اي سرد و گرم چرخ کشيده

شيرين و تلخ دهر چشيده اي سرد و گرم چرخ کشيده بر تو هزار باد وزيده اندر هزار باديه گشته بي‌مر لباس صبر دريده بي‌حد بناي آز کشفته
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي سرد و گرم چرخ کشيده
اي سرد و گرم چرخ کشيده
اي سرد و گرم چرخ کشيده

شاعر : مسعود سعد سلمان

شيرين و تلخ دهر چشيده اي سرد و گرم چرخ کشيده
بر تو هزار باد وزيده اندر هزار باديه گشته
بي‌مر لباس صبر دريده بي‌حد بناي آز کشفته
در چند مرغزار چريده در چند کارزار فتاده
در دشت‌ها به وهم دويده اقليم‌ها به نام سپرده
در دشت‌ها چو باد تنيده در بحرها چو ابر گذشته
با حلقه‌هاي بند خميده در سمج‌هاي حبس نشسته
بي‌باک با سپهر چخيده بي‌بيم در حوادث جسته
انديشه، آتش تو دميده اندوه، بوته‌ي تو نهاده
يک ذره بر تو بار نديده گردون ترا عيار گرفته
انصاف کرده‌ي تو گزيده اعجاز گفته‌ي تو ستوده
از تو به گوش حرص شنيده سحر آمده به رغبت و اشعار
شاخي است فکرت تو دميده باغي است خاطر تو شکفته
هر کس گلي ز باغ تو چيده هر کس بري ز شاخ تو برده
رزق تو از تو بازبريده وين سر بريده خامه‌ي بي حبر
برتر نمي‌شود ز وليده افزون نمي‌کند ز لباده
نابافته است و نيم تنيده وان کسوتي که بختت رشته است
در کنج اين خراب خزيده تا چند بود خواهي بي‌جرم
قامت ز رنج بار خميده چهره ز زخم درد شکسته
پيچان به جان چو مار گزيده لرزان به تن چو ديو گرفته
هوش از دل تو پاک رميده جان از تن تو چست گسسته
جسمت به گونه زر کشيده چشمت ز گريه جوي گشاده
افلاس بر سر تو رسيده ادبار در دم تو نشسته
نه مي به کام خويش مزيده نه پي به گام راست نهاده
نار چهار شاخ کفيده اشک دو ديده روي تو کرده
زو قطره قطره خون چکيده گويي که دانه دانه‌ي لعل است
صد خار انتظار خليده در چشم تو اميد گلي را
بر خويشتن چو نال نويده از بهر خوشه‌يي را بسيار
شير عزيمت تو شميده شمشير سطوت تو زده زنگ
روز جواني تو پريده پر طراوت تو شکسته
اي تجربت به عمر خزيده بر مايه سود کرد چه داري؟
اين سرنگون به چندين ديده؟ حق تو مي‌نبيند بيني
مانند ميوه‌يي است مکيده حال تو بي‌حلاوت و بيرنگ
ايزد بدانچه هست سزيده هم روزي آخرش برساند
چه فايده ز ژاژ لييده مسعود سعد چند ليي ژاژ


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما