موجود و فاني في‌الله، هستي‌پذير و فناخواه

هم آفتابم و هم ماه، هم غصن و هم ثمرم من موجود و فاني في‌الله، هستي‌پذير و فناخواه زيرا به تربيت او را فرمانروا پدرم من فرزند ناخلف نفس فرمان من برد از جان وآنجا که فقر زند کوس، با تيغ و با سپرم من آنجا که عشق کشد تيغ، بي‌درع و بي‌زر هم من
دوشنبه، 5 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
موجود و فاني في‌الله، هستي‌پذير و فناخواه
موجود و فاني في‌الله، هستي‌پذير و فناخواه
موجود و فاني في‌الله، هستي‌پذير و فناخواه

شاعر : ملک الشعرا بهار

هم آفتابم و هم ماه، هم غصن و هم ثمرم من موجود و فاني في‌الله، هستي‌پذير و فناخواه
زيرا به تربيت او را فرمانروا پدرم من فرزند ناخلف نفس فرمان من برد از جان
وآنجا که فقر زند کوس، با تيغ و با سپرم من آنجا که عشق کشد تيغ، بي‌درع و بي‌زر هم من
خرم بهار فضايل واردي مه هنرم من پيش خزان جهالت واسفند ماه تحير
زيرا به خانه‌ي گيتي، مهمان ماحضرم من غير از فنا نگرفتم زين چيده خوان ملون
مر خسرو علوي را گويي مگر پسرم من از کيد مادر دنيا، غار غمم شده مأوا
از قاصد ملک‌العرش صد ره ستوده‌ترم من مدح ستوده‌ي گيتي صد ره بگفتم، ازيرا
راهي، که با دل ويران ز آن سوي رهگذرم من اي دستگير فقيران! واي رهنماي اسيران!
زيرا در اين قفس تنگ، مرغي شکسته‌پرم من بال و پريم دگر ده، جاييم خرم و تر ده
اي پادشاه اثربخش! لطفي، که بي‌اثرم من بر من ز عشق هنر بخش، وز فقر تاج و کمربخش
با سيرت ملکوتي، در صورت بشرم من بر تختگاه تجرد، سلطان نامورم من
ليکن ز جان و دل پاک از عالم دگرم من اين عالم بشري را من زاده‌ي گل و خاکم
با ياد «هو»ست هوايم، وز خويش بي‌خبرم من سلطان ملک فنايم، منصور دار بقايم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط