جريان اسلامي از مشروطه تا شهریور 1320
1-1-. تعريف
2-1. تاريخچه
فالله هو الولي (شوروي: 9)
تنها خدا حاکم و سرپرست است.
در دولت ديني پيامبر (ص)، رئيس دولت بي واسطه از طرف الله تعيين شد و به دليل پيوند دين و سياست در نظام و ساختار سياسي، مرجعيت دين و نصوص ديني اصل به حساب مي آمد و حکومت جنبه ي الهي و قدسي داشت.
با رحلت رسول الله (ص)، ميان مسلمانان اختلاف افتاد و دو جريان بزرگ مذهبي به نام شيعه و اهل سنت پديد آمد که اولي بر نظام «امامت» و دومي بر «خلافت» پاي مي فشرد.
آنچه تحت عنوان «جريان اسلامي» در ايران امروز از آن ياد مي کنيم، استمرار همان جريان امامت شيعي است. رهبري اين حرکت ناب اسلامي، پس از پيامبر (ص) با امامان دوازده گانه ي منصوب الهي بود و در عصر غيبت صغراي امام مهدي (عج) به چهار نايب خاص آن حضرت واگذار شد و در دوره ي غيبت کبرا زمام آن به دست فقهاي عادل مي رسد.
با غيبت امام دوازدهم (ع) در سال 260 ه. /874 م. چهار تن از نواب خاص آن حضرت، تحت رهبري ايشان، هدايت جريان اسلامي را براي هفتاد سال بر عهده گرفتند. با آغاز دوره ي غيبت کبري در سال 326 ه./940 م، رهبري و هدايت اين جريان به روحانيت شيعه رسيد و استمرار يافت.
فقهاي بزرگي همچون شيخ مفيد (م 413ه.)، سيد مرتضي (م 436ه)، شيخ طوسي (م460 ه.) ابن ادريس (م 598ه.) و ديگر عالمان بزرگ با عنايت امام زمان (عج) تداوم بخش اين جريان شدند.
با روي کار آمدن صفويه در قرن دهم هجري (907ه./1501م.) جريان اسلامي از موقعيت ممتازي برخوردار شد. با رسمي شدن تشيع در ايران، روحانيان با کمک نيروهاي مسلمان در ابعاد مختلف جامعه و حکومت به ايفاي نقش پرداختند. سرانجام، سقوط صفويه، از نيروي جريان اسلامي کاست. حتي با روي کار آمدن افغان هاي سني مذهب و نادرشاه افشار، بسياري از علماي شيعه ناچار شدند به عتبات عاليات هجرت کنند. جريان اسلامي در اين دوره همچنين از يک چالش دروني رنج مي برد و آن درگيري ميان اصوليان و اخباريان بود.
نهضت اخباري گري به رهبري محمدامين استرآبادي منبع استنباط فقه شيعه را در کتاب (قرآن) و سنت منحصر مي دانست و براي عقل حجيتي قائل نبود. اين جريان، اجتهاد مرسوم علماي اصولي را نفي مي کرد و به اصول فقه اعتقادي نداشت.(1) در برابر، علماي اصولي با اعتقاد به جامعيت شريعت و پذيرش صلاحيت عقل و استفاده از اصول برائت، احتياط، تخيير و استصحاب، بر نقش کليدي اجتهاد براي پاسخگويي به مسائل شرعي پاي مي فشردند.
با پيروزي علماي اصولي در اواخر دوره ي زنديه و اوايل حاکميت قاجار و با احياي انديشه ي ولايت فقيه از سوي علماي بزرگي همچون ملااحمد نراقي و صاحب جواهر (2) در همين دوره، قدرت مجتهدان شيعه افزايش يافت.
تحول مهم ديگري که در مسير حرکت جريان اسلامي نقش آفرين بود، پديد آمدن نهاد مرجع کل، مرجع اعلي يا عام با تلاش هاي فقيه بزرگ عصر ناصرالدين شاه قاجار، شيخ مرتضي انصاري دزفولي بود.(3) شيخ انصاري از اين نهاد استفاده ي سياسي نکرد؛ اما اين امر در واقع احياي عملي نظريه ي ولايت فقيه بود که در جريان نهضت تنباکو با رهبري ميرزاي شيرازي نقش بسيار مهم خود را نشان داد.
سيد جمال الدين اسدآبادي، سلسله جنبان نهضت هاي اصلاحي اخير نيز طي نامه اي به ميرزاي شيرازي به جايگاه بلند مرجعيت شيعه، ولايت و نيابت امام زمان (ع) اشاره مي کند و او را به استفاده از اين قدرت نهادي تشويق مي نمايد. (4)
جريان اسلامي، که اينک از رهبري واحد برخوردار بود و نظام امامت را استمرار مي بخشيد، توانايي مقابله با استبداد و رهبري جنبش عدالتخواهي را پيدا کرد. رهبران جريان از چنان قدرت و نفوذي در جامعه برخوردار شدند که سلاطين ناچار به حفظ شئون آنها و احترام به اسلام گشتند.
در دوره ي سلطنت مظفرالدين شاه قاجار جريان اسلامي به رهبري آخوند خراساني، سيد محمد طباطبائي، سيد عبدالله بهبهاني، شيخ فضل الله نوري و ميرزاي نائيني، انقلاب مشروطه را به پيروزي رساند و نظام سلطنت حاکم را متحول ساخت. اما پس از آن در درون خود دچار شکاف مشروطه - مشروعه شد.
آيت الله شيخ فضل الله نوري که خود در نهضت ضد استبدادي مشروطه، نقش داشت، پس از اين که احساس کرد روشنفکران غرب گرا، مي خواهند نهضت عدالتخواهي را از مسير اصلي خود خارج سازند و مشروطه ي غربي را پي گيرند، بر مشروطه ي مشروعه پاي فشاري کرد. او نتيجه ي مشروطه غربي را اضمحلال دين و انحطاط اسلام و مسلمانان مي ديد. در حالي که علماي مشروطه خواه نسبت به پي آمد مشروطه خوش بين بودند و بيشتر به مبارزه با استبداد حاکم توجه داشتند، شيخ فضل الله با تيزهوشي و آينده نگري پي آمد ضداسلامي مشروطه را از پيش مي نگريست و از بي توجهي علماي مشروطه خواه به اين موضوع رنج مي برد. بدشانسي او در اين بود که جريان سلطنت طلب حاکم نيز ضد مشروطه بود و از اين رو، فريادهاي حق طلبي اش به ثمر نرسيد و سرانجام به شهادت رسيد.
با شکست نهضت مشروطه و اختلاف در رهبري جريان اسلامي، اين جريان تا حدود زيادي تضعيف شد. اما به دليل اصالت و نفوذش در جامعه همچنان از قدرت بالايي برخوردار بود. جريان اسلامي، که تا عصر مشروطه بيشتر با استبداد داخلي و استعمار خارجي درگير بود، هم اينک با جريان هاي سياسي - فکري ديگري که از دنياي غرب وارد شده بودند، روبرو شد.
با شکست مشروطه و سپس به وجود آمدن استبداد کبير رضاخاني، رهبران جريان اسلامي، يعني مراجع بزرگي همچون آيت الله شيخ عبدالکريم حائري - بنيانگذار حوزه ي علميه قم - و آيت الله بروجردي، سياست حفظ نهاد روحانيت و عمق بخشيدن به فعاليت هاي علمي را در پيش گرفتند. اين سياست، تلاش رضاشاه را که مي خواست جريان اصيل اسلامي به رهبري روحانيت شيعه را از ميان بردارد ناکام کرد و همچنين زمينه را براي پرورش کادر رهبران انقلابي براي انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي فراهم ساخت. جريان اسلامي به رهبري علماي بزرگي همچون آيت ا... شهيد مدرس، آيت الله کاشاني، شهيد نواب صفوي و مراجع عظام ادامه يافت تا سرانجام امام خميني (ره) در سال 1341 در عصر محمدرضا شاه پهلوي، در رأس آن قرار گرفت.
جريان هاي سياسي مارکسيستي، ملي گرايي ليبرال و التقاطي ناتواني خود را در مقابله با جريان سلطنت طلب حاکم به وضوح نشان داده بودند. در اين هنگام بود که جريان اسلامي به رهبري امام خميني مبارزه ي خود را با هدف سرنگوني نظام استبداد شاهنشاهي، کوتاه کردن دست دشمنان استعمارگر خارجي مانند آمريکا از ايران و حاکميت اسلام در کشور آغاز کرد.
جريان اسلامي با بسيج توده هاي مسلمان و هواداران جان بر کف خود انقلابي الهي به راه انداخت و با وجود مخالفت ابر قدرت هايي چون دولت آمريکا، انگليس و شوروي، در بهمن 1357، نظام 2500 ساله شاهنشاهي را سرنگون کرد. دست استعمارگران را از کشور بريد و دولت ديني خود را تحت عنوان نظام جمهوري اسلامي بر پا ساخت؛ تحول بسيار مهمي که هيچ يک از جريان هاي سياسي ديگر قادر به انجام آن نبودند.
با اين پيروزي، جريان اسلامي، در رأس قدرت سياسي ايران قرار گرفت و با وجود توطئه هاي بيشمار دشمنان اسلام و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، بيست و هفت سال است که با موفقيت، شعار استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي را تحقق بخشيده است.
3-1. مباني فکري
1-3-1. وحدت دين و سياست
امام خميني رهبر جريان اسلام ناب محمدي (ص) در عصر حاضر بر اين نکته به درستي پاي مي فشارد و مي فرمايد:
اسلام دين سياست است [با تمام شئوني که سياست دارد]. اين نکته را هر کس که کمترين تدبري در احکام حکومتي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي اسلام بکند، آشکار مي گردد. پس هر که را گمان بر اين برود که دين از سياست جداست، نه دين را شناخته است و نه سياست را. (6)
2-3-1. توحيد يا خدامحوري
از اين منظر هرگونه شائبه ي اومانيسم يا انسان محوري را نفي مي کند و به جاي «اصالت انسان» بر اساس آيه ي کريمه ي «و لقد کرمنا بني ءادم» (7) «به کرامت انسان» معتقد است.
3-3-1. نبوت
أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منکم (نساء: 59)
خدا را اطاعت کنيد و رسول را اطاعت کنيد و صاحب امر از خود را اطاعت کنيد.
فالحکم لله العلي الکبير (غافر: 12)
پس حکم تنها براي خداي بلند مرتبه ي بزرگ است.
و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا (حشر: 7)
هر چه پيامبر (ص) به شما داد بستانيد و از هر چه شما را منع کرد اجتناب کنيد.
پس عامل مهمي که جريان اسلامي را از ديگر جريان ها جدا مي کند، اختصاص تشريع يعني قانون گزاري به خداوند است.
4-3-1. معاد
از هرگونه زشتکاري و فساد سياسي هراسان است. مي داند که روزي بايد پاسخگوي اعمال خود باشد.
5-3-1. امامت
6-3-1. عدالت
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط (حديد: 25)
و بي گمان، ما رسولانمان را با آيات روشن فرستاديم و همراهشان کتاب و ميزان نازل کرديم تا مردم به قسط برخيزند.
7-3-1. مهدويت
8-3-1. مرجعيت و ولايت فقيه
9-3-1. اسلام فقاهتي
10-3-1. استبداد ستيزي
11-3-1. استعمار ستيزي
12-3-1. دفاع از تماميت ارضي کشور اسلامي
13-3-1. مردم سالاري ديني
14-3-1. آزادي خواهي
15-3-1. پيوند اسلام با روحانيت
4-1. نهادها، احزاب و گروه ها
1-4-1. نهاد روحانيت شيعه
اين نهاد در واقع همزاد اسلام است، قرآن کريم مي فرمايد:
وما کان المؤمنون لينفروا کافه فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون. (توبه: 122)
و مؤمنان نبايد همگي کوچ کنند. پس چرا از هر فرقه اي، کساني براي فهم دين آماده نباشند تا قوم خود را هنگام بازگشت انذار کنند شايد آنان [از نافرماني] حذر کنند.
