اصول روابط بين‌الملل درنظام اسلامي (2)

اين مشركين كساني هستند كه هيچ عهد، پيمان و ميثاقي را حرمت نمي‌نهند. پس در حقيقت اين برائت از مستكبرين است، نه مشركين. متأسفانه بسياري از افرادي كه در كشورهاي اسلامي زندگي مي‌كنند، مسأله خدا برايشان حل نشده است؛ چرا كه در راه تحقيق قدم برنداشتند، لذا نسبت به آفريدگار هستي در شك و حيرت به سر مي‌برند، اما با اين حال،خون و مال آنها محفوظ است؛ چون در پناه و سايه دولت و كشور اسلامي زندگي مي‌كنند. بنابراين برائت از مشركين در حقيقت برائت از مستكبرين است.
دوشنبه، 25 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصول روابط بين‌الملل درنظام اسلامي (2)
اصول روابط بين‌الملل درنظام اسلامي (2)
اصول روابط بين‌الملل درنظام اسلامي (2)

نويسنده: آيت‌الله جوادي آملي



اشاره:اهميت روابط جهاني و بررسي ديدگاه اسلام در اين مورد از مسايلي است که از ديرباز توجه انديشمندان مسلمان را به خود جلب کرده است.بخش نخست اين نوشتار به همين امر پرداخته است.
اين مشركين كساني هستند كه هيچ عهد، پيمان و ميثاقي را حرمت نمي‌نهند. پس در حقيقت اين برائت از مستكبرين است، نه مشركين. متأسفانه بسياري از افرادي كه در كشورهاي اسلامي زندگي مي‌كنند، مسأله خدا برايشان حل نشده است؛ چرا كه در راه تحقيق قدم برنداشتند، لذا نسبت به آفريدگار هستي در شك و حيرت به سر مي‌برند، اما با اين حال،خون و مال آنها محفوظ است؛ چون در پناه و سايه دولت و كشور اسلامي زندگي مي‌كنند. بنابراين برائت از مشركين در حقيقت برائت از مستكبرين است.

اصول حاكم بر رابطه با كفار

1ـ منبع رابطة قلبي و روابط پنهاني و محرمانه با كفار:

اسلام اگرچه روابط با كفار را امضا مي‌كند؛ ولي به مسلمانان دستور مي‌دهد اين رابطه را در محدودة جان، راه ندهند. مسلمانان اگر خواستند با يكديگر رابطه برقرار كنند، ضمن اينكه روابط تجاري، صنعتي، سياسي و مانند آن دارند، مي‌توانند به قلب يكديگر راه پيدا كنند؛ چون هر دو مسلمان و مؤمن‌اند.قرآن در مورد عدم ايجاد پيوند قلبي با كفار مي‌فرمايد:«يا ايّها الذين آمنوا لا تتخذوا بطانه من دونكم لا يألونكم خبالا ودّوا ما عنتم قد بدت البغضاء من أفواههم و ما تخفي صدورهم أكبر قد بينا لكم الايات ان كنتم تعقلون» (آل عمران: 118)؛ شما نبايد بيگانگان را بطانه (آستر) جامه‌تان و محرم اسرارتان قرار دهيد. آنها را به قلبتان راه ندهيد كه در درون جانتان محبت آنها جا پيدا كند. اسلام اگر رابطة بين‌المللي حتي با كفار را جايز بداند، در حد ظهاره است، نه در حد بطانه؛ يعني مي‌توانيد كالا بفروشيد و كالا بخريد، مي‌توانيد مصالح نظامي را مبادله كنيد و مي‌توانيد مسائل سياسي را مبادله كنيد، ولي اولاً: هرگز محبت آنها را به درون جانتان راه ندهيد و ثانيا: آنها را از نظر مسائل سياسي، محرم اسرار نظامتان نكنيد.
اما چرا نبايد كفار را به درون جان راه داد؟ زيرا نهي از منكر درجاتي دارد كه اولين درجة آن انزجار قلبي از بدي و بدان است . در مقام قلب، موظفيم كه هم بدي را بد بدانيم، و هم بدان را دوست نداشته باشيم و اگر مسلمان و مؤمني، انسان معصيت‌كار را دوست بدارد، به اولين درجه نهي‌ازمنكر عمل نكرده است؛ چون بر هر مسلماني واجب است كه از معصيت‌كار منزجر باشد.

2- منع رابطة تأييدگرايانه نسبت به مكتب كفر:

بخش ديگر بحث آن است كه رابطة تأييدگرايانه و كمك به كفار ممنوع است؛ مثلاً اگر خريد و فروش و مبادلات ديگر ماية تأييد مكتب باطل شود، ممنوع است.

3- پاي‌بندي به پيمان ها:

رعايت ميثاق نسبت به كفار واجب است. در اين‌باره مصاديقي قابل طرح است كه در آن موارد، رعايت پيمان ضروري و لازم شمرده شده است:
الف – پناهندگان سياسي
اگر كسي به شما ستم كرد؛ ولي به كشوري كه شما با آن كشور، ميثاق پذيرش پناهندگي سياسي داريد، پناهنده سياسي شد، حق تعرض به او را نداريد. خداوند متعال در سورة مباركة نساء مي‌فرمايد: با منافقين يا بدانديشان كفرورز كه عليه اسلام و مسلمين در تلاش و كوشش بودند، نبرد كنيد:«الا الذين يصلون الي قوم بينكم و بينهم ميثاق او جاوكم حصرت صدورهم ان يقاتلوكم او يقاتلوا قومهم و لو شاءالله لسلطهم عليكم فلقاتلوكم فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم و القوا اليكم السلم فما جعل‌الله لكم عليهم سبيلا» (نساء: 90)مگر اينكه به گروهي بپيوندند كه شما ميثاق و تعهد دوجانبه داريد كه پناهندگان سياسي را به كشور اصلي آنها برنگردانيد. اگر چنين تعهدي نسبت به كشور ديگري داريد و دشمنان شما به آن كشور پناهنده شدند، شما حق تعرض به آنان را نداريد.
ب – پيمان عدم تعرض
افرادي كه در صدر اسلام مسلمان شدند، وقتي وجود مبارك نبي‌اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدينه مهاجرت نمود، موظف شدند كه از مكه به مدينه مهاجرت كنند و آنها كه مهاجرت كردند، اولياي يكديگر شدند: «ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل‌الله و الذين آووا و نصروا اولئك بعضهم اولياء بعض...» (انفال: 72)، ولي آنها كه تنبلي كردند و مهاجرت نكردند و در همان مكه ماندند: «... والذين آمنوا و لم يهاجروا ما لكم من ولايتهم من شيء حتي يهاجروا...» (همان) با اينكه ايمان آوردند؛ ولي چون مهاجرت نكردند، رابطة ولايي بينشان مطرح نيست؛ و لكن اگر مشكل ديني داشتند و عده‌اي بر آنها حمله كردند يا مورد خشم عده‌اي قرار گرفتند، شما از اين جهت كه آنها مؤمن هستند، بايد ياري‌شان كنيد «و ان استنصروكم في‌الدين فعليكم النصر الا علي قوم بينكم و بينهم ميثاق و الله بما تعملون بصير» (همان). با اين حال اگر آن طرف درگير با شما ميثاق عدم تعرض بست، شما حق نداريد مسلمان را ياري كنيد. ياري كردن مسلمان امر واجب است؛ اما واجب‌تر از آن، رعايت ميثاق بين‌المللي است.
ج – پرداخت ديه به كفار
اگر كسي مؤمني را عمداً كشت، علاوه‌بر اينكه قصاص مي‌شود – اگر توبه نكرده باشد – كيفر او جهنم است و اگر از روي خطا و اشتباه مؤمني را كشت، بايد ديه را به بازماندگان مقتول مسلمان بپردازد و اگر بازماندگان مقتول، مسلمان نباشند و جزء كفار و دشمنان اسلام باشند، حق پرداخت ديه وجود ندارد؛ ولي اگر عهد و پيماني بين مسلمانان و كفار بسته شده باشد كه هيچ‌كدام از دو گروه، خونشان هدر نرود، در اين شرايط بايد به ميثاق خود احترام بگذارند و ديه را به بازماندگان بپردازند.بنابراين در مسألة ديه وارث، اگر تعهد متقابل وجود داشته باشد كه خوني از هيچ‌كس ريخته نشود، بايد خونبها را به طرف مقابل – اگرچه كافر است – پرداخت كرد.
د – رعايت مقررات جنگي
اسلام حتي در مسألة جنگ نيز رعايت ميثاق و پيمان را ضروري مي‌داند، مثلاً اگر در متن جنگ پيمانتان اين است كه اول پياده‌نظام بجنگد، بايد رعايت كنيد. در عصر حاضر كه سبك جنگها عوض شده است اگر بنا شود كه اول نيروي هوايي وارد عمل شود، نيروي زميني نبايد وارد عمل شود و اگر دو طرف تعهد كردند كه اول نيروي هوايي وارد عمليات شود و بعد نيروي زميني يا بالعكس، دولت اسلامي نبايد تخلف كند.در سيرة اميرالمؤمنين(علیه السلام) رعايت ميثاق در جنگ، لازم و ضروري شمرده مي‌شد. در بعضي از جنگها اميرالمؤمنين(علیه السلام) به معاونين خود مي‌فرمود: «ان بيننا و بينهم حبلاً»؛ يعني بين ما و دشمنان، يك طناب است كه دو گروه را به هم مرتبط مي‌كند. ما پيمان بستيم و لذا حق تعرض نداريم. اگر پيمان در محدودة مالي بود، حق تعرض به مال نيست و اگر در محدودة خون بود، حق تعرض به خون نيست.

