نمیتوان به دو تاریخ تعلق داشت
این مقاله که به کوشش استاد موسی نجفی نگاشته شده است، کنکاشی در نظریه ی نسبت استاد داوری اردکانی بوده است که سعی کرده است از آن گریزی به سمت و سوی بیداری اسلامی بزند.
تعداد کلمات: 2974 / تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه
تعداد کلمات: 2974 / تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه
در این سفر، در این رفت و برگشت در این گذار، میتوانی به غرب بروی، میتوانی در شرق بمانی؛ اما نمیتوانی به هردو عالم «تعلق» داشته باشی. اینجاست که اگر بخواهی چنین باشی، نهیب دکتر بر سرت فرود خواهد آمد که: کسانی که به دو عالم تاریخی و به دو تاریخ تعلق دارند، یعنی میان دو عالم سرگردانند، میتوان گفت در حقیقت بیعالماند.
با این تفکر و در این منظر، با این منطق، میتوانی همچون شرقشناسان در برج توهم و نفسانیت و انانیت غربی و غربیت خود بنشینی و به تصرف شرق (بخوانید به تصرف حقیقت شرق) بپردازی و یا در زمین آسیب دیده شرق باشی و اگر به درستی ترمیمش کرده باشی، با جسارت به «پرسش از غرب» بپردازی بی آنکه همچون گروه اول به تصرف پرداخته باشی و همچون آنان به غرور نرونی و نخوت فرعونی دچار شده باشی. اما در هردو مورد، هر چند متفاوت از هماند، تو در عالمی ساکنی و از عالمی به عالمی دیگر نظر میکنی؛ پس «نسبت» برقرار میکنی، ولو اینکه حقیقت این «نسبتها» هم یکی نباشد ولی به هرحال مبدأ و مقصد معلوم است، راه مشخص است و رونده از هویت خود بیخبر نیست. راهی طی و مسیری پیموده میشود؛ و این طی طریق همان قسمت مهم کمتر شناخته شده حقیقت تاریخ غرب و در این طرف تاریخ مبارزات شرق و یا بیداری شرق نسبت به غرب است و اگر خوب دقت کنی و دقیقتر در این منظومه وارسی کنی، کمی ساکن باشی، سکونت کنی، و عجلهای برای رفتن نداشته باشی، شاید بتوانی در محدوده آسیب دیده شرقی، آن هم از نوع ترمیم یافتهاش، به حقیقت بیداری اسلامی معاصر، تولد و رشد آن بهتر نظر کنی و در این تولد و رشد و بلوغ، در نسبتی دقیق و نگاهی عمیق در آن سوی عالم غربی به حقیقت پرسش از «غرب» دستیابی.
در اینجا چند پرسش مهم به ذهن خطور میکند، با مجموعه فرهنگ واژههای دکتر داوری، چگونه میتوان بر وضعیت موجود خود در دنیای معاصر نظر افکند؟ پیوند آن با بیداری اسلامی معاصر و فهم ماهیت آن و نسبت صحیح با عالم مدرن و تحولات جدید چگونه است؟ با نظر کردن به این حوزه فکری، کدام قسمت از تاریخ و شخصیت و هویت ما آشکار و یا آشکارتر میشود؟
این پرسشها و پرسشهایی از این دست میتواند نوعی حرکت فکر و حتی تاریخ تفکر معاصر را نیز در پی داشته باشد. دکتر داوری وارث کدام و یا کدامین سنت فکری است و قفل چه تفکر و یا تفکراتی با این کلید گشوده میشود؟ در این نظر اجمالی به راز و رمز گفته شده و رمز گشایی بعدی، چه سنت و یا سنتهای فکری دیگر، حتی رقیب و معارض و یا مکمل و متمم، ممکن است دیده شوند؟
جواب هریک از این پرسشها را میتوان در مجموعه کتابهای دکتر یافت و یا به آن نزدیک شد. اما مهمتر از جواب به این پرسشها، طرح درست این پرسشها است. اصولاً پرسش درست خود نصف جواب است. در دورهای که زندگی میکنیم، بسیاری سعی کردهاند به پرسشهایی پاسخ دهند، اما خوب میدانیم که آنان ابعاد مختلف و حقیقت این پرسشها را در نیافتهاند و لذا در جواب دادن، یا شعار و موضعگیریهای سیاسی دچار میشوند و یا از آن قصدی غیر از گفت و شنود علمی دارند. ناگفته معلوم است که در چنین فضایی نه شنوده، نه مخاطب و نه هیچکس دیگر نمیتواند با آن مسائل پیوند درستی برقرار کند و جواب سطحی دادن به این پرسشها شاید بدتر از جواب ندادن باشد.
بیشتر بخوانید: بیداری اسلامی زمینه ها و پیامدها
اگر به آنچه از مجموعه اندیشه دکتر برمیاید و افقی که پرسشهای مذکور برای ما میگشاید، با تأمل و تفکر نگریسته شود، افق و افقهای بعدی را برای ما خواهد گشود و هریک از آن افقهای دورتر، تعمق و دقت در افقهای نزدیکتر را نشان میدهد. با این نگرش میتوان گفت مجموعه اندیشهورزی دکتر بیشتر از آنکه منظومه جوابهای تازه باشد، منظومهای از پرسشهای صحیح و گاه پرسشهایی است که جواب دادن به آنها نوعی «آمادگی» و «تذکر» را از مخاطب طلب میکند. با این وصف، مناسب است برای دستیابی به فضا و پا زمینه فهم پرسشهای مذکور، بهتر است به برخی واژههای فرهنگ نامه تخصصی دکتر رجوع و فهرستی از آنها بیاوریم:
تذکر تاریخی، گسیختگی تاریخی و فرهنگی، تجدید عهد، هویت و بحران هویت، صورت تاریخی ناقص عصر جدید، تعلق تاریخی و صورتهای تاریخی متعدد ما، شبه شریعت مدرن، عقل کارافزای و ابزار گرای مدرن، شرق شناسی و نظر ابژکتیو، قهر تکنیکی غربی، آزادی از قهر تکنیک، پرسش از غرب، طرح عالم جدید، ماهیت غرب، و عالم جدید، کمال تاریخ، غرب و غربیت، مطلق شدن علم تکنولوژیک، موجودیت غرب، درک نیست انگار بحران تفکر غربی، طرح تجدید عهد اسلامی، حوالت تاریخی.
حال که در برخی واژههای مرتبط با این حوزه فکری نسیری اجمالی کردیم، مناسب است به شکلی بحث را مستندتر دنبال کنیم. بگذارید مطلب را با چند جمله از مکتوبات دکتر ادامه دهیم و رشته کلام را به دست آوریم:
ساکنان عالم غرب، نیازی به غربشناسی ندارند و کسانی که به فکر غربشناسی میافتند، باید بیرون از آن عالم باشند و این بیرون بودن، در عصر حاضر کاری دشوار است؛ زیرا تا نگاه و نظر و فکر و عقل و دل و جان از قید غرب آزاد نشود، چگونه میتوان غرب را در موضع متعلقشناسایی قرار داد. غربشناسی صرفاً با آزادی از غرب ممکن میشود و آزادی از غرب، آزادی تاریخی و خروج از عالم غرب است... اکنون موجودیت غرب، پرسشی بسیار مهم و شاید مهمترین پرسش تفکر معاصر است. کسی میتواند مسئله غرب را طرح کند که به نحو حضوری احساس کند قرار و آرامشی در خانه غرب به هم خورده است. به این جهت تا قرن نوزدهم پرسش از غرب مطرح نشد و اکنون هم کسانی با طرح آن مخالفاند که تعلقی به قرن هیجدهم و ایدهآلها آن دارند. (دکتر رضا داوری، درباره غرب، انتشارات هرمس، تهران، ۱۳۷۹) در مقاله «پرسش از غرب» و مقاله «ملاحظاتی درباب شرایط امکان شناخت غرب» در کتاب درباره غرب نوشته شده است:
وقتی علم و تکنیک و هنر و سیاست متجدد را کمال متعلق به نوع بشر بداند، ناگریز تصدیق کردهاند که غرب صاحب کمال است و کمال را باید از غرب فراگرفت و همه باید در راهی که غرب رفته است بروند آن وقت غرب پیرو، مرشد و راهنما و مرجع در علم تکنیک و تدبیر امور و طرز زندگی است.( همان)
با این مرور میتوان به مقوله بیداری و انقلابی رسید که بیرون از عالم غربی اتفاق افتاده است. خاستگاه آن نیز عالم مدرن نبوده و حتی در افق عالم مدرن نیز متولد و رشد نکرده است. ایران نیز طی تاریخ بعد از مشروطیت نه در وضعیت مدرن که در پروسه «مدرانیزاسیون» قرار داشته است؛ لذا تصور خروج از عالم مدرن و پرسش از غرب در چنین شرایط تاریخی با مفاهیمی مثل پست مدرن نیز بعید به نظر میرسد. پس چگونه با وضعیت و انقلابی دینی مواجه میشویم که در حقیقت در متن خود در مسئله مهم را اشعار میدارد: اول، اندیشه دینی که در حقیقت برهم زننده اندیشه «سکولار» بوده و نوعی بازگشت بشر به عالم قدس و توجه دوباره به آسمان برای زمینیان است؛ دوم، نوعی «جوهر افول یابنده» که اندیشه غربی را میتوان از آن نتیجه و سراغ گرفت.
در زمینه اول بسیار گفته شده و حوزههای دینی و روحانی در جای خود به تفصیل این اجمال پرداختهاند؛ اما در مورد «جوهر افول یابنده» اندیشه غربی نه تنها به درستی به جایگاه و موقعیت انقلاب اسلامی پرداخته نشده است، بلکه طی سنوات و دهه اخیر نیز مقامهای اجرایی و برخی مسئولان سیاسی این انقلاب نیز به درستی به حقیقت این امر واقف نشدهاند. انقلاب و بیداری اسلامی معاصر که بسیار فراتر از اندیشههای یکصدسال گذشته امثال جمالالدین اسدآبادیها و میرزای ناییتیها است، در کلام برخی مسئولان و چشماندازها حتی از معیارها و شاخصها و نقطه شروع قرن گذشته نیز عقبتر میرود و این بدان معنا است که بسیاری نه فقط سیر تکاملی نهضتهای بیداری اسلامی را از قرن گذشته تا به حال نفهمیدهاند، بلکه ورود ایران به عالم مدرن را پس از مشروطیت نیز به درستی درک نکردهاند و لذا نتوانستهاند روی مراحل و آسیبشناسیهای بعدی دقیق شوند. بحرانی که در عالم کنونی وجود دارد، بحران تفکر غربی است. در این تفکر، بشر به جایی رسیده است که دیگر هیچ امید و پناهی بیرون از خود ندارد. لازمه این وضع، تفوق قدرت اراده و اراده به سوی قدرت است. اما این قوت و قدرت هرچه باشد، قوت و قدرت محال است و ما در طریق نابودی و ویرانی و نیستانگاری قرار میگیرد بشر اکنون در معرض خطری بزرگ قرار گرفته است و اگر نتواند راه تازهای بیابد، نابود میشود. درمانهایی که معمولاً برای مشکلات ذکر میشود، عین بیماری است، وضع نیستانگاری را با صورتی از نیستانگاری نمیتوان دفع کرد. باید در جوهر نیستانگاری تفکر کرد تا مقدمات گذشت از آن فراهم آید.
درک مذکور که درحقیقت رشد انقلاب اسلامی معاصر را در متن و بطون خود داشته، هرچند یک سوی آن توجه به عالم قدس و ملکوت است، روی دیگرش نوعی پرسش از غرب و خروج از عالم مدرن را به وضوح در پی داشته است. اینجا است که اندیشه دکتر داوری در توجه به عالم غربی، غربشناسی و «نیستانگاری» غرب و حقیقت «غربت» میتواند به شناخت بعد دوم انقلاب اسلامی -یعنی «جوهرة افول یابندة» تفکر غربی- یاری رساند و این تفکر به درستی یکی از مهمترین حلقههای وصل این دو مهم است. راه تکامل بیدرای اسلامی و وضعیت و موقعیت خاص ایران معاصر و درک تمامیت غرب و تاریخ غربی در اینجا معنا و مفعوم مییابد و آزادی واقعی از وضعیت نیستانگار عالم جدید در افق انقلابی معنوی و بازگشتی آسمانی و قدسی برای ملتی که تجربه شکست نیمبند مدرن مشروطیت را داشته است، نوعی نگاه جامعتر از وضعیت گسیختگی تاریخی و بحران هویت را نشان میدهد.
پرنکردن این خلای فکری و درست و جامع ندیدن این افق تاریخی و فرهنگی در نسبیت جدید شرق و پرسش از غربه در ساحت بیداری اسلامی غرب و یا ایران و اسلام با مدرنیته، باعث میشود انقلاب و بیداری تکاملی اسلامی و پرسش از غرب منتهی از آن در نظر و در عمل برنامه ریزان توسعه اندیش جامعه ایرانی به نوعی ارتجاع و «بحران هویت» و غربزدگی مضاعف دچار شود؛ که این مسئله، به مهمترین مسئله فکری زمان ما مبدل شده است. نسبت ما و غرب -که در واقع به نسبت هویت و بحران هویت ارجاع شده- و در حقیقت پرسش از غرب و مطلق ندیدن آن، خروج از نیستانگاری عالم غربی و گام نهادن در افق «پیوستگی تاریخی»، یک سوی مسئله است صورت دیگر مسئله، نوعی بحران هویت و رجوع به گسیختگی تاریخی و توقف درحال و هوای قرن هیجدهم و جزئینگاری و توهمات اولیه پیشگامان عصر مدرن است که باید در نوعی نسبت جدید در مقوله پرسش از غرب و هویت امروز ما در پرتو بیداری اسلامی به درستی مورد نظر و تعمق قرار گیرد و صرف شعارهای توسعه و ملاکهای کمی دوران مدرنیزاسیون بیشتر از آنکه لااقل در مبانی نظری رو به جلو باشد، نشان از نوعی ارتجاع برای انقلابی دارد که به عالم مدرن تعلق ندارد و ساحت و گستره وسیعتر از آن را میتواند ببیند.
این مقاله مدعی این نیست که مهندسان حکومت، جوانان عاشق پیشرفت، برنامهریزان توسعه و حتی برخی روحانیون جوان اروپارفته میتوانند و باید نوشتههای مثلاً تقد غرب دکتر داوری را بخوانند و درک کنند و متحول شوند؛ چرا که به قول استاد:
مردمی که نمیتوانند به چیزی توجه کنند یا چشمشان چیزی را نمیبینند، همیشه قابل ملامت نیستند، چشم و گوش مردم معمولاً چیزهایی را میبیند و میشنود که آن چیزها به کلی با جانشان بیگانه نباشد. (همان)
اما میتوان گفت توجه به افکار و مجموعه و منظومه فکری گفته شده میتواند افق و یا افقهایی را در انقلاب اسلامی معاصر وضعیت نظری و آرمانی ایران معاصر درباره وضیعت و حقیقت واقعی عالم مدرن و غرب باز کند تا ما نه تنها نسبت عملی خود را تصحیح کنیم، بلکه بتوانیم به تصحیح «صورت مسئله تاریخی» و فرهنگی زمان خود بنشینیم و بیش از آنکه انتظار جواب و یا دستورالعملی داشته باشیم، درست اندیشه کنیم، دانستههای خود را بهتر درک کنیم، راههای طی شده را درست بفهمیم و برای راههای طی نشده عمیقتر تأمل کنیم. آنگاه کمی بیشتر با دکتر داوری همسخنی پیدا خواهیم کرد که میگوید:
ما چیزی را که با آن نسبیتی نداریم، نمیبینیم و درنمییابیم. شرط ادراک و شناخت، تعلق است. (همان)
البته شاید نتوان با تفکر داوری به تجدید عهد اسلامی و تغییر عالم مدرن ورود جدی پیدا کرد و در آن سکنی گزید؛ ولی میتوان به خوبی به این حقیقت پی برد که:
بحرانی که در عالم کنونی وجود دارد، بحران تفکر غربی است. در این تفکر، بشر به جایی رسیده است که دیگر هیچ امید و پناهی بیرون از خود ندارد. لازمه این وضع، تفوق قدرت اراده و اراده به سوی قدرت است. اما این قوت و قدرت هرچه باشد، قوت و قدرت محال است و ما در طریق نابودی و ویرانی و نیستانگاری قرار میگیرد بشر اکنون در معرض خطری بزرگ قرار گرفته است و اگر نتواند راه تازهای بیابد، نابود میشود. درمانهایی که معمولاً برای مشکلات ذکر میشود، عین بیماری است، وضع نیستانگاری را با صورتی از نیستانگاری نمیتوان دفع کرد. باید در جوهر نیستانگاری تفکر کرد تا مقدمات گذشت از آن فراهم آید. (همان)
ماهیت تکنیک، در نسبت ما با عالم و با چیزها ظاهر میشود. این نسبت در غرب، با نوعی تحقق تاریخی و بستر تاریخی مواجه شد و ادامه پیدا کرد. اما در کشور ما اینگونه نبود؛ ما فقط وسایل ابزار آن را دیدیم و پسندیدیم. این امر هرچند که نشان از عقبماندگی تاریخی تجددخواهان ما از غرب بوده و نوعی پریشان و سرگشتگی آورده است، یک نکته مهم در آن دیده میشود و آن اینکه چون بستر و مواجهه ما و غرب در قرون اخیر، طبیعی و تاریخی و اختیاری نبوده و فقط در شرایطی خاص از گوشهای خاص و به وسیله افرادی معلوم آمده، به طور طبیعی، قهر و غلبه و سلطه آن، کمتر آشکار است لذا خیلی زود میتوان نسبت و ارتباطی را که ایجاد کرده است، مورد مناقشه و تردید و سؤال قرار داد و شاید این کار و این راه در خود غرب بسیار دشوارتر باشد.
البته اگر این چون و چرا هم به تقلید از خود غرب و با توجه به تاریخ غربی صورت گیرد، ندای آن دیرتر و سختتر در اینجا شنیده میشود؛ ولی اگر از گستره فرهنگی دیگر و از منظر و عالمی جدا صورت پذیرد، چون «تسبتی جدید» ایجاد میکند که با نسبت عالم غربی و طرح تکنیکی آن متفاوت است، زودتر میتواند به طرح پرسش از غرب منجر شود.
از این رو، نهضتها و جنبشهای اسلامی که در حقیقت درجاتی از بیداری اسلامی هستند، خیلی زودتر اثرگذار میشوند و طرح عالم مبتنی بر غرب و نسبتهایی را که برقرار کرده است، تصحیح میکنند؛ که این تصحیح چنانچه با توسعه عالم دینی و راهبری اندیشه چندساحتی قدسی در زمینههای مختلف زندگی صورت گیرد، به شکل حرکتی فراگیر و عمومی در میآید و منشای تحولات عظیم میشود.
این صورت مسئله، به خوبی مطروحه در محتوای پرسش از غرب دکتر داوری به خوبی دیده میشود.
این دیده شدن، همان بعد دوم بیداری اسلامی معاصر -یعنی «جوهر افول یابنده تمدن غربی»- است؛ که بعد از شکستن سکولاریسم -که اولین مرحله «گفتمان مدرن» است- در زمان معاصر درحال انجام است. کامل شدن و ادامه درست این پرسش، بحران عالم غربی را برای ما آشکارتر میکند، گسیختگی تاریخی ما را التیام میدهد، و بحران هویت را برای ما به هویت مبدل میکند. در غیر این صورت، گسیختگی تاریخی بحران هویت و نیستانگاری مضاعف دوباره در فرهنگ و تمدن ما رسوخ میکند.ساکنان عالم غرب، نیازی به غربشناسی ندارند و کسانی که به فکر غربشناسی میافتند، باید بیرون از آن عالم باشند و این بیرون بودن، در عصر حاضر کاری دشوار است؛ زیرا تا نگاه و نظر و فکر و عقل و دل و جان از قید غرب آزاد نشود، چگونه میتوان غرب را در موضع متعلقشناسایی قرار داد. غربشناسی صرفاً با آزادی از غرب ممکن میشود و آزادی از غرب، آزادی تاریخی و خروج از عالم غرب است... اکنون موجودیت غرب، پرسشی بسیار مهم و شاید مهمترین پرسش تفکر معاصر است. کسی میتواند مسئله غرب را طرح کند که به نحو حضوری احساس کند قرار و آرامشی در خانه غرب به هم خورده است. به این جهت تا قرن نوزدهم پرسش از غرب مطرح نشد و اکنون هم کسانی با طرح آن مخالفاند که تعلقی به قرن هیجدهم و ایدهآلها آن دارند.
این صورت مسئله و این تعارض و بحران و حلقه اتصال این دو مهم را به شکلی شفاف در اندیشههای دکتر داوری میتوان جستوجو کرد و یا اینکه اندیشه مذکور کشش و قابلیت و توانایی نگریستن به این دو سو و دو افق را دارد. با این تفاصیل میتوان به درستی ادعا کرد که هرچند مارتین هایدگر آموزگار اولیه و سیداحمد فردید آموزگار ثانویه جناب ایشان در این پرسش اساسی و راه طی شده بودهاند، بیداری اسلامی معاصر توانسته است این گذارانه توقف و این تکامل و رشد (نه مکث و تکرار) را در اندیشه جناب ایشان ایجاد و تشدید کند و توجه به همین واقعیت جامعه ایران و دنیای معاصر و درگیر شدن با سیر تفکر معاصر توانسته است این توجه مهم را به نحوی ایجاد کند که جاذبه و تأثیر کلام و قلم دکتر داوری نه فقط در مرز فلسفه و فلسفه خواندهها متوقف نشود، بلکه اثر و یا آثار آن بیرون از این حوزه بسیار چشمگیرتر و نمایانتر باشد.
بعد از تأمل در پرسش از غرب داوری و همدلی و همسخنی با وی، این پرسش، بیرون از حوزه فلسفهرسمی و فلسفهورزی، پیش میآید که اگر حقیقت این پرسش، در نقد کلیت غرب و غرب مدرن «فروبستگی عالم قدس» و غلبه انانیت و نفسانیت و سوبژکتیویه است، رجوع مجدد به عالم قدس و چندساحت دیدن عالم و غلبه نداشتن مطلق ساحت ماده و رفع این نیستانگاری آیا با مرکب تعقل و اندیشه و فلسفه ممکن است و یا اینکه خود این «گشایش» نیز عالم دیگری میطلبد و فلسفه و اندیشه در کنار مقولات دیگر، خود معنای تازهای مییابد. درباره اینکه دکتر داوری تا چند اندازه و تا کجا میتواند حوزهها و ساحتهای دیگر را در این پرسش از غرب و گشایش عالم جدید ببیند و بدان عوالم ورود پیدا کند باید منتظر گشایش و حضور بیشتر آن بود. در کنار این موضوع میتوان گفت پرسش از غرب در اندیشه مذکور تا کجا میتواند حضور ساحت «عقل جمعی قدسی» را ببیند.
عبور از عالم مدرنیته و تذکر به وضع نیستانگاری کنونی و توجه درست به بحران عالم غربی، یک مطلب اساسی است و ورود به عالم جدید و تذکر به ابعاد وجودی آن مطلب مهم دیگری است که باید با اندیشه دکتر داوری به بیرون از «اندیشه مذکور» پرداخت؛ هرچند که این اندیشه تا مرحله افق گشایی خود را نمایان میسازد و کمتر ادعا و نویدی برای بعد از آن دارد و یا حتی شفافتر میتوان گفت اندیشه دکتر داوری در گامهای بعدی ابهام و کلیگریهایی دارد که شفافیت و روشنایی مراحل اولیه را ندارد؛ ولی همه اینها باعث میشود که عظمت موضوع در قسمت اول کمرنگ شود. به نظر میرسد در صورتی که مرحله مذکور به درستی درک شود، میتوان در افق بیداری اسلامی معاصر و در طرح درست پرسش از غرب با دکتر داوری همکلام شد که «ما هویتی هستیم با امکانات نامحدود و نامتناهی».
منبع: کتاب انقلاب فرامدرن و تمدن اسلامی، نویسنده: دکتر موسی نجفی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1388.