آیا سلسله مراتب اجتماعی ضروری است؟

لویی دومون (1911- 1998)، انسان‌شناس فرانسوی در سال 1966 کتاب معروف خود انسان سلسله مراتبی (دومون، 1966) را منتشر کرد و در آن به تشریح و تحلیل نظام سلسله مراتبی هندوستان پرداخت. تا پیش از
سه‌شنبه، 21 آذر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
آیا سلسله مراتب اجتماعی ضروری است؟
 آیا سلسله مراتب اجتماعی ضروری است؟

نویسنده: ناصر فکوهی

 

لویی دومون (1911- 1998)، انسان‌شناس فرانسوی در سال 1966 کتاب معروف خود انسان سلسله مراتبی (دومون، 1966) را منتشر کرد و در آن به تشریح و تحلیل نظام سلسله مراتبی هندوستان پرداخت. تا پیش از دومون، رویکرد عمومی به این نظام که خود را در کاربرد واژه پرتغالی «کاست» (به معنای «جداافتاده») و سپس در مفهوم رواج یافته «نظام‌های کاستی» نشان می‌داد، رویکردی کاملاً از برون و خودمحوربینانه بود. استعمارگران در برخورد با جامعه هند با پهنه‌هایی اجتماعی رو به رو شدند که در آنها روابط بین افراد بسیار سازمان‌یافته بود و گروه بزرگی از این روابط بین کاست‌های مختلف (به ویژه روابط زناشویی) به طور کامل تابویی و ممنوع بودند؛ از این رو واژه «کاست» در نظر اروپایی‌ها، توصیفی گویا بود که نشان می‌داد این جوامع از پهنه‌های بسته نسبت به یکدیگر تشکیل شده‌اند و در آنها خبری از «پیشرفت» و «تحرک» اجتماعی نیست. این امر البته تفاوت زیادی با معنای محلی داشت و حتی واژه‌ای که به کار می‌رفت یعنی «جیتی» بیشتر به مفهوم شغل و حرفه بود.
با وجود این، مطالعات مردم‌نگارانه در طول قرن بیستم و به ویژه آثار جامع ژرژ دومزیل (ستاری، 1380 الف: 34-10) و امیل بنونیست (بنونیست، 1969: 319- 279) و زبان‌شناسان و تاریخ‌دانان ساختاری دیگر، در فاصله سال‌های 1930 تا 1970 به روشنی نشان دادند که تصور وجود جوامع سلسله مراتبی کاستی صرفاً در هند و به طور کلی صرفاً در جوامع شرقی، یعنی در نظر گرفتن کاست به عنوان «مشخصه‌ای محلی» نادرست بوده است و سلسله مراتب اجتماعی که در جامعه‌شناسی با مفهوم قشربندی اجتماعی تدقیق شده‌اند، فرایند و موقعیتی جهان‌شمول هستند که در کل تاریخ بشریت و در همه جوامع (به جز مواردی استثنایی و انگشت‌شمار از جوامع برابرگرا) وجود داشته است و اساس شکل‌گیری و تداوم نظام‌های اجتماعی را تشکیل می‌داده است. دومزیل به ویژه در نظام اجتماعی و بنوونیست در نظام زبان‌شناختی، توانستند با پژوهش‌های خود پهنه‌ای گسترده با نام پهنه تمدنی - فرهنگی هند و اروپایی را از شمال هند تا شمال غربی اروپا (اسکاندیناوی) در قالب‌های ساختاری نشان دهند و ساختارهای سه گانه این جوامع (روحانیون، جنگجویان و کشاورزان) و تعمیم این سه گانه را به کل نظام‌های این جوامع در ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، شناختی و زبان‌شناختی تشریح و تحلیل کنند.
مطالعات متأخر جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی و به ویژه پژوهش‌های گسترده پیر بوردیو (1989)، جامعه‌شناس فرانسوی نیز از دهه 1970، نشان دادند که تصور و بهتر بگوییم توهم جامعه برابر گرا یا شایسته سالار دمکراتیک که مبتنی بر برابری شانس همه افراد درهنگام زایش باشد، به همان اندازه خیالین است که تصورهایی که نسبت به جوامع «شرقی» به مثابه تمامیت‌های یکسان وجود داشتند و یا تصور نسبت به استثنایی بودن جوامع «کاستی» و «سلسله مراتبی» در جوامع غربی پیش صنعتی.
در نهایت مجموع مطالعات بر جوامع انسانی نشان دادند که نظام‌های سلسله مراتبی، همچون نظام‌های مردسالارانه در سازمان‌یافتگی این جوامع و تولید و بازتولید اجتماعی آنها، جنبه تقریباً جهان شمول داشته‌اند و در یک معنا مفهوم «جامعه‌بودگی» را می‌توان صرفاً با این نظام‌ها تعریف کرد؛ ولی آیا این نتیجه، چشم‌انداز محتومی را در برابر ما ترسیم می‌کند و گویای آن است که امکان خروج از روابط گسترده هژمونیک و خشونت‌آمیز و تبعیض‌آلود ناشی از آن نظام‌ها وجود ندارد؟ اغلب متخصصان علوم اجتماعی چنین دیدگاهی را نمی‌پذیرند و باور بدان دارند که می‌توان و ضرورت دارد نظام‌های اجتماعی را اصلاح کرد؛ ولی نباید شک داشت که این اصلاح ابتدا باید از شناخت دقیق و بی‌طرفانه و نسبتاً کامل نظام‌های پیشین آغاز شود تا بتواند دید نسبتاً روشنی از آینده نیز به دست آورد و بر آن اساس دست به سازمان‌دهی و مدیریت اجتماعی با آن هدف زد.
متأسفانه نظام‌های مدرن با وجود آنکه به ظاهر ساختارهای کاستی را متعلق به دورانی پشت سر گذاشته می‌شمارند و در گفتمان خود کاملاً بر شایسته‌سالاری و برابری شانس‌ها تأکید دارند، به صورت‌های مختلف این روابط را در فرایندها، نهادها و حتی در خود کنشگران اجتماعی درونی کرده‌اند. این درونی کردن که از طریق نظام اجتماعی شدن انجام گرفته است، با تعداد بی‌شماری از مفاهیم در حوزه شناختی و زبان‌شناختی و همچنین با شمار بزرگی از قوانین و ضوابط کنترل و نظارت بر جامعه تکمیل شده است که دائماً افراد را در سلسله مراتب مختلف از لحاظ برخورداری از سرمایه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و غیره قرار می‌دهند. سبک زندگی و روابط افراد با اشیا به عنوان مثال، اینکه یک فرد چگونه بپوشد؛ از چه خودرویی برای رفت و آمدش استفاده کند؛ کودکانش را به چه مدرسه‌ای بفرستد؛ خودش در کدام محله زندگی کند و اوقات فراغتش را چگونه بگذراند؛ هر چه بیشتر تعیین کننده «هویت» آن شخص یا گروه می‌شود و وی را در طبقه‌بندی‌های اجتماعی قرار می‌دهد که اغلب چاره‌ای جز پیروی از آنها به بهای حاشیه‌ای شدن ندارد. حتی نظام‌های زبانی با استفاده‌ها و واژگان و نحوهای گوناگونی که پدید آورده‌اند، دائماً سلسله مراتب اجتماعی را بازتولید می‌کنند. این امر در حالی صورت می‌گیرد که نظام‌های فناورانه در ذات خود، روی به سوی تولید و باز تولید انبوه و دمکراتیزه کردن نظام‌های کنشی و ذهنی دارند و بی‌شک این تضاد جایی به تنش‌های گسترده خواهد انجامید.
منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.