4- جبران خسارات

يكي از مسائلي كه در روابط ميان نظام اسلامي و ساير جوامع اهميت دارد، بحث جبران خسارات احتمالي در روابط ميان كشورهاست. به طور طبيعي در تعاملات كشورها با يكديگر، همواره احتمال ورود خسارات ناخواسته وجود دارد كه پايبندي به جبران آنها به صلح و همزيستي مسالمت‌آميز بين كشورها، كمك شاياني مي‌كند. از اين‌رو در اسلام، براين امر مهم تأكيد شده است؛ مثلاً وقتي يكي از فرماندهان اسلام، به نام خالد، حمله كرد و يكصد بي گناه را كشت، نبي‌ گرامي اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضرت امير(علیه السلام) را احضار كرد و به ايشان فرمود: خالد به نام اسلام و مسلمين بدرفتاري كرده است و علاوه‌بر اينكه خسارتهاي مالي وارد كرده، عده‌اي را هم مصدوم نموده است. تو از پول بيت‌المال همة خسارتها را جبران كن، حتي اگر رمه‌سرايي آسيب ديده يا ظرفي كه سگها در آن آب مي‌نوشيدند شكسته است، بهاي آنها را هم از بيت‌المال بپرداز.

5- روابط عادلانه اقتصادي

به طور كلي در مسائل اسلامي، گاه جنبة فقهي، گاه جنبة اخلاقي و گاهي هم جنبة رابطة بين‌المللي مطرح است. براي نمونه در موارد كم‌فروشي، مغبون كردن، غشّ در معامله و احتكار، هم حكم فقهي وجود دارد، هم حكم اخلاقي – كه اين دو حكم از حوزه بحث ما بيرون است – و هم حكم بين‌المللي. يك وقت چنين بحث مي‌شود كه مسلمان چنانچه خيانتي كند و كسي را عمداً مغبون كند، خلاف شرع مرتكب شده و معصيت كرده است كه اين حكم، ناظر به جنبة فقهي است و يك وقت هم گفته مي‌شود كه كم‌فروشي يا گرانفروشي و خيانت كردن يا مغبون كردن، كاشف از حرص و بخل و مال‌دوستي است كه اينها رذايل اخلاقي هستند.
اما گاهي هم اين‌گونه مطرح مي‌شود كه كم‌فروشي و مغبون‌كردن ديگران حرام است؛ اگرچه خريدار غيرمسلمان باشد. از اين جهت اين حكم به بحثهاي مربوط به روابط بين‌الملل ناظر است؛ يعني اگر كشور اسلامي خواست كالاي خود را به كشور غيراسلامي صادر كند يا مثلاً يك مسلمان خواست محصول صناعي يا كشاورزي خود را به كشور غيراسلامي صادر نموده و به غيرمسلمان بفروشد، آيا مي‌تواند او را مغبون كند؟ آيا مي‌تواند گران بفروشد؟ آيا مي‌تواند كم بدهد؟ اين قسمت مربوط به روابط بين‌الملل است؛ يعني اسلام رابطة بين مسلمان و كافر و نيز رابطة بين ملت مسلمان و ملت كافر، يا دولت اسلامي و دولت كفر را براساس قسط و عدل تنظيم مي‌كند و هرگز اجازه نمي‌دهد يك مسلمان هنگام فروش و صدور كالا به كشور غيراسلامي، كم بفروشد؛ زيرا كم‌فروشي جايز نيست؛ اگرچه خريدار، غيرمسلمان باشد ـ البته مسألة مال كافر حربي كه في‌ء مسلمين است، از اين مسائل جداست ـ قرآن كريم كم‌فروشي را، به صورت مطلق، تحريم مي‌كند، اگرچه خريدار، غيرمسلمان باشد؛ چون دين اسلام دين جهاني است و مي‌خواهد همة مردم روي زمين را براساس عدل و قسط اداره كند. بنابراين حكم حرمت‌ كم‌فروشي كه در سورة مباركه مطففين آمده است، اختصاص به روابط بين مسلمين و محدودة حوزه اسلامي ندارد:«ويل للمطففين الذين اذا اكتالوا علي الناس يستوفون و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون» (مطففين: 2 ـ 3)
مسألة حرمت تطفيف، تنها مربوط به روابط بين مسلمين نيست كه اگر كسي با مسلمان داد و ستد كرد، كم‌فروشي حرام باشد؛ اما نسبت به كافر، كم‌فروشي حلال باشد. طبق اين آيه اگر كشور اسلامي كالايي به كشور غيراسلامي صادر كند و رابطة اقتصادي برقرار كند، حتماً بايد از كم‌فروشي بپرهيزد.در مسأله غبن هم اگر طرفين معامله يكديگر را مغبون كنند و يا در داد و ستد خيانت كنند و غش در معامله نمايند، جايز نيست، خواه طرفين معامله مسلمان باشند يا غيرمسلمان.
پس رابطة اقتصاديي كه بين ملت مسلمان و ملت غيرمسلمان يا دولت اسلامي و دولت كفر شكل مي‌گيرد، بايد براساس قسط و عدل باشد. چنين قانوني رابطة بين‌الملل را براساس قسط و عدل تنظيم مي‌كند. جامع‌تر از اين آيه، آيات ديگري است كه اختصاص به مبادله كالا ندارند:«و لا تبخسوا الناس أشياءهم و لاتعثوا في الارض مفسدين» (شعرا: 183)
«و إلي مدين أخاهم شعيبا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غيره قد جاءتكم بينه من ربكم فأوفوا الكيل والميزان و لا تبخسوا الناس أشياءهم و لا تفسدوا في الارض بعد إصلاحها ذلكم خير لكم إن كنتم مؤمنين» (اعراف: 85)
« ويا قوم أوفوا المكيال والميزان بالقسط و لا تبخسوا الناس أشياءهم و لا تعثوا في الارض مفسدين» (هود:85)
در اين آيات سخن از ناس است، نه مؤمنين. «بخس» به معناي «كم كردن» است. خداوند مي‌فرمايد: هيچ چيزي را از هيچ كس كم نكنيد؛ يعني اگر بنا شد يك استاد مسلمان براي شاگردان كافرش تدريس كند، نبايد از وقت كلاسش كم بگذارد. اگر مسلماني را به كشور كفر فرا خواندند كه براي دانشجويان غيرمسلمان درس بگويد، چنين استادي مجاز نيست از حقش سوءاستفاده كند. بخس در «اشياء» شامل امور تجاري و غيرتجاري مي‌شود؛ زيرا مي‌فرمايد: «و لا تبخسوا الناس أشياءهم»
اين بخش از آيات، جزء غرر آيات محسوب مي‌شود، لذا نبي گرامي اسلام فرمود: «اوتيت جوامع الكلم»؛ يعني خدا به من قانون‌هاي كلي و جامع را كه از هر كدام آنها فروغ متعدد و فراوان استنباط مي‌شود، عطا فرمود. بنابراين اگر غيرمسلمان خواست چيزي را از مسلمان بخرد يا با او طرف عهد و پيمان شود، در اينجا مسلمان دو وظيفه دارد: يكي اينكه در اصل معامله خيانت نكند و دوم اينكه آبروي نظام اسلامي را حفظ كند. اگر مسلماني متعهد شد كه كالايي را به كشور غيراسلامي بفرستد و در اين فرستادن خيانت كرد؛ يعني مغبون كرد يا غش در معامله روا داشت يا كم فروخت، علاوه بر اينكه يك معصيت كبيره مرتكب شده است، ساحت نظام اسلامي را نيز لكه‌دار نموده و به حيثيت ملت و دولت هم آسيب رسانده است.
مثال ديگر حكم حرمت احتكار است؛ يعني اگر غذايي موردنياز بشر بود و آن بشر خونش هدر نبود، احتكار در حق وي نارواست و انسان نمي‌تواند جلوي موادغذايي انسانهايي را كه خونشان محترم است، بگيرد؛ يعني انبارها را ببندد و مال را ذخيره كند تا گران‌تر بفروشد.اميرالمؤمنين عليه‌السلام به نمايندة رسمي خود دستور مي‌دهد: «... فأن رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منع منه وليكن البيع بيعا سمحا بموازين عدل و أسعار لاتجحف بالفريقين من البائع و المبتاع فمن قارف حكره بعد نهيك إياه فنكل به و عاقبه في غير إسراف ...» (نهج‌البلاغه، نامه53)؛ اگر كسي فهميد احتكار حرام است، بعد دست به احتكار زد، در حالي كه تو او را از منكر نهي كرده‌اي، او را تنبيه كن و مورد عقوبت قرار بده؛ اما در اين توبيخ و عقاب اسراف نكن.
منع از احتكار اختصاص به حوزة اسلام و فرد مسلمان ندارد، بلكه نسبت به كافري هم كه در كشور اسلامي و در پناه دولت اسلامي، خونش محفوظ است، جريان دارد.اين مسأله (احتكار) هم از جهت اخلاق و هم از جهت فقه، حرمت دارد. ولي در بحث روابط بين‌الملل، اين سؤال مطرح است كه اگر اين كار حرام است، آيا نسبت به همة مردم حرام است ـ اعم از مسلمان و غيرمسلمان ـ يا فقط نسبت به مسلمين حرام است؟
ظاهر اين آيات نيز مبين اين است كه در حق هركس كه باشد، حرام است. پس اسلام روابط بين‌الملل را در بخش‌هاي تجاري و اقتصادي، معاملات پاياپاي و مبادلات فرهنگي، بر محور قسط و عدل تنظيم مي‌كند و هيچ فرقي بين مسلمان و غيرمسلمان در اين مسائل، مشاهده نمي‌شود. بنابراين، حقيقتاً، چنين ديني توان آن را دارد كه همه افراد بشر را به عنوان عائلة خود تلقي نمايد.

6 ـ رعايت اصول انساني

براي آنچه دربارة رعايت قسط و عدل نسبت به تمام انسانها مطرح است، چند نمونه قابل ارائه است:
الف ـ برادري و برابري انساني:
يك نمونه نامه رسمي اميرالمؤمنين(علیه السلام) به مالك اشتر مي‌باشد. در آن نامه كه به «عهدنامة مالك» معروف است، حضرت اميرمؤمنان(علیه السلام) مرقوم فرمودند: «... ولا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم أكلهم فأنهم صنفان إما أخ لك في الدين و إما نظير لك في الخلق...» (نهج‌البلاغه، نامه 53)؛ وقتي به مصر رسيدي و بر كرسي قدرت تكيه كردي، نسبت به احدي گرگ‌وار رفتار مكن و خوي خون‌آشامي در تو نباشد، خواه نسبت به مسلمان و خواه نسبت به كافر؛ زيرا اگر آنها مسلمان اند كه برادر ديني تو هستند و اگر غيرمسلمان اند در آفرينش، همتاي تو هستند.
يعني اصول انساني بين تو و آنها مشترك است و اين اصول مشترك انساني را خدا آفريده است، لذا بايد اين اصول را تكريم كرد. اگر انسان موحد بود، از كرامت و برتري برخوردار است و اگر موحد نبود و اهل قسط و عدل انساني بود، از كرامت نسبي برخوردار است. انسان مادامي كه دست به ستم دراز نكند، محترم است.
ب ـ عدالت سياسي:
به نقل مرحوم كليني( رحمت الله علیه ) كسي از حضرت موسي بن‌جعفر(علیه السلام) پرسيد: مردم دو منطقه با هم جنگ دارند و هر دو طرف كافرند و نيازمند سلاح هستند و شغل ما هم سلاح‌فروشي است و اين دو گروه كه در جنگند، از ما اسلحه مي‌خواهند. بفروشيم يا نه؟ (سرّ اين سؤال آن است كه فروش اسلحه به كسي كه با مسلمانان در جنگ است،‌ حرام است؛ اما اصل سلاح‌فروشي، وقتي زمان جنگ نيست، محذوري ندارد). حضرت در جواب مرقوم فرمودند: «بهما...» (الحرالعاملي، 1414 ق، ج 102:17)؛ آري بفروش، اما شرط سلاح‌فروشي آن است كه اولاً: به هر دو گروه درگير بفروشي، نه اينكه يك گروه را مسلح كني و گروه ديگر را محاصرة نظامي كني و اسلحه نفروشي و ثانياً: اين جواز فروش فقط شامل سلاحهاي دفاعي مي‌شود، نه سلاحهاي تهاجمي؛ يعني فروش شمشير، تير، نيزه، خنجر و دشنه حرام است؛ اما فروش سپر و كلاهخود و ديگر سلاحهاي دفاعي، حلال. برپايه اين حديث، اسلام نه تنها اجازه نمي‌دهد كه كسي عليه مسلمانان مسلح شود، بلكه اجازه نمي‌دهد دو كشور متخاصم كه هر دو كافر و غيرموحّدند، با خريد سلاح از مسلمين به جنگ خانمان‌سوز خود ادامه دهند.
ج ـ عدالت قضايي ميان كافران
وقتي حكومت اسلامي تشكيل شد و پيامبر گرامي اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از جانب خداوند به عنوان قاضي محكمه منصوب شدند، دستور رسيد كه اگر يهوديان مدينه يا مسيحيان اطراف به محكمة تو آمدند، تو آزادي كه آنها را در محكمة خاص خود بپذيري يا مي‌تواني آنها را به محكمة خود آنها ارجاع بدهي؛ ولي به هر تقدير، اگر خواستي بين مسلمان و يهودي يا مسيحي يا بين دو يهودي يا دو مسيحي يا بين يك يهودي و يك مسيحي، قضاوت و سمت داوري را به عهده بگيري، براساس قسط و عدل حكم كن: «فإن جاؤك فا حكم بينهم أو أعرض عنهم و إن تعرض عنهم فلن يضروك شيئا و إن حكمت فاحكم بينهم بالقسط إن‌الله يحب‌المقسطين» (مائده: 42)
