امام جواد (ع) به مثابه معیار

زندگی کوتاه امام جواد (علیه‌السلام) ابعاد گوناگونی داشته، اما وجه معیار و معیارسازی آن، مایه تمایز آن حضرت با دیگر پیشوایان است. امامان شیعی که طی 250 سال زیسته‌اند، به منزله پیکر واحد و انسان یگانه‌ای
چهارشنبه، 2 اسفند 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
امام جواد (ع) به مثابه معیار
امام جواد (ع) به مثابه معیار

نویسنده: سیدعلیرضا واسعی (1)

چکیده

زندگی کوتاه امام جواد (علیه‌السلام) ابعاد گوناگونی داشته، اما وجه معیار و معیارسازی آن، مایه تمایز آن حضرت با دیگر پیشوایان است. امامان شیعی که طی 250 سال زیسته‌اند، به منزله پیکر واحد و انسان یگانه‌ای بوده‌اند که به حکم اقتضائات زمانه، نیازهای جامعه، مناسبات اجتماعی و ضرورت‌های نوپدید، رفتارهای متفاوتی داشته‌اند. البته این به معنای پیروی آنان از زمانه نیست، بلکه حاکی از به روز بودن و نیاز محور بودن آنان است. از این منظر، اگر هر یک از امامان به جای دیگری بود، همان مسیری را می‌پیمود که آن امام پشت سر نهاده بود. امام جواد (علیه‌السلام) نیز از این قاعده مستثنا نبودند. ایشان به جهت حضور در دوره خاصی از تاریخ، مأموریت ویژه‌ای داشتند که دیگر امامان بدان مأمور نشده بودند؛ مأموریت معیار بودن و معیارسازی برای یافتن الگوی صحیح زندگی؛ الگویی که تا عصر غیبت تداوم یافت و شیعیان دیگر در اصل امامت دچار سردرگمی و تردید نشدند. این مقاله می‌کوشد هر چند کوتاه، این نقش امام را بنمایاند و به این پرسش اساسی پاسخ دهد که چرا آن حضرت به چنین نقشی متمایز شده است. فرضیه اصلی نوشتار آن است که امام نهم، به سبب واقع شدن در دوره عقل‌گرایی و هجوم اندیشه‌های انتقادی، در مقام تنزیه اندیشه اسلامی با ارائه معیار برآمدند.

مقدمه

امام جواد (علیه‌السلام) در دوره اول خلافت عباسی و با دو خلیفه آن یعنی مأمون (198-218ق) و معتصم (218-227 ق) زیسته‌اند (2) و با این که پدرشان امام رضا (علیه‌السلام) مدتی در مقام وزارت ایفای نقش کرده بودند، ایشان هیچ‌گاه به دربار راه نیافتند و زندگی متفاوت با مردم را تجربه نکردند، هر چند زمینه پیوندی سببی برای حضرتش فراهم گردید. آن حضرت که در سن پایین عهده دار رهبری شیعه شدند، از همان زمان مورد ملاطفت و توجه مأمون واقع گردیدند و به خواسته همو دخترش را به همسری گرفتند. گرچه بر پایه تحلیلی منقول از بعضی اصحاب مجهول الهویه که مبنای داوری دسته‌ای از پژوهش‌گران امروزی نیز قرار گرفته، (3) مأمون فریب‌کارانه به چنین اقدامی دست زد (4) تا بتواند مراقبت و کنترلی مستمر بر فعالیت آن حضرت و مراودات ایشان با دیگران داشته باشد، اما این اقدام مایه ترس عباسیان گردید و بالتبع اعتراض‌هایی را برانگیخت. چالش پیش آمده از این وصلت، در نهایت به نفع امام تمام شد؛ چون زمینه شناسایی حضرتش را در میان توده مردم فراهم ساخت. ایشان با این که هنوز اعتبار و اشتهار اجتماعی نیافته بودند، چون در سنین نوجوانی قرار داشتند، توانستند در مناظره‌هایی بزرگ شرکت کنند و توانایی، دانش، ظرفیت و نفوذ کلام خود را به جامعه سنت‌گرا و متعصب زمانه عرضه دارند.
مأمون به هر انگیزه‌ای امام را وارد خانواده خود کرده باشد، در معرفی‌اش به جامعه اسلامی در سطح گسترده تأثیرگذار بود؛ چون هم خود به دفاع از آن حضرت پرداخت و هم زمینه حضور ایشان را در مجامع فراهم ساخت و صد البته که امام با بهره‌گیری شایسته از این فرصت، به رغم تحدیدها و تهدیدها، توانستند نقش مؤثری ایفا نمایند و از یک سو جامعه شیعی را انسجام بخشند، از دیگر سو، شبهه‌های مطروحه در خصوص تداوم امامت را بزدایند و از سوی سوم، مهم‌ترین پرسش‌های عقیدتی را با ارائه معیارهایی عینی و تجربه‌پذیر پاسخ گویند. سه مشکل اساسی در مسیر تحقق اهداف فراروی امام قرار داشت: گسترش عقل‌گرایی اعتزالی، به اضافه انتشار اندیشه‌های بیگانه؛ تعارض‌های علوی عباسی و سوم ابهام در تداوم امامت شیعی. از نقش برجسته و متمایز امام، در همیشه تاریخ می‌توان به عنوان الگویی قابل دفاع و مؤثر پیروی کرد. البته امام جواد (علیه‌السلام) برای انجام دادن مأموریت الهی خویش، با مشکلات عدیده‌ای دست و پنجه نرم کردند که به برخی از آن‌ها اشاره خواهد شد:

چالش‌های فراروی امام

سه مشکل اساسی در مسیر تحقق اهداف فراروی امام قرار داشت: گسترش عقل‌گرایی اعتزالی، به اضافه انتشار اندیشه‌های بیگانه؛ تعارض‌های علوی عباسی و سوم ابهام در تداوم امامت شیعی. هر یک از این سه چالش، کافی بود تا جامعه اسلامی در مسیر تشتت و بی راهه روی قرار گیرد. آن چه امام رضا (علیه‌السلام) و سپس امام جواد (علیه‌السلام) انجام دادند، در بازداری مسلمانان از انحراف و انحطاط بسیار مهم بود. برای فهم بهتر ادعا، نگاهی به چالش‌های پیش‌گفته لازم است:

الف) گسترش عقل‌گرایی

تعارض یا تقابل دو شیوه نقل‌گرایی و عقل‌گرایی در جوامع انسانی، قدمتی به درازای اندیشه‌گری بشر دارد، به همین سبب، نمی‌توان تاریخ معینی برای آن برشمرد. از روزی که ادیان برای گره‌گشایی پیچیدگی‌های اذهان آدمی پیدا شدند، این پرسش نیز پدید آمد که با وجود عقل و توانایی درک و دریافت، چه نیازی به داده‌های دینی است. این پرسش ضرورتاً حاکی از ضدیت با دین یا تجری دینی نیست، بلکه در حوزه معرفتی قابل تأمل است. مسلمانان نیز با چنین پرسشی مواجه شدند. بدیهی است که دهه‌های آغازین ظهور اسلام که هیمنه وجودی آن، اندیشه‌ها و اذهان آدمیان را مقهور خود کرده بود، چنین پرسش‌هایی شکل نمی‌گرفت، اما گذر زمان و ثبات جامعه اسلامی به اضافه ارتباط مسلمانان با دیگر مردم در اثر جنگ‌ها و تعاملات، هم‌زیستی برخی از بیگانگان با مسلمانان و نیز ترجمه کتاب‌های دیگران، به طور طبیعی پرسش‌های جدیدی را در برابر مسلمانان قرار داد و آنان را با عرصه‌های جدیدی مواجه ساخت؛ پرسش‌هایی معطوف به اصل نیاز بشر به دین و وحی، حوزه‌های پاسخ‌گویی دین و نیز پرسش‌هایی در خصوص اسلام و داده‌های نقلی. کم‌ترین اثر این پرسش‌ها، کم رنگ‌سازی رویکرد تعبدی و باز کردن جا برای عقل در پاسخ‌گویی به نیازهای روزآمد بود. اندیشه اعتزالی عقل‌گرایانه در مقابل اندیشه اشعری نقل‌گرایانه در میان اهل سنت، و اندیشه اصولی‌گری در مقابل اخباری‌گری در میان شیعه، زاده چنین رویکردی بود. عصر امام رضا (علیه‌السلام) و فرزندش امام جواد (علیه‌السلام) در تاریخ امامت اوج طرح این پرسش‌ها بود. البته از زمان هارون‌الرشید اندیشه‌های جدیدی پای در فرهنگ اسلامی نهاد و گفت‌گوهای علمی و نیز مراکز آموزشی، در این دوره سر برآورد و زمینه نقد و انتقادهای مختلف را فراهم کرد. با روی کارآمدن مأمون که فردی فرهیخته و دانا بود، (5) به برگزاری نشست‌های عالمان و مناظره‌های بین‌الادیانی توجه زیادی شد و طبعاً باب پرسش‌های ریشه‌ای در این فضا، نه تنها امری مجاز شمرده می‌شد، بلکه اساساً توصیه نیز می‌گردید تا هر چیزی پاسخ در خور خود را بیابد. هر چند این چالش به طور مستقیم در محاوره‌های پیشوایان تجلی نیافت، بی گمان در نوع نگره آنان مؤثر بود؛ چنان‌که پیدایی علوم بیگانه، چنین نقشی را در میان عالمان دینی و رهبران مذهبی داشته است.
ذبیح‌الله صفا می‌نویسد:
توجه اساسی به علوم و نقل کتب علمی، از یونانی و سریانی و پهلوی به عربی، از آغاز عهد عباسی شروع شد، لیکن مهم‌ترین دوره نقل و ترجمه علوم، عهد مأمون است ... . وی به برکت مادری ایرانی و تربیت در نزد برامکه و از آن روی که قسمتی از حیات وی هنگام حکومت و خلافت در خراسان در میان ایرانیان گذشت، مردی روشن‌بین و علم‌دوست و آزاده‌فکر بار آمد. وی به دانش و علم توجه بسیار داشت و خصوصاً به فلسفه میلی فراوان می‌نمود ... شاید بیش‌تر از باب اعتقاد او به مذهب اعتزال و دوستی و آشنایی وی با ائمه معتزله چون: ابوالهذیل علاف و ابراهیم بن سیار بوده است. مأمون معتزله را چندان تقویت می‌نموده است که غالب اقوال آنان را که از بیم فقها اظهار نمی‌توانستند کرد، خود در مقالات خویش بیان می‌کرد و از آن جمله است قول به خلق قرآن. (6)
همین رویکرد البته موجب شد تا برخی وی را امیرالکافرین (7) خطاب کنند یا به زندقه متهم نمایند. (8) این بستر، زمینه‌های جدیدی پیشاروی امام می‌نهاد.

ب) تعارض علوی - عباسی

دیگر چالشی که در دوره امام رضا (علیه‌السلام) و امام جواد (علیه‌السلام) رخ نموده بود، مقوله تلاش برای انحصار قدرت در میان عباسیان بود؛ موضوعی که پس از روی کارآمدن آنان اندکی دغدغه آفرید، اما مدتی نگذشت که با اقتدار بی رقیب عباسیان خاتمه یافت. عباسیان که با شعار «الرضا من آل محمد» (9) به قدرت و شوکت دست یافتند، با تفسیر حق به جانب از این شعار، خود را مصداق آن دانسته، و مشروعیت خود را به دیگران القا کردند و این تا زمان مأمون ادامه داشت. او به هر دلیلی که در طول تاریخ مایه گفت گو بود، بر صلاحیت علویان که مصداق تصریح شده اهل بیت در زبان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بودند، تأکید کرد. به همین منظور امام رضا (علیه‌السلام) را به عنوان وزیر خود برگزید و گویی تا واگذاری اصل خلافت به ایشان اعلام آمادگی کرده بود. پس از آن حضرت، به امام جواد (علیه‌السلام) روی کرد، از آن رو که در عین کمی سن، دارای حکمت، علم، ادب و کمال بود. (10) او هر چند امام را به عرصه مدیریت سیاسی وارد نکرد، با تزویج دخترش ام‌فضل به حضرت، (11) با علاقه‌مندی ایشان را به خانواده خود متصل کرد، (12) به آن امید که جد مردی باشد که پدرش رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه‌السلام) هستند، هر چند چنین چیزی محقق نشد. (13) این دو اقدام، عباسیان را به اعتراض کشاند و زمینه چالش‌هایی را فراهم کرد؛ چون آنان واهمه داشتند که خلافت از خاندان عباسی بیرون برود. (14) امام جواد (علیه‌السلام) همانند پدر، در معرض چنین توهمی قرار داشتند که نکند با این وصلت در مقام استیفای حقوق دیرینه، دستی در عالم سیاست بیفکند و خلافت را از آن خود کند. این چالش نوع مواجهه مردم با امام و متقابلاً چگونگی تعامل آن حضرت با دیگران را تا حد تحت تأثیر قرار می‌داد.

ج) ابهام در تداوم امامت

پیرو نکته آغازین، چالش سومی در این دوره رخ نمود و آن اصل تداوم امامت شیعی و سپس مصداق آن بود. این پرسش بعد از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام)، در میان دسته‌ای از شیعیان شکل گرفته بود که آیا جریان امامت پایان یافته است یا خیر. دسته‌ای به این سوی کشیده شده بودند که دیگر کسی به امامت برگزیده نشده و امامت با شهادت امام هفتم، خاتمه یافته است. (15) واقفه با این رویکرد، موجی در میان شیعه ایجاد کردند که آرام کردن آن هزینه‌های زیادی برای امام رضا (علیه‌السلام) به بار آورد. این شبهه پس از شهادت امام هشتم نیز سربرآورد و عده‌ای در پذیرش امام جواد (علیه‌السلام) به عنوان پیشوای شیعه دچار تردید شدند و در نهایت به اندیشه واقفه بازگشتند. این چالش تا به آن‌جا ریشه دواند که برخی در اصل انتساب آن حضرت به پدر پیش رفتند و برخی دیگر در صلاحیت فرزند امام هشتم برای تصدی امامت تردید کردند. جریان‌های شکل گرفته، در نهایت همه قضایا را به نفع امام پیش برد و آن چه در باور شیعی جای داشت، محقق گردید.

امام جواد (علیه‌السلام) به عنوان معیار

چالش‌های پیش آمده، پرسش‌های بنیادینی را پدید آورد که در میان شیعه می‌توانست بنیان‌کن باشد. یکی از آن‌ها، اصل ضرورت وجودی امام بود که تا این زمان چندان مایه گفت‌گو و توجه شیعه قرار نداشت. بیش‌ترین ابهام تا این زمان، مصداق امام بود و این‌که چه کسی به پیشوایی امت شایسته‌تر است؛ اما در عهد امام رضا (علیه‌السلام) و امام جواد (علیه‌السلام)، پرسش از این مرز گذشت و اساس امامت را نشانه گرفت. شاید این شبهه، ناشی از دوران خاص امام جواد (علیه‌السلام) بود، اما با اندکی تأمل می‌توان تغییر در ذائقه اندیشه‌گری مسلمانان از جمله شیعه را در این امر دخیل دانست. گذر زمان تا حدی اتکا به نقل و تبعیت از گفته دیگران را با تردید مواجه کرد. این کارکرد عقل‌گرایی و هم‌نشینی با اغیار، در همه عرصه‌های فکری راه یافته بود. در این موقعیت و فضا، نقش امام جواد (علیه‌السلام) بسیار حساس می‌نمود، اما آن‌چه ایشان انجام دادند، به راستی مایه شگفتی است؛ چون پس از ایشان، دیگر نه تردیدی در اصل امامت پدید آمد و نه در مصداق آن شیعیان دچار سردرگمی گریزناپذیر شدند.
دو شبهه اساسی، با حضور امام جواد (علیه‌السلام) پاسخی گرفت که دیگر بروز نکرد: یکی کمی سن و دیگر توانایی علمی؛ بدین‌گونه ایشان معیار و شاخصی برای امامان بعد خویش گردیدند. درباره کم سنی ایشان، امام رضا (علیه‌السلام) تلاشی جدی کردند و در توانایی علمی این مأمون بود که به هر دلیلی مایه گذاشت. (16). امام هشتم همانند پدرانش طرف سؤال شیعیان بودند که چه کسی جانشینی‌اش را عهده‌دار خواهد شد. امام با این که هنوز فرزندی نداشتند، شیعیان را به فرزندی درآینده بشارت می‌دادند و زمانی که فرزندشان در سنین خردسالی بود، پیروانشان را به امامت وی توصیه می‌کردند، اما آن چه ذهن برخی از شیعیان را به خود مشغول می‌کرد، چگونگی پذیرش امامت کسی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود. امام در رفع این ابهام، با تشبیه امامت فرزندش به حضرت عیسی (علیه‌السلام) که در کودکی رهبری امت را عهده‌دار شد. (17) بر امکان آن انگشت می‌نهادند و صلاحیت او را تأیید می‌کردند. امام در گفت گو با یکی از واقفه، نقش امام جواد (علیه‌السلام) را تعیین حق از باطل برشمردند و بدین‌گونه حضرت را معیار آن شناسایی کردند. امام از دو جهت معیار بودند:

1. تعیین مسیر حرکت شیعه

دو روایت با تفاوت اندک در کتب شیعی آمده که بر نقش معیاری امام جواد (علیه‌السلام) تأکید دارد. یکی به نقل از حسین بن یسار که می‌گوید:
ابن قیامای واسطی که واقفی مذهب بود، به امام رضا (علیه‌السلام) چنین نامه نوشت: «تو چگونه مدعی امامی در حالی که فرزندی نداری؟» (18) امام پاسخ دادند: «از کجا چنین علمی یافته‌ای که برایم فرزندی نیست؟ به خدا قسم چندی نمی‌گذرد که خداوند پسری به من روزی می‌کند که بین حق و باطل جدایی می‌افکند!».
در روایت دیگر از محمدبن علی از ابن قیاما نقل می‌کند که در گفت گوی چالشی با امام رضا (علیه‌السلام) تداوم امامت را زیر سؤال برد و امام در پاسخ فرمود: «والله لیجعلن الله منی ما یثبت به الحق و أهله و یمحق به الباطل و أهله». (19)
تثبیت حق و اهل آن و از بین بردن باطل و اهل آن، در این کلام مایه شگفتی است. از کلام امام رضا (علیه‌السلام) چنین بر می‌آید که نقش فرزندش در این عرصه با آن‌چه دیگر امامان داشته‌اند، تفاوت بنیادین دارد. به واقع آن چه فراروی این امام قرار داشت، با آن چه دیگر پیشوایان با آن مواجه بودند فرق داشت. امام جواد (علیه‌السلام) برابر آن چه پدرش فرموده بودند، حقیقت شیعی را با همه پیچ و خم‌هایی که داشت، به اثبات رساندند و به همگان نشان دادند که به رغم کودکی، چگونه توانایی پاسخ‌گویی به نیازهای جامعه را دارند. ایشان چه در مجلس مأمون و چه در مجامع دیگر، به خوبی نقش خود را انجام دادند. امام در نگره شیعی، معیاری تمایزبخش بودند و هر کس که مدعی تشیع بود، طبعاً با الگو قرار دادن ایشان، از انحراف فاصله می‌گرفت. تاریخ نشان می‌دهد که پس از آن حضرت، دیگر جامعه شیعی دچار چالش‌های معطوف به اصل امامت یا شبهه کمی سن نشد. با این که امامان پس از ایشان همگی کم سن بوده‌اند، دیگر چنین امری به عنوان یک مشکل ذهن شیعه را نمی‌آزرد.

2. تبیین حقیقت اسلام

جامعه اسلامی عهد امام جواد (علیه‌السلام)، با پرسش‌هایی درگیر بود که شاید برای امروزیان اندکی مایه شگفتی باشد. امام واقعیت آن است که مسلمانان در رقابت با دیگر ادیان از یک سو و در شناسایی برتری مذهبی و درون دینی از سوی دیگر، در همیشه تاریخ دچار چالش بودند و اساساً برای این که باور آدمی استحکام یابد و عقیده درست و به حق شکل بگیرد، پیدایی چنین پرسش‌هایی طبیعی است. امام جواد (علیه‌السلام) با این‌که عمری دراز نکردند، اما با شناخت نیازهای زمانه و اقتضائات حاکم، توانستند نقش برجسته‌ای در تاریخ تشیع و اسلام ایفا کنند. امام جواد (علیه‌السلام) با بیان قاعده‌ای، راه شناخت حق را بیان می‌فرمودند و در ادامه، چگونگی تطبیق آن قاعده بر مصادیق را تبیین می‌کردند. برای مثال، پس از ازدواج امام با ام‌فضل، در مجلسی با حضور مأمون، یحیی ابن اکثم و جمع زیادی از مردم، یحیی به ایشان خطاب کرد: «درباره این روایت که جبرئیل بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "خداوند به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: از ابوبکر بپرس آیا از من راضی است؟ من از او راضی‌ام"، چه می‌گویی؟» امام در پاسخ با ارائه معیاری که البته در گذشته نیز به آن استناد می‌شد، (20) ضمن تأیید فضل ابوبکر، با ذکر حدیث معیاری از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم)، این روایت را محل نقد دانستند. پیامبر در حجةالوداع فرموده بودند:
دروغ‌گویان بر من زیاد شده‌اند و پس از این نیز رو به فزونی‌اند. هر کس به عمد دروغی را به من نسبت دهد، نشیمنگاه او پر از آتش خواهد شد. هرگاه حدیثی از من به شما رسید، آن را بر کتاب خدا و سنت من عرضه کنید؛ اگر هم سو با آن‌ها بود، آن را بپذیرید و هر سخنی با آن‌ها مخالف بود، به آن تمسک نکنید و به دور افکنید.
امام با ذکر این معیار که هر روایتی را نمی‌توان صحیح دانست، مدعای یحیی را به ترازوی نقد نهادند و آن را با آیه 16 سوره قاف، در تعارض دانستند؛ آن جا که خداوند می‌فرماید: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ)؛ ما انسان را آفریدیم و آن چه در نفس و درونش می‌گذرد آگاهیم و از رگ گردن به او نزدیک‌تریم. (21) امام با این استدلال درستی روایت را زیر سؤال بردند.
تأکید امام بر هم سویی داده‌های روایی با قرآن و سنت، در کلام دیگر امامان نیز دیده می‌شود، اما ارائه آن در جمعی بزرگ و در فضای مناظره علمی شایان توجه است. این تأکید با طرح روایات دیگر از سوی یحیی ادامه یافت و امام هم چنان از طراح و مخاطبان خواستند تا از الگوی بیان شده توسط رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) دست برندارند و همه روایات را با سنجه داده‌های قرآنی و سنت نبوی ارزیابی کنند. (22) روشن است که ملاک بیان شده تنها برای مواردی نیست که در گفت گو با یحیی مطرح گردیده، بلکه در همه ادوار و نسبت به همه روایات لازم‌الاتباع است.
امام هم چنین در روایتی از ابراهیم بن محمد همدانی در توصیف انسان والا به نقل از پدرانش می‌فرماید:
لا تنظروا إلی کثرة صلاتهم و صومهم و کثرة الحج و المعروف و طنطنتهم باللیل، انظروا إلی صدق الحدیث و أداء الأمانة. (23)
به زیادی نماز و روزه و حج و معروف و شب زنده‌داری نگاه نکنید، بلکه به صدق گفتار و ادای امانت او نگاه کنید.
این سخن، پایه‌ای‌ترین اخلاق متعالی را بیان می‌کند. راست‌گویی که در رأس آن ذکر روایات درست و بیان صحیح روایت است و ادای امانت نیز شامل همین مقوله می‌شود، چون نقل روایت، ادای امانتی به شمار می‌آید که به گردن انسان نهاده شده است.

حضور علمی امام در جهت تبیین معیار

نقش‌آفرینی امام به مثابه معیار برای شیعه از یک منظر و جهان اسلام از منظر دیگر، در قالب‌های مختلفی بوده است که مهم‌ترین آن را در مناظره‌های علمی، تربیت شاگردان و بیان روایات می‌توان ذکر کرد. اما مناظره‌های امام که در منابع شیعی ذکر شده، حاکی از دانایی امام در علوم دینی و توانایی ایشان در مواجهه با مسائل روزآمد است. یکی از آن مناظره‌ها، گفت‌گوی عالمانه میان ایشان و یحیی بن اکثم بود. برابر روایتی مفصل از ریان بن شبیب، دسته‌ای از عباسیان از اقدام مأمون برای تزویج دخترش به امام اظهار ناخرسندی کرده، آن را موجب خطر برای عباسیان دانستند؛ علاوه بر آن، ابن الرضا (علیه‌السلام) را در سنینی ذکر کردند که باید به سراغ فقه و معرفت برود. (24) مأمون برای توجیه عقلانی تصمیم خود و نشان دادن فضل و دانش امام، مجلس گفت‌گویی ترتیب داد و از عالم جلسه خواست تا با طرح پرسشی، میزان دانش حضرت را بیازماید. یحیی نیز چنین کرد و سؤالی فقهی را به میان کشید که به زعم خودش شئون مختلفی می‌توانست داشته باشد. امام با بیان شقوق مختلف آن، پرسنده و مخاطبان را با دانش خویش مجاب کردند (25) و در طرح سؤالی از یحیی، میزان تسلط خویش بر احکام فقهی را نشان دادند.
تربیت نیرو و پرورش افراد صالح برای پاسخ‌گویی به پرسش‌های دینی و رفع مشکلات آنان، اقدام دیگری بود که امام در دستور کار خود داشتند. امام به رغم کمی سن، دانشمندان و صحابه زیادی را تربیت کردند. شیخ طوسی 116 صحابی برای آن حضرت ذکر می‌کند (26) و عطاردی شمار آنان را 120 تن می‌نویسد (27) که در میان آن‌ها شخصیت‌های برجسته‌ای چون عبدالعظیم حسنی، ابوهاشم جعفری، علی بن مهزیار و دیگران دیده می‌شوند. آورده‌اند که دانشمندی امام، در حدی بود که برخی از نویسندگان مثل ابوبکر احمدبن ثابت در تاریخ خود، ابواسحاق ثعلبی در تفسیرش و محمدبن منده بن مهربذ در کتابش از او روایت کرده‌اند. (28) گذشته از این دو اقدام، بیان حدیث نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. گفته‌اند در یک مجلس که عده‌ای از نواحی مدینه به دیدار امام آمده بودند، ایشان شمار زیادی از پرسش‌های آنان را پاسخ گفتند. (29) هم چنین آورده‌اند که هشتاد تن از علمای شهرهای مختلف، به در خانه امام آمدند و به قصد آزمودن ایشان، پرسش‌های مختلفی را مطرح کردند که امام یکایک آن‌ها را بر مبنای شریعت اسلامی و مستند به آیات قرآنی پاسخ گفتند. (30)
عطاردی 220 روایت از آن حضرت گردآوری کرده است. (31) نگاهی به این دست احادیث، نشان می‌دهد که آن حضرت در چه حوزه‌هایی به ارائه نظر پرداختند و عالمان شیعی به چه میزان از داده‌های ایشان بهره برده‌اند، هر چند در مجامع حدیثی اهل سنت، تنها یک روایت از ایشان نقل شده است. (32) در میان احادیث منقول از امام، آگاه‌سازی مردم نسبت به اندیشه‌های انحرافی مجسمه، هم چنین معرفی واقفه و از همه مهم‌تر انحراف غالیان به چشم می‌خورد. در این میان، بیش از همه نسبت به دسته اخیر سختی نشان داده شده است، از آن رو که اینان عقایدی برخلاف معیار عرضه می‌داشتند. امام جواد (علیه‌السلام) صریحاً بر ابوالخطاب، یارانش و حتی کسانی که در لعنت بر او تردید داشته یا در این باره توقف یا تردید می‌کنند، لعنت می‌فرستند (33) و می‌فرماید: «افرادی چون ابوعمره جعفربن واقد و هاشم بن ابی هاشم که برای بهره‌کشی از مردم، از ائمه استفاده می‌کنند، در ردیف ابوالخطابند.» هم‌چنین از اسحاق انباری خواستند تا دو تن از غلات، یعنی ابوالمهری و ابن ابی الزرقا را از پای درآورند، چون در کار گمراه‌سازی شیعه می‌کوشیدند. (34)
مبارزه با غالیان در دستور کار امامان پیشین نیز قرار داشت، چنان که امام رضا (علیه‌السلام) در مبارزه با آنان سخنان صریحی داشتند (35) و دوستی با آن‌ها را دشمنی با اهل بیت، و انس با آنان را خروج از ولایت خدا معرفی فرمودند. (36) شیخ صدوق در شناسایی اینان می‌فرماید:
غالیان سه دسته‌اند؛ دسته‌ای از آنان به الوهیت امام علی (علیه‌السلام) باور دارند و برآنند که سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و عمربن امیه ضمری، از سوی امام به تدبیر جهان می‌پردازند و آن حضرت، پروردگار است. دسته دیگر در خصوص اهل بیت غلو می‌کنند و چیزهایی را به آنان نسبت می‌دهند که آنان خود چنین نمی‌گویند مثل ادعای نبوت و خدایی، و دسته سوم کسانی‌اند که معرفت امام را از تمامی عبادات و فرایض کافی می‌دانند و به اتکای ولایت آنان از اعمال دینی دست می‌کشند. (37)
این آشکارترین شکل معیارشکنی در دیانت اسلامی بود، به همین جهت سخت‌ترین لعن‌ها نثار آنان شده است.
نقش امام جواد (علیه‌السلام) در طراحی زندگی مسلمانی و تلاشی که برای ارائه معیار به خرج دادند، ایشان را در چشم همگان بزرگ کرد و راز جمله امام رضا (علیه‌السلام) درباره ایشان بهتر درک شد. ابن یحیی صنعانی می‌گوید:
نزد علی بن موسی بودم که مفرزندش در حالی که کودکی بیش نبود، وارد شد. امام فرمودند: «هذا المولود الذی لم یولد اعظم علی شیعته برکة منه». (38)

نتیجه

امام جواد (علیه‌السلام) با این‌که عمری دراز نکردند، اما با شناخت نیازهای زمانه و اقتضائات حاکم، توانستند نقش برجسته‌ای در تاریخ تشیع و اسلام ایفا کنند. ایشان با این که هنوز مقبولیت اجتماعی و وجاهت تجربی نیافته بودند، به حکم نزدیکی با دستگاه خلافت، فرصت یافتند تا هم توانایی علمی خود را اعلام نمایند، هم با انحراف‌های زمانه به مقابله برخیزند و با بهره‌گیری از فرصت‌ها، مقابله با تهدیدها و موانع، با عرضه اندیشه‌های صحیح اسلامی، به مثابه معیاری برای سنجش زندگی مسلمانی و اعتدال اسلامی نقش‌آفرینی کنند. حضرت در دوره‌ای از تاریخ اسلام قرار گرفته بودند که از یک سو، اندیشه‌های بیگانگان وارد سرزمین اسلامی شده بود و از دیگر سو، رقابتی متفاوت میان عباسیان و علویان رخ داده و از سوی سوم، تشتت آرایی در میان شیعه خودنمایی کرده بود. مجموعه این اوضاع، می‌طلبید تا امام با تدبیری دقیق وارد صحنه شوند. ایشان با نهایت حزم و احتیاط به کارهای خود پرداختند و با پرورش نیرو و بیان ارزش‌های دینی، تداوم امامت شیعی را تضمین کردند، به گونه‌ای که پس از ایشان، دیگر نهاد تشیع دچار سردرگمی در اصل امامت نگردید.

نمایش پی نوشت ها:
1. دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2. در مناقب این شهر آشوب، به خطا شهادت امام در دوره واثق دانسته شده (رک: مناقب، ج 3، ص 487) که با داده‌های تاریخی نمی‌سازد. امین احتمال داده که این خطا از آن رو رخ داده که واثق (بغدادی، تاریخ بغداد، ج 3، ص 267) بر امام نماز گزارده بود. نک: اعیان الشیعه، ج 2، ص 22.
3. عاملی، الحیاة السیاسیه للامام الجواد، ص 64.
4. کلینی، کافی، ج 1، ص 494؛ کاشانی، الوافی، ج 3، ص 828.
5. مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 419؛ ابن ندیم، الفهرست، ص 168.
6. صفا، تاریخ علوم عقلی، ص 42-43.
7. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 450؛ طبری، تاریخ طبری، ج 8، ص 545، مقدسی، البدء و التاریخ، ج 5، ص 323.
8. ابن ندیم، فهرست، ص 473.
9. مجهول، اخبارالدولة العباسیه، ص 194 به بعد؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 4، ص 115 به بعد.
10. امین، اعیان الشیعه، ج 2، ص 33.
11. طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 149؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 260.
12. شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 281.
13. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 455. جعفر مرتضی عاملی در تحلیل خود اقدام مأمون را کاملاً سیاسی و برای کنترل امام می‌داند. نک: الحیاة السیاسیه للامام الرضا، ص 208 به بعد.
14. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 488.
15. طوسی، اختیارمعرفة الرجال، ج 2، ص 828.
16. برخی برآنند که مأمون برای این که بتواند از کاری که کرده خلاصی یابد و امام جواد (علیه‌السلام) را تضعیف کند، به برگزاری جلسه‌های مناظره روی کرد، اما اثبات این دیدگاه با در نظر داشتن همه جوانب و داده‌های تاریخی آسان به نظر نمی‌رسد.
17. شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 280.
18. ابن قیاما که از واقفه‌های فعال بود به این بهانه که امام نمی‌تواند بلاعقب باشد، به نفی امامت امام رضا (علیه‌السلام) روی کرده بود (نک: مجلسی، مرآة العقول، ج 3، ص 375؛ مدینة المعاجز، ج 7، ص 37).
19. کلینی، کافی، ج 1، ص 220-221؛ شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 277-278؛ مجلسی، مرآةالعقول، ج 2، ص 275.
20. کلینی، کافی، ج 1، ص 62؛ شیخ صدوق، خصال، ص 255.
21. طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 245-246؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 80.
22. همان، ص 246-249؛ همان.
23. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 19، ص 69.
24. شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 282.
25. شامی، مشغری، الدرالنظیم، ص 706؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 451-453. البته در صحت خبر برخی تردید کرده‌اند. (نک: کتاب الحج (تقریرات سیدمحمد هاشمی شاهرودی)، محمدابراهیم جناتی، ج 1، ص 84.
26. طوسی، الابواب، ص 370.
27. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج 2، ص 129 به نقل از مسند الجواد عطاردی.
28. امین، اعیان الشیعه، ج 2، ص 35.
29. کلینی، کافی، ج 1، ص 496.
30. شامی مشغری، الدرالنظیم، ص 705.
31. عطاردی، مسند الامام الجواد.
32. امینی، «روایات اهل بیت در منابع اهل سنت»، مجله علوم حدیث، ش 47، ص 148-184.
33. کشی، رجال، ص 528.
34. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 129-131 به نقل از رجال کشی.
35. صدوق، عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 226.
36. همان، ج 1، ص 131 و ج 2، ص 219.
37. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 545.
38. کلینی، کافی، ج 1، ص 258-259؛ طبرسی، اعلام الوری، ص 322.

نمایش منبع ها:
قرآن مجید.
ابن شعبه حرانی، ابومحمدحسن بن علی بن حسین، تحف العقول عن آل الرسول (صلّی الله علیه و آله و سلم)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1404ق/ 1363ش.
ابن شهر آشوب سروی، مناقب آل ابوطالب، نجف اشرف، مطبعة الحیدریه، 1376 ه/ 1956 م.
ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل، البدایه و النهایه، چاپ اول، تحقیق علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408 ه/ 1988 م.
ابن ندیم، ابوالفرج محمدبن اسحق ابی یعقوب، فهرست، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت، دارالتعارف، 1403ق/ 1983 م.
امینی، نوروز، «روایات اهل بیت در منابع اهل سنت»، مجله علوم حدیث، شماره 47، سال اول، 1387 ش.
بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، چاپ اول، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1394 ق/ 1974 م.
جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، تهران، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1371ش.
جناتی، محمدابراهیم، کتاب الحج (تقریرات سیدمحمود حسینی شاهرودی)، نجف، مطبعة القضائیه، 1382 ق/ 1962 م.
خطیب بغدادی، ابوبکر احمدبن علی، تاریخ بغداد او مدینه السلام، تحقق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق / 1997 م.
شامی مشغری، جمال الدین یوسف بن حاتم، الدرالنظیم، قم، مؤسسه نشر اسلامی، بی تا.
شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین قمی، خصال، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، 1403ق / 1362ش.
شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق موسسه آل البیت لتحقیق التراث، بیروت، دارالمفید، 1414 ه / 1993 م.
صفا، ذبیح الله، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم هجری، چاپ پنجم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371.
طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، إعلام الوری باعَلام الهدی، چاپ اول، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1417ق.
طبرسی، ابومنصور احمد بن ابی طالب، الاحتجاج علی اهل اللجاج، چاپ اول، تحقیق محمدباقر خرسان، مشهد، نشر مرتضی، 1403ه.
طبری، أبوجعفر محمدبن جریر، تاریخ طبری (تاریخ الأمم و الملوک)، چاپ دوم، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، 1387 ق تاریخ الیعقوبی.
طوسی، ابوجعفر محمدبن حسن، الابواب (رجال)، تحقیق جواد قیومی، قم، موسسه نشر اسلامی، 1415ق.
طوسی، محمدبن حسن، اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، تحقیق سید مهدی رجایی، قم، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1404 ه.
عاملی، جعفر مرتضی، الحیاة السیاسیه للامامالرضا، مشهد، کنگره جهانی امام رضا (علیه السلام)، 1403ق/ 1362 ش.
عاملی، جعفر مرتضی، الحیاة السیاسیه للامام الجواد، مرکز الدراسات الاسلامیه، 1405ق / 1985 م.
عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمدبن علی الرضا، مشهد، کنگره جهانی امام رضا (علیه‌السلام)، 1410ق.
کاشانی، محمدمحسن فیض، الوافی، تحقیق صیاء الدین اصفهانی، اصفهان، مکتبة امیرالمومنین، 1406ق / 1365 ش.
کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، صحیح علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1407 ش/ 1365 ش.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار ائمة الاطهار (علیهم‌السلام)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1413ق.
مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1404 / 1363ش.
مجهول، اخبارالدولة العباسیه، تحقیق عبدالعزیز الدوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، دارالطلیعه للطباعة و النشر، 1971 م.
مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بورسعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا.
یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت: دار صادر، بی تا.

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1395)، مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام جواد (علیه‌السلام) (جلد سوم)، قم: انتشارات مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.