هاليوود، صهيونيسم و اسطوره آمريكايى

حملات نظامى آمريكا پديده تازه اى نيست. اما تكرارآن باعث نمى شود عجيب و دردناك نباشد بعد از جنگ جهانى دوم اغلب خشونت هاى سازمان يافته در كره خاكى به امور خارجه و يا همان وزارت جنگ آمريكا بازمى گردد و ما مثل عادت به طلوع و غروب خورشيد آن را طبيعى مى شماريم. چگونه سرزمينى مى تواند با ثروت فراوان، همواره سرگرم كشتار در مناطق كوچك باشد. اين بيشتر شبيه شليك يك ميلياردر به قوطى هاى خالى كنسرو است؛ البته بدون آن كه خنده دار باشد. يك ايده قديمى
سه‌شنبه، 26 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هاليوود، صهيونيسم و اسطوره آمريكايى
هاليوود، صهيونيسم و اسطوره آمريكايى
هاليوود، صهيونيسم و اسطوره آمريكايى

 




 
نويسنده: عليرضا سميعي
تأملى درباره خشونت و زندگى شهرى در سرزمين يانكى‌ها
حملات نظامى آمريكا پديده تازه اى نيست. اما تكرارآن باعث نمى شود عجيب و دردناك نباشد بعد از جنگ جهانى دوم اغلب خشونت هاى سازمان يافته در كره خاكى به امور خارجه و يا همان وزارت جنگ آمريكا بازمى گردد و ما مثل عادت به طلوع و غروب خورشيد آن را طبيعى مى شماريم. چگونه سرزمينى مى تواند با ثروت فراوان، همواره سرگرم كشتار در مناطق كوچك باشد. اين بيشتر شبيه شليك يك ميلياردر به قوطى هاى خالى كنسرو است؛ البته بدون آن كه خنده دار باشد. يك ايده قديمى وجود دارد كه اقتصاد آمريكا را جنگ محور مى شمارد و شرارت هاى كاخ سفيد را بر همان اساس توضيح مى دهد. برخى نيز چنين توجيهاتى را كليشه اى و نخ نما مى دانند. در مقابل بايد گفت: حال كه به نظر واشنگتن خشونت ورزيدن كهنه و به درد نخور نيست چرا بايد براى ما كسل كننده باشد هنوز مطالعه درمورد آمريكا مطالعه در مورد جنگ است و مطالعه در مورد جنگ مطالعه در مورد آمريكا. اما به هر حال اين سؤال بلاجواب و به قوت خود باقى مى ماند كه چرا يك تمدن براى رتق و فتق امور اقتصادى خود به خشونت و نظامى گرى متوسل مى شود.
ممكن است با به ياد آوردن جنگ دوم و بازى USA در نقش نجات بخش، ورود آن ها را(به صحنه جنگ هاى بى پايان) تصادفى قلمداد كنيم. اما موضوع نمى تواند به اين سادگى باشد. زيرا مثلاً «ترومن» (رئيس جمهور وقت آمريكا) هنگام صدور دستور حمله اتمى به هيروشيما و ناكازاكى مى توانست به سادگى مناطق كم جمعيت را نشانه بگيرد (كما اينكه مكرراً به وى پيشنهاد حمله به نقاط كم جمعيت داده مى شد). حمله به توده مردم آشكارا نشان دهنده خشونت رئيس جمهور وقت آمريكا است كه خود، نماد عقل جمعى اين تمدن بود. چگونه يك تمدن به جاى انتخاب كشتار كمتر، كشتار بيشتر را برمى گزيند
براى پاسخ به سؤال مطروحه مى توان پرسيد كه اساساً تمدن ها بر چه اساسى زندگى مى كنند. آدمى براى شناخت خود مجبور به تأمل در باب خاطرات خويش است. ما همواره براى جواب، به خاطرات شخصى، وضعيت خانوادگى، طبقه اجتماعى و سنن قومى مراجعه مى كنيم و معمولاً آنها را با ويژگى هاى نوع بشر ضرب مى نماييم تا به يك معرفت نسبى از خود دست يابيم. قسمت متغير همانا «خاطرات شخصى» و اقسام آن است كه برشمرده شد. از همين رهاورد بسيارى از انديشمندان هنگام تفكر در مورد انسان به ادبيات يا بخش مكتوب تمدن ها روى مى آورند. سقراط هومر را فرامى خواند. هگل و نيچه تراژدى ها را مى كاوند و بسيارى از فلاسفه جديد به مداقه در اشعار و رمان هاى مى پردازند. چه، حافظه قابل بررسى اقوام، بايگانى مكتوب آنهاست. دريدا، ليوتار، بودريار، ادوارد سعيد و... ما را با توده اى از نظريات ادبى مقابل مى كنند.
حتى مى‌توان ادعا كرد كه اگر انديشمندان دهه حاضر به خوانش فيلم ها علاقه مند هستند به آن علت است كه حافظه هاى قومى از صورت «مكتوب» در حال چرخش به صورت «تصوير» هستند. ولع به تصويركشيدن همه چيز (از فيلم هاى راديولوژى تا فيلم هاى هنرى و عامه پسند) باعث مى شود خاطرات ما در فريم ها آرام گيرد. در گذشته يا براى شناخت گذشتگان نيز، ملزم به مطالعه بر روى اساطير بوديم يا هستيم. چرا كه رفتار اقوام به نسبت زيادى تحت سيطره اسطوره ها و البته مذهب ايشان بوده و هست. اين مهم سؤال ما را دشوارتر مى كند چرا كه آمريكا سرزمينى بدون اسطوره است. ولى فقدان اسطوره در آنجا به همان اندازه كه گيج كننده مى نمايد راه گشا است. چون سؤال روشن ترى را پيش مى كشد. اينكه آمريكايى ها با خلأ اسطوره اى خود چه كردند سرخ پوستان نمى توانند با افسانه هاى خود فقدان ايشان را حل و فصل كنند.
آنها در ابعاد وسيعى كشته و تحقير مى شوند. آمريكايى ها نيز براى پاك كردن سرزمين كاكتوسى خويش سرخ پوست زدايى كردند. معامله حذف با سنن و افسانه هاى سرخ هم انجام شد. از سوى ديگر مهاجرين اروپايى با فقر اسطوره اى مواجه بودند. زيرا از سرزمين هايى تبعيد مى شدند كه به طور طبيعى كمتربه اساطير به مثابه راهنمايان زندگى جديد مى نگريست. اين فقدان باعث شد فعاليت هاى اسطوره پرداز قوت بسيارى پيدا كنند. پيش از هر چيز سينما آماده بود. جويندگان طلا، هفت تيركش ها و بعدها كمى سرخ پوستان به تصوير كشيده شدند. تعريف اسطوره هر چه كه باشد نشان دهنده يك زندگى كامل است. زيست جهانى با نهادها، سنن، ارزش ها و روابط خودبسنده. اين زيست جهان خارق عادت بوده و از اين رو قابل توجه مى باشد و جالب توجه بودن آن در ضمن الهام بخش است و همه اينها مى توانست تا حدى در سينما باز توليد شود. پرده سفيدى كه مستقيم به آن مى نگريم تا نهادها، سنن، ارزش ها و روابطى خود بسنده را تماشا كنيم كه در زيست جهانى فريمى فراهم آمده است. سينما نه تنها از لحاظ ريخت شناسى پيوند وثيقى با اساطير دارد بلكه به مدد زندگى آمريكايى با فقدان تحقير آميزش، توانست به جاى آن بنشيند. بزودى هاليوود برافراشته شد تا آمريكا را نشان بدهد، در حالى كه در شهرهايش سيل راه افتاده است، آتشفشان فوران مى كند. زلزله مى آيد و از كرات ديگر موردحمله قرار مى گيرد. حتى زنبورها و مورچه ها به آمريكا حمله مى كنند. به جايى كه مردم آن روى پرده سينما ناميرا، انسان دوست و البته فقط به اندازه كافى، خشن هستند!
از سوى ديگر مردمانى در جهان زندگى مى كردند كه تنها دارايى ايشان اسطوره بود. حتى سرزمين آنها در پرده اى از اسطوره پيچيده شده بود. آنها به تازگى به گوشه اى از جهان رسيده بودند. اما مى دانستند كه نمى توانند همان گونه كه در تورات آمده است از پيامبران بنى اسرائيل مدد بگيرند. شايد به همين خاطر براى يك مبادله پاياپاى به سراغ مردمى رفتند كه تنها دارايى شان زمين بود. مردمى كه صاحب اسطوره بودند در كشورى كه اسطوره اى ندارد ساده تر مى نمود. از طرف ديگر انگلستان (يكى از پدرهاى معنوى آمريكا) دچار ضعف پس از جنگ بود. در طول جنگ يهوديان زيادى، بالاجبار به آمريكا سفر كردند. بدينسان شالوده اسطوره اى آمريكا توسط قوم يهود و سينما ريخته شد. يك قرائت اقتدارگراى يهودى يعنى صهيونيزم زوج خوبى براى يك قرائت هيجان انگيز از سينما يعنى ژانرهاى اضطراب آور و خشن (گيشه اى) محسوب مى شد. زندگى اين دو قرين خشونت بود كه لااقل در بادى امر براى زندگى شهرى نامتوازن است. براى زندگى در شهر به كاربست عقل ملزم هستيم. پس شهرها صحنه منازعه عقل و اسطوره خشونت بار آمريكايى شد. طبق يك قاعده قديمى فلسفى آنچه وجود دارد نمى تواند ناموجود شود. پس منازعه عقل و خشونت به 3 صورت قابل تقرير است:
1- عقل از خشونت به عنوان ابزار استفاده كند
2- خشونت از عقل به عنوان ابزار استفاده كند
3- عقل و خشونت در فرايندى عملى يگانه شده با هم به صورتى متوازن درآيند.
براى اين كه نشان دهيم در چه شرايطى كدام يك از قضايا ممكن مى شود يا در هركدام يك از قضايا عقل و خشونت چه ويژگى هايى مى يابند و يا در صورت جارى شدن هركدام از آنها چه اتفاقاتى مى افتد به مقالى جداگانه حاجت است كه از حوصله اين يادداشت خارج مى باشد. حتى مى توان بحث كرد كه چه نسبتى ميان عقل پراگماتيستى (اين عنوان محترمانه و دانشگاهى عقل آمريكايى است) و گزاره هاى ياد شده وجود دارد.
اما در حال واضح است كه زندگى شهرى براى تداوم نظم خود نمى تواند مقدار زيادى از خشونت را تحمل كند. خشونتى كه نمى توان آن را از ميان برداشت پس مى بايست خشونت از شهر «تبعيد» شود. «صدور خشونت» از شهر به بيرون در عين الزامى بودن مى تواند حسابگرانه باشد. چنانچه «تبعيد» كوركورانه انجام پذيرد با بازگشت خود شهر را دچار دردسر مى كند. حمله آمريكا به ويتنام نمونه خوبى براى توجه و بررسى است. «تبعيد » خشونت به ويتنام با مقاومت چشم بادامى ها مواجه شد و اثرات آن تا سالها بر شهرهاى آمريكا سايه گسترد. پس از آن حادثه «صدور » منفعت آور خشونت، حساب شده تر انجام مى شد. همراه كردن ديگر كشورها تلاش براى بهانه تراشى و هجوم به سرزمين هاى بى دفاعى مانند افغانستان نتيجه همان حسابگرى است. ماشين جنگى آمريكا به جاى حمله به سرزمين هاى تثبيت شده به شكل خفت آورى به روستاها علاقه مند است. اين ميلياردر از شكار گراز وحشت دارد. پس به قوطى هاى خالى كنسرو شليك مى كند.
براى فهم بهتر مسائل گفته شده بايد به ياد آورد كه هرگز ميان زندگى پدران ما و اسطوره هاى ايشان دره اى زمانى وجود نداشته است. اسطوره ها در دوران پيش امورى همه جا حاضر بودند. گفت وگوهاى افلاطونى نشان مى دهد كه آنها چگونه خدايگان خويش را لمس شدنى و در همان نزديكى مى دانستند. اسطوره آمريكايى (هاليوود ‎/صهيونيزم) نيز زندگى پويايى دارد. نه شب هنگام پاى آتش يا بعدازظهرها روى بالكن از زبان پدربزرگ، بلكه دائماً از خلال سينما و تلويزيون به صورت فيلم، تبليغ، مسابقه و اخبار پخش مى شود و خشونت را استوار بر مى افراشد. خشونت همان گونه كه وجود دارد و لاوجود نمى شود، ماهيت نيز دارد. او با اقتضائات تاريخى خود به زندگى خويش ادامه مى دهد و اتفاقاً بدون اين اقتضائات زندگى نمى تواند كرد. درست به همين خاطر است كه شهر نمى تواند به راحتى آن را «صادر - تبعيد» كنند. خارج كردن خشونت از شهر بيرون گذاشتن ساده چيزى ابزارى نيست. خشونت بنا به ماهيت خود همانگونه كه با وجه صادراتى «خروج» واكنش سودآورانه دارد، درمقابل وجه تبعيدى «خروج» نيز واكنشى مخرب نشان مى دهد. زيرا هر بار مى خواهد ناراضى و دلتنگانه به مادر خويش باز گردد. اما اين بار به اعماق تاريخ فرو نمى رود بلكه طبيعتاً به شهر باز مى گردد. آدمى گمان مى كرد با گم و گور كردن اسطوره مى تواند خصوصيات زندگى اسطوره اى را دفن كرده با عقلانيتى تام در شهرهاى آباد زندگى كند. اما اسطوره اين بار در شهر ظهور كرد و فرزندان خويش را همين جا زاد. خشونت به شهر بر مى گردد. يك بار در 11 سپتامبر اين كار را كرد. گيرم كه آن جنايت و مكافات را داستانى از انتشارات كاخ سفيد بدانيم.
منبع: فارس




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط