بر تو سيدحسن دلم گريد

که چو تو هيچ غمگسار نداشت بر تو سيدحسن دلم گريد که تنم هيچ چون تو يار نداشت تن من زار بر تو مي‌نالد که چو تو شاه در کنار نداشت زان ترا خاک در کنار گرفت
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بر تو سيدحسن دلم گريد
بر تو سيدحسن دلم گريد
بر تو سيدحسن دلم گريد

شاعر : مسعود سعد سلمان

که چو تو هيچ غمگسار نداشت بر تو سيدحسن دلم گريد
که تنم هيچ چون تو يار نداشت تن من زار بر تو مي‌نالد
که چو تو شاه در کنار نداشت زان ترا خاک در کنار گرفت
که به از جانت اختيار نداشت زان اجل اختيار جان تو کرد
دست جد تو ذوالفقار نداشت زان بکشتت قضا که بر سر تو
که دلش مرگ تو فگار نداشت هم به مرگي فگار باد تني
هيچ دانا غريب وار نداشت اي غريبي کجا مصيبت تو
جان من دوستيت خوار نداشت اي عزيزي که در همه احوال
گل آزادگيت خار نداشت تيغ مردانگيت زنگ نزد
آتش خشم تو شرار نداشت آب مهر ترا خلاب نبود
از جفا خاطرت غبار نداشت به خطا خاطرت کژي نگرفت
در کفايت چو تو سوار نداشت هيچ ميدان فضل و مرکب عمل
چون سخن‌هاي تو نگار نداشت من شناسم که چرخ خاک نگار
که مگر بوته‌ي عيار نداشت نگرفتت عيار اثير فلک
سال زاد ترا شمار نداشت سي نشد زاد تو، فلک ويحک
شرم بادش که شرم و عار نداشت اين قدر داد چون تويي را عمر
چون که در تک شد او قرار نداشت باره‌ي عمر تو بجست ايراک
که ز مشک سيه عذار نداشت چون بناگوش تو عذار نديد
تا مرا اندر اين حصار نداشت بد نيارست کرد با تو فلک
عاجز آمد که دستيار نداشت تن تو چون جدا شد از تن من
که از اين محنت اعتبار نداشت دلم از مرگت اعتبار گرفت
نامه‌ي تو در انتظار نداشت هيچ روزي به شب نشد که مرا
به روانت که استوار نداشت گوشم اول که اين خبر بشنود
که به حق ماتم تو زار نداشت زار مسعود از آن همي گريد
که دگر چون تو روزگار نداشت ماتم روزگار داشته‌ام
بختي بخت تو مهار نداشت باره‌ي دولتت ز زين برميد
هرچه من گفتمش به کار نداشت همچنين است عادت گردون
در جهان عمر پايدار نداشت دل بدان خوش کنم که هيچ کسي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما