منصور باد لشکر آن چشم کينه‌خواه

پيوسته باد دولت آن ابروي سياه منصور باد لشکر آن چشم کينه‌خواه آن‌گه که شب ز مشرق بيرون کشد سپاه عشقش سپه کشيد به تاراج صبر من پشتم دو تا شد از خم آن سنبل دو تاه جانم دژم شد از غم آن نرگس دژم
دوشنبه، 5 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
منصور باد لشکر آن چشم کينه‌خواه
منصور باد لشکر آن چشم کينه‌خواه
منصور باد لشکر آن چشم کينه‌خواه

شاعر : ملک الشعرا بهار

پيوسته باد دولت آن ابروي سياه منصور باد لشکر آن چشم کينه‌خواه
آن‌گه که شب ز مشرق بيرون کشد سپاه عشقش سپه کشيد به تاراج صبر من
پشتم دو تا شد از خم آن سنبل دو تاه جانم دژم شد از غم آن نرگس دژم
چشمم گناه کرد و دلم سوخت بي‌گناه اين درد و اين بلا به من از چشم من رسيد
چندان که راه بازشناسي همي ز چاه اي دل! مرا بحل کن، وي ديده! خون گري
بر روي خوبرويان کمتر کني نگاه بر قد سرو قدان کمتر کني نظر
از ديدن نخستين بيرون شدي ز راه اي دل! تو نيز بي‌گنهي نيستي از آنک
چون صد هزار زهره و چون صد هزار ماه گيرم که ديده پيش تو آورد صورتي
در حلقه‌هاي زلفش نشناخته پناه؟ گر علتيت نيست، چرا در زمان بري
اين است حد آن که ندارد ادب نگاه اي دل! کنون بنال در اين بستگي و رنج
او را ادب کنند به زندان پادشاه چون بنده گشت جاهل و خودکام و بي‌ادب


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط