«آنها از آنچه شیاطین در عهد پادشاهی سلیمان بر مردم میخواندند، پیروی کردند سلیمان هرگز کافر نشد ولی شیاطین کافر شدند که به مردم جادو یاد میدادند. همچنین پیروی کردند از آنچه که بر دو فرشته هاروت و ماروت، در بابل نازل شده بود و این دو به هیچکس تعلیم نمیدادند مگر این که میگفتند: ما وسیله آزمایش هستیم پس کافر نباش. پس آنها از آن دو، چیزی را میآموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی بیندازند ولی آنها نمیتوانستند بدون اذن خداوند، به وسیله سحر کسی را آسیب برسانند و آنها چیزی را یاد میگرفتند که به آنها زیان میرسانید و سودی بر آنها نداشت و آنها میدانستند که هر کس خریدار جادو باشد، در آخرت بهرهای ندارد و چه بد بود آن چیزی که خود را به آن فروختند اگر میدانستند». «سحر بر چند قسم است: قسمی به منزله پزشکی است؛ همانگونه که پزشکان مداوا میکنند و برای هر مرضی دوایی دارند. همینطور ساحران هم برای هر صحتی آفتی و برای هر عافیتی مصیبتی و حیلههایی دارند. قسم دیگر کارهایی است که با سرعت انجام میگیرد و قسم آخر چیزهایی است که دوستان شیاطین از آنها میگیرند.»
لغت و اعراب
1. ضمیر «اتَّبَعُوا» به بنیاسرائیل دوره سلیمان برمیگردد؛ 2. «تَتْلُو» مفرد است و در عین حال در رسمالخط مصحف پس از واو، الف نوشته شده و این قاعده که همیشه پس از واو جمع، الف نوشته میشود در قرآن رعایت نشده و همانطور که میبینید در «تَتْلُو» که مفرد است، الف نوشته شده و در «باؤ» که جمع است، الف نوشته نشده است. باید دانست که این قواعد را عالمان عرب در قرون پس از نزول قرآن وضع کردهاند و طبیعی است که قرآن تابع قواعد آنها نیست؛ بلکه باید قواعد آنها تابع قرآن باشد؛ 2. «تَتْلُو» صیغه مضارع است ولی در اینجا معنای گذشته میدهد، چون در مقام بیان زمان گذشته است؛ 3. «سحر» جادو، شعبده و کارهای خارقالعادهای است که جادوگران انجام میدهند و از نظر لغت، سحر هر کار لطیف و دقیقی است که اسباب عادی آن پنهان است. این واژه از سحر به معنای ریه مشتق شده چون ریه یک عضو مخفی در بدن انسان است؛ 4. «وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ» عطف به «ماتتلوا» است؛ یعنی یهود پیرو این دو ملک شدند؛ 5. «بابل» شهری قدیمی است که کنار فرات در نزدیکیهای شهر حلّه کنونی بنا شده بود. این شهر بعدها پایتخت حمورابی شد و زمانی هم اسکندر آن را پایتخت خود قرار داد و در زمان سلوکیان رو به ویرانی گذاشت و برج بابل برجی بود که گویا فرزندان نوح آن را ساخته بودند؛ 6. «هاروت و ماروت» نام دو فرشته است که خداوند آنها را به زمین فرستاد و این دو به شکل آدمی و در میان مردم زندگی کردند. آنها چیزهایی بلد بودند که دیگران نمیدانستند از جمله آنها سحر بود. درباره اشتقاق این دو کلمه نظرهای گوناگونی وجود دارد و قول راجح این است که از کلمات دخیل و عبری هستند؛ 7. «فتنه» به معنای امتحان است و به چیزی که با آن امتحان به عمل میآید نیز فتنه گفته میشود. واژه فتنه در قرآن در معناهای دیگری هم به کار رفته و یکی از واژههایی است که از «اشباه و نظائر» به شمار میرود که در علوم قرآنی مورد بحث قرار گرفته است؛ 8. «اذن» به اجازه، پیش از عمل گفته میشود. اجازه اعم از آن است و اجازه بعدی را هم شامل میشود؛ 9. «خلاق» به معنای نصیب، قسمت و بهره؛ 10. «لَمَنِ اشْتَرَاهُ» لام برای ابتدا و تأکید است؛ 11. «مثوبه» اسم مفعول از ثواب. واو جوهر کلمه حذف شده مانند: مقوله. ثواب از «ثوب» به معنای رجوع، مشتق شده است، گویا پاداش کارهای نیک به سوی انسان برمیگردد. در ضمن لام در این کلمه برای ابتدا میباشد و این جمله در جواب «لو» آمده است.تفسیر
1. درگیری سلیمان (علیه السلام) با ساحران
کسانی که از حقایق و معارف راستین بهرهای نبردهاند، برای پر کردن خلأ فکری خود، به اوهام، خرافات، سحر و جادو پناه میبرند. یهود نیز که آیات تورات و انجیل و قرآن را پشت سر خود انداختند و از حقایق موجود در آنها دور شدند، از سحر و جادو پیروی کردند. بنیاسرائیل، هم در زمانهای دور و هم در عهد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سحر علاقه داشتند و ساحران و کاهنان بسیاری در میان آنها بود.طبق این آیه، یهود از سحر و جادو پیروی کردند و آن را از دو منبع به دست آوردند:
1. از شیاطین که در عهد حضرت سلیمان (علیه السلام) بودند و به مردم یاد میدادند.
2. از تعلیمات دو فرشته به نام هاروت و ماروت که بر زمین آمده بودند و به مردم باطل کردن سحر را یاد میدادند.
در زمان حضرت سلیمان (علیه السلام) گروهی به سحر و جادو علاقه داشتند و آن را انجام میدادند که قرآن از آنها به «شیاطین» تعبیر میکند. ممکن است منظور از آن، شیاطین واقعی و جنها باشد و ممکن است هم شیاطین انسی و هم شیاطین جنّی باشد. در هر حال کار آنها عملی شیطانی بود که به وسیله آن دست به کارهای نادرست میزدند.
حضرت سلیمان (علیه السلام) با ساحران مبارزه کرد و کتابها و نسخههای آنها را گرفت و همه را زیر تخت خود دفن کرد. پس از رحلت حضرت سلیمان، همان ساحران شایعه پراکنی کردند که سلیمان به کمک سحر کارهای خارقالعاده میکرده و او ساحر بزرگی بوده است. معنای آن سخن این بود که سلیمان به دروغ ادعای پیامبری میکرده و هر چه داشت از سحر بوده است. ساحران کتابها و نسخهها را از زیر تخت او بیرون آوردند و ادعا کردند که سلیمان از اینها استفاده میکرده و کتابهای جادوی آصف بن برخیا نیز همراه کتابها و نسخههای یافت شده است.
بیشتر بخوانید: مادّی شدن اجنّه و شیاطین در عهد سلیمان نبی (علیه السلام)
لازمه سخن آنها این بود که سلیمان کافر شده و او پیامبر واقعی نیست. قرآن به شدت این سخن را نفی میکند و میگوید: سلیمان کافر نبود. سلیمان از دید قرآن یک پیامبر بر حق بود که به سلطنت هم رسید. قرآن اضافه میکند که این، شیاطین و اصحاب سحر بودند که کافر شدند. یک نشانه کفر آنها این بود که به مردم سحر و جادو یاد میدادند و آنها از این پدیده استفاده نادرست میکردند.
طبق این آیات، منبع دیگر سحر، دو فرشته به نامهای هاروت و ماروت بودند که از جانب خدا به روی زمین آمده بودند و در شهر بابل زندگی میکردند. آنها هنگامی به میان مردم آمدند که سحر فراگیر شده بود و با آن میان خانوادهها اختلاف میانداختند. این اختلافها گاهی به خونریزی و آدمکشی منجر میشد. این دو فرشته مأموریت یافتند که به مردم چیزهایی بیاموزند که سحر را باطل کند و اثر آن را از بین ببرد، ولی طبیعی بود که در موقع یاد دادن «باطلالسحر»، خود سحر و اصول آن نیز کم و بیش یاد داده میشد؛ از این رو، این دو فرشته به هر کس که باطل کردن را یاد میدادند، میگفتند: وجود ما و آموزشهای ما مایه آزمایش شماست که شما از آن چگونه استفاده کنید. پس کافر نباشید و از این آموزشها استفاده نادرست نکنید. ولی مردم گوش ندادند و آموختههای آنها را در راه باطل به کار میبردند و دست به کارهای زشت میزدند؛ از جمله میان مرد و همسرش جدایی میانداختند و اختلافهای شدید خانوادگی به وجود میآوردند که گاهی به کشتار هم منجر میشد.
قرآن کریم که این داستان را نقل میکند به یک حقیقت هم حاکم بر جهان نیز اشاره میکند که در دنیا اسباب مؤثر است ولی تأثیر آنها به دستور و اجازه خداوند است و در جهان آفرینش هیچ چیزی بدون اذن او اثر نمیکند. همانگونه که او سببساز است، سبب سوز هم میباشد که یک نمونه آن گرفتن تأثیر از سحر عظیم ساحران فرعون در مقابل حضرت موسی (علیه السلام) بود.
آن گاه قرآن خاطر نشان میسازد که یهود و هر کس دیگری که سحر یاد میگیرد، در واقع چیزی را یاد میگیرد که به زبان او است و سودی برایش ندارد؛ زیرا سحر، سرانجام آدمی را به گناه و تجاوز به حقوق دیگران میکشاند. سپس قرآن میافزاید که آنها خود میدانند کسی که چنین متاعی را خریداری کند و به سحر مشغول باشد و میان خانوادهها اختلاف افکند، در روز قیامت بهرهای نخواهد داشت و از نعمتهای الهی محروم خواهد شد. آنها در واقع در مقابل سحر، نعمتهای الهی را از دست میدهند و اگر نیک بیندیشند و خوب بفهمند، در مییابند که این معامله بد معاملهای است و خود را در برابر بدمتاعی فروختهاند.
ولی اگر آنها ایمان بیاورند و پرهیزگار شوند روشن است که پاداش الهی را به دست خواهند آورد و آن در نظر کسانی که درست میاندیشند و درک درستی دارند، بهترین چیزهاست.
2. سحر و نگاه قرآن درباره آن
از دیرباز انجام کارهای خارقالعاده و تصرفات غیرعادی در طبیعت و اشخاص، مورد علاقه بعضی از افراد بشر بوده که با یادگیری و انجام آن خود را مشغول میکردند. یکی از وسایل انجام این نوع کارها سحر است. آن دانشی است که با استفاده از نیروهای مخفی طبیعت و یا نیروهای غیبی به دست میآید و به وسیله آن کارهای شگفتآوری انجام میشود که بیشتر مردم در انجام آنها ناتوانند.میتوان مجموع کارهای خارقالعادهای را که به سحر نسبت داده میشود به چهار قسمت تقسیم کرد:
1. کارهایی که با استفاده از خواص اشیاء و از راه علومی چون شیمی، فیزیک و مکانیک انجام میشود. از این راه میتوان ترکیبات شیمیایی خاصی به وجود آورد که آثار غیر عادی دارند و یا با استفاده از قوانین مختلف فیزیک و مکانیک کارهای شگفتی را در معرض دید طرف مقابل قرار داد.
معلوم نیست که اطلاق سحر به این نوع کارها درست باشد؛ ولی چون به هر حال کارهای خارقالعادهای انجام میگیرد، ممکن است بعضی از کسانی که به خواص اشیاء وارد نیستند آن را سحر تلقی کنند.
2. کارهایی که با تردستی و شعبدهبازی و با استفاده از سرعت انجام عملیات و سلب قدرت تفکر از طرف مقابل انجام میگیرد به گونهای که مقدمات کار چنان با سرعت انجام میشود که بیننده از آن غافل میشود و تنها نتیجه را میبیند.
3. استفاده از تلقین و مجسم کردن اندیشهها و اوهام طرف مقابل در نظر او به صورتی که تخیلات او به شکل واقعیت عینی جلوه کند و او در آن عالم تخیلات زندگی کند و از واقعیتها غافل باشد؛ همانگونه که انسان در عالم خواب چیزهای خارقالعادهای را میبیند و در یک لحظه از شهری به شهر دیگر میرود و یا دو شخص را که فرسنگها با هم فاصله دارند در یک جا میبیند.
4. استفاده از عالم مجردات و برقراری رابطه با شیاطین، ارواح، اجنّه و بعضی از نیروهای غیبی به گونهای که آن نیروها را به کار گیرد و توسط آنها از آینده خبر بدهد و یا دست به کارهای خارقالعادهای بزند.
البته بعضیها این کار را غیرممکن و غیرواقعی میدانند و معتقدند که ارتباط با مجردات و استفاده از نیروهای آنان امکان ندارد و هر چه در این باره گفته شده یا دروغ است و یا ناشی از تخیلات افرادی است که دست به این کار میزنند. از جمله دانشمندان پیشین ما که این دیدگاه را ذکر کردهاند، مرحوم علامه حلی است که در قواعد الاحکام پس از تعریف سحر میگوید: قول صحیح این است که سحر حقیقت ندارد و آن تنها یک نوع خیالپردازی است. (1) ولی به نظر میرسد که نمیتوان این قسم از سحر را به کلی نفی کرد؛ چون دلیلی بر نفی آن نداریم به طوری که بر اثبات آن نیز دلیل روشنی نیست. بنابراین بهتر است که هر دو طرف را احتمال بدهیم، همانگونه که محقق کرکی در شرح این بخش از کلام علامه حلی این چنین گفته است. (2)
در همین جا روایتی را درباره حقیقت سحر از امام صادق (علیه السلام) نقل میکنیم. آن حضرت در پاسخ این پرسش که حقیقت سحر چیست؟ فرمودند: «سحر بر چند قسم است: قسمی به منزله پزشکی است؛ همانگونه که پزشکان مداوا میکنند و برای هر مرضی دوایی دارند. همینطور ساحران هم برای هر صحتی آفتی و برای هر عافیتی مصیبتی و حیلههایی دارند. قسم دیگر کارهایی است که با سرعت انجام میگیرد و قسم آخر چیزهایی است که دوستان شیاطین از آنها میگیرند.» (3)
اکنون که تا اندازهای معنای سحر و اقسام آن معلوم شد، ببینیم که در قرآن کریم درباره آن چه مطالبی آمده است؟
واژه سحر و مشتقات آن حدود شصت مرتبه در قرآن به کار رفته است و بیشتر در دو محور دور میزند:
نخست: درباره ساحران زمان حضرت موسی (علیه السلام) که فرعون آنها را از همه جا جمع کرده بود. آنها تمام قدرت خود را به کار گرفتند و ریسمانها را به صورتی درآوردند که گویا مار میباشند و مثل مار به حرکت درآمدند و چون موسی عصای خود را انداخت تمام آنها را بلعید و سحرشان باطل شد.
دوم. در مورد تهمتهایی است که مخالفان به پیامبران و از جمله پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میزدند و آنها را ساحر و جادوگر معرفی میکردند.
درباره محور نخست یعنی داستان ساحران فرعون به چند آیه توجه کنید:
(....فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِیمٍ)؛ (اعراف، آیه 116)
«و چون انداختند، چشمهای مردم را سحر کردند و آنها را ترسانیدند و سحر بزرگی آوردند».
(قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى)؛ (طه، آیه 66)
«گفت: بلکه شما بیاندازید پس ناگاه ریسمانها و چوبدستیهای آنان از سحرشان به موسی چنان وانمود شد که میدَوَند.»
البته در قبل و بعد این دو آیه آمده است که فرعون ساحران را از همه جا گرد آورده بود و چون سحر آنها باطل شد همگی در مقابل موسی تسلیم شدند و به او ایمان آوردند و فرعون به آنها گفت: چرا به او ایمان میآورید او خود یک ساحر بزرگ و استاد شما در سحر است.
درباره محور دوم که پیامبران را تهمت جادوگری و سحر میزدند به عنوان نمونه به این آیات توجه کنید:
(...وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ)؛ (سباء، آیه 43) «کسانی که درباره حق وقتی به سوی آنها آمد، کافر شدند، گفتند: این یک سحر آشکار است».
(وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ)؛ (قمر، آیه 2) «و اگر معجزهای ببینند روی برگردانند و بگویند: این یک سحر نیرومند است».
همچنین درباره عاقبت شوم ساحران میخوانیم:
(...وَ لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَى)؛ (طه، آیه 69) «ساحر هر کجا باشد رستگار نمیشود».
(...أَ سِحْرٌ هذَا وَ لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ)؛ (یونس، آیه 77) «آیا این سحر است؟ و ساحران رستگار نمیشوند».
درباره سحر در روایات معصومان (علیهم السلام) نیز مطالب فراوانی آمده است بعضی از روایات در تفسیر آیه مربوط به هاروت و ماروت است و این که آنها دو فرشته بودند که پس از نوح (علیه السلام) به فرمان خدا به زمین آمدند و این در زمانی بود که سحر و جادو زیاد شده بود و مردم از دست ساحران به ستوه آمده بودند و زندگی بر آنها سخت شده بود. این دو فرشته مأموریت داشتند که به مردم «باطلالسحر» یاد بدهند. لازمه این امر آن بود که آنها نخست با سحر آشنا شوند سپس آن را باطل کنند. (4) در شماری از روایات حکم فقهی سحر و این که یاد دادن و یاد گرفتن و به کار بردن آن حرام است، مطالبی آمده است:
علی (علیه السلام) فرمود: «مَن تَعَلَّمَ شَیئاً مِنَ السَّحرِ قَلِیلًا أو کَثیِراً فَقَد کَفَرَ وَ کَانَ آخِرَ عَهدِ بِرِبِّهِ وَ حَدُّهُ أَن یُقتَلَ إلاَّ أن یَتُوبَ»؛ (5) «کسی که چیزی از سحر بیاموزد کم باشد و یا زیاد، کافر شده است و این پایان ارتباط او با خداست و حدّ او این است که کشته شود مگر این که توبه کند».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) سَاحِرُ المُسلمِینَ یُقتَلُ وَ سَاحِرُ الکُفَّارِ لَا یُقتَلُ قِیلَ یَا رَسُولَالله وَ لَم یُقتَلُ سَاحِرُ الکُفَّارِ قال: لِأنَّ الکُفرَ أعظَمُ مِنَ السِّحرِ وَ لِأنَّ السِّحرَ وَ الشّرِکَ مَقرُونَانِ»؛ (6)
ساحر مسلمانان کشته میشود ولی ساحر کفّار کشته نمیشود. گفته شد: ای پیامبر خدا چرا ساحر کفار کشته نمیشود؟ فرمود: چون شرک از سحر بزرگتر است و شرک و سحر به هم نزدیکند».
از این دو روایت و روایات مشابه دیگر حرمت شدید سحر و یاد دادن و یاد گرفتن آن به خوبی معلوم است و روشن میشود که از دیدگاه اسلام، سحر و جادو آن چنان مطرود و منفور است که آن را در حکم کفر دانستهاند. هم در آیه مربوط به هاروت و ماروت از سحر به عنوان کفر یاد شده و هم در روایتی که از حضرت علی (علیه السلام) نقل کردیم ساحر به منزله کافر دانسته شده است. همچنین بر اساس این روایت حدّی که بر ساحر جاری میشود بسیار شدید است و آن این که باید او را کشت. البته بعضی از فقیهان ما این حد را در صورتی لازم میدانند که ساحر علاوه بر ارتکاب سحر، آن را حلال بشمارد. (7) گویا این گروه از فقیهان روایات را بر مستحلّ سحر حمل کردهاند.
مرحوم آیتالله خویی از برخی علما نقل میکند که مراد از ساحری که حکم آن قتل است کسی است که آن را برای خود شغل و حرفه قرار دهد ولی آن را رد میکند، به این که در روایت پیامبر سحر با شرک نزدیک هم شمرده شده است. (8)
با توجه به روایات و مطالب یاد شده، حرام بودن سحر و یاد دادن و یاد گرفتن آن بسیار روشن است و مورد اجماع فقیهان ماست و بیشتر آنها چه در مکاسب محرمه و چه در بحث حدود به این معنا تصریح کردهاند؛ از جمله ابنادریس، (9) محقق، (10) علامه حلی، (11) محقق کرکی، (12) و صاحب جواهر (13) همگی به حرمت سحر و تعلیم تعلم آن فتوا دادهاند.
مطلبی که باید در اینجا به ذکر آن بپردازیم این است که در چند مورد یادگیری سحر جایز است: یکی برای باطل کردن سحر و مقابله با ساحران. و این همان کاری بود که هاروت و ماروت انجام میدادند؛ دوم برای دفاع از معجزه پیامبران و نمایان نمودن این که معجزه با سحر فرق دارد؛ از این رو یادگیری سحر به خاطر اینگونه هدفها جایز است و حتی صاحب جواهر آن را در صورتی که فرقگذاری میان سحر و معجزه متوقف بر آن باشد، واجب میداند و یادگیریاش را به عنوان یک علم جایز میشمارد. (14)
3. توضیح درباره «هاروت و ماروت»
طبق آیه مورد بحث، در آیه شریفه هیچگونه نکوهش یا اعراضی درباره این دو فرشته وجود ندارد، بلکه کار آنها به نوعی تأیید شده است؛ در حالی که در برخی از روایات، داستانی درباره هاروت و ماروت نقل شده که بر منفی بودن شخصیت آنها دلالت دارد. بر اساس این داستان، آنها از فرشتگانی بودند که با دیدن فتنه و فساد فرزندان آدم لب به اعتراض گشودند که این چه موجود پلیدی است که آفریده شده است؟ خداوند در پاسخ آنها همان شهوت و غضبی را که فرزندان آدم داشتند به آنها داد و سپس به زمین فرستاد. این دو پس از مدت کوتاهی به فساد کشیده شدند و گناهان بسیاری مانند زنا، شرب خمر و قتل نفس را مرتکب شدند. سرانجام خداوند آنها را به شدت عذاب کرد و اکنون در چاهی در بابل آویزانند.این داستان که به صورت خلاصه آمد، در بسیاری از کتابهای تفسیری و حدیثی اهل سنت از عبدالله بن عمر و ابنعباس نقل شده است. (15) هر چند که برخی از آنان، این داستان را رد کردهاند؛ به طور مثال قرطبی پس از نقل این داستان میگوید: همه این داستان ضعیف و بعید است، چه از ابنعمر نقل شود یا از دیگری و چیزی از آن صحیح نیست. (16)
در منابع شیعه روایات بسیاری در ردّ این داستان نقل شده و امام حسن عسکری (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) به صراحت آن را دروغ شمردهاند و مقام فرشتگان الهی را بالاتر از آن معرفی کردهاند. (17)
هرچند در برخی از روایات از امامان معصوم (علیهم السلام) نقل شده که زهره نام زنی بود که هاروت و ماروت را فریب داد و خدا او را مسخ کرد. (18) ولی در یکی از این روایات تعبیری آمده است که نشان میدهد امامان (علیهم السلام) این مطلب را قبول نداشتهاند و بنا به مصلحتی تنها آنچه را که شایع بوده بیان کردهاند. از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل شده که درباره زهره فرمود: «و هی التی یقول الناس افتتن بها هاروت و ماروت». (19) عبارت «یقول الناس» نشان میدهد که آنچه شده نظر مردم است.
اما روایتی که در دو تفسیر علی بن ابراهیم و عیاشی از محمد بن قیس از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که در آن داستان به فساد و گناه کشیده شدن هاروت و ماروت ذکر شده است، (20) اگر سند این روایت صحیح باشد، میتوان آن را با احادیث دیگری که به آنها اشاره کردیم متعارض دانست و در مقام تعارض باید به مرجحات رجوع کرد. در اینجا ترجیح با روایاتی است که این داستان را رد کردهاند؛ چون وقوع گناه از ملائکه برخلاف ضرورتهای اعتقادی است و نیز این داستان بسیار عجیب به نظر میرسد...
به احتمال زیاد این داستان از روایات اسرائیلی میباشد که وارد فرهنگ اسلامی شده و این گمان در برخی از منابع بیان شده است. اصل داستان از کعبالاحبار آمده (21) که وارد کننده اصلی اسرائیلیات به منابع اسلامی است و غرابت آن به گونهای است که خود قرینه واضحی بر نادرست بودن آن است.
مهمتر این که در خود قرآن کریم که سخن از جریان هاروت و ماروت آمده، هرگز از آنها به بدی یاد نشده و هیچگونه اشارهای هر چند دور به داستان مزبور نشده است و حتی لحن آیه به گونهای است که کار آنها مورد تأیید قرار گرفته است.
بنابراین، این دو فرشته به فرمان خدا و به خاطر هدفی مطلوب به زمین فرود آمدند و آن، مبارزه با سحر متداول در آن زمان بود و برای انجام این مأموریت باید شکل انسانی میداشتند. این که چگونه فرشته شکل انسانی به خود میگیرد، با مردم زندگی میکند و به آنها چیز یاد میدهد، چیز دور از ذهن نیست. همانگونه که جبرئیل گاهی به شکل انسان و در قیافه دحیه کلبی به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میرسید و با ایشان سخن میگفت و چیزهایی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تعلیم میکرد. در قرآن کریم به این حقیقت اشاره شده که خداوند گاهی از ملائکه پیامبرانی انتخاب میکند: (اللهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ....)؛ (حج، آیه 75) «خداوند از فرشتگان و مردم پیامبرانی برمیانگیزد». منظور از آنها، آورندگان وحی بر پیامبران الهی است. قرآن در جای دیگری یادآور میشود که اگر فرشتهای به مقام پیامبری برسد او هم به صورت انسان خواهد بود. (وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلاً ....)؛ (انعام، آیه 9) «و اگر او را فرشته قرار میدادیم باز به صورت یک مرد بود».
همچنین در آیاتی از قرآن از متمثّل فرشته به صورت انسان بر برخی از مردم خبر میدهد مانند تمثّل آنان بر مریم:
(...فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً)؛ (مریم، آیه 17) «پس ما روح خود را به سوی او (مریم) فرستادیم که به صورت بشری تندرست برای او نمایان شد.»
و نیز تمثّل فرشتگان به صورت افراد ناشناس بر حضرت لوط (علیه السلام) (حجر، آیه 61-64) و حضرت ابراهیم (علیه السلام) (ذاریات، آیه 24-28) در این شمار است.
نمایش پی نوشت ها:
1. علامه حلّی، قواعد الاحکام، ج2، ص 9.
2. علی بن حسین کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج4، ص 29.
3. بحارالانوار، ج10، ص 169.
4. آنچه گفتیم مضمون چندین روایت از معصومان (علیهم السلام) ر. ک: وسائل الشیعه، ج12، ص 106.
5. وسائل الشیعه، ج2، ص 107.
6. همان، ج12، ص 106.
7. جامع المقاصد، ج4، ص 29 متن قواعد.
8. آیتالله خویی، مبانی تکملةالمنهاج، ج1، ص 267.
9. ابوخلف محمد بن منصور (ابن ادریس)، السرائر، ج2، ص 218.
10. محقق حلی، المختصر النافع، ص 117.
11. جامع المقاصد، ج4، ص 29.
12. همان.
13. محمد حسین نجفی، جواهر الکلام، ج 22، ص 75.
14. همان، ج22، ص 79.
15. از جمله: طبری، جامع البیان، ج1، ص 363؛ حاکم، المستدرک، ج2، ص 442 و احمد بن حنبل، المسند، ج2، ص 134.
16. محمد بن قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج2، ص 53.
17. محمد بن علی بن بابویه، (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا، ج2، ص 343.
18. همان، الخصال، ص 3 و 4.
19. همان، علل الشرایع، ص 485.
20. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج1، ص 55، تفسیر عیاشی، ج1، ص 52.
21. ابوالغداء ابن کثیر قمی، تفسیر ابنکثیر، ج1، ص241، در همین جا ابنکثیر گفته است که این داستان را ابن عمر نه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلکه از کعبالاحبار نقل کرده است.
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.