در روزگار صدر اسلام علاوه بر دستور خداوند در قرآن، توصيه هاي پيامبر (ص) نيز لزوم تعليم تازه مسلمانان به ويژه کساني را که از مرکز وحي دور بودند اثبات مي کرد. دفاع نظري از اسلام هدفي ديگر بود که وجود اين گروه را ضروري مي ساخت. (10)
به هر روي، نهاد روحانيت در اسلام، از آغاز وجود داشته و در بستر زمان متحول و پويا شده است به گونه اي که روحانيت شيعه در ايران، همواره تداوم بخش حرکت پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) در ترويج دين و حفظ اسلام بوده است.
نهاد روحانيت به عنوان اصيل ترين تشکيلات وابسته به جريان اسلامي و قوي ترين ارگان سياسي - اجتماعي، نقش بسيار مؤثري در امور سياسي کشور و خدمت به مردم، به ويژه پس از عصر صفويه داشته است. اين نهاد با وجود حوادث مختلف در طول زمان، امروزه به عنوان يک نهاد مقتدر اجتماعي، از سازماندهي مؤثر و کارآمدي در ايران، از پايتخت گرفته تا کوچک ترين شهرها و روستاها برخوردار است. نهاد روحانيت از گونه اي سلسله مراتب برخوردار است که در رأس آن مراجع تقليد و در مرحله ي بعد آيات، حجج اسلام و طلاب علوم ديني جاي دارند.
2-4-1. تشکل هاي عصر انقلاب مشروطه
الف: اکثريت مشروطه خواه
رهبري روحانيت مشروطه خواه را در داخل کشور آيت الله طباطبايي و آيت الله بهبهاني بر عهده داشتند. رهبري اصلي نهضت بر عهده آيت الله آخوند ملاکاظم خراساني و آيت الله نائيني بود که در نجف اشرف سکنا داشتند. روحانيت مشروطه خواه با توجه به ساختار استبدادي دولت قاجار، باور داشتند که مي توان ميان اسلام و مشروطيت آشتي برقرار کرد.
مهم ترين اشکال و نقدي که بر اکثريت مشروطه خواه در تشکيلات روحانيت داخل کشور وارد است، اعتماد آنان به روشنفکران سکولار بود. در پرتو اين اشتباه بعدها روشنفکران با کنار زدن روحانيت، همه ي زحمات آنان را بر باد دادند.
ب: اقليت مشروعه خواه
رهبري جناح اقليت در تشکيلات روحانيت مشروعه خواه را، آيت الله شيخ فضل الله نوري در دست داشت.از علماي نجف نيز آيت الله سيد کاظم يزدي از حاميان او به شمار مي آمد.
مشروعه خواهان، با تأکيد بر مشروطه ي مشروعه، نظام مشروطيت را امري وارداتي دانسته، با توجه به حمايت انگليسي ها از آن، نتيجه اش را اضمحلال دين و انحطاط اسلام مي دانستند. دغدغه ي اصلي شيخ فضل الله نوري، اجراي شريعت اسلام بود. او با تيزهوشي و آينده نگري اش، در پي گيري اين هدف به هيچ وجه کوتاه نيامد و تا پاي جان ايستاد و سرانجام به شهادت رسيد. بدشانسي اين جناح ضد مشروطه بودن سلطنت طلبان حاکم بود؛ مسئله اي که باعث شد تا بسياري از افراد به حقيقت مبارزه و خواست شهيد شيخ فضل الله نوري پي نبرند. در اين دوره همچنين دو حزب «دموکرات» و «اعتدال» فعال بودند. حزب دموکرات را روشنفکران و حزب اعتدال را روحانيت مشروطه خواه يعني آيت الله طباطبايي و بهبهاني رهبري و هدايت مي کردند. در ترکيب اين حزب با هدف تقويت مشروطه و صيانت از مذهب شيعه، سيزده روحاني حضور داشتند. (11) اين نکته را نبايد فرو گذاشت که سرانجام، پي آمدهاي منفي انقلاب مشروطه، بسياري از روحانيان را نسبت به دخالت در سياست دلسرد ساخت.
3-4-1-. تشکل هاي عصر پهلوي
روحانيان در ابتداي روي کار آمدن رضا خان به استثناي علمايي که در سياست دخالت نمي کردند، به دو گروه موافق و مخالف او تقسيم شدند.
الف: گروه موافق
اين گروه که مرکب از برخي علماي ايراني مقيم عراق و علماي داخل کشور بودند، (12) به دليل ضعف دولت احمد شاه قاجار، هرج و مرج حاکم در اواخر سلطنت قاجاريه و اقدامات به ظاهر اسلام خواهانه ي رضا خان در ابتداي قدرت از آنجا که خواستار وجود حاکمي مقتدر براي ايران جهت دفاع و حمايت از تشيع بودند، درباره ي رضاخان نظري مثبت داشتند و از تغيير نظام سلطنت حمايت مي کردند. البته پس از آشکار شدن سياست ضد اسلامي رضا شاه به شدت به مخالفت با او برخاستند و در مقابل استبداد وحشتناک او ايستادگي کردند.
ب: گروه مخالف
در رأس گروه مخالفان رضا خان، آيت الله سيد حسن مدرس قرار داشت. اين مجتهد عالي مقام، از حيث استعداد، شجاعت، صراحت، سياستمداري، علم، تقدس، پاکدامني و هوش شخصيتي کم نظير بود. (13) آيت الله مدرس از احمد شاه و سلسله ي قاجار دل خوشي نداشت، ولي از آن سو، با شخصيت مستبد رضاخان نيز از نزديک آشنا بود و از مخالفان سرسخت او بود و سرانجام نيز به دست همو به شهادت رسيد.
شايان ذکر است که تشکيلات روحانيت شيعه در اين زمان با جمهوري خواهي رضاخاني به دليل پيامدهاي ضد اسلامي جمهوريت در ترکيه مخالفت نمود و رضا شاه را ناچار به عقب نشيني کرد. هنگامي که رضا شاه با پيش گرفتن سياست سکولار و حتي ضديت با اسلام، در پي بود تا نهاد روحانيت را از بين ببرد. مراجع بزرگي همچون آيت الله عبدالکريم حائري يزدي - بنيانگذار حوزه ي علميه قم - و بعد آيت الله بروجردي با احتياط، بردباري و درايت اين توطئه را به رغم سختي هاي فراوان خنثي ساختند.
پي نوشت :
1. نک: حامد الگار، دين و دولت در ايران، ترجمه ابوالقاسم سري، ص 68 - 71.
2. نک: ملا احمد نراقي، عوايد الايام و شيخ محمدحسن نجفي، جواهر الکلام.
3. حامد الگار، دين و دولت در ايران، ترجمه ابوالقاسم سري، ص 231 - 230.
4. جلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، ص 71 - 73.
5. مائده (5)، آيه ي 3.
6. امام خميني، تحرير الوسيله، ج 1، ص 234.
7. اسراء (17)، آيه 17؛ بي گمان به فرزندان آدم کرامت داديم.
8. نساء(4)، آيه ي 141.
9. امام خميني (ره)، نقش روحانيت در اسلام، ص 5 و 35.
10. نک: شهيد مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 477؛ «تأملي در نظام آموزش حوزه»، ص 92 - 93.
11. نک: يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ص 95 - 96.
12. نک: حميد بصيرت منش، علما و رژيم رضا شاه، ص 211 - 214 و 217.
13. نک: علي جان زاده، خاطرات سياسي رجال ايران از مشروطيت تا کودتاي 28مرداد 1332 ص 405.
/س