با اينكه يهوديان جزء كينه‌توزان نسبت به اسلام و مسلمين بودند؛ اما بعد از قدرت يافتن اسلام و تسلط بر ايشان، روابط پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با يهوديان مدينه براساس قسط و عدل بود. گاهي از آنها مال قرض مي‌كرد و بدون سوءاستفاده از قدرت، آن را پس مي‌داد. علي‌بن ابيطالب(علیه السلام) نيز به همين شيوه، حكومت را اداره مي‌‌نمود؛ يعني با قدرتي كه داشتند، با يهودي در حد يك مسلمان و براساس قسط و عدل رفتار مي‌كردند.
د ـ اصل تلاش براي صلح جهاني و منع اختلاف‌افكني و جنگ‌افروزي
اميرمؤمنان(علیه السلام) دربارة عصر بعثت و رسالت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مي‌فرمايد: هنگام بعثت نبي‌گرامي، مردم زمين از حيث مليت، ملت و دين گوناگون بودند «وأهل الارض ملل متفرقه». رسول گرامي آنها را حيات بخشيد و متحد كرد و هر انساني موظف شد كه از انسانهاي ديگر جدا نشود؛ اگر هر دو يك دين دارند، بر مدار همان دين متحد باشند و اگر دين مشترك ندارند، بر مدار اصول مشترك انساني، متحد باشند. اختلاف به سود هيچ‌كس نيست. هركسي كه خود را از جامعه جدا كرد، در واقع خود را از خير جامعه جدا كرده است و البته جدا شدن او از جامعه شرّي به جامعه نمي‌رساند.
اميرالمؤمنين(علیه السلام) در اين زمينه مي‌فرمايد:«... و إياكم و الفرقة! فإن الشاذ من‌الناس للشيطان كما أن الشاذ من الغنم للذئب ألا من دعا إلي هذا الشعار فاقتلوه و لوكان تحت عمامتي هذه فإنما حكم الحكمان ليحييا ما أحيا القرآن و يميتا ما أمات‌القرآن و إحياؤه الاجتماع عليه و إمانته الافتراق عنه...» نهج‌البلاغه، خطبه 127)؛ يعني همان‌طور كه اگر گوسفند از رمه جدا شود، طعمة گرگ مي‌شود، كسي كه از جامعه جدا شود، طعمة شيطنت شيطان مي‌شود. بالأخره اين جامعه يا اسلامي يا انساني. اگر كسي مسلمان است ، بر محور اسلام ، با افراد ديگر متحد است و اگر غيرمسلمان است، بر اساس مدار و اصول انساني، با ديگران مشترك است.
اگرچه صدر خطبه دربارة برقراري وحدت بين مسلمانان است؛ اما عموم تعليل شامل ملتهاي گوناگون مي‌شود. حضرت دربيان جامع ديگري مي‌فرمايد:«فإياكم و التلوّن في دين‌الله فإنّ جماعة فيما تكرهون من‌الحق خير من فرقة فيما تحبّون من‌الباطل و إنّ‌‌الله سبحانه لم يعط أحداً بفرقة خيراً ممن مضي و لا ممّن بقي» (همان، خطبه 176)؛ من نه تنها از راه تجربة تاريخ، اين سخن را با شما در ميان مي‌گذارم، بلكه از راه وحي نيز اين راه مي‌گويم كه چه در گذشته و چه در آينده، هيچ ملتي با تفرقه نتيجه نگرفته است. [و نخواهد گرفت] هيچ طايفه، قبيله و خانواده‌اي با اختلاف، خيري نديده است، نه در گذشته و نه در آينده.
اسلام كه دين وحدت است، سعي مي‌كند آن را حفظ كند و اگر جايي تفرقه است، سعي مي‌كند آن تفرقه را به وحدت تبديل كند. لذا امام معصوم(علیهم السلام) مي‌فرمايد: فروش سلاح تخريبي و تهاجمي در حال جنگ ـ اگرچه هر دو گروه متخاصم، كافر باشند ـ حرام است. اسلام فروش سلاح را براي دفاع تأييد مي‌كند؛ اما براي تهاجم نه.
نبي‌ اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتي قوانين حجاز را براساس قسط و عدل تنظيم كرد، برهمين معيار براي ديگر مناطق نيز پيام داد تا جهان را يكي كند. اگر در روزگار گذشته، ايرانيان بر اثر قدرتي كه داشتند يا روميان بر اثر اقتداري كه داشتند، درگير بودند، نبي‌اكرم قيام كرد تا هم اختلافات درون مرزي مردم حجاز را سامان دهد و هم اختلافات برون مرزي را از بين برد و همة آنها را به يك اصل مشترك و هدف واحد فرا خواند؛ چون اگر آن دو ابرقدرت آن روز، يعني ايران و روم، با هم درگير مي‌شدند، در همان عصر، جنگ جهاني اتفاق مي‌افتاد؛ زيرا در آن زمان، اكثر شهرها و روستاها تابع يكي از اين دو قدرت بودند.اينكه امير مؤمنان(علیه السلام)، رسول گرامي اسلام را معيار وحدت و الگوي اتحاد مي‌داند، براساس نامه‌هايي است كه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) براي سران ايران و روم نوشت.
هـ ـ عفو و گذشت
حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از پيروزي بر دشمنان و فتح مكه، عقده‌گشايي نكرد، بلكه فرمود: ما جنگ كرديم؛ اما نه براي خونريزي. انقلاب پيامبر (فتح مكه) براي كشورگشايي نبود. لذا بعد از ورود به مكه، اعلان عفو عمومي نمود وبسياري از تبهكاران را بخشيد، حتي خانة ابوسفيان را كه ساليان متمادي عليه اسلام و مسلمين تلاش و كوشش كرد، «بست» قرار داد و فرمود: هركس به خانة ابوسفيان برود، در امان است و خون او محفوظ است. گذشت از دشمن بر معيار كرم است. او با اين كار توانست روابط بين‌الملل را تضمين كند.
و ـ تقدم ارشاد و هدايت بر خشونت
اولياي دين تا حد امكان از كشتار و كشتن انسانها (مؤمنين و غيرمؤمنين) جلوگيري مي‌كردند، مگر اينكه راه اصلاح و علاج مسدود شود و فرد به غدّه سرطاني تبديل شود كه چاره‌اي جز برش و عمل جراحي نيست. همان‌طور كه داغ كردن در طبّ سنتي گذشته، آخرين دارو بود.اميرالمومنين(علیه السلام) در يكي از بيانات نوراني خود مي‌فرمايد: ما تا جايي كه امكان دارد از راه نصيحت، موعظه، ارشاد، هدايت و رهبري، شما را از تبهكاري باز مي‌داريم و اگر هيچ كدام از اينها اثر نكرد، آنگاه دست به شمشير مي‌بريم.
ز ـ نفي سلطه‌گري
در اسلام، سلطه‌گري همچون سلطه‌پذيري مذموم و ممنوع است. از منظر قرآن، اگر انسان به كسي آسيب برساند، همين ستم كردن، خودش دعا و مسئلت است؛ يعني خدايا كسي را بر ما مسلط كن تا ظلم كند. خود ظلم، دعاست. اينكه خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «و اتاكم من كل ما سألتموه...» (ابراهيم: 34)، ناظر به همين مطلب است. هر كس سنت و سيرتي دارد كه با آن از خدا سئوال مي‌كند: «و ليخش الذين لوتركوا من خلفهم ذريه ضعافاً خافوا عليهم فليتقوا الله و ليقولوا قولا سديدا» (نساء: 9)
اگر مي‌ترسيد كه فرزندانتان به تكدي بيفتند، جامه كسي را از تن او بيرون نكشيد، نان كسي را از دهان او نگيريد و روزي كسي را قطع نكنيد. لذا در سوره مباركه انعام آمده است: «و كذلك نولّي بعض الظالمين بعضاً بما كانوا يكسبون» (انعام: 129)؛ يعني اگر كسي ستم كرد، ظالمي را بر وي مسلط مي‌كنيم تا اين ظالم، مظلوم ظالم ديگر بشود، رنج ببرد، ولي گنج اجر نصيب او نشده و ماجور نشود.
ظلم حتي نسبت به كافر، بلكه نسبت به حيوان هم حرام است. ديني كه اجازه نمي‌دهد هيچ مسلماني به سگي ستم كند، قطعاً اجازه نمي‌دهد كه به يك انسان ستم شود. اگر كسي خواست مالش را وقف كند كه يك يهودي در اين مملكت گرسنه نماند، وقف او صحيح است. اگر كسي خواست مالي را وقف كند كه يك ارمني در كشور اسلامي گرسنه نماند، وقف او صحيح است. اين دين با چنين ديد وسيعي مي‌تواند جهاني باشد و روابط بين‌الملل را تنظيم كند. با همان معياري كه اجازه نمي‌دهد، كسي ظلم كند، با همان معيار هم اجازه نمي‌دهد كسي ظلم‌پذير باشد.
آنچه را قرآن مطرح مي‌كند، نفي رژيم ارباب و رعيتي است و در واقع هم براندازي را بازگو مي‌كند و هم سازندگي را، چنان كه در سوره مباركه آل عمران آمده است: «ما كان لبشر ان يوتيه الله الكتاب و الحكم والنبوه ثم يقول للناس كونوا عباداً لي من دون الله ولكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون و لا يامركم ان تتخذوا الملائكه و البييين اربابا ا يامركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون» (آل عمران: 79ـ80).
خداوند به هيچ پيامبري كتاب و نبوت نداد تا او مردم را به سوي خود و به سود خود دعوت كند، بلكه همه پيامبران آمده‌اند و گفته‌اند كه ما با هم بنده خداي يگانه و يكتا هستيم. حضرت مسيح فرمود: «ما قلت لهم الا ما امرتني به ان اعبدوا الله ربي و بكم و كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتني كنت انت الرقيب عليهم و انت علي كل شيء شهيد» (مائده: 117)
پس رژيم ارباب و رعيتي ممنوع است؛ اما رژيم رباني بودن روا، بلكه لازم و واجب است. در رژيم رباني، عالمي را رباني مي‌گويند كه از يك سو، ارتباطش با رب‌العالمين مستحكم است و از سوي ديگر، پيوند تدبيري و تربيتي‌اش نسبت به جوامع بشري قوي باشد. چنين عالمي كه نسبت به رب و تدبير شديدالربط است، خود و مردم را به الله دعوت مي‌كند.
خاصيت رژيم رباني اين است كه مدار و معيار آن تعليم و تدريس است: «كنتم تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون» (آل عمران: 79) نبي اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون رباني اين امت و اسوه ربانيين بود، خداوند خطاب به ايشان فرمود: «قل هذه سبيلي ادعوا الي‌الله علي بصيره انا و من اتبعني و سبحان الله و ما انا من المشركين» (يوسف: 108)؛ يعني من خودم، مردم را به الله دعوت مي‌كنم. پيروان من هم، مردم را به الله دعوت مي‌كنند و اين دعوت براساس بصيرت و بينايي است. لذا اين معيار مي‌تواند جهاني باشد.
منبع: روزنامه اطلاعات




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.