چگونگي اطلاع حضرت عليه السلام از وقت ظهور
اين موضوع را اگر براي فردي غير شعي بخواهيم ثابت کنيم مي گوييم:
الف. اين که اين موضوع را بايد همانند ساير مسائل اجتماعي بررسي کرد، به اين معنا که هرگاه مصلحت اسلام و بشريّت اقتضاي ظهور حضرت را داشته باشد، به طور حتم امام زمان عليه السلام ظهور خواهد کرد.
ب. اين که امام عليه السلام از آنجا که از جانب خداوند متعال مورد تأييد است دستور ظهورش را مستقيماً از جانب او خواهد گرفت.
و در صورتي که بخواهيم براي فردي شيعي اثبات کنيم مي گوييم:
1- اين که آن حضرت به زمان ظهور خود به جهت رواياتي که از آباء و اجدادش رسيده آگاهي دارد. اين احتمال در ادله ي نقلي به آن اشاره نشده است.
2- اين که امام عليه السلام به طور اعجاز از زمان ظهورش آگاهي دارد به اين نحو که خداوند هنگام رسيدن وقت ظهورش معجزه اي ايجاد خواهد کرد و با آن، حضرت به وظيفه اش که همان ظهور است التفات پيدا مي کند. در روايات اشاره به اين احتمال شده است:
راوندي مرسلاً از امام کاظم عليه السلام در حديثي راجع به حضرت مهدي عليه السلام نقل کرده که فرمود: »... اذا حان وقت خروج انتثر ذلک العلم من نفسه، و أنطقه الله عزّوجلّ فناداه؛ أخرج يا ولي الله! فاقتل أعداء الله، و له سيف مغمدّ اذا حان وقت خروجه اقتلع ذلک السيف من غمده و أنطقه الله عزّوجلّ فناداه السيف: أخرج يا ولي الله! فلا يحلّ لک أن تقعد عن أعداء الله...»(1)؛ «هرگاه وقت خروج حضرت رسيد علم به خروج در نفس او منتشر خواهد شد. آن علم او را ندا داده که اي ولي خدا! خروج کن و دشمنان خدا را به قتل برسان. و براي او شمشيري است، هنگامي که وقت خروج او فرا رسد از غلافش بيرون مي آيد و حضرت را ندا داده، مي گويد: اي ولي خدا! خروج کن، که براي تو حلال نيست که از دشمنان خدا صرف نظر کني».
صدوق نيز از مفضل بن عمر نقل کرده که از امام صادق عليه السلام درباره ي تفسير جابر سؤال کردم؟حضرت فرمود: «... انّ مناّ إماماً مستتراً، فإذا أراد الله عزّوجلّ إظهار أمده نکت في قلبه و أمر بأمرالله عزّوجلّ»؛(2) «همانا از ما امامي است پنهان، هرگاه خداوند اراده کند تا از پرده ي غيبت به درآورد، در قلب او علامتي مي نهد، آن گاه به امر خدا سفارش خواهد کرد.»
در حديثي از امام زمان عليه السلام رسيده که فرمود: «علمنا علي ثلاثة أوجه: ماض و غابر و حادث، أما الماضي فتفسير، و أما الغابر فموقوف، و أماّ الحادث فقذف في القلوب و نقر في الأسماع و هو أفضل علمنا...»(3)؛ «علم ما اهل بيت بر سه نوع است: علم به گذشته و آينده و حادث. علم گذشته، تفسير است. علم آينده، موقوف است. و علم حادث، انداختن در قلوب و زمزمه در گوش هاست. اين بخش بهترين علم ماست...».
3- اين که حضرت مهدي عليه السلام با آن ذکاوت و خبرويتي که دارد وقت ظهور را دريابد.
احتمال دوم مطابق روايات و عقل است.
1- کسي که منتظر شخص دوست داشتني است و وقت آمدن او را نمي داند هميشه در حال انتظار است، هميشه آماده است، هميشه درصدد پياده کردن دستورات او در خود و اجتماع است. ولي در صورتي که زمان رسيدن او را بداند خصوصاً آن که بداند که بسيار دور است، مأيوس شده و هرگز خود را به اين زودي آماده نمي کند.
2- معين نبودن وقت ظهور، يک نوع امتحان است براي مردم تا معلوم گردد آيا مردم با اين همه سختي هاي مختلف، روحيه ي خود را از دست مي دهند يا خير؟
3- گاه مصلحت در تقديم و تأخير زمان غيبت است که اين معنا با معين بودن زمان ظهور سازگاري ندارد. و لذا در قصه ي حضرت موسي عليه السلام به جهت ادامه ي ملاقات او با خداوند از سي روز تا چهل روز، عده اي به انحراف کشيده شدند.
4- در صورت معين بودن ظهور، دشمنان حضرت عليه السلام درصدد تدارک برآمده و با حضرت در همان زمان به مقابله برخواهند خواست. لذا در روايات اسلامي از عنصر «ناگهاني بودن ظهور» به عنوان عنصر اساسي در پيروزي حضرت ياد شده است.
امام صادق عليه السلام به ابن النعمان فرمود: «اي پسر نعمان! به راستي عالم نمي تواند به هر چه اطلاع دارد تو را آگاه سازد... پس عجله نکنيد، به خدا سوگند! سه بار اين امر- امر فرج- نزديک شد ولي به جهت آن که شما آن را فاش کرديد خداوند آن را به تأخير انداخت. به خدا سوگند! نزد شما سرّي نيست مگر آن که دشمنان شما به آن از شما آگاه ترند».
5- در صورت عدم تعيين وقت ظهور، حالت انقطاع و توجه و تضرع خاصي بر انسانها حاکم خواهد شد، که چه بسا اين امر سبب تعجيل در فرج امام زمان عليه السلام گردد. ولي اگر وقت ظهور به طور قطع مشخص باشد ديگر از اين اثر معنوي خبري نيست.
6- از آنجا که وقت ظهور همانند علايم ظهور، متعلق «بدا» واقع شود، لذا نبايد به طور دقيق وقت ظهور مشخص باشد تا مردم به کارهايي تشويق شوند که مؤثر در ظهور امام زمان عليه السلام است.
7- از آنجا که ممکن است ظهور حضرت به طول انجامد، لذا وقت آن معين نشده است تا مردم مأيوس نباشند و با احتمال ظهور حضرت در هر لحظه حالت انتظار مثبت را از دست ندهند.
1- اين که تاريخ و وقت ظهور حضرت را به طور دقيق و تفصيلي معين کنيم که در فلان سال، و فلان روز خواهد بود. اين احتمال باطل است، زيرا در هيچ روايتي به آن اشاره نشده است و مضافاً به اين که در برخي از احادايث تعيين کننده وقت ظهور مورد لعن قرار گرفته است.
2- اين که موعود ظهور به نحو اجمال تعيين گردد، به اين که بگوييم: هرگاه خداوند اراده کند آن حضرت ظهور خواهد کرد. اين احتمال به طور حتم اشکالي نداشته و صحيح است.
3- اين که از طريق قواعد حساب و جفر، به طور اجمال يا تفصيل به زمان ظهور حضرت علم پيدا کرده و از آن خبر دهيم. اين احتمال گرچه در برخي روايات به آن اشاره شده(4) ولي از سند معتبري برخوردار نيست. خصوصاً آن که تاريخ ظهور، ممکن است مورد بدا واقع شود.
4- اين که مطابق برخي از روايات به طور کلي و اجمال به زمان ظهور آن حضرت اشاره گردد:
طبرسي از امام صادق عليه السلام نقل کرده که: «لا يخرج القآئم الا في وتر من السنين، سنه احدي أو ثلاث أو خمس أو سبع أو تسع»؛(5) «قائم در سال وتر [فرد] ظهور خواهد کرد، سال يک يا سه يا پنج يا هفت يا نه».
و نيز به سند خود از امام صادق عليه السلام نقل کرده که فرمود: «ينادي باسم القآئم في ليله ثلاث و عشرين من شهر رمضان و يقوم في عاشورآء، و هو الذي قتل فيه الحسين بن علي عليهماالسلام...»(6)؛ «به اسم قائم در شب بيست و سوم ماه رمضان ندا داده خواهد شد و در روز عاشورا قيام خواهد کرد، و آن روزي است که حسين بن علي در آن روز به شهادت رسيد».
/خ
الف. اين که اين موضوع را بايد همانند ساير مسائل اجتماعي بررسي کرد، به اين معنا که هرگاه مصلحت اسلام و بشريّت اقتضاي ظهور حضرت را داشته باشد، به طور حتم امام زمان عليه السلام ظهور خواهد کرد.
ب. اين که امام عليه السلام از آنجا که از جانب خداوند متعال مورد تأييد است دستور ظهورش را مستقيماً از جانب او خواهد گرفت.
و در صورتي که بخواهيم براي فردي شيعي اثبات کنيم مي گوييم:
1- اين که آن حضرت به زمان ظهور خود به جهت رواياتي که از آباء و اجدادش رسيده آگاهي دارد. اين احتمال در ادله ي نقلي به آن اشاره نشده است.
2- اين که امام عليه السلام به طور اعجاز از زمان ظهورش آگاهي دارد به اين نحو که خداوند هنگام رسيدن وقت ظهورش معجزه اي ايجاد خواهد کرد و با آن، حضرت به وظيفه اش که همان ظهور است التفات پيدا مي کند. در روايات اشاره به اين احتمال شده است:
راوندي مرسلاً از امام کاظم عليه السلام در حديثي راجع به حضرت مهدي عليه السلام نقل کرده که فرمود: »... اذا حان وقت خروج انتثر ذلک العلم من نفسه، و أنطقه الله عزّوجلّ فناداه؛ أخرج يا ولي الله! فاقتل أعداء الله، و له سيف مغمدّ اذا حان وقت خروجه اقتلع ذلک السيف من غمده و أنطقه الله عزّوجلّ فناداه السيف: أخرج يا ولي الله! فلا يحلّ لک أن تقعد عن أعداء الله...»(1)؛ «هرگاه وقت خروج حضرت رسيد علم به خروج در نفس او منتشر خواهد شد. آن علم او را ندا داده که اي ولي خدا! خروج کن و دشمنان خدا را به قتل برسان. و براي او شمشيري است، هنگامي که وقت خروج او فرا رسد از غلافش بيرون مي آيد و حضرت را ندا داده، مي گويد: اي ولي خدا! خروج کن، که براي تو حلال نيست که از دشمنان خدا صرف نظر کني».
صدوق نيز از مفضل بن عمر نقل کرده که از امام صادق عليه السلام درباره ي تفسير جابر سؤال کردم؟حضرت فرمود: «... انّ مناّ إماماً مستتراً، فإذا أراد الله عزّوجلّ إظهار أمده نکت في قلبه و أمر بأمرالله عزّوجلّ»؛(2) «همانا از ما امامي است پنهان، هرگاه خداوند اراده کند تا از پرده ي غيبت به درآورد، در قلب او علامتي مي نهد، آن گاه به امر خدا سفارش خواهد کرد.»
در حديثي از امام زمان عليه السلام رسيده که فرمود: «علمنا علي ثلاثة أوجه: ماض و غابر و حادث، أما الماضي فتفسير، و أما الغابر فموقوف، و أماّ الحادث فقذف في القلوب و نقر في الأسماع و هو أفضل علمنا...»(3)؛ «علم ما اهل بيت بر سه نوع است: علم به گذشته و آينده و حادث. علم گذشته، تفسير است. علم آينده، موقوف است. و علم حادث، انداختن در قلوب و زمزمه در گوش هاست. اين بخش بهترين علم ماست...».
3- اين که حضرت مهدي عليه السلام با آن ذکاوت و خبرويتي که دارد وقت ظهور را دريابد.
احتمال دوم مطابق روايات و عقل است.
حکمت معين نبودن وقت ظهور
1- کسي که منتظر شخص دوست داشتني است و وقت آمدن او را نمي داند هميشه در حال انتظار است، هميشه آماده است، هميشه درصدد پياده کردن دستورات او در خود و اجتماع است. ولي در صورتي که زمان رسيدن او را بداند خصوصاً آن که بداند که بسيار دور است، مأيوس شده و هرگز خود را به اين زودي آماده نمي کند.
2- معين نبودن وقت ظهور، يک نوع امتحان است براي مردم تا معلوم گردد آيا مردم با اين همه سختي هاي مختلف، روحيه ي خود را از دست مي دهند يا خير؟
3- گاه مصلحت در تقديم و تأخير زمان غيبت است که اين معنا با معين بودن زمان ظهور سازگاري ندارد. و لذا در قصه ي حضرت موسي عليه السلام به جهت ادامه ي ملاقات او با خداوند از سي روز تا چهل روز، عده اي به انحراف کشيده شدند.
4- در صورت معين بودن ظهور، دشمنان حضرت عليه السلام درصدد تدارک برآمده و با حضرت در همان زمان به مقابله برخواهند خواست. لذا در روايات اسلامي از عنصر «ناگهاني بودن ظهور» به عنوان عنصر اساسي در پيروزي حضرت ياد شده است.
امام صادق عليه السلام به ابن النعمان فرمود: «اي پسر نعمان! به راستي عالم نمي تواند به هر چه اطلاع دارد تو را آگاه سازد... پس عجله نکنيد، به خدا سوگند! سه بار اين امر- امر فرج- نزديک شد ولي به جهت آن که شما آن را فاش کرديد خداوند آن را به تأخير انداخت. به خدا سوگند! نزد شما سرّي نيست مگر آن که دشمنان شما به آن از شما آگاه ترند».
5- در صورت عدم تعيين وقت ظهور، حالت انقطاع و توجه و تضرع خاصي بر انسانها حاکم خواهد شد، که چه بسا اين امر سبب تعجيل در فرج امام زمان عليه السلام گردد. ولي اگر وقت ظهور به طور قطع مشخص باشد ديگر از اين اثر معنوي خبري نيست.
6- از آنجا که وقت ظهور همانند علايم ظهور، متعلق «بدا» واقع شود، لذا نبايد به طور دقيق وقت ظهور مشخص باشد تا مردم به کارهايي تشويق شوند که مؤثر در ظهور امام زمان عليه السلام است.
7- از آنجا که ممکن است ظهور حضرت به طول انجامد، لذا وقت آن معين نشده است تا مردم مأيوس نباشند و با احتمال ظهور حضرت در هر لحظه حالت انتظار مثبت را از دست ندهند.
تعيين وقت ظهور
1- اين که تاريخ و وقت ظهور حضرت را به طور دقيق و تفصيلي معين کنيم که در فلان سال، و فلان روز خواهد بود. اين احتمال باطل است، زيرا در هيچ روايتي به آن اشاره نشده است و مضافاً به اين که در برخي از احادايث تعيين کننده وقت ظهور مورد لعن قرار گرفته است.
2- اين که موعود ظهور به نحو اجمال تعيين گردد، به اين که بگوييم: هرگاه خداوند اراده کند آن حضرت ظهور خواهد کرد. اين احتمال به طور حتم اشکالي نداشته و صحيح است.
3- اين که از طريق قواعد حساب و جفر، به طور اجمال يا تفصيل به زمان ظهور حضرت علم پيدا کرده و از آن خبر دهيم. اين احتمال گرچه در برخي روايات به آن اشاره شده(4) ولي از سند معتبري برخوردار نيست. خصوصاً آن که تاريخ ظهور، ممکن است مورد بدا واقع شود.
4- اين که مطابق برخي از روايات به طور کلي و اجمال به زمان ظهور آن حضرت اشاره گردد:
طبرسي از امام صادق عليه السلام نقل کرده که: «لا يخرج القآئم الا في وتر من السنين، سنه احدي أو ثلاث أو خمس أو سبع أو تسع»؛(5) «قائم در سال وتر [فرد] ظهور خواهد کرد، سال يک يا سه يا پنج يا هفت يا نه».
و نيز به سند خود از امام صادق عليه السلام نقل کرده که فرمود: «ينادي باسم القآئم في ليله ثلاث و عشرين من شهر رمضان و يقوم في عاشورآء، و هو الذي قتل فيه الحسين بن علي عليهماالسلام...»(6)؛ «به اسم قائم در شب بيست و سوم ماه رمضان ندا داده خواهد شد و در روز عاشورا قيام خواهد کرد، و آن روزي است که حسين بن علي در آن روز به شهادت رسيد».
پي نوشتها:
1- خرائج و جرائح، ج3، ص1167، ح64؛ کمال الدين، ص155؛ بحارالانوار، ج52. ص311، ح4.
2- کمال الدين، ص439، ح42؛ بحارالانوار، ج51، ص57، ح49؛ کافي، ج1، ص343، ح30.
3- دلائل الامامه، ص524، ح 495.
4- بحارالانوار، ج52، ص106، ح13.
5- اعلام الوري، ج2، ص286؛ بحارالانوار، ج52، ص291، ح36.
6- همان.
/خ