چکیده :
ما تابع زندگی در عصر مدرن هستیم. عصر مدرن به ما چیزهایی زیادی داده است که یکی از آنها زندگی به شیوه ماشینی است. در واقع امروزه انسانها تبدیل به ماشینهایی شده اند که از ساعات اولیه صبح آغاز به کار کرده و تا اواخر شب متوقف می شوند. در این عصر ما مصمم هستیم تا آنجا که اگر به هدفمان نرسیده ایم , دست از تلاش برنداریم و تسلیم نشویم. این مسئله،خوب است اما درعین حالی که این گونه کار انجام می دهیم برخی وظایف اخلاقیمان را که انتظار می رود به آنها عمل کنیم, به نوعی فراموش کردهایم . قطعا ما هم روزی با معضل سالمندی مواجه خواهیم شد و لذا این موضوع مشکلات سالمندان، با گذشت زمان رو به وضعیت بدتری هم میرود. البته این فضا در کشورهای پیشرفته به وضعیتی رسیده که توصیف آن موجب ناراحتی بیشتر ما خواهد شد.
تعداد کلمات : 1891 / تخمین زمان مطالعه : 9 دقیقه
ما تابع زندگی در عصر مدرن هستیم. عصر مدرن به ما چیزهایی زیادی داده است که یکی از آنها زندگی به شیوه ماشینی است. در واقع امروزه انسانها تبدیل به ماشینهایی شده اند که از ساعات اولیه صبح آغاز به کار کرده و تا اواخر شب متوقف می شوند. در این عصر ما مصمم هستیم تا آنجا که اگر به هدفمان نرسیده ایم , دست از تلاش برنداریم و تسلیم نشویم. این مسئله،خوب است اما درعین حالی که این گونه کار انجام می دهیم برخی وظایف اخلاقیمان را که انتظار می رود به آنها عمل کنیم, به نوعی فراموش کردهایم . قطعا ما هم روزی با معضل سالمندی مواجه خواهیم شد و لذا این موضوع مشکلات سالمندان، با گذشت زمان رو به وضعیت بدتری هم میرود. البته این فضا در کشورهای پیشرفته به وضعیتی رسیده که توصیف آن موجب ناراحتی بیشتر ما خواهد شد.
تعداد کلمات : 1891 / تخمین زمان مطالعه : 9 دقیقه
نویسنده: کران کوماری
مترجم: حسین افرا
معضل سالمندی حاصل دنیای ماشینی است و فقط به کشور ما محدود نمیشود و دردسر بسیاری از کشورهای پیشرفته است. در حقیقت به طورکلی مشاهده میشود که کشورهای توسعه یافته و پیشرفته در این خصوص پیشگام بوده و کشورهای کمتر توسعه یافته در رتبه بعدی آنها هستند. قبلا سن سالمندی و پیری اکثریت افراد، در حدود 45 تا 50 سالگی تلقی میشد اما با بهتر شدن وضعیت طول عمر, سن سالمندی، به زمان پس از دوران بازنشستگی و در حدود سن شصت سالگی گفته میشود.
در حالی که در عصر مدرن , ظهور سن پیری و سالمندی به طور قابل ملاحظه ای تاخیر یافته و نیز روند پیری به علت صنعتی شدن و غربگرایی بسیار کند و آهسته می باشد اما عصر مدرن بیشتر منجر به فروپاشی نظام خانواده پیوسته و تغییر نظام ارزشهای ما بوده و در عین حال سالمندان با مشکلات بسیار زیادی به طور جدی مواجه شده و شرایط زندگیشان در واقع به مرز تیره بختی رسیده است.
قبل از هر چیز , سن سالمندی با بروز تغییراتی ظاهری که در سیستم بدن ما رخ می دهد ,خود را نشان می دهد . موها به رنگ خاکستری میگراید. طرح و ترکیب فیزیکی بدن به خصوص در اندام صورت, نسبت به حالت طبیعی خود تغییر می یابد. حالت جذابیت و برافروختگی پوست از بین می رود. چین و چروکهایی بر صورت و پیشانی ظاهر میشوند که گویا بر طبلی میزنند تا همه جا جار بزنند این آدم, دیگر پیر شده است. دیگر , آن قدرت و توان فیزیکی ما از بین می رود و در نتیجه ضعف عمومی و ضعف قوای جسمی و ذهنی ایجاد می شود . ما دیگر به راحتی گذشته , به لحاظ جسمانی قادر به انجام امور روزمرهمان نیستیم و روند پیری به شدت بر توان و قدرت کاری ما, تاثیرمنفی گذاشته است. از طرفی, وضعیت بازنشستگی از کار و خدمت, تا پنجاه درصد میزان حقوقمان را کاسته که این موضوع برایمان معضلات مالی نیز ایجاد می کند. در این شرایط افراد سالمند نیاز به حمایتهای فیزیکی ,اخلاقی, احساسی و در عین حال مالی از سوی فرزندانشان دارند که فرزندان نیز به نوعی به شدت سرگرم و درگیر مشکلات شغلی و امور احساسی و مشغلههای خانواده خودشان هستند و قادر به توجه و نیز برآوردن نیازهای والدین خود نیستند.
افراد با رسیدن به سن سالمندی احساس میکنند دیگر خانواده و جامعه آنها را نمی خواهند. احساس می کنند اطرافیان از فرزندان و نوهها گرفته تا خدمتکار خانه و حتی حیوانهای خانگی هم تحویلشان نمیگیرند و در هر موضوعی به نوعی نادیده گرفته می شوند.
این نگرش آنها، در واقع به دلیل اهانتها ,بی توجهی ها و بی احترامی های اطرافیان شکل گرفته است. زمانی که چنین حالتی پیش می آید , این افراد چنان غرق دنیایی از غم و افسرگی می شوند که قابل بیان نیست و این شدت افسردگی بر جسم و همچنین توان ذهنی آنها تاثیر می گذارد.
همچنین این وضعیت روحی یک فرد سالمند گاهی به طور ناخوشایندی بروز مییابد , یعنی زمانی که در حین صحبت کردن در جمع افراد جوان تحقیر می شود و او را دست می اندازند و اصلا هیچ کس نمیخواهد صحبتهایش را بشنود. البته ممکن است حرفهای او کاملا درست باشد اما به نظر، مشکل اصلی سن اوست. هر کاری کند، حتی اگر خوب و صحیح هم باشد، برای دیگران عیبدار به نظر میرسد . حتی زمانی که احساسات خود را نثار افراد جوان می کنند آن را با تحقیر و بی توجهی پس می زنند که برخی مواقع این وضعیت او را به شدت عصبانی می کند . یک سالمند گاهی در پشت خود حالت قوز در میآورد و فقط به کمک عصا می تواند را برود . او به حمایتهای مالی فرزندان و عزیزان خود نیز نیاز دارد اما به جای این کار، فرزندانش نسبت به او فاصله می گیرند و اصلا توجه و مهری نسبت به او ندارند.
او چنان در وجود خود مچاله شده و فرو می رود که گویا در زیر بار وزن خودش هم احساس می کند به نوعی خرد و له شده است. بستگان او تصور می کنند که فردی دیوانه و روانی شده و او را به حال خود رها می کنند و اگر هم بیمار شود، روزها می گذرد و کسی نیست که به او رسیدگی کند. عروس و دامادهایش که اصلا توجهی به او نداشته و به ندرت پیش میآید دو وعده غذایی به او بدهند. بعضی وقتها خبر ندارند او اصلا مرده است یا زنده . فرد سالمند فقط در گوشه ای تاریک در خانه زیبا و مجللی که روزگاری برای خود ساخته خوابیده است . درآمدها و این خانه و املاک دیگر او، به فرزندان و وارثانش میرسد. متاسفانه برخی از آنها به شدت آرزوی آن را دارند که روزی مرگش فرا برسد.
وضعیت افراد سالمندی که از خود درآمدی ندارند، از این نوع سالمندان متمول به مراتب بدتر است. هیچ کس به فکر آنها نیست. هیچ کس با آنها حرفی نمی زند. فرزندان و نوهها معمولا بیادبانه و تحقیرآمیز با آنها صحبت میکنند. حتی اگر با دیگر افراد خانواده زندگی میکند، هیچ کس در بین این همه افراد حاضر نیست مسئولیت نگهداری و مراقبت از او را بپذیرد. حتی اگر دو یا چند تا فرزند پسر هم داشته باشد هیچ کدام حاضر به نگهداری والدین خود در منزل خودشان نمی شوند. به نوعی بین این زوج سالمند, فاصله و جدایی ایجاد می شود. زمانی که پدر پیر خانواده در منزل یکی از پسران است, مادر سالمند هم در خانه پسر یا دختر دیگری است.
این زوج قدیمی حتی نمی توانند با یکدیگر دیدار و یا صحبتی داشته باشند. آن هم در خانههای مدرنی که حداقل یک دستگاه تلفن در هر اتاق آن پیدا می شود و به نوعی افراد سالمند گویا حق دسترسی به وسایل مدرن ارتباطی را ندارند. این زوجهای قدیمی که روزگاری در پی فرصت بودند تا با هم صحبت کنند و نامههای عاشقانه رد و بدل میکردند، حالا اگر بخواهند از فراسوی سیمهای تلفن حرفهای عاشقانه ای بزنند ,در جمع خانواده هایشان به شدت رسوا می شوند. این در حالی است که افراد جوان خانواده دائم شبانه روز , چه در خلوت و چه در جمع دیگران به یکدیگر اظهار علاقه می کنند و حرفهای عاشقانه دارند. وضعیت آن سالمندانی که همسرشان را از دست دادند ,در چنین شرایطی به مراتب بدتر است و در این میان آن سالمندانی که شوهر خود را از دست دادند, به نسبت وضعیت بدتری خواهند داشت.
در حالی که در عصر مدرن , ظهور سن پیری و سالمندی به طور قابل ملاحظه ای تاخیر یافته و نیز روند پیری به علت صنعتی شدن و غربگرایی بسیار کند و آهسته می باشد اما عصر مدرن بیشتر منجر به فروپاشی نظام خانواده پیوسته و تغییر نظام ارزشهای ما بوده و در عین حال سالمندان با مشکلات بسیار زیادی به طور جدی مواجه شده و شرایط زندگیشان در واقع به مرز تیره بختی رسیده است.
عروس و دامادهای خانواده حتی حقوق ناچیز مستمری آنها را هم از ایشان می گیرند تا جایی که گاهی مجبور می شوند در خانه افراد محله خودشان به عنوان خدمتکار کار کنند و یا اقدام به تکدیگری کنند تا از فرط گرسنگی نمیرند.
برخی نویسندگان، مهر و علاقه بین افراد خانواده را به نوعی به نیروی جاذبهای مانند می کنند که خورشید، ستارگان، سیارات،,ماهواره ها و حتی سیارکها و ستاره های دنباله دار را در مدارهای مناسب خود نگه میدارد. زمانی که فردی به سن سالمندی می رسد, دیگر از آن عشق و علاقه ای که در بین اعضای خانواده نسبت به او بود، خبری نیست و درست به سیاره ای می ماند که آن نیروی جاذبه را از دست داده است و در فضایی خالی بی حد و مرز گم شده است. این طبیعی است؛ زیرا در زمانه ای که برخی خانمها به دلایل واهی به محدودیت تعداد اعضای خانواده خود میاندیشند و دیگر حاضر به نگه داشتن جنین در بطن خود نیستند، انتظار نمیرود نسبت به فرد سالمندی که در بین اعضای خانوادههایشان زندگی می کند، احترام و توجهی قایل باشند.
نیازی به گفتن نیست که دیگر فریاد از بین رفتن رحم و مروت در همه جا بلند است . تنها شانسی که در این مسئله هنوز باقی مانده اینکه روش برخورد بی احترامانه آنها نسبت به سالمند بیشتر به صورت آزار و شکنجه روحی آنها بوده است و به ندرت خشونت و برخوردهای فیزیکی در این خصوص به چشم می خورد.
دلیل این نگرش نسبت به افراد سالمند در واقع رشد ماده گرایی (ماتریالیسم) در جامعه است. خانواده های مدرن بر این باورند که همه افراد خانواده باید کسب درآمد داشته باشند و در جهت داشتن یک زندگی راحت تلاش کنند و اگر هر فرد بالغی در بین اعضای خانواده در آمدش به آن اندازه مطلوب مورد نظر نباشد , وجودش به درد نمی خورد. این طرز فکر , غریبه و خودی هم نمی شناسد . در واقع ناتوانی یک فرد سالمند در کسب درآمد کافی, مانع بزرگی در مسیر زندگی او شده است. وجود یک فرد سالخورده که کسب در آمدی هم ندارد, به نوعی باری تحمیل شده برای کل خانواده تلقی می شود. از این رو نسبت به او رفتاری خشن و از سر کینه دارند.
سالمندان بازنشسته هم زمانی تحت مراقبت از سوی خانواده قرار می گیرند که میزان مستمری دریافتیشان در حد حقوق دریافتی خانواده باشد که آن را هم پس از مرگ فرد سالمند تصرف می کنند. فرزندان افراد سالمندی که وضع مالی خوب و ثروت زیادی دارند، مشتاقانه در صدد تصاحب اموال او هستند. حال آنکه وجود سالمند همچنان در جمع خودشان, چون خاری در چشم شان است. از آنجا که مستقیما نمی توانند او را از بین ببرند، بنابراین اقدام به کشتن به روش غیر خشونتی می کنند و فرد سالمند را مورد زجر و آزار روحی قرار می دهند.
بیشتر بدانید : تکریم و اسکان سالمندان
وجود این گونه مشکلات که بر سر راه افراد سالمند قرار میگیرند، ما را به یافتن برخی راه حلها سوق می دهد. اما یک راه حل بسیار ساده و در اختیار ماست: از آنجایی که این مشکلات سالمندان حاصل دوران مدرن کنونی است، حل مشکل در ساخت خانههای سالمندان بیشتر نیست، بلکه فقط در داشتن کمی احساس و محبت و توجه نسبت به آنهاست. ما نباید هرگز فراموش کنیم تجملاتی که در زندگیمان داریم مرهون تلاش و سختکوشی آنها در زندگی است. در عین حال باید توجه کنیم ما هم روزگاری به مانند آنها پیر و سالخورده میشویم و اگر فرزندانمان اینگونه رفتاری نسبت به ما داشته باشند، حتما ناراحت می شویم. بنابراین ایجاد تغییر در نوع نگرش افراد می تواند تنها راه حل این مشکلات باشد و آن را از بین ببرد. در واقع هیچ چیز جز نوعی تغییر و بازسازی ذهنی نمی تواند به ما در خصوص این موضوع کمک کند. البته این بازسازی نهتنها در تکتک افراد و در خانوادهها وجود داشته باشد، بلکه باید در لایهلایه جامعه نفوذ کرده و در سطح کلانتری به آن توجه و نگاه شود.
برگرفته ازسایت: www.shareyouressays.com