌شود، ناظر به سنت واقعه است و آن چه در فقه با عنوان حجیت خبر واحد از آن بحث می‌شود، سنت محکیه (حدیث) است.
نکته‌ی دیگر در تعریف مصطلح حدیث حائز اهمیت است آن است که برخی نشانه‌های ظاهری، جای مقومات تعریف حدیث را گرفته‌اند. قید نقل از معصوم یا صحابه یا تابعین، از نشانه‌های ظاهری است؛ البته ظواهری که مبنای کلامی دارند.
با تکیه به رویکرد تاریخی، می‌توان تعریف منطقی و قابل دفاع‌تری از حدیث ارائه داد. به این صورت که:
حدیث، فرآیندی خاص در تاریخ نگاری اسلامی است که از طریق آن مفهومی خاص به قصد ماندگاری امکان نقل می‌یابد.
مقصود از این تعریف، با تبیین سه عنصر آن: «فرآیند» (روشمندی نقلی)، «تاریخ نگاری اسلامی» و «قصد ماندگاری» روشن می‌گردد.

1. فرآیند (روشمندی نقل)

حدیث در حوزه‌ی علوم اسلامی کمتر به عنوان یک «فرآیند» دیده شده است. حدیث آن طور که در کتب درایة تعریف شده است، از سنخ نوعی مفهوم و بیشتر تعریف به نتیجه است؛ در صورتی که حدیث باید با توجه به ماهیت خود که به صورت یک عمل و فرآیند است، تعریف شود. روح حاکم بر تعاریف رایج، مبتنی بر ارائه‌ی تعریفی مفهومی- نه روشی- از حدیث است. به نظر می‌رسد که اساساً در قاموس فکری کسانی که به دنبال تعریف این اصطلاح بوده‌اند، بیش از آن که روش مورد نظر باشد، نتیجه‌ی مورد نظر بوده است. تعاریف متداول در واقع، نشانگر نتیجه‌ی کار(تحدیث)اند و بیانگر روش و مراحلی که آن چه از پیامبر صادر شده طی می‌کند، نیست.
این نزاع که آیا حدیث صرفاً به موضوعات مذهبی و دینی می‌پردازد یا این که شامل امور دنیایی نیز می‌شود؛ نزاعی است که زمینه‌ی طرح آن، همان تعریف رایج از حدیث است. بر اساس رویکرد روشی به حدیث، نوع مفهومی که از طریق تحدیث انتقال می‌یابد، موضوعیت ندارد.
مثلاً وقتی به ما می‌گویند «کارشناسی» چیست؟ دو گونه می‌توانیم پاسخ دهیم. اوّل بدین صورت که بگوییم «یک برگه‌ی کاغذ با خصوصیات ظاهری نوشته‌های آن» و یا می‌توانیم بگوییم «مقطعی از تحصیل است که ...». تعریف حدیث را نیز می‌توان به دو گونه بیان کرد. گونه‌ی اوّل، مبتنی بر همان رویکرد متداول و به صورت مفهومی است. گونه‌ی دوم مبتنی بر ماهیت روشی حدیث. به این صورت که حدیث: «روشی است برای انتقال یک گزارش به دست آیندگان.»
به این ترتیب، باید حدیث را به عنوان یک روش و ابزار شناخت و بر همان اساس آن را تفسیر کرد. کاربردهای ریشه‌ی «ح د ث» به صورت فعلی در عصر صدور (حدثنا) نیز مؤید همین مسئله است. در واقع وضع اصطلاح حدیث- که متأخر از کاربرد آن به صورت فعلی است- باید ناظر به همان کاربرد باشد؛ یعنی بر یک فرآیند و عمل دلالت کند؛ نه یک مفهوم بسیط.اصطلاحاتی چون خبر، سنت، روایت، اثر، طبقه، صحابه، تابعین، مخضرم، مملی، مستملی، مسند، محدث، شیخ حدیث، مشیخه، حافظ، مخرج، عده، اصحاب اجماع، اصل، کتاب، مصنَّف، مسند، معجم، مستدرک، مستخرج، نوادر، امالی، تواتر، آحاد، رحله‌های حدیثی، شرایط نقل خبر و تقسیم حدیث به صحیح، حسن، موثق، حسن کالصحیح، ضعیف، مشهور، مستفیض، عزیز و... و ده‌ها اصطلاح دیگر حکایت از روشمند بودن سیستم نقلی روایت و تفاوت ماهوی آن با تاریخ مصطلح است. طرق تحمل حدیث از قبیل سماع، قرائت، اجازه، مناوله، کتاب، اعلام، وصیت و وجاده به خوبی گویای آن است که سیستم نقل حدیث تا چه حد ضابطه مند بوده است. عدم نگاه ساختاری به حدیث را می‌توان عمده‌ترین آسیب پژوهش‌های حدیثی خاورشناسان نیز برشمرد؛ چنان که روشمندی نقلی را باید مبنای مهم شیوه‌ی رایج ارزیابی حدیث دانست.

2. تاریخ نگاری اسلامی

حدیث یا به تعبیر دقیق‌تر روش تحدیث را می‌توان بخشی از روش تاریخ نگاری اسلامی به شمار آورد. در واقع روش حدیثی در ماهیت اولیه، خود، فرزند تاریخ است. شیوه‌ی حدیثی، یکی از شیوه‌های تدوین و تنظیم در تاریخ نگاری اسلامی، در کنار سایر شیوه‌ها چون سال شماری، دودمانی، طبقات، فرهنگ نامه‌ای و تبارشناختی است؛ چنان که مکاتب تاریخ نگاری اسلامی در قالب سه نوع روایی، ترکیبی و تحلیلی نمود پیدا کرده‌اند. (5) از نظر زمانی نیز آغاز تاریخ نگاری اسلامی با حدیث نگاری، یکی است و به قرن دوم برمی‌گردد.
در میراث اسلامی، روش حدیثی، بستر تولید علوم اسلامی است. از این روش در تاریخ نگاری اسلامی، با عنوان «روش تاریخ نگاری روایی» یاد شده است. در واقع یکی از مسائل مهم درباره‌ی آغاز تاریخ نگاری اسلامی، شکل روایی آن است. این روش، بر ذکر روایات مختلف درباره‌ی حوادث و اخبار تاریخی با درج سلسله‌ی اسناد به طور کامل یا ناقص یا بدون آن، مبتنی است. به عنوان نمونه سیره‌ی ابن هشام مصداق سبک روایی تاریخی است. در این ساختار زنجیره‌ی سند حدیث را می‌توان رکن اعتبار بخش حدیث دانست.
دیده نشدن حدیث در مجموعه‌ی مادر، یعنی تاریخ و به عبارت دیگر تفکیک بی پایه بین حدیث و تاریخ، موجب شده تا امروزه بخش مهمی از گزارش‌ها به دلیل تاریخی بودن عملاً از مصداق روایت بودن خارج شوند؛ مسئله‌ای که ناشی از عدم این نگاه ساختاری به حدیث است. کتب سیره به عنوان کتاب حدیثی مورد بررسی قرار نمی‌گیرد. مصطفی اعظمی با نظر بروفیت که سه مصدر: «حدیث»، «سیرة النبویة» (مثل مغازی) و «تفسیر قرآن کریم» برای اقوال پیامبر (صلی الله علیه و آله) در نظر می‌گیرد؛ هم عقیده است و نظر خاورشناسی چون لامانس را که حدیث و سیره را دو چیز می‌داند را قبول ندارد. (6)
گرچه حدیث در واقع از خانواده‌ی تاریخ است، اما نوع خاصی از تاریخ است. برخی خاورشناسان با بی توجهی به خاص بودن مفهوم حدیث از کلی تاریخ، به نتایجی نادرست دست یافته‌اند. این زاویه را می‌توان مهم‌ترین نقطه‌ی تفاوت نگاه تحقیقات بومی با رویکرد خاورشناسان دانست؛ در واقع درک ایشان نسبت به ماهیت حدیث با ما تفاوت اساسی دارد. در واقع روش روایی، بخش خاصی از تاریخ نگاری محسوب می‌شود.
با همین توجه، در حوزه‌ی علوم اسلامی، حدیث به عنوان شاخه‌ای مستقل از تاریخ مطرح شده است. این در حالی است که در رویکرد تاریخ نگاری خاورشناسان، هیچ تفاوتی بین حدیث به عنوان یک اصطلاح اسلامی و مفهوم عام تاریخ گذاشته نشده است. در واقع بی توجهی به حدیث به عنوان یک اصطلاح اسلامی منشأ بسیاری از اشتباه‌ها و مغالطه‌ها شده است؛ چرا که نمی‌توان با ابزار تحلیل تاریخی به سراغ تحلیل و نقد حدیث رفت.
اساساً نقطه‌ی ورود خاورشناسان به حدیث، تاریخ است. نخستین مطالعات حدیثی به دست کسانی پدید آمد که بیش از هر چیز به تدوین سیره‌ای تاریخی- انتقادی از زندگی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) دل مشغول بودند. با این نگاه، اینان، به حدیث به مثابه‌ی منبعی تاریخی نگریستند و با همین دید حتی به قرآن نیز به دیده‌ی یک منبع تاریخی نگریستند. این نگاه با نگاه مسلمان به قرآن و حدیث البته متفاوت بود. (7) نه صرفاً به دلیل این که نگاه مسلمانان درون بین دینی و نگاه اینان برون دینی بود؛ بلکه بدان علت که اینان هیچ تمایزی بین تاریخ و حدیث برقرار نمی‌کردند. مسلمانان، قرآن را کتاب هدایت یافته بودند و اینان آن را منبع تاریخی شناخت صدر اسلام می‌دانستند. نگاه مسمانان به حدیث، نگاه مفسر گونه‌ی قرآن است در حالی که نگاه اینان، نگاه عدم کفایت قرآن برای عصر پس از خود است.
حدیث در عین این که به لحاظ روشی، یک روش خاص در مجموعه‌ی روش تاریخ نگاری به شمار می‌رود، به لحاظ محتوایی نیز خاص است و شامل هر محتوایی نمی‌باشد. تنها آن بخشی از گزارش‌های تاریخی عنوان حدیث را به خود می‌گیرند که ویژگی خاصی را داشته باشند. به این ترتیب، آن چه که به عنوان تعریف حدیث مطرح است (قول، فعل و تقریر معصوم)؛ یکی از اجزاء تعریف و از نشانه‌های ظاهری حدیث است. اقوال صحابه و تابعین، بر اساس دیدگاه اهل سنت نیز از همین جایگاه برخوردار است که از آن با عنوان حجیت اقوال صحابه و تابعین یاد می‌شود. می‌توان گفت آن چه که غالباً صحابه و تابعین گزارش کرده‌اند، وقایع و رخدادهایی است که به نوعی نقل فعل پیامبر محسوب می‌شود. این در حالی است که آن چه که از نظر شیعه به عنوان قول صحابی و تابعی حجیت ندارد، قولی است که ناشی از اجتهاد خود آنها بدون توجه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) باشد، اما این به معنای نفی ارزش تاریخی آن نیست؛ چه آن که می‌تواند کاشف فضای صدور باشد.

3. قصد ماندگاری

جنس تعریف حدیث در اصطلاح محدثان، «حکایت» است. این قید نسبت به صدق و کذب، «لابشرط» است؛ به گونه‌ای که بر اساس آن می‌توان حدیث جعلی را هم حدیث دانست. در واقع اصطلاح حدیث، امری متمایز از سنت (نفس قول، فعل و تقریر معصوم) است. برای نشان دادن این تمایز می‌توان از حدیث مصطلح، با عنوان «سنت محکیه» و از نفس قول، فعل و تقریر معصوم با عنوان «سنت واقعه» یاد کرد. در واقع سنت محکیه، سنت واقعه‌ای است که امکان نقل پیدا می‌کند؛ گرچه ممکن است از طریق جعل یا نسیان، غیرسنت نیز بدان راه یابد. بنابراین رابطه‌ی سنت واقعه و محکیه را می‌توان رابطه‌ای عموم و خصوص من وجه تلقی کرد.
از موضوعاتی که ذیل عنوان سنت محکیه یا همان حدیث بحث می‌شود، می‌توان به مسئله‌ی حجیت خبر واحد اشاره کرد. شکل گیری این مفهوم بر اساس «میزکار» محدثان است. بر همین اساس، ادله‌ای که در اثبات این نوع حجیت مطرح می‌شود، با ادله‌ی اثبات کننده‌ی اصل حجیت روایت متفاوت است. از جمله آن که مثلاً حدیث ثقلین، دلیل اثبات اصل حجیت است و آیه‌ی نبأ، دلیل حجیت خبر واحد. نمونه‌ی دیگری که می‌تواند به خوبی تمایز این دو سنت را نشان دهد، قول به ترجیح روش تفسیر قرآن به قرآن در تفسیر است. اعتقاد به این ترجیح، ناظر به سنت محکیه است؛ و الّا روشن است که بر اساس نصّ حدیث ثقلین و روایاتی مشابه، قرآن و سنت، هر دو در یک مرتبه قرار دارند و قابل تفضیل و برتری نیستند. آن گاه که سخن از «عرضه‌ی احادیث بر قرآن» است یا در تاریخ حدیث، سخن از «آسیب اسرائیلیات» و «جعل و وضع» می‌شود، به سنت محکیه نظر داریم و یا این که آن گاه که در فقه سخن از منابع چهارگانه‌ی استنباط (قرآن، سنت، اجماع، عقل) زده می‌شود؛ مراد از سنت، سنت واقعه است نه محکیه.
از همین زاویه وارد مقایسه‌ی بین علم فقه و علم تاریخ می‌شویم. موضوع علم فقه، سنت محکیه است، اما موضوع علم تاریخ، سنت واقعه. اصطلاح حجیت، یک اصطلاح فقهی است که ناظر به سنت محکیه است و نمی‌تواند در علم تاریخ، کارکرد مناسبی داشته باشد. آن چه می‌تواند در رویارویی محافل بومی و خاورشناسی در مسئله‌ی تاریخ حدیث، به نتیجه‌ی روشنی بینجامد تمرکز در حوزه‌ی تاریخ و اجتناب از ورود به حوزه‌ای غیر از آن است. این در حالی است که در نوع مباحث تاریخ حدیث، به مسئله‌ی حجیت حدیث نیز پرداخته می‌شود. ضمن توجه دادن به این نکته که اساساً آن چه درمقدمه‌ی تاریخ حدیث باید به آن پرداخته شود؛ حجیت حدیث (سنت محکیه) است نه حجیت سنت واقعه، می‌توان اصطلاح حجیت را به نوعی در حوزه‌ی تاریخ، بومی سازی و نوعی معادل سازی کرد. در واقع مباحثی که در قالب زیرمجموعه‌ی حجیت حدیث، مطرح می‌شود؛ دو قسم‌اند. بخشی مربوط به اصل حجیت و به نوعی و خروج از موضوع و ورود به حوزه‌ی فقه است. بخشی دیگر، مباحث تاریخی، است که به دقت منطقی، نمی‌توانند زیر مجموعه‌ی حجیت که یک اصطلاح فرازمانی مکانی است، قرار گیرد. آنجا که سخن از ضرورت تاریخی رجوع به معصوم می‌شود از این مقوله است و این که وظیفه‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به نص قرآن کریم، تبیین آیات قرآن است، در همین فضاست. این رویکرد تاریخی به خاستگاه حدیث و ضرورت نقل آن، می‌تواند بستر ساز شکل گیری مفهومی باشد که ما از آن به «قصد ماندگاری تعبیر می‌کنیم.
اساساً در یک رویکرد تاریخی، اراده‌ی بقای کلام یا «قصد ماندگاری» باید به عنوان یک قید در تعریف حدیث لحاظ شود. یعنی اگر از معصوم امری صادر می‌شود، اراده‌ی حکایت و انتقال آن به دیگران، در خود معصوم نیز وجود دارد. می‌توان قصد ماندگاری را به این صورت نیز تعریف کرد:
اراده‌ی مصدر حدیث، بر تبدیل سنت واقعه به سنت محکیه.
قصد ماندگاری را باید اوّلین مرحله در تاریخ حدیث دانست که متأسفانه مورد غفلت قرار می‌گیرد و تاریخ حدیث با عبور از این مرحله، به مرحله‌ی دوم (نقل حدیث) و مرحله‌ی سوم (کتابت حدیث) می‌پردازد. این در حالی است که تکیه گاه اصلی بحث، مرحله‌ی اوّل (قصد ماندگاری) است؛ اگرچه می‌توان به دلیلی چون حدیث ثقلین بر اثبات «قصد ماندگاری» استناد کرد، اما باید توجه داشت که غالب روایاتی را که دلیلی بر اثبات نقل یا کتابت حدیث گرفته‌اند، می‌توانند در سطح دوم خود به «قصد ماندگاری» دلالت کنند.
با توجه به «قصد ماندگاری»، سه دیدگاه متفاوت نسبت به ماهیت حدیث وجود دارد:

1- ماهیت تاریخی

بر اساسی این دیدگاه، ماهیت حدیث، ماهیتی است که از سنخ منابع تاریخی. نه تاریخ نوشته- است و هیچ قصدی در اراده‌ی ماندگاری آن وجود ندارد. حدیث از نظر خاورشناسان، چنین جایگاهی دارد. از نظر ایشان، حدیث دردوران اوّلیه، به انگیزه‌ی ثبت تاریخ نوشته می‌شده است و در واقع حدیث در ابتدا جز تاریخ وقایع نبوده است.

2- ماهیت تفسیری

بر اساس این دیدگاه، ماهیت اصلی حدیث، ناظر به متن قرآن کریم است. قرآن به جهت اهمیت متن آن از زمان نزولش، همواره کانون توجهات عالمان مسلمان بوده است. قید «قصد ماندگاری» در این صورت، به صورت تبعی در ماهیت حدیث، دخالت دارد.

3- ماهیت استقلالی

بر اساس این دیدگاه، «قصد ماندگاری»، جزء هویت بخش حدیث است. یعنی این اراده در مصدر حدیث بوده که حدیث نیز مانند قرآن جاودانه بماند. به نظر می‌رسد گرچه این دیدگاه، دیدگاه حاکم بر محافل علمی است، اما در تعریف حدیث، هیچ اشاره‌ای به این قید اساسی نشده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. شیخ بهائی، محمد بن حسین، الوجیزة فی علم الدرایة، ص4، و برای تعاریف مشابه ر.ک. شهید ثانی، زین الدین بن علی، الرعایة فى علم الدرایة، ص53؛ سبحانی تبریزی، جعفر، اصول الحدیث و احکامه فی علم الدرایة، ص10.
2. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیحی البخاری، ج1، ص173.
3. مهدوی راد، محمد علی، تدوین الحدیث، ص25.
4. در روایاتی چون: «مَن ردَّ حدیثاً بَلَغه عنّی ... یا فإذا بَلغکم عنّی حدیثٌ لم تعرفوا ... یا ان حدیثنا یحیی القلوب (اضافه‌ی حدیث به «نا») یا «حدیثی حدیث أبی و حدیث أبی حدیث جدی» با اندکی تأمل (اضافه حدیث به «أبی»)، روشن است که معنای اصطلاحی مراد نیست. (ر.ک. بحار الانوار، 212/2، ح114. الکافی، 402/1، ح1؛ بحارالانوار، 190/2، ح21؛ الخصال، 642/2، ح21؛ مستدرک الوسائل، 228/17، ح21372؛ الکافی، 53/1، ح14؛ بحارالانوار، 179/2، ح28) در قرآن کریم نیز «فبای حدیث بعده یومئون، ان لم یومنوا بهذا الحدیث، هل اتیک حدیث موسی، یشتری لهو الحدیث، مستانسین لحدیث، نزل احسن الحدیث، فلیاتو بحدیث ، افمن هذا الحدیث، یکذب بهذا الحدیث ...»، در معنای حدیث اصطلاحی به کار نرفته‌اند.
5. سجادی، سید صادق؛ عالم زاده، هادی، پیشین، ص37.
6. اعظمی، مصطفى، پیشین، ص45.
7. موتسکی، هارالد، حدیث اسلامی: خاستگاه و سیر تطور، ص23-45 (با اندکی تلخیص).

منبع مقاله :
احمدی، محمد حسن؛ (1393)، روش شناسی تاریخ در علوم قرآن و حدیث، قم: دانشگاه قم، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط