بحثی در مناسبات حسینعلی بهاء و روسیه
جدا از صحت و سقم این اتهام، شواهد متعددی وجود دارد که پیوند آشکار میان حسینعلی بهاء و روسها را مدلل میدارد و حتی مآخذ معتبر بهائی (تلخیص تاریخ نبیل، مقاله شخصی سیاح، قرن بدیع و الکواکب الدریه) بدان تصریح دارند. یکی از مهمترین و آشکارترین این شواهد، اقدام جدی پرنس دالگوروکی (سفیر روس در ایران) برای نجات بهاء (از زندان و اعدام) پس از ترور نافرجام شاه، و بدرقه بهاء توسط غلامان سفارت تا مرز عراق3 است که صدور لوح از سوی بهاء خطاب به تزار روسیه در تشکر از حمایت دالگوروکی4 را در پی داشت. تحقیق زیر، به بررسی پیوند دیرین میان بهاء و خانواده او با روسیه میپردازد:
1.منسوبان نزدیک بهاء، در سفارت روس
پدر حسینعلی بهاء و صبح ازل، میرزا عباس نوری موسوم به میرزا بزرگ وزیر است. میرزا عباس، بزرگ خاندان خویش محسوب میشد و حضور چشمگیر و گسترده منسوبین نزدیکش (یعنی، پسر بزرگ، داماد و نوههای دختریش) در سفارت روسیه، که بویژه در ایران آن روزگار، امری عادی به نظر نمیرسد، قاعدتاً بدون آگاهی و موافقت وی صورت نگرفته است، و این امر، پژوهشگر تیزبین را به جستجوی ریشهها و رشتههای ارتباط بین خود میرزا عباس با روسها وامیدارد. اتفاقاً بررسی زندگی میرزا عباس و «شبکه ارتباطات سیاسی» او نیز رد پاهایی از روسیه را در پروندهاش به دست میدهد. و این امر نشانگر آن است که پیوند حسینعلی «بهاء» با روسها، ظاهراً سابقهای دیرین داشته و به روزگار حیات پدرش، میرزا عباس، میرسد.
2.پدر بهاء؛ منشی پرنس «روسفیل»
امام وردی، مخدوم میرزا عباس، از عناصری است که رد پای ارتباط با سفارت روسیه در کارنامه او مشهود است. از کلام مهدی بامداد برمیآید که پس از قتل گریبایدوف (سفیر مغرور و فتنهجوی روسیه) در 1244ق، خانه اماموردی میرزا در تهران چندی منزلگاه سفرای روس بود10، و با توجه به اینکه انتخاب اشخاص برای میهمانداری از سفرای بیگانه، بیحساب و کتاب نبوده و علایق و سلایق سیاسی آنان، نوعاً در انتخابشان برای این گونه امور، لحاظ میشد) این امر از وجود نوعی «خصوصیت» بین اماموردی و سفرای همسایه شمالی حکایت دارد. دستکم باید گفت که اقامت سفرای روس در خانه پرنس قجر، زمینهساز «تشدید و تقویت» روابط وی با آنان بوده است. چنان که این امر، در ماجرای مرگ فتحعلی شاه و بحران سیاسی پس از وی، آشکار شد.
اماموردی از دولتمردانی بود که در جریان انتقال سـلـطـنـت از فـتـحـعلی شاه به محمد شاه قاجار (جمادیالثانی 1250) به رقبای شاه جدید پیوست و حتی به دستور برادر بزرگش: علی شاه ظلالسلطان، با 15 هزار سرباز به قزوین شتافت تا راه را بر ورود شاه و وزیرش (قائم مقام فراهانی) به پایتخت ببندد، که البته قشونکشی وی پایانی فضاحتبار داشت11 و با پیشبینی شکست یاران خود، به «چادر ایلچی روس پناهید» .12 این پناهندگی برای امام وردی طبعاً مصونیت سیاسی به همراه داشت و لذا در جریان داغ و درفش همپیمانهای سیاسیش (ظلالسلطان و...) توسط محمد شاه و قائممقام، چون «در پناه دولت روس بود، کسی به او متعرض نمیشد و باقی گرفتار بودند» .13
سال بعد، در ربیعالاول 1251، جمعی از شاهزادگان مخالف شاه (از جمله اماموردی) به قلعه اردبیل فرستاده شدند و اماموردی 3 سال بعد (ربیعالثانی 1254) به اتفاق برادرانش: ظلالسلطان و رکنالدوله «از قلعه اردبیل گریخته و به دولت روس تزاری پناهنده شدند. دولت روسیه درصدد برآمد که شاهزادگان فراری را با ماهیانه مکفی در قراباغ یا ورشو منزل دهد ولی شاهزادگان توقعات دیگری داشتند که مورد قبول امپراتور قرار نگرفت. این واقعه مصادف بود با محاصره هرات از طرف محمدشاه و مقارن با مسافرت نیکولای اول به ایروان و چون در این اوان مقامات» تزاری «بنا به مقتضیات سیاسی از دولت ایران پشتیبانی میکردند موافقت با تقاضاهای غیر موجه فراریان [به سلطنت رسانیدن آنان در ایران] معقول به نظر نمیآمد» .14
لذا آن سه تن نهایتاً ناگزیر شدند برای دستیابی به نقطه اتکا بهتر، به کشور عثمانی بروند15 که آن زمان، پیوندهای عمیقی با دولت انگلیس داشت. تزار البته هنگام عزیمت آنها به عثمانی، از ایشان نزد شاه ایران وساطت و ضمانت کرد16 و خود ظلالسلطان در نامه به پالمرستون، وزیر خارجه انگلیس (اول رمضان 1254ق) خاطرنشان ساخت که: «بعد از فرار از قلعه اردبیل، مدت هفت ماه در حمایت دولت علیه امپراتور اعظم [تزار روسیه] بودیم و ایلچی دولت علیه ایشان [یعنی سفیر روسیه در ایران] هم دخیل این امر بود» .17 آنان پس از ورود به عثمانی در خط سازش با انگلستان افتادند که خود داستانی دراز و عبرتانگیز دارد.18 منابع بهائی اظهار میدارند که در ایام تبعید حسینعلی بهاء در عراق، پسران ظل السلطان، شجاع الدوله و سیف الدوله، جزو میهمانان دائمی بهاء بودند.19
پدر حسینعلی بهاء، میرزا عباس نوری، مدتها کارگزار شاهزاده روسفیل: امام وردی میرزا، بوده است.
امام وردی، ضمناً داماد محمدخان قاجار20 و شوهر خواهر پسر وی: محمدحسن خان سردار ایروانی، بود که تاریخ، هر دو ـ محمد خان و محمدحسن خان ـ را از وابستگان سیاست روسیه در ایران میشناسد. عباس امانت (مورخ بهائیتبار) از محمدحسن خان با عنوان «یکی از تحت الحمایگان جاهطلب روسیه» یاد میکند.21 محمد حسن خان سردار، از قضا متهم به دخالت در توطئه ترور نافرجام ناصرالدین شاه (شوال 1268ق) بود22 که حسینعلی بهاء نیز در ردیف متهمان ردیف اول آن قرار داشت.
چنانچه از روابط دیرین میان خانواده بهاء با روسها بگذریم، به روابط شخص وی با عمال روسیه در ایران میرسیم که منابع بهائی هم بدان تصریح دارند.
3. دریابیگی روسیه، و تلاش برای حفظ جان بهاء
قبل از شروع درگیری قلعه طبرسی، به قول «الکواکب الدریه» (از مآخذ مشهور بهائی):حسینعلی «یک وقتی در جز [بندر گز سابق] که قریه [ای] از قراء مازندران است تشریف داشته و در آنجا مستخدمین و سرحدداران دولت روس، ارادتی شایان به حضرتش یافته، اراده کردهاند که آن حضرت را از دست مأموران ایرانی گرفته و یا فرار داده به روسیه ببرند» ولی میرزا قبول نکرده است. تا اینکه بزودی خبر مرگ محمدشاه میرسد و «دریابیگی روس اظهار سرور کرده» است. «خلاصه، آن قضیه وفات شاه هرچند امر را بر اصحاب مازندران [مقیم قلعه طبرسی] سخت کرد، ولی از طرفی سبب نجات حضرت بهاءالله شد و آن حضرت سالماً به طهران مراجعت فرمود...» .23
مؤلف کواکب الدریه، که بعدها از بهائیت برگشته و کتاب «کشف الحیل» را در افشای ماهیت بهائیان نوشت، در کشف الحیل، به لوحی از عبدالبها خطاب به برخی از مریدان خود در بندرگز اشاره میکند که ضمن آن، با اشاره به ممانعت حکومت آمل از نزدیک شدن بهاء به مجتمعین قلعه شیخ طبرسی، و رفتن بهاء به بندرگز، مینویسد: «پس جمال مبارک [بهاء]... در بندرجز تشریف بردند و سرکردههای جز نهایت رعایت و احترام را مجری داشتند. پس محمد شاه، فرمان قتل جمال مبارک [بهاء] را به واسطه حاجی میرزا آقاسی صادر نمود و خبر محرمانه به بندر جز رسید. از قضا در دهی از دهات سرکرده روز بعد موعود بودند. مستخدمین روسی با بعضی از خوانین بسیار اصرار نمودند که جمال مبارک به کشتی روس تشریف ببرند و آنچه اصرار و الحاح کردند قبول نیفتاد، بلکه روز ثانی صبح با جمعی» بسیار «به آن ده تشریف بردند. در بین راه سواری رسید و به پیشکار دریابیگی روس کاغذی داد. چون باز نمود به نهایت سرور فریاد برآورد و به زبان مازندرانی گفت: مردی بمرده. یعنی محمد شاه مرد. لهذا آن روز را خوانین و جمیع حاضرین... جشن عظیمی گرفتند...» .24
عکس : حسینعلی نوری (بها)
4. پرنس دالگوروکی برای نجات بهاء از حبس و اعدام بپامیخیزد
شوقی افندی (نوه و جانشین عباس افندی) با اشاره به ماجرای ترور شاه مینویسد: «روز بعد با نهایت متانت و خونسردی به جانب نیاوران مقر اردوی سلطنتی رهسپار شدند. در زرگنده میرزا مجید شوهر همشیره مبارک که در خدمت سفیر روس پرنس دالگورکیPrince Dalgoroki سمت منشیگری داشت آن حضرت را ملاقات و ایشان را به منزل خویش که متصل به خانه سفیر بود رهبری و دعوت نمود. آدمهای حاجی علی خان حاجب الدوله چون از ورود آن حضرت باخبر شدند موضوع را به مشارٌالیه اطلاع دادند و مراتب را شخصاً به عرض شاه رسانید. شاه از استماع این خبر غرق دریای تعجب و حیرت شد و معتمدین مخصوص به سفارت فرستاد تا آن وجود مقدس را که به دخالت در این حادثه متهم داشته بودند تحویل گرفته نزد شاه بیاورند.
سفیر روس از تسلیم حضرت بهاالله امتناع ورزید و از هیکل مبارک تقاضا نمود که به خانه صدراعظم تشریف ببرند. ضمناً از مشارٌالیه به طور صریح و رسمی خواستار گردید امانتی را که دولت روس به وی میسپارد در حفظ و حراست او بکوشد» .28 عبدالحمید اشراق خاوری، مبلغ و مورخ مشهور بهائی، نیز آورده است: ناصرالدین شاه «فوراً مأموری فرستاد تا حضرت بهاءالله را از سفارت روس تحویل گرفته نزد شاه بیاورد. سفیر روس از تسلیم حضرت بهاءالله به مأمور شاه امتناع ورزید و به آن حضرت گفت که به منزل صدراعظم بروید و کاغذی به صدراعظم نوشت که باید حضرت بهاءالله را از طرف من پذیرایی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایی و اگر آسیبی به بهاءالله برسد و حادثهای رخ دهد شخص تو مسؤول سفارت روس خواهی بود» !29
دالگوروکی دست بردار نبود و زمانی که دولت ایران بهاء را به زندان افکند، تلاشش را ادامه بل تشدید بخشید. مطالع الانوار مینویسد: «قنسول روس که از دور و نزدیک مراقب احوال بود و از گرفتاری حضرت بهاءالله خبر داشت، پیغامی شدید به صدراعظم فرستاد و از او خواست که با حضور نماینده قنسول روس و حکومت ایران تحقیقات کامل درباره حضرت بهاءالله به عمل آید و شرح اقدامات و سؤال و جوابها که به وسیله نمایندگان به عمل میآید در ورقهای نگاشته شود و حکم نهایی درباره آن محبوس بزرگوار اظهار گردد. صدراعظم به نماینده قنسول وعده داد و گفت در آتیه نزدیکی به این کار اقدام خواهد کرد و آنگاه وقتی معین نمود که نماینده قنسول روس با حاجب الدوله و نماینده دولت [ایران] به سیاه چال بروند. مقدمتاً... [ملا علی ترشیزی ملقب به عظیم، از روِسای وقت بابیه و مرتبط با تروریستها] را طلب داشتند و از محرک اصلی و رئیس واقعی سؤال کردند» عظیم جنایت را گردن گرفت و «چون این اقرار را از عظیم شنیدند قنسول و نماینده حکومت اقرار او را نوشته به میرزا آقا خان [صدراعظم] خبر دادند و در نتیجه حضرت بهاءالله از حبس خلاص شدند...» .30
شوقی نیز در ادامه مطلب قبل مینویسد: «از یک طرف وساطت و دخالت پرنس دالگورکی سفیر روس در ایران که به جمیع وسائل در آزادی حضرت بهاءالله بکوشید و در اثبات بیگناهی آن مظلوم آفاق، سعی مشکور مبذول داشت و از طرف دیگر اقرار و اعتراف رسمی ملا شیخ علی ترشیزی ملقب به عظیم که در زندان حضور حاجب الدوله و مترجم سفارت روس و نماینده حکومت برائت حضرت بهاءالله را تأیید و به صراحت دخالت و شرکت خویش را در حادثه... [تیراندازی] به شاه اظهار نمود» .31
5. حمایتها ادامه مییابد
پیشنهاد سفیر به حسینعلی بهاء (پس از آزادی از زندان) مبنی بر سفر به روسیه، و نیز بدرقه رسمی بهاء هنگام خروج وی از ایران (به حکم ناصرالدین شاه) تا مرز عراق توسط غلامان سفارت روسیه نیز، که در تواریخ معتبر بهائیت بدان تصریح شده، گامهای بعدی سفارت روسیه در حمایت از حسینعلی بود. مطالع الانوار مینویسد: «حکومت ایران بعد از مشورت به حضرت بهاءالله امر کرد که تا یک ماه دیگر ایران را ترک نمایند و به بغداد سفر کنند. قنوسل روس چون این خبر شنید از حضرت بهاءالله تقاضا کرد که به روسیه بروند، دولت روس از آن حضرت پذیرایی خواهد نمود. حضرت بهاءالله قبول نفرمودند و توجه به عراق را ترجیح دادند، در روز اول ماه ربیع الثانی 1269 هجری به بغداد عزیمت فرمودند. مأمورین دولت ایران و نمایندگان قنسول روس تا بغداد با حضرتش همراه بودند» .34
همراهی نمایندگان سفارت با بهاء، مورد اعتراف مکرر خود او قرار دارد: از جمله در «اشراقات» تصریح میکند که: «این مظلوم از ارض طا [= طهران] به امر حضرت سلطان به عراق عرب توجه نمود و از سفارت ایران و روس ـ هر دو، ملتزم رکاب بودند» .35
این امور، دقیقاً این حدس را تقویت میکند که سفارت روسیه با حسینعلی بهاء (بنیادگذار مسلک بهائیت) به عنوان فردی «تحت الحمایه روسها» و مشمول مقررات کاپیتولاسیون برخورد میکرده است. گزارش شوقی افندی از پیشنهاد سفیر به بهاء، دقیقاً (و البته به طور ناخواسته) مؤید همین امر است: «سفیر روس چون از فرمان سلطانی استحضار یافت و بر مدلول آن مطلع گردید از ساحت مبارک استدعا نمود اجازه فرمایند آن حضرت را تحت حمایت و مراقبت دولت متبوعه خویش وارد و وسایل حرکت وجود اقدس را به خاک روس فراهم سازد» .36
تشکر بهاء از تزار و سفیر روسیه
پي نوشت ها:
1. خاطرات عبدالله بهرامی، ص 30.
2. مقدمات مشروطیت، هاشم محیط مافی، به کوشش مجید تفرشی، ص 35.
3. قرن بـدیـع، شـوقـی افـنـدی، 2/33، 83 و 86 ؛ مـطالع الانوار، (THE DAWN BREAKERS) ، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه و تلخیص عبدالحمید اشراق خاوری، صص594 -593 و612 - 611 و 618؛ الکواکب الدریه، آواره، 1/336؛ بهاءالله و عصر جدید، دکتر اسلمونت، ص 44؛ عهد اعلی...، ابوالقاسم افنان، ص 496، 499 - 498 و 500 ؛ قبله عالم، عباس امانت، ترجمه حسن کامشاد، نشر کارنامه، تهران 1383، صص298 -297؛ الواح مبارکه حضرت بها ا جل ذکره الاعلی شامل: اشراقات و چند لوح دیگر، بینا، بیتا، خط نستعلیق، صص 104 - 103 و 155؛ لوح خطاب به شیخ محمد تقی اصفهانی معروف به نجفی، حسینعلی بها، لجنه نشر آثار آمری، لانگنهاین، 138 بدیع، صص 16 - 14.
4. ر.ک، کتاب مبین، حسینعلی بها، چاپ 1308، ص 76؛ نسخه خطی، خط زین المقربین، 1294ق، ص 78؛ قرن بدیع، همان، 2/86 .
5. ر.ک، الکواکب الدریه، عبدالحسین آواره، 1/254؛ قرن بدیع، 2/33؛ کشف الحیل، آیتی، چ 7، 1/62 و 2/87 ، چ 4؛ فلسفه نیکو، حسن نیکو، 4/86 ؛ مقدمات مشروطیت، محیط مافی، ص 35؛ فتنه باب، اعتضاد السلطنه، توضیحات عبدالحسین نوایی، ص 194.
6. الکواکب الدریه، 1/254. نیز ر.ک، مقدمات مشروطیت، ص 35. آواره بعدها در برگشت از بهائیت، کتاب کشف الحیل را بر ضد این فرقه نوشت و در آن متذکر شد: در موقع حبس بها «برادر بزرگش میرزا حسن نوری منشی سفارت روس بود و بالاخره به وسیله میرزا حسن سفارت را وادار بر شفاعت کردند و پس از چهار ماه و چیزی بها به شفاعت سفیر روس از حبس خلاص و به بغداد با عائلهاش تبعید شد» (کشف الحیل، ج 2، چ 4، ص 87 ).
7. قرن بدیع، همان، ص 33.
8. شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، باقر عاقلی، 1/38.
9. ر.ک، شرح حال رجال ایران، بامداد، 6 /52 و 127 - 126 و 1/162. نیز ر.ک، نقطه الکاف، مقدمه ادوارد براون، لیدن 1328ق، ص 35؛ منشآت قائم مقام، چاپ محمد عباسی، صص25 -19.
10. شرح حال رجال ایران، 6 /51 ، پاورقی 8 . 11. همان، 1/163.
12. سفرنامه رضا قلی میرزا، ص 11.
13. همان، ص 16.
14. مساله 14. رجال قاجاریه، حسین سعادت نوری، ص 279. نیز ر.ک، شرح حال رجال ایران، 1/163.
15. چهل سال تاریخ ایران... (المآثر و الاَّثار، اعتماد السلطنه، به کوشش ایرج افشار، 2/617 .
16.اسناد روابط ایران و روسیه در دوران فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار...، به کوشش فاطمه قاضیها، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران 1380، صص 177-172 سنج با صص 171-170.
17. ایران و بریتانیا (1257 ـ 1224ق) به روایت اسناد ایرانی موجود در انگلستان، به کوشش حسین احمدی، چاپ وزارت امور خارجه، تهران 1379، ص 130.
18. ر.ک، همان، صص 121- 119. برای حقوق بگیری آنهااز عثمانی نیز ر.ک، شرح حال رجال ایران، 1/163.
19. ر.ک، بهاءالله، شمس حقیقت، حسن موقر بالیوزی، ترجمه مینو ثابت، صص 163 - 162.
20. رجال قاجاریه، حسین سعادت نوری، ص 170، به نقل از: ناسخ التواریخ قاجاریه، سپهر، چاپ جهانگیر قائم مقامی، 1/156؛ روضه الصفا، هدایت، چاپ خیام، 9/509 و 510 ؛ تاریخ عضدی، چاپ کوهی، صص 27 - 26.
21. ر.ک، قبله عالم، عباس اامانت، ص 226 و نیز 286 و 325.
22. رجال قاجاریه، صص 160 ـ 159
23. الکواکب الدریه، 1/284.
24. کشف الحیل، ج 3، چ 4، صص 93 -92.
25. قرن بدیع، شوقی افندی، 2/33، 83 و 86 ؛ تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 631، 650 و 657 . نیز ر.ک، بهاءالله و عصر جدید، نوشته دکتر اسلمونت از عناصر شاخص بهائی، ص 44.
26. تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 657؛ اشراقات، حسینعلی بها، ص 153 و 155.
27. کتاب مبین، شامل سوره هیکل و الواح دیگر حسینعلی بها، 1308ق، ص 76؛ قرن بدیع، 2/86 . عبارت بها چنین است: یا ملک الروس... قد نصرنی احد سفرائک اذ کنت فی السجن تحت السلاسل و الاغلال بذلک کتب الله لک مقاماً لمیحط به علم احد الا هو...
28. قرن بدیع، 2/33.
29. مطالع الانوار...، ص 593 .
30. همان، ص 611 -612
31. قرن بدیع، 2/83 .
32. همان، ص 297.
33. بهاءالله و عصر جدید، ص 4
34. مطالع الانوار، ص 618 . نیز ر.ک، به دیگر منبع بهائی: عهد اعلی...، ابوالقاسم افنان، ص 496 و 500 .
35. الواح مبارکه حضرت بهاءالله جل ذکره الاعلی شامل: اشراقات و...، همان، صص 104 ـ 103. نیز ر.ک، همان: ص 155؛ لوح خطاب به شیخ محمد تقی اصفهانی معروف به نجفی، بهاء الله، لجنه نشر آثار امری، لانگنهاین، 138 بدیع، صص 16 ـ 14
36. قرن بدیع، 2/86 .
37. کتاب مبین، چاپ 1308، ص 76: یا ملک الروس ان استمع نداء الله الملک القدوس ثم اقبل الی الفردوس ...
38. قرن بدیع، 86/2
/خ