خورشيد برکشيد سر از باره‌ي بره

اي ماه! برگشاي سوي باغ پنجره خورشيد برکشيد سر از باره‌ي بره هان اي پسر! سپند بسوزان به مجمره اسفندماه رخت برون برد از اين ديار ز اسپيد رود تا لب رود محمره در کشتزار سبز، گل سرخ بشکفيد
دوشنبه، 5 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خورشيد برکشيد سر از باره‌ي بره
خورشيد برکشيد سر از باره‌ي بره
خورشيد برکشيد سر از باره‌ي بره

شاعر : ملک الشعرا بهار

اي ماه! برگشاي سوي باغ پنجره خورشيد برکشيد سر از باره‌ي بره
هان اي پسر! سپند بسوزان به مجمره اسفندماه رخت برون برد از اين ديار
ز اسپيد رود تا لب رود محمره در کشتزار سبز، گل سرخ بشکفيد
از رود سند تا بر درياي مرمره بلبل سرودخوان شد و قمري ترانه‌گوي
آيد به گوش بانگ شباهنگ و زنجره وز شام تا به بام ز بالاي شاخسار
بر بيد، چرخ ريسک و بر کاج، قبره يک بيت را مدام مکرر همي کنند
آواي غوک ماده و نر، وآن مناظره بي‌لطف نيست نيز به شبهاي ماهتاب
پاکيزه جامه‌اي است بدآوازه کشکره خوشگوي ناطقي است خلق جامه عندليب
تا همچو کودکان به کف آورده استره لاله بريده روي خود از جهل و کودکي
چون جنگيي که رخ بنمايد ز کنگره خورشيد گه عيان شود از ابر و گه نهان
ديوي بجسته از پي هول و مخاطره رعد از فراز بام تو گويي مگر ز بند
نه ميمنه به جاي بمانم، نه ميسره برخيز و مي بيار، که از لشکر غمان
مي کار اين سه را کند از طبع يکسره غم کودکي است مادر او رشک و بخل و کين
تنها منم نشسته ز بيرون دايره ياران درون دايره‌ي عيش و عشرت‌اند
چون قاريي که هست نگهبان مقبره بر قبر عزت و شرف خود نشسته‌ام
زيرا که مسخره است خريدار مسخره ري شهر مسخره است، از آنم نمي‌خرند
کودک فريب خواهد و رقاص دايره اين قوم کودک‌اند و نخواهند جز قريب
جز در تصورات و خيالات منکره کورند نيم و نيم دگر نيز ننگرند


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط