نویسنده: الهام رسولی ثانی آبادی
فرایندی است كه طی آن واحدهای سیاسی به صورت داوطلبانه از اعمال اقتدار تام خویش برای رسیدن به اهداف مشترك صرف نظر كرده و از یك قدرت فوق ملی پیروی میكنند. طبق تعریف ارنستهاس همگرایی (1) فرایندی است كه طی آن بازیگران سیاسی چندین واحد سیاسی مجزا ترغیب میشوند تا وفاداریها، فعالیتهای سیاسی و انتظارات خود را به سوی مركز جدیدی معطوف سازند كه نهادهای این مركز یا از صلاحیتی برخوردارند كه دولتهای ملی موجود را تحت پوشش خود قرار دهند و یا چنین صلاحیتی را میطلبند (Hass 1958: 16).
لیندبرگ همگرایی سیاسی را فرایندی میداند كه طی آن بدون كاربرد خشونت گروه بندیهای جدیدی میان كشورها به وجود آمده و در آن شاهد تصمیم گیری مشترك، منظم و مستمری هستیم كه معلول و یا جزئی از روند تكوین تدریجی نوعی نظام تصمیم گیری دسته جمعی میان ملتها شده است (Lindberg 1963: 6).
بررسی مهم تین نظریههای همگرایی
كاركردگرایان (2):
به نمایندگی میترانی (3) به عنوان یكی از مهم ترین نظریه پردازان همگرایی با تأكید بر فرایند تسری (4) و جدایی حوزههای سیاست و اقتصاد بر این باورند كه ابتدا تكنوكراتها و نخبگان فنی بایستی همكاری و همگرایی میان دولتها را از مسائل تخصصی و فنی و غیرسیاسی آغاز كرده و این اختیارات را به یك سازمان فوق ملی تفویض كنند. به تدریج و با گذر زمان این فرایند همكاری از حوزههای غیر سیاسی به عنوان حوزههای سیاست ملایم به عرصههای سیاست سخت (مسائل سیاسی و امنیتی) نیز تسری مییابند، به این معنا كه حاكمیت از طریق كاركردها به تدریج از مراجع قدیمی اقتدار به مراجع جدید یعنی نهادهای كاركردی جدید منتقل میشود (Mitrany 1966: ر.ك:). در واقع از نظر كاركردگرایان نمی توان به صلح از طریق انعقاد موافقت نامه و پیمان صلح امیدوار بود، بلكه باید در عمل به آن از طریق فعالیتهای مشترك تحقق بخشید.دیوید میترانی استدلال میكند كه پیچیدگی فزاینده نظامهای حكومتی وظایف اساساً و غیرسیاسی حكومتها را بسیار افزایش داده است؛ این وظایف نه تنها باعث ایجاد نیاز به متخصصی كاملاً كارآزموده در سطح ملی شدهاند، بلكه در سطح بین المللی نیز مسائلی اساساً فنی را ایجاد كردهاند كه حل آنها مستلزم همكاری فن شناسانه و نه همكاری سیاسی است. گفته میشود كه افزایش اهمیت مسائل فنی در قرن بیستم ایجاد چهارچوبهایی را برای همكاری بین المللی ضروری ساخته است؛ بنابراین میتوان پیش بینی كرد كه با افزایش وسعت و اهمیت مسائل فنی بشری شمار و قلمرو این سازمانهای كاركردی هم افزایش یابد؛ در نتیجه سازمانهایی كه برای همكاری كاركردی ایجاد میشوند، نهایتاً ممكن است نهادهای سیاسی گذشته خود را منسوخ و یا بی ثمر سازند (دوئرتی و فالتز گراف، 1384: 666).
نو كاركردگرایان:
در حوزه فرایند همگرایی كاركردگرایان جدید به نمایندگیهاس بر این باورند كه لزوماً همگراییهای اقتصادی به اتحادهای سیاسی منجر نخواهند شد و در این روند باید به نقش نخبگان سیاسی و منافع حاصله برای آنها در ایجاد فرایند همگرایی و تسری آن از یك حوزه به حوزه دیگر توجه داشت. در واقعهاس با كنار گذاشتن بعد هنجاری نظریه كاركردگرایی و افزودن یك بعد فایده انگارانه به آن بر اهمیت منافع و سود حاصل از تعاملات تأكید دارد (ر.ك: Hass 1970).هاس همچنین به عنوان متفكر نوكاركردگرایی تصریح میكند كه اتخاذ تصمیم همراهی و یا مخالفت كردن با همگرایی به این امر بستگی دارد كه گروههای عمده تشكیل دهنده واحد معطوف به همگرایی چشم انداز همگرایی را ثمربخش میبینند و یا زیان بار. به نظر وی آنچه در فرایند همگرایی مهم به نظر میرسد توجه به منافع و ارزشهایی است كه بسیار پیچیده تر از آناند كه بتوان آنها را با یك اصطلاح ساده توصیف كرد. هاس بر این فرض است كه آنچه همگرایی را به پیش میبرد فعالیت نخبگان مربوطه در بخشهای دولتی و خصوصی است، نخبگانی كه اساساً به خاطر دلایل عمل گرایانه (5) و نه نوع دوستانه به حمایت از فرایند همگرای میپردازند. در همین راستا نخبگانی كه تصور میكنند با فعالیت در سازمانی فراملی به منافعی دست مییابند، احتمالاً میكوشند تا نخبگان هم فكر خود را نیز در سطح بین المللی بیابند (Hass 1964: 29).
نای به عنوان یكی دیگر از متفكران نوكاركردگرایی بر آن است كه در فرایند همگرایی مؤلفههایی چون پیوند كاركردی، افزایش مبادلات كشورهای درگیر فرایند همگرایی، تشكیل اتحاد و ائتلافها میان این كشورها، جامعه پذیری نخبگان، تشكیل اتحاد و ائتلافها میان این كشورها، جامعه پذیری نخبگان، تشكیل گروههای منطقهای، جاذبه ایدئولوژیك و هویت بخش (به نظر نای به همان میزان كه این احساس هویت بخش شدیدتر باشد، به همان نسبت گروههای مخالف از معارضه مستقیم و رو در رو با جریان همگرایی بیشتر حذر خواهند كرد)، شركت بازیگران خارجی در فرایند همگرایی بسیار نقش دارد. از نظر وی چهار شرط در امکان موفقیت فرایند همگرایی بسیارمهم هستند؛ اول تقارن و یا برابری اقتصادی واحدها، دوم مكمل بودن ارزشهای نخبگان، سوم كثرت گرایی موجود در كشورهای عضو، چهارم توانایی دولتهای عضو برای سازگاری و پاسخ گویی (گفته میشود كه این عامل اساساً به پاسخ گویی متقابل در درون واحدهای سیاسی معطوف به همگرایی در یك واحد منطقهای وسیع تر بستگی دارد، به این معنا كه هر چه ثبات داخلی و توانایی تصمیم گیران اصلی در پاسخ گویی به تقاضاهای داخلی واحدهای سیاسی خود بیشتر باشد، توانایی آنها برای شركت فعالانه در یك واحد همگرایی بزرگ تر نیز بیشتر خواهد بود.) (Nye 1971: 56 - 58).
كارل دویچ و همگرایی:
دویچ مرحله پایانی فرایند همگرایی را شكل گیری جوامع امنیتی بیان میكند. به باور وی فرایند همگرایی سرانجام به شكل گیری دو نوع جامعه امنیتی كثرت گرا و ادغام شده منتهی میشود. در جامعه کثرت گرا واحدهای عضو با حفظ استقلال و خودمختاری به كارگیری زور و خشونت را در روابط با هم منتفی دانسته و مجموعه امنیتی نیز فاقد ترتیبات رسمی است. به بیان دیگر در چنین جامعهای اعضا در جریان فرایند همگرایی به این باور رسیدهاند كه امنیتشان به یكدیگر وابسته است و طبق این باور مشترك از به كارگیری زور و خشونت علیه یكدیگر استفاده نخواهند كرد.نوع دیگر جامع امنیتی جامعه امنیتی ادغام شده است كه در این گونه از جوامع اعضا تا حدود بسیاری استقلال و آزادی عمل خود را از دست داده و نهادهای فوق ملی مسئولیت تأمین و نظارت بر امنیت و كنترل تعاملات نهادها را بر عهده خواهند داشت (ر.ك: Deutch 1957: 58 1969 98- 104).
كارل دویچ همگرایی سیاسی را فرایندی میداند كه ممكن است به وضعیتی منتهی شود كه در آن گروهی از انسانها در یك قلمرو ارضی احساس وجود نوعی جامعه، نهادها و رویهها دست یافتهاند و این احساس چنان قوی است كه با اطمینان میتوان پیش بینی كرد كه برای مدت طولانی تحولاتی كه بین این افراد رخ خواهند داد، مسالمت آمیز خواهند بود، دویچ بر این باور است كه همگرایی با واقعیت سروكار دارد و نه با زمان؛ به عبارت دیگر همگرایی یك وضعیت است و نه یك فرایند (Deutsch 1978: 198 - 199).
پینوشتها:
1. Integration.
2. Functionalists.
3. Mitrany.
4. Spill Over.
5. Pragmatic.
رسولی ثانی آبادی، الهام؛ (1393)، درآمدی بر مهمترین مفاهیم و اصطلاحات روابط بین الملل، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یكم.