نویسنده: فریتیوف شوان
برگردان: پریسا خداپناه
برگردان: پریسا خداپناه
کار در زندگی معنوی
این گفتار ترجمهی فصلی است از کتابی از فریتیوف شوان با نشانی ذیل:Frithjof Schuon, The Transfiguration of Man, (1995).
کیش امروزی کار از یک طرف بر این واقعیت بنا شده است که برای اکثر مردمان، کار یک ضرورت است، و از طرف دیگر مبتنی بر این تمایل بشر است که میخواهد از یک اضطرار غیرقابل اجتناب، نوعی فضیلت بسازد. اما در کتب عهدین، کار به عنوان نوعی مجازات معرّفی شده است، چنانکه گوید: «با عرق جبین خود نان خواهی خورد». (1) شرط نخست الزام میکند کاری که باید جنبهی معنوی یابد در ازاء نوعی ضرورت باشد و نه فقط از روی هوس: هر نوع فعالیّت طبیعی را که مقتضیات معاش آن را ضروری ساخته است میتوان تقدّس بخشید (یا به خدا تقدیم داشت)، البته نه هر نوع وقتگذرانی را که بیجهت باشد یا جای ملامت داشته باشد. قبل از گناه نخستین و هبوط آدم، اوّلین جفت انسانی کار را نمیشناختند. همیشه و همه جا اولیای اهل مشاهدهای (2) بودهاند که (بیآنکه کاهل باشند) کار نکردهاند و در همه جهانهای سنّتی سائلانی دیده میشدند که صدقه دریافت میکردند، بدون آنکه کاری از آنها خواسته شود؛ الاّ اینکه شاید از آنها طلب دعا میکردند. هیچ هندویی حتّی خیال سرزنش شخصی مانند رامَه کریشنه (3) یا رامَنَه مهارشی (4) را، به دلیل نداشتن شغل، به خود راه نمیدهد.
نوعی بیدینی عمومی، سرکوب امر مقدّس در زندگی جمعی و اضطرار صنعتگرایی است که باعث شده کار به عنوان یک امر لایتخلف (5) جلوه کند، به طوری که خارج از این مقوله، معتقدند که فقط کاهلی است و تباهی قابل ملامت. علی ایّحال، کار هست تا کار: همیشه کشاورزی شرافتمندانه و نیز صنایع دستی در خانه و یا در کارگاههای صنعتی متعلّق به اصناف سابق وجود داشته است؛ پس از آن، از قرن نوزدهم به بعد نوعی بردگی صنعتی در کارخانهها در کار بوده است، نوعی بردگی مایهی قساوت قلب، اگر نگوییم کرامت بر باد ده، که غایتش ماشین است و در اکثر اوقات رضایت انسانی، به معنی واقعی کلمه به کارگران نمیبخشد؛ با این همه، حتی این کار نیز (که بیشتر کمّی است تا کیفی) به سبب نگرش معنوی کارگر، ماهیّت قدسی یا مقدّس (6) پیدا تواند کرد، اگر او با علم به این که جهان را تغییر نتواند داد و برای تهیهی معاش خود و خانوادهاش لازم است که جدّ و جهد ورزد، بر وفق مقدوراتی که در اختیار دارد سعی کند کارش را با آگاهی از مقاصد نهایی ما آدمیان و با یاد خدا پیوند زند؛ چنانکه گفتهاند: نیایش میکنم و کار میکنم. (7)
بر مطالب گذشته باید اضافه کرد که آزادی، بیشتر، شامل رضایت آدمی از موقعیّت خاص است تا نبود کامل محدودیّتها، که در این دنیا چنین عدم محدودیّت به سختی قابل تحقّق است، گذشته از آنکه همیشه ضامن سعادت نیز نتواند بود.
طریقههای بزرگ معنوی، حتی آنها که صریحاً بر برتری زندگی رهبانی تأکید کردهاند، هرگز امکان پیمودن راه معنوی در بحبوحهی مشغلههای زندگی در این جهان را نفی نکردهاند؛ طریقههای ثالث شاهد بر این مدّعا است. در اینجا سعی میکنیم به این پرسش پاسخ دهیم که چطور میتوان یک زندگی پرحرارت معنوی را با الزامات زندگی ظاهری سازش داد، یا حتی آن الزامات را با زندگی باطنی جمع کرد، چرا که اگر کار روزمره فرد (کار در خاج یا داخل خانه) مانعی بر سر راه زندگی معنوی نباشد، این امر مستلزم آن است که کار روزمره سهم مثبتی در زندگی معنوی برعهده داشته باشد. به بیان دقیقتر، به منزلهی نوعی پشتوانه ثانوی برای تحقق شأن الهی در باطن ذات ما واقع شود.
اینگونه جمع کردن کار با معنویّت منوط به سه شرط اساسی است که با عناوین «ضرورت»، «تقدیس» و «کمال» از آنها نام میبریم.
شرط نخست الزام میکند کاری که باید جنبهی معنوی یابد در ازاء نوعی ضرورت باشد و نه فقط از روی هوس: هر نوع فعالیّت طبیعی را که مقتضیات معاش آن را ضروری ساخته است میتوان تقدّس بخشید (یا به خدا تقدیم داشت)، البته نه هر نوع وقتگذرانی را که بیجهت باشد یا جای ملامت داشته باشد. به عبارت دیگر، هر نوع فعالیت مبتنی بر ضرورت معاش دارای ماهیّتی است که آن را مستعد معنویّت مینماید؛ در حقیقت، تمام فعالیتهای مبتنی بر ضرورت معاش، دارای کلیّتی هستند که به آنها جنبهی بسیار نمادین میبخشد.
دومین شرط میطلبد که یک فعالیّت با چنین تعریف، کاملاً به خداوند تقدیم گردد، یعنی آن فعالیت صرفاً به خاطر عشق به خدا و بدون عصیان در برابر سرنوشت انجام شود؛ این معنای دعاهایی است که- در قریب به اتفاق صورتهای سنّتی- کار را تقدّس میبخشند و لذا به عبادت مبدّل میگردانند، یعنی گونهای «آیین طبیعی»، نوعی سایه یا همتای ثانوی «آیین فراطبیعی» که عبادت به معنی دقیق کلمه باشد.
بیشتر بخوانید: نقش و جایگاه معنویت در سبک زندگی اسلامی
بالاخره شرط سوم مستلزم کمال منطقی کار است، چرا که بدیهی است فرد چیز ناقصی را نثار خداوند نتواند کرد و یا چیز پستی را وقف او نتواند ساخت؛ وانگهی کمال یک عمل همانقدر آشکار است که کمال وجود، به این معنی که هر عمل باید تکراری از عمل خدا و در عین حال جلوهای از آن باشد. کمال عمل شامل سه جنبه است که به ترتیب به خود عمل، و دیگر به ابزار عمل، و بالاخره به غایت عمل برمیگردد؛ به عبارت دیگر، چنین فعالیتی باید از نظر عینی و ذهنی کامل باشد، که مستلزم آن است که عمل با غایت خود متناسب افتد؛ ابزار هم باید درخور و شایستهی غایت موردنظر باشد، یعنی لازم است وسایل کار به خوبی انتخاب شود، سپس با مهارت به کار برده شود، یعنی به نحوی که با ماهیّت آن کار تطابق کامل داشته باشد. سرانجام نتیجهی کار باید کامل باشد و دقیقاً نیازی را که خود از آن برخاسته است برآورد.
اگر این شرایط که منطق درونی و برونی یک فعالیت را میسازد به درستی تحقق یابد، کار نه تنها دیگر مانعی بر سر راه معنوی نیست، بلکه مددکار آن نیز خواهد بو. برعکس، کاری که نارسا انجام گیرد همیشه مانعی در این راه است، چرا که با هیچگونه مقدور الهی متناظر نیست؛ خدا کمال مطلق است و انسان برای تقرّب به او باید در عمل، همچنان که در اِمعان نظر معنوی، کامل باشد.
نمایش پی نوشت ها:
1. سفر تکوین، باب3، رقم19.
2. Contemplative
3. Rama Krishna (عارف هند و در قرن نوزدهم)
4. Ramana Maharshi (نمایندهی بزرگ حکمت و دانته در قرن بیستم)
5. Categorical imperative (اصطلاح مأخوذ از فلسفه اخلاق کانت)
6. Sacramental
7. Ora et Labora
آزمایش، مصطفی (1386) عرفان ایران: مجموعه مقالات (31 و 32)، تهران: حقیقت، چاپ اول.