جریان‌های فکری عصر امام جواد (علیه السلام) در قالب فرقه‌های موجود

در عصر ائمه (علیهم السلام)، علل و عوامل گوناگونی سبب شد تا جریانات فکری متعددی در جامعه اسلامی گسترش یابد. در قرن چهارم هجری مصادف با دوره امامت امام جواد (علیه السلام)، جریانات انحرافی به دلایل سیاسی،...
پنجشنبه، 2 فروردين 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جریان‌های فکری عصر امام جواد (علیه السلام) در قالب فرقه‌های موجود
 جریان‌های فکری عصر امام جواد (علیه السلام) در قالب فرقه‌های موجود

نویسندگان: زهرا قاسم‌نژاد (1)
مرضیه سادات حسینی (2)

چکیده

در عصر ائمه (علیهم السلام)، علل و عوامل گوناگونی سبب شد تا جریانات فکری متعددی در جامعه اسلامی گسترش یابد. در قرن چهارم هجری مصادف با دوره امامت امام جواد (علیه السلام)، جریانات انحرافی به دلایل سیاسی، فرهنگی، علمی، اجتماعی و اقتصادی، به اوج خود رسید. فرقه‌های واقفیه، غلات، مفوضه، مجبره، معتزله، زیدیه، متصوفه و خوارج را می‌توان از جنبش‌ها و جریانات فکری جامعه اسلامی برشمرد. با بررسی و مطالعه همه اسناد و مدارک موجود در این زمینه به ویژه کتب رجالی و روایات امام جواد (علیه السلام)، به وضعیت فرقه‌های انحرافی آن دوره می‌توان دست یافت.
پژوهش حاضر با روش توصیفی - تحلیلی، به بررسی هر یک از جریان‌های فکری عصر امام در قالب فرقه‌های انحرافی پرداخته است. در پایان نتیجه می‌شود، فرقه‌های متعددی در عصر امام شکل گرفتند و در جامعه اسلامی در حال فعالیت و توسعه بودند و امام با بینش و بصیرت خود، جامعه شیعه را در برابر این گونه انحرافات و جریان‌ها حفظ کردند.

مقدمه

امام جواد (علیه السلام) مقارن با حکومت دو خلیفه عباسی به نام‌های مأمون و معتصم زندگی می‌کردند. جامعه اسلامی در آن دوران، با مکاتب و جریان‌های فکری مختلف از جمله زیدیه، واقفیه، اهل حدیث، مجسمه و ... درگیری داشت و مقدمات پذیرش عصر غیبت نیز در حال شکل‌گیری بود.
یکی از شاخص‌های این دوران، آغاز دریافت منظم مالیات است. امام به وکلای مالی خود فرمودند تا از چند مورد درآمد مشخص که در سندی مکتوب تشریح شده است، مطالبه خمس کنند. (3)
از دیگر موضوعات مورد بحث به سن اندک امام جواد (علیه السلام) می‌توان اشاره کرد که البته مقدمات پذیرش آن از زمان امام صادق (علیه السلام) مطرح گردیده بود. ابوبصیر از اصحاب امام صادق (علیه السلام) می‌گوید:
بر آن حضرت وارد شدم در حالی که پسر پنج ساله‌ای دست مرا گرفته بود؛ پس امام فرمودند: «چگونه خواهید بود زمانی که همانند این پسر حجت خدا بر شما گردد؟» (4)
وجود فضای خفقان در آن دوران، موجب شد تا به جز خواص اصحاب، کسی از برنامه‌های آن حضرت مطلع نشود؛ زیرا با توجه به سخن پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که می‌فرمایند: «انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم»، (5) این اسرار باید از دیگران مخفی می‌ماند. به همین دلیل کم‌تر دانشمند یا تاریخ‌نویسی درباره آن بحث کرده است.
امام جواد (علیه السلام) با وجود محدودیت‌های موجود، از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ می‌کردند. ایشان به هواداران خود اجازه می‌دادند که به درون دستگاه حکومت نفوذ کرده، مناصب حساس را در دست بگیرند. از این رو، محمد بن اسماعیل بن بزیع و احمد بن حمزه قمی مقامات والایی در دستگاه حکومت داشتند. (6)

جریان‌های فکری عصر امام جواد (علیه السلام) در قالب فرقه‌های موجود

یکی از مسائلی که می‌تواند بیان‌گر جریان‌های فکری عصر امام جواد (علیه السلام) باشد، فرقه‌هایی بودند که در آن دوره، فعالیت می‌کردند و عقاید خود را گسترش می‌دادند. این نوشتار در دو قالب جریان‌های فکری موافق و مخالف با امامت اهل بیت (علیهم السلام) را بررسی می‌کند.

الف) جریان‌های فکری موافق با امامت اهل بیت (علیهم السلام)

حجت‌های خداوند بر دین خویش، بزرگ‌ترین دلیلی هستند که خداوند بر بندگان خویش فرو فرستاده است. امام جواد (علیه السلام) هم چون اجداد پاک و مطهر خویش، گنجینه‌دار علوم آفرینش بودند و شاگردانی تربیت نمودند که هم بتوانند با مناظرات خویش، حق را از باطل متمایز سازند و هم در صورت غیبت ایشان، پاسخ‌گوی سؤالات مردم باشند. در زمان این امام بزرگوار، چند جریان‌ فکری موافق با امامت وجود داشت که برخورد امام با هر یک از آنان قابل تأمل است؛ این جریان‌ها عبارتند از:

1. واقفیه

واقفه اسم عام برای هر کسی بود که برخلاف جمهور، در یکی از مسائل امامت در قبول رأی اکثریت توقف می‌کرد. مثلاً جماعتی از معتزله، چون ابوعلی جبایی و پسرش ابوهاشم که نه علی بن ابی طالب (علیه السلام) را بر سایر صحابه و نه سایر صحابه را بر ایشان افضل می‌دانستند، واقفی می‌خواندند. در اصطلاح رایج، نام عموم فرقه‌ای از شیعه بود که در مقابل قطعیه، منکر رحلت امام موسی کاظم (علیه السلام) شدند و امامت را به آن حضرت ختم کردند و در این زمینه متوقف ماندند. امامیه فرقه اخیر را ممطوره می‌خوانند. (7)
پس از شهادت امام هفتم، واقفیه با وجود این که امامت امام رضا (علیه السلام) را منکر شدند، به دلیل این که حضرت تا اواخر عمر خویش صاحب فرزند پسر نشده بودند، این مسأله را بهانه‌ای قرار دادند و قصد داشتند با سؤالات خویش، امام را به چالش بکشند. ابن‌قیاما واسطی که از جمله واقفیه بود می‌گوید:
"خدمت علی بن موسی (علیه السلام) رسیدم و عرض کردم: «ممکن است (در یک زمان) دو امام وجود داشته باشد؟» فرمودند: «نه، مگر این که یکی از آنها ساکت باشد» (مانند امام حسین (علیه السلام) که در زمان حیات امام حسن (علیه السلام) ساکت بودند). عرض کردم: «اینکه شما امام ساکت هستید؟» (همراه ندارید تا جانشین و امام بعد از شما باشد) - و در آن زمان هنوز ابوجعفر (علیه السلام) متولد نشده بودند - حضرت به من فرمودند: «به خدا سوگند که خدا از من فرزندی به وجود می‌آورد که به وسیله او حق و اهل حق را ثابت و برقرار می‌کند و باطل و اهل باطل را نابود می‌سازد.» بعد از یک سال ابوجعفر (علیه السلام) متولد شدند. (8)"
اندیشه مهدویت امام کاظم (علیه السلام)، توسط واقفیه ترویج می‌شد ولی تولد امام جواد (علیه السلام) پاسخی بود به بهانه‌گیری‌های این فرقه و حجت بر آنان تمام گردید.
واقفیه در موارد متعدد چنین پرسش‌هایی از امام داشتند و امام همواره سخنان آنان را رد می‌کردند. پس از تولد امام جواد (علیه السلام) این گروه برخی از خویشان امام را تحریک کردند تا ادعا کنند که ایشان فرزند امام رضا (علیه السلام) نیست، ولی امام عملاً اینان را خلع سلاح کرده، توطئه آنها خنثی شد. آنان رنگ پوست جواد‌الائمه (علیهم السلام) را بهانه قرار دادند و گفتند: «هرگز در میان ما خاندان، امامی که رنگش گندمگون باشد نبوده».! (مقصودشان این که امام محمد تقی (علیه السلام) به شما شباهت ندارد). حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: «او پسر من است.» آنها گفتند: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با قیافه‌شناسی داوری فرموده، میان شما و ما هم قیافه‌شناس داور باشد». حضرت فرمودند: «من دنبال آنها نمی‌فرستم، شما بفرستید و به آنان اطلاع ندهید که برای چه دعوتشان می‌کنید و شما در خانه خود باشید. زمانی که آنها آمدند، آنان را در باغ نشانیدند (قیافه‌شناسان یا عموها و برادران امام رضا (علیه السلام) و عموها و برادران و خواهران امام رضا (علیه السلام) صف کشیدند و به آن حضرت جامه‌ای گشاد و کلاهی پشمین پوشاندند و بیلی بر دوش ایشان گذاشتند و گفتند به صورت باغبانی وارد باغ شوید. سپس ابوجعفر (علیه السلام) را آوردند و از قیافه‌شناسان درخواست کردند که پدر این پسر را شناسایی کنند. احمد بن ابی نصر بزنطی از یاران خاص امام رضا و امام جواد (علیه السلام) بوده و در جبهه مقابل هشام بن حکم قرار داشت و معتقد بود که خداوند صورت دارد. او در گزارشی به امام رضا (علیه السلام) عرضه می‌کند: «ما قایل به صورت هستیم در حالی که هشام بن حکم نافی جسمانی است.» (15) این گزارش، به خوبی باور نداشتن هشام بن حکم به جسمانیت را نشان می‌دهد. آنها گفتند: «پدر این کودک در این جمع حضور ندارد، اما این شخص، عموی پدرش، و این، عموی خود او، و این هم عمه اوست. اگر پدرش نیز در این جا باشد باید آن شخص باشد که در میان باغ بیل بر دوش گذارده، زیرا ساق پاهای این دو، به یک گونه است». در این موقع حضرت رضا (علیه السلام) به آنان پیوستند، آنها گفتند: «پدر او این شخص است». (9)

2. شاگردان هشام بن حکم

مهم‌ترین تقابل داخلی امامیه در سده دوم و سوم هجری که در تاریخ متقدم امامیه به راحتی قابل تشخیص است، جریان اختلاف هشام بن حکم و هشام بن سالم جوالیقی درباره کیفیت خداوند بود. این جریان را شاگردان این دو نفر تا زمان امام جواد (علیه السلام) ادامه دادند. هشام بن حکم از متکلمان برجسته و از یاران امام کاظم (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) بود. فضل بن شاذان نیشابوری از شاگردان هشام بن حکم و از شاخص‌ترین شخصیت‌های این جریان به شمار می‌رفت. فضل از خود به عنوان کسی نام می‌برد که در مسیر افرادی مانند محمد بن ابی عمیر، صفوان بن یحیی، یونس بن عبدالرحمان و هشام بن حکم در راه دفاع از مذهب تشیع حرکت کرده و اقدام به ردیه نویسی علیه مخالفان نموده است. (10)
یعقوب بن یزید انباری که از راویان امام جواد (علیه السلام) به شمار می‌رفت، از کسانی است که شدیدترین موضع‌گیری‌ها را علیه جریان هشام بن حکم کرده و کتابی در رد یونس بن عبدالرحمان نگاشته است. بسیاری از روایات طعن‌یونس از طریق کتاب وی نقل شده است. (11)
علت متهم شدن هشام بن حکم به باورهای تجسیمی برای خداوند، جمله «انه جسم لا کالاجسام» اوست که برخی از دانشمندان، تلاش زیادی برای تبیین این سخن او نموده‌اند. شیخ مفید (برجسته‌ترین شخصیت مکتب متکلمان بغداد)، معتقد بود که هشام فقط به تشبیه لفظی باور داشته و تشبیه لفظی را مبتنی بر این جمله معروف او می‌داند، ولی به تشبیه در معنا باور نداشته است. (12)
درباره یونیس بن عبدالرحمان، گزارش‌هایی از دوران امام جواد (علیه السلام) وجود دارد که نشان می‌دهد او به تجسیم متهم گشته است. (13) مشابه این اتهام در مورد فضل بن شاذان، از اصحاب امام جواد (علیه السلام)، نیز مطرح گردیده است. احمد بن یعقوب ابوعلی بیهقی تلاش نموده تا این مسأله را تبیین کند که توقیعی که فضل را مذمت می‌کند، به سبب جلوگیری او از پرداخت وجوهات شرعی مردم به وکیل امام (ایوب بن اناب) است نه قایل بودن فضل به تجسیم. (14)
احمد بن ابی نصر بزنطی از یاران خاص امام رضا و امام جواد (علیه السلام) بوده و در جبهه مقابل هشام بن حکم قرار داشت و معتقد بود که خداوند صورت دارد. او در گزارشی به امام رضا (علیه السلام) عرضه می‌کند: «ما قایل به صورت هستیم در حالی که هشام بن حکم نافی جسمانی است.» (15) این گزارش، به خوبی باور نداشتن هشام بن حکم به جسمانیت را نشان می‌دهد.
بررسی روایات ابن ابی عمیر از دو هشام، نشان می‌دهد که او با هر دو مراوده داشته ولی طبق گزارش کلینی، (16) از دوره خاصی به دلیل اختلاف کلامی، رابطه‌اش را با هشام بن حکم قطع نموده است. در نهایت می‌توان او را در ردیف هشام بن سالم طبقه‌بندی کرد.
عبدالرحمان بن حجاج، از دیگر شخصیت‌های برجسته دوران امام جواد (علیه السلام) بود. موضع‌گیری او در جریان مناظره هشامین و حکم او به کفر هشام بن حکم، نشان دهنده‌ گرایش او به جبهه هشام بن سالم است. (17)
مفضل بن عمر و یارانش که به دسته هشام بن سالم گرایش داشتند، گاهی تندروی کرده، سخنانی غلو‌آمیز در مورد جایگاه ائمه می‌گفتند که امام صادق (علیه السلام) به آنان تذکر می‌داد که ائمه، عباد مکرم خداوند هستند و به امر او عمل می‌کنند. (18)
شاخص‌ترین شاگرد مفضل، محمد بن سنان بود ولی او نیز مانند استادش در معرض اتهام غلو قرار داشت. او از اصحاب امام جواد (علیه السلام) و مورد تأیید ایشان بود که امام از او به نیکی یاد کرده، در مورد او و صفوان بن یحیی می‌فرمودند:
"رضی‌الله عنهما برضای عنهما فما خالفانی قط هذا بعد ماجاء عنه فیهما ما قد سمعته من أصحابنا. (19)"
گزارشی از صفوان بن یحیی در این دوران در دست است که نشان می‌دهد محمد بن سنان در آستانه پیوستن به غلات بوده که صفوان مانع این کار شده است. (20)
علی بن حسان واسطی، از اصحاب امام جواد (علیه السلام) نیز از وابستگان به این طیف بود؛ زیرا روایتی در مورد مدح مفضل از علی بن حسان نقل شده است. (21)
هم‌چنین ابوهاشم جعفری، از اصحاب جواد الائمه (علیه السلام) نیز در دسته هشام بن سالم قرار داشت. او دارای جایگاه ویژه‌ای نزد امام بود ولی روایات او نشان می‌دهد که تا حدی مرتفع‌القول بوده است. (22)
این جریان از اوایل سده سوم هجری، با مهاجرت برخی از محدثان مانند ابراهیم بن هاشم، به ایران منتقل شد و در حوزه‌هایی مثل قم، همدان و نیشابور، اختلافات کلامی جریان هشامین به وجود آمد. (23) این جریان در حوزه حدیثی قم رونق کم‌تری داشت؛ با وجود این، احمد بن محمد بن خالد برقی به دلیل کثرت مراسیل و نقل از مجاهیل از آن جا اخراج شد ولی در حوزه خراسان این جریان نمود بیش‌تری یافت.
جریان هشام درباره علم امامت نیز به انقطاع وحی پس از رسول الله اعتقاد داشتند. یونس بن عبدالرحمان و فضل بن شاذان نیز پیرو همین نظریه بودند که این عقیده یونس در ماجرای امامت امام جواد (علیه السلام) مشهود است. در مورد فضل نیز گزارشی وجود دارد که نشان می‌دهد او و طرف‌دارانش به انقطاع وحی باور داشتند. در مقابل گروهی دیگر بودند که انقطاع وحی را نمی‌پذیرفتند. بر اساس این گزارش، گروهی در نیشابور بر این باور بودند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زبان همه خلق و همه پرندگان را می‌دانستند؛ هم‌چنین از ضمیر افراد آگاهی داشتند و می‌دانستند هر کسی در بلاد و خانه خود چه می‌کند، و این که وقتی دو کودک را مشاهده می‌کردند، متوجه بودند کدام یک مؤمن و کدام یک منافق خواهد شد. آنان بر این باور بودند که وحی تمام شدنی نیست؛ زیرا وحی به طور کامل در اختیار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیای ایشان نبوده هم‌چنین علم نیز به طور کامل در اختیار آنان نبوده بلکه هر زمان اتفاقی می‌افتاد، علم آن به ایشان وحی می‌شد. در مقابل، گروهی که فضل بن شاذان در رأس آن قرار داشت، بر این باور بودند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با استفاده از وحی، به همه چیز علم داشتند و این علم به صورت میراثی به اوصیای ایشان منتقل شده و وحی پس از خاتم‌الانبیاء به طور کامل قطع شده است. (24)
معتقدان به این جریان را می‌توان از مؤلفه باور داشتن به قیاس شناسایی کرد.
آنان معتقدند که امامان شیعه به دلیل معصومیت، به حکم بر طبق نص ملزم نیستند و می‌توانند در امر دین، به رأی خویش تمسک جویند. روایات تفویض از این موضوع حکایت می‌کند. احمد بن ابی نصر بزنطی گزارشی نقل کرده که در آن توضیحاتی در مورد قدرت امام برای تصرف در زمین ذکر شده است. (25)
گزارشی نیز از محمد بن سنان در زمان امام جواد (علیه السلام) نقل شده که در آن دوران، جامعه شیعی در فضایل امام به ویژه در امور مربوط به خلقت عالم دچار اختلاف شده بود. (26)
بنابرآن چه بیان شد، می‌توان گفت این دو جریان بیش‌تر درباره مباحث اعتقادی چون توحید و امامت دچار اختلاف شده و درصدد گسترش آراء خود در جامعه بودند.

3. زیدیه

این فرقه منتسب به زید بن علی بن الحسین (علیه السلام) بودند (27) که پس از قیام زید به امامت او معتقد گشته، زیدیه نام گرفتند. زید شاگرد واصل بن عطاء بود و از این جهت پیروان او در اصول مذهب، معتزلی هستند. (28) او از آن جایی که شرط امامت را خروج با شمشیر می‌دانست، روزی گستاخانه به برادرش گفت که پدر ما امام نبود؛ زیرا هرگز خروج نکرد و در راه دین شمشیر نکشید. (29)
ابوحنیفه (امام مذهب حنفی‌ها) از جمله شاگردان زید بود که با او بیعت کرد و سی هزار درهم برایش فرستاد و مردم را به یاری او برانگیخت. (30) زید سرانجام در زمان هشام بن عبدالملک خلیفه اموی در سال 122 قمری بر عامل او یوسف بن عمر ثقفی خروج کرد و در آن واقعه کشته شد. (31)
زیدیه معتقدند پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)، امامت به فرزندان حسنین (علیه السلام) منتقل شده و کسی به جز فرزندان این دو امام، شایستگی امامت ندارد؛ هر کدام از فرزندان آنها قیام کند و مردم را به اطاعت از خویش فراخواند، مانند امام علی (علیه السلام) اطاعت از او واجب است و هر کس از او پیروی نکند، کافر است. به باور آنان، هر کدام از فرزندان این دو امام ادعای امامت کند ولی قیام نکند، مشرک است.
زیدیه به چند دسته تقسیم می‌شوند: برخی از آنان، نوزاد خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در برخورداری از دانش مانند شخص رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌دانستند و کسانی را که خلاف این عقیده بودند، کافر می‌دانستند. دلیل اعتقاد آنان به این سخن، آن است که اگر روزی ناگزیر به پذیرفتن امامت یکی از فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شدند، این سخن خود را بهانه قرار داده، امامت او را جایز بدانند. برخی دیگر از آنان، علم خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را با سایر مردم برابر دانسته، معتقد بودند هر گاه مردم پاسخ سؤالات خود را از طریق علویان یا دیگران نتوانند بیابند، مجاز هستند به رأی خود اجتهاد کنند. (32)
این فرقه قیام‌های متعددی مقارن با دوران حیات امام جواد (علیه السلام) انجام داده‌اند؛ از جمله:

3-1- قیام عبدالرحمان بن احمد بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابیطالب (علیه السلام)

او در سال 207 هجری قیام خود را از یمن و با شعار «الرضا من آل محمد» آغاز کرد تا مردم را از دست ظلم‌های حاکمان دست نشانده یمن رهایی دهد، ولی سرانجام با مأمون صلح کرد و از او امان نامه گرفت. (33)

3-2- قیام محمد بن قاسم بن علی بن عمر بن علی بن الحسین (علیه السلام)

این قیام از بارزترین انقلاب‌ها در دوران امام جواد (علیه السلام) است. محمد بن قاسم ملقب به «صوفی»، و اهل علم و فقه و دین بود. او قیام خود را از طالقان و با شعار «الرضا من آل محمد» آغاز کرد. در چندین نبرد که بین طرف‌داران او و عبدالله بن طاهر در گرفت، سپاهش پیروز شدند، ولی سرانجام با نیرنگ در محلی به نام «نساء» دست‌گیر شد و به زندان افتاد اما در نهایت از زندان گریخت. (34)

3-3- قیام حسن بن اسماعیل

او که از نوادگان حضرت زین‌العابدین (علیه السلام) و معروف به «کرکبی» بود، قیام خود را از شهر قزوین آغاز کرد. او با موسی بن بغا، سردار ترک خلیفه معتصم، نبرد کرد و سرانجام به سرزمین دیلم رو نهاد. (35)
ایرانیان نیز در دوران امام جواد (علیه السلام) شورش‌ها و قیام‌های چندی انجام دادند که عبارتند از: قیام بابک خرم دین، مازیار، افشین، طاهریان، منکجور و شورش مردم قم. آنان از انجام این قیام‌ها انگیزه‌های مختلفی داشتند و همه قیام‌ها با انگیزه واحدی صورت نمی‌گرفت.

3-4- قیام مردم قم

این قیام در سال 210 هجری به منظور کاهش دادن خراج زمین صورت گرفت. در این قیام که به شکست انجامید، عده‌ای از شیعیان قم از جمله «یحیی بن عمران» که بنا به گفته ابن شهرآشوب وکیل امام جواد (علیه السلام)، بود، کشته شدند و برخی از سران این قیام نیز تبعید گردیدند. (36) منابع تاریخی علت این قیام را تنها مخالفت مأمون در مورد کاهش مالیات ذکر کرده‌اند و در مورد ارتباط آن با سازمان امامت سخنی نگفته‌اند، ولی بعید به نظر می‌رسد قیام قمی‌ها و در رأس آنان وکیل امام جواد (علیه السلام)، صرفاً برای کاهش دادن مالیات بوده و ربطی به سازمان امامت نداشته باشد.

بیشتر بخوانید: تعامل امام رضا (ع) با مهم ترین جریان های فکری - کلامی غیر شیعی


علی بن مهزیار وضعیت قم را به امام جواد (علیه السلام) گزارش داد و امام برای رهایی مردم از مشکلات و گشایش در کارشان دعا نمودند و ضمن ابراز خرسندی از گزارش ابن‌مهزیار، از او خواستند که پی در پی برای ایشان اوضاع را گزارش دهد. (37)
نکته قابل توجه در این جا این است که چرا امام را در سرلوحه شورش‌ها و قیام‌ها نمی‌بینیم و چرا امام مستقیماً رهبری انقلابیان را بر عهده نمی‌گرفتند؟
یکی از دلایل آن این است که مبارزان حتی علوی‌ها، قیام‌هایشان صد در صد اسلامی نبود و گاهی پای منافع شخصی آنان در میان بود و در این کار اخلاص نداشتند. دلیل دیگر این که گاهی آنان لیاقت لازم را نداشتند ضمن این که به دلیل کنترلی که از سوی خلیفه بر حضرت صورت می‌گرفت، امام نمی‌توانستند مستقیماً رهبری قیام‌ها را بر عهده گیرند ولی ایشان به طور غیرمستقیم آنها را هدایت می‌نمودند؛ زیرا اگر چه امام آنان را صد در صد قبول نداشتند، در هر صورت آنان پرچم‌دار مبارزه با ظلم بودند.
ائمه اطهار (علیهم السلام) در برخورد با زیدیه، توجه خود را به از بین بردن بنیادهای فکری آنان در مورد امامت معطوف نمودند و با وجود این که برای سادات علوی حرمت خاصی قایل بودند، آنان را معصوم ندانسته، فقط آنان را از تبار رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) محسوب می‌کردند. برای مثلا، زمانی که سعید بن منصور، از رهبران زیدیه، از امام باقی (علیه السلام) پرسید: «نظر شما درباره نبیذ چیست؟ زیرا دیده‌ام که زید آن را می‌نوشد!» امام پاسخ دادند: «باور نمی‌کنم که زید (نبیذ) بنوشد، ولی حتی اگر او چنین کاری کند، نه پیامبر است و نه وصی پیامبر، بلکه تنها فردی معمولی از خاندان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که برخی از اوقات درست عمل می‌کند و زمانی هم مرتکب خطا می‌شود». (38)
امامان معصوم (علیه السلام) با وجود این که برای زید احترام خاصی قایل بودند، امامت و مرجعیت دینی او را انکار می‌کردند. آن بزرگواران سعی داشتند این مسأله را برای مردم تبیین کنند که وظیفه امام مرجعیت دینی و هدایت‌گری جامعه است نه صرفاً رهبری سیاسی.
سیاست تقیه امامان و همکاری نکردن با گروه‌های فعال و تندرو علوی، موجب انشعاب شیعیان به دو گروه امامی و زیدی شد و درگیری آنان با یک‌دیگر روز به روز افزایش یافت. در زمان امام جواد (علیه السلام) تنازعات لفظی میان این دو گروه (امامیه و زیدیه) به اوج خود رسید. نمونه روشنی از پیشوایان زیدیه، در قرن سوم که انتقادات تندی بر امامیه داشتند، قاسم رسی است. از این امام زیدیه، که مقارن با حیات چهارم امام شیعی زندگی می‌کرد، مجموعه رسائلی به جا مانده است. نقد او درباره دیدگاه‎های تشیع امامی، در دو رساله‌اش به نام‌های الرد علی الرافضه و الرد علی الروافض من اهل الغلو آمده است. از جمله انتفادات او به امامان شیعه، این است که چرا آنان اقدام به جمع‌آوری وجوهات شرعی کرده یا سازمان وکالت تأسیس نموده‌اند. (39)
امام جواد (علیه السلام) نیز در برخورد با زیدیه، آنها را در ردیف ناصبی‌ها خواندند:
"محمد بن الحسن قال حدثنی ابوعلی عن یعقوب بن یزید عن ابن ابی عمیر عمن حدثه قال سألت محمد بن علی الرضا (علیه السلام) عن هذه الآیة (وجوه یومئذ خاشعة اصحاب عاملة ناصبة) قال: نزلت فی النصاب و الزیدیة والواقفة من النصاب. (40)"
امام در برخورد با این گروه، بسیار زیرک، آگاه و مراقب جوانب کار بودند تا مبادا جاسوسی در سلک یاران حضرت قرار گیرد و موجب گرفتاری گردد. در مواقعی نیز با استفاده از علم غیب خویش، موجب اسلام آوردن آنان می‌شدند؛ از جمله، مردی به نام موسی بن جعفر رازی می‌گوید:
"با عده‌ای از هم‌شهریان خود به منظور شرف‌یابی خدمت حضرت جواد (علیه السلام) به بغداد رفتیم و از ایشان سؤالاتی نمودیم. حضرت در حالی که اشاره به یک تن از همراهان ما می‌نمودند، رو به غلام خویش کرده فرمودند: دست این مرد را بگیر و از این جا خارج کن که این مرد بیگانه‌ای است و این جا جای زرنگی و دورنگی نیست. من می‌خواهم با دوستان خویش صحبت کنم». آن مرد از جای خود برخاست و گفت: «أشهد أن لا اله الا الله و أن محمد رسول الله و أن علیاً أمیرالمومنین و أن آبائک الأئمة و أنک حجة الله فی هذا العصر». آن گاه امام فرمودند: «اکنون که یک رنگی پیشه کردی و اقرار به واقعیت نمودی! بنشین و به سخنان من گوش فرا ده». پس از آن که از خانه خارج شدیم، آن مرد گفت: «مدت چهل سال زیدی مذهب و با شما شیعیان نیز دوست بودم و حقیقت عقیده خود را پنهان می‌کردم. این موضوع را هیچ کس نمی‌دانست. زمانی که امام محمد تقی (علیه السلام) متوجه شدند و مرا شناختند، دانستم که ایشان حجت خدا هستند و به حقانیت ایشان اعتراف نمودم». (41)"

4. غلات

غالیان کسانی بودند که در مورد ائمه اطهار (علیهم السلام) افراط نموده، آنان را از جایگاه واقعی خویش فراتر بردند تا جایی که آنان را به مرحله خدایی رساندند و گاهی امامان را به خداوند یا خداوند را به امامان تشبیه می‌نمودند. (42) امام جواد (علیه السلام) در روایتی به اسحاق انباری دستور قتل دو نفر از آنان به نام‌های ابوالسمهری و ابی‌الزرقاء را صادر کرده، فرمودند:
"قال سعد و حدثنی محمد بن عیسی بن عبید قال حدثنی إسحاق الأنباری قال قال لی أبوجعفر الثانی (علیه السلام) ما فعل أبوالسمهری لعنه‌الله یکذب علینا و یزعم أنه و ابن أبی الزرقاء دعاه إلینا أشهدکم أنی أتبرأ إلی الله عز و جل منهما إنهما فتانان ملعونان یا إسحاق أرحمنی منهما یرح الله عزو جل بعیشک فی الجنة فقلت له جعلت فداک یحل لی قتلهما؟ فقال: إنهما فتانان یفتنان الناس و یعملان فی خیط رقبتی و رقبة موالی قدماؤهما هدر للمسلمین و إیاک والفتک فإن الإسلام قد قید الفتک و أشفق إن قتلته ظاهراً أن تسأل لم قتلته و لاتجد السبیل إلی تثبیت حجة و لا یمکنک أدلاء الحجة فتدفع ذلک عن نفسک فیسفک دم مؤمن من أولیائنا بدم کافر علیکم بالاغتیال قال محمد بن عیسی: فما زال إسحاق یطلب ذلک أن یجد السبیل إلی أن یغتالهما بقتل و کانا قد حذراه لعنهما الله. (43)"
برخورد دیگر امام با این جریان، لعنت برخی از آنان است. ایشان در روایتی ابوالخطاب را لعنت کرده، فرمودند:
حدثنا سعد بن عبدالله، قال: حدثنی ابراهیم بن مهزیار و محمد بن عیسی بن عبید، عن علی بن مهزیار، قال: سمعت أبا جعفر الثانی (علیه السلام) یقول - و قد ذکر عنده أباالخطاب - لعن‌الله اباالخطاب و لعن اصحابه و لعن الشاکین فی لعنه و لعن من قد وقف فی ذلک و شک فیه. (44)
محمد بن بشیر در دوران حیات امام کاظم (علیه السلام) منحرف شد و امام قبل از شهادت خویش، او را لعنت کرده، خون او را حلال دانستند. (45) او پس از شهادت امام، به فرقه واقفیه پیوست و به غیبت امام معتقد گشت. هشام بن ابی هاشم که از شاگردان و ادامه‌‎دهندگان راه او و از اصحاب ابوالخطاب بود نیز در دوران امام جواد (علیه السلام) مشمول لعنت امام گردید. (46) امام نه تنها او را لعنت می‌کردند، بلکه برخی از اصحاب از جمله علی بن مهزیار را نیز به این کار ترغیب نمودند و هاشم را ادامه دهنده راه ابوالخطاب معرفی کردند. (47)
برخی از آیات قرآن کریم نیز به این واقعیت اشاره دارد که عقاید افراطی و غالیانه از روزگاران گذشته وجود داشته است. در سوره توبه خداوند ماجرای عده‌ای را بیان نموده که فردی را پسر خداوند می‌دانستند: (قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ)؛ (48) و در جایی دیگر می‌فرماید: (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لاَ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ). (49)

ب) جریان‌های فکری مخالف با امامت اهل بیت (علیهم السلام)

مطالعه و بررسی حوادث تاریخی زمان امام جواد (علیه السلام) بیان‌گر این مطلب است که مخالفت با امامان و کنار زدن اهل بیت (علیهم السلام)، از جمله جریان‌های رایج فکری بود که از همان ابتدای امامت امام جواد (علیه السلام) در جامعه وجود داشت. اگر جریان‌ها را به دو دسته جریانات فکری فرقه‌ای و غیر فرقه‌ای تقسیم کنیم، باید گفت: تنها جریان فکری حاکم غیرفرقه‌ای در برابر امام جواد (علیه السلام)، جریان فکری مخالفت با امامت است که در درون هر یک از فرقه‌ها نیز این موضوع وجود دارد. در آغاز امامت امام، مأمون سعی داشت با راه‌اندازی مناظره مقام و موقعیت ایشان را خدشه‌دار نماید. وی از یحیی بن اکثم خواست تا از امام پرسش‌هایی کند، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام ضربتی وارد کند. اما نشد و امام از همه این مناظرات سر بلند درآمد. در زمان معتصم نیز این جریان ادامه داشت و برخی از اطرافیان معتصم از وی می‌خواستند با کنار زدن ایشان او را از متن جامعه خارج نماید.
ابن‌ابی داوود پس از جریان احتجاج امام جواد (علیه السلام) در دربار، نزد معتصم رفت و گفت: «یا امیرالمؤمنین! آمده‌ام تو را نصیحتی کنم و این نصیحت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری، می‌گویم». معتصم گفت: «بگو». ابن ابی دؤاد گفت: «وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می‌دهی تا مسأله یا مسائلی را در آن جا مطرح کنی، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفت ‌و گوهایی هستند که در حضور تو می‌شود و چون می‌بینند رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد، کم‌کم مردم به آن حضرت توجه کرده، خلافت از خاندان توبه خانواده آل علی منتقل می‌گردد و پایه‌های قدرت و شوکت تو متزلزل می‌گردد».
این بدگویی و اندرز غرض‌آلود، در وجود معتصم کارگر شده، از آن روز درصدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد. (50)

1. معتزله

معتزله نام فرقه‌ای است که در زمان بنی‌امیه ظهور کردند و با فرقه جبریه مخالف بودند؛ زیرا به باور جبریه، بندگان خدا صاحب افعال خویش نیستند. آنان خیر و شر را به خدا نسبت می‌دادند ولی معتزله طرف‌دار قدرت و آزادی اراده انسان بودند. (51)
آنان در آغاز فرقه‌ای مذهبی بودند که در سیاست دخالت نمی‌کردند ولی به مرور به میدان سیاست کشیده شدند و سیاست اسلامی را طبق نظر خویش توجیه می‌کردند. این گروه مانند شیعیان، پیشوایان خود را امام خوانده، به ظهور منتظر معتقد هستند. اصول عقاید آن‌ها توحید، عدل، وعده و وعید، المنزلة بین المنزلتین و امر به معروف و نهی از منکر است. زیدیه نزدیک‌ترین فرقه به آنان هستند؛ زیرا معتقدند زید بن علی شاگرد واصل بن عطاء (مؤسس فرقه معتزله) بوده و اصول اعتزال را از او گرفته است. مذهب معتزله در دوران مأمون، رسمیت یافت. مأمون از این کار دو انگیزه مهم داشت: یکی ایجاد مذهبی واحد و اجباری برای همه مسلمانان، تا بتوانند نهضت‌های مختلف را فرو نشانند. دیگر این که او این مکتب را مدون‌ترین و منظم‌ترین مکتب الهیان می‌دانست و از آنان حمایت می‌کرد. (52)
در دوران امام جواد (علیه السلام) مکتب معتزله رونق گرفت و حکومت وقت از آنان حمایت می‌کرد. در کاخ مأمون بحث‌های کلامی معتزله با مخالفانشان گرمی خاصی داشت و خود مأمون نیز به این گونه درگیری‌ها علاقه‌مند بود. معتزله در اعتماد به عقل افراط نموده، مطالب دینی را به عقل عرضه می‌کردند؛ اگر عقل آن را می‌پذیرفت، قبول می‌کردند و اگر نمی‌پذیرفت، رد می‌کردند.
امام جواد (علیه السلام) آنان را از عقل‌گرایی در فهم توحید برحذر داشتند و در جواب عبدالرحمان بن ابی نجران در مورد اینکه خداوند را چیزی توهم می‌کرد، فرمودند:
"فقال نعم غیر معقول و لا محدود فما وقع وهمک علیه من شیء فهو خلافه لایشبهه شیء و لا تدرکه الأوهام کیف تدرکه الأوهام و هو خلاف ما یعقل و خلاف ما یتصور فی الأوهام أن ما یتوهم شیء غیر معقول و لا محدود. (53)"
یکی از مباحث کلامی مطرح در زمان امام جواد (علیه السلام) بحث درباره امامت بود. چون رسیدن کودکی به امامت با عقل سازگار نبود، مأمون سعی داشت با برگزاری مناظرات و طرح سؤالات پیچیده، امام را در میدان علم شکست دهد. حتی برخی از خواص شیعه نیز در این مسأله دچار تردید شدند. پس از شهادت امام رضا (علیه السلام)، جمعی از شیعیان بغداد در خانه عبدالرحمان بن حجاج گرد آمدند تا مسأله جانشینی را حل کنند. یونس بن عبدالرحمان که از شیعیان قابل اعتماد امام رضا (علیه السلام) بود گفت: تا این فرزند امام جواد (علیه السلام) بزرگ شود چه باید بکنیم؟ ریان بن صلت برخاست و گلوی او را گرفت و گفت: «تو در ظاهر ایمانت را به ما نشان می‌دهی، اما در باطن تردید داری؟ اگر امامت از طرف خدا باشد، حتی اگر او یک روزه باشد به منزله‌ شیخ (مرد بزرگ سال) است و اگر از طرف خدا نباشد، حتی اگر هزار سال داشته باشد، هم چون سایر مردم است». (54)

2. اهل حدیث

اهل حدیث کسانی هستند که در اصول و فروع دین به ظواهر آیات و احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل می‌کنند - خواه موافق عقل باشد یا مخالف آن - و از به کارگیری عقل به شدت می‌پرهیزند. آنان نه تنها عقل را به عنوان منبعی برای استنباط عقاید قبول ندارند بلکه مخالف هرگونه بحث عقلی در مورد احادیث اعتقادی هستند.
شخصی از مالک بن انس یکی از فقهای مذاهب چهارگانه درباره آیه «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى‌» سؤال کرد. وی گفت: «اصل استواء خدا بر عرش معلوم، کیفیت استواء بر آن نامعلوم، اعتقاد به آن واجب و سؤال کردن بدعت است.» (55)

نتیجه

مطالعه تاریخ دوران امام جواد (علیه السلام) ، این موضوع را تأیید می‌کند که دو جریان مخالف و موافق با امامت اهل بیت (علیهم السلام) در جامعه وجود داشته است. آنان درصدد توسعه و گسترش آراء و عقاید خود بوده‌اند؛ به همین سبب در این دوران، قیام‌های متعددی نیز شکل می‌گرفت.
جریان‌های موافق با امامت اهل بیت (علیهم السلام) نیز دارای انحرافاتی بودند. لذا می‌توان به جریانات امامت اهل بیت (علیهم السلام) در قالب فرقه‌های واقفیان، غالیان، زیدیان، و فرقه هشامین اشاره کرد.
جریان‌های فرقه‌ای چون معتزله، مرجئه، محدثه، واقفیه و سایر فرقه‌ها نیز که به نوعی خط خود را از خط امامت و ولایت جدا کرده‌اند از فرقه‌های مخالف با جریان امامت اهل بیت (علیهم السلام) هستند که امام با توجه به شرایط موجود، با هر یک از این فرقه‌ها به مبارزه پرداختند.

نمایش پی نوشت ها:
1. استادیار دانشگاه شیراز، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، بخش علوم قرآن و فقه.
2. دانشجوی کارشناسی ارشد علوم حدیث، رشته تفسیر اثری، دانشگاه اصفهان، دانشکده اهل البیت (علیهم السلام).
3. مدرسی طباطبائی، مکتب در فرایند تکامل، ص 44.
4. کلینی، کافی، ج1، ص 383.
5. ابن‌بابویه، الامالی، ص 419.
6. پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 560.
7. اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، ص 266.
8. سحاب، سرور الفؤاد، ص 28.
9. کلینی، کافی، ج1، ص 322.
10. کشی، رجال کشی، ص 539.
11. نجاشی، رجال نجاشی، ص 450.
12. مفید، الحکایات فی مخالفات المعتزله من العدلیه، ص 78- 79.
13. خوئی، معجم الرجال الحدیث، ج20، ص 215.
14. کشی، رجال کشی، ص 542.
15. قمی، تفسیر قمی، ج1، ص 20.
16. کلینی، کافی، ج1، ص 410.
17. خوئی، معجم الرجال الحدیث، ج19، ص 288.
18. ابن‌شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب (علیه السلام)، ج4، ص 219.
19. کشی، رجال‌کشی، ص 502.
20. همان، ص 507.
21. همان، ص 451.
22. طوسی، الغیبة، ص 430.
23. کلینی، کافی، ج1، ص 102- 103.
24. کشی، رجال کشی، ص 540.
25. مسعودی، اثبات الوصیة، ص 177.
26. مجلسی، بحارالانوار، ج25، ص 339.
27. رازی، اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، ص 35.
28. الهی ظهیر، الشیعه و التشیع، ص 207.
29. شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 43.
30. المؤیدی، قدوة المستبصرین الامام زید بن علی (علیه السلام)، ص 54-55.
31. مشکور، تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام تا قرن چهارم، ص 59.
32. نوبختی، فرق‌الشیعه، ص 54- 57.
33. ظاهر، تاریخ الشیعه، ج1، ص 70.
34. مدرسی، امامان شیعه و جنبش‌های مکتبی، ص 308.
35. الشافعی، تاریخ مدینه دمشق، ج6، ص 401.
36. عیاشی، کتاب التفسیر، ج1، ص 319.
37. کشی، رجال‌کشی، ج2، ص 826.
38. کشی، رجال‌کشی، ص 232.
39. آقانوری، بررسی فرق و مذاهب، ص 204.
40. همان، ص 229.
41. بحرانی، مدینة المعاجزالائمه الاثنی عشر، ج7، ص 411.
42. شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 50.
43. کشی، رجال‌کشی، ص 526.
44. خوئی، معجم الرجال الحدیث، ج4، ص 135.
45. کشی، رجال‌کشی، ص 482.
46. خوئی، معجم الرجال الحدیث، ج19، ص 240.
47. کشی، رجال‌کشی، ص 529.
48. سوره توبه، آیه 30.
49. سوره نساء، آیه 171.
50. عیاشی، کتاب التفسیر، ج1، ص 319.
51. مشکور، تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام تا قرن چهارم، ص 63.
52. صلواتی، تحلیلی از زندگی و دوران امام محمد تقی (علیه السلام)، ص 237.
53. ابن‌بابویه، التوحید، ص 106.
54. مجلسی، بحارالانوار، ج50، ص 99.
55. نوبختی، فرق الشیعه، ص 78.

نمایش منبع ها:
ابن بابویه، محمد بن علی، (1398 ق)، التوحید، محقق: هاشم حسینی، قم: جامعه مدرسین.
ابن بابویه، محمد بن علی، (1376 ش)، الامالی، تهران: کتابچی.
ابن شهر آشوب، محمد بن علی، (1379ق)، مناقب ال ابی‌طالب (علیه السلام)، قم: علامه،
اقبال آشتیانی، عباس، (1357 ش)، خاندان نوبختی، چاپ سوم، تهران: کتابخانه طهوری.
آقا نوری، علی، (1379ش)، بررسی فرق و مذاهب، اداره آموزش‌های عقیدتی سپاه، بی‌جا.
الهی ظهیر الباکستانی، احسان، (1415ق)، الشیعه و التشیع، پاکستان: اداره ترجمان السنه.
بحرانی، سید هاشم بن سلیمان، (1413ق)، مدینة المعاجزالائمة الاثنی عشر، قم: مؤسسه المعارف الاسلامیه.
پیشوایی، مهدی، (1387 ش)، سیره پیشوایان، چاپ بیستم، قم: چاپخانه مؤسسه امام صادق (علیه السلام).
خویی، سید ابوالقاسم، (1390ش)، معجم الرجال الحدیث، نجف، مطبعه‌الاداب.
رازی، محمد بن عمر، (بی‌تا)، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، محقق: علی سامی النشار، بیروت: دارالکتب العلمیه.
سحاب، ابوالقاسم، (1374ق)، سرورالفؤاد، تهران: کتاب‌فروشی اسلامیه.
شافعی، ابی القاسم علی بن الحسین، (1995م)، تاریخ مدینه دمشق، بیروت: دارالفکر.
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، (1395 ق)، الملل والنحل، بیروت: دارالکتاب الاسلامیة.
صلواتی، فضل الله، (1364ش)، تحلیلی از زندگی و دوران امام محمد تقی (علیه السلام)، اصفهان: انتشارات خرد.
طوسی، محمد بن الحسن، (1411 ق)، الغیبة، مصحح: عبدالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم: دارالمعارف الاسلامیه.
ظاهر، عبدالله سلیمان، (1422 ق)، تاریخ الشیعه، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
عیاشی، محمد بن مسعود، (1380ق)، کتاب التفسیر، تهران: چاپخانه علمیه.
قمی، علی بن ابراهیم، (1404ق)، تفسیر قمی، محقق: موسوی جزائری، طیب، قم: دارالکتاب.
کشی، محمد بن عمر، (بی‌تا)، رجال‌کشی، مهدی رجائی، قم: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام).
کلینی، محمد بن یعقوب، (1407ق)، کافی، مصحح: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
مجلسی، محمد باقر، (1403ق)، بحارالانوار، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
مدرسی طباطبائی، سید حسین، (1386 ش)، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه: هاشم ایزدپناه، چاپ اول، تهران: انتشارات کویر.
مدرسی، محمد تقی، (1372ش)، امامان شیعه و جنبش‌های مکتبی، ترجمه: حمیدرضا آژیر، چاپ سوم، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.
مسعودی، علی بن حسین، (1426ق)، اثبات الوصیة، قم: انصاریان.
مشکور، محمد جواد، (1362ش)، تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام تا قرن چهارم، تهران: انتشارات اشراقی.
مفید، محمد بن محمد، (1413ق)، الحکایات فی مخالفات المعتزله من العدلیه، قم: کنگره شیخ مفید.
مؤیدی، یحیی بن محمد، (1419ق)، قدوة‌المستبصرین الامام زید بن علی (علیه السلام)، مؤسسة‌الامام زیدبن علی الثقافیه، بی‌جا.
نجاشی، احمد علی، (1365ش)، رجال نجاشی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی التابعة لجامعة المدرسین.
نوبختی، الحسن بن موسی، (1404 ق)، فرق الشیعه، بیروت: دارالاضواء.

منبع مقاله :
مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام جواد (علیه السلام)، (1395)، قم: انجمن تاریخ‌پژوهان حوزه علمیه قم، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط