راز اسلام گرايي ايرانيان در آيينه ي روايات

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در هر فرصت مناسبي مي فرمود: «ملاک برتري انسان ها، بستگي به تقواي آنها دارد» و بر هر گونه تبعيضات نژادي خط بطلان کشيد. در قرآن در اين راستا، آيات متعددي آمده است، از جمله در آيه ي 13 حجرات مي خوانيم: «يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثي و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم ان الله عليم خبير؛ اي مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و تيره
چهارشنبه، 13 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
راز اسلام گرايي ايرانيان در آيينه ي روايات
راز اسلام گرايي ايرانيان در آيينه ي روايات
راز اسلام گرايي ايرانيان در آيينه ي روايات

نويسنده: محمد محمدي اشتهاردي

در اينجا عواملي را که در گرايش ايرانيان به اسلام نقش داشته است از ديدگاه روايات پي مي گيريم.

1- تساوي عرب و عجم از ديدگاه اسلام

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در هر فرصت مناسبي مي فرمود: «ملاک برتري انسان ها، بستگي به تقواي آنها دارد» و بر هر گونه تبعيضات نژادي خط بطلان کشيد.
در قرآن در اين راستا، آيات متعددي آمده است، از جمله در آيه ي 13 حجرات مي خوانيم:
«يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثي و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم ان الله عليم خبير؛ اي مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد، ولي گرامي ترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست، خداوند دانا و خبير است.»
مردم در محيط ظهور اسلام، بزرگ ترين ارزش را براي قبيله و نژاد قائل بودند و افتخار به انساب، رايج ترين افتخار آنها بود، تا جايي که ملاک آقايي و برتري، بستگي به نژاد داشت و هر گاه کسي از نژاد قبيله ي مهم عرب بود، داراي افتخار بزرگي بود که ديگران از آن محروم بودند.
عرب ها به هيچ وجه حاضر نبودند که خود را با عجم در يک سطح از ارزش ها بدانند، بلکه عجم را به عنوان «موالي» (غلامان آزاد شده، در درجات پايين اجتماع) و گاهي موجوداتي بين حيوان و انسان مي دانستند و بر اين اساس با آنها برخورد مي کردند.
در شأن نزول آيه ي مذکور آمده است: «پيامبرصلي الله عليه و آله دستور داد دختري از عرب را به بعضي از موالي (1) بدهند، مردم از اين دستور پيامبرصلي الله عليه و آله تعجب کردند و از روي انکار به پيامبرصلي الله عليه و آله گفتند: «آيا به ما دستور مي دهي که دخترانمان را به موالي بدهيم؟!»
آيه ي مذکور نازل شد و بر اين افکار نادرست، خط بطلان کشيد. (2)
آري اسلام اين گونه تبعيض نژادي را کوبيد و اين برخوردها يک اصل ثابت و تشويق کننده بود که افراد ديگري مانند عجم را به اسلام جذب مي کرد.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله مکرر اين سخن را با تعبيرات مختلف فرمود:
«الا لا فضل لعربي علي عجمي و لا عجمي علي عربي و لا لاسود علي احمر و لا لاحمر علي اسود الا بالتقوي؛ اي مردم! بدانيد! نه عرب بر عجم برتري دارد و نه عجم بر عرب، نه سياه پوست بر سخ پوست و نه سرخ پوست بر سياه پوست، مگر به تقوا.» (3)
امام باقرعليه السلام مي فرمايد: در روز فتح مکه، رسول خداصلي الله عليه و آله به منبر رفت و فرمود: «اي مردم! خداوند نخوت و تعصبات جاهليت و فخرفروشي به حسب و نسب را از ميان شما بيرون برد، آگاه باشيد، شما از «آدم» هستيد و «آدم» از گل است و بهترين بندگان در نزد خدا کساني هستند که پرهيزکارتر مي باشند.
«ان العربيه ليست بأب والد و لکنها لسان ناطق فمن قصر به عمله لم يبلغه رضوان الله حسبه، الا ان کل دم کان في الجاهليه او احنه فهو تحت قدمي هاتين الي يوم القيامه؛ عربيت بستگي به پدر و نسب ندارد، بلکه يک زبان گويا است کسي که عملش ناقص باشد، عربي بودن او، او را به خوشنودي خدا نمي رساند، آگاه باشيد، هر گاه خون يا کينه اي که در زمان جاهليت بود، همه را تا روز قيامت زير دو پايم نهادم.» (4)
امام علي عليه السلام نيز همواره در روش خود، همان روش رسول خداصلي الله عليه و آله را تعقيب مي کرد، در گفتار و کردار، هرگز عرب را بر عجيم ترجيح نداد و تنها ملاک فضيلت و برتري را به تقوا مي دانست.
در روايات آمده است: حضرت علي عليه السلام در تقسيم بيت المال، بين يک نفر زن عرب با يک زن عجم، فرق نگذاشت. زن عرب اعتراض کرد: «که چرا حق مرا با يک زن عجم، مساوي قرار دادي؟»
امام علي عليه السلام به او فرمود: «من در قرآن، فرزندان اسماعيل (عرب ها) را برتر از فرزندان اسحاق (عجم ها) نيافتم.» (5)
روش امامان اهلبيت عليهم السلام نيز بر همين اساس بود، آنها هرگز کسي را به خاطر نژاد و رنگ بر کسي برتر يا پست تر ننمودند.
امام سجاد عليه السلام با کنيز عمويش، امام حسن عليه السلام ازدواج کرد و غلام آزاد شده اش را همسر مادر رضاعي خود گردانيد، وقتي که عبدالملک (پنجمين خليفه ي اموي) از اين موضوع مطلع شد، نامه ي اعتراض آميزي براي او نوشت (که مثلا تو با اين کار خود، شخصيت عرب آزاده را پايين آورده اي.)
امام سجاد عليه السلام در پاسخ نوشت: «معناي نامه ي تو را فهميدم، بدانکه ما از رسول خدا صلي الله عليه و آله پيروي مي کنيم که زينب دختر عمه اش را همسر غلامش زيد بن حارثه نمود و با کنيز آزاد کرده اش «صفيه» دختر حي بن اخطب ازدواج کرد.» (6)
اين گونه برخورد عادلانه و مهرانگيز پيشوايان بزرگ اسلام با موالي و عجم و عدم ترجيح عرب بر عجم، يکي از دلايلي است که عجم را به سوي اسلام جذب کرد، بعدا خواهيم گفت که يکي از علل گرايش ايرانيان به تشيع در ميان مذاهب اسلامي، همين بود که آنها برخوردهاي صحيح اسلامي و انساني را در گفتار و رفتار پر مهر و صادقانه و منطقي علي عليه السلام و آل او يافتند، در حالي که از ديگران گاهي درست بر ضد اين روش پاک و اصيل ديده مي شد.

2 -تجليل از مقام عجم و مقام سلمان

قبلا رواياتي که در تفسير آيات قرآن آمده بود، ذکر شد که در آنها پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و امامان عليهم السلام، عالي ترين تجليل و تشويق را درباره ي ايرانيان روا داشتند تا آنجا که پيامبرصلي الله عليه و آله به ذات پاک خدا سوگند ياد کرد که: «اگر دين و ايمان در ستاره ي ثريا و آسمان قرار گيرد، فرزندان ايران آن را به دست مي آورند».
امام صادق عليه السلام فرمود: «سوگند به خدا، خداوند به اين وعده (جايگزيني افراد بهتر به جاي عرب) وفا کرد.»
بعدا رواياتي در اين راستا ذکر خواهد شد.
موضوع ديگر اينکه: سلمان يک نفر ايراني بود. او بر اثر پيمودن راه تقوا و کمالات به مرحله اي رسيد که پيامبرصلي الله عليه و آله و امامان عليهم السلام با تعبيرات بسيار بلند، از او تجليل کردند ( چنانکه بعدا بيان خواهد شد) و اين تجليل از سلمان پاک ولايق که به صورت سمبلي از ايرانيان معرفي شده بود، نقش به سزايي در گرايش ايرانيان به اسلام داشت.

3- فضيلت ايرانيان از زبان پيامبرصلي الله عليه و آله

پيامبرصلي الله عليه و آله فرمود:
«لله من عباده خيرتان: فخيرته من العرب قريش و من العجم فارس؛ خداوند در ميان بندگانش، داراي دو خير و نيکي است: 1- نيکي او در ميان عرب، در قريش است. 2- نيکي او در ميان عجم، در جمعيت ايراني است.» (7)
منظور از اين سخن اين نيست که موضوع نژاد، موجب برتري است بلکه منظور خبر دادن از نبوغ و استعداد و زمينه هايي است که در قريش در نژاد عرب و در ايرانيان در نژاد عجم وجود دارد.

4- سخن گفتن رسول خدا صلي الله عليه و آله به فارسي و نهي او از بدگويي به ايرانيان

پيامبرصلي الله عليه و آله گاهي فارسي سخن مي گفت، چنانکه نقل شده: ابوجابر و ابوهريره فارسي صحبت مي کردند.(8)
اين شيوه ي او نيز نشانه ي اشتياق او به جلب عواطف فارسي زبانان است، در حالي که بعضي بر اثر تعصب عربيت، سخن گفتن به فارسي را دور از وقار مي دانستند.(9)
و نيز نقل شده که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «نام ايرانيان را به زشتي ياد نکنيد، زيرا آنها از ياران ما هستند و از ما حمايت مي کنند.» (10)

5- «سلمان فارسي» پيشتاز اسلام از مردم ايران

رسول اکرم صلي الله عليه و آله فرمود:
«السباق اربع: انا سابق العرب و صهيب سابق الروم و سلمان سابق الفرس و بلال سابق الحبشه ؛ پيشگامان چهار نفرند: 1- من پيشتاز عرب به اسلام هستم. 2-صهيب، پيشگام روميان است. 3- سلمان، پيشگام ايرانيان است. 4- بلال، پيشگام مردم حبشه است.» (11)
نظير اين مطلب از امام علي عليه السلام نقل شده است، با اين تفاوت که در سخن امام علي عليه السلام آمده است : پيشگامان ، پنج نفرند و «خباب ارت» به عنوان پيشگام مردم «نبط» به شمار آمده است. (12)
و در بعضي از تعبيرهاي پيامبرصلي الله عليه و آله اين موضوع در سطح بالاتري عنوان شده است که فرمود:
«انا سابق ولد آدم و سلمان سابق اهل فارس؛ من پيشگام همه ي فرزندان آدم هستم و سلمان پيشگام مردم ايران است.» (13)
اين سخن پر معناي پيامبرصلي الله عليه و آله و علي عليه السلام در ضمن اينکه پيشگامان راه نجات در مناطق مختلف را معرفي مي کند، بيانگر آن است که اين افراد به مقامي از لياقت رسيده اند که رهبر و جلودار هموطنان خود به سوي اسلام شدند و هموطنانشان به دنبال آنها براي وصل به راه نجات حرکت کردند.
اين گفتار، يک نوع جلب عواطف ايرانيان و ... و رهنمود آنها به سوي اسلام است، از اين رو که جلودار آنها مورد تأييد قرار گرفته و انتخاب آنها، انتخاب بسيار شايسته است.

6- سفارش نامه ي پيامبرصلي الله عليه و آله درباره ي بستگان سلمان

اين سفارش نامه حاکي است که پيامبرصلي الله عليه و آله علاقه ي بسيار به جلب عواطف بستگان سلمان، به اسلام داشته است و اين علاقه ي پيامبرصلي الله عليه و آله به يک مسلمان ايراني، طبعا موجب جلب توجه ساير ايرانيان نيز مي شد، قابل توجه اينکه چنين عهد نامه اي از رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره ي هيچکس از صحابه صادر نشده است، ترجمه ي متن آن چنين است:
بسم الله الرحمن الرحيم
«اين عهد نامه اي از «محمد بن عبدالله» صلي الله عليه و آله که بنا به درخواست «سلمان» در مورد توصيه به برادرش «مهاد بن فروخ بن مهيار» و خاندان او، نسل اندر نسل نگاشته مي شود. حمد و سپاس خداوندي را که دستور گفتن «لااله الا الله» ( معبودي جز خداي يکتا نيست) را به من داده است، خود از جانب خدا مي گويم و به مردم نيز فرمان مي دهم تا به آن اقرار نمايند، زيرا همه ي مخلوقات آفريده هاي خدا هستند و حکم و فرمان به دست او است، او آنان را آفريد، سپس مرگ را بر آنها مسلط کرد و پس از آن آنها را زنده مي کند و بازگشت همه به سوي او است.
همه چيز نابود مي گردد و هر جانداري مي ميرد. هر کس به خدا و رسولش ايمان آورد، در آخرت سعادتمند است و هر کس در دين خود باقي بماند، او را مجبور نمي کنم.
اين نامه به نفع خاندان سلمان نوشته شد. جان و مال آنها، در هر نقطه اي که باشند، در پناه خدا و رسولش محفوظ است؛ کسي به آنها ستم نکند و سخن نگيرد، هر کس از مؤمنان نامه ي مرا بخواند، بايد از آنها حمايت کند و به آنها احترام نمايد و هيچ گونه آزاري بر آنها روا ندارد. تراشيدن جلو سر و جزيه و خمس و عشر ( يک دهم) اموال و هر گونه ماليات را از آنها برداشتم، اگر از شما کمک خواستند به آنها کمک کنيد؛ اگر ديگري به آنها ستم کرد، از او جلوگيري نماييد؛ هرسال از بيت المال، صد لباس در ماه رجب و صد لباس در ماه ذيحجه ( ماه مراسم حج) به آنها بدهيد.
سلمان از اين رو ، از جانب ما شايسته اين اکرام و احترام گرديده که بر بيشتر مؤمنان برتري يافته است و از طريق وحي براي من ثابت شده که: «اشتياق بهشت به سلمان بيش از اشتياق او به بهشت است» سلمان مورد اعتماد من و خيرخواه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و مؤمنان مي باشد، سلمان از خاندان ما است.
براي هيچکس روا نيست که با اين عهدنامه مخالفت کند تا هنگامي که آنها در راه اسلام، گام بر مي دارند، درباره ي آنها کوتاهي نکنيد. هر کس با اين سفارش، مخالفت کند، لعنت خدا بر او باد. هر کس آنان را احترام کند، مرا احترام کرده است و هر کس آنان را بيازارد، مرا آزرده و در قيامت من دشمن او هستم و دوزخ جايگاه اوست.» «والسلام»
اين سفارش نامه را علي بن ابي طالب عليه السلام به فرمان رسول خدا صلي الله عليه و آله نوشت و سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، بلال و جماعتي بر آن گواه شدند.» (14)

7- امام «علي » عليه السلام ، ملجأ و راهنماي موالي

منظور از «موالي»، غلامان آزاد شده است. اين کلمه به افراد غير عرب از ايراني و غير ايراني اطلاق مي شود و به ايرانياني که بعد از فتح مدائن به اسارت مسلمين درآمدند و به فرزندان آنها «موالي» اطلاق مي شد.
در عصر خلفا، روزي جمعي از موالي به حضور امام علي عليه السلام آمده و از اعراب، شکايت کردند و گفتند: «رسول خداصلي الله عليه و آله در تقسيم بيت المال يا ازدواج، ميان عرب و غير عرب، هيچ گونه تبعيضي قايل نبود. سلمان، بلال و صهيب در عصر رسول خداصلي الله عليه و آله با زنان عرب ازدواج مي کردند، ولي اکنون اعراب ( سران قوم) ميان ما و خودشان تفاوت قائلند.»
امام علي عليه السلام در اين باره با سران قوم، صحبت کرد تا براي رفع تبعيض اقدام جدي کنند، اما سفارش آن حضرت، اثري نبخشيد و آنها فرياد مي زدند: «چنين چيزي ممکن نيست، ممکن نيست!»
امام علي عليه السلام در حالي که از اين جريان خشمناک شده بودند، نزد شکايت کنندگان آمد و به آنها فرمود: متأسفانه اينها حاضر نيستند تا با شما روش مساوات پيش گيرند و مانند يک مسلمان داراي حقوق مساوي با شما رفتار نمايند، من به شما توصيه مي کنم ( براي سامان دادن به زندگي اجتماعي خود) بازرگاني را پيشه کنيد، خداوند به شما برکت خواهد داد، زيرا از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که فرمود:
«الرزق عشره اجزاء تسعه اجزاء في التجاره و واحده في غيرها؛ طريق به دست آوردن معاش روزانه، داراي ده شاخه است: نه شاخه ي آن از طريق تجارت و بازرگاني است و يک شاخه ي آن از غير اين طريق است.» (15)
به اين ترتيب، در حالي که ديگران موالي و ايرانيان را تحقير و تضعيف کرده و از حق خود محروم مي ساختند، امام علي عليه السلام پناه و راهنماي دلسوزي براي سامان دادن زندگي آنها بود.

8- تجليل و احترام خاص «علي » عليه السلام از ايرانيان اسير

پس از آنکه ايران در عصر خلافت خليفه ي دوم، به دست مسلمين افتاد و ايرانيان تسليم حکومت اسلامي شدند، جمعي از مردان و زنان اسير ايراني وارد مدينه شدند . عمر بن خطاب تصميم گرفت، زنان و مردان اسير ايراني را به عنوان کنيز و غلام در معرض فروش قرار دهد و نيز تصميم گرفت تا در مراسم حج در طواف کعبه، ايرانيان، افراد معلول و ناتوان و پيران فرتوت را بر پشت و بر شانه بگيرند و طواف دهند.
اميرمؤمنان علي عليه السلام گفت، رسول اکرم صلي الله عليه و آله فرموده است:
«اکرموا کريم قوم و ان خالفوکم؛ بزرگان هر قومي را ـ هر چند با شما مخالفت کنند ـ گرامي بداريد.»
سپس علي عليه السلام افزود:
«و هؤلاء الفرس حکماء کرماء فقد القو الينا بالسلم و رغبوا في الاسلام؛ اين ايرانيان، افراد دانشمند و بزرگوار هستند که با کمال ميل تسليم شما ( حکومت اسلامي) شده اند و به اسلام گرايش پيدا کرده اند.»
آنگاه چنين اعلام کرد: «من از سهم خود و بني هاشم، آنهارا بخشيدم و در راه خدا آزاد ساختم.»
مسلمانان مهاجر و انصار به علي عليه السلام عرض کردند: «ما نيز سهميه ي خود را به تو اي برادر رسول خدا صلي الله عليه و آله بخشيديم.»
آنگاه علي عليه السلام فرمود: «خدايا! گواه باش که مسلمين مهاجر و انصار، حق خود را به من بخشيدند و من پذيرفتم و آنها را آزاد ساختم.»
عمر بن خطاب وقتي خود را در چنين بن بستي ديد، اعلام کرد: «علي عليه السلام در حکم از ما پيشي گرفت و تصميم مرا در مورد ايرانيان نقض کرد، بنابراين همان حکم علي عليه السلام پذيرفته شد.» (16)

9- دفاع امام علي عليه السلام از حق ايرانيان

روزي امام علي عليه السلام در کوفه بر بالاي منبري که از آجر ساخته شده بود، خطبه مي خواند. اشعث بن قيس ( سردار منافقين) به عنوان اعتراض گفت: اي اميرمؤمنان! اين افراد «حمراء» (ايرانيان) (17) پيش روي تو بر ما چيره شده اند و تو جلو آنها را نمي گيري . سپس در حالي که خشمگين بود، گفت: «امروز من نشان خواهم داد که عرب چه کاره است؟!»
امام علي عليه السلام (در دفاع از ايرانيان) فرمود: «اين عرب هاي شکم گنده ( مثل اشعث) خودشان در بستر نرم، استراحت مي کنند، ولي آنها (ايرانيان) در روزهاي گرم به خاطر خدا تلاش مي نمايند، آنگاه از من مي خواهند که آنها را طرد کنم تا از ستمگران گردم، سوگند به خداوندي که دانه را شکافت و انسان را آفريد، از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که فرمود: «به خدا سوگند! همانگونه که شما در آغاز (در فتح ايران) ، ايرانيان را به خاطر اسلام با شمشير خواهيد زد، بعدا ايرانيان به خاطر اسلام، شما را خواهند زد.» (18) يعني با شما مي جنگند تا شما را به قبول اسلام ودار نمايند.

10- بشارت پيامبرصلي الله عليه و آله و جلب عواطف غير عرب به اسلام

رسول اکرم صلي الله عليه و آله در سخني فرمود:
«ابشروا يا بني فروخ فلو کان الايمان معلقا بالثريا لا تناله العرب، لناله العجم؛ بشارت باد به شما از فرزندان فروخ (19) اگر ايمان به ستاره ي ثريا بسته باشد، عرب به آن نمي رسد، ولي عجم آن را در اختيار خود خواهد گرفت.» (20)
و در تعبير ديگر فرمود:
«اقتربوا يا بني فروخ الي الذکر ان منکم لرجالا لوان العلم معلق بالثريا لتناولوه؛ به ذکر (اسلام و قرآن) نزديک شويد، اي فرزندان فروخ! همانا در ميان شما مرداني خواهند بود که اگر علم به ستاره ي ثريا بسته باشد، آن مردان به آن دست مي يابند.» (21)
و در روايت ابوهريره آمده است، پيامبرصلي الله عليه و آله فرمود:
«ادنوا يا معاشر الموالي الي الذکر، فان العرب قد اعرضت و ان الايمان لو کان معلقا بالعرش کان منکم من يطلبه ؛ اي عجم ها! نزديک ذکر ( قرآن و اسلام) گرديد که عرب ها از آن ذکر، روي گردانده اند و همانا اگر ايمان به عرش الهي بسته باشد، از ميان شما کساني هستند که آن را به دست آورند.» (22)

11- ايرانيان شهر انبار و علي عليه السلام

شهر انبار در ساحل رود فرات از جانب مدائن به طرف شام قرار دارد. (23) مردم آن قبل از فتح مدائن توسط مسلمين ، ايراني بودند و در آنجا کشاورزي مي کردند. اين شهر ساحلي پس از فتح ايران، تحت حکومت اسلام درآمد و دهقانان آنجا از يوغ اسارت شاهان ساساني آزاد شدند و به اسلام گرويدند. گروهي از مسيحيان نيز در آنجا سکونت داشتند و پس از اسلام، مردم اين شهر را ايرانيان و عرب هاي اطراف و مهاجر تشکيل مي دادند.
در جنگ صفين که در سال 36 و 37 هجري در سرزمين شام ( سوريه) واقع شد، دو موضوع در رابطه با شهر انبار و توجه خاص امام علي عليه السلام به ايرانيان مسلمان رخ داد که در نهج البلاغه آمده است و ما هم خلاصه ي آن را در اينجا مي آوريم:
1- به امام علي عليه السلام خبر رسيد که سپاه غارتگر معاويه به اين شهر، حمله کرده و به کشتار و غارت پرداخته اند، حتي خلخال ( چيزي شبيه دستبند که زنان عرب به مچ پا مي بستند) زن مسلمان و غير مسلمان را از پايش درآورده و چپاول نموده اند.
اين گزارش موجب شد که امام علي عليه السلام مردم را به مسجد کوفه جمع کرده، خطبه ي هيجان انگيزي خواند و جريان شهر انبار را بيان کرد و مردم را دعوت به جهاد با سپاه معاويه نمود.
يکي از فرازهاي خطبه اين است:
«فلو ان امرأ مسلما مات من بعد هذا اسفا ، ما کان به ملوما بل کان عندي جديرا؛ اگر از خبر اين حادثه ي جانگداز، مسلماني از غصه بميرد، سرزنش ندارد، بلکه از نظر من سزاوار است اين گونه بميرد.» (24)
2- سپاه عراق همراه امام علي عليه السلام از شهر کوفه به سوي جبهه ي صفيه حرکت کردند. در مسير راه به شهر انبار رسيدند، کشاورزان آزاد شده ي ايراني شهر انبار، طبق تشريفات ايران قديم، صف کشيده بودند تا از امام علي عليه السلام استقبال نموده و او را بدرقه کنند، آنها وقتي امير مؤمنان علي عليه السلام را ديدند، از مرکب هاي خود پياده شده، با هلهله و شادي در پيشاپيش علي عليه السلام مي دويدند ( همانند اسکورتي که ايرانيان قديم براي شاهان خود انجام مي دادند.)
اين مراسم، گرچه بيانگر علاقه ي آنها به حضرت علي عليه السلام بود، ولي آن حضرت نمي خواست که آنها به پيروي از سنت ناخوشايند و ذلت بار شاهان، شخصيت انساني خود را خوار سازند، از اين رو به شدت آنها را از چنين روشي نهي کرد و فرمود:
«سوگند به خدا! با اين رفتار، زمامداران شما بهره مند نمي شوند و شما در دنيا با اين رفتار، خود را به زحمت بيهوده مي اندازيد که موجب خشم خدا شده و براي قيامت شما نيز مايه ي بدبختي است، آيا هيچ خردمندي، خشم خدا را به بهاي مشقت و زحمت بيهوده ي خويش خريدار است؟! » (25)
به اين ترتيب، اميرمؤمنان علي عليه السلام به آن تازه مسلمانان، درس عزت نفس و بلند همتي آموخت و آنان را از برنامه هاي غلط طاغوتي بر حذر داشت و سنت هاي بالنده ي اسلامي را به آنان آموخت و همچنين به زمامداران آموخت که هرگز براي شکوه ظاهري خود، به ذلت ديگران خشنود نگردند.
اينجاست که مغيره بن شعبه( سياستمدار عرب) همواره مي گفت:
«کان علي عليه السلام اميل الي الموالي و الطف بهم و کان عمر اشد تباعدا منهم؛ تمايل و مهرباني علي عليه السلام نسبت به موالي، بيشتر بود و عمر بر عکس، از آنها خوشش نمي آمد.» (26)

12- جانبداري امامان عليهم السلام از موالي و ايرانيان

چنانکه گفتيم اميرمؤمنان علي عليه السلام نسبت به ايرانيان، به خصوص بعد از اسارت آنها در زمان خلافت عمر علاقه مند بود و با سلما فارسي، دوستي صميمانه داشت. پول دريافتي خود از بيت المال را در راه آزادي اسيران ايراني، مصرف مي کرد. اين کار شيوه ي معمول او بود و در مورد سبک شمردن بار ماليات نسبت به کشاورزان ايران، بسيار با عمر بحث مي نمود و او را بر اين کار متقاعد مي ساخت. (27)
روزي حضرت علي عليه السلام يکي از غلامان خود را چندين بار صدا زد، ولي غلام پاسخ او را نداد. امام از خانه بيرون آمد و غلام را در کنار در خانه ديد، به او فرمود: «چرا جواب مرا نمي دهي؟»
او پاسخ داد: «از جواب دادن به نداي تو کوتاهي کردم، زيرا اطمينان دارم که مرا مجازات نمي کني.»
امام فرمود: «حمد و سپاس خداوندي را که مرا به گونه اي تربيت کرد که آفريده هايش از من ايمن هستند. برو! تو را در راه خدا آزاد کردم.» (28)
اميرمؤمنان علي عليه السلام دو پيراهن در بازار خريد ، يکي از آنها بهتر بود، آن را به غلامش قنبر داد و پيراهن پست تر را خود پوشيد. قنبر عرض کرد: پيراهن بهتر براي شما مناسب تر است. امام فرمود: من از خدايم حيا مي کنم که لباسم بهتر از لباس تو باشد، زيرا از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که فرمود:
«البسوهم مما تلبسون و اطعموهم مما تـأکلون ؛ همان لباسي که خود مي پوشيد، به غلامان بپوشانيد و همان غذايي که خود مي خوريد، به آنها بخورانيد.» (29)
کوتاه سخن آنکه: حضرت علي عليه السلام و ديگر امامان عليهم السلام در تربيت موالي ( بردگان غير عرب و آزاد کردن آنها، سعي بسيار داشتند.
امام علي عليه السلام از دسترنج خود، هزاران برده خريد و آزاد کرد. (30) کوچک ترين بهانه کافي بود که امامان عليهم السلام بردگان را آزاد سازند. مثلا کنيزي يک شاخه گل به امام حسن عليه السلام داد و امام او را آزاد کرد و درباره ي امام حسين عليه السلام نيز چنين ماجرايي رخ داد.
در مورد امام سجاد عليه السلام نوشته اند: «در مدينه حدود پنجاه هزار نفر يا بيشتر از موالي بودند که توسط امام سجاد عليه السلام آزاد شده بودند، حتي آن حضرت بردگاني سوداني را مي خريد با اينکه به آنها نياز نداشت و پس از تعليم و تربيت، آنها را آزاد مي کرد. (31)
اکثر امامان عليهم السلام با کنيزان ازدواج مي کردند و آنان را آزاد مي نمودند و با آنها مانند انسان آزاد برخورد داشتند.
بايد توجه داشت که حتي اگر قيمت هر برده در آن عصر، صد درهم باشد، خريداري پنجاه هزار برده نياز به پنج ميليون درهم داشت، غير از مخارج زندگي آنان ( پوشاک، خوراک، بهداشت، منزل، نگهبانان آنان، محل کار براي آنان و ...)
از سوي ديگر، امامان عليهم السلام از نظر سياسي، تحت نظر و در محدوديت شديد بودند. در عين حال مي بينيم امامان عليهم السلام براي خريداري بردگان و تعليم و تربيت آنها و آزاد نمودنشان، اقدام جدي مي نمودند. بردگان ، از جمله موالي ايراني وقتي که نمونه ي عالي انسانيت را در مکتب اهلبيت عليهم السلام مي ديدند و در مي يافتند که نه تنها تحقير نمي شوند، بلکه به آنان احترام گذاشته مي شود، به آيين اسلام و تشيع معتقد مي شدند.
روزي امام سجاد عليه السلام تازيانه اي به يکي از غلامانش زد. پس از آن گريه نمود و به فرزند خود امام باقر عليه السلام فرمود: «نزد قبر پيامبرصلي الله عليه و آله برو و دو رکعت نماز بخوان و بگو : خداوندا! گناه علي بن الحسين عليه السلام را در روز قيامت ببخش.»
سپس به آن غلام فرمود: «تو را براي خشنودي خدا آزاد کردم.» (32)
شاگردان و خويشاوندان اهلبيت عليهم السلام نيز با موالي اين گونه رفتار مي کردند. در نيمه ي قرن اول هجري، جمعي از ايرانيان ( احتمالا اسير) به عنوان موالي عبدالله بن عباس شناخته مي شدند، عبدالله آنها را که دين اسلام را مي پذيرفتند، آزاد مي کرد. آنها به شهر قم ( در ايران ) آمدند و اين سرزمين را براي زندگي برگزيدند. (33)
نتيجه اينکه: همان گونه که اخلاق نيک پيامبرصلي الله عليه و آله يکي از عوامل گرايش کافران به اسلام بود، خوشرفتاري امامان اهلبيت عليهم السلام و شاگردان آنها با موالي، نقش مهمي در گرايش آنها به تشيع داشت.

13- اشتياق ايرانيان براي پذيرش اسلام

شخصي به امام صادق عليه السلام گفت: «مردم مي گويند هر کس که عرب خالص ( غلام آزاد شده ي خالص) نباشد، پست است.»
امام فرمود: «مولاي خالص يعني چه؟»
او گفت: «يعني کسي که پدر و مادرش، هر دو قبلا برده بودند.»
امام فرمود: «مولاي خالص چه مزيتي بر ديگران دارد؟»
او گفت: «پيامبرصلي الله عليه و آله فرمود: و مولاي هر قومي از خود آنها است.» پس کسي ، صاحب فضيلت است که يا عرب خالص باشد يا مولاي خالص که ملحق به عرب است ( بنابراين عجم در صف افراد پست مي باشد)
امام صادق عليه السلام فرمود: آيا نشنيده اي که پيامبرصلي الله عليه و آله فرمود:
«انا ولي من لا ولي له ، انا مولي کل مسلم عربيها و عجميها؛ من ولي ( سرپرست) کسي هستم که ولي ندارد، من ولي هر مسلمانم، خواه عرب و خواه عجم .»
بنابراين آيا کسي که پيامبرصلي الله عليه و آله ولي او است، از پيامبرصلي الله عليه و آله نيست؟ و در پايان فرمود:
« من دخل في الاسلام رغبه خير ممن دخل رهبه و دخل المنافقون رهبه و الموالي دخلوا رغبه ؛ آنکه از روي ميل و اشتياق وارد اسلام مي شود، بهتر از کسي است که از روي ترس وارد اسلام مي گردد و اين اعراب منافق، از روي ترس قبول اسلام کردند ولي موالي ( ايرانيان و ... ) با ميل و اشتياق وارد اسلام شدند.» (34)

14- مردم قم و خراسان از زبان امام صادق عليه السلام

امام صادق عليه السلام فرمود:
«اهل خراسان اعلامنا و اهل قم انصارنا و اهل کوفه اوتادنا؛ مردم خراسان بزرگان ما و مردم قم ياران ما و مردم کوفه حاميان استوار ما هستند.» (35)
و در سخن ديگر فرمود: « هر گاه دستخوش بلا و رنج شديد، به قم برويد و در آنجا زندگي کنيد، زيرا قم پناهگاه فرزندان فاطمه (س) و محل امن و استراحت براي مؤمنان است.» (36)

15- طبيب عجم در محضر پيامبرصلي الله عليه و آله

در گلستان سعدي آمده است:
يکي از ملوک عجم، طبيبي حاذق به خدمت مصطفي صلي الله عليه و آله فرستاد. سالي چند در ديار عرب بماند، کسي به تجربتي پيش او نيامد و معالجه از وي درنخواست. پيش سيد انبياء شکايت برد و گله کرد که مرا براي معالجت اصحاب فرستاده اند و در اين مدت هيچ کس به من التفات نکرد تا خدمتي به اين بنده معين است، بجاي آرم. رسول عليه الصلوه و السلام فرمود: «که اين طايفه را طريقتي است تا اشتها غالب نشود، چيزي نخورند و هنوز اشتها باقي باشد، دست از طعام بازدارند.»
حکيم گفت: «اين است موجب تندرستي.» پس زمين خدمت ببوسيد و برفت.(37)
در اين حکايت سخن از يک پزشک غير عرب ( احتمالا ايراني) به ميان آمده که مدت طولاني براي درمان بيماري ها به حجاز رفته ولي مشتري نداشته است. او به حضور پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله آمده و راز مراجعه نکردن بيمار را از آن حضرت پرسيده، پيامبرصلي الله عليه آله در پاسخ فرموده :«اين مردم مسلمان ( طبق برنامه ي اسلام) تا اشتهاي کامل به غذا ندارند، غذا نمي خورند و هنوز اشتهايشان باقي است که دست از غذا مي کشند، از اين رو بيمار نمي شوند.»
پزشک، سخن آن حضرت را تصديق نموده است.

16- تمجيد امام صادق عليه السلام از ايرانيان به خاطر احترام از عيد نوروز

در حديثي که آن را علامه مجلسي به تعبير خودش را کتب معتبره از معلي بن خنيس نقل کرده، امام صادق عليه السلام عيد نوروز را به خاطر هشت واقعه ي مهمي که در آن رخ داده و يا رخ مي دهد، ستود و سپس فرمود:
«لانه من ايامنا و ايام شيعتنا، حفظته العجم و ضيعتموه انتم؛ زيرا نوروز از روزهاي ما و شيعيان ما است. احترام آن را عجم ها ( ايرانيان و ... ) حفظ کردند، ولي شما ( عرب ها) آن را تباه نموديد.» (38)
اين امور بيانگر بخشي از عوامل گرايش ايرانيان به اسلام و رابطه ي مهرانگيز و استوار پيامبرصلي الله عليه و آله و امامان عليهم السلام با آنها است و حاکي از آن است که آن بزرگواران عنايت خاصي به ايرانيان، به خاطر ايمانشان داشتند.

17- سبقت عجم در پذيرش و تأييد دين از زبان امام رضا عليه السلام

ابراهيم يکي از فرزندان امام کاظم عليه السلام بود، ولي فرزند ناخلف بود و در مورد امامت بعد از پدر، مزاحمت هايي براي حضرت رضا عليه السلام ايجاد مي کرد.
علي بن اسباط مي گويد: به حضرت رضا عليه السلام عرض کردم: مردي نزد برادرت ابراهيم رفته ( و او را اغفال کرده) و به او گفته: «پدرت وفات نکرده است» آيا شما نيز مانند ابراهيم، چنين عقيده اي داريد؟
امام رضا عليه السلام فرمود: شگفتا! آيا رسول خدا صلي الله عليه و آله مي ميرد ولي موسي ( پدرم) نمي ميرد. سوگند به خدا پدرم وفات کرد، چنانکه رسول خدا صلي الله عليه و آله وفات کرد ولي خداوند متعال از آن لحظه ي رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله به بعد و زمان هاي بعد از آن، به طور پي گير اين دين را بر عجم زادگان منت مي گذارد ولي همين توفيق را از بعضي از خويشان پيامبرصلي الله عليه و آله ( به خاطر عدم شايستگي شان) باز مي دارد، همواره به عجم زادگان عطا مي کند و از خويشان پيامبرصلي الله عليه و آله باز مي دارد. من هزار دينار بدهکاري ابراهيم را - پس از آنکه بر اثر ناداري تصميم بر طلاق همسران و آزاد نمودن بردگانش گرفته بود- ادا کردم ( در عين حال در برابر محبت هاي من، دست از کينه توزي برنمي دارد) چنانکه شنيده اي برادران يوسف با يوسف عليه السلام چه کردند، يوسف چه ستم ها و آزارها از برادران ديد. (39)

پي نوشت :

1. علامه مجلسي در معني «موالي» چنين گويد: منظور از موالي ، آزاد شدگان و فرزندان آنها و کساني هستند که به قبيله اي مي پيوندند، ولي از نظر نژاد از آن قبيله نيستند و منظور از موالي در روايات و اخبار «عجم» است، زيرا اعراب بر پدران ايرانيان ( در فتح ايران) پيروز شدند، گويا اعراب، ايرانيان را ( پس از پيروزي ) آزاد نمودند ( از اين رو به ايرانيان موالي گفته مي شد) و يا اينکه چون ايرانيان ايمان آوردند، به امامان خود ( که عرب بودند) پيوستند، در نتيجه موالي عرب شدند. ( بحار، ج67، ص 174).
2. تفسير قرطبي، ج9 ، ص 6161.
3. همان و الغدير، ج6 ، ص 187 و 188.
4. علامه مجلسي در بيان اين حديث مي گويد: عربيت مورد ستايش مربوط به زبان عربي است که اعتراف به حق کند و به رسول خدا (ص) و اهلبيتش بپيوندد، گرچه او از غير عرب باشد و پدرانش عرب نباشند( بحار، ج67، ص 176).
5. الغارات، ج1، ص 70.
6. بحار ، ج 46، ص 139.
7. زمخشري، ربيع الابرار، مطابق نقل ميرزا حسين نوري، نفس الرحمن ، ص 31.
8. مسند احمد، ج2، ص 390.
9. زمخشري، ربيع الابرار، ج1، ص 796.
10. جامع الاصول جزري، ج10، ص 149.
11. حليه الاوليا، ج1، ص 185.
12.خصال صدوق، باب الخمسه، بحار، ج 22، ص 325.
13. احتجاج طبرسي، ج1، ص 150.
14. محدث سروي، مناقب آل ابي طالب، ج1، ص 97؛ محمد و ياران ، ج 3، ص 217؛ از آغاز اين عهدنامه فهميده مي شود که خويشاوندان سلمان در شهر اصطخر فارس ( سرزمين کازرون کنوني) زندگي مي کردند، اين عهدنامه در کتاب ها با اندکي تفاوت نقل شده است.
15. فروع کافي، ج5، ص 318 و 319.
16. مناقب آل ابي طالب، ج4، ص 48.
17. «حمراء» به معني سرخ رويان است. اين کلمه را عرب در مورد موالي ( غلامان آزاد شده و غير عرب) به کار مي برد ( سفينه البحار ، ج 2،ص 693) و منظور از اين کلمه در حديث فوق، ايرانيان هستند زيرا طبق قرائن، آنها بودند که کنار منبر امام علي (ع) مي نشستند و افرادي مانند اشعث، نسبت به تحقير ايرانيان تعصب خاص داشتند. استاد شهيد علامه مطهري در معني کلمه «حمراء» مي گويد: «اين سرخ رويان، يعني ايرانيان» ( خدمات متقابل اسلام و ايران، انتشارات صدرا، ص 138).
18. فقال عليه السلام: من يعذرني من هؤلاء الضباطره، يتخلف احدهم يتقلب علي فراشه و حشاياه کالعين و يهجر هؤلاء للذکر، أأطردهم؟ اني ان طردتهم لمن الظالمين و الله لقد سمعته يقول : ليضربنکم علي الدين عودا کما ضربتموه عليه بدء. ( شرح نهج البلاغع ابن ابي الحديد، ج19، ص 124 ؛ سفينه البحار، ج2، ص 639 به نقل از کتاب الغارات) .
19. طبق گفته ي ابن اثير در کتاب النهايه ؛ فروخ از فرزندان حضرت ابراهيم بود که داراي فرزندان زياد شد و غير عرب از نسل او به وجود آمدند (نهايه ابن اثير، ج2، ص 425؛ باب الفاء بعد الراء) .
بنابراين در اين حديث، به ايرانيان نيز بشارت داده شده است و مي توان گفت به قرينه ي واژه ي «فروخ» که واژه فارسي و به معني فرخنده است و به قرينه ي آخر حديث ( اگر ايمان به ثريا بسته باشد... که مکرر پيامبر (ص) درباره ي سلمان و قوم او فرمود) چنين فهميد که منظور از بني فروخ، خصوص ايرانيان باشند و همچنين منظور از دو حديث بعد ( دقت کنيد) .
20. تاريخ اصبهان، ابونعيم، ج1،ص 4 و 51.
21. همان مدرک.
22. ابونعيم، تاريخ اصبهان، ج1، ص 6.
23. شهر انبار محل انبار کردن گندم و جو و حبوبات دولت ساساني بود، از اين رو به آن انبار گفتند. وقتي که اعراب مسلمان ، آن فتح کردند، آن را «الانبار» ناميدند (معجم البلدان، ج 2، ص 257).
24. نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 27.
25. همان، حکمت 37.
26. محدث قمي، سفينه البحار، ج2، ص 693.
27. زمخشري، ربيع الابرار، ج3، ص 22.
28. بحار، ج41، ص 49.
29. الغارات، ج1، ص 106.
30. همان، ص 92.
31. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج4، ص 63.
32. محدث قمي ، انوار البهيه، ص 105.
33. البلدان يعقوبي، ص 284 ؛ تاريخ مذهبي قم، ص 44.
34.معاني الاخبار صدوق، ص 455؛ سفينه البحار، ج2، ص 672 و673.
35. بحار، ج 60، ص 214.
36. همان، ص 215.
37. گلستان سعدي، باب 3.
38. بحار، ج59، ص 92؛ گرچه در روايتي منسوب به امام کاظم (ع) از عيد نوروز انتقاد شده، ولي علامه مجلسي روايت مدح را از نظر سند، ترجيح داده است ( بحار- ج 59 - ص 100 و 101)
39. بحار، ج48، ص 263.

منبع: کتاب رابطه ي ايران با اسلام و تشيع




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط